آيا تأويل قرآن را فقط خداوند مي داند؟
آيا تأويل قرآن را فقط خداوند مي داند؟

 

نويسنده: بهاء الدين خرمشاهي




 

به اين سؤال که از همان عصر نزول وحي براي مسلمانان مطرح شد، دو پاسخ داده شده است. اکثر اهل سنت برآنند که تأويل قرآن يعني معناي حقايق دشوار و باطني و مبهم ( دو پهلوي ) قرآن را که در آيات متشابه ظاهر گرديده است، فقط خداوند مي داند. اکثر شيعه ي اماميه و بعضي از اهل سنت يا فرقه هاي ديگر برآنند که علاوه بر خداوند، راسخان در علم هم معناي متشابهات يعني تأويل درست قرآن را مي دانند. اين اختلاف نظر ريشه در نحوه ي قرائت آيه ي هفتم از سوره ي آل عمران دارد. پيش از پرداختن به اصل مسأله چند اصطلاح قرآني و قرآن پژوهي را بايد دانست: يکي اختلاف قرائت است، ديگري متشابهات و سومي تأويل و چهارمي « راسخان در علم » که در طي اين مقاله، يکايک آنها را در حد لازم و کافي معرفي خواهيم کرد.

اختلاف قرائت

در فرهنگ بشري هيچ خط از خطوط مربوط به زبانهاي معروف نيست که نشان دهنده ي تلفظ کامل فصحاي آن زبان باشد. امروزه، در اغلب فرهنگها يعني کتابهاي لغت، قبل از آنکه معناي واژه را به دست دهند، تلفظ آن را با نظام و الفباي آوانگارانه ي خاصي نشان مي دهند. پس پيداست که شکل کتابت يک کلمه نمي تواند تلفظ درست آن را نشان دهد. همه ي خطها کژي و کاستي دارند؛ يعني امکان تصحيف نويسي و تصحيف خواني در خط عربي - فارسي که اصولاً‌ هم خط قرآني است که از کوفي به نسخ و سپس در ايران به نستعليق تکامل و تحول يافته است، چندين حرف يا گروه حروف هست که تفاوتشان با يکديگر فقط در نقطه است و در قديم تا قرنها اين نقطه ها را به کتابت در نمي آوردند. بعدها هم که رعايت آنها شايع شد، همچنان امکان تصحيف نويسي و تصحيف خواني وجود داشت و همچنان وجود دارد. به اين دلايل و نيز به دليل کمبودهاي ذاتي و تاريخي بعضي خطوط که في المثل همه ي مصوتها را به کتابت در نمي آورند، اختلاف قرائت در هر متني، به ويژه هر متن کهني پيش مي آيد. حتي در ديوان حافظ که متعلق به قرن هشتم يا نهم هجري و در واقع هشت يا 9 قرن جوانتر و جديدتر از قرآن مجيد است، اختلاف قراآت فراواني رخ داده است؛ في المثل در مهيّا / مهنّا؛ تجمل / تحمل؛ قصه / وصله؛ بکن هنري / مکن هنري؛ شيخ جام / شيخ خام؛ از سر فکر / از سر مکر؛ کارداني / کارواني؛ صلاح بي ادبيست / صلاي بي ادبيست؛ درياب / دُرياب؛ شکر ايزد / شکر آنرا؛ طفل يکشنبه ... / طفل يکشنبه؛ کشتي شکستگانيم / کشتي نشستگانيم و دهها مورد ديگر نظير اينها.
در قرآن مجيد هم به طريق اولي و به دليل وجود مشکلات عديده ي ديگر از جمله نبودن نقطه در خط، نبودن اعراب در خط، نبودن علامات وقف و قطع يا سجاوندي، و سنت و سابقه نداشتن خط و کتبابت و طبعاً‌ آيين نگارش و قواعد کتابت و املا، در صدر اول و عصر نزول وحي قرآني همين مسأله يعني اختلاف قراآت پيش آمد، و با وجود آن عوامل امکان نداشت که پيش نيابد. و در واقع از آن زاده شد. در حيات و حضور خود پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز گاهي تفاوت در تلفظ نزد ايشان مطرح مي شد و حضرت يکي يا گاه هر دو را تصويب مي کردند و حديث « سَبعَة اَحرُف » ( اينکه قرآن هفت وجه مقبول دارد ) ناظر به همين معناست. جمع و تدوين و کتابت و تشکيل مصاحف امام [ = عثماني ] که از عهد رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) آغاز شده، در عصر عثمان و با پيگيري و سخت کوشي او و شرکت بزرگان صحابه که حافظ قرآن يا کاتب وحي و قرآن شناس بودند، به نتيجه ي نهايي رسيد و مصحف رسمي جهان اسلام، چند سال پيش از پايان خلافت عثمان، در حدود سال 28 ق با عظيم ترين احتياطها و دقتي که در وسع و امکانات آن روزي جهان اسلام بود، فراهم و در چند نسخه استنساخ شد و نسخه اي در مکه و نسخه اي در مدينه نگاهداري شد و چهار - پنج نسخه ي ديگر، همراه با يک قاري و قرائت شناس به مراکز مهم جهان اسلام از جمله کوفه و بصره و شام و بحرين ارسال شد. سنت قرائت سينه به سينه از عهد رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) وجود داشت و تا امروز هم اين مشعل فروزان دست به دست گرديده و بزرگاني در علم قرائت و قرائت شناسي وجود دارند که سابقه و سنتشان به قاريان و قرائت شناسان و مقريان صدر اول مي رسد. و اينها حافظ صحت قرائت و تلفظ قرآن مجيد هستند. و مصاحف رسمي امروزه ي جهان اسلام ( مصحف قاهره، و امرزوه مصحف مدينه ) با نظر و نظارت آنان کتابت شده است.
در تاريخ علم قرائت، قراآت سبع ( داراي هفت قاري - يعني ائمه ي قرائت شناس - و دو راوي براي هر يک = چارده روايت ) و قراآت عشر ( قراآت دهگانه ) که هر دو متشکل از قديمترين و بزرگترين قرآن شناسان و قرائت شناسان قرون اوليه ي اسلامي هستند وجود دارد و بسياري کتابهاي معتبر هست که اختلاف قراآت را ثبت و ضبط کرده است، از جمله القراآت السبع اثر ابن مجاهد ( م 324 ق ) و التيسير في القراآت السبع تأليف ابو عمرو داني ( م 444 ق ) و الحجة للقراء السبعة اثر ابو علي فارسي ( م 377 ق ) و النشر في القراآت العشر،‌ اثر ابن جزري ( م 833 ق ).
مراد از اختلاف قراآت اين است که في المثل بعضي از قاريان هفتگانه يا دهگانه در نخستين سوره ي قرآن ( فاتحة الکتاب ) الحمد را به فتح يا کسر دال خوانده اند. يا ملک را در مالک يوم الدين ( که در رسم عثماني بدون الف کتابت مي شده و مي شود ) به اين صورتها خوانده اند: مَلِک يوم الدين، مَلِک يوم الدين، مالک يوم الدين، به جاي مالکِ يوم الدين ( که قرائت رسمي قرآنهاي امروز جهان اسلام است که روايت حفص از عاصم است ). موارد اختلاف قراآت در قرآن مجيد بر وفق ثبت کتاب التيسير داني در حدود 1,100 مورد است که اغلب آنها کم اهميت و في المثل مربوط به حاضر يا غايب بودن ضماير و صيغه ي بعضي افعال است نظير يعملون / تعملون. اما مطلقاً مهمترين و معني دارترين اختلاف قرائت در سراسر قرآن مجيد در آيه ي هفتم سوره ي آل عمران است که به تفصيل به آن خواهيم پرداخت [ براي بحث و تفصيل بيشتر درباره ي علم قرائت و اختلاف قراآت قرآني ـــ مقاله ي « چارده روايت »، نوشته ي بهاءالدين خُرمشاهي در کتاب چارده روايت؛ همچنين کتاب مهم و مفيدي که در عصر جديد بر مبناي منابع قديم، در زمينه ي اختلاف قراآت قرآني، به همت دکتر محمد جواد شريعت تأليف شده و از سوي سازمان تبليغات اسلامي انتشار يافته است و اتفاقاً نام آن نيز چهارده روايت است ].

متشابهات

يکي از علوم قرآني شناخت محکم و متشابه است. و آيات قرآني جز اينکه به مکي و مدني يا ناسخ و منسوخ تقسيم مي شوند ( البته اکثر آيات قرآني نه ناسخ هستند و نه منسوخ )، به محکم و متشابه هم تقسيم مي شوند. محکم از اِحکام به معناي اتقان است، و مراد از کلمه يا آيه ي مُحکَمه آن است که معناي آن واضح است و چند وجهي يا مبهم نيست و به قول راغب اصفهاني « چه از نظر لفظ، چه از نظر معني شبهه در آن راه ندارد » مانند اکثر آيات تشريع ( آيات الاحکام= آيات فقهي ) و مواعظ و آداب و اخلاق قرآن. متشابه از تشابه است، يعني همانندي، و همريشه با شبهه و اشتباه يعني به گمان افتادن يا افکندن. و عبارت يا آيه ي متشابه به گفته ي راغب اصفهاني « ظاهرش بيانگر باطنش نيست ». به قول شيخ طوسي « محکم آن است که به خاطر وضوحش بدون قرينه يا دلالت [ خارجي ] به صرف توجه به ظاهرش، مراد از آن دانسته شود، و متشابه آن است که با توجه به ظاهرش مراد از آن دانسته نشود مگر آنکه قرينه اي [ خارجي ] بر آن افزوده شود که معناي مراد را برساند » ( تفسير تبيان، ذيل تفسير آيه ي 7 سوره ي آل عمران ). به تعريف ديگر متشابه لفظي است محتمل وجوه معاني که در معرض شک و شبهه است و لذا محتاج به تأويل است و هم قايل تأويل صحيح است و هم تأويل فاسد مانند اکثر آيات خلق يعني آفرينش انسان و آسمانها و تقدير و صفات افعال الهي » ( التمهيد، نوشته ي استاد محمد هادي معرفت، 3 / 8 ).
اکثريت عظيم آيات قرآني محکم، و اقليت آنها، در حدود دويست آيه ( ـــ التمهيد، 3 / 14 ) متشابه است. يک فقره از آيات متشابه، آياتي است که به خداوند چشم و گوش و دست و وجه نسبت مي هد يا از استواي الهي بر عرش ( که هم معناي استوا باريک و بغرنج است و هم معناي عرش ) و نيز « رؤيت الهي » سخن مي گويد. يا به « آمدن » خداوند اشاره دارد. در خود قرآن کريم کراراً به اِحکام يا تشابه آيات يا وجود محکم و متشابه در ميان آيات اشاره و تصريح شده است که يک نمونه ي بارز و اعلاي آن در همان آيه ي هفتم سوره ي آل عمران است که مدار و محور بحث ما در اين مقاله است. طبعاً‌ اين سؤال پيش مي آيد که اصولاً‌ چرا متشابهات که شبهه انگيز و دشوار و ديرياب است، در متني چون قرآن که مثل اعلاي فصاحت و روشني و صراحت بيان است، وجود دارد؟ و شايد اگر تمام آيات و عبارت قرآني، محکم يعني روشن و بدون « تشابه »‌ بود، برتر و بهتر بود. در پاسخ بايد گفت که قرآن در قالب و بر وفق موازين کلام طبيعي انسان نازل شده است. و در کلام بشري از ساده ترين تعبيرات روزمره گرفته تا عالي ترين تعبيرات و عبارات ادبي و هنري انواع صورتهاي مَجازي و استعاري تمثيلي و کنايي راه دارد، و هر جا که مَجاز باشد، لامحاله تشابه و متشابه پيش مي آيد. زمخشري و امام فخر رازي وجود متشابهات را، نه عيب و ايراد، بلکه حسن و هنر و مايه ي پيشرفت علم و فرهنگ مي دانند ( ـــ تفسير کشاف، و تفسير کبير، ذيل آيه ي هفتم سوره ي آل عمران ). حضرت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) فرموده اند که « ان القرآن حمّالُ ذووجوه » ( قرآن در بردارنده ي وجوه معاني گوناگون است ـــ نهج البلاغة، نامه ي 77 ). در اينکه متشابهات را بايد حمل بر معناي ظاهري و لفظي نکرد، بلکه تأويل کرد بين اکثر قرآن پژوهان، مخصوصاً‌ معتزله و شيعه اتفاق نظر است. فقط ظاهرگرايان و بعضي از اشعريان افراطي و حشويه برآنند که بايد از تأويل پرهيز کرد و آيات متشابه را حمل بر معناي ظاهري کرد و در چون و چند آن ژرفکاوي نکرد، چنان که قول مشهوري در اين زمينه از مالک بن انس درباره ي استواي خداوند بر عرش نقل شده است: « استوا معلوم است، و کيفيت آن مجهول است [و ايمان به آن واجب است] و سؤال از آن بدعت است » ( ــ تفسير قُرطبي، ذيل آيه ي 54 سوره ي اعراف ).
از مهمترين آثار قدما در زمينه ي شرح و تأويل متشابهات قرآن، متشابه القرآن اثر قاضي عبدالجبار همداني ( م 415 ق ) متکلم بزرگ معتزلي است. ديگر حقايق التأويل اثر شريف رضي (م 406 ق) جامع نهج البلاغه که فقط مجلد پنجم آن محفوظ مانده و به طبع رسيده است. همچنين: متشابه القرآن و مختلفة، تأليف ابن شهر آشوب.

تأويل

همان طور که متشابه را با توجه به محکم، معني کرديم، تأويل را هم بايد در جنب تفسير و در مقايسه با آن توضيح داد. ساده ترين معناي تفسير « علم فهم قرآن » يا « تفهيم مراد الله از قرآن، در حد مستطاع بشر » است ( ـــ قانون تفسير، اثر استاد سيدعلي کمالي، صص 27 و 46-47 ). تأويل از « اَول » به معناي رجوع است ( قاموس فيروزآبادي ). هم تفسير به معناي شرح و بيان، در قرآن به کار رفته است ( فرقان، 33 ) هم تأويل. استاد محمد هادي معرفت بر آن است که کلمه ي تأويل که 17 بار در قرآن مجيد به کار رفته است، به سه معني است: 1) به معناي « مآل امر » ( سرانجام ) در پنج جاي قرآن: نساء 59؛ اسراء، 35؛ اعراف، 35 ( دوبار )؛ و يونس، 39. 2 ) به معناي « تعبير رؤيا »، در هشت مورد: يوسف، 6، 21، 36، 37، 44، 45، 100 و 101. 3 ) به معناي « توجيه متشابه » [ يعني معناي باطني ] در چهار مورد: آل عمران، 7 ( دوبار )، کهف، 78 و 82.
بعضي از قرآن پژوهان تأويل را اخراج دلالت لفظ از دلالت حقيقي به دلالت مجازي مي دانند، بي آنکه از عادت و عملکرد زبان عربي در تجوز عدول شود و بايد بر وفق علاقه هاي مجازي باشد، مانند تسميه ي شيء به شبه آن يا به سبب آن، يا به لاحق آن يا به مقارن آن ( غزالي در مستصفي ). بعضي تأويل را عبارت از « توجيه متشابهات » دانسته اند و « کشف معناي ثانوي کلام که آن را بَطن گويند، در برابر معناي آشکار که آن را ظَهر گويند » ( التمهيد، 3 / 28 ). فهم تفسير نياز به قرينه ي خارج از کلام، از جمله دليل عقلي و توجيه فکري و نظري ندارد، اما تأويل نياز به دلالت صريحي از خارج لفظ و عبارات متشابه دارد. بعضي گفته اند تفسير در الفاظ است و در مفردات، اما تأويل در معاني است و در جملات. بعضي گفته اند تفسير با عبارت سروکار دارد و تأويل با اشارت. محمد حسين ذهبي، قرآن پژوه و مورخ تفسير مي نويسد: « تفسير راجع به روايت است، و تأويل راجع به درايت » ( التفسير المفسرون، 1 / 22 ). در ضرورت تأويل هم
قرآن ناطق است و هم ائمه (عليه السّلام) و صحابه و هم قرآن پژوهان اعصار بعد: ولي تأويل قرآن، کار هر کسي نيست و هم خود قرآن ( طبق قرائتي که مطرح خواهد شد ) و هم احاديث بسيار قائل به اين است که تأويل نادرست و غير قانوني، کار هوسناکان و سرگشتگان، و پيروان مکاتب و مذاهب ضاله و مضله است، اما تأويل درست و قانوني - که فهم متشابهات قرآني در گرو آن است - وظيفه ي « راسخان در علم » يعني دانشوران دين پژوه و سخندان و درست اعتقاد است. درباره ي راسخان در علم که دانايان قرآن هستند.

آيه ي هفتم سوره ي آل عمران

مدار و محور اين بحث که از عصر نزول وحي تا امروز، معرکه ي آراء و انديشه هاي قرآن پژوهان بوده است، هفتمين آيه از سوره ي آل عمران است، از اين قرار: هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ [ عطف / وقف ] وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَ مَا يَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبَابِ‌
اختلاف قرائتي که در اينجا، بر سر وقف کردن يا نکردن بعد از کلمه ي « الله » وجود دارد، مهمترين و معني دارترين اختلاف قرائت در سراسر قرآن، و تاريخ فهم و تفسير قرآن است. از نظر زباني و نحو، هر دو وجه جايز است:
1) « قرائت وقف » [ از اين پس در دنباله ي مقاله، دو اصطلاح قرائت وقف و قرائت عطف را به کار مي بريم که به ترتيب برابر با فصل، و وصل است و شرحش خواهد آمد ] يعني وقف بعد از کلمه ي الله، که با چنين وقفي معناي آيه چنين مي شود که تأويل متشابهات را جز خداوند کسي نمي داند. در اين قرائت والراسخون في العلم جمله ي مستأنفه (يعني آغازين و مستقلي) است. ترجمه ي کل اين آيه بر طبق « قرائت وقف »، بر وفق ترجمه ي جديدالانتشار آقاي دکتر سيد جلال الدين مجتبوي، که جانب اين قرائت را گرفته اند، چنين است: « اوست [ آن خداي ] که [ اين ] کتاب را بر تو فرو فرستاد. برخي از آن، آيه هاي محکم اند که آنها مادر و اصل کتاب اند؛ و برخي ديگر متشابه اند. اما آنها که در دلشان کژي - انحراف از راه راست - است، آنچه را متشابه است پي مي گيرند براي فتنه جويي و در جستن تأويل آن و حال آنکه تأويل آن را جز خدا نمي داند؛ و آنان که در دانش استوارند، گويند: ما بدان گرويده ايم، همه از سوي پروردگار ماست. و اين را جز خردمندان ياد نکنند و پند نگيرند ».
2) « قرائت عطف » ( يا وصل ). اگر بعد از الله وقف نشود، يعني والراسخون في العلم به الله عطف شود، معناي اصلي آيه چنين مي شود که راسخان در علم هم تأويل متشابهات را مي دانند. ترجمه ي اين آيه را از ترجمه ي جديد راقم اين سطور که در مراحل نهايي زير چاپ است، بر وفق « قرائت عطف » نقل مي کنيم: « او کسي است که کتاب [ قرآن ] را بر تو نازل کرد که بخشي از آن محکمات است که اساس کتاب است، و بخش ديگر متشابهات است، اما کج دلان، براي فتنه جويي و در طلب تأويل [ دلخواه خود از آن ] پيگير متشابهات مي شوند. حال آنکه تأويل آن را جز خداوند و راسخان در علم - که مي گويند به آن ايمان آورده ايم، همه از پيشگاه خداوند است - نمي دانند؛ و جز خردمندان کسي پند نمي گيرد ».
1) قائلان به « قرائت وقف » تقريباً همه از اهل سنت هستند، از جمله: ابي بن کعب، ابن مسعود، عروة بن زبير، حسن بصري، عمر بن عبدالعزيز، مالک، کسايي، فراء، اخفش، جبايي، طبري، ميبدي، امام فخر رازي، قرطبي، ابن جزّي، ابوحيان غرناطي، نيشابوري، واعظ کاشفي، قاسمي. 2) قائلان به « قرائت عطف » هم از ميان اهل سنت هستند و هم اکثريت شيعه؛ و بعضي از بزرگان آنان عبارتند از: الف) اهل سنت: مجاهد، نحاس ( نحوي )، عُکبري (نحوي )، قاضي عبدالجبار ( در تنزيه القرآن )، زمخشري، ابن فورک، ابن ابي الحديد، بيضاوي، زرکشي ( در برهان )، ابوالسعود عمادي، آلوسي، محمد صافي ( نحوي معاصر ) و شيخ محمد عبده. ب) شيعه: ائمه ي اطهار (عليه السّلام) چنان که حديثي از امام صادق (عليه السّلام) در کافي و تفسير عياشي نقل شده است که فرموده اند: « نحن الراسخون في العلم فنحن نعلم تأويله » ( ما راسخان در علميم؛ و لذا تأويل آن را مي دانيم )، قمي، عياشي، شريف رضي، شريف مرتضي ( در مجلس سي و سوم از امالي )، طبرسي، ابوالفتوح رازي، ملافتح الله کاشاني، ملا محسن فيض، شبر، بلاغي، مغنيه. 3) بي طرفان که هر يک از دو قرائت را به نوعي جايز مي شمارند: ابن عباس، ابن کثير، شيخ طوسي، شوکاني، علامه طباطبايي، محيي الدين درويش ( نحوي معاصر ).

دلايل صحت و رجحان قرائت عطف

1) يادآور مي شويم که « قرائت عطف » ( يا وصل ) يعني عطف « راسخان » به « الله » - يعني قرائتي که معناي آن چنين است که غير از خداوند، راسخان در علم هم به تأويل قرآن علم دارند - در ميان شيعه اجمالي است و از ميان همه ي مفسران بزرگ شيعه فقط دو تن ( از قدما شيخ طوسي و از معاصران علامه طباطبايي ) قائل به هر دو قرائت هستند. يعني اينان هم منکر قرائت مقبول شيعه نيستند. ديگر اينکه اگر فقط شيعه قائل به « قرائت عطف » بود، شايد اين شبهه پيش مي آمد که صرفاً از احترامي که براي ائمه خود - عليهم السّلام - قائلند، طرفدار اين قرائت شده اند. يعني اين قبا را به قامت ايشان بريده و دوخته اند، اما خوشبختانه عده ي معتنابهي از بزرگان اهل سنت ( از مفسران زمخشري و بيضاوي و عبده، و از نحويان قديم نحاس، و از نحويان معاصر محمود صافي، و از قرآن پژوهان ديگر زرکشي، و از متکلمان بزرگ قاضي عبدالجبار و ابن فورک و ابن ابي الحديد ) هم همرأي و همقرائت با شيعه هستند. حاصل آنکه از بزرگان شيعه کمتر کسي همقرائت با اهل سنت و صرفاً‌ قائل به « قرائت وقف » است ( شيخ طوسي و طباطبايي قائل هر دو قرائت هستند، نه يکي دون ديگري )، اما از بزرگان اهل سنت، بسياري کسان که نام برديم، همقرائت با شيعه و قائل به « قرائت عطف » هستند؛ يعني راسخان در علم را هم داناي تأويل قرآن مي دانند.
2) در قرآن کريم آياتي هست که حاکي از اينکه « اهل علم » [ الذين اوتو العلم ] يا « اهل الذکر » يا « اهل استنباط » فهمندگان حاق معاني باطني قرآن هستند:
بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ ( عنکبوت، 49)؛ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ‌ ( نحل، 43؛ انبيا، 7)؛ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ (نساء، 83).
3) قرآن کتاب هدايت و عربي مبين است و به لسان قوم است و دربردارنده ي پيام الهي است. اگر مردم با فرهنگ و راسخ در علم، تأويل قرآن را ندانند، در اين صورت بلاتشبيه چنين خواهد شد که خداوند کتابي را که بارها به روشني و روشنگري آن تصريح شده، به صورت معما و تعميه و توريه نازل فرموده است. و اين نقض غرض است. و العياذبالله شبيه به « المعني في بطن الشاعر » خواهد شد. حال آنکه خداوند مخاطبان قرآن را امر به تأمل و تدبر در قرآن کرده است و چنين امري در صورتي معقول است، که امکان فهم و تدبر فراهم باشد. و اگر براي همگان فراهم نيست، براي دانشوران و دين پژوهان باشد.
4) از سياق آيه بر مي آيد که از راسخان در علم بايد انتظار دانستن تأويل قرآن را داشت نه ندانستن آن را. به گفته ي استاد سيد علي کمالي « اگر [ والراسخون في العلم] مستأنفه باشد [و عطف نباشد ] قيد رسوخ در علم بيجاست. زيرا بسياري از مؤمنين بي علم سليم الاعتقاد نيز مي گويند: « آمنّا کلُّ من عند ربنّا » زيرا مي دانند که چنين اعتقادي از ضروريات دين است و اختصاص به راسخين ندارد. چنان که مجاهد گفته: « اگر راسخين در علم در اين مورد هيچ امتيازي نداشته باشند جز آنکه بگويند آمنا، چه مانعي دارد که غير راسخين هم بگويند. و آن وقت فرقي ميان راسخين و غير راسخين نباشد » ( قانون تفسير، ص 314 ).
5) اگر « قرائت وقف » را بگيريم حتي پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) هم که صاحب رسالت و مهبط وحي و فراگير قرآن از مقام صدور وحي است، داناي تأويل قرآن نخواهد بود. و اين قول نقض حرمت شرعي و خرق اجماع در بردارد. اما اگر قبول کنيم که حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) تأويل قرآن را مي داند، در اين صورت چون راسخ در علم است، تأويل را مي داند. وگرنه هيچ آيه اي جز اين آيه در قرآن نيست که چنين جوازي به رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) بدهد. لذا حال که دانستن تأويل به خاطر رسوخ در علم است، پس ديگران از جمله ائمه ي اطهار (عليه السّلام) و ساير بزرگان دين و دانش هم مي توانند داناي تأويل باشند.
استاد محمد هادي معرفت مي نويسد: « به قاعده ي لطف، وجود علماي عارف به تأويل متشابهات بر وجه صحيح آن سدّي رفيع در برابر اهل زيغ و باطل و دفاع از دين و از تباه سازي آيات قرآن باشد، لازم است » ( ـــ التمهيد، 3 / 36 ).
استاد سيد علي کمالي دزفولي روايتاً و درايتاً به اين نتيجه رسيده اند که افضل راسخان در علم، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و سپس حضرت علي (عليه السّلام) و ساير ائمه ي اطهار - عليهم السّلام - هستند. اما به نظر استاد معرفت، در ميان علماي اسلام مخصوصاً در ميان قرآن شناسان از طبري گرفته تا طباطبايي بسياري کسان راسخ در علم به شمار مي آيند. به نظر نمي رسد ملکه ي عصمت، با مقام امامت، براي رسوخ در علم لازم باشد. البته اخباري در منابع کهن شيعه آمده است که دلالت بر اين دارد که « راسخان در علم آل محمد هستند » و احاديث بسياري از امام صادق (صلي الله عليه و آله و سلم) و ديگر ائمه ي اطهار (عليه السّلام) روايت شده است که فرموده اند: « نحن الراسخون في العلم فنحن نعلم تأويله » ( ما راسخان در علم هستيم و لذا تأويل قرآن را مي دانيم ) ( ـــ تفسير عياشي، ذيل تفسير آيه ي 7، سوره ي آل عمران؛ بحارالانوار، 23، کتاب الامامة، باب 10؛ همچنين 92 / 92 ).
6) اگر احاديث شيعه مورد وثوق و قبول بعضي از صاحب نظران از جمله بعضي از برادران اهل سنت نباشد، حديث معروفي هست که منابع فريقين نقل کرده اند، و از نظر بحث ما حائز کمال اهميت است و آن حديثي است مشتمل بر دعاي حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) در حق ابن عباس قرآن شناس و صحابي جليل القدر: « اللهم فقهه في الدين وعلمه التأويل » ( بار پروردگارا! به او دين پژوهي - تفقه در دين - و تأويل بياموز ) که به صريح ترين وجهي نشان مي دهد که تأويل آموختني است و به مدد فضل و فرهنگ پيشرفته و رسوخ در علم به دست مي آيد ( براي مدارک اين حديث ـــ قانون تفسير، ص 314 ). همچنين رواياتي از ابن عباس نقل شده است که مي گويد من از دانايان تأويل قرآنم ( براي مدارک آن ـــ التمهيد، 3 / 48 ).
7) در سراسر تاريخ تفسير قرآن، آن دسته از مفسران اهل سنت هم که قائل به « قرائت وقف » هستند مانند امام فخر رازي ( يعني راسخان در علم را داناي تأويل قرآن نمي دانند )، عملاً در تفسيرهاي خود، به نحوي رفتار کرده اند که گويي تأويل قرآن را مي دانند. کافي است که به تفاسير اين دسته از مفسران اهل سنت، ذيل آيات متشابه مراجعه کنيد تا ملاحظه کنيد که بيشتر از مفسران شيعه در تأويل آنها مي کوشند و سنگ تمام مي گذارند.
8) براي تغيير ذايقه ي خوانندگان گرامي و تنوع در بحث، از کساني که قائل به « قرائت وقف » هستند مي پرسيم آيه ي حاضر، يعني آيه ي هفتم سوره ي آل عمران، آيا متشابه است يا محکم؟ اگر بگويند محکم است که مکابره با حق و مجادله با حس و عيان کرده اند. و به آنان يادآور مي شويم که اين آيه بيش از هر آيه ي ديگري « تشابه » داشته و دوپهلو مي نموده و بيش از 14 قرن است که معرکه ي آراء انديشه وران و قرآن پژوهان است؛ پس لامحاله قبول خواهند کرد که متشابه است. سپس خواهيم پرسيد آيا اين آيه ي متشابه را تأويل مي کنند يا خير؟ اگر بگويند خير، خواهيم گفت پس معناي آن را از کجا مي فهميد؟ اگر بگويند آري، خواهيم گفت پس شما خود را توانا و داناي تأويل مي دانيد. و اين خُلف است. زيرا شما طبق قرائتي که پيش گرفته بوديد (قرائت وقف) فقط خداوند را داناي تأويل آيات متشابه مي دانستيد. پس دانسته يا نادانسته آب به آسياب حريفان خود - که ما باشيم - مي ريزيد، و چيزي را که با دست پس مي زنيد، با پا پيش مي کشيد. پس مخالفت شما با ما صوري، و جدال شما با ما لفظي است.
منبع مقاله :
خرمشاهي، بهاء الدين؛ (1389)، قرآن پژوهي (1)، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ چهارم



 

 

نسخه چاپی