در عهد پادشاه خطا بخش جرم پوش
 در عهد پادشاه خطا بخش جرم پوش

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 

در عهد پادشاه خطا بخش جرم پوش *** حافظ قرا به کش شد و مفتی پیاله نوش
صوفی ز گنج صومعه با پای خم نشست *** تا دید محتسب که سبو می کشد به دوش
احوال شیخ و قاضی و شراب الیهودشان *** کردم سؤال صبحدم از پیر می فروش
گفتا نه گفتنی است سخن گرچه محرمی *** در کش زبان و پرده نگه دار و می بنوش
ساقی بهار می رسد و وجه مِی نماند *** فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش
عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار *** عذرم پذیر و جرم به ذیل کرم بپوش
تا چند همچو شمع، زبان آوری کنی *** پروانه ی مراد رسید ای مُحبّ خموش
ای پادشاه صورت و معنی که مثل تو *** نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش
چندان بمان که خرقه ی ارزق کند قبول *** بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش

تفسیر عرفانی
1.در روزگار پادشاهی که جرم و خطا را می پوشاند و گناه می خوردن را می بخشد، حافظ از ظرف بزرگی شاب می نوشد و فقیه پرهیزکار شهر که پیش از این فتوا تحریم می داد، حالا با پیاله شراب می نوشد.
2.صوفی تا دید که محتسب، خود کوزه ی شراب بر دوش می کشد و به خانه می برد، دیگر ترسی ندارد و از گوشه ی خانقاه بیرون آمد و به میخانه رفت تا ساقی، جام شراب او را پی در پی پر کند و او مِی بنوشد.
3.سحرگاهان از پیر میکده احوال شیخ و قاضی و باده گساری افراطی و پنهانی آنها را سؤال کردم.
4.او گفت:می دانم که باده گساری شبانه ی شیخ و قاضی رسوایی است و تو هم محرم راز هستی، ولی این سخنی است که باید پوشیده بماند و آشکار نشود.تو هم سخن مگوی و راز دار باش و رسوایی آنها را آشکار نکن و مشغول شراب نوشیدن باش.
5.ای ساقی!فصل بهاران فرا رسید و پولی در بساط نیست که شراب بخریم و بنوشیم.فکری به حال ما بکن که از اندوه، خون دلم به جوش آمد و اشکم سرازیر شد.
6.عاشق و جوان و تنگدستم و بهار، این فصل شراب نوشیدن فرا رسیده است.عذرخواهی مرا بپذیر و به این عاشق مفلس شراب بنوشان و با بزرگواری و بخشش، گناه بی پولی مرا بپوشان و نادیده بگیر.
7.ای عاشق!سکوت کن و کمتر سخن بگوی.تا کی می خواهی همانند شمع، سرکشی کنی و به سخنوری مشغول باشی؟ چرا که اجازه ی انجام کارهایی که دل می خواهد داده شد و این رخصتی است برای رسیدن به آرزو.
8.ای سلطان عالم ظاهر و ای پادشاه دل ها که مانند تو را هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی توصیفش را نشنیده است!
9.آن قدر زنده بمان تا این فلک و روزگار پیر ژنده پوش، خرقه ی خود را بر بخت موافق تو بیفکند.یعنی بخت تو مانند این روزگار، دیر پای و ماندگار شود و عمر جاودان داشته باشی.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی