مقايسه ي تطبيقي مرگ و زندگي در متون ديني - پزشکي (1)
مقايسه ي تطبيقي مرگ و زندگي در متون ديني - پزشکي (1)

 

نويسنده: سعيد نظري توکلي





 

درآمد

انسان موجودي است که افزون بر پيکر مادي، بُعدي غير مادي نيز دارد که از آن به روح يا نفس تعبير مي شود. (1)
براي اثبات چنين بُعدي در انسان، برهان هاي گوناگوني از سوي متفکران مسلمان و غير مسلمان بيان شده که تجربه پذيرترين آنها، برهان سينوي « انسانِ معلقِ در هوا » (2) است. اين برهان از آن رو اهميت ويژه اي دارد که بر پايه ي آن مي توان به وجود بُعد غير مادي انسان به روشي تجربي آگاهي پيدا کرد و آن را با « خود هيپنوتيزمي » (3) مقايسه نمود.
گذشته از مباحث فلسفي - کلامي درباره ي اثبات روح و نقض و ابرام هايي که درباره ي آنها مطرح شده، وجود روح براي انسان مسلمان، امري است مسلّم که قرآن کريم و احاديث خاندان عصمت و طهارت (عليهم السّلام) بر آن تأکيد مي ورزند. قرآن کريم در بيان دوگانگي جسم و روح مي فرمايد:
( ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَکِينٍ‌* ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ‌ )؛ (4)
آن گاه نطفه را خون بسته اي ساختيم و آن خون بسته را پاره گوشتي کرديم و آن پاره گوشت را استخوان ها گردانديم و بر آن استخوان ها گوشت پوشانديم؛ سپس او را با آفرينشي ديگر باز آفريديم، پس بزرگ و بزرگوار است خداي يکتا که نيکوترين آفرينندگان است.
انسان، موجودي داراي روح و جسم است؛ ولي همه ي سخن در گونه ي ارتباط ميان آنهاست. برخي باور دارند که انسان، جوهري است روحاني که بدن ابزار و مرکبي براي آن است؛ بنابراين، روحِ انسان نه داخل در اين جهان و نه خارج از آن است، نه پيوسته به آن و نه جداي از آن است، بلکه متعلق به بدن است: تعلقي از روي تدبير و تصرف، همان گونه که تعلق و ارتباط خداوند با جهان، تعلقي اين چنين است. (5) گروهي نيز بر اين باورند که نفس آن هنگام که به بدن تعلق مي گيرد، با بدن متحد مي شود؛ بنابراين، نفس، عين بدن و بدن، عين نفس است و مجموع اين دو با هم، انسان را به وجود مي آورند. (6)
به هر روي، اصلِ موضوع بودن وجود روح براي انسان، ما را وادار مي کند تا مرگ و زندگي را با آن در پيوند دانسته، اعطاي روح را نشانه ي حيات و باز پس گيري آن را علامت مرگ بدانيم. (7) بنابراين، همان گونه که حيات، امري وجودي است، مرگ نيز حاصل تحقق عملي خارجي بر روي انسان است و نه فقدان حيات، که ما آن را قبض روح مي ناميم.
فخر رازي در تفسير آيه ي
( الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيَاةَ لِيَبْلُوَکُمْ أَيُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ )؛ (8)
خدايي که مرگ و زندگي را آفريد تا شما را بيازمايد که کدامتان نيکوکارتر است که او عزيز و آفريننده است.
مي نويسد: حيات، صفتي است که موجودِ موصوف به آن، دو ويژگيِ شناخت و قدرت دارد. مرگ نيز صفتي وجودي است؛ زيرا که خداوند، آفرينش را به آن نسبت داده و روشن است که معدوم نمي تواند مخلوق باشد. (9)

فصل اول:

حيات

أ) تعريف حيات

بر پايه ي آموزه هاي ديني، « حيات » عبارت است از: دميده شدن روح در پيکر. اصطلاح دميدن، برگرفته از آيات قرآني است؛ زيرا قرآن کريم در توضيح خلقت انسان و اعطاي روح به او، از واژه ي « نفخ » استفاده مي کند، مانند:
( فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ‌ )؛
و چون به اتمامش رسانيدم و از روح خويش در او دميدم، برابرش به سجده افتيد. (10)

ب) گونه هاي حيات در متون روايي

دقت در روايات ائمه (عليهم السّلام) ما را به نکته اي رهنمون است؛ زيرا در متون روايي ما بر اين نکته تأکيد شده که براي هر انساني دو روح وجود دارد:
1. روح يا حياتي که از پشت پدران و رحم مادران به جنين مي رسد و ما از آن به « حيات سلولي » تعبير مي کنيم؛
2. روح حيات و بقا که گاه از آن به « روحِ عقل » ياد مي شود.
زراره در اين باره از امام باقر (عليه السّلام) نقل مي کند:
(إنّ الله عزّ وجلّ إذا أراد أن يَخلقَ النّطفةَ ... أوحي إلي الرّحم أن افتَحي بابک... ثمّ يبعث الله ملکينِ خلّاقينِ يخلقان في الأرحام ما يشاء الله، فيقتحمان في بطن المرأة من فم المرأة، فيصلان إلي الرّحم و فيها الرّوح القديمة المنقولة في أصلاب الرّجال و أرحام النّساء فينفخان فيها روح الحياة و البقاء... )؛ (11)
هنگامي که خداوند اراده مي کند که نطفه اي بيافريند، به رحم فرمان مي دهد که باز شود... سپس دو فرشته را که به امر الهي در رحم، صورت پردازي مي کنند، به سوي رحم مي فرستد در حالي که در آن نطفه، روحي قديمي که از پشت پدران و رحم مادران به او رسيده وجود دارد؛ آن دو فرشته در نطفه ( جنين ) روح حيات و بقا مي دمند.
همچنين در روايت سعيد بن مسيّب از امام سجاد (عليه السّلام)، حضرت پس از آن که تصريح مي کنند اگر در جنين روح عقل دميده شده باشد، جنايت بر آن، موجب تعلق ديه کامل است، در پاسخ به اين پرسش که تحولات جنين به واسطه ي وجود روح است يا مي تواند بدون روح نيز تحقق يابد، تصريح مي کنند که در جنين، دوگونه حيات وجود دارد: حيات سلولي و حيات عقلاني:
( قلتُ له: أرأيتَ تحوّله في بطنها إلي حال بروح کان ذلک، أو بغير روح؟ قال: بروح، عدا الحياة القديم المنقول في أصلاب الرّجال و أرحام النّساء و لولا أنّه کان فيه روح عدا الحياة ما تحوّل عن حالٍ بعد حالٍ في الرّحم، و ما کان إذاً علي من يقتله دية، و هو في تلک الحال )؛ (12)
به ايشان گفتم: آيا تحولات جنين در رحم از حالي به حال ديگر، تحت تأثير روح است يا بدون روح صورت مي پذيرد؟ فرمود: [ متأثر از ] روح است، غير از روحي که از پدران و مادران خود به او رسيده است. اگر در او تنها روحِ حيات مي بود، در رحم از حالي به حال ديگر دگرگون نمي شد و بر کسي که او را در اين حال مي کشت ديه واجب نمي شد.
بنابراين، حيات سلولي جنين که دست آورد تأثير عوامل طبيعي - ژنتيکي است، جز حيات انساني برگرفته از نفخ روح در اوست.
به عبارت روشن تر زندگي ما از تکثير، تمايز و پديده هاي تکاملي پيوسته ي جنيني از يک سلول بارور شده، آغاز مي شود. هنگامي که اسپرم؛ يعني گامت نر با گامت ماده؛ يعني اوئوسيت به يکديگر پيوسته، لقاح مي يابند، سلول تخم؛ يعني زيگوت به وجود مي آيد. سلول تخم، پس از استقرار در جداره ي رحم، با انجام مراحل گوناگون تقسيمات ميتوزي ( پروفاز، پرومتافاز، متافاز، آنافاز و تلوفاز ) و ميوزي، به پُر سلولي تبديل شده، سپس با گذر از فرآيند تمايز و اندام زايي، به انساني کامل تبديل مي شود. (13)
اين حيات سلولي و حرکاتِ خود به خودي برگرفته از آن، چون تپش قلب، مربوط به مرحله ي پيش از دريافت روح انساني است که در زبان روايات به حيات منقول از صلب پدران و رحم مادران تعبير شده است.

ج) نشانه هاي حيات انساني

پرسش ريشه اي در بحث حيات انساني اين است که چه هنگام به انسان، روح داده مي شود و به عبارت ديگر، پس از کدام يک از مراحل تکوين جسماني در دوره ي جنيني، بدن انسان داراي روح عقلي - انساني مي شود؟
احاديث رسيده از امامان معصوم (عليهم السّلام) که در بردارنده ي بيان اعطاي روح به جنين است، از نظر مضمون متفاوت اند؛ ولي مي توان آنها را به چند گروه تقسيم کرد:

1. نشانه هاي تکويني

در منابع روايي احاديثي را مي بينيم که دميده شدن روح را، پس از تحقق يک مرحله ي تکويني در بدن جنين مي دانند. از اين مرحله با سه عبارت ياد شده است:

روييدن گوشت

در دو روايت مسمع و ابوجرير قمي، تعلق روح، پس از به وجود آمدن پوشش گوشتي بر روي استخوان ها در جنين دانسته شده است.
در روايت مسمع که موضوع آن، ديه ي مراحل گوناگون جنين است، از اميرالمؤمنين (عليه السّلام) نقل شده:
( جعل دية الجنين مائة دينار، و جعل منّي الرّجل إلي أن يکون جنيناً خمسة أجزاء، فاذا کان جنيناً قبل أن تَلِجه الرّوحُ مائة دينار،... فاذاکُسِي اللحم کانت له مائة دينار کاملة، فإذا نَشَأ فيه خلقُ آخرُ، و هو الروح، فهو حينئذ نفس فيه ألف دينار کاملة... )؛ (14)
ديه ي جنين صد دينار قرار داده شده، اسپرم مرد تا جنين شدن، پنج جزء مي شود، پس اگر جنين کامل شود، پيش از اين که در او روح دميده شود، ديه ي او صد دينار است... پس اگر بر استخوان ها گوشت روييده شده باشد، ديه ي او صد دينار کامل است؛ پس اگر در او خلقي ديگر؛ يعني روح ايجاد شود، جنين، انساني است که ديه ي او هزار دينار کامل است.
در اين روايت، امام (عليه السّلام) در آغاز ديه ي جنين را يکصد دينار دانسته، سپس در مقام توضيحِ منظور خود، ديه ي جنين را به سه بخش تقسيم کرده است: 1. ديه ي جنين ناقص؛ 2. ديه ي جنين کامل پيش از دميده شدن روح؛ 3. ديه ي جنين پس از دميده شدن روح.
از مرحله ي اسپرمي تا پيدايش گوشت، ديه ي آن کمتر از صد دينار، در مرحله ي گوشت گرفتن که بر آن، عنوان جنينِ کامل صادق است، ديه ي آن صد دينار و پس از اين مرحله که به جنين روح داده مي شود ديه ي آن، ديه ي انسان کامل و هزار دينار است.
بنابراين، از اين حديث به خوبي فهميده مي شود که دميده شدن روح به جنين، پس از پيدايش پوشش گوشتي است.
در روايت ابي جرير قمي نيز امام کاظم (عليه السّلام) با استناد به آيه ي شريف ( ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ ‌)؛ (15) « سپس آن را آفرينشي تازه داديم. آفرين باد بر خدا که بهترين آفرينندگان است »؛ ديه ي جنين را پس از اعطاي روح که پس از مرحله ي گوشت گرفتن استخوان هاست، ديه ي يک انسان کامل زن يا مرد- بسته به جنسيت جنين - مي داند. (16)

کامل شدن بدن جنين

امام صادق (عليه السّلام) در روايت ابن مسکان، انشاي روح را پس از کامل شدن بدن جنين دانسته، مي فرمايند: هرگاه بدن جنين کامل شود ديه ي آن صد دينار است، پس اگر روح در آن دميده شود، ديه ي آن هزار دينار خواهد بود. (17)

پيدا شدن صورت انساني

اميرالمؤمنين (عليه السّلام) به وجود آمدن صورت و شکل انساني را از جمله مراحل جنيني، ياد کرده، مي فرمايند: اگر جنايت بر زن باردار، در حالي باشد که جنين صورت گرفته، ولي در او روح دميده نشده، ديه ي او صد دينار و اگر در او روح دميده شده باشد، ديه اش هزار دينار است. (18) از اين روايت به خوبي به دست مي آيد که دميده شدن روح در جنين، هنگامي تحقق مي پذيرد که جنين، سيماي انساني پيدا کرده است.

2. نشانه هاي زماني

در برخي از روايات به جاي نام بردن از مرحله اي ويژه از مراحل جنيني، براي اعطاي روح به جنين به ياد کردن زمان بسنده شده است. اين روايات را از نظر مضمون به سه گروه مي توان تقسيم کرد:

کامل شدن چهار ماه

در دو روايت که هر دو از حضرت رضا (عليه السّلام) نقل شده، زمان اعطاي روح به جنين، پايان چهار ماهگي دانسته شده است.
در روايت کافي، امام (عليه السّلام) در آغاز به اين نکته اشاره مي کنند که نطفه در رحم، چهل روز مانده، سپس چهل روز به حالت علقه بوده و سرانجام چهل روز نيز مضغه مي ماند که مجموع آن يکصد و بيست روز، برابر چهار ماه مي شود. پس از اين دوران است که خداوند دو فرشته ي صورت گر ( ملکين خلّاقين ) خود را به سوي جنين مي فرستد تا چگونگي زندگي او را در آينده ترسيم کنند. (19)
روايت قرب الاسناد نيز از نظر مضمون با روايت پيشين همانند است؛ ولي دوره ي تکوين جنين را به جاي سه دوره ي چهل روزه، چهار دوره ي سي روزه مي داند. (20)
در هيچ يک از اين دو روايت، سخني از اعطاي روح در چهار ماهگي نيست، بلکه تنها به گفتن اين نکته بسنده شده که پس از چهار ماهگي، خداوند دو فرشته ي صورت گر خود را به سوي جنين مي فرستد؛ ولي با ضميمه کردن آن ها به روايت زراره از امام باقر (عليه السّلام) چنين فهميده مي شود که وظيفه ي نخستِ اين دو فرشته، دميدن روح در جنين است:
(ثمّ يبعث الله ملکين خلاّقين... فينفخان فيها روح الحياة و البقاء )؛ (21)
سپس خداوند دو فرشته ي صورت گر خود را به سوي او مي فرستد... پس مي دهند در او روحِ حيات و بقا را.
افزون بر دو روايت گذشته، در روايت سعيد بن مسيّب از امام سجاد (عليه السّلام) نيز اشاره اي به پايان چهار ماهگي نشده؛ ولي امام (عليه السّلام) ضمن بر شمردن سه دوره ي چهل روزه: نطفه، علقه و مضغه، اعلام مي دارند که پس از اين مرحله ي صد و بيست روزه است که جنين داراي بدني کامل شده، در او روح عقل دميده مي شود. (22)
بنابراين، از مجموع اين گروه از روايات مي توان چنين نتيجه گرفت که دميده شدن روح، پس از پايان يافتن چهار ماهگي جنين است.

سپري شدن سه دوره ي چهل روزه

در روايت زراره از امام باقر (عليه السّلام) که به مضمون آن اشاره رفت، بي آن که يادي از هنگام نفخ روح به ميان آيد، در آغاز سه دوره ي چهل روزه براي تکوين بُعد مادي انسان بيان شده که عبارتند از: نطفه، مضغه و روييدن گوشت بر استخوان ها، سپس امام (عليه السّلام) يادآور مي شود که پس از اين مراحل است که خداوند به فرشتگان خود فرمان مي دهد که در جنين روح بدمند. (23)
البته اين دوره هاي سه گانه در روايت سعيد بن مسيّب به شکل ديگري بيان شده اند؛ يعني نطفه، علقه و مضغه که نفخ روح، پس از پايان آن ها صورت مي پذيرد. (24)

تمام شدن پنج ماه

در جوامع روايي، تنها يک روايت وجود دارد که هنگام اعطاي روح به جنين را پايان پنج ماهگي اعلام مي کند.
در روايت يونس شيباني که موضوع آن شک در حيات جنينِ سقط شده است، امام صادق (عليه السّلام) پرداخت ديه ي کامل را در فرضي بايسته مي دانند که پنج ماه از سنّ جنين گذشته باشد که نتيجه ي التزامي آن، اين خواهد شد که پيش از پايان ماه پنجم، جنين روح ندارد:
قلت لأبي عبدالله (عليه السّلام):... فاذا وکزها فسقط الصّبي و لايدري أحيُّ کان أم لا؟ قال: « هيهات يا أبا شبّل، إذا مضت الخمسة أشهر فقد صارت فيه الحياة، و قد استوجب الدّية »؛ (25)
به امام صادق (عليه السّلام) عرض کردم... اگر کسي به زن حامله اي مشتي بزند که بچه اش سقط شود و نداند که زنده بود يا نه؟ فرمود: هيهات اي ابا شبل! اگر پنج ماه بگذرد، در او روح وجود دارد و مستوحب ديه ي کامل است.

3. نشانه هاي فيزيکي

در پاره اي از احاديث نيز که بيشتر در باب ارث جنين وارد شده اند، براي روح دار بودن جنين نشانه هايي بدني گفته شده که عبارتند از:

گريستن

مرحوم شيخ طوسي دو روايت از امام صادق (عليه السّلام) نقل مي کند به اين مضمون که ملاک زنده بودن، گريستن جنين است.
در روايت سليمان بن صالح، امام (عليه السّلام) پس از بيان ديه ي مراتب چهارگانه ي نطفه، علقه، مضغه و استخوان، مي فرمايد: اگر استخوان گوشت بگيرد، ديه ي آن صد دينار است تا اين که صداي جنين شنيده شود، که در اين صورت، ديه ي او، ديه ي کامل است. (26)
همچنين در روايت عبدالله بن سنان، امام (عليه السّلام) بر اين نکته تأکيد مي ورزند که خواندن نماز ميت بر جنيني بايسته است که پس از سقط شدن، گريه کرده، سپس بميرد؛ وگرنه خواندن نماز ميت بر او جايز نيست. (27)
بي شک، گريستن براي جنين، هنگامي ميسر است که تولد يافته، از رحم خارج شود؛ بنابراين، برابر اين دو روايت، ديه ي کامل هنگامي بر جنين تعلق مي گيرد که به دنيا آمده، گريسته باشد و سپس بميرد و حال آن که بر پايه ي روايات گذشته، پرداخت ديه ي کامل تنها هنگامي واجب مي شد که جنين داراي روح باشد؛ يعني پس از دوره ي روييدن گوشت بر بدن و حتي پيش از تولد.

حرکت کردن

در برخي از روايات به جاي گريستن، حرکت کردن را نشانه ي زنده بودن جنين مي دانند؛ زيرا اگر جنيني متولد شود؛ ولي به علت قدرت نداشتن بر ايجاد صدا، نظير کر و لال بودن، نتواند بگريد، راهي نيست براي تشخيص اين که روح داشته و سپس
مرده يا پيش از تولد، مرده بوده است، جز حرکت کردن و حرکت نکردن جنين.
امام صادق (عليه السّلام) در دو روايت ربعي و ابي بصير در اين باره مي فرمايند: اگر جنين پس از سقط شدن بتواند بدن خود را به حرمت درآورد، اين حرکت مي تواند دليلي بر زنده بودن و روح داشتن او باشد، هر چند به علت لال بودن نتواند بگريد و از خود صدايي خارج کند.
في سقط إذا سقط من بطن أُمّه فتحرّک تحرّکاً بيّناً، يرث و يورث، فأنّه ربّما کان أخرس؛ (28)
جنين هرگاه از شکم مادر خود سقط شده، حرکتي آشکار از خود نشان دهد، هم ارث مي برد و هم از او ارث برده مي شود، چرا که ممکن است گُنگ باشد.
إذا تحرّک المولود تحرّکاً بيّناً فإنّه يرث و يورث، فإنّه ربّما کان أخرس؛ (29)
اگر فرزندِ متولد شده، حرکتي آشکارا داشته باشد، ارث مي برد وازاو ارث برده مي شود؛ زيرا ممکن است گُنگ باشد.
به نظر مي رسد که گريستن و حرکت کردن، نمي توانند معياري براي تعلق روح به جنين باشد، بلکه نشانه هايي براي زنده بودن جنين هنگام تولد هستند؛ يعني اگر جنيني متولد شود و ندانيم که پيش از تولد مرده يا پس از آن، مي توان از گريستن يا حرکت کردن او به حيات و عدم حياتش هنگام تولد پي برد.
به عبارت ديگر، فرض روايات گذشته، يقين به زنده بودن جنين است و فرض اين روايات، شک در زنده ماندن جنين پس از تعلق روح است؛ بنابراين، اگر جنيني از پايان کمترين زمان لازم براي حمل تا پايان دوره ي بارداري ( ميان 7- 10 ماهگي ) سقط شده، بميرد و ندانيم که مرگ او پس از تولد بوده يا در رحم مادر؛ با ملاحظه ي آثار و افعال انسان زنده؛ مانند حرکت کردن، فرياد کشيدن و... و عدم آنها، مي توان تعيين کرد که جنين، مرده سقط شده يا پس از تولد مرده است.
بر اين مدعا مي توان به دو مطلب استشهاد کرد:

مطلب اوّل: روايت ابان بن تغلب: از حضرت صادق (عليه السّلام):

إذا شککتَ في حياة شاة، و رأيتها تطرف عينها، أو تحرّک دَنبها، أو تمصُّ بذَنَبها، فاذبَحها ، فإنّها لک حلال؛ (30)
اگر شک کردي در زنده بودن گوسفند و ديدي که چشم خود را به اطراف بر مي گرداند يا دُمش را به حرکت در مي آورد يا آن را مي ليسد، آن را ذبح کن؛ زيرا براي تو حلال است.
اين روايت درباره ي گوسفند است؛ ولي از باب تنقيح مناط مي تواند درباره ي انسان نيز صادق باشد؛ زيرا فرض اين روايت، شک در حيات حيوان و ديدن اعمال حياتي اوست؛ همين مطلب درباره ي انسان نيز صادق است؛ يعني در فرض شک در حيات او بايد نشانه هاي حياتي - رفتاري او را؛ چون حرکت و... جست و جو کرد.

مطلب دوم: کلمات علما و فقها:

در سه کتاب فقه؛ يعني کتاب ديات، بحث ديه ي جنايت بر جنين؛ کتاب ارث، بحث ارث جنين و کتاب صيد، بحث صيد کلب، فقها از اين مسئله سخن گفته اند. (31)
علامه حلي در اين باره مي فرمايد:
اگر کسي به زن حامله اي ضربه اي بزند که به سقط جنين او بينجامد که روح در او دميده شده، بر او پرداخت ديه ي کامل واجب است... به شرط آن که يقين داشته باشيم که زنده بوده و با جنايت سقط شده؛ چه علم به زنده بودن او به واسطه ي گريستن باشد يا شير خوردن يا تنفس کردن و يا ديگر نشانه هاي حيات. (32)
همچنين در جاي ديگري مي نويسد:
زنده بودن جنين در هنگام تولد به دو چيز اثبات مي شود: گريستن و حرکت آشکار داشتن. اگر اين حرکت، روشن نباشد، جنين ارث نمي برد؛ اين حرکت مي تواند برگرفته از کشيدگي عضلات باشد؛ اما اگر انگشتان خود را باز و بسته مي کند، اين نشانه ي زنده بودن اوست. (33)
پرداخت ديه ي موجودِ روح دار واجب نيست، مگر روشن شود که هنگام جنايتِ منجر به سقط، زنده بوده؛ مانند اين که پس از سقط شدن، بگريد، عطسه کند، در داخل يا خارج شکم حرکتي کند که از حرکت برگرفته از کشيدگي عضلات قابل تشخيص باشد. (34)

باز شدن چشم و گوش

در روايت محمّد بن مسلم از امام باقر (عليه السّلام) آمده است: هنگامي ديه ي کامل در جنايت بر جنين واجب مي شود که چشم و گوش جنين باز شده، اندام هايش کامل شود.
عن الرّجل يضرب المرأة فتطرح النّطفة؟... قلت: فما صفة خلقته إذا کان عظماً؟ فقال: « إذا کان عظماً شقّ له السّمع و البصر، و رتبت جوارحه، فإذا کان کذلک، فإنّ فيه الدّية کاملة؛ (35)
درباره ي مردي پرسيده شد که زني را مورد ضرب و شتم قرار داده و از او نطفه اي سقط مي شود... ؛ گفتم: چه ويژگيِ جسماني اي دارد اگر جنين سقط شده استخوان دار باشد؟ [ امام (عليه السّلام) ] فرمود: اگر جنين داراي استخوان بوده، گوش و چشمش باز شده باشد و اندام هايش ترتيب يافته، در جاي خود قرار گرفته باشند، براي او ديه ي کامل است.
اين مضمون در روايت زراره نيز آمده است. (36) حضرت باقر (عليه السّلام) - بنا بر آن روايت يادآور مي شوند که پس از تکميل شدن بُعد جسماني جنين، خداوند دو فرشته ي خود را به سوي او مي فرستد. آن دو، جنين، روحِ حيات دميده، چشم و گوش و همه ي اندام هاي او را به اذن خداوند به کار در مي آورند.
البته روشن است که منظور از باز شدن چشم و گوش اين نيست که چشم و گوش در درون رحم آغاز به کار مي کنند، بلکه مراد آن است که از اين هنگام، شايستگي عمل براي آنها فراهم مي شود: قابليتي که تا پيش از اين زمان فراهم نبود. شاهد اين مطلب، نام بردن ديگر اندام هاي داخل شکم در کنار چشم و گوش در همان روايت زراره است.

نتيجه ي بحث

از آنچه گذشت به خوبي روشن مي شود که ميزان در تحقق حيات، برخورداري از روح است، چيزي که قرآن از آن به انشاي خلقي ديگر ياد مي کند.
از روايات خاندان عصمت و طهارت (عليهم السّلام) چنين بر مي آيد که دميده شدن روح تنها هنگامي انجام مي پذيرد که مرحله ي گوشت گرفتن استخوان ها به پايان رسيده باشد. روشن است که پس از اين مرحله و ايجاد شبکه ي عروقي، ساختمان بدنيِ جنين شکل مي گيرد؛ از اين رو است که در روايت ابن مسکان عنوان « اذا تم الجنين » آمده است. همچنان که با پايان پذيرفتن بدن، صورت انساني نيز آشکار مي شود؛ از اين رو در روايت ارشاد، واژه ي « صورت » به کار رفته است.
بنابراين، گوشت گرفتن استخوان ها، کامل شدن جنين و شکل گرفتن آن، پس از پايان ماه چهارم بارداري تحقق مي پذيرد و از اين هنگام است که جسم، قابليت تعلق روح را پيدا مي کند؛ ولي پرسش ريشه اي اين است که هنگام اعطاي روح چه هنگامي است؟ آيا پس از پايان ماه چهارم بارداري، بي درنگ به جنين روح داده مي شود يا آن که يک فاصله ي زماني در اين ميان وجود دارد؟
مشهور ميان عام و خاص که مي تواند برگرفته از يک سوء برداشت از روايات نيز باشد، آن اسثت که روح دار شدن جنين در پايان ماه چهارم بارداري است؛ ولي اين مطلب با وجود شهرتش، وجاهت فقهي - روايي ندارد؛ زيرا به نظر مي رسد يک فاصله ي زماني ميان کامل شدن بدن جنين و اعطاي روح به آن، وجود داشته باشد: فاصله ي زماني اي که مي توان آن را از کلمه ي « ثم » که در روايات به کار رفته استفاده کرد. (37)
به باور ما، از مجموع رواياتي که تاکنون گذشت چنين بر مي آيد که اعطاي روح در طول يک ماه انجام مي شود، از پايان ماه چهارم تا پايان ماه پنجمِ بارداري که زمان دقيق آن را تنها خداوند مي داند.
حاصل سخن آن است که ملاک در حيات انساني، « ولوج روح: در جسم پس از کامل شدن آن است. مقصود از روح در اين جا، روح عقلي است که در حکمت از آن به نفس ناطقه تعبير مي شود. از اين روح در روايات ما به روح حيات و بقا ياد شده است که دلالت بر تجرد و غير مادي بودن آن نيز مي کند. اين روح عقلي که ملاک انسان بودنِ انسان است، جز روح و حيات سلولي است که پيش از چهار ماهگي و پس از آن در جنين وجود دارد.

پي‌نوشت‌ها:

1. بُعد غير مادي انسان آن هنگام که با بدن مادي خود ارتباط دارد، « نفس » ناميده مي شود. اصطلاح روح معمولاً در فرض ملاحظه ي جنبه غير مادي، بدون پيکر مادي اش به کار مي رود.
2. شرح اشارات، ج2، ص 292.
3. Self - Hypnosis
4. مؤمنون (23) آيه ي 14.
5. قيصري، شرح فصوص الحکم، ج 1، ص 113.
6. تفسير کبير، ج 21، ص 45.
7. در متون ديني از باز پس گيري روح از بدن، به « استيفاء » تعبير شده است؛ زيرا قرآن کريم در توصيف مرگ و چگونگي آن، از ماده « وَفَيَ » استفاده مي کند که معناي آن « چيزي را به تمام و کمال گرفتن » است؛ مانند
( وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَ يُرْسِلُ عَلَيْکُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لاَ يُفَرِّطُونَ ‌)؛
او بر بندگان خود تسلط کامل دارد و مراقباني بر شما مي گمارد تا زماني که مرگ يکي از شما فرا مي رسد، در اين موقع فرستادگان ما جان او را مي گيرند و آنها کوتاهي نمي کنند.
انعام (6) آيه ي 61.
8. مُلک (67)آيه ي 2.
9. تفسير کبير، ج30، ص 54.
10. ر. ک: حجر (15)، آيه ي 29 و ص (38)، آيه ي 72.
11. کافي، ج6، ص 13- 14.
12. همان، ج 7، ص 347.
13. براي آگاهي بيشتر، ر. ک: رويان شناسي پزشکي لانگمن، ص 3- 97.
14. کافي، ج7، ص 342.
15. مؤمنون (23) آيه ي 14.
16. تهذيب، ج 10، ص 282، شماره ي 1102: عن أبي جرير القّمي قال: سألت العبد الصّالح (عليه السّلام) عن النّطفة ما فيها من الدّية؟... فإذا أکتُسي العظامُ لحماً ففيه مائة دينار، قال الله عزّوجلّ: ( ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ‌ ) فإن کان ذکراً فقيه الدّية، و إن کانت اُنثي ففيها ديتها.
17. کافي، ج7، ص 343.
18. ارشاد، ص 119: قضي عليّ (عليه السّلام) في رجل ضرب امرأة فأَلقَت علقةً... و في الصّورة قبل أن تَلجه الرّوحُ مائة دينار، فإذا وُلجَتها الرّوح کان فيها ألف دينار.
19. کافي، ج6، ص13.
20. قرب الاسناد، ص 154- 155: عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر قال: سألت الرّضا (عليه السّلام) أن يدعو الله عزّوجلّ لامرأة من أهلنا بها حمل، فقال:..، فإذا تمّت الأربعة أشهر، بَعَث الله تعالي إليها ملکين خلاّقين يصوّرانه و يکتبان رزقه و أجله و شقياً أو سعيداً.
21. کافي، ج 6، ص 13- 14.
22. همان، ج 7، ص 347: سعيد بن المسيّب، قال: سألت علي بن الحسين (عليه السّلام) عن رجل ضرب امراة حاملاً برجله، فطرحت ما في بطنها ميّتاً، فقال: إن کان نطفة فإنّ عليه عشرين ديناراً. قلت: فما حدّ النطفة؟ فقال: هي التي إذا وقعت في الرحم فاستقرّت فيه أربعين يوماً. قال: و إن طرحته و هو علقه، فإنّ عليه أربعين ديناراً. قلت: فما حدّ العلقه؟ فقال: هي التي إذا وقَعَت في الرحم فاستقرّت فيه ثمانين يوماً. قال: و إن طرحته و هو مضغة فإنّ عليه ستّين ديناراً، قلت: فما حدّ المضغة؟ فقال: هي الّتي إذا وقعت في الرّحم فاستقرّت فيه مائة و عشرين يوماً. قال: و إن طرحته و هو نسمة مخلّقة له عظم و لحم مزيل الجوارح، قد نفخ فيه روح العقل، فإنّ عليه دية کاملة... ».
23. همان، ج6، ص 13- 14: زرارة، عن أبي جعفر (عليه السّلام)، قال: « ... فتصل النّطفة إلي الرّحم، فتردّد فيه أربعين يوماً، ثمّ تصير علقة أربعين يوماً، ثمّ تصير مضغة أربعين يوماً، ثمّ تصير لحما تجري فيه عروق مشتبکة، ثمّ يبعث الله ملکين خلاّقين... فينفخان فيها روح الحياة و البقاء... »
24. همان، ج 7، ص 347.
25. همان، ج7، ص 346.
26. تهذيب، ج 10، ص 281، شماره ي 1100: سليمان بن صالح، عن أبي عبدالله (عليه السّلام): « ... فإذاکُسي اللّحمَ فمائة دينار، ثمّ هي مائة دينار حتّي يستهلّ، فإذا استهلّ فالدّية کاملة ».
27. استبصار، ج1، ص 480، شماره ي 1857: عبدالله بن سنان، عن أبي عبدالله (عليه السّلام)، قال: « لا يصلّي علي المنفوس، و هو الموعود الّذي لم يستهلّ، و لم يصّح، و لم يورث من الدّية، و لا من غيرها؛ فإذا استهلّ، فصلّي عليه، و ورثه ».
28. کافي، ج 7، ص 155.
29. تهذيب، ج 9، ص 392، شماره ي 1398.
30. همان، ج 9، ص 57، شماره ي 238.
31. به برخي از اين عبارات ها توجه کنيد:
مختصر النّافع، ص 274: « ( الثّانية ): الحمل يرث إن سقط حيّاً، و تعتبر حرکة الأحياء کالاستهلال، والحرکات الإراديّة دون التّقلّص »؛ همان، ص 239: « ولا يؤکل ما قَتَله الفهد و غيره من جوارح البهائِم، و لا ما قَتَله العقاب و غيره من جوارح الطير إلاّ أن يذکّي. و أدرک ذکاته بأن يجده و رجله ترکَض أو عينه تَطرُف، و ضابطه حرکة الحيوان »؛ مبسوط، ج 7، ص 200: « إذا ضُرِب بطن امرأة فالقت جنيناً حرّاً مسلماً فإن استهلّ، أي صاح و صرخ، ثمّ مات، فقيه الدّية کاملة،... و أمّا إن لم يستهلّ، نظرت، فإن کان فيه حياة مثل أن يتنفّس، أمر شرب اللّبن، فالحکم فيه کما لو استهلّ عندنا، و عند جماعة »؛ جامع المدارک، ج 5، ص 371: « و قيل: المراد من التّحرّک البيّن هو التّحرّک الدالّ علي الحياة في الجملة، احترازاً عن بعض الحرکات الّتي ليست کذلک، مثل التّقلّص، و القبض و البسط طبعاً لا اختياراً، فإنّ ذلک قد يحصل في اللحوم »؛ النّهايه و نکتها، ج 3، ص 86: « و لايجوز أن يُؤکَل ما قتله الفهد و غيره من السّباع إلاّ ما أدرک ذکاته، و أدني ما تلحق معه الذّکاة، أن يجده تطرف عينه، أو يتحرّک يده أو رجله ».
32. تحرير الاحکام، ج 1، ص 278.
33. همان، ج2، ص 174.
34. مناهج المتقين، ص 530.
35. کافي، ج 7، ص 345.
36. همان، ج 6، ص 13- 14.
37. شاهد اين مطلب، سخن مرحوم نجفي است. ايشان در اين باره مي نويسد: « ظاهر کلام فقها عدم اعتبار پايان ماه چهارم است در حکم به زنده بودنش به گونه اي که بر او ديه واجب شود، گرچه از فرموده ي امام صادق (عليه السّلام) در خبر زراره آمده است: جنين سقط شده، اگر چهار ماهش پايان پذيرد، بايد غسل داده شود و اگرچه برخي فقها برابر آن فتوا داده اند؛ زيرا گذشتِ چهار ماه، مقتضي تحقق عنوان حيات نيست » ( جواهر الکلام، ج 43، ص 365 ).

منبع مقاله :
دفتر تبليغات اسلامي شعبه ي خراسان رضوي، (1388)، مسائل مستحدثه ي پزشکي/2، ( شبيه سازي، نشانه هاي مرگ و زندگي، يائسگي و...، قم: مرکز نشر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، چاپ دوم.



 

 

نسخه چاپی