فضایل اخلاقی سردار شهید علی اکبر شیرودی
جستاری بر فضایل اخلاقی سردار شهید علی اکبر شیرودی

 






 
نیمه شب 31 شهریور 1359 وقتی خبر حمله عراق به ایران را شنید با سرعت هرچه تمام تر لباس عوض کرد و خود را به مجتمع هوانیروز در پنج کیلومتری کرمانشاه رساند مطلع شد فرودگاه اهواز و پایگاه هوایی و دریایی بوشهر و پادگان خسروآباد مورد حمله قرار گرفته و چندین لشگر مجهز عراق در مرز ایران مستقر شده اند.
طی حملات مهرماه 1359 یک فروند از هواپیماهای عراقی که قصد بمباران پایگاه را داشت، مورد هدف پدافند هوایی مستقر در پایگاهقرار می گیرد و هنگام سرنگونی، به یکی از واحدهای مسکونی هوانیروز برخورد می نماید و باعث ایجاد خساراتی می گردد در این واحد مسکونی خانواده ی شهید شیرودی سکونت داشتند. تمام وسایل خانه ی شیرودی از هم متلاشی و به اطراف ریخته شده بود. خوشبختانه در آن روز خانواده اش در منزل نبودند. وقتی به او خبر دادند خانه اش خراب شده و وسایلش از بین رفته است ، خم به ابرو نیاورد وفرمود: «فدای سر امام» فقط پرسید؛ خانواده اش سالم هستند یا نه. دوستان وی از او خواستند به کرمانشاه برگردد و سری به خانه اش بزند. ایشان خیلی خونسرد رو کرد به همه و گفت: ما باید در منطقه ی عمل باشیم نه اینکه با انفجار بمبی به خانه برگردیم.
هنگامی که شنید بنی صدر دستور داده است هرچه سریع تر پادگان را تخلیه و زاغه ی مهمات را با یک راکت از بین ببریم تا دست عراقی ها نیفتد، در حالی که هنوز یک گلوله ی توپ هم در آنجا نیفتاده بود. چهره ی شیرودی از شدت عصبانیت سرخ شده بود، به دو خلبان مکتبی که تنها داوطلبان مقاومت بین خلبانان بودند، روی کرد و گفت:«ما می مانیم و با همین سه هلی کوپتر که در اختیار داریم مهمات دشمن را می کوبیم و مسئولیت تمرد را می پذیریم.»اولین نفر سهیلیان بود که گفت : من حرفی ندارم و تا آخرین لحظه می مانم.
با سه فروند بالگرد و12 نفر خدمه در مقابل یک لشگر تا بُن دندان مسلح عراق ایستادند. عملیات تا نزدیک غروب طول کشید، گروه پشتیبانی فنی بر اساس ضرورت، بر خلاف استانداردهای پروازی، در حال روشن بودنِ بالگرد مهمات گیری می کردند و سوخت می زدند و گروه پروازی هم بدون پیاده شدن از بالگرد، دوباره اوج می گرفتند. و در انتها توانستند پادگان«سرپل ذهاب»که در آستانه ی سقوط بود، را نجات دهند و خسارات فراوانی را بر متجاوزان بعثی وارد کنند؛ تا جایی که آنان را کیلومترها به عقب راندند. شجاعت و ابتکار عمل این شهید نه تنها در سراسر کشور، بلکه در تمام خبرگزاری های مهم جهان منعکس شد. این یکی از رشادت های بی نظیر شهید بود که تاریخ پربار دفاع مقدس، نمونه ی کمتری از آن را روایت کرده است. خبر خوش این اقدام دلاورانه وقتی در سراسر کشور منتشر شد، ریاست محترم مجلس شورای اسلامی وقت(حضرت حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر هاشمی رفسنجانی)شیرمرد شیرود را«مالک اشتر زمان»خواند و از او تقدیر فراوان کرد. بنی صدر برای حفظ ظاهر دو هفته بعد به او ارتقاء درجه داد اما خلبان شیرودی درجه ی تشویقی را نپذیرفت. تنها خواسته اش این بود که کارشکنیهای بنی صدر و بی تفاوتی بعضی از فرماندهان را به عرض امام برساند. که متن نامه به شرح ذیل است:

از خلبان علی اکبر شیرودی 9/ 7/ 1359
به:فرمانده پایگاه هوانیروز کرمانشاه
موضوع:گزارش

اینجانب خلبان پایگاه هوانیروز می باشم و تاکنون برای احیا اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگها شرکت نموده ام،منظوری جز پیروزی اسلام نداشته و به دستور رهبر عزیزم به جنگ رفته ام.لذا تقاضا دارم درجه تشویقی که به اینجانب داده اند پس گرفته و مرا به درجه ستوانیار سومی که قبلا بوده ام بر گردانید،در صورت امکان،امر به رسیدگی این درخواست بفرمایید .
باتقدیم احترامات نظامی
خلبان علی اکبر شیرودی

شهید شیرودی به درجه و مقام هیچ اهمیتی نمی داد، هدف اصلی او خدمت به اسلام و کشور و اجرای فرامین قاطع مقام معظم رهبری بود؛ به طوری که چندین بار برای او درجه تشویقی ابلاغ کردند اما او به هیچ وجه تشویقات را نپذیرفت و به طور مکتوب مورد را به سلسله مراتب فرماندهی گزارش کرد. لازم به ذکر است که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شهید شیرودی فقط 2 یا 3 ماه از درجه¬ی مصوبه در لباس نظامی خود استفاده نمود و هیچ وقت و در هیچ شرایطی از درجه استفاده نمی کرد. متأسفانه این حرکت خالصانه¬ی شهید شیرودی را تمرد از دستورات مافوق اعلام کرده و از وی چندین بار در این مورد توضیح خواستند و کسی به یاد ندارد که شهید شیرودی در طول مدت مأموریت های خود حق مأموریتی دریافت کرده باشد.
هر وقت فرصتی دست می داد به کمک سرگرد کشوری، سروان سهیلیان و خلبانان دیگر به شور می نشست تا راه کارهای درست را برای مقابله با دشمن بیابند. در همین گیرودار فرزند یک ماهه ی او مریض شد و همسرش موضوع را به او خبر داد اما در جواب گفت:«وقتی روزانه تعدادی از بهترین سربازان اسلام را از دست می دهیم، مرگ یک فرزند در برابر این واقعه هیچ ارزشی ندارد. در اینجا، ابوذرهای 17-18 ساله برای امنیت او در خون غوطه می خورند و پَرپَر می شوند. تا ابوذر ما به این سن و سال برسد، سال ها طول می کشد. من این ابوذرها را رها نمی کنم.»و به خانه باز نگشت. ولی سرهنگ خلبان علی میلان را که قصد داشت برای تعمیر بالگردش که دچار نقص فنی شده بود، به پایگاه کرمانشاه برگردد، برای جویا شدن از حال و احوال خانواده اش به منزلش فرستاد.
شیرودی در روزهای دوم و سوم مهر 1359 با همرزمی سایر خلبانان در سرپل ذهاب تانکهای بسیاری را به همراه نیروی دشمن منهدم کرد، اما چون نیروهای کمکی به دلیل خیانت بنی صدر به موقع اعزام نشدند، ارتش عراق فرصت یافت تا دوباره تانکهای به جا مانده را به تصرف دراورد.
در 13 دی 1359 وقتی خیانتهای آشکار بنی صدر را دید به افشاگری پرداخت و از شنوندگان صحبتش خواست که با ایمان و اسلحه و چنگ و دندان از میهن اسلامی دفاع کنند. در اوقات استراحت به عیادت مجروحین جنگ می رفت و خون می داد. در همین ایام او را به خاطر بازپس گیری ارتفاعات بازی دراز بازداشت تنبیهی کردند. طوری که روحانیون متعهد و اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کرمانشاه با ناراحتی مراتب را در اسرع وقت به اطلاع اعضای شورای عالی دفاع، از جمله رهبر معظم انقلاب و آیت الله هاشمی رفسنجانی رساندند و حکم بازداشت وی در 6 دی 1359 منتفی شد. شیرودی پس از رفع بازداشت تنبیهی به صحنه جنگ بازگشت
در 21 فروردین 1360 با مجله ی پیام انقلابِ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مصاحبه کرد و گفت:«اگر تعریف از خودم نباشد، فکر می کنم بالاترین پرواز جنگ در دنیا را داشته ام و تا به حال 360 بار از خطر گلوله های دشمن جان سالم به در برده ام. البته علت زنده ماندنم پس از چند هزار مأموریت هوایی و انجام بالاترین پروازهای جنگی، چیزی جز مشیت الهی نمی باشد. و در حدود بیش از چهل هلیکوپتر که من خلبان آن بوده ام، تیر خورده، که البته همه آنها تعمیر شده و الان قابل استفاده می باشند.»در مصاحبه ای به خبرنگاران خارجی گفت:«برای درک بیشتر امدادهای غیبی به جبهه های نبرد حق علیه باطل بروید تا چهره های نورانی رزمندگان اسلام را از نزدیک ببینید و با آنان به گفتگو بنشینید.»
شیرودی در کنار هلیکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هرکدام به نوبت از او سؤال می کردند. خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید، سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. این را گفت و به راه افتاد، خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستین هایش را بالا زد، چند نفر به زبانهای مختلف از هم می پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا می رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده، شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان می آید وقت نماز است.
در اوایل سال 1360 مرحله طرح ریزی و آمادگی برای اجرای عملیات بازی دراز آغاز شد و تصمیم نهایی برای اجرای عملیات در تاریخ دوم اردیبهشت ماه 1360 گرفته شد. در آن روزهای عملیات، تعداد زیادی از خبرنگاران خارجی و ایرانی به پادگان ابوذر که محل استقرار قرارگاه عملیات و گروه هوانیروز هم بود، آمده بودند. در همان موقع به تیم هوانیروز ابلاغ شد که نیروهای عراق پاتک سنگین دیگری را با تعداد زیادی تانک شروع و در حال پیشروی به سمت مواضع نیروهای ایران می باشند. بلافاصله تیم آتش هوانیروز به فرماندهی شهید شیرودی به سمت نیروهای دشمن پرواز نمود. فاصله پادگان ابوذر تا محل درگیری حدود30 کیلومتر زمینی که فاصله زمانی پرواز در این مسافت تا منطقه 7 الی 8 دقیقه طول می کشید. یعنی در مجموع زمان رفت و برگشت تیم با احتساب زمان تیراندازی و درگیری با دشمن حداکثر به 20 تا 30 دقیقه می رسید. در آن روز به علت فاصله کوتاه از پادگان ابوذر تا محل درگیری با نیروهای دشمن ما با یک باک سوخت حداقل 4 بار عملیات انجام می دادیم، یعنی هربار که به دشمن شلیک می کردیم و مهمات تمام می شد ما بلافاصله به پادگان مراجعت و بارگیری مهمات بدون خاموش کردن بالگرد انجام می شد(حدود 5 دقیقه)و بلا فاصله به منطقه برمی گشتیم. در یکی از بازگشت ها از محل درگیری، یکی از خبرنگاران خارجی که با زبان انگلیسی صحبت می کرد با مترجم همراهش به سمت خلبانان تازه رسیده از منطقه آمد و اولین سؤال خود را از شهید شیرودی که در کنار بالگردش ناظر بر بارگیری مهمات بود با این عنوان مطرح کرد که: در این عملیات که الان انجام دادید چه کار کردید؟ شهید شیرودی در جواب خبرنگار گفت: به یاری خداوند ما 5 دستگاه تانک دشمن را منهدم کردیم و حالا هم در حال بارگیری مهمات هستیم و تا 5 دقیقه دیگر برای انهدام بقیه تانک های دشمن راهی منطقه هستیم. باور کردن این خبر(انهدام 5 دستگاه تانک در آن مدت کوتاه)برای خبرنگاران خارجی بسیار سخت بود، لذا با زبان انگلیسی به مترجمش گفت:«من باور نمی کنم». چون همه خلبانان با زبان انگلیسی آشنایی کامل دارند، شهید شیرودی هم صحبت خبرنگار خارجی را شنید و منظور او را فهمید و بسیار ناراحت شد و در حال عصبانیت یقه لباس خبرنگار را گرفت و او را کشان کشان به سمت بالگرد خودش برد و به او گفت:«اگر باور نداری بامن بیا تا به شما نشان دهم که ما چگونه این کار را انجام می دهیم». خبرنگار خارجی که بسیار ترسیده بود چندین بار پشت سرهم به شهید شیرودی گفت:«من باور میکنم»و شهید شیرودی ضمن آنکه در حال سوار شدن به بالگرد جهت پرواز و حمله بعدی به دشمن بود، به خبرنگار اشاره کرد و با صدای بلند به او گفت: برو به سران امپریالیسم بگو ما خلبانان هوانیروز جمهوری اسلامی ایران با رهبری امام و همین وسایل که از خودشان گرفته ایم، آنها و دست نشانده گانشان را مانند صدام نابود خواهیم کرد.
شهید شیرودی از منظر دیگران
وقتی خبر شهادتش را به امام امت (ره) دادند، ایشان بعد از سکوت طولانی فرمودند:
«شیرودی آمرزیده شده است.» در حالی که در بزرگداشت دیگر شهدا می فرمودند:«خداوند آنها را بیامرزد.»
حضرت آیت الله خامنه ای(مدظله العالی) از وی به عنوان اولین نظامی که در نماز به او اقتدا کرده است، یاد می کند و او را مکتبی، مؤمن و جنگنده در راه خدا توصیف می کند.
شهید دکتر چمران در وصف این شهید والا مقام می گوید:
«شیرودی ستاره درخشان جنگهای کردستان است. او هنگام هجوم به دشمن با هلیکوپتر، به صورت مایل شیرجه می رفت و مثل جت جنگنده فانتوم مانور می داد.»
شهید تیمسار فلاحی، رئیس ستاد مشترک ارتش درباره وی می گوید:
«ناجی غرب و فاتح گردنه ها و ارتفاعات آریا، بازی دراز، میمک، دشت ذهاب و پادگان ابوذر بود. او غیر ممکن ها را ممکن ساخت.»
منبع مقاله : وبلاگ پرواز آخر



 

 

نسخه چاپی