معنای سعادت و شقاوت
 معنای سعادت و شقاوت

 

نویسنده: دکتر سیّد ابوالقاسم حسینی




 

در حال حاضر چه فعالیت هایی برای سعادت در دنیا انجام می شود؟

تحقیق هایی با شرکت همه ی فرهنگ ها می توانند رهنمودهای خوبی به وجود آورند و با جرئت می توان گفت تحقیق در مورد خوشبختی یکی از خلأهای موجود در گفت و گوی تمدن هاست، به همین علت فضای وسیعی را در اینترنت به خود اختصاص داده است.
تا اول دی ماه 1387، سعادت با لغت (Happiness) تعداد سیصد و هفتاد و شش میلیون و با لغت (Prosperity) تعداد صد و بیست و نه میلیون سایت اینترنتی را به خود اختصاص داده بود.
باید توجه داشت، از دیدگاه برنامه ریزان هر جامعه ای تمام اقداماتی که هم اکنون در جهان انجام می گیرند، در مسیر سعادت هستند. در یکی از کتاب های لغت انگلیسی شبی را در میخانه گذراندن معادل با سعادت تلقی شده است.
با یک دید واقع بینانه که اساس بررسی های اسلامی را تشکیل می دهد، می توان گفت که فعالیت هایی که موجب زیان و ضرر کوتاه مدت و یا دراز مدت نشوند و با ضوابط دین الهی در تضاد نباشند، عملاً به دست یابی انسان به سعادت کمک می کنند.

تعریف سعادت و شقاوت چیست؟

در فرهنگ دهخدا واژه ی سعادت به معنای «خوشبختی، نیک بختی و اقبال» به کار رفته است و در مقابل «شقاوت و بدبختی» قرار دارد. معنای دیگر آن «میمنت، خجستگی، فرخندگی و پیروزی» است و مترادف با «فلاح، صلاح و رستگاری» نیز به کار می رود. سپس، این فرهنگ بر ابدی بودن سعادت تأکید می کند که خلاصه ی آن چنین است: «سعادت اخروی آن است که انسان تا ابد از بهترین حالت برخوردار باشد و سعادت دنیوی آن است که انسان از طول عمر بهره مند شود و بالاترین بازده را ارائه کند.» به نظر می رسد این فرهنگ، برداشت فوق را از گفتار علی (علیه السلام)، اقتباس کرده است که در تعریف سعادت می گوید: «حقیقت سعادت آن است که در نهایت (ابدیت) کار انسان با سعادت پایان یابد و حقیقت شقاوت آن است که در پایان (ابدیت) کار فرد با شقاوت پایان یابد». شقاوت، مفهوم مقابل سعادت است که به معنای «بدبختی، نکبت، سخت دلی و قساوت» مطرح شده است. در قاموس قرآن، سعادت به معنای نیک بختی و در مقابل آن شقاوت به معنای بدبختی آمده است. در قرآن مجید انسان ها به دو گروه سعادتمند و بدبخت تقسیم شده اند و در آیات 8-105 سوره ی هود شرح حال آن ها چنین آمده است: «آن روز که (قیامت و زمان مجازات) فرارسد، هیچ کس جز با اجازه ای او (خدا) سخن نمی گوید؛ گروهی بدبختند و گروهی خوشبخت. اما آن ها که بدبخت شدند، در آتش هستند و برای آنان در آن جا «زفیر» و «شهیق» (ناله های طولانی دم و بازدم) می باشد. جاودانه در آن خواهند ماند، تا آسمان ها و زمین برپاست. مگر آن چه پروردگارت بخواهد! پروردگارت هرچه را بخواهد انجام می دهد! اما آن ها که خوشبخت و سعادتمند شدند، جاودانه در بهشت خواهند ماند، تا آسمان ها و زمین برپاست، مگر آن چه پروردگارت بخواهد‍! بخششی است قطع نشدنی».
دهخدا بحث را این گونه ادامه می دهد: «سعادت آن است که کارهای الهی، انسان را در رسیدن به خیر یاری کنند». پس سعادت هر موجودی، در رسیدن به خیری است که سبب کمال و لذت شود و سعادت انسان - که مرکب از روح و جسم است - آن است که برحسب قوای جسمی و روحی به خیر برسد و شقاوتش آن است که از آن خیر محروم شود. ناگفته نماند که سعادت نتیجه ی ایمان و عمل خوب و شقاوت نتیجه ی عدم آن دو است. در این صورت، سعادت حالتی نفسانی است که رسیدن به خیرها را میسر می کند و شقاوت، عکس آن است. انسان هایی که به ادیان الهی اعتقاد ندارند، محدوده ی زمانی سعادت و شقاوت را تا پایان عمر می پندارند؛ ولی انسان های موحد، معتقدند که انسان موجودی ابدی است. یعنی برای ابدی شدن، لازم نیست ما دعا کنیم و از خدا بخواهیم که ما را این گونه کند. بلکه ابدی بودن ما قطعی است. این که ما تا ابد در آسایش خواهیم بود یا سختی و اضطراب، موضوعی است که به عملکرد لحظه به لحظه و روز به روز ما بستگی دارد.

چه کسی می تواند خود را خوشبخت بداند؟

پاسخ این سؤال در فرهنگ های مختلف متفاوت است؛ به عنوان یکی از معانی خوشبختی که در یک فرهنگ لغت انگلیسی به آن اشاره شده است، این جمله را می بینیم: «شبی را در میخانه گذرانیدن». بررسی مفهوم سعادت در فرهنگ های مختلف نتایج جالب توجهی را خواهد داشت. با توجه به این که ما مسلمان هستیم، کشف نقطه نظرهای اسلام در این مورد جنبه ی عملی بیش تری برای ما دارد. برای آشنایی با مفهوم سعادت لازم است مروری بر روان شناسی اسلامی داشته باشیم و سازمان شخصیت انسان را از دیدگاه آن بررسی کنیم.

بررسی نظام شخصیت انسان از دیدگاه روان شناسی اسلامی

نظام شخصیت از دیدگاه مکتب روان شناسی اسلامی از دو عامل اصلی «عقل» و «شهوت» تشکیل شده است. بنابر تعریف علی (علیه السلام)، عقل دارای دو بعد به نام «عقل مطبوع» و «عقل مسموع» است. عقل مطبوع یا عقل طبیعی با عنوان های عقل فطری، فطرت و وجدان نیز مطرح می شود. عقل مسموع با مفاهیم عقل تجربی و عقل اکتسابی هم به کار می رود و نتیجه ی کارکرد دستگاه اعصاب مرکزی است. با توجه به این واقعیت که عقل تجربی روند و کار ثابتی دارد، در حقیقت فعل و انفعال های روانی انسان، برآیند نیروی عقل فطری و شهوت اند.
دو فرآیند متضاد روانی به نام های فطرت و شهوت در انسان فعالیت می کنند که هر دو ذاتی و غیر اکتسابی هستند. جریان روانی فطرت دارای هدف های کمال گرایانه است، در صورتی که جریان شهوت نماینده ی انگیزه های غریزی است. هر دو جریان، دارای انرژی اختصاصی اند و جمع جبری نیروی آن ها (تفاضل قدرت آن ها)، اراده ی آزاد انسان را شکل می دهد و همین اراده است که موجب می شود یکی از دو جریان «تقویت»، و دیگری «تضعیف» شود. تقویت یکی از دو جریان ذکر شده، موجب غلبه و حاکمیت آن بر جریان دیگر می شود.
نظام شخصیتی فرد برحسب این که در وجود او کدام یک از جریان های روانی فوق غالب و کدام یک مغلوب شوند، شکل می گیرد و بنابر آموزش های اسلامی برای دست یابی به حاکمیت شخصیت و غلبه بر جریان دیگر، همواره جنگی تمام عیار بین این دو عامل وجود دارد.
علی (علیه السلام) ضمن تأکید بر این که نظام شخصیتی انسان از دو جزء مذکور ساخته شده است، اعتقاد دارد اگر انسان بتواند عقل فطری (فطرت) خود را بر شهوت حاکمیت بخشد، از فرشتگان برتر است، ولی اگر شهوت بر وجود او غلبه کند، از حیوان هم پست تر می شود و در حقیقت، در بُعد حیوانی خویش تثبیت می شود.
علی (علیه السلام) جریان شهوت را یک جریان روانی متضاد با فطرت (عقل فطری) معرفی می کند، هم چنین پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: «کشمکشی دایمی بین دو جریان فطرت (عقل فطری) و شهوت برقرار است». و ایشان این کشمکش را یک جنگ حقیقی تعبیر می فرماید و می افزاید: «جنگ بین این دو جریان حتی از جنگ بین دو گروه دشمن نیز شدیدتر است».
بنابراین، نظام شخصیت انسان را در دو حالت باید ارزیابی کرد:
1- نظام شخصیت در یک انسان برخوردار از خود کنترلی (متقی)
2- نظام شخصیت در یک انسان فاقد خودکنترلی (غیر متقی)
مفهوم «خود کنترلی» (تقوا) در رشد انسان، نقش اساسی دارد و علی (علیه السلام)، آن را زمینه ی اساسی دست یابی به اخلاق ذکر می کند. در حقیقت فرق انسان و حیوان همین «خودکنترلی» است. در حیوانات «خودکنترلی» وجود ندارد و آن ها در ارضای تمایلات خود آزادند. در انسان «اختیار» وجود دارد، یعنی می تواند تمایلات خود را کنترل، و یا آن ها را بدون کنترل ارضا کند. البته، نتایج این دو طرز برخورد یکسان نیستند، زیرا در صورت داشتن «خودکنترلی» به رشد و قرب الهی و سعادت ابدی دست می یابد، و در صورت «فقدان خودکنترلی» باید اضطراب و عذاب ابدی را بپذیرد.

توضیح بیشتر در مورد خودکنترلی

لازم است موضوع به صورت روشن تری بیان شود. البته تشریح آن از روی نمودار، بازدهی بیش تری خواهد داشت، زیرا بدون استفاده از نمودار به سختی می توان این موضوع را ساده کرد.
نظام شخصیت در یک انسان برخوردار از خودکنترلی (متقی) را در نمودار شماره ی 1 ملاحظه می کنید. در این نمودار، عقل فطری (فطرت) بر شهوت حاکمیت دارد و آن را کنترل می کند و با عقل تجربی (که نتیجه ی کارکرد دستگاه اعصاب مرکزی است) با جهان خارج ارتباط دارد. هدف او دست یابی به رشد و قرب الهی تا بی نهایت است و مسیر حرکت از طریق انجام دادن تکلیف در پیشگاه الهی (نظام توحیدی) پیموده می شود.
مسیر حرکت انسان را در حالت خودکنترلی می توان در نمودار شماره ی 2 نشان داد. در این نمودار، انسان برخوردار از خودکنترلی در مرکز قرار دارد و سیستم های (مدارهای) اساسی زندگی او که شامل: سیستم خانوادگی، سیستم علمی، سیستم شغلی، سیستم روابط دوستانه و گروهی و سیستم ارتباط با طبیعت است، در اطراف او قرار دارند. تمام سیستم های یاد شده به وسیله ی دو سیستم بزرگ تر احاطه شده اند که سیستم سیاسی - اقتصادی و سیستم ایدئولوژی هستند.
 معنای سعادت و شقاوت
نمودار شماره 1
ساختار شخصیت، هدف زندگی و مسیر حرکت در یک انسان برخوردار از خود کنترلی
 معنای سعادت و شقاوت
نمودار شماره 2
سیستم های اساسی زندگی انسان، محاط در سیستم توحیدی

آیا هر ایدئولوژی ای می تواند موجب رشد انسان شود؟

هر ایدئولوژی ای نمی تواند موجب رشد شود؛ بلکه الزاماً ایدئولوژی حاکم بر سیستم های اصلی زندگی انسان باید ایدئولوژی توحیدی باشد (نمودار شماره ی 2) و تنها در این صورت است که انسان به هدف اصلی خود (یعنی رشد و قرب الهی تا بی نهایت) دست می یابد.
ما وقتی یک وسیله ی برقی مانند کامپیوتر یا تلفن همراه تهیه می کنیم، بلافاصله دستورالعمل استفاده از آن را از فروشنده می خواهیم و معمولاً کارخانه ی سازنده، این دستورالعمل را به چند زبان همراه کالای خود عرضه می کند. اینک ما با انسان مواجه هستیم که از جنبه های زیستی، روان شناختی، اجتماعی و معنوی برخوردار است. آیا برای استفاده ی بهینه از این موجود، دستورالعمل خاصی وجود ندارد؟ سازنده ی این موجود (خداوند) دستورالعمل دست یابی به سعادت را در کتاب های آسمانی خود ذکر کرده است و به طور صریح در قرآن مجید فرموده است که دینی جز اسلام را به عنوان دین قبول نمی کند (آل عمران: 85).

ساختار شخصیت، هدف و مسیر زندگی در انسان فاقد خودکنترلی چگونه است؟

در یک انسان فاقد خودکنترلی، شهوت تقویت و فطرت تضعیف شده است و در نتیجه تمام برنامه ریزی ها زیر حاکمیت شهوت انجام می شوند. باید توجه داشت که شهوت، فقط تمایلات جنسی نیست. هرگونه شناخت که زیر حاکمیت عقل فطری صورت نگیرد، به طور طبیعی زیر حاکمیت شهوت صورت می گیرد. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلّم) می گوید: «از شهوت پنهانی بپرهیزید». وقتی از ایشان مفهوم «شهوت پنهانی» را پرسیدند، پاسخ می دهند: «دانشمندی که میل دارد کسانی در مجلس او بنشینند».
چنان چه مشاهده می کنید، اگر انگیزه ی فرد از آموزش علم، دست یابی به رشد و قرب الهی نباشد، کار او به عنوان یک رفتار ناشی از شهوت تلقی می شود و در نتیجه باید خیلی احتیاط کنیم که کارمان ضایع نشود.
نمودار شماره ی 3 ساختار شخصیت، هدف زندگی و مسیر حرکت را در یک انسان فاقد خودکنترلی نشان می دهد. در این فرد، شهوت حاکمیت یافته و عقل فطری (فطرت) را تضعیف کرده است. هدف او، برآوردن تمایلات غریزی و دست یابی به لذت تا بی نهایت است و دست یابی به این هدف با به کار بردن دستورهای هوای نفس (شهوت) انجام می گیرد.
نمودار شماره ی 4 حاکمیت ایدئولوژی غیر توحیدی را بر سیستم های اساسی زندگی انسان نشان می دهد. در این نمودار، تمام سیستم های اساسی فرد زیر حاکمیت تمایلات شخصی (هوای نفس) قرار دارند.
 معنای سعادت و شقاوت
نمودار شماره 3
ساختار شخصیت، هدف زندگی و مسیر حرکت در یک انسان فاقد خود کنترلی
 معنای سعادت و شقاوت
نمودار شماره 4
حاکمیت ایدئولوژی غیر توحیدی بر سیستم های اساسی زندگی انسان

راهکار اساسی دست یابی به سعادت چیست؟

راهکار اصلی دست یابی به سعادت، کنترل شهوت (یا همان هوای نفس) به وسیله ی عقل و حاکمیت نظام توحیدی بر سیستم های اساسی زندگی انسان است (نمودار شماره 1 و 2). نقطه ی مقابل آن یعنی غلبه ی شهوت بر عقل و حاکمیت سیستم ایدئولوژی غیر توحیدی بر سیستم های اساسی زندگی انسان، موجب سقوط و شقاوت فرد می شود (نمودار شماره ی 3 و 4).
علی (علیه السلام) می فرماید: «هر کس عقلش بر هوای (نفس)‌ او غلبه کند، رستگار می شود و هر کس هوای (نفس) او بر عقلش غلبه کند، مفتضح می شود». همین برداشت عیناً توسط امام صادق (علیه السلام) مطرح شده است که می فرماید: «خوشا به حال کسی که در راه خدا با هوای نفس خود جهاد کند و لشکر هوای نفس را فراری دهد که در این صورت به رضایت خداوند دست می یابد و اگر عقل کسی با مجاهدت و ابراز فقر و خشوع در دربار الهی، نفس خود را کنترل کند، به سعادت بزرگی دست یافته است».
علی (علیه السلام) به طور خلاصه دست یابی به سعادت را با ساز و کار کنترل (تقوا) امکان پذیر می داند و می فرماید: «هرکس دوست دارد به سعادت آخرت دست یابد، بر او باد اجرا کردن تقوا (کنترل) در خود».
به نظر می رسد منظور از اجرا کردن تقوا، کنترل شهوت به وسیله ی عقل فطری (نمودار شماره ی 1) و کنترل سیستم های اساسی زندگی انسان به وسیله ی سیستم ایدئولوژی توحیدی باشد (نمودار شماره ی 2). به این ترتیب جواب سؤال داده شد. یعنی هم خوشبختی (سعادت) تعریف شد و هم معیاری که شخص بتواند آن را در خود بیابد. پس اگر فردی عقل فطری و وجدان بر وجودش حاکم باشد و تمام رفتارهای خود را طبق ضابطه های توحیدی انجام دهد، سعادتمند است. معیار حاکم بودن وجدان در ادیان الهی به این صورت مطرح شده است: «با مردم چنان رفتار کنید که میل دارید با شما آن گونه رفتار کنند و کارهایی که خود از آن ها اکراه دارید، نسبت به مردم انجام ندهید».
بنی اسرائیل از موسی (علیه السلام) درخواست می کنند تا چیزی را به آن ها بیاموزد که بتوانند به خاطر بسپارند و می گویند تورات برای این منظور بسیار زیاد است. موسی (علیه السلام) دستورالعمل فوق را به آن ها می دهد. این قانون در مسیحیت به نام قانون طلایی موسوم است و در اسلام هم به کرات بر آن تأکید شده است.
هر کدام از ما ادعا می کنیم که دارای وجدان هستیم و وجدان ما فعال است. در حقیقت قانون فوق، معیار فعال بودن یا عدم فعال بودن وجدان است. اگر کسی در تمام روابط فردی و اجتماعی خود این قانون را معیار قرار دهد، نشان می دهد که وجدان او در تمام لحظات بیدار و فعال است و به میزانی که از اجرای آن سرباز می زند، میزان فعال نبودن و غفلت وجدان خود را اعلام می کند.

آیا تعامل فطرت و شهوت حرکت به سوی سعادت را تندتر یا کندتر می کند؟

با توجه به تضاد بین عقل فطری و هوای نفس و وجود کشمکش و جنگ دایمی بین این دو نیرو، به جز پیامبران الهی و معصومان که به طور مستقیم به سمت رشد و سعادت حرکت می کنند، حرکت اکثر مردم به سمت سعادت یک حرکت نوسانی است. در سال های پایانی عمر، ممکن است عقل فطری غلبه و فرد به سمت رشد سیر کند که می توان آن را سیر نوسانی «خوش عاقبت» نامید. هم چنین امکان دارد پس از یک سیر نوسانی، در نهایت شهوت بر فطرت حاکمیت یابد و موجب سقوط فرد شود، این حالت را می توان سیر نوسانی «بدعاقبت» نامید.
بنابر آموزش های اسلامی، انسان پس از رسیدن به سن تشخیص (تمیز)، در مقابل رفتارهای در مسیر رشد پاداش می گیرد و در مقابل رفتارهای منجر به سقوط، پس از رسیدن به سن تکلیف مجازات می شود. بنابراین می توان امکان شروع به رشد را در او از زمان تمییز و امکان شروع سقوط در او را از زمان تکلیف در نظر گرفت (نمودار شماره ی 5).
در این زمینه، امکان تغییرهای سریع از رشد به سقوط و از سقوط به رشد وجود دارد که در نمودار شماره ی 6 ترسیم شده اند و توجه به این واقعیت باید برای ما هشدار دهنده باشد.
 معنای سعادت و شقاوت
 معنای سعادت و شقاوت
حرکات نوسانی شدید بین رشد و سقوط با توجه به امکان نوسان های مذکور، امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «گاهی فرد سعادتمند در مسیر انسان های شقی گام برمی دارد و مردم می گویند چه قدر به آن ها شبیه است! و بعد، زمینه ی جبران برای او فراهم می شود و به سعادت می رسد. گاه هم انسان شقی در مسیر انسان های سعادتمند گام برمی دارد و مردم می گویند چه قدر به آن ها شبیه است! و بعد، زمینه ی جبران برای او فراهم می شود و به سعادت می رسد. گاه هم انسان شقی در مسیر انسان های سعادتمند گام برمی دارد و مردم می گویند چه قدر به آن ها شبیه است! و بعد شقاوت، او را در می یابند. چنان چه فردی در بارگاه الهی سعادتمند باشد، اگر از دنیا جز به اندازه ی باز و بسته کردن انگشتان برای دوشیدن شتری باقی نمانده باشد، کارش با سعادت پایان می پذیرد».
در همین مورد امام باقر (علیه السلام) به نقل از پدر و جد خود علی (علیه السلام) نقل می کند: «حقیقت سعادت این است که کارهای فرد در نهایت او را به سعادت برسانند و حقیقت شقاوت این است که کارهای فرد در نهایت او را به شقاوت برسانند».
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز تأکید می کند: «برای دست یابی به سعادت موعود کافی نیست که حسن خلق، لذت بردن از عبادت و ناخوشایند دانستن معصیت را گه گاه تجربه کنید، بلکه لازم است این کار به طور مستمر در تمام عمر انجام شود و هر قدر عمر طولانی تر باشد، فضیلت استوارتر و کامل تر خواهد بود».
علی (علیه السلام) نیز می فرماید: «بعد از عرضه شدن (انسان و اعمالش) به خدای تعالی است که سعادت و شقاوت، قطعی خواهند شد.»

آیا کسی می تواند ادعا کند که صد در صد سعادتمند است؟

با توجه به دو دشمن قهار (هوای نفس به عنوان دشمن خانگی و شیطان به عنوان دشمن خارجی)، چنین ادعایی تا زمان عرضه شدن به خداوند و تسویه حساب نهایی امکان پذیر نیست.
به همین علت، دستور داده شده که انسان بین خوف و رجا (بیم و امید) حرکت کند و عاجزانه از خداوند بخواهد او را به حال خود رها نکند. حالت خوف و رجا خود وسیله ای برای دست یابی به رشد بیش تر است.
سعادتمند یا بدبخت بودن انسان بعد از آن که در روز قیامت در مقابل خداوند قرار گرفت (و به حساب او رسیدگی شد)، مشخص می شود.
همین برداشت، درباره ی فقر و بی نیازی نیز قید شده است. یعنی تا انسان در مقابل خداوند قرار نگیرد و پس از رسیدگی به حساب او، دستور ورود به بهشت صادر نشود، نمی تواند خود را سعادتمند و بی نیاز احساس کند. تا آن زمان باید بین خوف و رجا سیر کند و همواره برای توفیق خود، از خداوند کمک بخواهد.
حرکت نوسانی شدید بین رشد و سقوط (نمودار شماره ی 6) امکان دست یابی به سعادت را برای انسان های گناهکار نیز فراهم کرده است، زیرا عقل فطری (وجدان) که عامل دست یابی به سعادت است، در هر انسانی وجود دارد.
اگر این عامل در فعل و انفعال های زندگی روزمره به حالت بیداری برسد و انسان نسبت به جبران معقول رفتار خود اقدام کند، دست یابی به سعادت امکان پذیر می شود.

چه معیارهای عملی ای برای شناخت سعادت وجود دارد؟

معیارهای عملی برای شناخت سعادت در آموزش های اسلامی فراوان اند و جمع آوری آن ها نیاز به زمان قابل توجهی دارد. تعدادی از آن ها فهرست وار بیان می شود.
انسان سعادتمند با ترس از مجازات الهی به امنیت خاطر دست می یابد و با امید به پاداش به نیکوکاری می رسد.
شخص سعادتمند از نعمت های خدادادی راضی است و آن چه را ندارد، کوچک می شمارد. او برخلاف بعضی افراد که مرتب خود را با دیگران مقایسه می کنند و با چشم و هم چشمی پیوسته در حال تغییر دکوراسیون، اتومبیل و سایر لوازم زندگی خود هستند، اهداف والایی برای خود در نظر می گیرد و جنبه های مادی بیش از حد نیاز، ارزش چندانی برای او ندارند.
در قرآن مجید چنین آمده است: «هرکس اعم از زن یا مرد کار شایسته انجام دهد و مؤمن باشد، او را به حیاتی پاک زنده می داریم (نحل: 97).»
علی (علیه السلام) در تفسیر آیه ی فوق، منظور از زندگی پاک را «قناعت» می داند و در جای دیگر، قناعت در نیازهای زیستی و راضی بودن به رضای خدا و نعمات خدادادی را به عنوان سعادت ذکر می کند.
علی (علیه السلام) اضافه می کند: «چنان چه حاکمیت عقل فطری (فطرت) و ایمان با هم جمع شوند، انسان به بالاترین مدارج سعادت دست می یابد.»
هر دو متغیر عقل و ایمان براساس رفتارهای فرد، قابل گسترش و تقویت هستند. انسان می تواند براساس تقویت فطرت (وجدان) و حاکم قرار دادن آن بر تمام فعل و انفعال های شناختی، عاطفی و رفتاری خود و حاکمیت سیستم الهی (توحید) بر تمام سیستم های اساسی زندگی خود، لحظه به لحظه این دو نیرو را تقویت کند (نمودار شماره ی 2). به همین دلیل، علی (علیه السلام) کسب هویت دینی و اقدام در محدوده ی نظام توحیدی را، به عنوان راه دست یابی به سعادت اخروی ذکر می کند.
در قرآن مجید (مؤمنون 1 تا 11) معیارهای کاربردی دست یابی به سعادت به طور صریح بیان شده اند: «مؤمنان رستگار شدند. آن ها که در نمازشان خشوع دارند. و آن ها که از لغو و بیهودگی روی گردانند و آن ها که زکات را انجام می دهند. و آن ها که دامان خود را (از آلوده شدن) حفظ می کنند. تنها آمیزش جنسی با همسران و کنیزان خود دارند. که در بهره گیری از آن ها ملامت نمی شوند. و کسانی که غیر این طریق را طلب کنند، تجاوزگرند. و آن ها که امانت ها و عهد خود را رعایت می کنند. و آن ها که بر نمازشان مواظبت می نمایند. آن ها وارثانند. (وارثانی) که بهشت برین را ارث می برند و جاودانه در آن خواهند ماند!»

حداقل خوشبختی با چه چیزی تحقق می یابد؟

از امام صادق (علیه السلام) می پرسند: «چگونه است که ما فکر می کنیم دشمنان ما در آتش هستند ولی خود را به بهشت بشارت نمی دهیم؟» ایشان می فرمایند: «این به علت ضعف ایمان شماست. مگر کلام قرآن را نشنیده اید که می گوید اگر گناهان کبیره ای را که از آن نهی شده اید ترک کنید، از بدی های شما در می گذریم و شما را در دو عالم به مقامی نیکو و بلند می رسانیم» (نساء آیه ی 31).
بنابراین اگر کسی وارد نظام توحیدی شود (نمودار شماره ی 2) و فقط واجبات خود را انجام دهد و از گناهان کبیره اجتناب کند، می تواند خود را سعادتمند بداند و مواظب باشد تا از این نظام خارج نشود و چنان چه این گونه شد، هرچه زودتر خود را وارد نظام کند.
راه عملی برای دست یابی به سعادت، الگو قراردادن معصومان (علیهم السلام) است. علی (علیه السلام) این اقدام را بالاترین سعادت می داند. تمایل قلبی به الگوبرداری از معصومان و خود را در زمره ی آن ها قرار دادن، عملاً انسان را در مسیر سعادت قرار می دهد. امام رضا (علیه السلام) به یکی از دوستان خود می گوید: «اگر دوست داری پاداشی مانند پاداش کسانی که با امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسیدند دریافت کنی، هرگاه که آن ها را یاد می کنی بگو ای کاش من با شما بودم و به سعادتی بزرگ نایل می شدم!». در این سخن، شهادت در راه خدا به عنوان بالاترین سعادت تلقی می شود و این برداشت در تمام شرایط تاریخی و جغرافیایی قابل دفاع است.
با توجه به حیاتی بودن الگوبرداری از معصومان برای دست یابی به سعادت، امام باقر (علیه السلام) می گوید: «کسی که خدا را به وسیله ی ما بخواند، رستگار می شود و اگر کسی خدا را به جز از طریق ما بخواند، هم خود هلاک می شود و هم دیگران را هلاک می کند».
در متون اسلامی آمده است مردی عرب در مسجد نزد پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد و پرسید: «اسلام چیست؟» پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفت: «پنج نوبت در شبانه روز». پرسید: «جز آن چیزی واجب نیست؟» پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفت: «مگر آن که به طور اختیاری اضافه کند». راجع به صدقات پرسید و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) زکات واجب را ذکر کرد. او پرسید: «آیا جز آن چیزی واحب نیست؟» پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پاسخ داد: «مگر آن که به طور اختیاری چیزی اضافه کند». سپس از روزه پرسیده و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفت: «ماه رمضان». او پرسید: «آیا چیز بیش تری واجب نیست؟» پیامبر گفت: «خیر. مگر آن که خود به طور اختیاری چیزی اضافه کند». این مرد از مسجد خارج شد و گفت: «به خدا قسم نه چیزی زیاد می کنم و نه چیزی کم می کنم». پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفت: «اگر راست بگوید سعادتمند خواهد شد».

کدام بخش از دین باعث خوشبختی می شود و آیا این بخش در همه ی ادیان موجود است؟

امام خمینی (ره) معتقد است که فطرت انسان دو بُعد دارد: اصلی و تبعی. منظور از فطرت اصلی، بُعدی از فطرت است که تمایلات کمال گرایانه دارد. امام (ره) معتقد است که آن چه خداوند گفته است انجام بدهید (واجبات، مستحبات و مباحات) برای شکوفایی فطرت اصلی است. اما فطرت تبعی، بُعدی از فطرت است که از نقص گریزان است. امام (ره) معتقد است که آن چه خداوند نهی فرموده است، برای شکوفایی فطرت تبعی است. به این ترتیب، تمام دستورات دین الهی برای دست یابی به شکوفایی فطرت اند که عامل اصلی برای رسیدن به سعادت است.
اما در مورد این که آیا این جنبه در تمام ادیان آسمانی وجود دارد، باید گفت هر کدام از این ادیان در محدوده ی زمانی خود دارای جنبه های فوق هستند، ولی بعد از تمام شدن دوره ی آن ها و آمدن پیامبر جدید، انسان ها موظف اند طبق ضوابط پیامبر جدید عمل کنند. مثال قابل لمسی که در این مورد می توان زد این است که تصور کنید استادی کتابش را تدریس می کند، ولی با آمدن چاپ های جدیدتر و کامل تر به بازار، چاپ های قبلی ارزش علمی خود را از دست می دهند. در مورد استاد، تغییر متن کتاب به علت تغییر در برداشت های اوست، ولی در مورد خداوند به علت تغییر در شرایط زمان، مکان و رشد انسان ها، کتاب های قبلی منسوخ می شوند و کتاب جدید باید معیار رفتار قرار گیرد. البته باید توجه داشت که حتی ایدئولوژی های غیر توحیدی نیز برای سعادت، راهکارهایی ارائه می کنند و در حقیقت طبق رهنمود قرآن مجید: «هر گروهی به آن چه دارند دل خوش هستند» (روم: 32)، ولی این دل خوشی واقع گرایانه نیست. معیار واقع گرایی برای دست یابی به سعادت، حاکمیت فطرت بر هوای نفس (نمودار شماره ی 1) و تطبیق رفتار ارادی با آموزش های توحیدی (نمودار شماره ی 2) است.
البته باید توجه داشت که انسان ها در انتخاب دین آزادند و در قرآن مجید (بقره: 256) آمده است: «در قبول دین، اکراهی نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است». چنان چه بارها در این کتاب تأکید شده، دین الهی همواره بر واقع گرایی تأکید می کند. در آیه ی 64 سوره ی آل عمران دعوت به همکاری در جنبه های مشترک شده است: «بگو ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است؛ که جز خدای یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم و و بعضی از ما، بعضی دیگر را غیر از خدای یگانه، به خدایی نپذیرد.» به نظر می رسد چنان چه این همکاری تحقق یابد، افراد فرصت کافی خواهند داشت تا تکلیف قطعی خود را مشخص کنند.
چرا بعضی افراد به هیچ دینی پایبند نیستند ولی ظاهراً خوشبخت به نظر می رسند؟
جواب این سؤال تا اندازه ای در بحث های قبلی داده شده است. نکته ای که باید به آن توجه داشت تعریف «دین دار» است. ما معمولاً فرایندهای روانی انسان را در سه بُعد شناخت، عواطف و رفتار خلاصه می کنیم. اگر کسی واقعاً شناخت، عواطف و رفتار خود را طبق ضابطه های توحیدی تنظیم کند (نمودار شماره ی 2)، هیچ گاه احساس نگون بختی و یأس نمی کند، زیرا یأس از رحمت خدا بزرگ ترین گناه کبیره و امیدواری به رحمت الهی از صفات انسانِ برخوردار از خود کنترلی است. بنابراین امکان ندارد یک انسان دین دار و آموزش یافته، دچار احساس نگون بختی و یأس شود. ولی باید در نظر داشت که مراتب شناخت، بسیار متفاوت اند. ممکن است فردی در یک خانواده ی مسلمان متولد شده باشد، اما پیام های اصلی مکتب را دریافت نکرده باشد. در این صورت، ممکن است میزان مقاومت او در مقابل مشکلات و رفتار کلی او در زندگی مشکل زا باشد. در این مورد با اصلاح شناخت فرد، می توان او را به طور واقع بینانه امیدوار کرد و از مشکلات موجود به عنوان تجربه ای برای دست یابی به سعادت استفاده کرد.
در مورد انسان هایی که به هیچ دینی پایبند نیستند و ظاهراً خوشبخت به نظر می رسند، تعریف هایی که برای سعادت ارائه شد پاسخ گو هستند و باید به جنبه های زیر توجه داشت:
فراهم بودن وسایل زندگی، داشتن پول، قدرت و حتی علم، هیچ کدام نمی توانند معیار سعادت باشند. معیارهای واقع بینانه ی ما برای سعادتمند بودن، حاکمیت فطرت بر شهوت (هوای نفس) (نمودار شماره ی 1) و حاکمیت ایدئولوژی توحیدی بر تمام نظام های اساسی انسان (نمودار شماره ی 2) است. اگر کسی تمام امکانات را در اختیار داشته باشد ولی دو متغیر فوق را نداشته باشد، به هیچ وجه سعادتمند نیست و در اوج شقاوت است. امکانات مذکور (پول، مقام، علم و...) از دیدگاه یک انسان کنترل شده وسایل امتحان انسان اند و تنها در صورتی که تحت پوشش نظام توحیدی مورد استفاده قرار گیرند، در روند سعادت مؤثرند. در غیر این صورت، موجب مردود شدن در امتحان الهی و منجر به سقوط می شوند. این هشدار داده شده است که: «آمد و شد انسان های کافر در شهرها، شما را نفریبد زیرا متاع اندکی است و جایگاه آن ها در جهنم است که بسیار بد جایگاهی است» (آل عمران: 196-197).
در حقیقت، سرمایه ی ایمان به خدا و قرار گرفتن در نظام توحیدی با هیچ سرمایه ای قابل مقایسه نیست. این واقعیت، لزوم آموزش گسترده ی پیام های اصلی مکتب الهی را در تمام مقاطع و زمینه های موجود مطرح می کند. اگر واقعاً مردم به این نتیجه برسند که یادگیری، پذیرش و اجرای موازین اسلامی تنها راه رسیدن به سعادت است، یقیناً با تمام نیرو و صرف وقت کافی اقدام خواهند کرد. زیرا دامنه و نتیجه ی سعادت تنها تا پایان عمر نیست، بلکه تا ابد ادامه می یابد و تفکر در این زمینه می تواند به عنوان یک محرک قوی وارد عمل شود و انسان را به ضوابط سعادت متعهد کند.
نکته ای که در یکی از کتاب های روان شناسی تبلیغ به آن اشاره شده، این پیام است که اگر کالای شما تنها به اندازه ی «یک پر کاه» از کالاهای دیگر بهتر باشد، شما می توانید امیدوار باشید که برنده ی مسابقه هستید. حال اگر واقعاً برای ما روشن شود که دین خالص الهی تنها راه برای دست یابی به سعادت جاودان است و سایر روش ها موجب شقاوت انسان می شوند، باید به طور جدی وارد عمل شویم و 6/5 میلیارد برادر و خواهر خود را که همگی دارای پدر و مادر واحدی هستیم، از مسیر شقاوت دور کنیم و به سمت سعادت حرکت دهیم. با مرور سوره ی عصر مشخص می شود که این اقدام، خود از عوامل سعادت است: «قسم به عصر که همه ی انسان ها در سقوط هستند، مگر آن ها که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند (تطبیق رفتار ارادی با آموزش های توحیدی) (نمودار شماره ی 2) و یک دیگر را به حق سفارش کردند (اقدام برای جهانی کردن تفکر توحیدی) و یک دیگر را به صبر سفارش کردند (تحمل مشکلات در راه گسترش تفکر توحیدی)».
با توجه به مجموعه ی اطلاعاتی که تاکنن مطرح شده، به این نتیجه می رسیم که بهداشت روانی با مفهوم تکامل، در فرهنگ های مختلف متفاوت است و نمی توان یک تعریف واحد را برای همه ی آنها مطرح کرد.
منبع مقاله: حسینی، سیّد ابوالقاسم؛ (1387) سبک و روش زندگی استاندارد و نقش آن در تأمین سلامت بدنی، روانی، اجتماعی و معنوی انسان، تهران: نشر قطره



 

 

نسخه چاپی