فلسفه ی علم اخوان الصّفا
فلسفه ی علم اخوان الصّفا

 

نویسنده: علی فریدونی




 

شناخت علمی

علوم و جایگاه آنها یکی از مهم ترین مباحث در اندیشه اخوان الصفاست. برخورداری انسان از عقل که وجه تمایز او از سایر موجودات است و علم آموزی او در کنار تعقّل از شاخص ترین ویژگی های انسان است. همان گونه که فضیلت انسان از سایر موجودات به تعقل اوست. تشخص او از سایر افراد بشر نیز به علم و میزان برخورداری او از علوم است.
شاخص ترین ویژگی اخوان الصفا، اهمیّت دادن آنان به تعلیم و تعلّم بود و تشکیل جلسات فرهنگی این گروه برای طرفداران خود جهت آشنایی آنان با علوم مختلف بوده است. ویژگی اساسی رسائل اخوان الصفا نیز بحث از علوم مختلف و توضیح و تبیین انواع علوم و معارف است به دلیل جایگاه والای علم و تقسیمات علوم در مباحث معرفت شناسی و ارتباط آن با عقل و تعقّل و نیز تأثیر علم در نوع نگرش انسان به عالم وجود، بیجاست که از جایگاه علوم در نظر اخوان الصفا آگاه شویم. به نظر می رسد ویژگی اساسی و متمایز رسائل اخوان، وجود نظم منطقی در طرح مباحث است، اگر چه مطالب به تکرار و گاه بسیار خلاصه گفته شده است، امّا در عین حال به نظمی مطلوب در مباحث رسائل پی می بریم که نتیجه این نظم مطلوب، نتیجه گیری های علمی و نظریات علمی است. اساس این نظم منطقی در رسائل، تقسیم بندی واضح و گویا از علوم همراه با غرض و هدف مورد نظر از هر علم است. در تعریف علم گفته اند: « علم مجموعه معلوماتی است که ابتدا به صورت سطحی و ناقص در رشته و به تدریج احکام درست از نادرست متمایز شده و علم تحقق یافته است».(1)
هر کسی در زندگی خویش با بهره گیری از حواس با محیط خود رو به رو می شود و با ادراکات پراکنده ای که از محیط به دست می آورد، به شناخت اولیه ای از هستی می رسد، این شناخت، شناخت ساده و جزئی است، ولی به تدریج ادراکات جدیدی به دست می آورد. این ادراکات جدید را بشر با عقل جزئی خود به دست می آورد و معلومات کسب شده را در جهت معاش خود به تشخیص می دهد.
این شناخت اوّلیه ناشی از تجربه انسان است و همان تجربیات براساس واقعیت ها و انسان شناختِ علمی می دهد. اما انسان فراتر از تجربه علمی یا عملی به علوم بیشتری برای درک حقایق نیازمند است و طالبان علم در واقع، به دنبال کشف حقایق اشیا هستند و کشف حقیقت از راه علم به دست می آید. بین علم با عقل و کارکرد آن پیوستگی و ارتباط و هماهنگی وجود دارد و شناخت علمی را می توان امری لازم برای عقل دانست.

انواع علوم

چگونگی تقسیم بندی علوم و دیدگاه ها درباره ی آن درپی بردن به مبانی فکری اندیشمندان نیز امری مهم در مباحث است و رسائل اخوان به تقسیم بندی علوم اهمیّت داده اند. دلیل بحث از علوم و تقسیمات آن نقش اساسی ادراکات علمی و علوم در شناخت انسان است. صنایع بشری به دو دسته ی علمی و عملی تقسیم می شود. علم از تعلیم و تعلم حاصل می شود.(2) نفس انسان بالقوه علّامه است و بعد از تعلیم، بالفعل علّامه می شود و فعلیت یابی آن هم یعنی نقش بستن صورت معلوم در نفس و این نقش یابی قبل از تعلیم در آن وجود ندارد. برخورداری بشر از صنایع و علوم، نشانه ی فضیلت او از سایر حیوانات و موجودات است و علم یکی از صنایع علمی انسان می باشد که گویای تمایز او از سایر موجودات است.
اخوان الصفا علوم را به سه دسته تقسیم کرده اند: فلسفیّه حقیقیّه یا علوم فلسفی، علوم ریاضیّه و علوم شرعیّه وضعیه. همچنین خود علوم فلسفی را به چهار دسته تقسیم کرده اند: ریاضیات، منطقیات، طبیعیات و الهیات.(3)

فلسفه در نزد اخوان الصفا

بعضی فلسفه را تنها به معنای استدلال و قیاس دانسته اند و گروهی آن را یک روش استدلالی به حساب آورده و بین حکمت و فلسفه امتیاز قائل شده اند، امّا اخوان الصفا بین حکمت و فلسفه امتیاز قائل نشده و فلسفه را با حکمت یکی دانسته اند.(4) آنان حکمت را این گونه تعریف کرده اند:‌« الحکمةُ هی التشبّه بالإله بحسب طاقة البشریّة؛(5) حکمت یا فلسفه شبیه شدن انسان است به خداوند تا حدّ امکان». بنابراین حکمت معرفتی است که از عالم ملکوت برانسان نازل شده و محدود به تفکر بشری صرف نیست. مفهوم انتزاعی از تعریف حکمت و فلسفه این است: فلسفه در برگیرنده ی علوم حقیقی است که متّصل به فیض الهی است، لذا حکیم کسی است که دارای ویژگی علمی - خدایی بوده و اعمال و آرای او همانند اعمال و آرای خداوند باشد، پس غایت فلسفه، کشف حقایق موجودات است با فیض الهی که در وجود حکیم نهفته است و قول و عمل او مطابق با علم فلسفی بوده که به دست آورده است و این عمل و گفتار ریشه در حقیقت دارد، زیرا فیلسوف و حکیم با علم فلسفی به آن رسیده است. هماهنگ با این مفهوم( کشف حقایق و عمل براساس آن) اخوان الصفا فلسفه را این گونه تعریف کرده اند:
الفلسفة أوّلها محبّةالعلوم، و رأوسطها معرفة حقائق الموجودات بحسب الطاقة الإنسانیّة، و آخرها القول و العمل بما یوافق العلم(6)؛ آغاز فلسفه، محبّت علوم و میانه ی آن، معرفت حقایق موجودات تا حدّ امکان انسانی و پایان آن، گفتار و کردار مطابق با دانش است.
بنابراین در نگرش آنان فلسفه به دو دسته علمی و عملی تقسیم می شود.(7)
در این نگرش، هدف فلسفه پیمودن راه رستگاری و قرار گرفتن در مراتب ملائکه الهی است، زیرا ماهیت انسان به عالی ترین مقام هستی یعنی خداوند بر می گردد. همچنین غایت فلسفه کشف فضیلت های انسان و عمل براساس آن فضیلت هاست، لذا فلسفه، اشرف و افضل علوم است که در آن عقل و وحی هر دو راه دارد و این ویژگی جامعیّتی به فلسفه می دهد. از این رو کلیّه علوم بشری اعمّ از ریاضیات، منطقیات، طبیعیات، الهیّات و تمام زیر مجموعه های آن علوم ریشه در فلسفه دارند و هر کدام از این علوم با ویژگی های خاصّ خود با فلسفه مرتبط هستند و به عبارتی فلسفه، خلاصه ی تمام علوم بشری است که از طریق آن، نیازهای مادی و معنوی انسان برآورده می شود؛ هم تهذیب نفس حاصل می شود، زیرا حکمت آفرینش انسان تکامل نفسانی است و در این راه فلسفه به او کمک می کند و هم شناخت به طبیعت و الهیّات و شرعیّات و سیاسات به وجود می آید.
بنابراین فلسفه، اشرف و افضل علوم و صنایع بشری است و مراتب حکیم و فیلسوف بعد از مرتبه ی نبی است(8) و حکما جانشینان انبیا هستند. تفاوت آن دو در این است که انبیا صاحب شریعتند و علم به احکام را به خود نسبت نمی دهند، ‌ولی حکما و فلاسفه، علوم و احکام و دستاوردهای خویش را به اجتهاد علمی و فکری خویش نسبت می دهند.(9) البته فیلسوف و حکیم به حکمی خارج از حکم شریعت نمی رسد، زیرا با عقلی برگرفته از عقل فعّال که فیض الهی است اجتهاد و استدلال می کند. به این مفهوم، دین و فلسفه از هم جدایی ندارند: « اعلم أنّ العلوم الحکمیّة و الشریعة النبویّة کلا هما أمران بیّنان».(10)
تأکید بر این نکته لازم و ضروری است که اخوان الصفا آموزش فلسفه به یاران خویش را تا قبل از رسیدن به تهذیب نفس و طیّ مراحل اخلاقی جایز نمی دانستند و علّت آن را توانایی نفس و آمادگی ظرفیت عقلانی برای مباحث فلسفی می دانستند.
اخوان الصفا تقسیم بندی سه گانه علوم را به قدما نسبت داده و در این تقسیم بندی کلی، زیر مجموعه های هر کدام از علوم را نیز بیان کرده اند. آنان ریاضیات را به چهار دسته تقسیم کرده اند. (11) که عبارتند از: 1) عدد؛ 2) هندسه؛ 3) نجوم؛ 4) موسیقی.

الف) ریاضیات

1- عدد:

در نزد اخوان الصفا، معرفت « عدد» از اهمیّت بالایی برخوردار است و معرفت به عدد را سبب سهولت یادگیری حکمت می دانستند.(12)
در علت تقدم بحث عدد بر سایر مباحث علوم در رساله ی اوّل اخوان الصفا دو نکته را یادآور شده اند:
1. پیروی از مشرب حکمای فیثاغورثی که مبنای اندیشه آنان تکیه به عدد و اهمیّت آن است؛ 2. مقدّمه و مدخل بودن علم عدد برای آموزش حکمت و فلسفه که از طریق ریاضیات و عدد، آسان تر است. به طور خلاصه در اندیشه ی فیثاغورثیان اصول ریاضیات مبنای اصول تمام اشیاست. آنان بر این نظر بودند که بسیاری چیزها را می توان با عدد بیان کرد، لذا رابطه ی میان دو شیء مرتبط یا نظم و ترتیب تعدادی از موضوعات منظم و مرتب را می توان بر حسب نسبت عددی بیان کرد.‌(13)
اخوان الصفا نیز علم عدد را عنصر اصلی حکمت و مبدأ معارف و اکسیر اوّل و کیمیای اکبر بر می شمردند، از این رو معرفت به ریاضیات، طبیعیات و مافوق طبیعیات را در سایه ی آشنایی با آن علم محقق می دانستند: « اِنّ علم العدد هو جذر العلوم، و عنصر الحکمة، و مبدأ المعارف، واسطقس المعانی، و الأکسیر الأوّل و الکیمیاء الأکبر».(14) مبانی اوّل شناخت، آشنایی با علم عدد است.
بر مبنای اندیشه ی فیثاغورثی، طبیعت و ترکیب اشیا به گونه ی طبیعت عدد است، لذا مبدأ معارف و علم اوّل است که آگاهی از آن سبب تسهیل در فراگیری سایر علوم است و هر متعلّمی به تعلیم آن نیاز دارد: « فلذا صار مبدأ المعارف، و أوّل العلوم و به یسهل طریق التعلّم علی المتعلّمین، و لذلک قال الحکماء الفیثاغوریون: إنّ صور الأشیاء مطابقة لصور العدد، و إنّ الأشیاء کُلّها ترکّبت بحسب طبیعة العدد».(15)
در مقام مقایسه جایگاه علم عدد با سایر علوم، جایگاه آن به مانند عقل در میان سایر موجودات است، لذا بر سایر علوم تقدّم دارد، همان گونه که عقل بر سایر اشیا تقدم دارد. اساساً همان گونه که صورت اشیا بالقوه در عقل وجود دارد، صورت سایر علوم نیز در علم عدد نهفته است. (16) بنابراین برگشت همه ی علوم به عدد است، همان طور که برگشت کلیه ی موجودات به عقل است. یکی دیگر از وجوه تقدّم علم عدد بر سایر علوم این است که علم عدد بالقوه در کلیه ی نفوس وجود دارد که از طریق تأمل در قوه ی فکری انسان فعلیّت می یابد. (17) در بیانی دیگر، علم عدد به عقل اوّل تشبیه شده که مشتمل بر جمیع علوم است، همان طور که تمام موجودات عاقل زیر مجموعه آن و عقل اوّل محیط بر موجودات عاقل است. (18)
در عقیده ی اخوان الصفا نظام طبیعت به صورت نظم حاکم بر اعداد است و رابطه اشیا با یکدیگر همانند رابطه ی اعداد با یکدیگر است، که از نظمی خاص و رابطه ای خاص برخوردار است و آن رابطه ی خاص در میان اعداد به گونه نظم طبیعت حاکم بر کلیه ی موجودات و حتّی تعداد اقمار و افلاک و... و رابطه حاکم بر آنها، از نوع رابطه اعداد و نسبت آنها با یکدیگر می باشد ( رساله ششم نسبت عددیه ی نوع رابطه اعداد را توضیح داده است). بنابراین تمام موجودات از مبدئی واحد برخوردار است و کلیه اعداد نیز از واحد نشأت می گیرد.

2- هندسه:

شاخه دوم ریاضیات، هندسه است. مبدأ علم هندسه از نقطه است و موضوع آن شناخت مقادیر و ابعاد و انواع و خواصّ انواع است. (19) این تعریف از هندسه و موضوع آن با توجّه به کارکرد کمّی علم ریاضی است، اما فراتر از این، کارکرد عقلی برای هندسه است که درواقع معرفت غیر حسّی از طول و عرض و عمق است و آن معرفت و شناخت از طریق فکر و شناخت پیدا کردن عقلی به موضوع هندسه به دست می آید.
بنابراین هندسه دارای یک شناخت مادّی است و یک شناخت معنوی که از طریق تفکّر و به کارگیری عقل به دست می آید. بر این مبنا اخوان الصفا هندسه را به دو دسته ی عقلی و حسّی تقسیم کرده اند(20) هندسه ی حسّی شناخت به مقادیر است و ابزار آن هم ابزارای حسی است، نظیر دیدن از طریق چشم و درک از طریق لمس، و هندسه ی عقلی از طریق ابزار غیر حسّی است. هندسه عقلی، عبارت است از شناخت معنا و مفهوم و نسبت ها، مثلاً در شیء بزرگ، مفهومِ بزرگی، معنایی است که از طریق عقل فهمیده می شود. بنابراین هندسه عقلی با شناخت معنا و مفهوم سر و کار دارد و با کمک عقل و ابزارهای عقل حاصل می شود.
اهمیّت بحث از هندسه عقلی، به سبب جایگاه و نقش ریاضیات در فهم امور، به ویژه دقت در فهم معانی امور و نسبت های حاکم در بین اشیاست، زیرا ریاضیات پایه و اساس کلّیه علوم به ویژه علوم مربوط به معاش، از جمله معاملات، حِرَف، صنایع، و تجارت است(21) . با بهره گیری از عقل در این علوم می توان به ظرایف امور پی برد.
در واقع علم هندسه و در سطح عام ریاضیات دارای دو بعد و دو جبهه ی کمّی و کیفی است، که در هندسه کفایت به وجهه ی کمی جایز نیست و شناخت کیفیّات هم لازم و ضروری است. گستره ی هندسه ی حسی محدود به کارآیی فنّی و ابزاری است، ولی گستره ی هندسه عقلی نامحدود به اندازه عقل است که شناخت آرمان ها را در پی دارد. حاصل هندسه حسی تکنیک و فن است و حاصل هندسه عقلی شناختی بنیادین از هستی است. اخوان الصفا از فواید دو نوع هندسه تعبیر زیبایی دارند که خواننده را از هر گونه تفسیر و تأویل بی نیاز کرده است و آن این که: کسب مهارت در صنایع از طریق هندسه حسّی حاصل می شود و فهم کیفیت تأثیر افلاک و اصوات موسیقی با نظر کردن در هندسه عقلی به دست می آید. (22) فایده ی اوّل ناظر به نوع اوّل هندسه است که امری مادّی و عینی است و فایده ی دوم ناظر به نوع دوم هندسه است که معرفت به آن با عقل و عقلانیت در ارتباط است و نهایت عقلانیت هم نیل به معرفت الهی است که از طریق هندسه عقلی حاصل ی شود و بالاترین شناخت هاست. (23)

3- نجوم:

شاخه سوم علوم ریاضی، نجوم است و موضوع آن شناخت ترکیب افلاک و بروج و عدد ستارگان است. (24) نکته مهم و قابل ذکر این است که همان گونه که علم هندسه دو بخش کمّی و کیفی دارد، نجوم نیز تنها به مطالعه افلاک یا عدد ستارگان نمی پردازد، بلکه در این علم نیز فراتر از بخش عینی، یک بخش کیفی و کاربرد کیفی وجود دارد. بحث نجوم در اندیشه اخوان الصفا نیز از آن جهت است که ویژگی خاصی داشته و آن شناخت پیدا کردن به رابطه عالم کائنات یا نجوم و قوانین و اصول حاکم بر آن است.

4- موسیقی:

موسیقی، شاخه چهارم از علوم ریاضی است. رساله پنجم از رسائل اخوان الصفا به بحث موسیقی اختصاص یافته است. در توصیف اهمیّت و جایگاه موسیقی شاید همین بس باشد که علمی از علوم ریاضی است. نگرش ملاهی و غنا که نوعاً در حال حاضر نسبت به موسیقی وجود دارد، نگرشی منفی و خارج از چارچوب اصلی موسیقی است. به نظر می رسد که این نگرش به موسیقی از گذشته های دور وجود داشته است، زیرا اخوان الصفا در ابتدای بحث از موسیقی به این نگرش منفی اشاره کرده و بیان نموده اند که هدف ازرساله ی موسیقی، آموزش غنا و توجّه به لهویات نیست.(25) بنابراین برای شناخت ماهیت و اهمیّت موسیقی باید از کلام اخوان، حقیقت این علم را پی جویی کرد. موسیقی از نظر اخوان الصفا علمی است که به شناخت ترکیب و نسبت و کیفیت اشیای یکه دارای ذات و جوهر متفاوت هستند می پردازد.
همان گونه که قبلاً ‌در بحث از تقسیمات علوم گرفته شد، اخوان الصفا صنایع را به دو دسته ی علمی و عملی تقسیم کرده اند، و نیز صنایع علمی به دو دسته صنایع علمی روحانی و صنایع علمی جسمانی تقسیم می شود. صنایع علمی روحانی مباحث مربوط به علوم است، یعنی ماهیت علوم صنعتی روحانی است و صنایع علمی جسمانی مباحث مربوط به صنعت است، یعنی از جنس صنایع بحث می کند که عمل یدی در آن دخیل است، موضوع آن اجسام طبیعیه می باشد و مصنوعات این صنعت، اشکال و اجناس و امور جسمانی است. (26)
امّا موسیقی صنعتی متمایز از سایر صنایع است، زیرا در این صنعت هم جسمانیّت و هم روحانیت دخیل است، در واقع صنعتی مرکّب از جسمانیت و روحانیت(27) است، بنابراین مصنوعات این صنعت، اشکال و اجناس جسمانی نیست، بلکه مصنوع آن جوهر روحانی می باشد که تأثیرات الحان و نغمات در نفوس شنوندگان، مصنوع آن صنعت است که نوع تأثیرش، روحانی است. به کارگیری این صنعت، گاه موجب سرور و گاه موجب حزن و غم می شود؛ این صنعت هم در اماکن عبادت به کار می رود و هم در میدان جنگ و منازل و صنعت هم در اماکن عبادت به کار می رود و هم در میدان جنگ و منازل و بازار؛ ‌گاه موجب هیجان است و زمانی موجب سکون. این آثار ضدّ و نقیض و ایجاد تغییر در نفوس و دگرگونی حالات از شکلی به شکل دیگر، به دلیل ویژگی این علم است که ماهیتاً ترکیبی است از روحانیت و جسمانیت و طبعاً تأثیر آن دو نوع، روحانی و جسمانی خواهد بود.(28)
علت کاربرد و تأثیر آن هم در بنی آدم و هم در حیوانات و با اغراض گوناگونِ ممدوح و مذموم، همین ماهیّت ترکیبی آن است که هم نفوس فاضله و هم نفوس شریره به آن تمایل دارند. امّا بهره گیری از موسیقی تنها برای لذّت مادی، اغراضی است دور از مبنای اصلی آن، زیرا موسیقی اصلاً و اساساً ریشه در حکمت دارد که حکما آن را استخراج کرده و به مردم آموزش داده اند و پیدایی آن از طریق تعلیم حکماست. استخراج موسیقی از طریق حکما با علم آن به حکمت موسیقی انجام می گیرد. (29) بنابراین موسیقی را می توان علمی دانست که مرتبط با نوامیس الهی و ناموس طبیعت است. اشتغال حضرت داود به موسیقی با آشنایی او به حکمت موسیقی است، زیرا او از ناموس طبیعت آگاهی دارد و آهنگ او آمیخته با حکمت است. در این صورت، موسیقی، آهنگ موزون طبیعت و نظام کائنات است که در حرکت افلاک و ستارگان تجلّی می یابد و حکما با علم به وضع نوامیس و به کارگیری سنت های ناموس و آشنایی به احکام نجوم و هیئت و ارتباطات حرکت افلاک، موسیقی را مطابق با نغمه و الحان طبیعت و آفرینش و به تعبیر اخوان الصفا « استعمال مطابق با سنّت ناموس»، شکل و آهنگ می دهند. با این مبانی، موسیقی صنعتی است که برای اغراض و اعمال متفاوت به کار می رود؛ استفاده ی از آن برای خضوع نفس و خشوع قلب، یکی از اغراض ممدوح است که با سنت های نوامیس هم آهنگی دارد.
نکته ای را که باید بر آن تأکید کرد این است که چون حکما می توانند سعادات و نحوس را در عالم از طریق احکام نجوم و تأثیرات آن احکام بر عوالم طبیعی به دست بیاورند، برای جلوگیری از شرارت های عارض از عالم علوی بر عالم سفلی، سنت های نوامیس الهی را به کار می گیرند که نماز، روزه، دعا، خضوغ و خشوع از راه های پیشگیری از آن شرارت هاست. به کارگیری لحنی از الحان موسیقی به نام « مُحزِن» (30) باعث رقّت قلوب و گریه شنوندگان و در نتیجه سبب ندامت از گناهان و پاکی ضمایر می شود. این لحن مُحزِن، لحنی است که حکما برای استخراج موسیقی از آن استفاده می کنند. لحن دیگری به نام « مشجّع» (31) وجود دارد که در جنگ ها برای تهییج و تشجیع نفوس استفاده می شود. یا در بیمارستان ها لحنی برای کاهش درد بیماران به کار می رود، همچنین در مصیبت ها و عزاداری ها و یا هنگام کارهای سخت و طاقت فرسا که حمّال و بنّا و ملّاح و سوارکاران انجام می دهند، لحن هایی مناسب به کار گرفته می شود و نیز ساربانان برای اجیاد نشاط در شتران و کاهش سنگینی بار آنها و چوپانان برای هدایت گاو، گوسفند و اسبان و برای اسقای آنها یا دوشیدن شیر حیوانات، آهنگ های موزونی به کار می برند که باعث تأثیر در نفوس می شود.
آنچه در موسیقی مهم است آگاهی به رمز و راز ترکیب در این صنعت است که موجب تأثیر شود و حکما از این ویژگی برخوردارند. در این جا باید به بهره گیری حکیم از هندسه عقلی که به او در فهم کیفیّت تأثیر اصوات موسیقی در نفوس شنوندگان کمک می کند، توجّه داشته باشیم.
اخوان الصفا فیثاغورث را بنیان گذار اصول موسیقی معرفی کرده اند(32) . نیکوماخُسْ و بطلمیوس و اقلیدس پیروان فیثاغورث در موسیقی هستند. در نظر آنان این حکما به ویژه فیثاغورث اوّلین حکیمی است که به سرّ نغمات و الحان افلاک و ستارگان پی برده است. در عقیده ی اخوان الصفا، علّت اهتمام حکما به استخراج موسیقی این است که نفس جایگاه خویش را در عالم روحانی جست و جو می کند و خواهان خروج از عالم کون و فساد و زندان طبیعت است و موسیقی و الحان آن او را در رسیدن به این هدف یاری می کند، از این رو حکمای الهی در موسیقی از اشعاری استفاده می کنند که باعث رقّت قلب و تنبیه نفس از غفلت ها می شود. (33)
ذکر این نکته لازم است که در اندیشه اخوان الصفا برای موسیقی مفهومی عام و فراگیر می توان تصوّر کرد و آن این که « هر لحنی که باعث تشویق نفس به عالم ارواح شود، موسیقی است» ، لذا مثلاً لحن قرآن، موسیقی است و با آن مسلمانان بر سر ذوق می آیند و هیجان ایمانی به آنان دست می دهد؛ جنگاوران و رزمجویان مسلمان با تلاوت آن بر سر نشاط می آیند و تهییج به جنگ می شوند؛ در عبادتگاه ها با شنیدن کلام خدا نشاط نفسانی پیدا می کنند. اشعار و قصّه و هر چیزی که بر آدمیان تأثیر بگذارد، لحنی از الحان موسیقی به شمار می آید.
با این بیان و نگرش به موسیقی، شرایع انبیا با آن مخالفتی ندارد و نباید مخالف باشد و علّت تحریم موسیقی در برخی شرایع، استفاده ی برخی از مردم از آن در جهت لهو و لعب و شهوات دنیایی است که خلاف هدف مورد نظر حکما از موسیقی است (34) و در نتیجه خلاف سنن ناموس است.
در اهمیّت طرح و بسط موسیقی از دیدگاه اخوان الصفا به نکته ظریفی باید اشاره داشت و آن این که موسیقی و ترکیب و توازن و تناسب به کار رفته در آن و نیز اغراض مورد نظر در آن، امری قابل توجه است، زیرا ترکیب و تناسب و روابط حاکم در موسیقی، نمادی از ترکیب و مناسبات روابط بین جهان طبیعت یا جهان تحت القمری و جهان بالا یا جهان فوق الارضی است، و دقیقاً این جهان، نمادی از آن جهان است. حتی تناسب اعضا در انسان و روابط بین الاعضا با مناسبات حاکم در موسیقی و اجزا و عناصر آن شباهت کامل دارد. (35) اما موسیقی یک شباهت را برحسته تر بیان می کند و آن مشابهت الحان و نغمات طبیعت با الحان و نغمات افلاک و موجودات فوق الارضی است و این نکته ی مهمی است که در بررسی نگرش اخوان از مباحثی مانند موسیقی باید به آن توجّه داشت.

ب) منطقیات

استفاده از منطق قبل از سقراط میان فلاسفه یونان معمول و متداول بوده است. سقراط برای جلوگیری از فریب مردم در نتیجه ی مغالطه ورزی های سوفسطاییان، در گذرگاه ها آنان را نصیحت می کرد. بعد از سقراط نوبت به افلاطون و ارسطو رسید. ارسطو به این نتیجه رسید که با گفتن، نمی توان مردم را از شرّ مغالطه کاران رهایی داد، لذا درصدد تدوین قوانینی برآمد که مردم به وسیله ی آن، خود به خطای در گفتار پی بردند و از شرّ مغالطه کاران ایمنی یابند، از این رو مجموعه قوانین خود را در چند باب تنظیم کرد و مجموعه ی آن را « منطق» نامید.

ج) طبیعیات

علوم طبیعی از دیگر تقسیمات علوم فلسفی است که اخوان الصفا آن را به هفت دسته تقسیم کرده اند: (36)

1- علم مبادی جسمانی:

این علم از هیولا، صورت، زمان، مکان و حرکات بحث می کند. به طور کلی اجسام دارای جوهر و هیولای واحد می باشند و اختلاف آنها در صورت است و به دلیل اختلاف در صورت، برخی اجسام اشرف از سایرین هستند؛ علت برتری و شرافت، ناشی از ترکیب و چگونگی ترکیب با عناصر اربعه است؛ کیفیّت ترکیب و نسبت عناصر اربعه از عوامل اختلاف صوری اجسام می باشد، پس علّت اشرف بودن مربوط به ماده ی ترکیبی و نسبت آن است، و شرافت ناشی از هیولا نیست، مثلاً طلا و نقره و مس و آهن همه دارای هیولای یکسان و اصل آنها از معدن و سنگی از سنگ های معدنی است، ولی دارای صورت های مختلف بوده و « اشرف» بودن هر کدام از دیگر ناشی از ترکیب با عناصر اربعه و نسبت ترکیب است. اختلاف در صورت در مورد حیوانات و نباتات نیز صادق است، یعنی اشرفیت حیوان بر نبات ناشی از نسبت ترکیبی عناصر است. (37)
به طور کلی اجسام جزئی اشرف و افضل بودنشان بستگی به قبول یا عدم قبول صورت کلی اجسام کلّیه دارد، یعنی اجسام جزئیه در صورتی که از سادگی خارج شده و صورت کلّی در آنها ترسیم شود، می توانند به میزان اشرفیّت و افضلیّت شیء کلی برسند. نفوس هم دارای جنس و جوهر واحد هستند و شکلی ساده دارند، ولی با کسب معارف، اخلاق، آرا و اعمال اختلاف پیدا می کنند و نفوس جزئیه با پذیرش و اکتساب علوم از سایر هم جنسان خویش افضل و اشرف می شوند، مانند نفوس انبیا که چون از استعداد بیشتری برای پذیرش اخلاق نیکو برخوردار هستند، از سایر افراد جنس خویش برتر می باشند.
نتیجه این که اجسام و نفوس در هیولا واحد و در صورت مختلفند و به میزان و نوع ترکیب و چگونگی ترکیب با عناصر اصلی،‌ درجه ی شرافت و فضیلت نفوس و اجسام متفاوت است. این نگرش مبنایی است برای وجود و نیز قبول تفاوت در عالم کائنات و مبنای تفاوت ها در اشیا و نفوس جزئی است.

2- علم سماء و عالم:

این علم به شناخت افلاک و کواکب و کمیّت ترکیب افلاک و علّت دوران و حرکت افلاک و اختلال سرعت کواکب و افلاک، علّت سکون زمین در وسط فلک و نظایر آن می پردازد. تفاوت این علم با نجوم در این است که نجوم به بحث از تأثیر کواکب بر عالم سُفلی می پردازد، نه به کمیّت و کیفیّت حرکت و نظایر آن.
منظور از سماء در این علم، افلاک است و سماوات به معنای افلاک است. افلاک نُه تاست، هفت تا از این افلاک نُه گانه عبارتند از: فلک قمر، عطارد، زهره، شمس، مریخ، مشتری و زحل که به ترتیب به آسمان اوّل تا هفتم معروفند، امّا آسمان یا فلک هشتم محیط بر افلاک هفت گانه است و موسوم به کرسی است که بر آسمان و زمین احاطه دارد و فلک نهم، عرش نهایی است که بر هشت فلک دیگر احاطه دارد. شکل قرار گرفتن این افلاک به این ترتیب است که هر کدام نسبت به فلک پایین تر از خود، حالت آسمانی دارد که محیط بر آن است و زمین کره ای است شامل کوه ها و آب ها و خشکی ها. در عقیده ی اخوان الصفا زمین در مرکز عالم و در وسط هوا قرار دارد (38) و هوا محیط بر زمین است، همانند سفیده ی تخم مرغ که محتویات درونی خویش را در احاطه دارد. البتّه به ترتیب فلک قمر به مانند پوسته ی تخم مرغ، زمین و هوا را در احاطه خویش دارد و همچنین سایر افلاک یک نوع احاطه براساس سلسله مراتب به افلاک دیگر دارد. « علم سماء و عالم» به شناخت این سلسله مراتب و چگونگی ارتباط آنها می پردازد. در این علم به اهمیّت نقش اجسام فلکیّه در حفظ نظام عالم و تداوم این نظام تا هنگام دوران افلاک و نیز پایان دوران افلاک، در نتیجه پایان نظام طبیعت و وقوع قیامت که در اثر قطع ارتباط عالم افلاک با نفس کلیّه، عالم به پایان می رسد - تفصیل این بحث در هستی شناسی خواهد آمد.

3- علم کون و فساد:

اجسام تحت القمری هفت نوع هستند. به عقیده اخوان الصفا چهارنوع از آنها امّهات و کلی هستند که عبارتند از: آتش، هوا، آب و زمین و سه قسم دیگر جزئیات محسوب می شوند؛ جزئیات از ترکیب شدن با عناصر چهارگانه کلی به دست می آیند، جزئیات عبارتند از: حیوان، نبات و معادن. اجسامی که امّهات اجسام و کلی هستند از هیولا و صورت ترکیب شده اند و صورت نیز به دو دسته ی مقدمه و متمّمه تقسیم می شود. هر صورت مقدمه، صورت متمّمه ای لازم دارد که با وجود صورت متمّمه شیء در واقع به کمال بلوغ خود رسیده است. هر کدام از عناصر چهارگانه، صورت مقوّمه ی ویژه ای دارد، این عناصر چهارگانه با نسبت و ترکیب مشخص و معیّنی ترکیب می شود و از ترکیب آنها اجسام طبیعی تحت القمری به وجود می آید.
علم کون و فساد درباره ی اجسام طبیعی تحت القمری، کمیّت و کیفیّت نظم و نظام، اختلاف طبایع و کیفیّت تبدیل بعضی از اجسمام به اجسام دیگر و به وجود آمدن اشیای دیگر بحث می کند. (39) در این نگرش، اجسام دائماً در حال تغییر و تبدیل از صورتی به صورت دیگر هستند و علت این تغییر، تبدیل و تحوّل پذیری عناصر اصلی چهارگانه است،‌ مانند آب که گاهی تبدیل به هوا و زمانی تبدیل به زمین و هوا که گاهی شکل آب و بعضاً شکل آتشی را به خود می گیرد و در اثر این تغییر و تحولات، معادن و نبات و حیوان به وجود می آید، یعنی اینها حاصل امتزاج عناصر چهارگانه هستند، لذا تغییر و تحوّل در آنها نیز قابل تصوّر است. (40) البته هر کدام از اشیای سه گانه ی فوق که حاصل تغییر و تحول در عناصر اصلی است، دارای مرتبه ای از فضیلت است که دیگری فاقد آن می باشد، یعنی حیوان امتزاج یافته ( ترکیب شده) از عناصر اربعه با نسبت معیّنی است که نسبت به معادن، فضیلت دارد و معادن نیز نسبت به نبات برتری دارد.
نکته قابل توجه در این اندیشه این است که این تحوّلات و قبول کون و فساد مربوط به عالم اجساد و اجسام است، لذا در بینش اخوان الصفا، جهنّم از عالم اجسام تحت القمری است که دائماً دچار تغییر و تحوّل می شود، ولی بهشت در عالم ارواح قرار دارد و دنیای حیات و جاودانگی است و سرور و لذّت آن پایدار است، چون جسم نیست و بر آن فساد و دگرگونی عارض نمی شود، از این رو دارای مقام است و لذا فلاسفه و حکما سعادت را در آن جهان می دانند (41) و اهل آن را از سعادتمندان بر می شمرند. تصوّر از عالم ارواح به کمک عقل و مشاهده ی با جوهر نفس امکان پذیر است.

4- علم حوادث جوّ( هواشناسی) :‌

این علم به بررسی چگونگی تغییرات هوا می پردازد. علت تغییرات هوا تأثیرپذیری آن از حرکات ستارگان است. به طور کلی حرکات ستارگان در ارکان چهارگانه تأثیر می گذارند، لذا شاهد تغییر و تحوّل در هوا، نظیر گوناگونی رنگ های جوّ، روشنایی، تاریکی، بادها، ابرها، بارش برف، سردی، رعد و برق، صاعقه، قوس و قزح به علت تغییرپذیری در عناصر اربعه هستیم.

5- علم معادن:

شناخت معادن و علّت به وجود آمدن آنها در این علم بحث می شود. معادن حاصل بخارهای گداخته شده در داخل زمین و کوه ها و دریاهاست. این معادن حاوی منابع املاح گوناگون معدنی، نظیر طلا و نقره و آهن است. همچنین این علم از خواص و منافع و مضرات منابع معدنی بحث می کند.

6- علم نباتات:

این علم به بحث و مطالعه درباره ی گیاهانی که در روی زمین یا قلّه کوه ها و یا عمق آبها می رویند می پردازد و همچنین از طعم و رایحه و خواص و منافع و مضرات گیاهان بحث می کند.

7- علم حیوان:

این علم به شناخت هر جسم تغذیه کننده که دارای حسّ و حرکت در زمین، هوا، آب، خاک، لابه لای اجسام دیگر و درون سایر حیوانات و گیاهان ( حشرات) است می پردازد و نیز از انواع و جنس و کیفیّت تکوّن آنها در رحم و درون تخم و... و اختلاف در اشکال و طبایع و اخلاق و افعال و... بحث می کند.
همچنین طبّ و دامداری و تربیت (42) دام و طیور و کشت و داشت و به طور کلی، تمامی صنایع عملی، داخل در طبیعیات هستند.

د) علوم الهی

الهیّات شاخه ای از علوم فلسفی است و به پنج گرایش تقسیم می شود:

1- علم خداشناسی:

که در مورد اوصاف خداوند، علّیت آن برای سایر موجودات و خالقیت و... بحث می کند.

2- علم روحانیات:

موجودات به دو دسته ی مجرّد و غیر مجرّد تقسیم می شوند. شناخت موجودات مجرّد که دارای جوهر بسیط عقلی هستند، به وسیله این علم انجام می گیرد. این موجودات مجرّد، ملائکه ی الهی هستند. افعال این موجودات و کیفیّت ارتباط آنها با عوامل جسمانی و نیز چگونگی ارتباط، از دیگر مباحث این علم است. به طور کلی بحث از افلاک روحانی که احاطه ی بر افلاک جسمانی دارند از مباحث کلی این علم به شمار می آید.

3- علم نفسانیات:

شناخت نفوس و ارواح اجسام فلکی و طبیعی و شناخت چگونگی و کیفیت رابطه نفوس افلاک و کواکب و حلول نفس در حیوانات و نیز انبعاث نفس حیوانی بعد از مردن، از مباحث عمده این علم است. به نظر می رسد این علم عام تر و فراگیرتر از علم روان شناسی است که قلمرو کارکرد و حوزه مباحث آن، شناخت هنجارهای روحی و روانی و رفتارهای انسانی است. در مفهوم عام علم نفسانیات، شناخت کلّیه نفوس اعم از انسانی و حیوانی است.

4- علم سیاست:

راجع به علم سیاست در مباحث دولت شناسی به تفصیل سخن خواهیم فت. در این بخش تنها به یک تقسیم بندی کلی از مباحث این علم خواهیم پرداخت، ولی به طور کلی از این که علم سیاست زیر مجموعه فلسفه ی حقیقی و فلسفه زیر مجموعه ریاضیات، منطق و طبیعیات است گویای ارتباط این علم با مجموعه ی علوم و مبیّن نقش همه علوم در آن و عدم بی نیازی این علم از سایر علوم است.
اخوان الصفا علم سیاست را به پنج قسم تقسیم کرده اند: سیاست نبوی، سیاست ملوک، سیاست عام، سیاست خاص و سیاست ذاتی. ویژگی ها و قلمرو و مبنای فکری هر کدام از این تقسیمات در تعریف سیاست و انواع آن به تفصیل خواهد آمد.

5- علم معاد:

این علم به بحث از ماهیّت جهان آخرت، حشر ارواح در آن جهان، عقاب و جزای نیکوکاران و بدکاران ی پردازد و در واقع بینش اعتقاد به جهان و زندگی کامل در سرای دیگر است که اهداف انسان ها باید در آن جهت باشد.
آنچه تاکنون گفته شد تقسیم بندی ها و زیرمجموعه های علوم فلسفی بود. دو دسته دیگر علوم که قسیم علوم فلسفی اند، عبارتند از: علوم شرعیِ وضعی و علوم ریاضی، ریاضیات شاخه ای از علوم فلسفی است با این که خود دانش جدایی است و در آن از عدد و هندسه و نجوم و.. بحث می شود. این دو علم، علوم انتزاعی و ذهنی نیستند، بلکه این علوم با واقعیت ها و نیازهای جسمانی انسان ها در ارتباط هستند و لازمه ی اجتماعی زیستن انسان، بهره گیری از علومی است که حوائج مادی و نیازهای معنوی او را در اجتماع برآورده می کند. انسان به دلیل این که در اجتماع زندگی می کند، نیازهایی اجتماعی دارد که عینی و ملموس هستند و این علوم این گونه نیازها را برآورده می کند.

علوم ریاضی:

علومی هستند که برای معاش و امور دنیای انسان ها وضع شده اند. اخوان الصفا در تعریف این علوم می گویند:
فالریاضیة هی علم الآداب التی وضع أکثرها لطلب المعاش، و صلاح أمر حیاةالدنیا؛ (43) علوم ریاضی علم به معارف و دانش هایی است که اکثر آن معارف برای جست وجوی معاش و اصلاح امور زندگی دنیا وضع شده است.
سپس اخوان الصفا انواع علوی را که در خدمت معاش انسان هستند بر شمرده و آنها را به نُه دسته تقسیم کرده اند:
1. علم کتابت و قرائت؛ 2. علم لغت و نجو؛ 3. علم حساب و معادلات؛ 4. شعر و عروض؛ 5. فال و پیش گویی؛ 6. سحر و کیمیا و حیل (44) ؛ 7. علوم مربوط به حِرَف و صنایع؛ 8. علم مربوط به خرید و فروش و تجارت؛ 9. علم سیر و اخبار(تاریخ).
همان گونه که یادآور شدیم این علوم مقضتای جمعی زیستن انسان است و برای رفع مشکلات اجتماعی انسان کاربرد دارد. این معلومات بشری حاصل آداب و رسوم ناشی از زندگی جمعی است.

علوم شرعیِ وضعی:

اساس وضع این علوم برای طبابت نفس جهت اصلاح و تهذیب آن است و آگاهی و شناخت از آخرت از اهداف عمده این علم به شمار می آید. علوم شرعی به شش دسته تقسیم می شوند که عبارتند از: علم تنزیل، ‌تأویل، روایات و اخبار، فقه و سنن شرعی و احکام، علم ارشاد و موعظه و تصوّف و زهد، و علم تأویل خواب.
قاریان و حافظان، عالمان علم تنزیل هستند؛ امامان و جانشینان پیامبران، عالمان علم تأویلند؛ اصحاب حدیث، عالمان علم اخبار و روایتند؛ فقها، علمای احکام و سنن هستند؛ عبّاد و زهّاد و راهبان، علمای علم موعظه و ارشاد هستند و تعبیر کنندگان خواب، عالمان علم تأویل خواب محسوب می شوند.

ارزش علوم و دانش ها

در عقیده ی اخوان الصفا هدف، رسیدن به نجات است و تمام همّ و غمّ آنان در کسب علم و دانش ریدن به این هدف مهمّ بوده و علم مادی را که تنها به بعد جسمانی انسان ها توجّه دارد نه تنها نجات بخش ندانسته، بلکه آن را حجاب اکبر بر شمرده اند، لذا در توصیه های خویش به یارانشان آنان را به دوری از غفلت و جهالت توصیه می کردند، چون اخوان درصدد توصیف و تبیین جهانی فراتر از دنیا بودند که آن جهان آخرت است.
به نظر آنان علوم در صورتی ارزش دارند که هدایتگر انسان به آن جهان روحانی باشند و راه نیل به سعادت برخورداری علوم از یک ارزش اخلاقی است وگرنه خود سدّ راه تکامل انسان خواهند بود. ضرورت علم و حکمت برای انسان نیز به قصد تکامل نفس اوست و از طریق علوم الهی به آن تکامل می توان رسید، همچنین فضیلت انسان بر سایر موجودات به دلیل تعلیم و تربیت اوست و جهالت ها و اخلاق پست و ناپسند، امراض جسمانی و روحانی ای هستند که مانع تکامل نفسانی انسان هاست.
هدف اخوان الصفا از توجه به علوم عقلی و شرعی کشف حقایق اشیا بود که از طریق حکمت می توان به آنها رسید. امّا انسان ها همواره با وسوسه نفوس شریره روبه رو هستند و کسب علوم حقیقی که فلسفه جزئی از آنهاست باعث ارتقای نفس به معرفت است که شناخت نفس به حقایق محسوسات و تخلّق به اخلاق و قدرت برای عمل به احکامِ علومِ باید از اهداف اصلی انسان ها باشد.

تجارب

در کنار اکتساب علوم و از طریق معقولات که شامل فلسفه و ریاضیات و سایر علوم عقلی است، تجارب به مفهوم عام آن - چه تجربه ی امت ها و ملت ها در تاریخ و چه تجارب شخصی و روزمرّه افراد- از نکات مهمی است که اخوان به آن توجه کرده اند. علّت اهمیّت تجارب به دلیل نقش آنها به عنوان ابزاری حسّی در تکامل نفس جزئیه است و به تعبیری نقش تجارب، نقشی همطراز معقولات و ریاضیات به ویژه در تدبیر امور مربوط به سیاسات و اصلاح معاش است. (45)
در منابع علوم باید یادآور شد که اخوان الصفا به کتب دینی و ریاضی و طبیعی و نیز به آثار حکما اهمیّت خاصی می دادند، از همه ی پیامبران و مذاهب یاد کرده و از حکمای یونان و ایران نام برده اند. به طور کلی دانش انسان را مجموعه ی معلومات بشر می دانستند که در بسترهای مختلف و در طول تاریخ رشد و نموّ یافته و به درجه ای از معرفت رسیده است، ولی حصول سعادت و نیل به منزلت کمال انسانی و نیز رسیدن به فلسفه ی فاضله را (46) با معرفت کامل و اطاعت از باری تعالی امکان پذیر می دانستند.

پی‌نوشت‌ها:

1. رضا داوری، فلسفه چیست، ص 9.
2. رسائل، ج1، ص 256 و 269.
3. همان، ص 107-108.
4. رسائل، ج1، ص 81.
5. همان، ج2، ص18 و 305.
6. همان، ج1، ص 81.
7. همان، ج5، ص 55.
8. همان، ج1، ص392.
9. همان، ج4، ص 339.
10. همان، ج3، ص 26.
11. همان، ج1، ص 107.
12. همان، ج1، ص 81.
13. فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی.
14. رسائل، رساله جامعه، ص 8.
15. همان، ج3، ص
16. « و کما أنّ الأشیاء موجودةُ فی العقل بالقوّة کذلک سائر العلوم موجودةُ فی علم العدد و صورتهُ‌ مطابقة لصورة الموجوداتن ( رسائل، ج5، رساله جامعه، ص14).
17. رسائل، ج4، ص 327.
18. همان.
19. همان، ج1، ص 107.
30. همان، ص 108.
31. همان، ج5، رساله جامعه، ص59.
22. همان، ج1، ص 133-134.
33. همان.
34. همان، ص 107.
35. رسائل، ج1، ص 195.
36. ر.ک: همان، مباحث موسیقی.
37. همان.
38. اخوان الصفا برای بیان این تأثیرات گوناگون، داستانی نقل کرده اند که در مجلسی مرکب از بزرگان، فردی انواع گوناگون موسیقی را نواخت، هم شادی و سرور و هم گریه و حزن و زاری و سینه چاک کردن در حاضران مشهود گشت. این داستان را شهرزوری در نزهة الارواح و روضة الافراح برای فارابی نقل کرده است. نقل این داستان از سوی اخوان الصفا، در صورت تطبیق آن بر فارابی نشانه ی آشنایی اخوان الصفا با فارابی و گویای معاصر بودن آنان است. (اصل داستان در رسائل، ج1، ص 196).
39. همان.
40. همان، ص 197.
41. همان.
42. رسائل، ج1، ص 213.
43. همان، ص 214.
44. همان.
45. همان، ص 223.
46. همان، ص 262.
47. همان.
48. همان، ج2، ص 34.
49. رسائل، ج2، ص 55.
40. ر.ک: همان، 55.
41. همان.
42. همان، ج2، ص 263.
43. همان، ص 259.
44. علم جرّالاثقال که همان مکانیک است.
45. رسائل، ج3، ص 7.
46. همان، ج5، ص 142.

منبع مقاله: فریدونی، علی، (1380)، اندیشه سیاسی اخوان الصفا، قم: موسسه بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیات اسلامی)، چاپ دوم.



 

 

نسخه چاپی