تعريف بيکاري
تعريف بيکاري

 

نويسنده: گريگوري منکيو
مترجم: دکتر حميدرضا ارباب





 

از دست دادن شغل بيش ترين اضطراب را در زندگي شخص به همراه دارد. بيش تر مردم با اتکا به درآمدهاي کاري سعي مي کنند تا سطح استاندارد زندگي خود را حفظ کنند و بسياري از مردم به کار، نه تنها به عنوان منبع کسب درآمد بلکه از جنبه ی منزلت شخصي و اجتماعي نگاه مي کنند. از دست دادن شغل به معناي سطح استاندارد پايين تر زندگي در زمان حال، نگراني درباره ی آينده، و کاهش اعتماد به نفس است. بنابراين تعجبي ندارد اگر سياستمداران در مبارزات انتخاباتي خود همواره از سياست هايي که به اشتغال بيش تر و ايجاد شغل جديد مربوط است، صحبت مي کنند.
برخي نيروها سطح و رشد استاندارد زندگي را تعيين مي کنند. مثلاً کشوري که بخش بزرگي از درآمد خود را پس انداز و سرمايه گذاري مي کند، از رشد سريع تر و انباشت سرمايه ها و فزوني GDP نسبت به ساير کشورهاي با پس انداز و سرمايه گذاري کم تر برخوردار خواهد شد. يک معياري نشان دادن سطح استاندارد زندگي يک کشور، مقدار بيکاري آن کشور است. مردمي که تمايل به انجام کار دارند ولي کار براي آنان وجود ندارد و نمي توانند شغلي را براي مشارکت در توليد کالاها و خدمات به دست آورند. هر چند وجود درصدي بيکاري در يک اقتصاد مختلط با وجود هزاران بنگاه و ميليون ها کارگر اجتناب ناپذير است، ولي مقدار بيکاري در طول زمان و در بين کشورهاي جهان بسيار متفاوت است. وقتي يک کشور از تمامي نيروي کار خود استفاده مي کند و اصطلاحاً در وضعيت اشتغال کامل نيروي کار قرار دارد، در مقايسه با وضعيتي که بخشي از نيروي کار بلااستفاده هستند GDP بزرگ تري دارد.
مسئله ی بيکاري به دو بخش تقسيم مي شود- بلندمدت و کوتاه مدت. نرخ طبيعي بيکاري در اقتصاد، مقدار بيکاري است که هر اقتصاد به طور طبيعي آن را تجربه مي کند. بيکاري ادواري نوسانات سالانه ی بيکاري حول نرخ طبيعي آن است و ارتباط زيادي با کاهش و افزايش فعاليت هاي اقتصادي در کوتاه مدت دارد. نرخ طبيعي بيکاري دلالت بر اين مسئله ندارد که اين نرخ در طول زمان نرخي است ثابت يا از سياست هاي اقتصادي متأثر نمي شود. نرخ طبيعي بيکاري فقط حاکي از اين است که نوسانات بيکاري حول يک نرخ طبيعي بيکاري تغيير مي کنند.
در آغاز برخي واقعيت هاي مربوط با بيکاري را شرح، و آن گاه به سه پرسش زير پاسخ مي دهيم: دولت چگونه نرخ بيکاري را اندازه گيري مي کند؟ مشکلات ناشي از تفسير اطلاعات مربوط به بيکاري کدام اند؟ دوره ی بيکاري معمولاً چه مدت زماني طول مي کشد؟
همان طور که خواهيد ديد، بيکاري بلندمدت ناشي از يک عامل نيست که تنها يک راه حل داشته باشد؛ بلکه بيکاري، ناشي از عوامل بسيار زيادي است. بنابراين هيچ راه حل ساده اي براي کاهش نرخ طبيعي بيکاري در اقتصاد و کاهش مصيبت هاي ناشي از بيکاري پيش روي سياست گذاران وجود ندارد.

تعريف بيکاري

دولت چگونه بيکاري را اندازه گيري مي کند؟ و در تفسير آمار و اطلاعات مربوط به بيکاري با چه مشکلاتي رو به رو هستيم؟ و بيکاري معمولاً چه دوره ی زماني طول مي کشد؟

نرخ بيکاري چگونه اندازه گيري مي شود؟

اندازه گيري بيکاري وظيفه ی مرکز آمار نيروي کار (BLS) (1)، بخشي از اداره ی نيروي کار، است. هر ماهه BLS آمار مربوط به بيکاري و ساير جنبه هاي بازار کار مانند انواع استخدام، دوره ی متوسط کار در هفته، و دوره ی بيکاري را اعلام مي کند. اين اطلاعات با مطالعه بر روي 60000 خانوار به دست مي آيند.
بر اساس پاسخ هاي جمع آوري شده از پرسشنامه ها، BLS هر بزرگسال را (16سال و بيش تر) در يکي از سه گروه زير طبقه بندي مي کنند:
• شاغل ( مستخدم )
• غيرشاغل ( بيکار )
• خارج از نيروي کار
يک فرد زماني شاغل محسوب مي شود که بيش تر اوقات کاري خود را در هفته ی گذشته در يک شغل گذرانده باشد. يک شخص زماني بيکار يا غيرشاغل محسوب مي شود که به طور موقت بيکار شود يا در جست و جوي شغل باشد يا منتظر آغاز کار در يک شغل جديد از يک تاريخ معين باشد. شخصي که در هيچ يک از دو گروه کاري ( شاغل و غيرشاغل يا بيکار ) نباشد در گروه سوم يا خارج از نيروي کار قرار مي گيرد. دانش آموزان، خانم هاي خانه دار يا بازنشسته ها در اين گروه قرار دارند. در نمودار 1 اين طبقه بندي را براي سال 1998 در امريکا ملاحظه مي کنيد. از آن جا که BLS تمام افراد مورد مطالعه را در يک طبقه قرار مي دهد، لذا آمارهاي مختلفي براي نشان دادن وضعيت بازار کار مورد ملاحظه قرار مي گيرد. بر اساس تعريف BLS نيروي کار برابر است با مجموع افراد شاغل و افراد بيکار ( غيرشاغل ).
تعداد افراد بیکار + تعداد افراد شاغل = نیروی کار
تعريف بيکاري
نمودار 1 طبقه بندي جمعيت در سال 1998. بر اساس آمار، مرکز آمار نيروي کار ( BLS ) جمعيت بزرگسالان به سه گروه تقسيم مي شوند: افراد شاغل، افراد بيکار، افراد خارج از نيروي کار.
بر اساس نظر BLS، نرخ بيکاري به صورت درصدي از نيروي کار، که فاقد شغل هستند، يا نسبت افراد بيکار به کل نيروي کار تعريف مي شود:
تعريف بيکاري
BLS ( مرکز آمار نيروي کار ) نرخ هاي بيکاري را براي کل جمعيت بزرگسال و همچنين براي ساير زيرگروه هاي جمعيت مانند سياه پوستان، سفيدپوستان، مردان، زنان، و امثال آن ها محاسبه مي کند.
BLS ( مرکز آمار نيروي کار ) از همين بررسي براي انتشار اطلاعات مربوط به مشارکت نيروي کار استفاده مي کند. نرخ مشارکت نيروي کار برابر است با نسبت يا نرخ مشارکت افراد بزرگسال. به عبارت ديگر، نرخ مشارکت نيروي کار درصدي از افراد بزرگسال را که جزو نيروي کار هستند، اندازه گيري مي کند:
تعريف بيکاري
نرخ مشارکت نيروي کار نيز همانند نرخ بيکاري براي کل جمعيت بزرگسال و ساير گروه هاي جمعيت محاسبه مي شود.
جهت ملاحظه ی نحوه ی محاسبه ی اين شاخص ها از ارقام سال 1998 استفاده مي کنيم. در اين سال کل جمعيت شاغل 131/5 ميليون و کل جمعيت بيکار نيز 6/2 ميليون نفر بوده است. بنابراين کل نيروي کار برابر است با:
137/7= 6/2 + 131/5 = نیروی کار
نرخ بيکاري برابر است با
تعريف بيکاري
از آن جا که کل جمعيت بزرگسال در اين سال 205/2 ميليون نفر است، نرخ مشارکت نيروي کار به صورت زير محاسبه مي شود:
تعريف بيکاري
بنابراين، در سال 1998 حدود تعريف بيکاري جمعيت بزرگسال در بازار کار حضور داشته و 4/5 درصد از اين افراد بيکار بوده اند.
جدول 1 اطلاعات مربوط به بيکاري و مشارکت نيروي کار در گروه هاي مختلف جمعيتي امريکا را نشان مي دهد. برخي نتايج مهم اين جدول عبارت اند از:
1- نرخ مشارکت زنان کم تر از مردان است ولي از نظر نرخ بيکاري، مردان و زنان تقريباً يکسان هستند.
2- نرخ مشارکت سياه پوستان و سفيدپوستان مشابه است ولي نرخ بيکاري سياه پوستان بيش تر از نرخ بيکاري سفيدپوستان است.
3- نرخ مشارکت جوانان ( 16 تا 19 سال ) بسيار کم و در عوض نرخ بيکاري اين گروه از نرخ بيکاري کل جمعيت بزرگ تر است.
جدول 1 وضعیت گروه های مختلف جمعیتی در بازار نیروی کار. جدول، نرخ بیکاری و نرخ مشارکت نیروی کار را در گروه های جمعیتی مختلف آمریکا در سال 1998 نشان می دهد.

گروه های جمعیتی بزرگسالان (20 سال و بیش تر)

نرخ بیکاری (درصد)

نرخ مشارکت نیروی کار (درصد)

سفیدپوستان، مرد

3/2

77/2

سفیدپوستان، زن

3/4

59/7

سیاه پوستان، مرد

7/4

72/5

سیاه پوستان، زن

7/9

64/8

جوانان (16 تا 19 سال)

 

 

سفیدپوستان، مرد

14/1

56/6

سفیدپوستان، زن

10/9

55/4

سیاه پوستان، مرد

30/1

40/7

سیاه پوستان، زن

25/3

42/5

تعريف بيکاري
نمودار 2 نرخ بيکاري از سال 1960 در امريکا. اين نمودار با استفاده از داده هاي سالانه مربوط به نرخ بيکاري درصد نيروي کار بدون شغل را نشان مي دهد.
اطلاعات و آمار ارائه شده از سوي BLS ( مرکز آمار نيروي کار ) در مورد بازار کار به اقتصاددانان و سياست گذاران اين امکان را مي دهد که بر تحولات اقتصادي در طول زمان نظارت داشته باشند. نمودار 2 نرخ بيکاري کشور امريکا را از سال 1960 تاکنون نشان مي دهد. ارقام اين نمودار نشان مي دهند که اقتصاد هميشه با بيکاري رو به رو بوده و مقدار يا نرخ بيکاري از سالي به سال ديگر تغيير کرده است. نرخ عادي بيکاري که نوسانات نرخ بيکاري حول آن تغيير مي کند را نرخ طبيعي بيکاري مي ناميم و اختلاف يا انحراف بيکاري از اين نرخ طبيعي بيکاري ادواري ناميده مي شود. در نمودار، نرخ طبيعي به صورت يک خط مستقيم و 5/5 درصد است. در ادامه ی مقاله، نوسانات کوتاه مدت را کنار مي گذاريم و فقط به بررسي اين که چرا بيکاري يک مشکل حاد و پيچيده براي بازارهاي اقتصادي است، مي پردازيم.

مطالعه ی موردي: مشارکت نيروي کار مردان و زنان در اقتصاد امريکا
نقش زنان در جامعه ی امريکا طي دو دهه ی گذشته ( 1980 تا 2000 ) به شدت تغيير کرده است. جامعه شناسان دلايل بسيار زيادي براي اين تغييرات ارائه مي کنند. بخشي از اين دلايل به فناوري هاي جديد در توليد ماشين لباسشويي، ماشين ظرفشويي، يخچال، فريزر، و دستگاه هاي لباس خشک کن و غيره مربوط مي شوند. اين اختراعات باعث کاهش اوقات کاري خانم هاي خانه دار در منزل مي شوند. بخشي از دلايل نيز به کنترل جمعيت و روش هاي تنظيم خانواده و کاهش تولد نوزدان مربوط مي شوند. علاوه بر دلايل فوق، مي توانيم از تغيير نقش زنان در مسائل اجتماعي و سياسي نام ببريم. خلاصه آن که تمامي علل ذکر شده به طور وسيع بر جامعه و به طور خاص بر اقتصاد تأثير گذاشته اند.
استفاده از اطلاعات مربوط به درصد مشارکت زنان، اين آثار را بهتر نشان داد. نمودار 3 نرخ مشارکت نيروي کار به تفکيک مردان و زنان امريکا را از سال 1950 به بعد نشان مي دهد. فقط در دوران پس از جنگ دوم جهاني نقش مشارکتي مردان و زنان در جامعه اختلاف بسيار زيادي داشت. تنها 33 درصد از زنان در حال کار يا منتظر کار بودند، در حالي که اين رقم براي مردان 87 درصد بود. طي چند دهه ی گذشته اين اختلاف بين نرخ مشارکت مردان و زنان به تدريج کاهش يافت، تعداد زناني که به بازار کار وارد شدند و تعداد مرداني که بازار کار را ترک کردند نيز افزايش يافت. آمار مربوط به سال 1998 نشان مي دهد که نرخ مشارکت زنان 60 درصد و نرخ مشارکت مردان 75 درصد است. با توجه به شاخص هاي مربوط به نرخ مشارکت، مردان و زنان امروزه نقشي يکسان در اقتصاد ايفا مي کنند.
درک افزايش نرخ مشارکت زنان در نيروي کار آسان، ولي کاهش نرخ مشارکت مردان تا حدي معماگونه است. دلايل بسيار زيادي براي اين کاهش وجود دارد. اولاً، در زمان حاضر مردان جوان در مقايسه با پدران و پدربزرگ هاي شان سال هاي بيش تري در مدرسه مي مانند. ثانياً مردان سالمند نيز زودتر بازنشسته شده و بيش تر عمر مي کنند. ثالثاً با استخدام بيش تر زنان، پدران بيش تر در خانه براي نگهداري فرزندان مي مانند. دانشجويان تمام وقت، بازنشستگان و پدراني که در خانه مي مانند خارج از نيروي کار جامعه هستند.

آيا نرخ بيکاري، آن چه را که مورد نظر است اندازه گيري مي کند؟

شايد اندازه گيري مقدار بيکاري در اقتصاد خيلي آسان به نظر برسد. ولي در واقعيت اين طور نيست. ممکن است تشخيص و متمايز کردن فردي که يک شغل تمام وقت دارد با فردي که هيچ کاري ندارد آسان باشد، ولي تشخيص فردي که شاغل نيست از فردي که در بازار نيروي کار حضور ندارد، بسيار مشکل است.
در واقع ورود به بازار نيروي کار و خروج از آن امري متداول و معمولي است. بيش از 1/3 افراد غيرشاغل در سال هاي اخير وارد نيروي کار شده اند. اين افراد تازه وارد، کارگران جواني هستند که به دنبال نخستين شغل خود مي گردند، مثل فارغ التحصيلان دانشگاه ها. اين گروه شامل افراد ديگري نيز مي شوند، کارگران قديمي که در سال هاي قبل از جمعيت نيروي کار خارج شده و بار ديگر در زمان حال وارد بازار نيروي کار شده اند. علاوه بر اين، بيکاري با يافتن شغل توسط جويندگان کار به پايان نمي رسد. تقريباً نيمي از بيکاري با خروج افراد بيکار از بازار به پايان مي رسد.
از آن جا که مردم اغلب به بازار نيروي کار وارد يا از آن خارج مي شوند، به سختي مي توانيم آمار مربوط به بيکاري را مورد ملاحظه و تفسير قرار دهيم. از يک سو برخي از افراد که طبق آمار بيکار هستند، شايد بيکار نباشند و در واقع به سختي در جست وجوي شغل هستند. اين افراد خودشان را بيکار مي دانند زيرا قصد استفاده از کمک هاي مالي دولت به بيکاران را دارند يا آن که واقعاً کار مي کنند ولي از مستمري بيکاران نيز استفاده مي کنند. واقعيت اين است که اين افراد را بايد خارج از نيروي کار به حساب آوريم يا در برخي حالات نيز آن ها را شاغل بدانيم. از سوي ديگر، برخي از افرادي که طبق آمار جزءِ « خارج از نيروي کار » به حساب مي آيند، کساني هستند که تمايل به کار دارند. اين افراد شايد در جست و جوي شغل تلاش زيادي مي کنند ولي در يافتن شغل ناموفق هستند. اين افراد را کارگران ناموفق مي ناميم که در آمار بيکاران نشان داده نمي شوند هر چند واقعاً کارگران بدون شغل هستند. بر اساس پژوهش هاي آماري، افزودن کارگران ناموفق باعث افزايش نرخ بيکاري به اندازه ی 0/5 درصد مي شود.
تعريف بيکاري
نمودار 3 نرخ مشارکت زنان و مردان از سال 1950. اين نمودار درصد مردان و زنان مشاغل را نشان مي دهد. همان طور که ملاحظه مي کنيد در چند دهه ی گذشته نرخ مشارکت زنان افزايش و نرخ مشارکت مردان در بازار نيروي کار کاهش يافته است.

بيکاري يک پديده ی کوتاه مدت است يا بلندمدت؟

براي قضاوت در مورد اهميت مشکل بيکاري، اين پرسش که پديده ی بيکاري يک پديده ی کوتاه مدت است يا بلندمدت بايد مورد بررسي قرار بگيرد؟ اگر بيکاري يک پديده ی کوتاه مدت باشد، ممکن است نتيجه بگيريم که چندان مشکلي مهمي نيست. بنابراين کارگران چند هفته در جست و جوي کار خواهند بود و پس از مدت زماني کوتاهي شغل مناسبي با توجه به مهارت خود به دست مي آورند. اما اگر بيکاري يک پديده ی بلندمدت باشد، مي توانيم نتيجه بگيريم که بيکاري يک مشکل اساسي و مهم است. در اين صورت کارگران براي مدت زمان طولاني بيکار مي مانند و به سختي شغل پيدا مي کنند و به احتمال زياد در اين دوره دچار مشکلات معيشتي و رواني سختي خواهند شد.
از آن جا که دوره ی بيکاري بر نگرش ما در مورد اهميت مشکل بيکاري تأثير مي گذارد، اقتصاددانان وقت و انرژي بسيار زيادي صرف بررسي داده هاي مربوط به دوره هاي بيکاري مي کنند. در اين راستا آنان به يک حقيقت مهم، دقيق، و اندکي متناقض دست يافته اند: اکثر دوره هاي بيکاري کوتاه مدت هستند ولي بيکاري مشاهده شده در هر دوره ی زماني مفروض بلندمدت است؟
براي درک اين حقيقت به ظاهر متناقض، به ذکر يک مثال مي پردازيم. فرض کنيد که شما هر هفته و به مدت يک سال براي بررسي بيکاري به اداره ی بيکاري دولتي مراجعه کنيد. هر هفته به اين نتيجه مي رسيد که 4 نفر کارگر بيکار وجود دارد. 3 نفر از اين 4 کارگر در تمامي طول سال بيکار هستند و نفر بيکار چهارم هر هفته تغيير مي کند. با توجه به اين مثال شما نتيجه مي گيريد که بيکاري يک پديده ی کوتاه مدت است يا يک پديده ی بلندمدت؟
برخي محاسبات ساده ما را در پاسخ به اين پرسش کمک مي کند. بر اساس اين مثال فرض کنيد تعداد افراد بيکار 55 نفر باشند، 52 نفر از آنان براي يک هفته بيکار و 3 نفر باقيمانده براي تمامي طول سال بيکار هستند. به عبارت ديگر تعريف بيکاري يا 95 درصد تمامي بيکاران فقط به مدت يک هفته بيکار هستند، پس مي توانيم نتيجه بگيريم که دوره ی بيکاري يک دوره ی کوتاه مدت است. حال به بررسي کل بيکاري مي پردازيم. از کل بيکاران (55 نفر) 3 نفر در تمامي طول سال يا 52 هفته بيکار هستند. به عبارت ديگر، کل دوره ی بيکاري 156 هفته است. اگر اين 156 هفته بيکاري را با 52 هفته بيکاري(52 نفر بيکار) جمع کنيم، کل بيکاري 208 هفته مي شود. در اين مثال تعريف بيکاري يا 75 درصد از بيکاري مربوط به کساني است که به مدت يک سال بيکار هستند. بنابراين اکثراً بيکاري مشاهده شده در هر دوره ی زماني يک پديده ی بلندمدت است.
اين نتيجه ی مهم و دقيق بر اين نکته تأکيد مي کند که اقتصاددانان و سياست گذاران هنگام بررسي و تفسير اطلاعات و آمار مربوط به بيکاري و طراحي سياست هاي مربوط به اشتغال بايد دقت بيش تري به کار ببرند. اکثر مردم بيکار مي توانند در مدت زمان کوتاهي شغل مناسب خود را به دست آورند. ولي مشکل بيکاري در اقتصاد بيش تر مربوط به کارگران اندکي است که براي دوره ی نسبتاً طولاني فاقد شغل هستند.

چرا برخي از افراد هميشه بيکار هستند؟

ما درباره ي نحوه ي اندازه گيري بيکاري توسط دولت، مشکلات ناشي از تفسير آمار، و اطلاعات مربوط به بيکاري و يافته هاي پژوهشي اقتصاددانان درباره ي دوره هاي بيکاري صحبت کرديم. بنابراين تاکنون بايد اطلاعات خوبي درباره ي بيکاري به دست آورده باشيد.
آن چه تاکنون درباره ي آن صحبت نکرديم اين است که به چه دليل اقتصاد هميشه با بيکاري رو به روست. در بيش تر بازارهاي اقتصادي قيمت ها مقادير عرضه و تقاضا را متعادل مي کنند. در يک بازار کار مطلوب انتظار اين است که دستمزدها مقدار عرضه و تقاضاي نيروي کار را متعادل کنند. اين تعديل به کمک دستمزدها اين اطمينان را به تمامي کارگران مي دهد که هميشه داراي شغل هستند.
البته واقعيت هيچ شباهتي با اين نظريه ندارد. هميشه تعدادي از کارگران بيکار هستند حتي زماني که اقتصاد در بهترين وضعيت خود قرار دارد. به عبارت ديگر، نرخ بيکاري هيچ گاه به صفر نمي رسد ولي اين نرخ حول نرخ طبيعي بيکاري نوسان دارد. براي درک مفهوم نرخ طبيعي بيکاري به بررسي دلايل عدم انطباق بازارهاي واقعي نيروي کار و نظريه ي اشتغال کامل مي پردازيم.
چهار تفسير براي بيکاري بلندمدت وجود دارد. نخستين تفسير اين است که هميشه مدت زماني طول مي کشد تا کارگران در جست و جوي کار، شغل مورد علاقه و متناسب با مهارت خود را پيدا کنند. بيکاري مربوط به فرايند جست و جوي شغل و دست يابي به آن را بيکاري برخوردي (2) يا مقطعي مي ناميم. اين نوع بيکاري مقطعي است و هر کسي بايد براي پيدا کردن شغل مورد علاقه خود مدتي وقت صرف کند، اين نوع بيکاري معمولاً کوتاه مدت است.
سه تفسير ديگر بيکاري به تعداد مشاغل موجود در برخي بازارها مربوط اند که احتمالاً با تعداد جويندگان کار متناسب نيست. اين وضعيت زماني پيش مي آيد که تعداد نيروي کار عرضه شده در بازار بيش از تقاضاي نيروي کار باشد.
اين نوع بيکاري را بيکاري ساختاري مي ناميم که معمولاً به دوره هاي بلندمدت بيکاري گفته مي شود. همان طور که خواهيد ديد اين نوع بيکاري زماني به وجود مي آيد که دستمزدها ( به دلايل مختلف ) بالاتر از سطحي قرار مي گيرند که عرضه و تقاضا در آن به تعادل مي رسند. در بخش هاي بعد به بررسي سه دليل قرار گرفتن دستمزدها بالاتر از سطح تعادل مي پردازيم. اين سه دليل عبارت اند از: قانون حداقل دستمزد، اتحاديه ها، و دستمزد کارايي.

پي‌نوشت‌ها:

1-Bureau of Labor Statistics (BLS)
2- Fractional unemployment

منبع مقاله :
منکيو، گريگوري، (1391)، کليات علم اقتصاد، ترجمه: حميدرضا ارباب، تهران: نشرني، چاپ اول.



 

 

نسخه چاپی