آیین شهریاری
 آیین شهریاری

 

نویسنده: بهنام پاشنا(1)




 
• شهریار ایرانی: دیباچه ای بر نظریه سیاست در ایران
• صادق حیدری نیا
• تهران، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، چاپ اول، 1386، تعداد صفحات: 222

موضوع تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، علیرغم اهمیت آن، تاکنون کمتر در قلمرو پژوهش های تاریخی مورد توجه قرار گرفته و کنکاش در این زمینه به ویژه از دیدگاه تاریخ اندیشه در ایران بایسته است. کتاب مورد بررسی، «شهریار ایرانی»، نوشته صادق حیدری نیا، نظر به همین اهمیت و به عنوان پایان نامه کارشناسی ارشد مؤلف آن به رشته تحریر درآمده و مطابق پیشگفتار، این پژوهش «حاصل بازخوانی بیش از چهل متن کهن از اواخر قرن سوم تا اوایل قرن هفتم است» که طی آن کوشش شده، نمایی عینی و ملموس از اندیشه و سیاست در آینه ی اسطوره و تاریخ ایران ترسیم گردد.(ص 8)
مؤلف در مقدمه، ضمن تأکید بر اهمیت موضوع، از اندرزنامه ها، کتیبه های تاریخی و متون حماسی به عنوان منابعی که می توان آرمان شهریاری در ایران باستان را در آن ها باز جست، یادکرده (ص 12) و عدم توجه کافی به ارزش اندرزنامه های سده های نخستین اسلامی را از دیدگاه اندیشه سیاسی، متذکر می شود.(ص 13) همچنین به درستی، بررسی منابع اساطیری را برای مطالعه اندرزنامه های سده های نخستین اسلامی، ضروری دانسته و به جایگاه شاهنامه فردوسی در این مورد اشاره نموده است . منابع پهلوی و آثار تاریخی مورخان مسلمان ایرانی نیز از دیگر منابع پژوهش به شمار رفته است. (صص 14-13)
کتاب علاوه بر پیشگفتار، مقدمه و ضمائم، شامل چهار فصل است.

فصل نخست

تحت عنوان «شهریار و آرمانشهر در ایرانشهر اساطیری» به بررسی مسأله شهریاری از کیومرث تا پایان عصر کیانی اختصاص یافته که گزارش های شاهنامه فردوسی اساس تجزیه و تحلیل نویسنده در این بخش قرار گرفته است. از آنجایی که با به حکومت رسیدن ایرج در ایرانشهر، شهریار ایرانی هویتی مستقل پیدا می کند(ص 20) فصل اول به دو بخش تقسیم شده است:
1)از کیومرث تا پایان روزگار فریدون
2)از روزگار پیشدادی تا پایان عصر کیانی
در بخش نخست دوران پادشاهی کیومرث، جمشید و ضحاک مورد بررسی قرار گرفته است. پادشاهی هوشنگ و تهمورث نیز در همان بخش پادشاهی کیومرث بررسی شده و نویسنده در مواردی، برای توضیح بیشتر، از روایات اوستا و بندهش، بهره برده است. مهم ترین مطلب که در این قسمت بدان اشاره شده، لزوم وجود تأیید ایزدی (فرّه) برای مشروعیت یافتن پادشاه است، (ص 23) که پرکشیدن فرّه ایزدی از وجود پادشاه، آن هم با تأیید بزرگان یا موبدان قوم، راهی برای حذف او از دایره قدرت به شمار رفته که این مسأله خود نشانی است از ساختار متکثر قدرت سیاسی در ایران. نویسنده در دوره پادشاهی جمشید به بحث سقوط وی و نقش سالخورده مهان آزرده خاطر در این رویداد پرداخته و آن را نیز نشان دهنده ساختار متکثر قدرت سیاسی در ایران قلمداد نموده است.(ص 27) در دوره پادشاهی ضحاک هم نویسنده همان نگرش قبلی (ساختار سیاسی کثرت گرا) را مدنظر قرار داده و می نویسد: «برخلاف پیش بینی سالخورده مهان، ضحاک پس از به قدرت رسیدن، به سوی خودکامگی پیش رفت و کار را به جایی رساند که جریان پنهان، دوباره در پی دسیسه جویی برآمد».(ص 33) همچنین توضیح می دهد که اندیشه شهریارِ فرّهمند در ذهن اجتماع و حتی باور مهان قابل نقض بوده، چرا که ضحاک نه به دلیل داشتن فرّه بلکه به کمک دو اهرم یعنی جریان درباری مخالف جمشید و اقبال عمومی مردم قدرت را به دست آورده است.(ص 37) و سرانجام همان گروهی که در به قدرت رساندن ضحاک حضور داشته اند، این بار در پیروزی فریدون و کاوه نقش آفرینی می کنند.(ص 38) سپس به اقدامات فریدون از جمله دربند نمودن ضحاک، مرتب کردن مجدد طبقات، توجه ویژه به بزرگان و در نهایت تقسیم جهان میان فرزندان خویش و شکل گیری ایرانشهر(نماد خیر) و توران(نماد شر و اهریمن) اشاره شده است. در بخش دوم از فصل نخست روزگار ایرج و پادشاهی منوچهر بررسی شده که بحث اصلی دوران ایرج همانا دسیسه سلم و تور و قتل او توسط برادران است. اما نکته مهم در دوران شهریاری منوچهر که نویسنده به درستی بدان توجه نموده، حضور پهلوانان در ساختار سیاسی است، که در این باره می نویسد: «نقش و کارکرد پهلوانان با شخصیت شهریار در پیونداست» و «پهلوانان، از آغاز ورود به دوران حماسی، کارکردی موازی با کارکرد شهریاری دارند.» همچنین به نقش مهم پهلوانان یعنی نقش جنگاوری و مشاوره و رایزنی اشاره کرده (صص 52-51) و به عنوان مصداق از شاهنامه، مواردی از جمله عملکرد سام و رستم را نقل می کند.

فصل دوم

پژوهش تحت عنوان «آیین شهریاری و اوضاع سیاسی ایرانشهر پیش از ساسانیان» به بررسی حکومت های ماد، هخامنشی و اشکانی، همچنین غلبه اسکندر اختصاص یافته است. در مورد مادها نویسنده بر آن است که ساختار سیاسی دولت ماد، به سومریان شباهت زیادی داشته (ص 63) و تصمیم گیری های مهم به صورت شورایی انجام می شده (ص 64) و پادشاه در چنین ساختاری، هیچ گاه به قدرت مطلقه دست نیافته و لذا تکثر قدرت یکی از ویژگی های این حکومت بوده است. به علاوه، ساختار قبیله ای و پیشه شبانی مادها از عوامل مؤثر در ساختار سیاسی غیرمتمرکز حکومت آن ها به شمار آمده است. درباره حکومت هخامنشیان مؤلف بر این باور است که علیرغم ساختار سیاسی متمرکز، ساتراپ ها دارای نقش مهمی بوده اند (ص 68) و قدرت مرکزی هیچ گاه قدرت و موجودیت اقوام مختلف امپراتوری را نادیده نگرفته است. (ص 70) نکته مهم دیگری که در این بخش مورد توجه واقع شده، نزدیکی هر چه بیشتر دین و سیاست در دوره هخامنشی است، بدین منظور ادعای پادشاهان هخامنشی از جمله داریوش و خشایارشا، مبنی بر اعطای پادشاهی از سوی اهورامزدا به ایشان، مطرح گردیده، که خود نشان از این واقعیت دارد. مبحث «تربیت شهریار» واپسین موضوع مطروحه در بررسی حکومت هخامنشیان بوده و به کتاب های آناباسیس و کوروپدی نوشته گزنفون و نیز آگاهی های افلاطون درباره آموزگاران شاهزادگان هخامنشی برای تبیین این بحث اشاره رفته است. (صص 72 و 73) در بخش غلبه اسکندر که سومین بخش از فصل دوم است، دگرگونی چهره اسکندر در روایات دوره اسلامی و همچنین تفاوت های داستان اسکندر در روایات این دوره از جمله در روایت فردوسی و نظامی، بررسی شده است. اما نویسنده در بحث اصلی، گزارش فردوسی را مبنا قرار داده و می نویسد: «فردوسی در تداوم اندیشه شهریاری ویژگی های شهریار آرمانی را به دشمن ایران می دهد و تأیید یزدان را هم به آن می افزاید تا برای شکست شاه ایران از او توجیه قابل قبولی داشته باشد.» (ص 77) در بخش پایانی فصل دوم، دوره اشکانیان مدنظر قرار گرفته که نقش ساسانیان در مخدوش ساختن تاریخ این دوره نخستین مبحث آن است. سپس نویسنده، بنا بر گزارش های منابع اسلامی و یونانی رومی، نتیجه می گیرد که در این دوره، ساختار سیاسی ملوک الطوایفی (غیرمتمرکز) حکمفرما بوده و با اشاره به نقش مجلس مهستان و مجلس مغان در عزل و نصب پادشاهان، این دو نها را از عوامل مؤثر در تحدید قدرت پادشاه برشمرده است.

فصل سوم

پژوهش تحت عنوان «نظریه شهریار فرهمند در عصر ساسانی» به دوره ساسانیان اختصاص یافته است. از آنجا که ساسانیان در ابتدای حکومت، تحت تأثیر ساختار سیاسی غیر متمرکز دوران اشکالی قرار داشته و مدت ها طول کشید تا به ساختار سیاسی متمرمز دست یابند، مطالب فصل با توجه به این موضوع در دو بخش بررسی شده است. در بخش نخست ابتدا به چگونگی قدرت یابی اردشیر، بهره مندی وی از فرّه و تأکید اردشیر در اندرزهای خویش بر بسط عدل و داد به عنوان مهم ترین صفت شاهی اشاره شده است. در ادامه به موانع ایجاد ساختار متمرکز پرداخته شده و از خاندان های بزرگ قدرتمند و موبدان به عنوان این موانع سخن به میان آمده است. اقدامات موبد کرتیر، خلع قباد از سلطنت، لقب بزهکار برای یزدگرد از جمله شواهدی است که برای اثبات قدرت و نفوذ موبدان در این دوره ذکر شده است. در بخش دوم این فصل که شهریاری ساسانی در سایه ساختار سیاسی متمرکز بررسی شده، مؤلف بر این باور است که این تمرکز قدرت ظاهری بوده و باز هم این بزرگان بوده اند که امور کشور را اداره می کرده اند. بدین منظور مسائل دوران پادشاهی قباد و قدرت روزافزون سوفزا به عنوان نماینده برجسته اشرافیت ساسانی مورد توجه قرار گرفته و همکاری قباد با مزدک، سیاستی در راستای کوتاه کردن دست بزرگان از دخالت در امور سیاسی قلمداد شده که البته با اعدام مزدک بی ثمر ماند.(ص 101)

فصل چهارم

(فصل پایانی کتاب) با عنوان «آیین شهریاری در اندیشه ایرانی-اسلامی» به بحث شهریاری در دوره اسلامی اختصاص یافته، بدین منظور متون حکمی، اندرزی، سیرالملوک و ... که در دوره اسلامی و تحت تأثیر منابع دوره ساسانی به رشته تحریر درآمده، در سه موضوع خصال ملوک و جایگاه آنان، سلوک ملوک با رعیت و وظایف و حدود رعایا و شخصیت و جایگاه وزیر بررسی شده است. همچنین برای بررسی هر یک از موضوعات مذکور آثار مربوطه در سه دسته: پندنامه ها، داستان ها و متون رسمی طبقه بندی شده اند. در گروه پندنامه ها آثاری مانند جاویدان خرد ابن مسکویه، خردنامه (نگاشته شده به سده ششم هجری از مؤلفی ناشناخته)، ادب الکبیر و ادب الصغیر ابن مقفع، قابوس نامه و مرزبان نامه مدنظر قرار گرفته است. در گروه داستان ها به کلیله و دمنه، بختیارنامه و سندبادنامه اشاره شده است. در بخش متون رسمی نویسنده چهار متن را برگزیده است: سیاست نامه خواجه نظام الملک، نصیحه الملوک غزالی، مرصاد العباد شیخ نجم الدین رازی و اخلاق ناصری خواجه نصیرالدین طوسی.
مؤلف در پایان، در بخشی با عنوان «حاصل سخن»، در حدود پنج صفحه دستاوردهای پژوهش را خلاصه نموده و این گونه نتیجه گرفته است:
1. مهم ترین ویژگی شهریار ایرانی شخصیت فرهمند اوست (ص 141) اما در واقعیت بیرونی، شهریار فرّ خویش را مدیون قدرت های پیدا و پنهان از جمله خاندان های بزرگ، روحانیون و سپهسالاران است. یعنی الگوی فرّه ایزدی تنها آرمانی نظری است که هرگز جامه عمل برخویش نپوشیده است. لذا ساختار قدرت سیاسی در ایران نه متمرکز بلکه متکثر بوده و تشکیل طبقات نیز به نوبه خود در این امر تأثیر داشته است.
2. نقش وزرا و زنان در مسائل سیاسی مهم و قابل توجه است.
3. در نخستین سده های اسلامی، محتوای غالب متون، عدالت خواهی است و نظریه فرّه ایزدی با ورود اسلام، تحت تأثیر مشروعیت دستگاه خلافت، به فراموشی سپرده شد. اما این نظریه با قدرت یابی سلاطین ترک و ضعف دستگاه خلافت، دوباره در آثار نخبگان سیاسی پدیدار گشت.
مؤلف در دو ضمیمه که در پایان کتاب آمده به معرفی منابع و تعریف مفاهیم و اصطلاحات و ریشه تاریخی آن ها پرداخته است.

نگاهی به مطالب کتاب

ابتدا بایسته است که اجمالاً به برخی مزایای کتاب پرداخته شود:
-با توجه به اهمیت موضوع مورد بحث و اینکه اندیشه های سیاسی در دوران باستانی و میانه ایران چندان که باید و شاید، مورد توجه قرار نگرفته، اساساً توجه مؤلف به این موضوع و انتخاب آن به عنوان پایان نامه کارشناسی ارشد، درخور بسی ستایش و آفرین است.
- یکی از ویژگیهای اساسی کتاب، استفاده نویسنده از منابع دست اوّل است. در واقع نقطه ضعف اغلب پایان نامه های کارشناسی ارشد رشته تاریخ (کمبود استفاده از منابع دست اوّل) نقطه قوت پژوهش مورد بررسی است.
- منابع ادبی تاکنون کمتر از دیدگاه اندیشه سیاسی و آئین کشورداری مورد توجه بوده اند. استفاده نویسنده از منابعی مانند شاهنامه فردوسی، کلیله و دمنه، قابوس نامه، مرزبان نامه، بختیارنامه، سندبادنامه و ... به خوبی خوانندگان را به ارزش سیاسی این آثار آگاه می نماید.
- معرفی منابع در ضمیمه ی شماره ی 1 کتاب نیز، آگاهی های مفیدی در اختیار خواننده قرار می دهد.

برخی از کاستی های کتاب:

- اندیشه سیاسی عبارت است از تأملی نظری درباره مناسبات قدرت(2)، بنابراین مهم ترین دغدغه پژوهشگر در این باره کشف بنیان های این نظریه پردازی و سرانجام توضیح و تبیین آن هاست. این نکته ای است که به نظر می رسد نویسنده گاه از آن غفلت نموده و در مواردی چند، صرفاً واقعیات بیرونی و آنچه را در متن تاریخ ایران رخ داده، مبنای تحلیل خویش از اندیشه های سیاسی قرار داده است. برای مثال مؤلف به منظور اثبات فرضیه پژوهش (تکثر قدرت سیاسی)، به بحث روابط پادشاه و بزرگان توجه نموده و از آنجا که در متن تاریخ ایران، بزرگان جامعه برای تأمین منافع خویش، همواره به تحدید قدرت پادشاهان مبادرت ورزیده اند، مورد سقوط جمشید و به قدرت رسیدن ضحاک را از شاهنامه به عنوان مبنای نظری این مسئله مطرح کرده است. در حالی که باید توجه داشت که در دوره باستان، پادشاه حافظ و نگهدار تعادل میان طبقات به شمار می آمد و از سویی تعادل میان او و خاندان های بزرگ وجود داشت(3) که شاهنامه نمونه آرمانی این تعادل را ارائه می دهد، که در آن بزرگان نه بر اساس منافع شخصی بلکه مطابق مصالح عالی یعنی حفظ تاج و تخت برای حفظ ایران عمل می کنند. حال اگر این تعادل به نحوی دچار خلل شود (مانند مورد سقوط جمشید و قدرت یابی ضحاک)کل سامانه حکومتی به خطر خواهد افتاد. با کمی دقت می توان دریافت که یکی از عوامل سقوط ساسانیان در شاهنامه نیز همین مسئله است. تعادل آرمانی میان میان پادشاه و بزرگان را می توان در عملکرد پهلوانان شاهنامه نسبت به پادشاهان، به عنوان نماینده بزرگان، به روشنی مشاهده نمود. نویسنده خود، به عملکرد سام نسبت به نوذر اشاره کرده، ولی از این نکته غفلت نموده که خود سام می بایست عضوی از بزرگان و در واقع مورد قبول آن ها باشد تا ایشان شکایت خویش از نوذر را نزد وی برند. نمونه دیگری که در شاهنامه، توجه به مصالح عالی را به خوبی نشان می دهد، رفتار طوس نسبت به انتخاب کیخسرو به پادشاهی است. طوس از این انتخاب ناراضی بود و فریبرز فرزند کیکاوس را سزاوار این مقام می دانست، اما با این حال از نبرد با کیخسرو دوری جست، چرا که به خوبی می دانست از جنگ داخلی، تنها دشمن ایران یعنی افراسیاب بهره خواهد برد:
غمی شد دل طوس و اندیشه کرد ... که امروز اگر من بسازم نبرد
بسی کشته آید ز هر سو سپاه ... از ایدر نه برخیزد این کینه گاه
نباشد جز از کام افراسیاب ... سر بخت ترکان برآید زخواب
بدیشان رسد تخت شاهنشهی ... سراید همه روزگار بهی(4)
بنابراین توضیحات به نظر می رسد که عملکرد بزرگان در مورد جمشید و ضحاک، در چارچوب کلی طرح آرمانی شاهنامه، نکوهید و از عوامل مهم در تباهی نظام پادشاهی به شمار می رود. نکته دیگر که می تواند گواهی بر صحت این مدعا باشد، همانا نتیجه ای است که از برکناری جمشید عاید ایرانیان می شود و آن چیزی نیست جز هزار سال حکومت رعب و وحشت ضحاک. لذا به نظر می رسد تکثر قدرت سیاسی، بدان معنا که مدنظر نویسنده است و سقوط جمشید مصداقی از آن به شمار رفته، در نگاهی فراگیر به شاهنامه یکی از آفت های حکومت می باشد.
- در فصل سوم پژوهش «نظریه فرهمند در عصر ساسانی» نیز مؤلف برای دستیابی به اصول اندیشه سیاسی ساسانیان بیشتر به تحلیل وقایع تاریخی پرداخته و در نتیجه از توجه به مقوله اندیشه سیاسی و بحث نظری بسیار دور شده است. برای نمونه در این بخش قدرت روزافزون موبدان از جمله اقدامات کرتیر(صص 94-92) مورد اشاره واقع شده است، که تحلیل های نویسنده از نظر تاریخی صحیح است ولی از دیدگاه مطالعه اندیشه سیاسی ساسانیان خیر. در شاهنامه (به عنوان طرح آرمانی حکومت) هیچ گاه موبدان آن قدرت واقعی را که در متن تاریخ ساسانی داشته اند، ندارند. نولد که نیز به این مسئله توجه نموده است(5)، یا مثلاً در شاهنامه از کرتیر به عنوان یکی از شخصیت های تأثیرگذار در اوایل عصر ساسانی، هیچ سخنی به میان نیامده است. لذا می توان این گونه نتیجه گرفت که دست کم در قلمرو اندیشه و نظر، علیرغم توأمان بودن دین و سیاست، دخالت اصحاب دین (موبدان) در مسائل سیاسی پذیرفتنی نیست. هشدار اردشیر بابکان در عهد خویش (که متأسفانه این اثر مهم در تبیین اندیشه سیاسی ساسانیان، مورد استفاده نویسنده قرار نگرفته) صحت این مدعا را تأیید می نماید:
«شما نباید بپذیرید که مغان و هیربدان و نیایشگران به کار دین از وی سزاوارتر، یا دلبسته تر باشند، و برای دین بیشتر از او در خشم شوند. نیز نسزد که هیربدان را در دین و آیین خویش سر خود گذارد؛ چه بیرون ماندن هیربدان با دیگران از فرمان شاهان، از کاستی شاهان است، و رخنه ای است که مردم هم از راه آن، در اندیشه آسیب زدن به شاه و جانشینان برآیند(6).» همچنین می گوید: «دین پایه کشور است و شهریاری ستون آن، و دارنده پایه، از دارنده ستون در چیره شدن بر همه کاخ ها تواناتر است.(7)»
- پژوهشگران، سه جریان اندیشه سیاسی را در سده های نخستین اسلامی در ایران شناسایی کرده اند: سیاستنامه نویسی؛ بر پایه منابع برجای مانده از دوره ساسانی، شریعتنامه نویسی؛ بر پایه کتاب و سنت و در رابطه با دستگاه خلافت به عنوان نهادی که جانشین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شناخته می شد، فلسفه سیاسی؛ بر پایه آثار فلسفی یونان و تفسیرهایی که بر آن ها نوشته شده بود(8). نویسنده در فصل چهارم «آیین شهریاری در اندیشه ایرانی اسلامی» گاه در تحلیل های خویش جریان سیاست نامه نویسی و شریعت نامه نویسی را با هم خلط کرده است. برای نمونه در صفحه 108 پادشاه آرمانی در سیاست نامه ها را با خلیفه، از نظر آسمانی بودن منشأ قدرت و در موردی دیگر مقام سلطان در احکام السلطانیه ماوردی را با پادشاه آرمانی یکسان شمرده است.(ص 111) اما در واقع خلیفه را با پادشاه آرمانی در اندیشه ایرانی نسبتی نیست، چرا که خلیفه جانشین پیامبر و در نهایت مجری شریعت، در حالی که پادشاه آرمانی فرّه مند خود عین شریعت است(9). همچنین مقام سلطان مورد نظر شریعتنامه نویسانی مانند ماوردی و غزالی (در کتاب اقتصاد الاعتقاد) در رابطه با دستگاه خلافت قابل فهم است؛ چنان که غزالی در کتاب اقتصاد الاعتقاد سرانجام نتیجه می گیرد که امامت (مجری شریعت) به خاطر ارتباط آن با سلطنت (قدرت قهری) در نتیجه هدف پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)(استقرار و نهادی کردن شریعت) لازم آمده است.(10) لذا سلطان مدنظر شریعتنامه نویسان نمی تواند نسبتی با پادشاه آرمانی در سیاستنامه ها و اندیشه ایرانشهری داشته باشد.
- نویسنده جنبه سیاست شرعی را در آثار غزالی و خواجه نظام الملک قوی تر از اخلاق سیاسی دانسته است. این نظر درباره آثار غزالی به جز نصیحه الملوک صحیح است. اما سیاستنامه خواجه نظام الملک و نصیحه الملوک غزالی به جریان سیاستنامه نویسی تعلق دارد.(11)
- همچنین درباره نصیحه الملوک نظر نویسنده پذیرفتنی نیست: «تعلق خاطر غزالی به دستگه خلافت، بیش از باورش به شاهی آرمانی در ایران بوده، زیرا وی به عنوان فقهیی متشرّع، مشروعیت سیاسی را در وجود خلیفه می جسته تا شخصیت سلطان. از این رو اندیشه ی سلطنت ایرانی در نصیحه الملوک، جای خود را به نصایح بی پرده به سلطان داده است». اما برخلاف تصور نویسنده، غزالی در همان کتاب، اردشیر، فریدون، بهرام گور و کسری انوشیروان را از نمونه های عدل و داد معرفی کرده است(12).
- در برخی موارد تحلیل نویسنده از مطالب شاهنامه صحیح به نظر نمی رسد، برای مثال در بحث سقوط جمشید آمده است: «در این اثنا دو دختر (دو خواهر) جمشید، شهرناز و ارنواز، به جای آن که به عنوان حرم شاهی دنبال پادشاه را بگیرند و بگریزند، سر از کاخ ضحاک درآورده و همسری او را برمی گزینند» (ص 32) این در حالی است که گفتار شاهنامه تصریح می نماید که خواهران جمشید هیچ اختیاری در پذیرش یا عدم پذیرش همسری ضحاک نداشتند، بلکه با زور و به عنوان اسیر سر از کاخ ضحاک در می آورند:
دو پاکیزه از خانه ی جمّشید...برون آوریدند لرزان چو بید
که جمشید را هر دو خواهر بدند ... سر بانوان را چو افسر بدند
ز پوشیده رویان یکی شهرناز ... دگر پاکدامن به نام ارنواز
به ایوان ضحاک بردندشان ... بدان اژدهافش سپردندشان
بپروردشان از ره جادویی ... بیاموختشان کژّی و بدخویی(13)
- مؤلف در جای جای فصل چهارم و نیز در بخش حاصل سخن (ص 144) می نویسد با ورود اسلام به ایران، نظریه فرّه ایزدی به مدت چهارصد سال به فراموشی سپرده شد و این نخبگان سیاسی دوره سلجوقی و پس از آن بودند که مجدداً به این اندیشه روی آوردند. برخلاف استنباط نویسنده، پیش از نخبگان سیاسی دوره سلجوقی نیز نظریه پادشاه فرّه مند مورد توجه بوده و شاهنامه فردوسی بی گمان مهم ترین اثری است که ابعاد گوناگون این اندیشه را طرح کرده است. ظاهراً نویسنده در این قسمت به دلیل پیوستگی شاهنامه فردوسی با منابع باستانی، فراموش نموده که از سوی دیگر، شاهنامه فرآورده سده چهارم هجری بوده است. بدون تردید فردوسی در نیمه دوم سده چهارم، در آستانه تسلط ترکان بر ایران زمین، با درک صحیح از اوضاع سیاسی زمانه خویش به طرح نظریه پادشاهی آرمانی (پادشاه فرّه مند) پرداخته است. چنان که مطالعه بخشی از دیباچه شاهنامه با عنوان «گفتار اندر فراهم آوردن شاهنامه» نشان از همین آگاهی دارد؛ آنجا که می گوید:
پژوهنده روزگار نخست ...گذشته سخن ها همه بازجست
ز هر کشوری موبدی سالخورد... بیاورد کین نامه را گِرد کرد
بپرسیدشان از کیان جهان... وزان نامداران و فرّخ مهان
که گیتی به آغاز چون داشتند ... که ایدون به ما خوار بگذاشتند
چگونه سرآمد به نیک اختری ... بریشان بر آن روز کنداوری(14)
همچنین دو بیت زیر از نامه رستم فرخزاد به برادر خویش، به بهترین صورت ممکن انحطاط همه جانبه ایران زمین و آگاهی سراینده خردنامه ایرانشهری را بدین امر در دوره مورد بحث، توضیح می دهد:
از ایران و از ترکان و از تازیان/ نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان، نه ترک و نه تازی بود/ سخن ها بکردار بازی بود (15)
-نویسنده نقل قولی را از اردشیر بابکان و از کتاب التنبیه و الاشراف مسعودی آورده و احتمال داده که این مطلب مأخوذ از کارنامه اردشیر بابکان باشد (ص 79) اما منبع مورد استفاده مسعودی در نقل این مطلب عهد اردشیر بوده که متن کامل آن در جلد نخست تجارب الامم ابن مسکویه آمده است(16).
- استفاده بسیار مؤلف از متون دست اوّل، از مزایای پژوهش وی به شمار می رود، ولی در مقابل نویسنده در انتخاب منابع تحقیقی توفیق چندانی حاصل نکرده و از همان اندک پژوهش های انجام شده اما بسیار با اهمیت، بهره نبرده است. تعدادی از این منابع از این قرارند:

پی نوشت ها :

1- کارشناس ارشد رشته تاریخ.
2- طباطبایی، جواد، درآمدی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، چاپ هشتم، تهران، انتشارات کویر، 1385، ص 17.
3- طباطبایی، جواد، خواجه نظام الملک: گفتار در تداوم فرهنگی ایران، چاپ دوم، تبریز، انتشارات ستوده، 1385، ص 57.
4- فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه به کوشش جلال خالقی، مطلق، ج3، چاپ اوّل، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، 1386، ص 459.
5- نولدکه، تئودور، حماسه ملی ایران، ترجمه بزرگ علوی، چاپ دوم، تهران، انتشارات نگاه، 1384، ص 142.
6- مسکویه رازی، ابوعلی، تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامی، ج1، چاپ اوّل، تهران، سروش، 1369، ص 118.
7- همان، صص 116 و 117.
8- طباطبایی، درآمدی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، 1385، ص 45.
9- طباطبایی، خواجه نظام الملک، 1385، ص 122.
10- لمبتون، آن.کی.اس، دولت و حکومت در اسلام، ترجمه و تحقیق سیدعباس صالحی، محمدمهدی فقیهی، چاپ دوم، تهران، عروج، 1380، ص 201.
11- طباطبایی، جواد، درآمدی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، 1385، صص 160-77.
12- غزالی، محمد، نصیح الملوک، به کوشش جلال الدین همایی، چاپ اوّل، تهران، انتشارات بابک، 1361، صص 82 و 83.
13- فردوسی، 1386، ج1، ص 55.
14- همان، ج1، ص 12.
15- همان، ج8، ص 419.
16- مسکویه رازی، 1369، ص 128.

منابع تحقیق:
1- طباطبایی، جواد، خواجه نظام الملک: گفتار در تداوم فرهنگی ایران، تبریز، ستوده، 1385، چاپ دوم.
2- ___، درآمدی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، تهران، کویر، 1385، چاپ هشتم.
3- ___، زوال اندیشه سیاسی در ایران، تهران، کویر، 1385، چاپ ششم.
4- پرهام، باقر، با نگاه فردوسی: مبانی نقد خرد سیاسی در ایران، تهران، نشر مرکز، 1377، چاپ دوم.
5- رجایی، فرهنگ، تحول اندیشه سیاسی در شرق باستان، تهران، قومس، 1385، چاپ سوم.
6- رضایی، راد، محمد مبانی اندیشه سیاسی در خرد مزدایی، تهران، طرح نو، 1378، چاپ اول.
7- ادی، سموئیل کندی، آئین شهریاری در شرق، ترجمه فریدون بدره ای، تهران، علمی و فرهنگی، 1381، چاپ دوم.
8- لمبتون، آن، کی.اس، دولت و حکومت در اسلام، ترجمه و تحقیق سیدعباس صالحی، محمدمهدی فقیهی، تهران، عروج، 1380، چاپ دوم.
با تمام آنچه که به عنوان اشکالات کتاب برشمرده شد، موضوع کتاب بدیع بوده و می تواند باب پژوهش های تازه در قلمرو اندیشه سیاسی در ایران را بگشاید. نگارنده نقد نیز خود را مصون از اشتباه ندانسته چرا که گفته اند: همه چیز را همه کس می داند.

منبع مقاله :
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره ی 137، صص 63-58



 

 

نسخه چاپی