جمعيت شناسي
 جمعيت شناسي

 

نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري



 

مطالعه ي جمعيت، جمعيت شناسي ناميده مي شود. اين اصطلاح در حدود يک قرن و نيم پيش، زماني که دولتها شروع به نگهداري آمار رسمي درباره ي ماهيت و توزيع جمعيتشان کردند، وضع گرديد. جمعيت شناسي با سنجش اندازه ي جمعيتها و تبيين افزايش يا کاهش آنها سر و کار دارد. الگوهاي جمعيت از سه عامل تأثير مي پذيرند: زايش، مرگ و مهاجرت. جمعيت شناسي معمولاً به عنوان شاخه اي از جامعه شناسي در نظر گرفته مي شود زيرا عواملي که بر ميزان زايش و مرگ و مهاجرت در گروه يا جامعه معيني تأثير مي گذارد، تا اندازه ي زيادي اجتماعي و فرهنگي است.
بسياري از مطالعات جمعيت شناسي معمولاً جنبه ي آماري دارد. امروز همه ي کشورهاي صنعتي با انجام دادن سرشماري (بررسيهاي منظم به منظور آگاهي از کل جمعيت يک کشور معين) به گردآوري آمارهاي اساسي در مورد جمعيتهايشان مي پردازند و آنها را تحليل مي کنند. با آنکه شيوه هاي گردآوري داده ها اکنون دقيق است، حتي در اين کشورها آمارهاي جمعيتي کاملاً درست نيست. در انگلستان هر ده سال يک بار سرشماري عمومي جمعيت انجام مي شود و بررسيهاي نمونه اي به ميزان فراوان تري صورت مي گيرد. با وجود اين بسياري از مردم در آمارهاي رسمي جمعيت ثبت نمي شوند- شايد تا نيم ميليون نفر، اينها مهاجران غيرقانوني، افراد خانه به دوش، ولگردان و کساني هستند که به دليلي از ثبت مشخصات خود، خودداري مي کنند. در بسياري از کشورهاي جهان سوم، به ويژه کشورهايي که اخيراً رشد جمعيت بسيار زيادي دارند، آمارهاي جمعيتي خيلي غيرقابل اطمينان تر و يکسويه تر است. براي مثال، بعضي جمعيت شناسان برآورد کرده اند که تولدها و مرگ و ميرهاي ثبت شده در هند ممکن است تنها نمايانگر حدود سه چهارم ارقام واقعي باشد. (Cox, 1976) و دقت آمار رسمي در قسمتهايي از آفريقاي مرکزي حتي از اين هم پايين تر است.
حکومتها دست يافتن به تصوير دقيقي از جمعيتهايشان را در اين گونه کشورها دشوار مي يابند و بسياري از خود اهالي نيز فاقد اطلاعات شخصي هستند که عملاً هر کسي در جهان صنعتي داراست. همه ي ما تاريخ تولد و در نتيجه سن خود را مي دانيم. پيش از آنکه سواد متداول شود چنين چيزي ممکن نبود و در کشورهاي جهان سوم امروز بسياري از مردم نمي دانند چند سال دارند. "سن" معمولاً در اجتماعات سنتي با اشاره به تجربيات زندگي سنجيده مي شود. فرد يک "مرد جوان"، يا "متأهل با بچه هاي کوچک"، يا "پدربزرگ" است- به جاي اين که بيست و يکساله، سي ساله، يا شصت ساله باشد.

مفاهيم اساسي جمعيت شناسي

از ميان مفاهيمي که جمعيت شناسان به کار مي برند، مهمترين مفاهيم عبارت اند از ميزان خام مواليد(1)، باروري(2)، توان زايش(3) و ميزان خام مرگ و مير(4). ميزان خام مواليد معمولاً به صورت تعداد نوزادان زنده در هر سال در هر 1000 نفر جمعيت بيان مي شود. اين نسبتها از آن روي ميزان خام ناميده مي شوند که خصلتي بسيار کلي دارند. براي مثال، ميزان خام مواليد به ما نمي گويد چه نسبتي از يک جمعيت مرد يا زن است، يا توزيع سني(5) جمعيت چگونه است (يعني نسبت تقريبي افراد جوان و پير در آن جمعيت). در مواردي که آمارهايي گردآوري مي شود که ميزان مواليد يا مرگ و مير را به چنين گروههايي ربط مي دهد، جمعيت شناسان از ميزان ويژه سخن مي گويند نه ميزان خام. براي مثال، ميزان مرگ و مير بر حسب سن(6)، نسبتهاي جمعيتي را که هر سال در هر گروه سني ويژه مي ميرد مشخص مي کند.
اگر بخواهيم الگوهاي جمعيت را دقيقاً درک کنيم اطلاعاتي که ميزان مواليد ويژه فراهم مي کند معمولاً ضروري است. اما، ميزان خام مواليد براي مقايسه کلي بين گروههاي جوامع و مناطق مختلف سودمند است. بدين سان، ميزان خام مواليد در سال 1985 در بريتانيا 13/1 در هر 1000 نفر بود. در ساير کشورهاي صنعتي اين ميزان از حداقل 10 در هر 1000 نفر ( آلمان غربي و دانمارک ) تا حداکثر 20 در هر 1000 نفر ( شوروي سابق و لهستان ) متغير است. در بسياري از نقاط ديگر جهان ميزان خام مواليد باز هم بالاتر است. براي نمونه در هند، ميزان خام مواليد در سال 1990 در هر 1000 نفر 33 بوده، و در کنيا 54 در هر 1000 نفر بوده است. (World Bank, 1992)
ميزان مواليد بيانگر باروري زنان است. " باروري " بدين معناست که يک زن به طور متوسط چه تعداد کودک زنده متولد شده دارد. محاسبه ي ميزان باروري کاملاً پيچيده است. ميزان باروري تعداد کودکاني است که يک زن به طور متوسط در جامعه ي معيني به دنيا خواهد آورد، به شرط آنکه تا پايان سالهاي فرزندزايي زنده بماند و به همان ميزانِ زنان واقع در گروه سني اي که تازه از سن فرزندزايي گذشته اند، صاحب فرزند شود. در سال 1985 ميزان باروري در انگلستان 1/8 بود، که تقريباً نمودگر کشورهاي صنعتي است. اگر کشورهايي را که پيش از اين نام برديم به عنوان مبناي مقايسه در نظر بگيريم، در هند اين ميزان 4/5 و در کنيا 7/8 بوده است. از آنجا که اين اعداد ارقام متوسط است، بسياري از خانواده ها در اين جوامع به طور قابل ملاحظه بزرگترند (اگرچه اين نکته هم قابل توجه است که همه ي کودکان زنده متولد شده زنده نمي مانند).
باروري از توان زايش متمايز است و به معناي تعداد کودکاني است که زنان از نظر بيولوژيکي مي توانند داشته باشند. از نظر فيزيکي يک زن عادي مي تواند در طي دوره اي که قادر به آبستني است هر سال کودکي به دنيا آورد. اختلافاتي از نظر توان زايش بر طبق سن بلوغ و يائسگي (که هر دو به طور متوسط بين کشورها و همچنين در ميان افراد فرق مي کنند) وجود دارد. در حالي که ممکن است خانواده هايي وجود داشته باشند که در آن يک زن بيست کودک يا بيشتر به دنيا آورد در عمل ميزان باروري هميشه بسيار کمتر از توان زايش است، زيرا عوامل اجتماعي و فرهنگي زاد و ولد را محدود مي کنند.
ميزان خام مرگ و مير (که ميزان مرگ و مير نيز ناميده مي شود). به همان شيوه ي ميزان مواليد محاسبه مي گردد- تعداد مرگ در هر هزار نفر جمعيت در هر سال. از اين لحاظ نيز اختلافات عمده اي بين کشورها وجوددارد؛ اما ميزان مرگ و مير در بسياري از جوامع جهان سوم به سطحي قابل مقايسه با جوامع غرب در حال کاهش است. ميزان مرگ و مير در انگلستان در سال 1985، 12 در 1000 بوده است. در هفته اين ميزان 12 در 1000 و در کنيا 13 در 1000 است. ميزان خام مرگ و مير، مانند ميزان خام مواليد، تنها شاخصي بسيار کلي از مرگ و مير (تعداد مرگها در يک جمعيت) فراهم مي سازد. ميزان مرگ و مير بر حسب سن اطلاعات دقيق تري به ما مي دهد. يک جنبه ي به ويژه مهم ميزان مرگ و مير به طور کلي ميزان مرگ و مير کودکان است. ميزان مرگ و مير کودکان عبارت است از نسبت نوزادان فوت شده ي زير يکسال به هر 1000 مواليد زنده متولد شده در همان سال. يکي از عوامل با اهميت در انفجار جمعيت کاهش ميزان مرگ و مير کودکان بوده است. کاهش ميزان مرگ و مير کودکان مهمترين عامل مؤثر در افزايش اميد زندگي (7) است- يعني تعداد سالهايي که يک فرد مي تواند به طور متوسط اميد به زنده ماندن داشته باشد. در سال 1900، اميد زندگي در بريتانيا حدود چهل سال بود. امروز تقريباً تا هفتاد و چهار سال افزايش يافته است (هفتاد و دو سال براي مردان و هفتاد و هفت سال براي زنان). اما، اين بدان معنا نيست که اکثر مردم در آغاز اين قرن هنگامي که به حدود چهل سال مي رسيدند مي مردند. در مواردي که مرگ و مير کودکان زياد است، متوسط اميد زندگي- که طبعاً ميانگين آماري است- کاهش مي يابد. اگر اميد زندگي افرادي را که پس از نخستين سال زندگي زنده مانده اند در نظر بگيريم، در سال 1900 يک فرد به طور متوسط مي توانست اميد داشته باشد که تا پنجاه و هشت سالگي زنده بماند. بيماري، تغذيه و اثرات بلاهاي طبيعي عوامل ديگري هستند که بر اميد زندگي تأثير مي گذارند؛ اميد زندگي را بايد از پهنه ي زندگي، که عبارت است از حداکثر دوره ي زماني که عضو يک نوع مي توانند زنده بماند، متمايز کرد. در حالي که اميد زندگي در بيشتر جوامع جهان افزايش يافته است، پهنه ي زندگي تغيير نکرده است. تنها بخش بسيار کوچکي از جمعيت تا يکصد سال يا بيشتر زنده مي مانند.

پي نوشت ها :

1. crude birth-rates
2. fertility
3. fecundity
4. crude death-rates
5. age-distribution
6. age-specific death-rates
7. life expectancy

منبع مقاله :
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391



 

 

نسخه چاپی