زمینه ها و عوامل شکل گیری تمدن اسلامی (2)
 زمینه ها و عوامل شکل گیری تمدن اسلامی (2)

 

نویسنده: غلامحسن محرمی




 

3. عدم تعصب درباره ی غیر مسلمانان

یکی از علل توسعه ی تمدن اسلامی، در نظر دانشمندان و محققان عرصه ی تمدن اسلامی، تلاش های عالمان غیر مسلمان، به ویژه مسیحیان سریانی است که حاملان علوم آن دوره بودند. این زمینه ی مساعد، معلول تسامح رهبران، بزرگان و متفکران جامعه ی اسلامی بود. رفتار توأم با عزت و احترام با عالمان و دانشمندان غیر مسلمان باعث می شد که آنان به سادگی و با رغبت، دانسته های خود را در اختیار علم جویان مسلمان قرار دهند. جرجی زیدان یکی از علل توسعه ی تمدن اسلامی را نیکوکاری خلفا با دانشمندان نامسلمان دانسته و گفته است:
یکی از عوامل مؤثر در سرعت پیشرفت تمدن اسلامی، و ترقی و تعالی علوم و ادبیات در نهضت عباسیان این بود که خلفا در راه ترجمه و نقل علوم، از بذل هر چیز گران و ارزان دریغ نداشتند و بدون توجه به ملیت و مذهب و نژاد، دانشمندان و مترجمان را احترام می گذاشتند و همه نوع با آنان مساعدت می کردند و از آن رو دانشمندان مسیحی، یهودی، زرتشتی، صابئی و سامری در بارگاه خلفا گرد می آمدند و خلفا طوری با آنان به مهربانی رفتار می کردند که باید طرز رفتار آنان برای فرمانروایان هر ملت و مذهبی، سرمشق آزادی خواهی و عدالت گستری باشد.... ابواسحاق کاتب، منشی عزالدوله ی دیلمی، از صائبی ها بود که برای مماشات با مسلمانان رمضان را روزه می گرفت؛ ولی هنگامی که عزالدوله از او خواست که مسلمان شود، با شدت تمام آن پیشنهاد را رد کرد و تا آخر عمر به دین خود باقی ماند. با این وجود وقتی ابواسحاق مرد، سید رضی ( از عالمان بزرگ شیعه و نقیب الاشراف بغداد) قصیده ای به نام قصیده ی دالیه در مرثیه ی ابواسحاق گفت که مطلعش چنین است:
« دیدی چگونه او را روی چوب بردند و شمع انجمن علم و ادب خاموش شد». آزادی فکر و عقیده، و مماشات با دانشمندان چنان بود که آن مرد بزرگ روحانی، با کمال آزادگی، برای آن دانشمند صابئی مرثیه گفت. (1)
شهید مطهری ضمن تأیید اصل این مطلب، در نقد برخی مطالب جرجی زیدان، می گوید:
جرجی زیدان چنین نتیجه می گیرد که مردم در تعصب و عدم تعصب، از بزرگان ( خلفا و سلاطین) خویش پیروی می کنند و اگر بزرگان و فرمانروایان آزادمنش باشند، سایرین نیز از آنان تبعیت دارند و عکسش هم عکس است؛ ولی این نتیجه گیری صحیح نیست. امثال سید شریف رضی دنباله رو خلفا نبودند؛ سعه ی صدر و بلند نظری را از خلفا نیاموخته بودند؛ از شارع مقدس اسلام آموخته بودند که علم را به هر حال محترم می شمارد و لهذا وقتی که به سید اعتراض شد، پاسخ داد که من در حقیقت علم را مرثیه گفتم نه شخص را. (2)
آقای زرین کوب نیز در کتاب کارنامه ی اسلام روح تسامح و بی تعصبی مسلمانان را عامل مهمی در سرعت پیشرفت تمدن اسلامی دانسته است. (3) در نهضت ترجمه، بیشترین مترجمان از مسیحیان بودند و برای مدت طولانی امور پزشکی در جامعه ی اسلامی، در خانواده های غیر مسلمان موروثی شده بود. بنابر کتاب ابن ابی اصبیعه، در قرن سوم هجری، 130 پزشک مسیحی، سه پزشک یهودی و سه پزشک مشرک وجود داشته اند و پزشکان مسلمان تنها پنج تن بوده اند. (4) در چنان وضعی اگر پزشک مسلمان ماهری هم پیدا می شد، نمی توانست در برابر مسیحیان آن چنان که باید و شاید جلوه کند. جاحظ در این باره، داستانی را نقل کرده که کاملاً این مؤید این مطلب است:
اسد بن جانی، پزشک مسلمان، کارش به کسادی کشید. شخصی به او گفت: « امسال و با شایع، و بیماران فراوان شده اند؛ تو در این فن دانشمند، و صبر و خدمت تو در این حرفه آشکار است؛ چگونه است که در این کسادی افتاده ای»؟
او پاسخ داد: نخست اینکه من مسلمان هستم و پیش از آنکه من پزشک شوم، بلکه پیش از آنکه من به دنیا بیایم، مردم معتقد شده اند که مسلمانان در علم پزشکی توفیق ندارند؛ دیگر اینکه نام من « اسد» است و می باید « ابوعیسی» یا « ابوزکریا» یا « ابراهیم» باشد؛ من ردای پنبه ای سفید بر تن دارم و می باید ردایم حریر سیاه باشد؛ زبان من زبان عربی است و می باید زبان من، زبان اهل جندی شاپور باشد. (5)
مسعودی نقل می کند که در عصر هارون، طبیبی در بغداد مقبولیت عمومی یافته بود و با تکیه بر تخصص خویش، اعتقاد بیماران مسلمان خود را به سخره می گرفت. پیوسته پزشکان مسیحی و هندی در دربار خلفای عباسی به سر می بردند. (6) ابن ندیم هم اطبایی را در جامعه ی اسلامی نام می برد که تا زمان او عموماً غیر مسلمان بوده اند. (7)
از عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، اقوام غیر مسلمان به ویژه اهل کتاب که بعدها در توسعه و ترجمه ی علوم، نقش بسیاری داشتند، در جامعه ی اسلامی و کنار مسلمانان زندگی می کردند و موظف بودند در صورت عدم پذیرش اسلام، شرایط جزیه را رعایت کنند. در این صورت حضور آنها در جامعه ی اسلامی مجاز بود و تنها در صورت خیانت و ضربه زدن به مسلمانان، با آنان برخورد می شد. (8)
در قرآن آمده است: قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى‏ کَلِمَهٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ؛ (9) « بگو ای اهل کتاب بیایید به سوی آنچه میان ما و شما یک سان است برویم». پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام در مباحثات و مناظرات علمی با آنان، برخوردی بسیار مسامحه آمیز داشتند و پیوستند با آنان درباره ی حقانیت اسلام به مباحثه و مناظره می پرداختند و پرسش های حقیقت جویان آنان را پاسخ می گفتند. امامان شیعه علیهم السلام به پیروی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، نه تنها هیچ مشکلی با اهل کتاب نداشتند، بلکه رابطه ی آنان با اهل کتاب، پیوسته مثبت بود و با آنان گفت و گوهای علمی داشتند. به طور کلی آنان حضور پیروان اقلیت های مذهبی را در جامعه ی اسلامی، به رسمیت شناخته بودند؛ از این رو در احادیثشان آداب رفتار با اهل کتاب را برای شیعیان بیان کرده اند. (10)
پیشوایان شیعه حتی از متخصصان و پزشکان آنان گاهی بهره می برند و قابلیت ها و تخصص های آنان را نادیده نمی گرفتند و در برابر وجود چنین متخصصانی موضع منفی نداشتند. در منابع تاریخی، گزارش هایی از حضور پزشکان مسیحی در حضور ائمه علیهم السلام ثبت شده است. مرحوم قطب الدین راوندی در معجزات امام عسکری علیه السلام از آمدن طبیبی نصرانی از شاگردان بختیشوع برای فصد، یا حجامت ایشان، با دعوت آن حضرت سخن به میان آورده است. بنا بر این گزارش، بختیشوع هنگام فرستادن شاگردش به نزد امام، به او گفته: « ابن الرضا داناترین فرد زمانه است». (11)
گاهی شیعیان از امامان علیهم السلام درباره ی رجوع به اطبای مسیحی و چگونگی رفتار با آنان می پرسیدند، و آن بزرگان نحوه ی برخورد با آنان را به شیعیان می آموختند. عبدالرحمن بن حجاج می گوید: از امام کاظم علیه السلام پرسیدم: اگر نیاز به پزشک نصرانی پیدا کردم، آیا می توانم به او سلام، و برایش دعا کنم؟ امام فرمود: آری؛ ولی دعای تو برای او سودی ندارد. (12)

4. استقبال از آزاداندیشی

یکی دیگر از علل شکل گیری تمدن اسلامی، آزاداندیشی رایج در میان مسلمانان و جامعه ی اسلامی بود. این روحیه از تعالیم اسلامی سرچشمه می گیرد. خدای متعالی در قرآن کریم می فرماید: ادْعُ إِلَى‏ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ؛ (13) « با حکمت و موعظه ی نیکو به راه پروردگارت فراخوان و با آنان به نحو پسندیده، به مجادله و مناظره بپرداز». خداوند در قران همواره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را با واژه ی قل؛ « بگو» به مقابله ی علمی با شبهه ها ترغیب می کند. در سایه ی این آموزه ها، افکار ملل مختلف در جامعه ی اسلامی مطرح شد و درباره ی آنها بحث و گفت و گو درگرفت. مسلمانان بنا بر توصیه ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که الحکمة ضالة المؤمن فحیث وجدها فهو احق بها؛ (14) « همانا دانش راستین، گم شده ی مؤمن است؛ هرجا آن را بیابد، خودش به آن سزاوارتر است»، از افکار و اندیشه های بیگانه استقبال کردند و براساس انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال؛ « به آنچه که گفته می شود بنگر، نه کسی که می گوید»، توانستند بهترین یافته های ملل گذشته را اخذ کنند و آن را با تعالیم اسلام تطبیق، و سپس توسعه دهند.
امامان شیعه علیهم السلام از نخستین منادیان این راه بودند و بیش از هر کس دیگری، در این زمینه ایفای نقش کردند. در این باره پیش از هر کس دیگری باید به سیره ی امیرمؤمنان علیه السلام اشاره کرد که به طور عملی از آزاداندیشی استقبال می کرد. در تاریخ ثبت شده که وقتی عالمان اهل کتاب بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، برای یافتن حقیقت به مدینه می آمدند تا درباره ی اسلام و پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم که آوازه ی ظهورش به گوش آنان رسیده بود، تحقیق و بررسی کنند، امیرمؤمنان علیه السلام در جایگاه وصی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از پرسش های آنان استقبال می کرد و به پرسش های آنان پاسخ می داد (15) و بدون آنکه سخنان آنها را تهدیدی برای اسلام و حکومت اسلامی تلقی کند، به طور آزاد و در حضور عموم، به مناظره با آنان می پرداخت و به صورت علمی و منطقی قانعشان می کرد و بدین ترتیب حقیقت جویان به اسلام روی می آوردند و مسلمان می شدند.
از ان حضرت احادیثی هم نقل شده است که الگوی آزاداندیشی در میان مسلمانان به شمار می رود؛ مانند: الحِکمَهُ ضالَّهُ المُؤمِن فَخُذِ الحِکمَهَ وَلَوْ مِنْ أَهلِ النِّفاق؛ (16) « دانش راستین، گم شده ی مؤمن است؛ پس آن را فراگیر، اگرچه نزد منافقان باشد»؛
خذ الحکمة ولو من المشرکین؛ (17) « حکمت را بیاموز، اگرچه از مشرکان باشد»؛
خذوا الحق من اهل الباطل و لا تأخذوا الباطل من اهل الحق و کونوا نقاد الکلام؛ (18) « حق را از اهل باطل فراگیرید؛ ولی باطل را از اهل حق نیاموزید و سخن سنج و حقیقت شناس باشید».
مرحوم کلینی از امام صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمود: الحکمة ضالة المؤمن فحیثما وجد احدکم ضالته فلیأخذها؛ « حکمت گم شده ی مؤمن است؛ پس هر جا که یکی از شما گمشده اش را یافت، آن را فراگیرد». (19)
سایر امامان معصوم علیهم السلام نیز، از مناظره و مباحثه با مخالفان استقبال می کردند و همواره به آنان مجال طرح آزادانه ی اندیشه هایشان را می دادند و از مطرح شدن افکار باطل خوف نداشتند؛ بلکه اصحاب خود را تشویق می کردند که با چنین اندیشه هایی برخورد علمی کنند.
بعد از گذشت قرن اول هجری، که افکار و اندیشه های ملل دیگر، به میان مسلمانان و جامعه ی اسلامی راه یافت، امامان شیعه علیهم السلام بدون اینکه مانند پیروان مکتب معتزله، تحت تأثیر شدید این افکار قرار گیرند، یا اینکه آنها را مانند اهل حدیث به شدت انکار کنند، از موضع عالمانه با این افکار برخورد می کردند؛ حتی با زنادقه، که مستقیماً به تعالیم اسلام حمله می ردند، برخوردی کاملاً منطقی و علمی داشتند و بدون ابراز هیچ گونه تعصبی، به شبهه های آنان پاسخ می گفتند؛ چنان که ابن ابی العوجاء زندیق در مقابل برخورد تند مفضل بن عمر، از شاگردان امام صادق، گفت: اگر تو شاگرد جعفر بن محمد هستی، او با ما این گونه برخورد نمی کند. (20)
ائمه علیهم السلام در مناظره با زنادقه و ملحدان، براساس مبانی عقلی با آنان مناظره می کردند تا استواری عقاید اسلامی را اثبات کنند؛ از این رو ابراز آزادانه ی افکار مخالف، نمی توانست بر آنها ضربه ای وارد کند.
در داستان مناظره ی ابوشاکر دیصانی با امام صادق علیه السلام آمده است که او به امام گفت: « ای اباعبدالله؛ خوب دلیل آوردی و روشن کردی و نیکو گفتی و خلاصه کردی؛ ولی می دانی که ما تنها چیزی را می پذیریم که آن را با دیدگانمان مشاهده کنیم یا با گوش هایمان بشنویم یا با دهنمان بچشیم، یا با بینی خود آن را استشمام کنیم و یا با پوست بدنمان لمس کنیم». امام صادق علیه السلام در جواب او فرمود: « از حواس پنج گانه سخن به میان آوردی؛ در حالی که این حواس بدون دلیل در استنباط سودی ندارند؛ چنان که تاریکی بدون چراغ پیموده نمی شود». (21)

نتیجه

اگرچه انتقال عناصر تمدن های گذشته، و آشنایی مسلمانان با علوم و فنون تمدن های کهن، تأثیر بسزایی در شکوفایی تمدن اسلامی داشت و بخش عظیمی از مظاهر و علوم تمدن اسلامی را عناصر تمدن های گذشته و علوم ترجمه شده ی آنان تشکیل می داد، زمینه ی اصلی شکل گیری و توسعه ی تمدن اسلامی، در متن تعالیم اسلامی نهفته است، که امامان شیعه علیهم السلام در به فعلیت رساندن و ترویج این زمینه ها، نقش مهمی داشتند. آنان بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، مهم ترین مشوقان آموختن علم و دانش بودند و بخشی از کتاب های حدیثی شیعه، مربوط به تشویق به علم آموزی است. یکی از بخش های کتاب کافی، کتاب فضل علم است. نخستین کتاب ها در میان مسلمانان، به دست ائمه علیهم السلام و شاگردان آنها به نگارش درآمده است. افزون بر این، آن بزرگواران از آزاداندیشی استقبال می کردند و زمینه ی بروز افکار و اندیشه ها را در جامعه پدید می آوردند.

پی نوشت ها :

1. جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه ی علی جواهرکلام، چ 7، مؤسسه ی انتشارات امیرکبیر، تهران، 1372 ه‍.ش، ص 582.
2. مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، چ 13، انتشارات صدرا، تهران، 1366، ه‍.ش، ص 448.
3. عبدالحسین زرین کوب، کارنامه ی اسلام، چ 4، مؤسسه ی انتشارات امیرکبیر، تهران، 1369 ه‍.ش، ص 21-26.
4. مهدی محقق، تاریخ و اخلاق پزشکی در اسلام، چ 1، انتشارات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، تهران، 1374 ه‍.ش، ص 308، به نقل از: گری لیزر، « تعلیم پزشکی در بلاد اسلامی از قرن هفتم تا چهاردهم میلادی»، مجله ی تاریخ پزشکی، سال 1983 م، ص 49.
5. عمرو بن بحر جاحظ، البخلا، دارالمعارف، قاهره، ص 102.
6. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج 3، قاهره، 1377 ه‍، ص 225.
7. اسامی آن اطبا چنین است: حنین بن اسحاق، حبیش بن الحسن الاعسم، قسطا بن لوقا، عیسی بن یحیی بن ابراهیم، یوحنا بن ماسویه، الطیفوری المتطبب، یحیی بن سرافیون، الحلاجی، علی بن زیل، ابن صهار بخت، علی بن ماسه، ابن ماهان، جورجس ابوبختیشوع، الساهر، سلمویة بن بنان، محمد بن زکریای رازی، بختیشوع بن جبرئیل، ابوسعید سنان بن ثابت بن قره، مسیح الدمشقی، ابوالحسن بن سنان، اهرن القس، ابوالحسن حرانی، ماسرجیس، سابور بن سهل، ابن قسطنطین، عیسی بن ماسرجیس، ر.ک: ابن ندیم، الفهرست، دارالمعرفة، [ بی تا]، ص 409).
8. ر.ک: ابن یعلی محمد بن حسین فراء، الاحکام السلطانیة، ط 2، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، 1406 ه‍.ق، ص 153-154.
9. آل عمران (3)، 64.
10. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 2، چ 5، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1363 ش، ص 649-650.
11. قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ط 1، مؤسسة الامام المهدی، قم، 1409 ه‍، ص 422-424.
12. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 2، چ 5، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1363، ه‍.ش، ص 650.
13. نحل (16)، 125.
14. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، چاپ آخوندی، ج 2، ص 99.
15. مرحوم صدوق نقل کرده که بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، دو برادر از عالمان بزرگ یهود به مدینه آمدند و گفتند: ای مردم! از پیامبر ما به ما رسیده که پیامبری در سرزمین تهامه ظهور می کند و احکام یهودیان را خوار، و در دین آنها طعنه وارد می کند و ما می ترسیم او ما را از آنچه که پدران ما بر آن بودند، بر کنار کند. کدام یک از شما آن پیامبر است که اگر کسی باشد که داود به آمدن او بشارت داده، به او ایمان می آوریم و از او پیروی می کنیم؛ ولی اگر سخنش از نظم برخوردار نباشد و شعر بگوید تا ما را با زبانش مغلوب کند، با جان و مالمان با او جهاد می کنیم. پس کدام یک از شما آن پیامبر است؟ مهاجران و انصار گفتند: پیامبر ما در گذشته است. آن دو گفتند: حمد خدا را!‍ کدام یک از شما وصی اوست؟ زیرا خدا پیامبری به سوی قومی نمی فرستد، مگر اینکه برای او وصی ای برمی گزیند، تا بعد از او کارهای او را انجام دهد و از طرف او، آنچه را که خدا دستور داده، انجام دهد... محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی ( صدوق)، الخصال، ج 2، انتشارات جامعه ی مدرسین، قم، ص 595).
همچنین شیخ طوسی در امالی از سلمان فارسی نقل کرده که وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت و ابوبکر حکومت را به دست گرفت، گروهی از نصارا همراه عالم دینی خود، جاثلیق، به مدینه آمدند و نزد ابوبکر رفتند و گفتند: ما در انجیل دیده ایم که بعد از عیسی علیه السلام پیامبری ظهور خواهد کرد. اکنون خبر ظهور محمد بن عبدالله به ما رسیده که می گویند او همان پیامبر است. ما به پادشاهمان این مطلب را گفتیم؛ او هم بزرگان قوم ما را جمع کرد و ما را برای تحقیق درباره ی کشف صحت این خبر فرستاده است؛ اما ما پیامبر شما محمد را درک نکردیم؛ ولی در کتاب خود خوانده ایم که انبیا از دنیا نمی روند، مگر بعد از اینکه وصی خود را تعیین کنند... ( محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 10، ط 1، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ه‍، ص 54، به نقل از: محمد بن حسن طوسی، امالی).
16. شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت 80.
17. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 97.
18. همان، ج 4، ص 96.
19. محمد بن یعقوب کلینی، الروضة من الکافی، چ 4، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1362 ه‍.ش، ص 167.
20. ر.ک: مفضل بن عمر، توحید مفضل ( مقدمه)، ترجمه ی نجفعلی میرزایی، چ 11، انتشارات هجرت، قم، 1383 ه‍.ش، ص 14.
21. محمد بن محمد بن نعمان ( شیخ مفید)، الارشاد، ج 2، ط 2، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، 1416 ه‍.ق، ص 201.

منبع مقاله :
محرمی، غلامحسن؛ (1390)، نقش امامان شیعه علیهم السلام در شکل گیری و توسعه ی تمدن اسلامی، قم: انتشارات مؤسسه آموزش و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی