دولت و انقلاب
 دولت و انقلاب

 

نویسنده: علی ططری و فاطمه ترک چی




 
• طبقات اجتماعی، دولت و انقلاب در ایران
• مجموعه مقالات احمد اشرف و علی بنوعزیزی
• ترجمه سهیلا ترابی فارسانی
• چاپ نخست، 1387

مقدمه

طبقات اجتماعی، دولت و انقلاب در ایران، عنوان مجموعه مقالاتی از احمد اشرف و علی بنوعزیزی است که با ترجمه سهیلا ترابی فارسانی، برای نخستین بار دس لا 1387 منتشر گردید. کتاب، شامل شش مقاله از نویسندگان، با موضوع «طبقات اجتماعی در ایران» در دوره های میانه، قاجاریه و پهلوی، «اتحاد بازار و روحانیت: بنیان اجتماعی شورش ها و انقلاب ها»، «دولت، طبقات و روش های بسیج توده ها در انقلاب اسلامی» و «حکومت و مناسبات ارضی بیش و پس از انقلاب ایران» است. در هر مقاله، با ترتیب تاریخی قشربندی ها و طبقات جامعه ایران، روابط آنها با یکدیگر، بروز قشرها و طبقات نوین در جامعه ایران و ... مورد بررسی قرار گرفته است. در واقع، می توان گفت این مجموعه در ادامه مباحثی نوشته شده که سال ها مورد توجه و مایه پژوهش های احمد اشراف بوده که اینک با همکاری علی بنوعزیزی نتایج پژوهش های نوین خود را ارائه داده است.
تحقیقات اشرف، به عنوان پژوهشگر برجسته حوزه جامعه شناسی، در جوامع تاریخی ایران مهم ترین دلیل بررسی کتاب مورد بحث، توسط نویسندگان این متن بود. اشرف، از جامعه شناسان ایرانی است که با ارائه الگوهای جدیدی در جامعه شناسی تاریخی غیرمارکسیستی مورد توجه قرار گرفت و برای نخستین بار نظریه «استبداد موروثی آسیایی» را برای جامعه ایران به کار برد. وی با پیشینه تدریس در رشته های جامعه شناسی تاریخی و تاریخ اجتماعی در دانشگاه های ایران و امریکا، هم اینک در دائره المعارف ایرانیکا در امریکا به تحقیق مشغول است. وی کتاب ها و مقاله های فراوانی در زمینه جامعه شناسی تاریخی نوشته که بیشتر آنها هنوز به فارسی برگردان نشده است و تعداد زیادی از آن آثار نیز در دسترس نیست. اما مهم ترین کتاب اشرف که به زبان فارسی نگارش یافته «موانع تاریخی رشد سرمایه داری در ایران دوره قاجاریه» می باشد و جز آن، می توان به «جامعه شناسی طبقات ایران»، «جامعه شناسی طبقات اجتماعی امریکا»، «جامعه شناسی طبقات اجتماعی ایران»، «گزارش بررسی مقدماتی و طرح مطالعه آینده در ایلات کهگیلویه و بویر احمد» و «مشخصات اقتصادی و اجتماعی نظام های بهره برداری کشاورزی در ایران» اشاره کرد و از سلسله مقالات متعدد وی، «نظام فئودالی یا نظام آسیایی»، «نظام اجتماعی ایران در دوره اسلامی»، «زمینه اجتماعی سنت گرایی و تجدد خواهی»، «توهم توطئه»، «ویژگی های شهرنشینی در ایران» و «نظریه به دوره بندی تاریخ و تکامل تاریخی» قابل ذکرند.
با توجه به تألیفات قابل دسترسی اشرف که مورد مطالعه نگارندگان قرار گرفته است. می توان موضوعات مطروح شده در این آثار را به شش گروه زیر طبقه بندی کرد:
الف-سلسله مراتب اجتماعی در ایران
ب-سنت و مدرنیته
پ-هویت ملی ایرانیان
ت-روابط زراعی در ایران
ث-رهبری کاریزماتیک و حکومت تئوکراتیک در ایران پس از انقلاب
و-رابطه شهر و روستا در ایران و کارکرد آنها.
ه-جامعه شناسی ایلات و عشایر ایران
با گذری کوتاه به برخی آثار احمد اشرف، در می یابیم که بیشتر مطالعات او بر مسائل طبقات اجتماعی متمرکز است و در مجموعه مقاله هایی که در مقوله پیش رو به بررسی آن می پردازیم-و نوشته ها و اندیشه های غالب در آنها از آن اشرف است-این موضوع دوباره مورد توجه قرار گرفته است؛ ضمن اینکه همراهی و همکاری بنوعزیزی را با خود دارد.

جامعه، دولت و انقلاب با بررسی کتاب

نخستین مقاله از مجموعه مقاله های شش گانه کتاب مورد بحث، زیرعنوان «طبقات اجتماعی در ایران اسلامی دوره میانه» نوشته احمد اشرف و علی بنوعزیزی است. در ابتدا، نویسندگان پدیدآمدن طبقات اجتماعی در تاریخ ایران پس از اسلام را با تأثیر از این موارد دانسته اند:
«1-آرمان های برابری و فضیلت اسلامی؛ 2-آرمان ها و تجربه های ایرانی و عربی پیش از اسلام در مورد نابرابری اجتماعی، و بیش از همه 3-رقابت گروه های اجتماعی بر سر ثروت، شأن قدرت. علاوه بر این، اندیشه های فیلسوفان یونانی در مورد سلسله مراتب اجتماعی و نابرابری بر افکار مسلمانان در مورد قشربندی اجتماعی.»(1)
اشرف و بنوعزیزی در این مقاله تلاش دارند تا نظریه ها و ساختار نابرابری در جامعه ایران در دوره میانه اسلامی را ترسیم نمایند؛ از این رو، در نخستین بخش آن به «نظریه های نابرابری در ایران اسلامی دوره میانه» پرداخته اند و بر این اساس بیان می دارند.(2)
در بخش پسین مقاله با اشاره به آرمان برابری جویی و شایسته سالاری در اسلام-که مورد تأکید قرآن و سنت پیامبر و مسلمانان اولیه بوده است-برخی دیدگاه ها آیات قرآنی نیز به عنوان مستندات مبحث آمده است و در ادامه با بازگشت به دیدگاه های فیلسوفان و دانشمندان علوم اجتماعی از جمله ابن خلدون و ... رگه هایی از عقاید برابری جویانه و شایسته سالارانه در آثار آنان به صورتی موجز و گذرا آورده شده است. به نظر می رسد نویسندگان مقاله، این دیدگاه ها را بیشتر بدان سبب بیان کرده اند که نمونه ای از آرای نمایندگان نظریه های برابری جویانه در اسلام را معرفی کنند.
در ادامه، بررسی دیدگاه های «طرفداران نابرابری در قرون میانه اسلامی» مورد توجه قرار گرفته است. در این بخش با چشم انداز کلی به این نظریه و با نگاهی به دیدگاه های نمایندگان آن مانند خواجه نظام الملک، کیکاوس بن اسکندر؛ نویسنده قابوس نامه و عوفی و به ویژه نخستین آنها؛ ارسطو، سعی شده این نظریه تبیین و بررسی شود.
سپس، «نظریه کارکردی» با این دیدگاه اشرف و بنوعزیزی ارائه شده است که «نظریه و عمل کارکردی در سده های میانه از قشربندی اجتماعی دوره ساسانیان و همچنین از فلسفه سیاسی افلاطون منشأ» گرفته است؛ (3) آنها با مراجعه به اندیشه های افلاطون در نظریه «مدینه فاضله» و نیز بیان دیدگاه کسانی چون فارابی و خواجه نصیرالدین طوسی-به عنوان مهم ترین نمایندگان این نظریه در ایران اسلامی-به این نتیجه رسیده اند که «تأثیر عقاید برابری جویانه اسلامی و نظریه کارکردی شایسته سالارانه افلاطون، کارکردگرایی را که در فرهنگ اسلامی ظهور کرد، تعدیل نمود و به این ترتیب تنها تصویری مبهم از مدل اصلی پیش از اسلامی بود.»(4)
پس از آن، «ثروت به مثابه وسیله ای برای تحرک اجتماعی» به عنوان یکی دیگر از عوامل مؤثر بر شکل گیری و جریان سازی طبقات اجتماعی مورد توجه نویسندگان قرار گرفته است. آنها بحث را با بیان این باور آغاز می کنند که «با رشد تجارت و برآمدن طبقه تجار در سده سوم هجری/ نهم میلادی ثروت به عنوان ملاک اعتبار و تحرک صعودی اجتماعی در رقابت با دو عنصر اشراف زادگی و دانش ظهور کرد».(5) پس از اسلام، با ثبات یافتن اوضاع، مبادا کالا دوباره رونق گرفت و شاید بتوان گفت که پس از ساسانیان این نخستین باری بود که به تجارت در ایران-با پیشینه ای به درازای تاریخ ایران باستان به ویژه در دوره پارتیان-حیاتی نو یافت؛ اما این بدان معنا نیست که بازرگانان، طبقه یا حداقل قشری تأثیرگذار بوده اند، بلکه پس از اسلام، به ویژه به دلیل از میان رفتن قدرت و موقعیت موبدان و اشراف و دربار ساسانی، زمینه های قدرت یابی طبقه تجار به وجود آمد.
اما اشرف و بنوعزیزی در ادامه بیان می کنند که با رشد بازرگانی در سده های میانه نظریه پردازانی پیدا شدند که با تأثیرپذیری از «عقاید یونانی» در نظریات خود به طور مستقیم و غیرمستقیم به حمایت از تجارت و انباشت ثروت پرداختند، و ابوالفضل دمشقی و جاحظ از مهم ترین آنها بوده اند. البته در این میان، ابن حنبل نیز با نسبت دادن سنت «ستایش ثروت»-از آن جهت که به فرد ارزش می بخشد-به پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)، این نظریه را بیشتر عینیت می بخشیدند.(6)
نگاهی به مفاهیم برابری و «نابرابری و مسئله عدل الهی» موضوع بعدی مقاله نخست است. «عدل الهی» و چگونگی توجیه آن، موضوعی قدیمی است که به ویژه در میان مسلمانان از سده های میانی مورد اختلاف بود و در این بخش از بحث، نویسندگان، باورهای اهل سنت و شیعیان محافظه کار و نیز تندرو را مورد توجه قرار داده و از نظریه های واعظ کاشفی و غزالی در این باره مثال هایی آورده اند. اما به طور کلی نتیجه ای قطعی درباره نظریه عدل الهی توسط نویسندگان مقاله ارائه نشده و باورها و نظریه های شاخص به صورت گذرا معرفی شده است.
سخن از «سلسله مراتب اجتماعی» به عنوان یکی از نظریه هایی که در سده های میانی ایران دوره اسلامی مورد توجه بوده است. بخش دیگری از نوشته های اشراف و بنوعزیزی در مقاله نخست را شامل می شود.(7) بدین معنی، نویسندگان برای این نظریه نیز رگه های اسلامی-یونانی قائل شده اند که نمی توان کارکردی مستقل از آن توقع داشت و با آوردن باورهای چند صاحبنظر مسلمان بر این امر تأکید می کنند.
اشرف و بنوعزیزی در بخش پسین این مقاله با پیش کشیدن موضوع «قشربندی اجتماعی در ایران سده های میانه»، به بررسی تحولات و تداوم طبقات اجتماعی ایران در سده های میانی پرداخته اند. سپس، «تقسیم بندی اجتماعی در پی حمله اعراب» و عوامل مؤثر در تغییرات طبقات اجتماعی ایران پس از اسلام را مورد توجه قرار داده اند؛ و با بیان این که «در ابتدای دوره تسلط اعراب، جامعه ایران به چهار بخش تقسیم شده بود: عرب و ایرانی(عجم)، مسلمان و غیرمسلمان، اشراف نوظهور و عامه مردم و آزادمردان و بردگان»،(8) این بخش ادامه می یابد. اما در تکمیل نوشته اشرف و بنوعزیزی می توان به نظر فرهاد نعمانی درباره تحولات عمومی اجتماعی این دوره اشاره کرد که بیان می دارد:
«در عهد بنی امیه قدرت تماماً در دست اشراف قبایل عرب بود. بزرگان نیز که در اداره امور امپراتوری دست داشتند، به تدریج به مالکان بزرگ اراضی مبدل شدند و برخی از آنان نیز بر امور بازرگانی دست یافتند. لیکن در عهد عباسیان مشاغل عالیه دولت از انحصار اعراب خارج شدند و بسیاری از اشراف و دهقانان ایرانی به مشاغل دولتی گمارده شدند.»(9)
به بیانی، از مباحث مطروح شده چنین استنباط می شود که تحولات عمده ای در سده های آغازین و میانه پس از اسلام در جامعه ایرانی رخ داده بود که می بایست از آن به عنوان یکی از دوره های تغییر اجتماعی در جامعه ایران و یا «تکوین سلسله مراتب جدید اجتماعی» نام برد.
اشرف و بنوعزیزی با این نظر نعمانی که «تقسیم بندی دو قطبی بین طبقات مسلط(خواص) در رأس و توده های عوام در قاعده هرم طبقاتی مشخص می شد»، موافق اند؛ اما آنها. از طبقه ای میانی از «اعیان محلی» نیز نام می برند که «به عنوان حلقه رابط بین دو طبقه اصلی عمل می کرد.»(10)
در فراز پسین، «قشر مسلط» در طبقات اجتماعی مورد بررسی قرار گرفته است. قشری که در درازای تاریخ متغیرترین وضعیت را به لحاظ جابه جایی قدرت می توان برای آن قائل شد. با نگاهی گذرا به تاریخ ایران پیش و پس از اسلام به خوبی درمی یابیم که هر زمان و در هر حکومت بنابر مقتضیات و شرایط ویژه حاکم، طبقه ای خاص بر سریر قدرت تکیه کرده اند؛ زمانی سپاهیان، دوره ای دیوانسالاران و زمان دیگر روحانیان. نویسندگان مقاله نیز هر یک از این طبقه ها و همچنین روابط میان اجزاءی طبقه مسلط را توصیف کرده و با نگاهی گذرا و با لحاظ نمودن مستنداتی از صاحب نظران و نظریه پردازان اسلامی نقش اینان را مورد بررسی قرار داده اند؛ در این میان، نقش سه عنصر نژادی عرب، ترک، مغول و ایرانی، به عنوان مهره های اصلی و بازیگردانان این صفحه شطرنج-یعنی ایران-مورد توجه بوده است. در ادامه، از «قشرهای میانی» جامعه ایران در دوره اسلامی-یا همان«گروه های گوناگون مردم که از ثروت، احترام و قدرت به عنوان سرشناسان محلی در جماعت های خود برخوردار بودند»(11)-به عنوان «رابط بین قدرت مرکزی و گروه های محلی» نام برده شده است که هر چند به عنوان «عوام موفق» مورد تحقیر طبقات بالاتر از خود بوده اند، اما نقش مهمی در انسجام اجتماعی و حفظ نظم اجتماعی ایفا می کردند. همچنین، در این فراز مقاله از «عوام» یا «رعایا» یاد شده که شامل دهقانان، چوپانان و بازاری ها بودند و تلقی برخی صاحب نظران درباره آنها نیز آورده شده است. بررسی جایگاه توده های روستایی، ایلی و شهری-به عنوان زیرشاخه های اصلی عوام الناس-تجار بزرگ، پیشه وران، عیاران و اهل فتوت، همچنین دراویش فقیر، گدایان و دسته های راهزنان-که به آنها به اصطلاح «مردمی فاقد طبقه» می گویند(12)-و نقش آنها در جنبش های انقلابی از مهم ترین موارد مورد توجه این بخش است.
در آخرین فراز مقاله نخست، از «تداوم ترکیب اجتماعی در سده های میانه» بحث شده است. نویسندگان دراین بخش با این باور که در ایران سده های میانه «مفهوم جدیدی از ارزش و منزلت انسانی (قدر و قیمت) به میان آمد که متضمن ترکیبی از افتخار (حسب و نسب)، قابلیت(شایستگی، تقوا، علم، ثروت، منصب و ...) و کارکرد اجتماعی» بود، تأکید می کنند که این مفهوم جدید بر تغییر و ترتیب طبقات در جامعه ایران اثر مستقیم دارد و «حاکی از هموارشدن راه صعود از مراتب اجتماعی» است.(13)
اما درباره نخستین مقاله کتاب گفتنی است که-همان طور که مترجم در یادداشت خود در ابتدای کتاب اشاره نموده است-سه مقاله اول برای چاپ در دایره المعارف تنظیم شده و نویسندگان مجبور به رعایت محدودیت واژگان بوده اند؛ این موضوع لطماتی را متوجه پژوهش حاضر نموده است، زیرا در برخی از فرازها خواننده به خوبی درک می کند که نویسندگان با عجله ای همراه با نقص در مطلب، موضوع را به پایان رسانیده اند؛ به ویژه آنجا که نظریه های متفاوتی درباره طبقات اجتماعی در ایران پس از اسلام ارائه شده، اگر مستنداتی برای تأیید نظر آمده بسیار کوتاه و گذرا است که البته جا داشت نویسندگان مقاله علاوه بر واکاوی بیشتر این نظریه ها، مطالبی در جهت تحلیل داده های خود ارائه می دادند و صرف بیان و یا معرفی نظریه ها نمی بود. اما در مقابل باید اذعان نمود که در برخی موارد، کمترین واژگان ممکن بیشترین حجم اطلاعات را دربردارند. همچنین، از مطالب این مقاله چنین برمی آید که به طور عمده بر پایه نظریه های احمد اشرف استوار است و نیز با رجوع به مقاله ها و آثار پیش نوشته وی، نقش اشرف در نگارش مقاله پررنگ تر از بنوعزیزی است، زیرا به نظر می رسد سبک نگارش نیز از آن اشرف باشد.

طبقات اجتماعی در دوره قاجاریه

بخش دوم کتاب، مقاله ای است با عنوان «طبقات اتماعی در دوره قاجاریه» از احمد اشرف و علی بنوعزیزی که همچون مقاله نخست کتاب به جهت چاپ در دایره المعارف نوشته شده است. پیش از ورود به بحث لازم به ذکر است احمد اشرف در نوشته های گذشته خود در چند مقاله و به ویژه در کتاب «موانع تاریخی رشد سرمایه داری در ایران دوره قاجاریه»، به برخی تغییرات اجتماعی در دوره قاجار اشاره دارد و همچنین از نقش تحولات اجتماعی در جوامع غربی و تأثیر آن بر جامعه ایرانی عصر قاجار سخن به میان آورده است.(14)
نویسندگان مقاله با طرح این موضوع که طبقات جدیدی در دوره قاجار ظهور یافت که منجر به تقسیم بندی های نوین و ورود اصطلاحات جدیدی مانند خواص و عوام، اغنیا و فقرا و اقویا و ضعفا شد، بر تداوم آنها تأکید می کنند.
با این همه، به نظر می رسد نویسندگان در این مقاله قصد داشته اند که به تفاوت های مهم در تقسیم بندی جمعیتی ایران و تحولات اجتماعی آن بپردازند، آن هم با نگاهی ویژه به قشرهای اجتماعی فرادست و فرودست و نیز طبقات جدیدی که در این دوره پدیدار شدند از شاهزادگان، رؤسای ایلات، حکام ایلات و فرماندهان نظامی، رده های بالای دیوانسالاری و علما به عنوان «قشرهای مسلط» دوره قاجار، نام برده شده است که منابع مشترک زیادی با هم داشتند. در ادامه نیز آماری از نحوه تخصیص بودجه ملی مملکت در این دوره به درباریان، اشراف و علما آمده است.(15)
«شاهزادگان قاجار» به عنوان نخستین قشر مسلط در دوره قاجار طرف توجه نویسندگان مقاله بوده اند. آنان ابتدا با نگاهی آماری به تعداد و همچنین کیفیت ظهور این طبقه در این دوره، به بررسی موقعیت شاهزادگان و مناسبات آنان با شاه، به دسته بندی آنها از غنی تا فقیر می پردازد. منظور نویسندگان از بررسی وضعیت این قشر در دوره حکومت قاجارها، آن است که بیان دارند شاهزادگان قاجار همگی از پایگاه محکم و قابل توجهی برخوردار نبوده اند؛ بلکه برخی از آنها به گدایی و مشاغل پست روی آوردند. اما به هر روی، قشری مسلط و قابل توجه بودند. در ادامه، رؤسای ایلات و عشایر در هرم قدرت دوره قاجار مورد تأکید و توجه قرار گرفته است و از آنها به عنوان دومین قدرت در این دوره یاد می شود. البته لازم به توضیح است که در تاریخ کشورمان، ایلات و عشایر همیشه از جایگاه و پایگاه بالنسبه قوی برخوردار بوده اند؛ اما این شدت و ضعف جایگاه ایلات با میزان قدرت دولت مرکزی رابطه ای مستقیم داشته است. در دوره قاجار به سبب ضعف حکومت مرکزی، در بیشتر اوقات رؤسای ایلات در حوزه قلمرو خود از نوعی خودمختاری برخوردار بودند و «در اغلب موارد اطاعت رؤسای ایلات از حاکمان صرفاً ظاهری بود.»(16)
«فرماندهان نظامی» به عنوان قشر بانفوذ دوره قاجار مورد بررسی قرار گرفته است. قشر مسلط بعدی، «قشرهای بالای دیوانسالاری» است که به باور اشرف و بنوعزیزی، این قشر به عنوان نوکر انگاشته می شد، بدین معنی که نسبت به دوره های گذشته از جایگاه نازل تری برخوردار بوده اند. البته این را نباید فراموش کرد که دستگاه دیوانسالاری در این دوره با رشد چشمگیری روبه رو بود؛ مناصب و وزارت خانه های جدیدی پدید آمد و حتی خاندان هایی مناصب دیوانی را نسل در نسل برای خود حفظ نمودند. نویسندگان مقاله چند دلیل عمده را در ارتقای جایگاه دیوانسالاران در نیمه دوم حکومت قاجار مؤثر دانسته اند که عبارت است از: 1-نهادینه شدن تدریجی مناصب دیوانسالاری 2-اعطای القاب به مستوفیان و لشگرنویسان 3-تفویض متناوب والی گری ایالات و ولایات به آن ها.
اما می بایست به چند دلیل دیگر به دلایل اشرف و بنوعزیزی افزود: نخست آنکه، ازدواج های سیاسی میان دیوانسالاران و خانواده سلطنتی کمک شایانی به تقویت جایگاه آنها نمود که نمونه بارز آن-هر چند نافرجام و کوتاه مدت-ازدواج امیرکبیر با خواهر ناصرالدین شاه قاجار بود. دوم آنکه، حضور شاهزادگان قجر در دستگاه دیوانسالاری را نیز باید مورد توجه قرار داد؛ با بررسی تاریخ ایران پس از اسلام به ندرت دیده می شود که خاندان سلطنت در اداره امور دیوانی دست داشته باشند، اما وجود کسانی چون عین الدوله و معیرالممالک ها حاکی از نفوذ خاندان سلطنت در امور دیوانی است. در نتیجه تمامی این موارد قشر دیوانسالار و به ویژه در نیمه دوم دوره قاجار پیشرفت کرد و از نفوذ شایانی در امور برخوردار گردید.
در ادامه، جایگاه زمینداری در شکل گیری و قدرت «قشر مسلط» جامعه دوره قاجار مورد توجه قرار گرفته است.(17) در این میان، نویسندگان به گروه جدید «تاجر-زمینداران» مانند محمدحسن امین الضرب، ابوالقاسم، رئیس التجار، معین التجار بوشهری، کاظم ملک التجار، ارباب جمشید بهمن و برادران تومانیانس اشاره کرده اند که به خرید زمین روی آوردند. البته هرچند اشرف و بنوعزیزی به دلایل این گرایش حریصانه به خرید اراضی اشاره نکرده اند، اما می دانیم که رکود اقتصادی، بی ثباتی تجارت و ناامنی سرمایه در نتیجه آزمندی و استبداد پادشاهان قجر از مهم ترین عوامل تاریخی بود که موجب شد بازرگانان در این دوره به انباشت سرمایه در خرید زمین روی آورند؛ کاری که هر چه بیشتر به رکود اقتصادی دامن زد و قشر جدید تاجر-زمیندار را پدید آورد.
سپس درباره اهمیت زمینداری و موقعیت ممتاز آن در دوره مشروطه سخن گفته شده است و اینکه «در پنج دوره نخست مجلس تا پایان حکومت قاجار زمینداران مجلس را در کنترل خود داشتند»(18).
«سلسله مراتب مذهبی» در ایران عصر قاجار در مبحث بعدی آمده است. نویسندگان در ابتدا با اشاره به وسعت کارکرد روحانیان شیعه در دوره قاجار، از آن به عنوان تحولی چشمگیر در این دوره یاد کرده اند، به ویژه آنکه نقش قشر روحانی را-به عنوان طبقه ای که در تمام امور اجتماعی اقشار مختلف جامعه آن روز ایران تأثیر داشتند-مهم دانسته اند.
مطلب بعدی زیرعنوان «طبقه متوسط»، به توصیف طبقه ای می پردازد که به زعم نویسندگان مقاله، «تجار، علمای میانه حال، زمینداران کوچک»، اعیان محلی و در یک سطح پایین تر از آن، صنعتگران و پیشه وران»(19) را دربرمی گرفت. اما اکبری در تعریف طبقه متوسط در دوره قاجار می نویسد:
«در ایران زمان سلطنت قاجاریه و جوامع مشابه، به پیشه وران، فروشندگان و بازاریان، بازرگانان، صاحبان کارگاه ها و کارخانه ها و صرافان که از نظر درآمد و شرایط زندگی و موقعیت اقتصادی و اجتماعی در شرایط کم و بیش مشابهی قرار داشتند و بین دو طبقه ی اصلی جامعه فئودالی قرار می گرفتند، طبقه متوسط می گویند.»(20)
این تعریف اکبری را به نحوی می توان کامل کننده تعبیر یا توصیف اشرف وبنوعزیزی از قشر متوسط دانست. اما بنا بر مطالب پسین، هنگامی که سخن از طبقه متوسط در جامعه ایران دوره قاجار به میان می آید، می توان در دو جنبه کلی و جزئی بدان پرداخت؛ آنچه که اشرف، بنوعزیزی، اکبری و یا حتی دیگران از طبقه متوسط ترسیم نموده اند، کلیتی است که می توان زیرشاخه ها یا اجزای تشکیل دهنده آن را نیز به گونه ای مجزا و قشری از طبقات اجتماعی این دوره مورد بررسی قرار داد. همچنان که اشرف و بنوعزیزی در مبحث بعدی خود، «طبقه متوسط بازاری» را مورد توجه قرار داده اند؛ و از این بخش چنین برداشت می شود که طبقه متوسط بازاری را به طور عمده باید اصناف و پیشه وران دانست که ماهیت کارکردی و مهارتشان برای جامعه بسیار حیاتی و ضروری بوده است و در نهضت های تاریخ معاصر ایران این گروه بیشترین نقش را ایفا نموده اند.
«زمینداران خرد» در ردیف بعدی طبقه متوسط قرار دارند. «رعایا» قشری دیگر از طبقه متوسط جامعه ایران در دوره قاجار بودند که «شامل دهقانان، مردمان ایلات و کارگران فرورتبه در کارهای ساختمانی و کارگاه ها و خدمات شهری و نیز گروه های بی طبقه ای همچون درویشان تهی دست، گدایان و راهزنان می شد.»(21)
اکبری نظری متفاوت درباره رعایا و مالکان دارد و می نویسد: «چون ارباب و رعایا هیچ یک مالک تمام عوامل کشاورزی نیستند مالک برای انجام و تحقق تولید، عوامل و امکانات خود را در اختیار رعایا می گذارد و محصول به نسبت عوامل تقسیم می گردد.»(22) اما به نظر می رسد نقشی که اکبری برای رعایا در آن دوره قائل شده است با جامعه آن روز ایران قدری مطابقت نداشته باشد و چنین رابطه ای هیچ گاه در نظام تولید ایران تا این حد رایج نبوده و آن چه اشرف و بنوعزیزی ابراز داشته اند، درست تر و به واقعیت آن جامعه نزدیک تر است؛ این در حالی است که در دوره های مختلف تاریخی کشورمان از اصطلاح «رعایا» به عنوان جمعیتی دون پایه، وابسته، زیرسلطه و پایین ترین طبقه جامعه یاد شده است.
«ظهور طبقات اجتماع مدرن» واپسین مطلبی است که در دومین مقاله بدان پرداخته اند. می دانیم که در ایران دوره قاجار با تحولات عمده ای در دنیا مصادف بود که هر چند پادشاهان آن، اغلب از این دگرگونی ناآگاه و یا کم اطلاع بودند، اما به مرور زمان و به دلیل مناسبات و ارتباطاتی که وجود داشت و یا به وجود آمد، ناگزیر و به تدریج، این دگرگونی ها در جامعه ایران نفوذ یافت. اشرف و بنوعزیزی نیز در ابتدای این بخش، بر این باور تأکید دارند که در نتیجه «ادغام ایران در اقتصاد نوظهور جهانی» در دهه های نخستین سده 14هـ/دهه های پایانی سده 19 م دگرگونی ها و تحولات مهمی در ساختار اجتماعی کشور پدید آمد که می توان نتایج زیر را از آن بدست آورد:
1- اقتصاد از شیوه پیشاتجاری و نظام مبادله چندپاره به اقتصاد بازار تبدیل گردید.
2- کشاورزی تجاری شد.
3- حمل و نقل و ارتباطات بهبود یافت.
4- صنایع کوچک جدید-که باعث افزایش درآمد ملی، عواید دولت و معیارهای زندگی شهری گردید-به وجود آمد.
نویسندگان معتقدند که این دگرگونی های اقتصادی موجب پیدایش سه طبقه «روشنفکران دیوانسالار و حرفه ای»، «گروه جدیدی از تجار بزرگ و سرمایه گذاران» و طبقه ای «کارگر صنعتی نوپا» گردید. آنان، «روشنفکران نوپا» را به دو دسته متمایز طلاب علوم دینی و روشنفکران غیرمذهبی تقسیم نموده اند و با برشمردن زیر شاخه های هر یک از این دو دسته سعی دارند به کارکرد مستقل آنها اشاره کنند.
واپسین طبقه نوظهوری که در رده بندی اجتماعی عصر قاجار از آن یادشده،‌«کارگر صنعتی نوپا» است. موضوع پیدایش طبقه کارگر صنعتی در ایران همیشه از مباحث مورد توجه پژوهشگران و مورخان داخلی و خارجی است؛ ویلم فلور به عنوان کسی که بیشترین حجم تحقیقات را در این زمینه انجام داده است، درباره وضع نیروی کار در دوره قاجار عقیده دارد:
«نیروی کار شهری اندک بود. بخش اعظم این نیرو در کارگاه های صنعتی سنتی کار می کرد و بخش کوچک اما فزاینده آن از کارگران روزمره تشکیل می شد. اکثریت نیروی کار شهری در پیشه های سنتی و اتحادیه اصناف-که بیش از آنکه نماینده منافع کارگران باشند، نماینده کارفرمایان بودند-سامان یافته بود.»(23)
اشرف و بنوعزیزی نیز در تاریخ شکل گیری «طبقه کارگر صنعتی» با ویلم فلور هم عقیده اند؛ آنها واپسین دهه های سده 13هـ/19 م و نخستین دهه های سده 14هـ/20 م را سال های شکل گیری طبقه کارگر صنعتی می دانند.(24) اما اینکه چه کسانی طبقه جدید را تشکیل می دادند، موضوع مهمی است که به زعم اشرف و بنوعزیزی، آنها دهقانان فقرزده، مردمان اسکان یافته و نیمه اسکان یافته ایلی، فقرای شهری و استادکاران ماهر بوده اند. فشاهی نیز تقریباً بر همین باور است و می نویسد: «ترکیب اصلی طبقه نوپای کارگر ایران را پیشه وران ورشکسته شده، فقرای شهری، اعضای ایلات و به خصوص عمده ترین بخش آن را روستاییان تشکیل می دادند.»(25)
در ادامه، نویسندگان مقاله با بررسی آماری وضعیت کارگران ایرانی در اوایل سده های نوزدهم و بیستم میلادی و همچنین با استناد به گزارش های کنسولی، سفرنامه ها و دیگر منابع-که نشان از آمار و ارقامی از تعداد کارگران ایرانی درون و برون کشور به دست می دهد-کوشیده اند آماری جامع از شمار طبقه نوظهور کارگر صنعتی اراده دهند.
«دگرگونی شیوه زندگی نخبگان» از نکات جالبی است که مورد توجه قرار گرفته و با نقل قولی از کلانتر ضرابی درباره وضعیت زندگی طبقه های گوناگون مردم کاشان در سال های پایانی حکومت قاجار آغاز شده است. جان کلام این بخش آن است که تا دهه های نخست سده چهاردهم هجری/اواخر سده نوزدهم میلادی، شیوه زندگی طبقه های اجتماعی بسیار نزدیک به یکدیگر بود و نابرابری ژرفی در معیارهای زندگی و الگوهای مصرف مشاهده نمی شد؛ بنابراین، از این سال هاست که وضعیتی نوظهور در شیوه زندگی مدرن نخبگان، روشنفکران و طبقه متوسط پدید آمد و بدین ترتیب، این سال ها آغاز دگرگونی در شیوه زندگی نخبگان بود.
«الگوی همکاری و تحرک اجتماعی»، واپسین مبحث مقاله دوم است که در آن تلاش شده با ترسیم نمایی کلی از وضعیت اجتماعی مردم ایران در عصر قاجار-به ویژه دوره ناصری و پس از آن-به برخی حرکت های اجتماعی و دگرگونی هایی که در رفتار مذهب و منش های ایرانیان پدیدار شد، بپردازد.(26)
سخن آخر این مقاله آنکه، اشرف و بنوعزیزی دلایل دگرگونی در ساختار و ایجاد طبقه های اجتماعی مدرن را این گونه برشمرده اند:
«در آخرین دهه حکومت قاجار، ادغام تدریجی ایران در اقتصاد جهانی، تجاری شدن کشاورزی، ورود مناسبات تولید سرمایه داری، و افزایش تماس با غرب تغییرات مهمی را در ساختار اجتماعی کشور به وجود آورد و زمینه ای برای ظهور طبقات اجتماعی مدرن فراهم کرد».(27)

طبقات اجتماعی در عصر پهلوی

دیرزمانی است که موضوع طبقه های اجتماعی در دوره پهلوی مورد توجه پژوهشگران تاریخ و جامعه شناسان قرار گرفته است و در این میان، به سبب دگرگونی های چشمگیری که در این دوره بیش از پنجاه سال به وقوع پیوست، باورها و نظریه های متفاوتی ارائه شد؛ آنچنان که پیش از این، در بررسی طبقه های اجتماعی دوره قاجار کوشیدیم باورهای چند نظریه پرداز ایرانی و غیرایرانی را در این زمینه بیاوریم، اما دیدیم که-جز در برخی موارد-اختلاف و تفاوت چندانی در تعریف و توصیف آنها از طبقه و کارکرد آنان وجود نداشت. اما در دوره پهلوی، دگرگونی های بین المللی و وقوع جنگ های جهانی-که در پی آن، ایران ناخواسته درگیر رویدادهای منطقه ای گردید-سبب شد که کشورمان تغییرات عمده اجتماعی را تجربه کند که در سومین مقاله از کتاب «طبقات اجتماعی، دولت و انقلاب در ایران» بدان پرداخته شده است.
آن گونه که می دانید، مجموع مقاله های این کتاب به جهت چاپ در دایره المعارف نوشته شده و نویسندگان آن در شرح برخی موضوع ها محدودیت داشته اند؛ بنابراین، بسیاری از مطالب به صورتی گذرا و کوتاه تحلیل و بررسی شده و نتیجه گیری کاملی ندارد. این مقاله نیز نگاشته مشترک احمد اشرف و بنوعزیزی است که در آن به بررسی وضعیت طبقه های اجتماعی ایران در دوره حکومت پهلوی از سال 1304 تا 1357 خورشیدی پرداخته شده است.
در ابتدا، نویسندگان با ارائه آماری از روند رو به رشد شهرنشینی، افزایش جمعیت، شهرنشینی و نیز شمار کارگران صنعتی و گسترش نهادهای اجتماعی را عامل اصلی دگرگونی های نظام طبقاتی ایران در این دوره معرفی می کنند و سپس، طبقات اجتماعی عمده در آستانه انقلاب 1357 خ/1978 م را بدین قرار دانسته اند:
«از اقشار مسلط، شامل متخصصان غرب گرا و کارمندان دولت و بورژواهای جدید رو به رشد؛ اقشار متوسط و متوسط پایین شهری که به صورت کارمند در بخش دولتی و خصوصی مشغول به کار بودند؛ طبقات متوسط و متوسط پایین سنتی که شامل اکثریت علما، تاجران خرد، کسبه و پیشه وران و شاگردان آنها بود. طبقه کارگر بسیار ناهمگون، از جمله کارگران ماهر، نیمه ماهر صنعتی، کارگران ساده، کارگران فصلی و افراد دیگری در مشاغل حاشیه ای؛ و طبقات مرتبط با زمین که از زمینداران خرد، دهقانان و برزگران خوش نشین ترکیب می یافت.»(28)
به نظر، این تقسیم بندی-که به نوعی نشانگر گسترش طبقه های اجتماعی در این دوره است-تقریباً تمام طبقه های اجتماعی ایران در دوره پهلوی را دربر می گیرد.
در ادامه، نویسندگان یکایک این طبقه ها بررسی می کنند، ابتدا، «اقشار مسلط»؛ در ابتدای دوره پهلوی، قشرهای مسلط (خاندان سلطنتی، کارمندان سطح بالای اداری، زمینداران بزرگ، خان های عشایر، علمای بانفوذ و تجار ثروتمند) همان هایی بودند که در اواخر عصر قاجار دارای نفوذ و قدرت بودند. اما در پایان دوره پهلوی، دگرگونی هایی در اندازه و ترکیب آنها رخ داد که مهم ترین آن، عبارت بود از«جایگزینی متخصص و اداری جدید به جای سیاستمداران کهنه کار قدیمی که اغلب از زمینداران سنتی و رؤسای ایلات بودند.»(29)
به زعم نویسندگان، «زمینداران بزرگ» دومین قشر از زیرمجموعه «اقشار مسلط» دوره پهلوی است. آنها بر این باورند که هرچند «در نخستین مراحل تثبیت حکومت رضاشاه، منزلت اجتماعی زمینداران بزرگ افول کرد»، اما «نظام اربابی»(زمینداری خصوصی) و نیز طبقه زمیندار قدیم (رؤسای ایلات، کارگزاران بلندپایه دولتی، و علمای برجسته) از آن پس گسترش یافت. ولی نویسندگان به این موضوع نپرداخته اند که رضاشاه با تصاحب و یا خرید اجباری (با قیمت های بسیار اندک) زمین ها و املاک مرغوب مناطق مختلف کشور، جایگاه طبقه زمینداران بزرگ و کوچک را تضعیف کرد. البته هر چند پس از شهریور 1320 برخی از این املاک و زمین ها به صاحبان اصلی خود بازپس داده شد، اما تمامی مال باختگان به حق خود نرسیدند. برای اثبات این موضوع می توان رجوع کرد به اسناد موجود آرشیوهای «سازمان اسناد ملی» و به ویژه «مرکز اسناد کتابخانه مجلس شورای اسلامی» که شمار بسیار زیادی از عرایض و شکوائیه های آن به این مهم اختصاص دارد.
اشرف و بنوعزیزی با گذر از این مهم، در ادامه نوشته اند که در دهه 1330 فرصت برای فعالیت دوباره ملاکان مهیا شد و این موضوع را-با ارائه جدولی آماری-از شمار نمایندگان مجلس وابسته به پایگاه اجتماعی زمیندار تخمین زده اند که تعداد قابل توجهی از مجالس این دهه را از آن خود کرده اند. سپس به آثار و تبعات برنامه اصلاحات ارضی (19 دی 1340) بر طبقه های وابسته به زمین اشاره شده است.
«پیدایش نخبگان اداری جدید»، موضوع پسین است که نویسندگان برای آنها ارزش محوری قائل شده و نقش این نخبگان را کلیدی دانسته اند. اشرف و بنوعزیزی با ارائه آماری از میزان مشارکت این طبقه در امور حکومتی و مجالس دوره پهلوی چنین نتیجه گرفته اند که روز به روز بر نفوذ این طبقه نوظهور در ارکان مملکتی افزوده شده است.
نویسندگان، همچنین با قراردادن «صاحبان صنایع بزرگ، بانکداران و صاحبان سرمایه های مالی، واردکنندگان و صادرکنندگان، پیمانکاران و مهندسان مشاور» در زمره «بورژوازی جدید»، به عنوان گروهی اجتماعی-اقتصادی مهم، به بررسی عوامل مؤثر بر رشد چشمگیر بورژوازی صنعتی جدید در برهه های مختلف دوره پهلوی پرداخته اند.
«حکومت پهلوی و سیاست طبقه مسلط»، دیگر موضوعی است که طی آن، چگونگی تسلط و کنترل رضاشاه و محمدرضا شاه بر این طبقه از جامعه مورد بررسی قرار گرفته است. نویسندگان در استنباطی کلی بر این باورند که پهلوی ها توانستند به مهار اقشار مسلط بپردازند و هر دو «به طور معمول دستیاران مطیع و فرمانبردار و انعطاف پذیر را به جای سیاستمداران توانمند و صاحب رأی مستقل به کار می گماردند».(30) البته نمی توان این نظر را به طور کامل پذیرفت که آنها در مهار اقشار مسلط کامیاب بودند و این حداقل در مورد محمدرضا درست نیست؛ زیرا هر چند او در امور مملکتی از دون پایگان فرمانبردار بهره برد، اما نتوانست در مقابل برخی دولتمردان چون مصدق و نیز بعضی علما مانند امام خمینی پیروز باشد و در چالش های سیاسی تنها به واسطه کمک نیروی بیگانه موفقیت های زودگذر به دست می آورد. از سوی دیگر، محمدرضاشاه در تمامی سال های حکومت خود حتی نتوانست به طور کامل بر خاندان های سلطنتی و رجال درباری تسلط و نظارت کافی داشته باشد و این امر از دلایل عمده سرنگونی او به شمار می رود.
در فراز بعدی، «طبقه متوسط جدید» در دوره پهلوی مورد بررسی قرار گرفته است.(31) به عقیده اشرف و بنوعزیزی، مهم ترین طبقه ای که در سال 1357 خ توانست رژیم پهلوی را سرنگون کند، همین طبقه متوسط جدید بود که حکومت نتوانست آنها را در امور سیاسی مشارکت دهد.
سیاست حکومت در رویارویی با طبقه متوسط جدید و موقعیت اجتماعی این قشر در بخش بعدی مقاله مورد توجه نویسندگان بوده است. آنها به طور کلی طبقه متوسط جدید در آن دوره را دارای جایگاهی مطلوب دانسته اند. زیرا قشرهای این طبقه با دستیابی به مراکز دانشگاهی و مدارس عالی توانستند از رشد فکری و فرهنگی قابل توجهی برخوردار شوند و اتفاقاً به مهم ترین دشمنان حکومت پهلوی تبدیل شدند. اما با این حال، به این طبقه «فرصت های چندانی برای مشارکت معنی دار داده نشد.»(32) در ادامه، نویسندگان به درستی به این مهم اشاره می کنند که حکومت پهلوی دوم در تمام مدت حیات خود، در به دست آوردن حمایت طبقه متوسط جدید با مشکل روبه رو بود و نتوانست به آن ارتباط برقرار کند.
«قشرهای متوسط سنتی» به عنوان یکی از مؤثرترین طبقه های اجتماعی این دوره، به ویژه در زمان پهلوی دوم از دیگر بحث های این مقاله است، قشرهای مذهبی سنتی (معممین) و بازاریان (تجار، پیشه وران و کسبه)، مهم ترین عناصر این طبقه را تشکیل می دادند. نویسندگان پس از اشاره ای کوتاه به جایگاه این طبقه در جنبش های ضد جمهوری خواهی، جنبش ملی شدن صنعت نفت، برخی شورش های شهری و انقلاب بهمن 1357، یکایک این قشرها را بررسی می کنند. سپس، از ارتباط و تعامل این طبقه با علما و روحانیان، با ارائه آماری از شمار روحانیان و طلاب علوم دینی سراسر کشور در دهه 1350 خ مطالبی بیان شده که از ویژگی های این بخش مقاله است.
«حکومت و جهت گیری سیاسی آن در قبال علما»، موضوع پسین است. اشرف و بنوعزیزی در این فراز از مقاله خود، به طور کلی بر این عقیده تأکید دارند که از ابتدای دوره پهلوی-که مصادف با تأسیس حوزه علمیه قم بود-تا سال 1340خ؛ همزمان با مرجعیت دو عالم برجسته دنیای تشیع؛ آیت الله عبدالکریم حائری و آیت الله سیدحسین بروجردی، مرجعیت شیعه نوعی همکاری مصلحت اندیش با حکومت پهلوی داشته است. اما پس از فوت آیت الله بروجردی، روحانیت شیعه به سه دسته کلی تقسیم شد: گروه نخست، پیروان آیت الله بروجردی بودند که روند گذشته را ادامه دادند؛ گروه دوم، به مصالحه و حتی مشارکت با حکومت روی آوردند و مناصب حکومتی نیز به دست آوردند؛ سومین گروه نیز به رهبری آیت الله خمینی شکل گرفت. این گروه از روحانیان «با بهره گیری از نارضایتی ناشی از اصلاحات ارضی، حق رأی زنان، تعمیم مصونیت دیپلماتیک به مشاوران نظامی امریکایی در ایران در اوایل دهه 1340 خ و موضوعات مشابه»، (33)به گرد آیت الله خمینی جمع شدند. نویسندگان مقاله همچنین بر این باورند که «چشمگیرترین مشخصه روحانیت در ایران عصر پهلوی، انعطاف پذیری آن در مواجهه با مدرنیزاسیون، سکولاریسم و مداخله در حکومت بود.»(34)
در بخش بعدی، «طبقه کارگر» توجه نویسندگان مقاله را به خود جلب کرده است. طبقه کارگر و به ویژه قشر صنعتی آن را باید از طبقه های شکل یافته در دوره پهلوی دانست. هر چند رضا شاه پس از جلوس بر تخت سلطنت دستور دستگیری کادر رهبری اتحادیه کارگری را صادر و از فعالیت حزبی و سیاسی آنها جلوگیری کرد، (35) اما دوره پهلوی مصادف بود با رشد سریع طبقه کارگر که این روند تا پایان این دوره ادامه داشت. اشرف و بنوعزیزی با ارائه جدول هایی از میزان توزیع طبقه کارگر ایران در صنایع گوناگون در پایان دهه (36) 1310 و نیز در دهه های پسین حکومت پهلوی، از میزان رشد چشمگیر شمار کارگران سخن گفته اند.
«طبقات زراعی» عنوان بعدی است. جایگاه مهم دهقانان و عشایر در طبقه بندی جامعه ایران-به ویژه در زمان پس از اسلام-محرز و آشکار، و کارکرد آنان به ویژه در تولید و دیوانسالاری ملی پررنگ تر است.
سیاست تخت قاپو کردن عشایر و اسکان اجباری آنان لطمات جبران ناپذیری به این قشر وارد آورد که آمار ارائه شده توسط اشرف و بنوعزیزی به درک بیشتر آن صدمه کمک می کند. بهانه رضاشاه برای سرکوب عشایر وجود ناامنی و آشوب در مملکت بود؛ اما این تصمیم او ضربه سختی به اقتصاد مولد عشایر وارد آورد که دیگر هیچ گاه جبران نشد.
در دهه های پسین نیز-به ویژه در دهه های 1320 و 1330 خ-به طور کلی وضعیت دهقانان فقیرانه باقی ماند، تا اینکه در سال 1340 خ «برنامه اصلاحات ارضی» پیش کشیده شد. نویسندگان با توجه به این موضوع، قشرهای جدید روستایی را پس از اصلاحات ارضی «روستاییان مرفه، دهقانان میانه حال و روستاییان فقیر» معرفی کرده اند، (37) که در این میان، گروه سوم هیچ منفعتی از اصلاحات ارضی نبرد. اما در فرازی دیگر، نتیجه اصلاحات ارضی را برای دهقانان روی هم رفته مثبت قلمداد نموده اند.(38)
اما به باور ما، این برداشت نویسندگان مقاله از نتیجه اصلاحات ارضی و تأثیر آن بر زندگی دهقانان دارای تعارض است؛ زیرا با نگاهی واقع بینانه به برنامه اصلاحات ارضی می توان سه قشر را در درون روند اصلاحات ارضی دید که عبارت اند از: 1-زمینداران بزرگ 2-زمینداران خرد 3-کشاورزان و روستاییان فرودست؛ آن گونه که اشرف و بنوعزیزی نیز به این مهم اذعان دارند بخش گسترده ای-که یک سوم روستاییان را در برمی گرفت-از اصلاحات ارضی بی نصیب ماندند، از سوی دیگر، زمینداران بزرگ نیز از این تصمیم دولت ناراضی و متضرر شدند. بنابراین، پس از اصلاحات ارضی بسیاری از روستاییان فرودست-که بیش از پیش بر فقرشان افزوده شده بود-به حاشیه شهرها هجوم آوردند و در نتیجه حلبی آبادها و محلات فقیر حاشیه ای شهرها شکل گرفت. بدین ترتیب، در آستانه انقلاب 1357خ یکی از نیروهایی که در جریان انقلاب حضور داشتند، همین مهاجران دهه های پایانی حکومت پهلوی بودند که اشرف و بنوعزیزی دلیل مهاجرت روستاییان بی زمین در اواخر دهه 1340 خ را مزد بالاتر شهرها می دانند.(39) در حالی که به خوبی می توان دریافت که عمده ترین دلیل این مهاجرت های گسترده، تبلیغات اصلاحات ارضی سال 1340خ بود. جالب توجه آنکه، نویسندگان مقاله در جایی دیگر با بیان اینکه «74 درصد تهیدستان در مناطق روستایی زندگی می کردند»، (40) بر فقر شدید در روستاها صحه می گذارند! پس، نمی توان گفت که روستاییان در جریان انقلاب 1357 خ دخیل نبوده اند؛ حداقل باید میزانی را در نظر گرفت که غیرقابل انکار است.
«نابرابری اجتماعی و فقر» موضوع بعدی در مقایسه طبقات اجتماعی عصر پهلوی است. اشرف و بنوعزیزی عقیده دارند که در دوره پهلوی سطح زندگی همه طبقات بهبود یافته است، اما در پانزده سال پایانی حکومت پهلوی رونق اقتصادی موجب نابرابری های ژرف اقتصادی در بین طبقات و مناطق کور شده است.(41)
«تحرک اجتماعی» موضوع پسین است. اشرف و بنوعزیزی با بیان این مهم که بین سال های 1300 تا 1350 خ دگرگونی عمده ای در اندازه و حدود قشرهای اجتماعی به وجود آمد و سبب تحرک فردی قابل توجهی در طبقات اجتماعی شد، سعی دارند در چهار دسته کلی، دلایل آن را این گونه بررسی کنند: 1-تغییر عمده ای از کشاورزی به صنعت به وجود آمد که با برنامه محدود صنعتی کردن در دوران رضا شاه آغاز شد و در دوران حکومت پسرش با شتاب بیشتری به ویژه در دهه های 1340خ/1960 م و 1350خ/1970م تداوم یافت. 2-مهاجرت از روستا به شهر بنیان دیگری برای تحرک اجتماعی فراهم آورد. 3-گسترش سریع دستگاه اداری، لشگری و کشوری در دوران رضاشاه و محمدرضاشاه، مرتبه طبقه متوسط شهری جدید را بالا برد. 4-کاهش سلطه دولت بر اقتصاد پس از خروج رضاشاه از کشور در سال 1320خ/1941م، و فراهم شدن فرصت های اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم، راه های بسیاری برای توسعه بیشتر بورژوازی تجاری و صنعتی کشور فراهم کرد که اغلب آنها تجار بازار، نماینده های تجاری یا کسبه ثروتمند بودند.(42)
واپسین موضوع مقاله سوم کتاب زیرعنوان «طبقات اجتماعی و انقلاب 1357خ/1979م» آمده است. اشرف و بنوعزیزی، روشنفکران جوان، علمای مبارز و نسل جوان تر بازاری ها را سه گروه مهم رهبری، تدوین مبانی ایدئولوژیک و پشتوانه مالی انقلاب معرفی کرده اند.(43) اما دو گروه کارمندان دولت و کارگران صنعتی را نادیده نگرفته و نیز گروه تهیدستان شهری و مهاجران روستایی-که تظاهرات توده ها را شکل می دادند-را در امتداد آن مورد بررسی قرار داده اند. گفتنی است، از حدود ده قشری که-به باور اشرف و بنوعزیزی-در انقلاب سال 1357خ مشارکت مستقیم داشته اند، نزدیک به 8 دسته از آنها در دوره پهلوی پدید آمدند.
در پایان مقاله، از نقش و قدرت ویژه رهبری امام خمینی در کسب پشتیبانی همه قشرهای اجتماعی عمده به عنوان عاملی مهم در پیروزی انقلاب 1357خ سخن به میان آمده است.

اتحاد بازار و روحانیت: بنیان اجتماعی شورش ها و انقلاب ها

چهارمین مقاله نوشته احمد اشرف است و به گفته وی، «این مقاله کوششی است در قراردادن انقلاب اسلامی اخیر در تاریخ سیاسی و اجتماعی معاصر ایران.»(44)
در این نوشته، اشرف با اشاره به نقش تاریخی تجار و روحانیت در جریان های اجتماعی-سیاسی تاریخ معاصر ایران، از نادیده انگاشته شدن نقش علما در وقایع سیاسی در برخی از پژوهش ها یاد می کند و همچنین با نگاهی به نقش بازار در ایران پس از اسلام، کارکردهای بازار را بدین شرح برشمرده است: 1-مرکز داد و ستد و تولید صنایع دستی که در محله های قدیمی شهر قرار داشت. 2-در کنار مسجد عرصه عمده آمیزش برون خانوادگی بود. 3-مظهر شیوه زندگی سنتی شهری بود.
بدین سان اشرف در ابتدای سخن با ترسیم چشم اندازی از دو گروه بازاریان و روحانیان مسیر مقاله خود را مشخص کرده و بیان می دارد که به طور مشخص در پی پاسخ به پرسش های زیر است:
1-بنیان های مذهبی، اجتماعی و فرهنگی اتحاد بازار-روحانیت چه بوده و اینکه چه شرایط سیاسی و عملکرد حکومتی به تقویت آن کمک کرده است. 2-قشرهای مختلف بازاری ها و علما در ایجاد، رهبری و بسیج جنبش های اعتراضی چه نقشی ایفا کرده اند. 3-ماهیت و الگوی خواست های اتحاد بازار-روحانیت در طول این جنبش ها چه تغییراتی کرده است. 4-کارکرد این اتحاد در شرایط پس از انقلاب اسلامی یعنی زمانی که گروهی از علمای مبارز، دستگاه حکومتی را تحت نفوذ خود گرفتند، چگونه بوده است.(45)
طرح این سؤالات توسط نویسنده به جهت علمی تر نمودن تحقیق و عینیت بخشیدن به اهداف آن بسیار بجاست اما تا چه به سؤالات مذکور پاسخ داده شده است، در ادامه به بررسی آن می پردازیم.
مقاله به طور کلی به دو بخش عمده تقسیم شده؛ در بخش نخست، به جایگاه بازاریان در جریان ها و رویدادهای سیاسی دوره معاصر پرداخته شده است. نویسنده با گریزی به تاریخ اسلام، جایگاه بارز تجار و تجارت در این مکتب را بسیار مهم دانسته و عقیده دارد که هر اصلاحی که در جامعه اسلامی پدید آمد، بی گمان شامل تجارت و بازار هم می شد. سپس، با این رویکرد وی جایگاهی رفیع در عقاید و احکام اسلامی برای تجارت قائل شده است و حتی به نقل از برخی پژوهشگران چون لمبتون (Ann Lambton) ابراز می دارد که اسلام سبب رشد تجارت گردید.(46)
در این مقاله، علمای سنتی وابسته به حکومت و علمای شیعه-به سبب حمایت بازاریان از آنها-مستقل از آن معرفی شده اند و «هیئت های مذهبی، مجالس سخنرانی و نمازهای یومیه ظهر و عصر و مغرب و عشا»(47) مهم ترین ابزارهای اجتماعی همبستگی بازار دانسته شده است.
در فرازی دیگر، بنیان اجتماعی جنبش ها و انقلاب ها و نیز نقش بازاریان در جنبش های سیاسی ایران معاصر بررسی می شود؛ در اتحاد با علما، بازاریان به عنوان نیروی محرک یا عنصر مهمی در همه جنبش های سیاسی در تاریخ معاصر ایران عمل می کردند.(48)
در این میان، از قیام مردم ایران علیه حکومت محمدرضا شاه پهلوی در سال 1342خ با نام «قیام شهری» یاد شده که به نظر تا حدودی نادرست است، زیرا در مهم ترین درگیری نیروهای دولتی و مردم که در آن تاریخ به وقوع پیوست و منجر به قتل تنی چند از اهالی پیشوای ورامین شد، نشان داد که این قیام در دل روستاها و حاشیه شهرها نیز وجود داشته است؛ البته این موضوع بیشتر شاید بدان جهت است که به احتمال نویسنده مقاله به اسناد و منابع لازم در این زمینه دسترسی نداشته است. اما در مقابل، اشرف در فرازهایی که نقش تجار را در سال های آخر سلطنت پهلوی بررسی می کنند، به نتایج برخی نظرسنجی ها و سرشماری های تخصصی دسترسی داشته که به غنای کار وی افزوده است.
در ادامه، نویسنده با نگاهی به جریان های سال های نخستین انقلاب، بار دیگر نقش علما و تجار را در این سال ها مورد بررسی قرار داده است.(49)
در پایان این مقاله چند نکته از محتوای مطالب مطروح شده قابل توجه است: نخست آنکه، در دوره پهلوی هیچ دوستی میان بازار و حکومت به وجود نیامد. این موضوع از جریان جمهوری خواهی رضاخان تا انقلاب 1357 خ به طور کامل مشهود است. دوم اینکه، اشرف نقشی بی همتا برای تجار و روحانیت قائل شده و جالب آنکه با بررسی کارکرد این دو گروه در جنبش های تاریخ معاصر نقش برتری جویانه را به هیچ یک نداده است؛ هر چند که در مورد انقلاب 1357 خ نقش رهبری علما را مؤثر دانسته اما با ادله ی دوباره بر نقش مؤثر بازار تأکید می کند. به نظر می رسد نگاه اشرف در این مورد واقع بینانه باشد، چرا که توانسته جایگاه اصلی بازاریان و نقش آنها را در انقلاب ایران به درستی ترسیم نماید، این در حالی است که در پژوهش های انقلاب مشروطیت کمتر به نقش تجار توجه شده و نقش روحانیت و روشنفکران بیشتر مورد تأکید بوده است. سوم آنکه، در جامعه ایران-از گذشته تا کنون-هیچ حرکت اجتماعی و سیاسی بدون دخالت بازاریان و روحانیت مؤثر و پویا نبوده و نیست و قدرت رهبری توده و طبقه های مختلف اجتماعی در ید این دو است.

دولت، طبقات و روش های بسیج توده ها در انقلاب ایران

این مقاله نوشته اشرف و بنوعزیزی است که در آن به تحلیل «پویایی سیاسی انقلاب اسلامی ایران به لحاظ فشارهای خارجی و نیروهای داخلی مخالف» پرداخته و «نقش طبقات گوناگون اجتماعی، گروه ها، ائتلاف ها در انقلاب از نظر جهت گیری عقیدتی، زمان درگیرشدن در مبارزه انقلابی، تعداد نفرات، منابع بسیج سیاسی» را بررسی کرده اند. آنها با توجه به «بی واسطه ترین علل رویدادها، به جای توجه به علل ساختاری و نتایج سیاسی انقلاب»، کوشیده اند به آن دسته از «رویدادهای سیاسی» بپردازند که «پابه پای طرح ریزی یا حدوث انقلاب» آشکار می شود.
در این مقاله، پنج مرحله یا موج متمایز-که در هر یک با یک «روش خاص بسیج» مشخص می شود-نویسندگان دیدگاهی نو از دوره یک و نیم ساله انقلاب اسلامی را ارائه می دهند که عبارت است از: مرحله اول: بسیج عاری از خشونت (از خرداد تا آذر 1356)- مرحله دوم: شورش دوره ای شهری( دی 1356 تا تیر 1357)- مرحله سوم: تظاهرات توده ای (از مرداد تا شهریور 1357)- مرحله چهارم: اعتصاب های توده ای ( از مهر تا آبان 1357) -مرحله پنجم: حاکمیت دوگانه(از آذر تا بهمن 1357).
اشرف و بنوعزیزی در پایان، مشخصه واپسین مرحله انقلاب را در پیدایش حاکمیتی دوگانه معرفی کرده اند، بدین شکل که هر قدر از تسلط نظام کهن به زمام امور دولتی کاسته شود، رهبران مخالف به سرعت جای خالی را اشغال می کردند و سلطه خود را بر سراسر کشور گسترش می دادند و در سه مقطع عمده، قدرت حکومتی از مقامات مسئول رژیم پهلوی به مخالفان انتقال یافت: 1-تأسیس کمیته های انقلاب اسلامی در محله ها و نیز تأسیس یک شورای مرکزی برای نظارت بر اعتصابات سراسری؛ 2-تشکیل شورای انقلاب اسلامی به دستور امام خمینی 3-بازگشت امام خمینی از تبعید در پی سفر شاه برای گذراندن «تعطیلات طولانی».
نویسندگان پس از بیان پنج مرحله پیش گفته به تحلیل مراحل و چگونگی بسیج توده ها و طبقات قشرهای اجتماعی آن پرداخته اند.

حکومت و مناسبات ارضی پیش و پس از انقلاب ایران 1369 -1339 خ/1990-1960م

مقاله «حکومت و مناسبات ارضی پیش و پس از انقلاب ایران» نوشته احمد اشرف، واپسین مطلب این کتاب یا در واقع مجموعه مقالات است. در این نوشته، اشرف زیرعناوین «دهقانان و انقلاب سفید، 1355-1340خ/1976-1961م»، «طبقات زراعی»؛ «دهقانان، زمین و انقلاب، 1369-1356خ/1990-1977م»، «مسئله ارضی در ایران پس از انقلاب»، «طبقه زمیندار در صحنه مبارزه ارضی»، «بند ج: حد مجاز مالکیت زمین» و «مبارزه با بند ج» به ارزیابی و بررسی برخی دیدگاه ها درباره حکومت و مناسبات ارضی در ایران به ویژه با تأکید بر نقش و سهم دهقانان در انقلاب اسلامی پرداخته است. به بیان دیگر، این مقاله به طور کلی شامل سه بخش می شود که نویسنده در بخش اول، نیروی پیش برنده انقلاب سفید و برنامه اصلاحات ارضی دهه چهل، و تأثیر رشد سریع جمعیت و سیاست های ارضی حکومت بر ساختار طبقاتی روستایی و مناسبات ارضی در دو دهه چهل و پنجاه خورشیدی را بررسی می کند و آن گونه که خود تأکید دارد، برای روشن ساختن ماهیت، علل و نتایج اصلاحات ارضی شاه، چهارچوبی برای بررسی و فهم وقایع اخیر در روستاهای ایران پی نهاده است. به ویژه به نوشته اشرف، تحلیل از طبقات روبه رشد زراعی، از جمله «بورژوازی کشاورزی» و «کشاورزان تجاری»، «خرده بورژوازی روستایی»، «دهقانان میانه حال و فقیر» و «روستاییان بی زمین»، پیش زمینه ای برای فهم ماهیت درگیری و نیروهای درگیر برای زمین و مسئله دهقانان در ایران انقلابی خواهد بود.
در بخش دوم مقاله، به مناسبات ارضی و مبارزه برای زمین در طول انقلاب و در حکومت اسلامی در دوره 1369-1356خ/1990-1977م پرداخته شده است و در نهایت، در بخش سوم، اشرف سیاست های حکومتی، مناسبات ارضی و اصلاحات ارضی در انقلاب سفید و انقلاب اسلامی را به مقایسه گزارده است.
مقالات شش گانه این مجموعه در واقع، بررسی جامعه شناسانه از تاریخ میانه تا دوره معاصر(1369خ) ایران، با تأکید بر مناسبات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دولت و طبقات مختلف جامعه است. با توجه به تخصص نویسندگان-به ویژه احمد اشرف-دیدگاه جامعه شناسی، نظر غالب بر نوشته هاست و تحلیل تاریخی در داده ها وجود ندارد، کاستی که رسیدن به نتیجه تاریخی-علمی از مقالات را به تعویق می اندازد. به بیانی، نویسندگان با دیدگاه جامعه شناختی جدید خود جوامع تاریخی ایران را بررسی کرده اند؛ در واقع، آنها-به ویژه و با تأکید بر دیدگاه اشرف-به جامعه شناسی پرداخته اند، در صورتی که مباحث مقالات، تاریخ اجتماعی ایران است که بدون مطالعه دقیق و داشتن داده های تاریخی به توصیف جامعه ایران در گذشته مبادرت کرده اند به هر روی، هر چند مقالات به لحاظ دیدگاه و نظرات تاریخی کاستی هایی دارد، اما دربردارنده شکلی از جامعه ایران در گذشته در غالب فکری جامعه شناسانه نویسندگان است. به لحاظ ادبی نیز کاستی هایی دیده می شود که اشتباه های تایپی پنهان مانده از دیده ویراستار نمونه ای از این کاستی است.

پی نوشت ها :

1. احمد اشرف و علی بنوعزیزی، طبقات اجتماعی، دولت و انقلاب در ایران، ترجمه سهیلا ترابی فارسانی(تهران: نیلوفر، 1387)، ص 11.
2. همان، ص 12 و 11.
3. همان، ص 19.
4. همان، ص 20.
5. همان، ص 21.
6. همان، ص 21.
7. همان، ص 24.
8. همان، ص 26.
9. فرهاد نعمانی، تکامل فئودالیسم در ایران، ج1 (تهران: خوارزمی، 1358)، ص 336.
10. اشرف و بنوعزیزی، همان، ص 29.
11. همان، ص 36.
12. همان، ص 39.
13. همان، ص 40.
14. احمداشرف موانع تاریخی رشد سرمایه داری در ایران دوره قاجاریه (تهران: زمینه 1359).
15. همان، ص 45.
16. همان، ص 48
17. اشرف پیش از این، در کتابی با نام «مشخصات اقتصادی و اجتماعی نظام های بهره برداری کشاورزی در ایران»، نظرات خود را درباره نظام زمینداری در ایران دوره معاصر ارائه داده است. وی در این نوشته تأکید دارد که نظام زمینداری در دوره معاصر با تحولات و دگرگونی های اساسی روبه رو گردید. (برای آگاهی بشتر نک: احمد اشرف، مشخصات اقتصادی و اجتماعی نظام های بهره برداری کشاورزی در ایران (تهران: سازمان برنامه و بودجه، سازمان ملل متحد، مرکز آموزش و پرورش در برنامه ریزی منطقه ای، 1352).
18. اشرف و بنوعزیزی، همان، ص 54.
19. همان، ص 59.
20. علی اکبر اکبری، علل ضعف تاریخی بورژوازی ایران (تهران: سپهر، 1357)، ص 95.
21. همان، ص 61.
22. اکبری، همان، ص 55.
23. ویلم فلور، اتحادیه های کارگری و قانون کار در ایران (1941 -1900م)، ترجمه ابوالقاسم سری(تهران: توس، 1371)، ص 9.
24. اشرف و بنوعزیزی، همان، ص 65؛ همچنین نک: فلور، همان، ص 13.
25. محمدرضا فشاهی، تکوین سرمایه داری در ایران (1905-1796م)، (تهران: گوتنبرگ، 1360)، ص 339.
26. اشرف و بنوعزیزی، همان، ص 69 و 70.
27. همان، ص 72 و 73.
28. همان، ص 76.
29. همان.
30. همان، ص 83.
31. همان، ص 86.
32. همان، ص 89.
33. همان، ص 95.
34. همان، ص 96.
35. فلور، اتحادیه های کارگری و قانون کار در ایران(1941-1900م)، ص 51.
36. اشرف و بنوعزیزی، همان، ص 98.
37. همان، ص 104.
38. همان، ص 106.
39. همان، ص 108.
40. همان.
41. همان، ص 109.
42. همان، ص 110 و 111.
43. همان، ص 112.
44. همان، ص 117.
45. همان، ص 119.
46. همان، ص 120.
47. همان، ص 125.
48. همان، ص 126.
49. همان، ص 157.

منبع مقاله :
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره ی 142، صص 39-28.



 

 

نسخه چاپی