بالا بلند عشوه گر نقش باز من
بالا بلند عشوه گر نقش باز من

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 
بالا بلند عشوه گر نقش باز من *** کوتاه کرد قصّه ی زهد دراز من
دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم *** با من چه کرد دیده ی معشوقه باز من
می ترسم از خرابی ایمان که می برد *** محراب ابروی تو حضور نماز من
گفتم به دلق زرق بپوشم نشان عشق *** غمّاز بود اشک و عیان کرد راز من
مست است یار و یاد حریفان نمی کند *** ذکرش به خیر ساقی مسکین نواز من
یا رب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن *** گردد شمامه ی کرمش کارساز من
نقشی بر آب می زنم از گریه حالیا *** تا کی شود قرین حقیقت مجاز من
بر خود چو شمع خنده زنان گریه می کنم *** تا با تو سنگدل چه کند سوز و ساز من
زاهد چو از نماز تو کاری نمی رود *** هم مستی شبانه و راز و نیاز من
حافظ ز گریه سوخت بگو حالش ای صبا *** با شاه دوست پرور دشمن گداز من

تفسیر عرفانی
1. معشوق بلند قامت دلربای من -که با من چندان راست و یکرنگ هم نیست -داستان دراز زهد و پارسایی مرا کوتاه کرد و به پایان رساند؛ ته مانده ی زهد و پرهیز مرا به باد داد.
2. ای دل! دیدی که سرانجام در این دوران پیری، چشم عاشق پیشه و زیباپسند من پس از عمری پارسایی و دانش اندوزی با من چه کرد و چه بلایی بر سر من آورد؟!
3. ای یار! این گونه که ابروی مجرابی شکل تو حضور نماز مرا از بین می برد، از تباهی دین و ایمان خود می ترسم.
4. با خود چنین اندیشیدم که با خرقه ی دروغین، نشانه ی عشق و عاشقی خود را پنهان کنم، ولی اشک من در هجران یار، راز مرا آشکار کرد؛ یعنی نشان داد که من در عشق خود صادق هستم، ولی در خرقه پوشی منافقم.
5. معشوق، سرمست و خوش است و از یاران یکدل و باده نوش یادی نمی کند؛ یادش به خیر، ساقی مهربان و مسکین نواز من که هیچ وقت دوستان هم پیاله ی خود را فراموش نمی کرد.
6. خداوندا! باد صبا که در بردارنده ی بوی خوش یار من است، کی خواهد وزید تا شمامه ی لطف و عنایتی که به همراه دارد، برای من کارسازی کند و درد مرا درمان نماید؟
7. در حال حاضر، خیال تو را در نظر می آورم و گریه می کنم و تصویر خیالی تو با اشک آمیخته می شود. می خواهم بر روی آب (اشک)نقش ببندم، ولی طبعاً چنین کاری مقدور نیست؛ این کار را می کنم به این امید که این عمل خیالی و مجازی به حقیقت بپیوندد و من واقعاً تو را ببینم.
8. من بر حال زار خود مانند شمع، در عین خنده، گریه می کنم تا ببینم که این سوز و گداز درونی من بر دل سنگ تو چه تأثیری خواهد داشت.
9. ای زاهد! حال که از نماز و عبادت تو کاری بر نمی آید، باز صد رحمت به مستی و راز و نیاز عاشقانه ی شبانه ی من که از نماز ریاکارانه ی تو بهتر است.
10. ای باد صبا! حافظ از شدت گریه به رنج افتاد و جانش سوخت؛ حال زار او را با شاه دولت پرور دشمن سوز بازگو کن.

منبع مقاله: باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی