نگاهي گذرا به جهنم و مباحث مرتبط با آن
 نگاهي گذرا به جهنم و مباحث مرتبط با آن

 

نويسنده: بهاء الدين خرمشاهي




 

جهنم، محبس آکنده از آتش و انواع عذابها در جهان آخرت که سراي مشرکان و کساني است که اعمال بدشان از اعمال نيکشان بيشتر است ( قارعه، 8-9 ) و نيز منافقان ( نساء، 145؛ توبه، 68 ) و نيز اعداءالله ( دشمنان خدا ) ( فصلت، 28 ). کلمه ي جهنم هفتاد و هفت بار در قرآن مجيد به کار رفته است. همچنين به اسماء و اوصاف ديگر نيز ناميده شده است که مکررترين آنها « نار » [ = آتش ] است، سپس « جحيم ». نار در قرآن، يکصد و چهل و پنج بار به کار رفته است. از اين تعداد 26 بار به معناي آتشي غير از جهنم است و در حدود يکصد و نوزده بار به معناي آتش جهنم و خود جهنم است. اسامي و اوصاف ديگر جهنم در قرآن عبارت است از: بئس القرار، بئس المثوي، بئس المصير، بئس المهاد، جحيم، حصير، حطمه، دارالخلد ( فصلت، 28 )، دارالبوار ( يعني هلاک آباد )، سعير، سقر، سَموم، سوء الدار، مرصاد ( يعني کمينگاه )، النار الکبري، هاويه و چندين اسم و صفت ديگر ( براي تفصيل ـــ فرهنگ موضوعي قرآن، ذيل « جهنم » ). بعضي از محققان برآنند که لفظ جهنم، کلمه اي دخيل ( غير عربي ) است و از کلمه ي مرکب عبري گهنام ( به معناي چاه عميق يا دره ي عميق ) يا از گهنوم يعني دره ي هنوم آمده است ( که دره اي نزديک اورشليم بوده که در آنجا در عصر شرک قربانيهايي به خدايي به نام مولوخ عرضه مي شده است ) ( ـــ دايرة المعارف اسلام، به انگليسي، طبع اول؛ دايرة المعارف فارسي ). ولي آرتورجفري بر آن است که جهنم عربي، اصل حبشي دارد ( لغات دخيل قرآن، به انگليسي ).

توصيف جهنم در قرآن

جهنم مکاني است که هفت طبقه يا هفت در دارد ( حجر، 44؛ نحل، 29؛ زمر، 71-72؛ مؤمن، 76 ). جهنم داراي خَزَنه ( مفرد آن خازن يعني نگهبان ) است ( زمر، 71؛ مؤمن، 49؛ ملک، 8؛ مدثر، 30-31؛ علق، 18 ). رئيس خازنان جهنم مالک نام دارد ( زخرف، 77 ) - که در عرف فارسي هم به مالک دوزخ معروف است - نيز ملائکه ي شداد و غلاظ ( خشن و سخت گير ) نگهبان آن هستند ( تحريم، 6 ) و به آنان زبانيه ( آتشبانان ) گفته مي شود ( علق؛ 18 ). در سوره ي مدثر گفته شده است که نگهبانان جهنم نوزده نفر هستند و آتشبانان جز فرشته نيستند و خداوند عده ي آنان را براي امتحان کافران چنين تعيين کرده است. تا اهل کتاب بر يقين خويش و مؤمنان بر ايمان خويش بيفزايند، و اينان شک و شبهه اي ندارند، ولي بيماردلان و کافران مي گويند خداوند از اين عدد چه مرادي دارد، و بدينسان خداوند هر کس را بخواهد گمراه مي کند و هر کس را که بخواهد به راه مي آورد ( مدثر، 30-31 ). جهنم براي کافران از پيش - از هم اکنون - آماده شده است ( کهف، 102؛ انبياء، 29 ) و جايگاه متکبران است ( نحل، 29؛ زمر، 60، 72 ) خداوند فرموده است بسياري از جن و انس را براي جهنم آفريده ايم ( اعراف، 179 )، و نيز فرموده است هيچ کس از شما نيست مگر آنکه وارد آن [ جهنم ] خواهد شد، اين امر بر پروردگارت قضاي حتمي است. سپس کساني را که پروا پيشه کرده اند، مي رهانيم و ستم پيشگان را زانو درافتاده فرو مي گذاريم ( مريم، 71-72 ). مفسران در تفسير اين آيه گفته اند که مراد از « ورود » در اين آيه « دخول » نيست، بلکه به کناره ي جهنم رسيدن و اشراف بر آن است. در عرف قرآن مجيد به جهنميان « اصحاب النار » گفته مي شود ( آيات عديده ). منافقان در پست ترين درکات ( ژرفناهاي ) جهنم جاي دارند ( نساء 145 ). هيزم جهنم سنگ و آدمي است ( بقره، 24؛ آل عمران، 10؛ تحريم، 6 ). جنيان منکر خدا هيزم جهنم اند ( جن، 16 ). جهنم سر و صدا و خشم و خروش دارد ( انبيا، 102؛ فرقان، 12؛ ملک، 7 ) و شراره هاي بلند ( مرسلات، 31-33؛ تکوير، 12 ). جهنم براي جهنميان نزديک آورده مي شود ( فجر، 23 ). در جهنم نه مرگ است و نه زندگي ( طه، 74؛ زخرف، 77؛ اعلي، 13 ) و دوزخيان با هم جنگ و جدال دارند ( ص، 60-64 ). چون ايشان را نزديک جهنم بدارند گويند کاش ما را باز مي گرداندند و ديگر آيات پروردگارمان را تکذيب نمي کرديم و از مؤمنان مي شديم. اگر هم بازگردانده مي شدند، دوباره به همان چيزهايي که از آن نهي شده بودند، باز مي گشتند و آنان دروغگو هستند. و مي گفتند: حياتي جز همين زندگي دنيوي مان در کار نيست و ما برانگيختني نيستيم. و اگر بنگري آنگاه که ايشان را در پيشگاه پروردگارشان نگاه داشته اند [ به آنان ] گويد: آيا اين حق نيست؟ گويند: چرا، سوگند به پروردگارمان [ که حق است ]. گويد پس به خاطر کفري که ورزيديد عذاب را بچشيد ( انعام، 27-30 ). لهيب آتش دوزخ، پوست بشره و چهره را جدا مي کند ( مدثر، 29؛ معارج، 16 ) و هر گاه پوست آنان پخته و فرسوده شود، پوست ديگري به جاي آن ايجاد مي شود تا جهنميان عذاب کامل بکشند ( نساء، 56 ). با هر گناهکاري که به جهنم برده مي شود فرشته اي راهنما و فرشته اي گواه است ( ق، 21 ). و مجرمان گروه گروه، و به قول مفسران تشنه به سوي جهنم رانده مي شوند ( مريم، 86؛ زمر، 71 ). کساني که زر و سيم مي اندوزند و در راه خدا انفاق نمي کنند، آن [ مسکوکات ] را در آتش جهنم گرم مي کنند و پيشاني و پهلوي آنان را داغ مي گذارند. و مي گويند اين آن چيزي است که اندوخته بوديد ( توبه، 35 ). هر چه در جهنم مي ريزند پُر يا سير نمي شود و طعمه ي بيشتري مي طلبد ( ق، 30 ). بعضي از جهنميان را با غُل و زنجيرها نيز مي بندند ( حاقه، 30؛ ابراهيم، 49؛ انسان، 4 ). و بالاپوشهايشان از قطران است و آتش، چهره هايشان را مي پوشاند ( ابراهيم، 50 ). طعام گناهگاران در جهنم زقوم است که درختي است که از اعماق جهنم مي رويد و ميوه اش گويي مانند کله هاي شياطين است. دوزخيان از زور گرسنگي، از آن که به غايت تلخ و گلوگير است مي خورند و شکمهايشان را مي انبازند و بالاي آن، آب جوش مي خورند ( دخان، 45؛ صافات، 62؛ مزمل، 13 ). خوراکي ديگر دوزخيان « ضريع » است که نه فربه مي گرداند و نه از گرسنگي باز مي دارد ( غاشيه، 6-7 ) ( ضريع، نوعي درخت زهرآگين ). ديگر « غسلين » ( حاقه، 36 ) ( يعني چرکابه و خونابه ) و « غساق » ( ص، 57؛ نبأ، 25 ) ( يعني خون و ريم ) و « صديد » ( ابراهيم، 16 ) ( يعني آب زردابه آميز ).
براي ستمکاران آتشي فراهم شده است که سراپرده هاي آن آنان را فرا خواهد گرفت و چون به استغاثه آبي طلب کنند، به ايشان آبي چون فلز گداخته دهند، که [ حرارتش ] چهره هاشان را بريان کند، هم نوشابه اي بد است و هم مجلسي بد ( کهف، 29 ) و دوزخيان، بهشتيان را ندا دهند که از آب يا آنچه خداوند بهره مندشان ساخته است چيزي به آنها ببخشند، گويند: خداوند اينها را بر کافران حرام گردانده است ( اعراف، 50 ). جامه ي آتش را بر بالاي کافران بريده اند، و بر سر آنان آب جوش ريخته مي شود، که با آن درونشان گداخته مي شود و پوستشان مي سوزد و براي آنان گرزهاي آهنين در کار است ( حج، 19-21 ). اصحاب الشمال [ دوزخيان ] در ميان آتشباد و آب جوش اند. و در سايه سار دود سياه، که نه خنک است و نه خوش، گرفتارند. اينان در گذشته نازپرورده بودند و بر گناه عظيم [ = شرک ] اصرار مي ورزيدند ( واقعه، 41، 46 ).
يکي ديگر از عذابها و عجايب جهنم، سرماي بسيار شديدي است به نام زمهرير که در قرآن کريم اشاره ي مجملي به آن هست ( انسان، 13 ) ولي در اخبار به آن تصريح شده، است ( ـــ سفينة البحار ). دوزخيان هر بار که مي کوشند از جهنم بگريزند، به آن بازگردانده مي شوند ( مائده، 37؛ حج، 22؛ سجده، 2 ) و به آنان گفته مي شود عذاب حريق را بچشيد ( حج، 22 ) و عذاب جاودانه را به خاطر کار و کردارتان بچشيد ( يونس، 52؛ سجده، 14) و به ستم پيشگان گويند: عذاب آتشي را که آن را انکار مي کرديد، بچشيد ( سجده، 20؛ سبأ 42 ) و اين عذاب اکبر ( سجده، 21 ) و عذاب غليظ ( فصلت، 50 ) است. اين جهنمي است که مجرمان آن را تکذيب مي کردند ( الرحمن، 43 ). اهل شقاوت جاودانه در جهنمند، مادام که آسمان ها و زمين برقرار باشد، مگر آنکه خداوند ( جز اين ) بخواهد که او هر چه بخواهد همان تواند کرد ( هود، 107 ).

جهنم در اخبار و آثار

شيخ مفيد در تصحيح الاعتقاد که شرح عقايد صدوق است، آورده است: « جهنم، سراي کسي است که خدا را نشناسد، و نيز کساني که او را مي شناسند ولي اهل معصيت اند. ولي فقط کافران در عذاب جهنم جاويدانند. بقيه ي گناهکاران از آنجا خارج مي شوند و به بهشت مي روند » ( تصحيح الاعتقاد، 97 ). در محجة البيضاء - که متن آن خلاصه اي از احياء علوم الدين ابوحامد غزالي است، همراه با افزايشهايي از فرهنگ شيعه به قلم ملامحسن فيض - در وصف جهنم چنين آمده است: « منادي اي از زبانيه [ آتشبانان جهنم ] ندا در مي دهد که کجاست فلان بن فلان که در دنيا گرفتار آرزوهاي دور و دراز بود و در کار نيک، امروز و فردا مي کرد و عمر در کارهاي باطل گذراند؟ آنگاه با گرزهاي آهنين و تهديدهاي شديد به استقبال دوزخيان مي شتابند. و آنان را به سراي عذاب شديد مي رانند و همه را در ژرفناي جحيم مي افکنند و مي گويند: بچش که تو گران قدر و گرانمايه اي [ دخان، 49 ] و در خانه اي تنگ و تاريک [ زيرا جهنم از شدت افروختگي سياه است ] و پرمهلکه جاي گيريد که هر کس اسير آن شود، جاودانه در آن است. و آتش آن بي پايان است و آشاميدني اش حميم [ آب جوش ] و جايگاهش جحيم است. زبانيه درهم مي کوبندشان و هاويه درهم مي فشردشان. آرزوهايشان بر باد است و اميد رهايي ندارند. پاهايشان به پيشانيشان بسته شده است و از ظلمت گناهان، چهره هايشان سياه شده است. در گوشه و کنار آنان ناله و فرياد سر مي دهند که اي مالک وعده ي خداوند در حق ما درست بود. غل و زنجير آهنين کمرمان را شکست. اي مالک، پوستهايمان تازه به تازه مي رويد. اي مالک ما را از اينجا بيرون بر، و زبانيه گويد: هيهات، از اين هلاک آباد راهي به بيرون نداريد و اماني نيابيد. « در آن فرو رويد و با من سخن مگوييد » [ مؤمنون، 108 ] و اگر هم شما را از اينجا بيرون مي بردند، باز هم به آنچه نهيتان کرده بودند، باز مي گشتيد. اينجاست که نوميد مي شوند، و از آنچه در حق اوامر الهي فروگذار کرده بودند، تأسف مي خورند، و نه پشيماني به دادشان مي رسد و نه از تأسفي که مي خورند طرفي مي بندند. بلکه دست بسته به رو در مي افتند. از فراز و فرودشان، و از راست و چپشان آتش مي بارد. غرق در آتشند. خوراکشان آتش و شرابشان آتش و لباسشان آتش و بسترشان آتش است. در ميان کوهپاره هاي آتش و تن پوشهاي قطران، غوطه مي خورند و دستخوش سرکوب گرزهاي گران و سنگيني زنجيرهاي کلان اند. در تنگناهاي آن عربده مي زنند و در ژرفناهاي آن درهم شکسته مي شوند، و در ميان سراپرده هاي آتشين سرگردانند، آتش، مانند ديگ آنان را مي جوشاند و به مرگامرگ مي کشاند. و چون آرزوي مرگ کنند، از بالاي سرهايشان آب جوش فرو ريزد که بيرون و اندرونشان را مي سوزاند؛ و گرزهاي آهنين کله هايشان را درهم مي شکند، و از دهانشان چرک و خون بيرون مي پاشد. و از زور عطش، جگرهايشان چاک چاک مي شود، و حدقه هاي چشمانشان بر گونه هايشان سرازير مي گردد. و گوشت گونه هايشان فرو مي ريزد و موهاي سر و صورتشان برکنده مي شود، و هر چه پوستهايشان سوخته و فرسوده مي شود، پوستهاي تازه جاي آن را مي گيرد. استخوانهايشان بي گوشت و عريان مي شود، و جانشان از رگ و ريشه ها آويخته مي ماند و در هنگامه ي اين همه آتش مانند آب جوش مي جوشد، و با اين احوال آرزوي مرگ دارند، اما نمي ميرند، چهره هايشان از زغال، سياه و سوخته تر است و ديدگانشان نابينا شده است، و زبانهايشان بند آمده است. و پشتهايشان و استخوانهايشان درهم شکسته است، و گوشهايشان کنده شده است و پوستهايشان پاره پاره شده است و دستهايشان به گردنهايشان و پاهايشان به پيشانيهايشان فرو بسته است، و با سر در آتش پيش مي روند، و چشمانشان بر سر خارهاي آهنين کشيده مي شود. و زبانه هاي آتش در اعماق اعضاء و اجزاي بدنشان مي پيچد. و مارها و عقربهاي هاويه به گوشه و کنار اعضايشان آويخته مي شوند. اين شمه اي از احوالشان است، نه همه ي اهوالشان » ( المحجة البيضاء، 8 / 354-355 ). علامه مجلسي در رساله ي بهشت و دوزخ ( به فارسي ) و نيز در فصل مربوط به جهنم در بحارالانوار ( 8 / 222-376 ) تصوير و توصيفهاي هائل تر و هراس انگيزتر و نيز خيال آميزتري از جهنم و اهوال آن به دست مي دهد. و اگر دلوي از غسلين جهنم که چرک و ريم اهل جهنم است که تنها در ديگهاي جهنم جوشيده است، در مشرق آفتاب بريزند، هر آينه از حدت و حرارت آن به جوش آيد مغز سر آن جماعتي که در مغرب آفتابند. و چون جهنم در صحراي محشر بخروشد، و به صدا آيد، نماند احدي نه ملک مقربي و نه پيغمبر مرسلي مگر آنکه به زانو درافتند و هر يک استغاثه کنند که پروردگارا نفس مرا رحم کن و مرا نجات بخش، و همه در انديشه ي خود باشند؛ حتي ابراهيم، خليل خدا، اسحاق فرزند خود را فراموش کند و به حال خود مشغول باشد » ( رساله ي بهشت و دوزخ )، در مجموعه ي رسائل اعتقادي، اثر علامه مجلسي، تحقيق سيد مهدي رجايي، ص 165 ). همو حديثي صحيح از ابوبصير از حضرت امام جعفر صادق‌ (عليه السّلام) نقل مي کند که جبرئيل يک روز اندوهگين به حضور حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) مي آيد و حضرت سبب مي پرسند و او مي گويد: « امروز دمهايي را که بر آتش جهنم مي دميدند، از دست گذاشتند. فرمود که دمهاي آتش جهنم چيست اي جبرئيل؟ گفت: اي محمد، حق تعالي امر فرمود که هزار سال بر آتش جهنم دميدند تا سفيد شد، پس هزار سال ديگر دميدند تا سياه شد، و اکنون سياه است و تاريک » ( پيشين، ص 165 ). همچنين: « و به سند معتبر منقول است که از حضرت صادق (عليه السّلام) پرسيدند از معني فلق ( در قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ‌ ] فرمود که دره اي است در جهنم که در آن هفتاد هزار خانه است و در هر خانه، هفتاد هزار [ يورت ] است و هر يورتي، هفتاد هزار مار سياه است، و در شکم هر ماري، هفتاد هزار سبوي زهر است، و جميع اهل جهنم را بر اين دره گذار مي افتد » ( پيشين، ص 168؛ نقل از بحارالانوار، 8 / 287، حديث 17، که خود منقول از معاني الاخبار صدوق است ). همچنين: « و در حديث ديگر فرموده که اين آتش شما را که در دنيا هست يک جزء است از هفتاد [ جزء ] از آتش جهنم که هفتاد [ بار ] آن را به آب خاموش کرده اند، و باز افروخته شده است، و اگر چنين نمي کردند هيچ کس طاقت نزديک شدن [ به ] آن نداشت و به درستي که جهنم را در روز قيامت به صحراي محشر خواهند آورد که صراط را بر روي آن بگذارند، پس جهنم فريادي در محشر برآورد که جميع ملائکه ي مقربين و انبيا مرسلين از بيم آن به زانوي استغاثه درآيند » ( پيشين، که نقل از بحارالانوار است، 8 / 288، حديث 21، که خود منقول از تفسير علي بن ابراهيم قمي است ).

صراط

در قرآن مجيد به صراط - پلي که از روي جهنم مي گذرد و به بهشت مي رسد - اشاره ي صريحي نيست، ولي اشاره ي غير صريحي هست؛ فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِيمِ‌ * وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ‌ ( صافات، 23-24 ) ( ايشان را به صراط جحيم راهنمايي کنيد و آنان را بايستانيد که ايشان بازخواست مي شوند ). در محجة البيضاء آمده است: « مردمان را [ بعد از حشر از عرصات محشر ] به سوي صراط رانند، و آن پلي است کشيده بر متن جهنم که تيزتر از شمشير و باريکتر از موست. پس هر کس که در دنيا در صراط مستقيم، سلوک و استقامت ورزيده باشد، بر صراط آخرت آسان مي گذرد و نجات مي يابد و هر کس که از استقامت و راست رفتاري در دنيا عدول کرده باشد، و بار گناهان خويش را سنگين کرده باشد، در اولين قدم از صراط مي لغزد و به جهنم فرو مي افتد » ( المحجة البيضاء، 8 / 344 ) و در همانجا حديثي با اسنادش از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است ( که منقول از معاني الاخبار صدوق است ) به اين مضمون که « حضرت (صلي الله عليه و آله و سلم) به علي (عليه السّلام) فرمود: اي علي چون روز قيامت شود من و تو و جبرئيل بر صراط ايستاده ايم، و هيچ کس بر صراط نمي گذرد مگر آنکه خط اماني از ولايت تو داشته باشد » ( پيشين، 8 / 347 ) ( براي تفصيل درباره ي صراط ـــ ترجمه ي الشواهد الربوبية، ملاصدرا، به قلم جواد مصلح، ص 409، 436-437. همچنين اسرارالحکم، حاج ملاهادي سبزواري، تصحيح مرحوم شعراني، ص 355 به بعد ).

شفاعت

در ميان اين همه تصوير هراس انگيز و نوميد کننده يک نقطه ي درخشان اميد به چشم مي خورد و آن مسأله شفاعت است که از اصول مسلم عقايد اسلامي است و در قرآن مجيد کراراً‌ به آن اشاره و تصريح شده است. در محجة آمده است که چون داخل شدن گروهي از مؤمنان ( گنهکار ) به جهنم محرز گردد، خداوند به فضل خويش شفاعت انبيا و صديقان و حتي شفاعت علماء و صالحان و هر کسي را که به خاطر نيکوکاري اش در نزد خداوند آبرويي دارد، مي پذيرد. پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) اولين و برترين شفيع انسانها و مسلمانها هستند. و مقام محمود که در قرآن کريم به آن اشاره شده است ( إسراء، 79 ) همين است و حضرت (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده اند که من شفاعتم را براي اهل کباير ( صاحبان گناهان کبيره ) ذخيره کرده ام ( - محجة البيضاء، 8 / 351 ).

محل جهنم و موجود بودن آن در حال حاضر

صدرالمتألهين مي نويسد: « و ما در مورد مکان بهشت و جهنم بايد گفت که براي آنان مکاني در ظواهر اين عالم جسماني نيست ... بلي مکان بهشت و جهنم در درون حُجُب سماوات و ارض است ... اما فلک هشتم که مقر کواکب بيشمار و در جوف فلک نهم [ فلک اطلس / عرش ] قرار گرفته است، آن را در لسان اهل حکمت و عرفان، کرسي نامند و محب آن زمين بهشت و مقعر آن، جايگاه جهنم است » ( ترجمه ي الشواهد الربوبية، صص 419 ،422 ). علامه مجلسي مي نويسد: « و مشهور ميان علماي خاصه و عامه آن است که بهشت در بالاي آسمان هفتم و در زير عرش است، و جهنم در طبقه ي هفتم زمين است، و بعضي آيات و اخبار بر اين دلالت کرده است، اما به حد ضرورت نرسيده که البته بايد اعتقاد کرد » ( رساله ي بهشت و دوزخ، ص 130 ). همچنين: « منقول است از ابن عباس که دو يهودي به خدمت حضرت اميرالمؤمنين - عليه السلام - آمدند و پرسيدند که بهشت و دوزخ در کجا هستند؟ حضرت فرمود که بهشت در آسمان است و دوزخ در زمين است » ( رساله ي پيشين، صص 167-168 که منقول از بحارالانوار، 8 / 286 حديث 13 است و منبع بحار نيز عيون اخبارالرضا است ). صدرالمتألهين مي گويد: از آراء باطله ي پيروان مذاهب سخيفه « رأي کساني است که گمان کرده اند که بهشت و دوزخ هنوز خلق نشده است، و بعد از خراب اين عالم و هلاک آسمانها و زمين خلق خواهد شد و ندانسته اند که اين اعتقاد صاحبش را از طريق آخرت دور مي گرداند و کم مي کند رغبتش را در ثواب اعمالش و جزاي حسناتش و کم مي کند ترسش را از عقوبت معاصي و سيئاتش » ( مبدأ و معاد، اثر ملاصدراي شيرازي، ترجمه ي احمد بن محمد الحسيني اردکاني، به کوشش عبدالله نوراني، ص 523 ).
علامه مجلسي از سه منبع يعني توحيد صدوق، عيون اخبار الرضا، و امالي صدوق از قول همداني و نهايتاً از هروي نقل کرده است: « به حضرت رضا (عليه السّلام) عرض کردم مرا آگاه فرما که آيا بهشت و دوزخ هم اکنون مخلوق اند؟ فرمود: آري. و به راستي که رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) چون به معراج به آسمان رفت، وارد بهشت شد و جهنم را مشاهده کرد. گويد: سپس عرض کردم: بعضي مي گويند آن دو مقدر و غير مخلوق اند. حضرت (عليه السّلام) فرمود: اينان از ما نيستند و ما از آنان نيستيم. هر کس که خلق [ کنوني ] بهشت و دوزخ را انکار کند، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را دروغگو انگاشته و ما را تکذيب کرده است. و از ولايت ما برخوردار نيست. و در آتش جهنم مخلد خواهد بود. خداوند فرموده است: اين جهنمي است که مجرمان آن را تکذيب کرده اند و بر گرد آن و بين چشمه ي آب گرم سوزاني طواف مي کنند » [ الرحمن، 43-44 ] ( بحارالانوار، 8 / 283-284 ) ( نيز ـــ « در حقيقت جنت و نار »، فصل دهم از گوهر مراد، اثر عبدالرزاق لاهيجي ).

اعتقاد به جهنم يا تأويل آن

علامه مجلسي مي نويسد: « بدان که اعتقاد به معاد جسماني از ضروريات دين اسلام است، و منکر آن کافر است و مخلد در جهنم ... و اکثر آيات کريمه ي قرآن صريح اند در اين معاني و قابل تأويل نيستند ... و ايضاً‌ اعتقاد به بهشت و دوزخ جسماني واجب است و از ضروريات دين اسلام است، و انکار يا تأويل آنها يا تأويل کردن به بهشت و دوزخ روحاني کفر است و کسي از فرق مسلمانان، انکار اين امور نکرده است، مگر قليلي که ملاحده ي فلاسفه و حکما که ايشان حشر جسماني را انکار کرده اند ... و جهنم را به تکرار از جهالتها و ضلالتها و صفات ذميمه اي که در نشأه دنيا به آن ملوّث و مبتلا بوده است [ تأويل مي کنند ]... ».
از حکما، ابن سينا شهرت به تأويل بهشت و دوزخ دارد. و در رساله ي اضحويه هر دو را تأويل کرده است. همچنين در رسائل اخوان الصفا ( قرن چهارم ) آمده است: « سپس بدان که جهنم طبقات کثيره دارد و آن طبقات عبارتند از اهواء مختلفه، و جهالات متراکمه اي که نفوس در آنها محبوسند و با آنها انس گرفته اند و دلهاي اهل آن به انواع آلام آن معذّب است » ( رسائل اخوان الصفا، رساله ي هفتم در نفسانيات عقلي، درباره ي بعث و قيامت، 3 / 314 ). ناصر خسرو متکلم اسماعيلي قائل به تأويل جهنم است و گفتار هفتم از کتاب وجه دين را به آن اختصاص داده است و مي نويسد: « دوزخ اندر حد قوت جهل است، و ناداني به حقيقت دوزخ است ... » ( وجه دين، اثر ناصر خسرو، به تصحيح و تحشيه و مقدمه ي غلامرضا اعواني، ص 53 ) ( نيز ـــ ترجمه ي مبدأ و معاد پيشگفته، ص 498 به بعد ).

خلود يا عدم خلود عذاب

علامه مجلسي در بحارالانوار احاديث بسياري به اين مضمون نقل کرده است که فقط کافران مخلد ( جاويدان ) در جهنمند و بقيه نهايتاً‌ نجات مي يابند. از جمله از توحيد صدوق نقل کرده است که حضرت موسي بن جعفر (عليه السّلام) گفته است: « خداوند جز اهل کفر و جحود، کسي را در جهنم جاودانه نگاه نمي دارد » ( بحارالانوار، 8 / 351 ). همچنين از طريق ابن عباس، حديثي ( که در امالي صدوق هست ) نقل کرده است که رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده است: « سوگند به کسي که مرا بشير و نذير برانگيخته است خداوند هرگز موحدي را به آتش دوزخ عذاب نمي کند » ( پيشين، 8 / 358-359 ). همچنين مي گويد که حضرت رضا (عليه السّلام) به مأمون نوشته بود: « ... و گناهکاران اهل توحيد به جهنم وارد [ و سرانجام ] از آن خارج مي شوند » ( پيشين، 8 / 362 ). همچنين از قول علامه در شرح تجريد ( يعني کشف المراد ) نقل مي کند که گفته است: « همگي مسلمانان اجماع دارند که عذاب کافر ابدي و بي انقطاع است. ولي در باب اصحاب کباير ( گناهکاران مرتکب گناه کبيره ) اختلاف نظر دارند ... اماميه و گروه کثيري از معتزله و اشاعره برآنند که عذاب آنان منقطع است ... » ( پيشين، 8 / 364 ) و همو آياتي از قرآن مجيد نقل مي کند حاکي از آنکه عذاب انقطاع دارد و جهنميان از جهنم، نجات خواهند يافت: « دوزخ جايگاه شماست، جاودانه در آنيد، مگر آنکه خدا ( جز آن ) بخواهد » ( انعام، 128 )؛ « هر کس از دوزخ دور داشته و وارد بهشت شود به راستي رستگار شده است » ( آل عمران، 185 ).
منبع مقاله :
خرمشاهي، بهاء الدين؛ (1389)، قرآن پژوهي (1)، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ چهارم



 

 

نسخه چاپی