واژه ی « تمدن» در اندیشه ی مسلمانان
 واژه ی « تمدن» در اندیشه ی مسلمانان

 

نویسنده: غلامحسن محرمی




 

تمدن در لغت

تمدن از کلمه ی مدن، مدینه و مدنیت، به معنای یک جانشینی، شهرنشینی و شهرآیینی می باشد. معادل انگلیسی آن Civilization است. فیلسوفان مسلمان ذیل حکمت عملی و سیاست مدن، درباره ی این مفهوم بحث کرده اند. پیش از همه، فارابی در دو کتاب آراء اهل المدینة الفاضلة و تحصیل السعادة از آن سخن گفته و انسان را موجودی « مدنی بالطبع» دانسته که کمال و سعادتش در اجتماعی زیستن و تشکیل مدینه ی فاضله ای است که او در کتابش ترسیم می کند. (1) ابن سینا نیز در فصل چهارم از مقاله ی دهم الهیات شفا در این باره سخن گفته و تنظیم امور اجتماع را از وظایف پیامبران شمرده است. (2) خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب اخلاق ناصری واژه ی تمدن را به کار برده و گفته است:
چون وجود نوع، بی معاونت صورت نمی بندد و معاونت، بی اجتماع محال است، پس نوع انسان بالطبع محتاج بود به اجتماع، و این نوع اجتماع را [ که] شرح دادیم، تمدن خوانند و تمدن مشتق از مدینه بود و مدینه، موضع اجتماع اشخاص که به انواع حرفه ها و صناعت ها، تفاوتی که سبب تعیش بود، می کنند. (3)
ابن خلدون بیش از همه ی دانشمندان درباره ی تمدن سخن گفته و از آن با واژه ی عمران یاد کرده و آن را به عمران بدوی و حضری تقسیم کرده است. از این رو در عربی معاصر هم، حضاره به معنای تمدن، در مقابل بداوه به کار می رود. (4)
از دیدگاه عالمان مسلمان در مفهوم تمدن، عناصری لحاظ شده که خوشبختی و رفاه جامعه و انسان را از هر لحاظ تأمین کند. از این رو دیدگاه آنان برخلاف نظر دانشمندان غربی است که معمولاً تمدن را در بهبود زندگی مادی خلاصه می کنند؛ (5) و در نظر آنان خوشبختی، فراتر از رفاه مادی و آسایش ظاهری و پیشرفت صنعتی و تجاری است، و رشد فکری و تکامل معنوی و اخلاقی را نیز شامل می شود. به همین دلیل در تمدن اسلامی به سعادت معنوی بیش از خوشبختی مادی اهمیت داده شده است. از این رو تمدن اسلامی، تمدنی خدامحور است، نه انسان محور؛ یعنی سعادت انسان را بیشتر در تقرب به خدا می داند.
در اینجاست که نقش انبیا و اوصیا، در جایگاه حجت های خدا که بیش از همه با مصالح آفرینش انسان و جهان آشنایی دارند، روشن می شود. آنان کسانی هستند که می توانند به خوبی شیوه ی درست رفتار در راه نزدیکی به خداوند را به مردم بیاموزند و برنامه ی سعادت مادی و معنوی بشر را متناسب با آفرینش او ترسیم کنند. چنان که یکی از نویسندگان معاصر می گوید:
تمدن اسلامی نماینده ی رسالت حوائج مادی تنها نیست؛ بلکه رسالت اجتماعی معنوی و روحانی نیز دارد؛ یعنی هدف از اینکه تمدن اسلامی، تنها اثرش پیش افتادن در صنعت و بافتن پارچه های خوب و سرعت حرکت باشد، نبوده؛ بلکه هنگامی که در صنعت جلو است، اگر تولید زیاد بر مصرف داشت، کشتار اقتصادی به راه نمی اندازد و تصرف دالان دانزیک را آرزو نمی نماید؛ دست یافتن به دریای آزاد را تمنا نمی کند. متدینین شهر اسلامی به هر کاری دست بزنند، نیکو انجام می دهند. (6)

رابطه ی تمدن با فرهنگ

فرهنگ یکی از واژه های پر کاربرد در زبان فارسی، با معادل انگلیسی culture و معادل عربی الثقافة است. این واژه رابطه ی تنگاتنگی با مفهوم تمدن دارد؛ تا جایی که گفته اند: تمدن بالاترین گروه بندی فرهنگی و گسترده ترین سطح هویت فرهنگی است. (7) ویل دورانت تعریف تمدن را با فرهنگ درآمیخته و از آن، در تعریف تمدن بهره برده است. وی اندیشه ها و فعالیت های فرهنگی جوامع را وقتی در شمار تمدن به حساب می آورد که شهرنشینی تکامل یافته باشد. از نظر او تمدن یک نظم اجتماعی است که با وجود آن، خلاقیت فرهنگی امکان پذیر می شود و جریان پیدا می کند. (8) برخی نیز فرهنگ را مبنای تمدن دانسته اند. (9)
از نظر لغت نامه نویسان زبان فارسی نیز، فرهنگ در معنایی نزدیک به مفهوم تمدن به کار رفته است؛ هر چند آنان خواسته اند معنایی دقیق تر ارائه دهند که متفاوت با معنای تمدن باشد. علامه دهخدا فرهنگ را عبارت از علم، دانش، ادب، تعلیم و تربیت دانسته است. (10)
در یکی از منابع لغوی درباره ی مفهوم واژه ی فرهنگ آمده که فرهنگ، یک پدیده ی کلی پیچیده ی مرکب از آداب، رسوم، اندیشه، هنر و شیوه ی زندگی است که در طی تجربه ی تاریخی اقوام شکل می گیرد و قابل انتقال به نسل های بعدی است. (11)
بنابراین می توان گفت تمدن، عام تر از فرهنگ است؛ زیرا تمدن مجموعه ی اندوخته ها و ساخته های معنوی و مادی بشر در طول تاریخ است؛ ولی فرهنگ مجموعه ی ساخته ها و اندوخته های مادی و معنوی یک قوم یا یک نژاد خاص است. (12)

تمدن از دیدگاه قرآن و روایات

واژه ی تمدن و معادل عربی امروزین آن، الحضارة، در قرآن به کار نرفته است؛ اما واژه ی مدینه چهارده مرتبه (13) و واژه ی مدائن سه مرتبه (14) در قرآن آمده است.
قرآن مطابق فرهنگ عربی، همواره بادیه نشینان را با عنوان اعراب، که نوعی معنای منفی دارد، یاد کرده است. برای نمونه: الْأَعْرَابُ أَشَدُّ کُفْراً وَنِفَاقاً؛ (15) « کفر و نفاق عرب های بیابانی بیشتر است»؛ اما قرآن هیچ گاه مردم مکه و مدینه را با این واژه توصیف نکرده است؛ بلکه همواره با خطاب های « یا ایها الناس» و « یا ایها الذین آمنوا» با آنان سخن گفته است.
حاضر که با حضاره هم خانواده است، و نیز عاکف در قرآن به معنای ساکن به کار رفته است؛ چنان که خدای متعال درباره ی آمد و شد مردم به مکه می فرماید: وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ؛ (16) « مسجدالحرامی که آن را برای همه ی مردم، چه مقیم و چه مسافر بیابانی، مساوی قرار داده ایم». در آیه ی دیگری خداوند، ساکنان مکه را با تعبیر حاضران مسجدالحرام یاد کرده است: ذلِکَ لِمَن لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ؛ (17) « اینها درباره ی کسی است که خانواده ی او اهل مسجدالحرام نباشند».
اما در قاموس قرآن، تنها واژه ای که تقریباً مفهوم امروزی تمدن را دربر دارد، واژه ی « عمران» است، که مشتقات آن در قرآن، گاهی به معنای مثبت و گاهی به معنای منفی به کار رفته اند. (18) به احتمال بسیار ابن خلدون عمران به معنای تمدن را از این واژه ی قرآنی گرفته است. در قرآن همچنین از عناصر تمدنی چون زندگی مادی، سازمان اجتماعی، و زندگی معنوی و فکری، بسیار سخن به میان آمده است؛ برای نمونه: کشاورزی و دامداری هابیل و قابیل؛ (19) کشتی سازی نوح پیامبر علیه السلام؛ (20) صنعت زره سازی حضرت داوود علیه السلام؛ (21) دامداری حضرت شعیب و حضرت موسی علیهماالسلام؛ (22) پادشاهی حضرت سلیمان و اقدامات او در بهره گیری از نعمت های خداوند؛ (23) و کارهای بسیار بزرگ ذوالقرنین. (24)
در سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امامان علیهم السلام نیز از تمدن و تعریف آن و حدودش ذکری به میان نیامده است؛ ولی از دیدگاه های آنان درباره ی روش زندگی، نحوه ی استفاده ی منطقی از امکانات دنیوی، آداب و رسوم زندگی جمعی، هدف زندگی و مفهوم سعادت، می توان دیدگاه ایشان را درباره ی تمدن و فرهنگ، بررسی و تبیین کرد؛ به ویژه که در احادیث آنان، از عمران و آبادانی و اسباب و آفات آن سخن به میان آمده است. (25)
از دیدگاه معصومان علیهم السلام، رویکرد به دنیا به طور کلی منفی نیست؛ ولی تمام هدف انسان در زندگی نیز پرداختن به آن نیست. از این رو، تمدن وقتی می تواند سعادت انسان را تأمین کند که در آن عناصری چون تعالی روحی و تربیت معنوی‌، لحاظ شده باشد.
بر این اساس، تمدن تنها به معنای رشد مظاهر زندگی مادی نیست که گفته شود امامان به دلیل پرهیز از زرق و برق دنیا، نقش چندانی در آن نداشتند؛ بلکه عناصر و مظاهر مادی، بیشتر ظاهر تمدن را تشکیل می دهند؛ اما محتوای آن، قوانین و مقررات، و آداب و رسومی است که در بستر آنها، امنیت، ترقی مادی، رفاه و آسایش، و تعالی عقلی و اخلاقی حاصل شود. با این اوصاف نمی توان نقش ائمه علیهم السلام را، در ترویج عناصر تمدن ساز، نادیده گرفت.
به همین ترتیب فیلسوفان نیز تکامل عقلانی و اخلاقی را یگانه راه رسیدن انسان به سعادت در زندگی جمعی می دانند. چنان که فارابی در کتاب تحصیل السعادة می گوید: « اگر در میان امت ها و در میان اهالی شهرها، چهار امر تحقق یابد، به سعادت دنیا در حیات این جهانی و سعادت ابدی در حیات آن جهانی خواهند رسید. آن چهار امر عبارت اند از: فضایل نظری، فضایل فکری، فضایل اخلاقی و صناعات عملی». (26) او در کتاب آراء اهل المدینة الفاضلة، معرفت خداوند و سپس شناخت انسان و جهان را، نخستین شروط لازم برای اهالی مدینه ی فاضله می شمارد. (27) در مقابل جوامع سعادتمند، جوامعی هستند که فضایل عقلانی و اخلاقی را کسب نکرده اند و در آنها رذایل اخلاقی و جهل و نادانی رواج دارد. فارابی آن جوامع را مدینه های رذیله می نامد.
رسیدن به چنان مدینه ی فاضله ای، وقتی ممکن است که از خلقت جهان و انسان شناخت درستی حاصل شده باشد و دیدگاهی صحیح درباره ی رابطه ی انسان ها با همدیگر و با جهان پیرامون به دست آید؛ هنگامی که شناختی صحیح از هستی و خالق آن تحصیل شود و نحوه ی رسیدن به کمال عقلانی و اخلاقی روشن گردد، و این وقتی امکان دارد، که رهبر مردم برترین فرد جامعه باشد و او قوانین مورد نیاز را وضع کند. ابن سینا او را انسانی توصیف می کند که نزدیک است رب انسانی شود و سیره ی او در جامعه ادامه یابد.

پی نوشت ها :

1. محمد بن محمد فارابی، آراء اهل المدینة الفاضلة، ط 7، دارالمشرق، بیروت، 1996 م، ص 117-126؛ همو، تحصیل السعادة، ط 1، دار مکتبة الهلال، ص 25.
2. حسین بن عبدالله ابن سینا، الالهیات من کتاب الشفاء، ط 1، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، حوزه ی علمیه ی قم، قم، 1418 ه‍.ق. ص 496.
3. نصرالدین طوسی، اخلاق ناصری، چ 6، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، تهران، 1387 ه‍.ق، ص 251.
4. ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1408 ه‍.ق، ص 41.
5. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه ی احمد آرام و عسکری پاشایی و امیرحسین آریان پور، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1381، ه‍.ش، ص 3.
6. سیدرضا پاک نژاد، اولین دانشگاه، آخرین پیامبر، ج 2، بنیاد فرهنگی شهید دکتر پاک نژاد، یزد، 1361 ه‍.ش؛ ص 136.
7. ساموئل هانتینگتون، نظریه ی برخورد تمدن ها، ترجمه ی مجتبی امیری، چ 3، انتشارات وزارت امور خارجه، تهران، 1381 ه‍.ش، ص 48.
8. محمود روح الامینی، زمینه های فرهنگ شناسی، انتشارات مهدی، تهران، 1377 ه‍.ش، ص 50.
9. محمد منصورنژاد، عناصر اصلی گفتگوی تمدن ها، انتشارات جهاد دانشگاهی، تهران، 1381 ه‍.ش، ص 18.
10. علی اکبر دهخدا، لغت نامه، چ 2، مؤسسه ی انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1377 ه‍.ش، ج 11، ص 17132.
11. حسن انوری، فرهنگ بزرگ سخن، چ 1، انتشارات سخن، تهران، 1381 ه‍.ش، ج 6، ص 5346.
12. ر.ک: عزت الله رادمنش، سبک های تاریخی و نظریه های نژادی، انتشارات کویر، تهران، 1370 ه‍.ش، ص 17.
13. اعراف (7)، 123؛ توبه (9)، 101، 120؛ یوسف (12)، 30؛ حجر (15)، 67؛ کهف (18)، 19، 82؛ نمل (27)، 48؛ قصص (28)، 15، 18، 20؛ احزاب (33)، 60؛ یس (36)، 20؛ منافقون (63)، 8.
14. اعراف (7)، 111؛ شعراء (26)، 36، 53.
15. توبه (9)، 97.
16. حج (22)، 25.
17. بقره (2)، 196.
18. برخی از این آیات عبارت اند از: إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ( توبه، 18)؛ مَا کَانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَن یَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللّهِ شَاهِدِینَ عَلَى‏ أَنْفُسِهِم بِالْکُفْرِ ( توبه، 17)؛ أَجَعَلْتُمْ سِقَایَهَ الْحَاجِّ وَ عِمَارَهَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللّهِ ( توبه، 19)؛ هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها ( هود، 61)؛ أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَأَثَارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَا أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ ( روم، 9).
19. مائده (5)، 26-32.
20. یونس (10)، 71-73، هود (11)، 35-48.
21. انبیاء (21)، 80.
22. قصص (28)، 25-28.
23. انبیاء (21)، 81؛ نحل (16)، 16، 17، 18، 30، 44.
24. کهف (18)، 86-94.
25. در برخی روایات نیز از عمران سخن به میان آمده است؛ برای نمونه امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: آفة العمران جور السلطان؛ « آفت آبادانی کشور، ستمکاری شاه است» ( عبدالواحد آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه ی محمدعلی انصاری، ج 1، مؤسسه ی دارالکتاب، قم، ص 308). باز آن حضرت می فرماید: حیث یجور السلطان یخرب العمران؛ « جایی که سلطان ستم کند، آبادانی پدید نمی آید» ( علی بن یونس بیاضی، الصراط المستقیم، ج 2، المکتبه الحیدریه، نجف، 1384 ه‍.ق، ص 258). امام صادق علیه السلام می فرماید: حسن الجوار یعمر الدیار و یزید فی الاعمار؛ « همسایه داری سرزمین ها را آباد، و عمرها را زیاد می کند ( محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 2، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1365، ص 49). امام کاظم علیه السلام می فرماید: « ای هشام؛ مدارا کن که مدارا خیر است؛ چنان که بداخلاقی شوم است. مدارا و نیکی و حسن خلق، سرزمین ها را آباد می کند و روزی ها را افزایش می دهد ( حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 294).
26. محمد بن محمد فارابی، تحصیل السعادة، ط 1، دارمکتبة الهلال، [ بی جا]، 1421 ق، ص 25.
27. فارابی در کتاب آراء اهل المدینه الفاضله می گوید: « اما اشیای مشترکی که سزاوار است همه ی اهل مدینه ی فاضله آن را بدانند، اولشان شناخت سبب اول است و اوصاف او؛ بعد از آن موجودات غیر مادی و اوصاف هر کدام از آنها و ویژگی ها و مراتب آنها، تا اینکه به عقل فعال برشد و کار هر کدام؛ سپس جواهر سماویه و اوصاف آنها؛ سپس اجسام طبیعی که در مرتبه ی پایین تر از آنها هستند، که چگونه شکل می گیرند و تباهی می یابند و آنچه در آنها جریان دارد، که بر اساس قوانین استوار، و مقتضای عدل و حکمت هستند و هیچ سستی در آنها راه ندارد و هیچ نقصی ندارند، سپس خلقت انسان و اینکه چگونه قوای وی پدید می آیند و چگونه عقل فعال بر او نور اضافه می کند، تا اینکه معقولات اول محقق می شوند و اراده و اختیار به وجود می آید. سپس رئیس اول است که چگونه بر او وحی می شود؛ سپس رؤسای دیگر که باید جانشین او بشوند، وقتی که او نیست؛ بعد از آن مدینه ی فاضله و اهل آن و سعادتی که به سوی آن می روند و شهرهای ضد مدینه ی فاضله و چیزی که بعد از مرگ به آن می رسند. نهایت بعضی به سوی شقاوت، و بعضی به سوی عدم است؛ سپس شناخت امت های فاضل و برتر و امت ها ضد آنها» ( محمد بن محمد فارابی، آراء اهل المدینة الفاضلة، ط 7، دارالمشرق، بیروت، 1986 م، ص 146).

منبع مقاله :
محرمی، غلامحسن؛ (1390)، نقش امامان شیعه علیهم السلام در شکل گیری و توسعه ی تمدن اسلامی، قم: انتشارات مؤسسه آموزش و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی