چگونگی گرایش والیان کرد اردلان به تشیع
چگونگی گرایش والیان کرد اردلان به تشیع

نویسندگان: دکتر فریدون نوری/ استادیار تاریخ دانشگاه پیام نور کرمانشاه، ،
دکتر علی اکبر کجباف/ استادیار تاریخ دانشگاه اصفهان
دکتر فریدون الهیاری/ استادیار تاریخ دانشگاه اصفهان
 
 

 

از صفویه تا قاجاریه(1025 ـ1284ق)

چکیده

خاندان اردلان، از جمله خاندان های کرد می باشند که مدت های مدیدی، قبل از روی کار آمدن صفویان تا اواخر دوره قاجار بر قسمت هایی از مناطق کردنشین ایران حکومت می کردند. این خاندان همچون سایر خاندان های کردتبار، ابتدا بر مذهب اهل سنت بودند، اما در اواسط دوره ی صفویه و با وصلت خان احمدخان از شاهزادگان اردلان با خواهر شاه عباس و ارتقای جایگاه بزرگان این خاندان از حاکمان محلی به مقام والی نشین که در نظام سیاسی و اداری روزگار صفویه اهمیت زیادی داشت، سران این خاندان برای سهیم شدن در قدرت و نزدیکی بیشتر به دربار صفوی به تشیع گرایش یافتند. گرچه این تغییر مذهب در ابتدا جنبه ی ظاهری داشت، اما بعدها و با گذشت زمان پایبندی به مذهب تشیع در میان برخی از سران و حکمرانان اردلان عمق بیشتری یافت؛ به طوری که می توان گفت بیشتر بزرگان این خاندان در عصر قاجاریه کاملاً بر مذهب تشیع بودند. این پژوهش درصدد است روند و دلایل گرایش خاندان اردلان به تشیع را از ورای منابع اصلی، بررسی نماید.
کلیدواژه ها: خاندان اردلان، تشیع، حکومت صفویه، اهل سنت،تغییر مذهب.

مقدمه

از جمله خاندان های حکومتگری که مدت مدیدی در قسمت های از کردستان حکمروایی کردند، خاندان اردلان بودند که از نیمه ی قرن هفتم تا اواخر قرن سیزدهم هجری، بر این خطه از ایران حکومت می کردند. منطقه ای که با نام اردلان یا کردستان اردلان در منابع شهرت یافته است، در ابتدا عمدتاً با نام شهرزور، به عنوان یکی از مناطق مهم و مرکزی آن و بعدها با نام سنندج، شهری که در اواسط قرن یازدهم هجری تأسیس و مرکزیت منطقه ی اردلان را از آن خود کرد، شناخته شده است. این منطقه از شمال به منطقه ی مکریان«بوکان و مهاباد»، از غرب به منطقه ی بابان در خاک عراق و از شرق به گروس و از جنوب به کرمانشاهان محدود شده است. خاندان اردلان، اصل و تبار مشخصی ندارند، اما به گفته ی برخی منابع، سرسلسله ی این خاندان با نام بابا اردل(586ق)(1)، در ابتدا ساکن سلیمانیه عراق بود و در زمان مغولان حکومت شهرزور به وی اعطا شد. او سپس به سوی پلنگان دست اندازی کرد و با درهم شکستن طایفه ی کلهر و ساختن قلعه ای در آنجا، شهرهای کویه، حریر، عمادیه و رواندز(2)را نیز ضمیمه ی قلمرو خود کرد. بعد از فوت بابا اردل، پسران و نوادگان او مناطقی را به حوزه ی حکومتی او افزودند و به حکمرانی پرداختند. سران خاندان اردلان، از همان آغاز حکومت صفوی با توجه به جایگاه حساس مرزی و موقعیت جغرافیایی قلمرو خود، در منازعات ایران و عثمانی به ایفای نقش پرداختند. که سوگیری آنها، گاه در جهت همگرایی با حکومت صفویه و گاه در تضاد و واگرایی با حکومت مرکزی صفویه بود. شاه عباس با بهره گیری از هوش و فراست ویژه خود، برای همنوا و همراه نمودن اردلان ها و استفاده از توان نظامی این خاندان، در راستای تقویت و تثبیت بنیان های دولت صفویه، با آنان پیوند سببی برقرار کرد و جایگاه حکمرانان این خاندان را تا نهایت امکان ارتقا بخشید. سران اردلان برای برخورداری هرچه بیشتر از امتیازات مقام والی و ورود و ارتقا در هرم قدرت دولت ایدئولوژیک صفوی ـ که یکی از مهم ترین شروط آن داشتن مذهب تشیع بود ـ به صورت ظاهری به تشیع گرایش نشان دادند؛ اما مذهب تشیع بعدها در میان فرزندان و نوادگان این خاندان عمق بیشتری یافت؛ به طوری که بیشتر سران این خاندان در عصر قاجار بر مذهب تشیع بودند.
درباره ی پیشینه تحقیق مزبور باید گفت: در این باره پژوهش مستقلی صورت نگرفته است، بنابراین در این پژوهش سعی شده است با استناد به منابع اصلی، علل گرایش خاندان اردلان به تشیع بررسی و تحلیل شود. سوالات اساسی این پژوهش عبارتند از: 1. چرا شاه عباس اول از خاندان اردلان استقبال و حمایت کرد؟ 2. وضعیت دینی خاندان اردلان در عصر صفوی چگونه بود؟ 3.چرا خاندان اردلان در عصر صفوی به تشیع گرایش یافتند؟ 4. نقش خاندان اردلان در گسترش تشیع منطقه ی کردستان از زمان صفویه تا قاجاریه چگونه بود؟
در این پژوهش، با استناد به منابع اصلی و تطبیق آن با کتب مطالعاتی جدید، به سوالات و مجهولات تاریخی مذکور پاسخ مناسب داده می شود.

پیشینه ی مذهبی اردلان ها

درباره ی پیشینه ی مذهبی اردلان ها، دو دیدگاه وجود دارد: دیدگاه نخست اردلان ها را بر مذهب اهل حق می داند. صاحبان این دیدگاه بر این باورند که اردلان ها قبل از صفویه بر مذهب اهل حق بوده اند. معتقدان این دیدگاه، برای اثبات مدعای خود، به استدلال های زبان شناختی تکیه کرده اند و معتقدند: اسامی و مکان های متعدد در کردستان اردلان، ریشه ی یارسانی دارند(3). آنها همچنین معتقدند نام های جانشینان بابااردلان نیز ریشه یارسانی دارند(اردلان، 1387، ص 40 ـ41). اینان کلمه ی «سنه سنندج» پایتخت اردلان ها را برگرفته از «سنان دژ» یعنی«قلعه سنان»سلطان ها، تجسم های روح جهانی)می دانند. این عده همچنین بر این باورند که سرزمین شهرزور که در واقع هسته ی اولیه قلمرو کردستان اردلان بود، با باورهای یارسانی ارتباطی تنگاتنگ دارد؛ چرا که برای پیروان یارسان، دشت زیبای شهرزور مقدس است و روز قیامت در آنجا برگزار خواهد شد( زیان فرحان، 2004م، ص 145 ـ149). خسرو اردلان نیز در لب التواریخ از برگزاری مراسمی با عنوان«گردوشکنی» یاد می کند که به هنگام بازگشت خان احمد خان از اصفهان به نزد پدر( هلوخان)، در قلعه ی حسن آباد برگزار شد(خسرو اردلان، 1356، ص 22). مراسم گردوشکنی درواقع نماد سوگند یارسانیان با پیران و یادآور پیمان ابدی پیر بنیامین از پیشوایان یارسانیان با خداوند است.
شماری دیگر بر این باورند که اردلان ها تا اواسط دوره صفویه بر مذهب تسنن بوده اند و از اواسط دوره صفویه به بعد، بعضی از سران و افراد این خاندان به تشیع گرایش پیدا کردند. این عده در استدلال خود، بر منابع تاریخ محلی استناد کرده اند. عبدالقادر رستم بابانی با بیانی صریحاً اشاره می کند که هلوخان(998 ـ1025ق)بر مذهب اهل سنت بوده و با ازدواج فرزندش خان احمد خان با خاندان شیعی مذهب صفویه مخالفت کرده است(بابانی، 1377، ص 44)؛ ضمن آنکه تحفه ناصری نیز بر سنی بودن اردلان ها صحه گذارده است(سنندجی، 1366، ص 109).
قرینه های دیگری که سنی بودن اردلان ها را تأیید می کند، اشاره ی منابع به برخی حاکمان غیربومی است که در اواخر عصر صفوی از طرف دربار به منطقه مأمور می شدند، که این افراد بر مذهب تشیع بوده اند و رفتاری متأثر از تعصبات مذهبی با اهالی شافعی مذهب کردستان داشته اند و به همین سبب باعث نارضایتی مردم و شکوه آنان به دربار صفوی شدند(مستوره اردلان، 1384، ص 86/ خسرو اردلان، 1356، ص 134/ سنندجی، 1366، ص 39).
قراین و شواهد فوق، نشان از سنی بودن اردلان ها قبل از گرایش آنها به سمت تشیع دارد.

ارتقای جایگاه حاکمان اردلان به مقام والی نشینی، سرآغاز تمایل به تشیع

شاه عباس(996 ـ1038ق)پس از دفع دشمنان خارجی و تثبیت اوضاع داخلی، بر آن شد تا به خودسری های هلوخان(4)حاکم اردلان که طی این مدت، به توسعه طلبی در نواحی غربی کشور مشغول بود، پایان دهد؛ لذا خود شاه شخصاً سپاه صفوی را علیه هلوخان فرماندهی کرد؛ اما این لشکرکشی(1019ق)سرانجام با کیاست «الی بالی زنگنه»(5) و تلاش های وی برای انصراف از این لشکرکشی پرخطر، بدون جنگ خاتمه یافت و شاه عباس موفق شد بدون صرف هزینه ی نظامی و جنگ، قلمرو هلوخان را به تسلط خود دربیاورد و حاکم اردلان با دلالت الی بالی، اظهار انقیاد کرد و در مقابل، شاه عباس نیز تحفه ها و هدایایی برای هلوخان ارسال کرد و ضمن اعلام انصراف از حمله به قلمرو او، از او خواست پسرش خان احمدخان را به اصفهان بفرستد(قاضی، 1379، ص 23 ـ30/ خسرو اردلان، 1356، ص 29/ ترکمان، 1363، ج3، ص 926/ مستوره اردلان، 1384، ص 49 ـ52/ سنندجی، 1366، ص 102 ـ107). بدین ترتیب خان احمدخان که در این زمان هفده سال داشت، روانه ی دربار شاه عباس در اصفهان شد. خان احمدخان 3 سال در دربار شاه عباس زندگی کرد. شاه عباس این شاهزاده اردلان را همچون یک قزلباش وفادار به خود آموزش داد و وی را در لشکرکشی های نظامی شرکت داد و عقاید خود را درباره ی حکومت، اصلحاات و آداب مملکت داری و نیز سیاست تمرکزگرایانه بر وی آشکار ساخت و شاهزاده ی جوان را پیرو عقاید خود نمود. خان احمدخان در خلال اقامت خود در اصفهان دریافت که دیگر عمر شاهزادگان و امارت های مستقل به سر آمده و از این پس تداوم امارت و موجودیت دودمان وی، فقط در گرو اتحاد با ایران و پذیرش عنوان چهارمین والی ایران، پس از عربستان، لرستان و گرجستان تضمین می شود. شاه عباس برای استواری پیوند خود با والی نشین آینده و به نوعی کنترل او، خواهر خود زرین کلاه خاتون را به ازدواج او درآورد(قاضی، 1379، ص 192/ مستوره اردلان، 1384، ص 30 ـ32/ خسرو اردلان، 1366، ص 21 ـ22). با وجود آنکه تعریف مناصب سیاسی و اداری و ترسیم حدود و اختیارات این مناصب در منابع عصر صفوی کاملاً مغشوش است(زیرا منابع و سفرنامه های عصر صفوی به تناسب دوره ی زمانی خود و ارتباط و شناختی که درباره ی برخی مناطق و ایالات کشور داشته اند، برداشت خود را از این اصطلاحات سیاسی و اداری ارائه کرده اند)، در مجموع به نظر می رسد والیان هر ایالت، درواقع از اتباع خاندان سلطنتی حکومتگر مخصوص همان ایالت بودند. این خاندان حکومتگر بعضاً قبل از روی کار آمدن صفویه، در آن منطقه نیز فرمان می راندند. والیان درواقع در ردیف ایالتیان و نسخه ی کوچک تر شاه در محل حکومت خود بودند. والیان، حاکمان خودمختاری بوده اند که می توانستند خان ها و ملوک سرزمین های تابع«مملکت» و بخش هایی از آنها را عزل و نصب کنند؛ همچنین این والیان در جایگاه«شاهزاده های حاکم»مجاز بودند خانات را تشکیل دهند(میرزا سمیعا، 1368، ص 70). رهربرن، نویسنده کتاب نظام ایالات ایران در عصر صفویه معتقد است: لقب والی به عنوان اصطلاحی که حاکی از شغل رسمی و سمتی خاص باشد، از عصر شاه عباس اول معنی پیدا کرد(رهربرن، 1383،‌ص 130).
بنا به نوشته ی میرزا سمیعا، تعداد این والیان در عصر شاه عباس اول چهار نفر بود که به ترتیب اهمیت و اعتبار، شامل والیان عربستان، لرستان، گرجستان و کردستان اردلان بود. از نقطه نظر میرزا سمیعا، ملاک ها و معیارهایی همچون سیادت، شجاعت، فزونی ایل و عشیره و گرایش به اسلام، در تعیین تقدم و تأخر جایگاه والیان چهارگانه، تأثیر داشته است(میرزا سمیعا، 1368، ص 4).
مقام نخست به والی عربستان که از سلسله ی عرب شیعی مشعشع و صاحب ایل و عشیره ی بسیاری بود، تعلق داشت و مقام دوم از آن والی لرستان بود که از اخلاف امام علی علیه السلام ـ نخستین امام شیعیان ـبود؛ به همین دلیل از والی گرجستان عزیزتر بود. مقام سوم از آن والی گرجستان بود که پس از بگرات ششم، به تشیع گروید تا از امتیازات مقام والی بهره مند شود. مقام چهارم نیز از آن والی کردستان بود که مردمان سرزمینش سنی بودند(مینورسکی، 1334، ص 33 ـ34).
با توجه به مقدمات فوق، می توان گفت خان احمدخان اردلان(1025 ـ1046ق)، حاکمی که برای اولین بار شاه صفوی(شاه عباس اول)او را به مقام والی گری منصوب کرد، برای برخورداری از امتیازات مقام والی، به صورت ظاهری به تشیع گروید؛ چرا که ورود به هرم قدرت و ایفای نقش در دولت ایدئولوژیک صفویه، بدون دارا بودن مذهب تشیع که یک اصل مهم بود، تقریباً امری محال بود. از سوی دیگر شاه صفوی به عنوان مدعی دفاع از مذهب تشیع و با توجه به تعصبات و تعلقات مذهبی خود، نمی توانست مقام والی را به کردی سنی مذهب تفویض کند؛ لذا شاه عباس به هنگام اقامت خان احمدخان در دربار اصفهان، زمینه های این تغییر مذهبی را در او فراهم کرد تا از این طریق، بتواند شاهزاده ی اردلان را که درواقع حاکم آینده والی نشین اردلان بود، با خود همنوا کند. درواقع شیعه شدن حاکم، ابزاری بود برای نزدیکی و همگرایی والی و پادشاه صفوی. شاردن، سیاح فرانسوی که در عصر شاه عباس دوم به ایران آمده بود، به خوبی به انگیزه ی این تغییر مذهب اشاره کرده است. او تغییر مذهب خان احمدخان را امری ظاهری دانسته که با هدف منتفع شدن از امتیازات والی، صورت گرفته است(ر.ک به: شاردن، 1345، ج1، ص 136 ـ202). ادعای رهربرن، نویسنده و پژوهشگر معاصر در کتاب نظام ایالات در عصر صفویه نیز مؤید این مسئله است. رهربرن معتقد است:« خاندان اردلان از ازمنه ی قدیم شیعی مذهب بوده اند؛ چرا که هرگاه والیان،‌ پیرو مذهب یا دین دیگری سوای شیعه اثنی عشری، دین رسمی حکومت بودند، به انحنای گوناگون کوشیده می شد که آنان را به قبول مذهب تشیع وادارند.»(رهربرن، 1383، ص 143).
با وجود آنکه خان احمدخان نخستین والی اردلان بود که رسماً به تشیع گروید، اما نباید از این نکته غافل ماند که شماری، تبار و اصل و نسب خاندان اردلان را منتسب به تشیع دانسته اند؛ بدین صورت که عده ای از مردم«بابا اردل» جد خاندان اردلان را همان خسرو آسیابانی می دانند که امام حسین علیه السلام حکومت کردستان را به او واگذار کرد و دلیل این استناد را انگشتری می دانند که تا سال 1309ش در میان این خاندان نسل به نسل حفظ شده است(سنندجی، 1366، ص 82)؛ گرچه ممکن است این انتساب را بعدها، یعنی در عصر قاجار ساخته باشند؛ با وجود این به نظر می رسد نخستین بارقه های گرایش به تشیع در میان خاندان اردلان، پیش از آنکه اعتقادی باشد، برگرفته از آرمان های سیاسی و برای کسب قدرت بیشتر بود تا از طریق گروش به تشیع، بتوانند هرچه بیشتر به هرم قدرت راه یابند و کسب نفوذ کنند.

سیر تحول تشیع سیاسی به تشیع اعتقادی در خاندان اردلان

شاه عباس پس از مدتی، خواهر خود زرین کلاه خاتون را به عقد خان احمدخان اردلان درآورد و با اعطای عنوان والی، او را با لطایف الحیل و به بهانه ی آرزوی دیدار هلوخان، روانه ی سرزمین اجدادی خود، یعنی اردلان کرد؛ اما هلوخان که با ازدواج و وصلت فرزند خویش با صفویان شیعی مذهب موافق نبود، از همان ابتدا نگرانی خود را از این قضیه این گونه بیان داشت:« انا الله و انا الیه راجعون. چون زمانی نمی گذرد که دعوت رافضه در کردستان جاری خواهد شد»(بابانی، 1377، ص 44). این اظهارنظر هلوخان، جای هیچ گونه شک و شبهه ای برای گرایش خان احمدخان به مذهب تشیع باقی نمی گذارد. از سوی دیگر هلوخان با باریک بینی و هوش همراه با سیاست، این قضیه را کاملاً درست پیش بینی کرده بود؛ چرا که ورود خان احمدخان سرآغاز ورود تشیع به میان خانواده ی اردلان بود.
گرچه تشیع ابتدا با عنوان ابزاری سیاسی وارد خاندان اردلان شد، اما بعدها عمق بیشتری یافت و رویه ای کاملاً اعتقادی به خود گرفت. با وجود آنکه منابع درباره ی عقاید مذهبی حاکمان اردلان بعد از خان احمدخان در عصر صفویه به صراحت، مطالبی ذکر نکرده اند، اما نکته ی حائز اهمیتی که می توان از ورای آن تغییر مذهب حاکمان اردلان و گرایش به تشیع را مشاهده کرد، نام های حاکمان اردلان پس از خان احمدخان اردلان است که همگی بالاتفاق، نام هایی شیعی اند(کلبعلی، حسنعلی، حسینعلی، عباسقلی و علیقلی)(نوشیروان مصطفی، 2005، ص 531). همچنین صاحب زبده التواریخ سنندجی در توصیف رفتار علی قلی خان اردلان که در فواصل سال های 1129 ـ1132ق والی اردلان بود، می نویسد:« او شیعی متعصب و به مردم حرف های ناملایم می گفت. به همین خاطر مردم از او شکایت کردند و شاه سلطان حسین نیز او را عزل کرد»(قاضی، 1379، ص 41).گفتنی است تشیع در این زمان فقط در میان خاندان حکومتگر و اعیان، پیروانی داشت و عامه، همچنان بر مذهب اهل سنت بودند.

روند گرایش به تشیع در میان اردلان ها در عصر افشاریه، زندیه و قاجاریه

دولت صفویه به عنوان حامی و مروج اصلی مذهب تشیع، با حمله ی افاغنه و محاصره اصفهان در سال 1135ق سقوط کرد و از بین رفت. جانشینان صفویان، یعنی حکام افشاری و زندیه نیز گرچه خود شیعه بودند، اما همانند صفویان تعصبی نسبت به شیعه و ترویج آن نداشتند. حاکمان قاجار نیز گرچه خود شیعه و در میان مردم به حامیان مذهب شیعه مشهور بودند، اما همانند صفویان در امر دین سختگیر نبودند.
با وجود آنکه برای ورود به هرم قدرت و کسب نفوذ در ساختار سیاسی حکومت هایی که بعد از صفویه روی کار آمدند. شیعه بودن اصل لازم و ضروری نبود و ساختار سیاسی حکومت های ایرانی بعد از صفویه اجازه ی ورود پیروان دیگر نحله های اسلامی را به هرم قدرت می داد و اردلان ها می توانستند بدون تظاهر به شیعه بودن، از امتیازات والیگری برخوردار شوند، اما حاکمان و سران این خاندان، همچنان به سمت شیعه گرایش پیدا می کردند و شیعه می شدند. این امر خود حاکی از نفوذ عقاید شیعی در اندیشه ی افراد این خاندان است. بنا بر نوشته ی عبدالقادر بابانی در سیرالاکراد خسروخان اردلان، مشهور به خسرو بزرگ(6)(1165 ـ1205ق)که در اواخر عصر زندیه و اوایل عصر قاجاریه بر کردستان اردلان حکومت می کرد و در این دوران هرج و مرج و بی ثباتی سیاسی، ایامی چند به توسعه طلبی ارضی در نواحی غربی کشور مشغول بود،‌ بر مذهب تشیع بوده است(بابانی، 1377، ص 55). انتقال جسد خسروخان اردلان به نجف اشرف و خاکسپاری آن در ایوان طلا در نجف نیز این گفته ی سیرالاکراد را تأیید می کند(سنندجی، 1366، ص 49 ـ50). نویسنده ی کتاب «حدیقه امان الهی»که درواقع تذکره ی شعرای منطقه اردلان است، ضمن شرح حال حسین قلی خان اردلان، متخلص به«حاوی» فرزند امان الله خان اردلان(7)(1214 ـ1240ق)، والی و حاکم مشهور اردلان، اشعار متعددی از وی نقل کرده است که تردیدی در گرایش وی به تشیع باقی نمی گذارد؛ از جمله درباره واقعه غدیر در اشعار حسین قلی خان اینچنین آمده است:
آن که فرمان ولی عهدی او را احمد... بر امم خواند به فرمان خدا روز غدیر
(رونق عبدالله سنندجی، 1344،‌ص 211)
همچنین قصیده ی دیگری را به حسین قلی اردلان نسبت داده اند که گویا در زندان سروده است و ضمن آن، شاعر از حال و روز خود در ز ندان گله و شکایت بسیار کرده، تصریح می کند:« قوم ظلوم که بغض حیدر به درون زینت ایمان دانند، به گناه اینکه وی تولای علی بعد نبی است، او را چنین آزار داده اند». او در ادامه ی قصیده، به توصیف صفات حضرت علی و سوابق و خدمات او در اسلام و نیز شرح جریان درگذشت پیامبر اسلام و قضایای سقیفه و فدک می پردازد(همان). این قصیده نشان می دهد شاعر که از حاکمان خاندان اردلان بوده بر مذهب تشیع بوده است.
قصیده دیگری نیز از این شاعر نقل شده است که در ضمن آن، خدا را به چهارده معصوم سوگند می دهد که از گناهان وی درگذرد. لحن و زبان شاعر در این قصیده، منطبق با ادبیات شیعه است و فرضیه ی اعتقاد حسین قلی خان اردلان را به تشیع تقویت می کند( همان، ص 203). همین منبع، قطعه ی شعری را به خسرو دوم نسبت داده است که احتمال گرایش وی را به تشیع تقویت می کند.
یا رب تو آگهی که نباشد به روز حشر... جز مهر آل پاک علی اعتبار ما
(همان، ص 289)
همچنین درباره امان الله خان بزرگ قرینه ای در دست است که فرضیه ی گرایش وی را به تشیع تقویت می کند. نویسنده حدیقه امان الهی از نامه ی پادشاه هندوستان به امان الله خان اردلان یاد می کند و متن کامل نامه را می آورد. مضمون نامه درخواست کمک پادشاه هندوستان از والی برای مقابله با انگلیس است. نویسنده ی نامه از امان الله خان با صفت«پیروان هشت و چهار رضوان الله تعالی علیهم اجمعین خاصه آن ولایت پناه» یاد کرده است(همان، ص 50). اینگونه به نظر می رسد که شیعه بودن امان الله خان آنقدر واضح و معلوم بوده است که حتی حاکم هندوستان نیز که در فاصله ی مکانی بسیار زیادی از حاکم اردلان قرار داشته، از شیعه بودن او آگاه بوده است. علاوه بر آن، پیکر امان الله خان اردلان، همچون اسلافش در نجف اشرف به خاک سپرده شد، که این نیز دلیل دیگری بر شیعی بودن این والی بزرگ اردلان است. مستوره اردلان آورده است: پیکر محمدحسن خان پسر امان الله خان اردلان، برای دفن به نجف منتقل شده است. وی همچنین از نجف به عنوان مدفن ولات عظیم الشأن و اجداد و اعاظم آن نوجوان یاد کرده است(مستوره اردلان، 1384، ص 211). با وجود آنکه مستوره اردلان خود نیز با صراحت در کتاب تاریخی اش«تاریخ الاکراد» و دیوان شعرش به عقاید و ایدئال های مذهبی اش اشاره نکرده است، اما رگه هایی از اندیشه ی شیعی در نوشته های او پیداست؛ برای مثال او در توصیف اوضاع امن و آرام عصر حکومت خسرو دوم می نویسد:« گویی دوره ی ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)صاحب الزمان فرارسیده بود»(بابانی، 1377، ص 113).
مصحح کتاب تاریخ اکراد مستوره اشاره کرده است: در ایوان طلای مرقد مطهر حضرت علی علیهم السلام حجره ای به نام والیان اردلانی قرار دارد که به ترتیب خسروخان بزرگ، خسروخان ناکام، والیه خانم، رضاقلی خان، امان الله خان، غلام شاه خان و تعدادی دیگر از بزرگان خاندان اردلان در آنجا دفن شده اند(مستوره اردلان، پیشین، ص 174).
شیعه بودن سران و حاکمان اردلان تا آن اندازه امری آشکار بود که بعد از درگذشت امان الله خان دوم(1242 ـ1284ق)، ناصرالدین شاه(1264 ـ1313ق)تصمیم گرفت به حیات سیاسی حکمرانان اردلان پایان دهد؛ بنابراین عموی خود شاهزاده فرهاد میرزا قاجار را به عنوان نخستین حاکم قاجاری در کردستان اردلان منصوب کرد؛ اما این شاهزاده که عموی مادر خسروخان جانشین فرضی مقام والی بود، بلافاصله پس از انتصاب بیمار شد و انتصاب خود را نپذیرفت؛ چرا که براساس باورهای رایج، مردم معتقد بودند اردلان ها منتخبان امام حسن مجتبی هستند و فرهاد میرزا هم این بیماری را نشانه ی غضب خداوند دانست. او تنها پس از گذشت یک دوره ی نقاهت طولانی سه ماهه، سرانجام مسئولیت حکومت را پذیرفت و راهی سنه شد(سنندجی، 1366،‌ص 275/ هدایت، 1380، ص 986).
با وجود آنکه تشیع در میان سران و بزرگان خاندان اردلان خیلی زود رویه ی اعتقادی پیدا کرد و روز به روز بر عمق و نفوذ تشیع در میان خاندان اردلان افزوده می شد و سران این خاندان در مقام حکمرانی میرنشین اردلان، اهرم قدرت را در دست داشتند، نتوانستند تشیع را در میان مردم تبلیغ کنند و آن را گسترش دهند؛ زیرا اهالی کرد این میرنشین از قرن ها قبل بر مذهب اهل سنت بودند و در مذهب خود آنچنان استمرار داشتند که حتی اعلان مذهب تشیع به عنوان مذهب رسمی کشور از سوی شاهان صفوی و اعمال فشار آنها برای شیعه کردن ساکنان ایران زمین نیز نتوانست موجب ترویج آیین تشیع در این حوزه ی جغرافیایی شود؛ علاوه بر آن والیان اردلان به عنوان مجریان سیاست های حکومت مرکزی، همواره بیم داشتند در صورت اعمال هرگونه فشار و یا حتی ترویج آشکارا و گسترده ی مذهب تشیع، موجبات هراس و نارضایتی مردم را فراهم آورند و زمینه ی لازم برای سلاطین عثمانی و عمال آنها در منطقه فراهم شود تا کردهای ساکن این ایالت را به بهانه ی مذهب، در مسیر واگرایی با سیاست های دربار صفوی و اردلان، تشویق نمایند.
از آنجا که رعایا و عامه ی مردم اردلان، پایگاه مهم قدرت و مشروعیت والی نشینان اردلان بودند ـ زیرا نیروی نظامی اردلان ها درواقع ترکیبی از رعایا و ساکنان این میرنشین بود ـ والیان اردلان مصلحت نمی دیدند با طرح مخالفت با مذهب عامه، خود را از این نیروی مردمی و پایگاه مهم محروم سازند. چنانچه منابع تاریخی نیز اذعان کرده اند، حاکمان شیعی مذهبی که در اواخر دوره ی صفویه و در عصر شاه سلطان حسین به مقام والیگری اردلان رسیدند و سعی در ترویج مذهب تشیع داشته اند، با مخالفت عامه ی مردم روبرو شدند و این امر زمینه ی عزل آنها را فراهم ساخت.(مستوره اردلان، 1384، ص 39 ـ42/ بابانی، 1377، ص 78 ـ85).

نتیجه

خاندان اردلان که در ابتدای دوره صفویه بر مذهب سنی بودند، بعد از مدتی، یعنی از دوران شاه عباس اول به بعد و از زمان خان احمدخان اردلان، با ارتقای جایگاه شان از حاکمان منطقه ی اردلان به مقام والی که در روزگار صفویه اهمیت بسیاری داشت، به تشیع گرویدند؛ چرا که از یک طرف در نظام سیاسی و اداری دولت ایدئولوژیک صفویه اساساً واگذاری مناصب مهم به افراد غیرشیعه تعریف نشده بود و والیان اردلان نیز همچون سایر امرا می بایست بر مذهب تشیع می بودند تا بتوانند در نظام سیاسی صفویان والی محسوب شوند. این در واقع نوعی الزام بود و از سوی دیگر اردلان ها با گرویدن به مذهب تشیع، از مواهب و امتیازات والی بودن که والی نشین های دوره صفویه، یعنی عربستانی ها، گرجی ها و لرستانی ها با واسطه ی شیعه بودنشان از آن بهره مند می شدند، عقب نمی ماندند.
گرچه تشیع خاندان اردلان در ابتدا امری ظاهری و فقط وسیله ای برای دستیابی به اهداف سیاسی بود، اما خیلی زود در میان افراد این خاندان ریشه دوانید؛ به طوری که قریب به اتفاق حاکمان اردلان بعد از خان احمدخان شیعه شدند؛ به گونه ای که در عصر حکومت های افشاریه، زندیه و قاجاریه که مذهب تشیع دیگر آن حمایت قوی حکومتی و دولتی عصر صفویه را نداشت و ساختار سیاسی این حکومت ها بیسار بازتر از صفویه بود و والیان اردلان بدون شیعه بودن نیز می توانستند از امتیازات لازم والی بودن منتفع شوند، حاکمان اردلان همچنان بر مذهب تشیع باقی ماندند؛ به طوری که حتی اجساد حاکمان اردلان در نجف اشرف در جوار امام اول شیعیان دفن شدند. این مسئله خود بیانگر عمق و نفوذ تدریجی مذهب تشیع میان خاندان اردلان است؛ چه اینکه امروزه نیز بازماندگان این خاندان، همچنان بر مذهب تشیع هستند.
منابع :
1.اردلان، خسرو بن محمد بن منوچهر؛ لب التواریخ؛ تهران: کانون خانوادگی اردلان، 2536.
2.اردلان، شیرین؛ خاندان کُرد اردلان؛ ترجمه مرتضی اردلان؛ تهران: تاریخ ایران،‌1387.
3.بابانی، عبدالقادر؛ سیر الاکراد؛ تصحیح محمد رئوف توکلی؛ چ2، تهران: گلبانگ، 1377.
4.ترکمان، اسکندربیگ؛ تاریخ عالم آرای عباسی؛ به کوشش ایرج افشار؛ تهران: امیرکبیر، 1363.
5.رهربرن، کلاوس میشائیل؛ نظام ایالت در دوره صفویه؛ ترجمه کیکاووس جهانداری، چ3، تهران: علمی و فرهنگی، 1383.
6.سنندجی، رونق عبدالله؛ تذکره حدیقه امان اللهی؛ به کوشش خیام پور؛ تبریز: [بی نا]، 1344.
7.سنندجی، میرزا شکرالله(فخرالکتاب)؛ تحفه ناصری؛ در تاریخ و جغرافیا کردستان؛ تصحیح حشمت الله طبیبی؛ تهران: امیرکبیر، 1366.
8.شاردن، ژان؛ سیاحت نامه شاردن؛ ترجمه محمد عباسی؛ تهران: امیرکبیر، 1345.
9.عدنان زیان فرحان؛ الکرد الا یزدیون فی اقلیم کردستان؛ سلیمانیه؛غ مرکز کردستان للدراسات، 2004م.
10.قاضی، ملامحمدشریف؛ زبده التواریخ سنندجی؛ به کوشش محمد رئوف توکلی؛ تهران: توکلی، 1379.
11.کردستانی، مستوره، تاریخ اردلان؛ با مقدمه و تصحیح و تحشیه ناصر آزادپور؛ کرمانشاهان؛ چاپخانه بهرامی، 1332.
12.مسته فا ئه مین نوشیروان، کورد و عه جه م سلیمانیه؛ سه نته ری لیکولینه وه ی ستراتیجی کوردستان، 2006م.
13.میرزا سمیعا؛ تذکره الملوک؛ تهران: امیرکبیر، 1368.
14.مینورسکی ولادمیر؛ سازمان اداری حکومت صفوی؛ یا تحقیقات و حواشی و تعلیقات مینورسکی بر تذکره الملوک؛ ترجمه مسعود رجب نیا؛ نشر انجمن کتاب، 1334.
15.نوایی، عبدالحسین و عباسقلی غفاری فرد؛ تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران در دوره صفویه، تهران: سمت، 1388.
16.وقایع نگار کردستانی، علی اکبر؛ حدیقه ناصریه و مرات الظفر؛ در جغرافیا و تاریخ کردستان؛ به کوشش محمدرئوف توکلی، تهران: توکلی، 1381.
17.هدایت، رضاقلی خان؛ روضه الصفای ناصری؛ به تصحیح جمشید کیانفر؛ تهران: اساطیر،‌1380.

پی نوشت ها :

1.بنا به گفته ی منابع تاریخی محلی اردلان، بابا اردل جد خاندان اردلان بود که در نیمه ی دوم قرن ششم میرنشین اردلان را تأسیس کرد. منابع همچنین اظهار داشته اند: بابا اردلان در ابتدا فقط رهبری معنوی اردلان ها را برعهده داشته است.
2.کویه، حریر و عمادیه شهرهایی هستند که امروزه با همین نام در محدوده ی جغرافیایی کردستان عراق قرار دارند.
3.یارسانی، درواقع نام اصلی مسلک اهل حق و یا به عبارتی دیگر علی اللهی هاست که امروزه نیز پیروان این آیین در کرمانشاه و در شهرستان های کرندغرب، هرسین و صحنه و در کردستان عراق در اطراف موصل، شیخان و هورامان زندگی می کنند. بیشتر قبور شخصیت ها و بزرگان این مسلک در منطقه اورمانات واقع شده است.
4.حاکم و والی اردلان معاصر با شاه عباس اول و پدر خان احمدخان بزرگ ترین والی اردلان بود که درگیری هایی با شاه عباس نیز داشت؛ درواقع امارت اردلان در عصر او به سوی قدرتمندشدن خیز برداشت.
5.الی بالی از سران زنگنه بود که بنا به روایت منابع تاریخی، مقام میر آخور باشی دربار شاه عباس اول را برعهده داشت. او با استفاده از قدرت تدبیر و درایت خود، مانع شکل گیری جنگ میان شاه عباس و هلوخان شد و هلوخان را به فرمانبرداری از شاه عباس واداشت؛ از این رو الی بالی نزد شاه عباس ارج و قرب فراوانی داشت.
6.خسروخان اردلان، مشهور به خسرو بزرگ که معاصر با اواخر حکومت زندیه و اوایل قاجاریه است، بر کردستان اردلان حکومت می کرد. خسرو با توجه به نابسامانی و هرج و مرج اوضاع سیاسی ایران در اواخر حکومت زندیه درصدد توسعه طلبی ارضی برآمد.
7.امان الله خان اردلان والی و حاکم مشهور اردلان در عصر قاجاریه است که از سال 1214 ـ1240ق بر میرنشین اردلان حکومت کرد.

منبع مقاله :
فصلنامه علمی پژوهشی شیعه شناسی، شماره 35



 

 

نسخه چاپی