آيا سرانجام يك ازدواج قابل پيش بيني است؟
 آيا سرانجام يك ازدواج قابل پيش بيني است؟

 

نويسندگان:
دکتر سید اصغر ساداتيان





 

دکتر ماهیار آذرخطاكردن يك كار انساني است، ولي تكرار آن يك كار حيواني
« آناتول ترانس »

يكي از شديدترين و بدترين تنش ها يا استرس هاي زندگي، تنش هاي خانوادگي و در رأس آنها طلاق است و حتي مي توان اذعان داشت كه صدمات طلاق نه تنها در حد از دست دادن عزيزي است بلكه در بسياري از موارد با عواقب طولاني مدت و ماندگاري همراه خواهد بود (اين مسئله در مورد اكثر ازدواج هاي پايدار ولي غير خوشبخت نيز تا حدود زيادي صادق است). به همين دليل تحقيقات زيادي در زمينه پيشگيري و به حداقل رساندن ازدواج هاي ناموفق به عمل آمده است و مشاوره قبل از ازدواج يكي از اين دستاوردها است.
خوشبختانه امروزه مي توان با بررسي زوجين، نوع ارتباط و شرايط حاكم بر ازدواج، سرانجام و آينده يك ازدواج را با دقت نسبتاً بالايي (80 تا 90 درصد) از قبل پيش بيني نمود و در صورت لزوم تمهيدات مناسب را بكار بست. در اين رابطه، بايستي يك نكته را مدنظر قرار داد و آن تفاوت قائل شدن ميان رضايت و خرسندي از زندگي اشتراكي با ثبات و پايداري ازدواج است. زيرا بسياري از زوجين با وجود عدم رضايت بدلايل بسيار زيادي (ناداني، ناتواني، نيازمندي و يا نگراني) بدون جدا شدن همچنان به زندگي اشتراكي ناموفق و ناخوشايند خود ادامه مي دهند و حتي متأسفانه بسياري از آنها قدمي براي اصلاح آن بر نمي دارند.

عوامل پيش بيني كننده ازدواج

آنچه ما در اين جا مورد بحث قرار خواهيم داد عوامل پيش بيني كننده رضايت و خرسندي از زندگي اشتراكي است كه در تمامي جوامع و فرهنگها تقريباً صادق و يكسان هستند ولي اگرچه اين عوامل در پيش بيني ثبات و دوام ازدواج نيز نقش ايفاء مي كنند ولي ميزان تأثير و نقش آنها در اين زمينه در جوامع و فرهنگهاي مختلف مي تواند بسيار متفاوت باشد (براي مثال در جوامعي كه طلاق حرام و ممنوع است ديگر جايي براي اين عوامل باقي نمي ماند). همچنانكه بعداً ملاحظه خواهيد نمود، هيچيك از اين عوامل و مؤلفه ها به تنهايي نقش قطعي نداشته و در افراد و زوجهاي مختلف ميزان تأثير هر يك از آنها اختصاصي و متفاوت بوده و بيشتر به عنوان زنگ خطري به حساب مي آيند تا فرد تعقل و تحمل بيشتري نموده و تصميم بهتري در انتخاب شريك زندگي خود بگيرد.
دكتر لارنس با مطالعه بر روي تحقيقات انجام شده در زمينه شناسايي عوامل پيش بيني كننده و اثر گذار ازدواج آنها را در سه گروه قرار داد و از آنها به عنوان مثلث ازدواج نام برد. سه ضلع اين مثلث عبارتند از:
 آيا سرانجام يك ازدواج قابل پيش بيني است؟
1)ويژگيهاي فردي: اين گروه شامل خصوصيات شخصيتي، سلامت احساسي عاطفي، ارزشها، باورها و طرز تلقي و نگرش فرد نسبت به مسائل اصلي زندگي است.
2)پيشينه شخصي و خانوادگي: اين ضلع دربرگيرنده سن، شغل و تحصيلات فرد، نقش و جايگاه خانواده و دوستان زوجين، نوع زندگي و رابطه زناشويي پدر و مادر هر يك از زوجين و نوع رابطه فرد با والدين خود در دوران كودكي اش است.
3)تعامل و تناسب زوجين: اين ضلع شامل ميزان شباهتها و وجوه مشترك و نزديكي بين زوجين، الگوي برقراري رابطه بين زوجين و مهارتهاي آنها در حل مسائل و برخورد با مشكلات و اختلافات زندگي است.
قبل از ورود به جزئيات و توضيح كامل در مورد عوامل تعيين و پيش بيني كننده ازدواج، بي مورد نخواهد بود تا با تكميل پرسشنامه صفحه بعد يك ارزيابي كلي از مثلث ازدواج خود داشته باشيد.
در اين پرسشنامه سؤالات 1 تا 3 براي ارزيابي كلي ويژگيهاي فردي بوده، سؤالات 4 تا 6 تعيين كننده ي وضعيت پيشينه شخصي و خانوادگي و سؤالات 7 تا 9 مشخص كننده ضلع يا گروه تعامل و تناسب زوجين هستند. مجموع نمرات در هر يك از اين گروه يا اضلاع مي تواند بين 3 (حداقل) تا 15 (حداكثر) باشد و نمره اي كمتر از 9 در هر يك از آنها مطرح كننده وجود مسئله و مشكل در آن زمينه و نمره مساوي يا بيشتر از 11 نشانه اي خوب و مثبت در آن گروه است.
نكته: همچنانكه ملاحظه خواهيد كرد، در اين بررسي ها جايي براي خصوصيات ظاهري و فيزيكي وجود ندارد و علت آن اين است كه وجود جذبه و كشش نسبي بين زوجين (كه معمولاً تا جلسه دوم تا سوم ديدار و آشنايي مشخص مي شود) يك پيش فرض تقريباً ضروري براي يك ازدواج موفق و خوب است.
***

الف)نقش ويژگيهاي فردي در زندگي اشتراكي

همچنانكه ذكر شد، ويژگيهاي فردي شامل مجموعه اي از خصايص شخصيتي، باورها، ارزشها، طرز نگرش، اهداف و مهارتهاي اجتماعي هستند. از ميان ويژگيهاي فردي، برخي نكته مثبت و خوب فرد و برخي ديگر نكته منفي و مسئله ساز به حساب مي آيند:

ويژگي هاي فردي مثبت و خوب:

وجود هر يك از ويژگيهاي زير نكته مثبتي براي فرد در احتمال رسيدن به رضايت مندي و خرسندي در زندگي اشتراكي به حساب خواهند آمد:
ــ حرمت نفس و اعتماد به نفس خوب
ــ انعطاف پذيري و قدرت تطابق بالا
ــ برون گرايي
ــ مهارتهاي ارتباطي خوب (نظير جرأت در ابراز نظر، احساس و وجود)
ــ سلامت و ثبات احساسي عاطفي

ويژگي هاي فردي منفي:

هر يك از ويژگيهاي زير نكته منفي و ضعفي براي رسيدن به خوشبختي در زندگي اشتراكي (و حتي زندگي فردي) هستند:
ــ عدم توانايي در برخورد مناسب با تنش و فشارهاي زندگي
ــ عصبي يا خجالتي يا كينه اي بودن
ــ رفتار آني و لحظه اي بدون تعقل
ــ باورهاي غلط و غيرسازنده
ــ اختلالات خلقي (افسردگي و شيدايي)
ــ اختلالات شخصيتي
ــ اضطراب
نحوه ي ارزيابي هر يك از مؤلفه ها و عوامل فوق (در خود و زوج آينده) بطور كامل در فصل بعدي گرد آورده شده اند و ما در زير فقط به توضيح مختصري در مورد برخي از آنها اكتفا مي كنيم.

* حرمت نفس (Self-esteem):

حرمت نفس يك باور و احساسي دروني (خودآگاه و ناخودآگاه) و پايدار نسبت به ارزشمندي، توانمندي، لياقت، شايستگي و دوست داشتني بودن خود است كه در چند سال اول تولد شكل مي گيرد و پايه و اساس شخصيت انساني است و هر نوع اختلال و نقصان در آن مي تواند تمامي جوانب و ويژگيهاي شخصيتي فرد را تحت الشعاع قرار دهد. افراد با حرمت نفس پايين داراي مجموعه اي از مشكلات زير در زندگي اشتراكي خود خواهند بود:
ــ سرزنش كردن ديگران: افراد با حرمت نفس پايين به دليل فرار از پذيرش مسئوليت و كاستي هاي خود، دائماً ديگران را مسئول و عامل ناراحتي ها و ناخوشي هاي خود مي دانند و بسيار عيب جو، متهم كننده و سرزنش گر هستند. فرد بدليل ترس دروني از آشكار شدن نقص و قصور خود، در ابراز احساس و نظر خود دچار مشكل بوده و در نتيجه قادر به برقراري ارتباط سازنده با همسر خود نبوده و بطور جبراني زوج خود را متهم مي كند كه او را نمي فهمد و در مقابل، زوج او نيز از چرايي رفتار و ناراحتي همسرش بي خبر و هاج و واج مانده و لذا ارتباط آنها بد از بدتر مي شود.
ــ عدم توانايي در برقراري ارتباط صميمي و عميق: صميميت يعني خود واقعي بودن و نه خود نمايشي و چون فرد با حرمت نفس پايين نه به خود اعتماد دارد و نه خود را ارزشمند و لايق دوست داشتن مي داند (در ضمير ناخودآگاه) لذا نه مي تواند عشق واقعي بدهد و نه بگيرد. او نسبت به جفت خود نسبتاً شكاك و بدبين بوده و دائماً به دنبال ابراز محبت و تأييد از طرف همسر خود خواهد بود. ولي با اين حال هميشه چيزي براي تأييد نظر خود دال بر بي ارزش بودن خود و يا غيرقابل اعتماد بودن همسرش پيدا خواهد كرد و هيچگاه رضايت خاطر بدست نمي آورد (مگر بسيار سطحي و گذرا).
ــ مظلوم نمايي و نقش قرباني داشتن: فرد با حرمت نفس پايين در اكثر موارد براي بدست آوردن احساس ارزشمندي بدنبال رضايت و تأييد ديگران است و معمولاً نقش قرباني را بازي مي كند. او قادر به نه گفتن نيست و اجازه مي دهد به راحتي ديگران به حريم شخصي او دخالت كنند و حتي از او سوء استفاده كنند (البته خود او اين چنين فكر نمي كند و آن را به حساب مهرباني، يا خوش مشربي، يا ادب، يا فروتني و يا... مي گذارد). افراد با اين ويژگي معمولاً دچار مجموعه اي از اختلالات روان تني (از جمله سردرد، كوليت عصبي، دردهاي مزمن و...) نيز مي شوند.
ــ عدم توانايي در تصميم گيري (گيج و درمانده بودن): از ويژگيهاي سيستم فكري فرد با حرمت نفس پايين مطلق نگري و كمال پرستي است و از آنجائيكه خود را ناتوان مي پندارد براي اجتناب از خرابكاري معمولاً چه در مسائل جزئي (از اينكه براي گردش كجا برود گرفته تا چه چيزي بخورد و...) و چه در مسائل مهم (در كجا زندگي كند، كي بچه دار شود و...) قادر به تصميم گيري نبوده و به ديگري مي سپارد.
ــ رفتارهاي وسواسي/اعتيادي: فرد با حرمت نفس پايين معمولاً دچار برخي از رفتارهاي وسواسي يا اعتيادي (از مواد مخدر گرفته تا پرخوري، ولخرجي، عاشق عاشق شدن، افراط در سكس، پركاري، عصبانيت و...) نيز مي باشد.
ــ پرتوقعي و تجمل گرايي: فرد با حرمت نفس پايين براي بدست آوردن حس ارزشمندي براساس مقايسه با ديگران دائماً بدنبال داشتن بيشتر و بهتر است. براي او امكانات نه براي رفاه و آسايش بيشتر بلكه وسيله اي براي احساس برتري كردن به ديگران است و براي زياده خواهي او پاياني وجود ندارد.
ــ در گذشته ماندن و نگران آينده بودن: فرد با حرمت نفس پايين هيچگاه در حال زندگي نمي كند بلكه يا دائماً در گذشته و خاطرات به سر مي برد و يا نگران آينده است.
ــ حساس و شكننده بودن: فرد با حرمت نفس پايين در برابر انتقاد (خصوصاً از طرف فردي كه جايگاهي در ذهن او دارد) بسيار شكننده است و مسائل غير مرتبط به خود را شخصي مي گيرد (مثلاً اگر فردي نسبت به شهر زادگاهش مطلب نادرست يا نامناسبي بزند انگار در مورد خود او گفته است). اين افراد معمولاً بسيار مراقب و گوش به زنگ هستند و رفتار، گفتار و حركات ديگران را به دقت به صورت موشكافي زير نظر مي گيرند.

* برون گرايي/درون گرايي:

اگرچه برون گرايي و درون گرايي دو خصيصه كاملاً مخالف هم هستند ولي فقط برون گرايي به عنوان نكته قوتي براي احتمال رضايت مندي در زندگي اشتراكي به حساب مي آيد و درون گرايي ويژگي منفي در نظر گرفته نمي شود (به شرط اينكه زوجين بر ماهيت آن آگاه باشند و بدانند چگونه با آن برخورد كنند. براي مطالعه كامل تر به فصل بعدي مراجعه كنيد).

* انعطاف و تطابق پذيري:

زندگي دائماً در حال تغيير و تحول و دستخوش تغييرات و وقايع غيرقابل پيش بيني و پر از ناملايمات و گاهي شكست است. از طرف ديگر حتي با بهترين انتخاب باز هم زن و شوهر با هم اختلافات و تفاوتهايي خواهند داشت و اينجاست كه انعطاف پذيري و قابليت تطابق قادر است فرد را از اين فراز و نشيب ها به سلامت بگذراند و حتي موجب رشد و تكامل فرد شود (اساساً رشد و كمال به يك معني همان قابليت انعطاف پذيري و قدرت تطابق بالا است).

* قاطعيت و جسارت در ارتباط (Assertiveness):

در روابط فردي و اجتماعي، جسارت به معني ابراز احساس، نظر، عقيده، خواسته، تمايل و ايستادن براي حق خود بدون تجاوز به حق و حقوق ديگران است چنين ويژگي باعث افزايش حرمت نفس و اعتماد به نفس، بهبود روابط شخصي،‌ كاهش و كنترل استرس، كاهش احساسات منفي (از جمله نااميدي و عصبانيت) و كاهش اضطراب مي شود. اصولاً چهار نوع روش برقراري رابطه و گفتگو ميان افراد وجود دارد:
1ــ منفعلانه يا تسليمي
2ــ تهاجمي يا پرخاشگرانه
3ــ منفعلانه پرخاشگرانه
4ــ جسورانه و قاطع
در روش منفعلانه فرد در جر و بحث ها و اختلافات نه تنها قادر به بيان نظر و احساس خود به روشني و شفافي نيست بلكه براي جلوگيري (به عبارت دقيق تر ترس) از تنش شديد، از حق و حقوق خود مي گذرد. اين افراد معمولاً داراي حرمت نفس پايين بوده و در درون خود خشم و نفرت مي پرورانند و براي تخفيف چنين حس آزاردهنده اي خودآگاهانه نقش مظلوم و قرباني را ايفاء مي كنند (زيرا در نظام فكري آنها، مظلوم و قرباني قابل ترحم و دوست داشتني هستند در حاليكه بودن مظلوم است كه باعث بوجود آمدن ظالم مي شود).
فرد پرخاشگر از طريق تحقير، يا تهديد و ارعاب و يا كنترل طرف مقابل و نيز تجاوز به حقوق ديگران سعي به رسيدن به اهداف و اميال خود مي كند. فرد پرخاشگر در درون احساس بي كفايتي كرده و قادر به درك طرف متقابل نبوده و فاقد حس همدلي با ديگران است. حالت تهاجمي و عصبانيت، نگاه عاقل اندر سفيه داشتن، تمسخر،‌ دهن كجي، تقليد و ادا درآوردن، كلمات ركيك و انگشت گذاشتن روي شخصيت طرف مقابل (به جاي موضوع بحث) همگي نمودهايي از يك روش پرخاشگرانه هستند.
فرد منفعل پرخاشگر هر دو ويژگيها را دارد. بدين ترتيب كه معمولاً در اوايل روش منفعلانه را پيش مي گيرد اما در زماني ديگر به ناگهان به يك فرد پرخاشگر تبديل مي شود و يا اينكه رفتاري مؤدبانه، بازيگرانه و كنترل كننده دارند.

* لحظه اي و آني عمل كردن:

در موارد غير مهم گاهي بدون ارزيابي و برنامه ريزي قبلي، عمل كردن نه تنها بد نيست بلكه باعث هيجان و شادي نيز مي شود اما اگر اين عمل به صورت يك عادت و رفتار شود و يا در موارد مهم زندگي رخ دهد، مي تواند بسيار مخرب باشد. ازدواج هاي يك شبه يا يك هفته اي، بچه دار شدن بدون برنامه ريزي قبلي و خريدهاي آني نمونه هايي از اين نوع ويژگي منفي هستند.

ب)نقش پيشينه شخصي و خانوادگي در زندگي اشتراكي

اين مؤلفه تقريباً به همان اندازه ويژگيهاي فردي، در موفقيت ازدواج تعيين كننده بوده و نقش كليدي دارد و اجزاء آن را مي توان به دو گروه مثبت و منفي تقسيم نمود:

* موارد مثبت پيشينه شخصي و خانوادگي

ــ سن مناسب در زمان ازدواج (اواسط دهه سوم زندگي)
ــ رابطه خوب دوران كودكي با والدين (پيوند عاطفي امن)
ــ ازدواج موفق و خوشبخت والدين
ــ تأييد و حمايت خانواده و دوستان
ــ تحصيلات مناسب و آمادگي براي اشتغال مناسب

* موارد منفي پيشينه شخصي و خانوادگي

ــ سن پايين موقع ازدواج (كمتر از 20 سال)
ــ رابطه بد دوران كودكي با والدين (پيوند عاطفي ناامن)
ــ طلاق والدين يا ناخرسندي آنها از زندگي اشتراكي شان
ــ عدم تأييد و حمايت والدين و دوستان از ازدواج فرد
ــ تحصيلات كم و حرفه نامناسب

* سن:‌

در چندين مطالعه وسيع ميزان طلاق در ازدواج در سنين كمتر از 20 سال دو برابر سنين بعد از آن است. سن ازدواج از دو جهت حائز اهميت است: (1)اكثر افراد بعد از 20 سالگي به بلوغ عقلي (و احساسي عاطفي) مي رسند و (2)در شرايط كنوني براي رسيدن به آمادگي اقتصادي و تكميل تحصيلات زمان بيشتري لازم است و ازدواج در اين مرحله از زندگي معمولاً با تنش و فشارهاي بيشتري همراه خواهد بود.

* زندگي و الگوي پرورشي والدين:

بجز شرايط استثنايي، مهمترين ويژگي هاي شخصيتي (خصوصاً احساس امنيت و حرمت نفس) در دوران كودكي و تحت تأثير و هدايت و عمل والدين شكل مي گيرد و هر نوع اختلالات رواني يا رفتاري در يكي از والدين و يا حتي سهل انگاري و ناآگاهي والدين و تنش و نارضايتي در زندگي والدين تقريباً هميشه با صدمات جدي رواني و شخصيتي فرزند خانواده همراه خواهد بود كه فقط از طريق آگاهي، تمرين و دريافت كمك تخصصي قابل اصلاح خواهد بود.
از طرف ديگر در اكثر موارد، الگوي برقراري رابطه و گفتگو و حل مسائل در افراد برگرفته از الگوهاي رفتاري و فكري والدين است و در مشكلات و اختلافات همان گونه عمل خواهند كرد كه والدين شان عمل كرده اند. همچنين اكثر باورها، ارزشها، معيارها و اعتقادات افراد برگرفته از خانواده شان مي باشد. براي مثال، در ذهن خودآگاه و ناخودآگاه فردي كه والدينش زندگي اشتراكي ناخرسند و بدي داشته اند مجموعه اي از افكار و باورهاي زير شكل مي گيرد:
ــ ازدواج يعني درد، رنج و يا جنگ و دعوا
ــ ازدواج خطرناك و غيرقابل پيش بيني است.
ــ رابطه باعث غم، اندوه، درد و رنج مي شود.
ــ ازدواج يعني تحمل سختي و بردباري و نه رشد و شكوفايي
ــ اختلاف بد است زيرا منجر به ناراحتي و رنج مي شود.
ــ راه حل مناسبي براي مشكلات و اختلافات وجود ندارد.
ــ ازدواج ميدان نبرد است و بايستي يا برد و يا شكست را پذيرفت.
ــ افراد قابل اعتماد نيستند.
ــ با ازدواج كار فرد تمام است (زمين گير مي شود)
ــ در زندگي اشتراكي بايستي يكي فرمانده و ديگري فرمانبردار باشد.
ــ در اختلافات و مشاجره ها بايستي صورت مسئله را پاك كرد نه مسئله را
ــ ازدواج يعني برآورده كردن نيازها و احتياجات

* تأييد و حمايت والدين (و دوستان):

ازدواج فقط پيوند دو نفر نيست بلكه در واقع پيوند دو خانواده است و تأييد و حمايت خانواده ها از ازدواج دو نفر نقش نسبتاً زيادي در موفقيت زندگي اشتراكي دارد زيرا:
ــ آنها معمولاً از ويژگيهاي فرزندانشان آگاه بوده و بهتر تفاوتها و شباهتهاي دو نفر را شناسايي مي كنند.
ــ تأييد آنها باعث اعتبار انتخاب فرد و افزايش اعتماد و قوت قلب فرد مي شود.
ــ احتمال حمايت و كمك والدين به زوج در مواقع ضروري بيشتر خواهد بود.
ــ احتمال سرزنش، انتقاد و دخالت هاي بي مورد آنها كاهش مي يابد.
نقش دوستان صميمي دو طرف نيز تا حدودي مشابه ولي خفيف تر از نقش والدين است.

* فشارهاي داخلي و خارجي:

يكي از عواملي كه باعث مي شود افراد بدون آمادگي لازم، عجولانه ازدواج كنند و يا در انتخاب همسر عجولانه و نادرست عمل كنند،‌ فشار از طرف والدين، دوستان و حتي جامعه است. گاهي مواقع اين فشارها از طرف افكار و باورهاي غلط خود فرد است. نظير:
ــ اگر همين الان با اين شخص ازدواج نكنم، بعداً رأي او برخواهد گشت.
ــ اين فرد بهترين كانديد براي ازدواج است. ديگر تحقيق و بررسي براي چي؟
ــ هيچ كس ديگري پيدا نمي شود كه خواهان من باشد.
ــ براي خارج شدن از تنهايي بايد با اولين نفري كه پيدا مي شود ازدواج كنم.
ــ ديگر دارم پا به سن مي گذارم و بايد هرچه سريعتر ازدواج كنم.
ــ ديگران چه فكر خواهند كرد اگر ببينند من 32 ساله هستم و هنوز مجرد هستم؟
اينگونه افكار و بسياري ديگر باعث ايجاد اضطراب و وارد آمدن فشار بر شخص جهت ازدواج عجولانه و يا نامناسب مي شوند.

* وضعيت تحصيلي و شغلي:

اصولاً افراد تحصيل كرده از موقعيت اجتماعي و شغلي بهتري برخوردار هستند ولي اهميت اصلي تحصيل و دانش نه مدرك بلكه رسيدن به آگاهي، كمك به رشد و تكامل عقلاني، قدرت تجزيه و تحليل و تصميم گيري بهتر و آشنايي و مطالعه با مباحث جامعه شناسي و روانشناسي در طول دوران تحصيل و برخورد علمي و منطقي با مسائل است (اگرچه متأسفانه برخي از تحصيل كرده ها از اين مواهب علم و تحصيل برخوردار نمي شوند).
مشكلات اقتصادي يكي از شايعترين دلايل اختلافات خانوادگي بوده و براي شروع زندگي مشترك، داشتن يك حداقل امكانات اقتصادي و شغلي ثابت و مطمئن (و يا امكان آن در يكي دو سال آينده) جزء‌ ضروريات يك ازدواج موفق است.

پ)تعامل و تناسب زوج

آخرين ضلع مثلث ازدواج تعامل و تناسب زوج است كه شامل موارد زير هستند:
* شباهت و همخواني زوجين در زمينه ارزشها، باورها، نگرش،‌ فرهنگ، جايگاه اجتماعي،‌ احساسات و مشخصه هاي فيزيكي
* ميزان، كيفيت و طول مدت آشنايي قبل از ازدواج
* نحوه برقراري ارتباط و حل مسائل و مشكلات

همخواني و توافق زوجين:

هرچه ميزان شباهت، سنخيت و توافق ميان زوجين در زمينه هاي مهم زندگي بيشتر باشد، احتمال موفقيت و رضايت شان از زندگي اشتراكي بيشتر خواهد بود. مهمترين اين موارد عبارتند از:

* تناسب سني:

در گذشته هاي نه چندان دور كه فاكتور اصلي براي ازدواج، قدرت باروري زن و توانايي اقتصادي مرد بوده است و از آنجائيكه در آن دوران معمولاً طول عمر زنان كمتر از مردان بوده و بدلايل عديده اي زودتر و شديدتر دچار تغييرات افزايش سن و پيري مي شده اند و اصولاً ازدواج يك نوع خريد و فروش و معامله بوده و همچنين بدلايل اجتماعي و فرهنگي، تفاوت هاي سني بالاي زن و شوهر موضوعي شايع و قابل قبولي بوده است (در اكثر موارد مرد بيش از 5 تا 10 سال بزرگتر از زن بوده است). اما در زمان معاصر از آنجائيكه مفهوم ازدواج و زندگي مشترك به مقدار زيادي تغيير كرده است و در ضمن در اكثر كشورهاي نيمه پيشرفته و پيشرفته زنان چند سالي بيش از همسرانشان عمر مي كنند و حتي در مقايسه با مردان هم سن و سال خود در سنين بالا سالم تر و جوان تر به نظر مي رسند و همچنين چون در مفهوم و نقش پدر مادري تغيير بسيار واضحي بوجود آمده است،‌ امروزه توصيه مي شود همانند ساير مؤلفه ها حتي از نظر سني نيز زوجين تقريباً برابر باشند و بهتر است اختلاف سني در سنين 20 تا 30 بيش از 2 تا 3، در سنين 30 تا 40 سالگي بيش از 3 تا 5 سال و در سنين 40 تا 50 سالگي بيش از 5 تا 10 سال نباشد. اثرات منفي اختلاف سني بيش از مقادير فوق فقط در موارديكه زوجين از نظر ظاهري، فيزيكي، عقلي،‌ اعتقادي، ادراكي و احساسي عاطفي بسيار به هم نزديك باشند، مي تواند تا حدود زيادي خنثي شود. در يك مطالعه نسبتاً وسيع ديده شده است ميزان طلاق در زوجيني كه زن مساوي يا بيش از 5 سال از شوهرش مسن تر بوده سه برابر زوجين هم سن و سال و نيز زوجيني بوده كه مرد مساوي يا بيش از 5 سال از همسرش سن داشته است. در دوره جواني و ميانسالي اختلاف سني بيش از 10 سال با مشكلات و مسائل زير همراه خواهد بود:
ــ اختلاف سليقه و علائق در بسياري از جنبه هاي زندگي بارز و شديد خواهد بود كه مي تواند باعث دوري زوجين از يكديگر شود.
ــ از نظر احساسي عاطفي، ارزشها و اولويت ها تفاوتها بارز خواهند بود (خصوصاً از ميانسالي به بعد).
ــ زوجين از حمايت خانوادگي و اجتماعي كمتري برخوردار خواهند بود.
ــ روابط اجتماعي آنها شديداً مختل خواهد شد (دوستان با دو گروه سني كاملاً متفاوت)
ــ در اواخر ميانسالي تفاوت فيزيكي بسيار بارز و آشكارتر شده و معمولاً براي هر دو نفر آزار دهنده خواهد بود (خصوصاً در موقعيت هاي اجتماعي مختلف كه به اشتباه به عنوان پدر و دختر يا مادر و پسر در نظر گرفته مي شوند).
ــ احتمال بي وفايي از طرف همسر جوان تر بيشتر خواهد بود (خصوصاً در ميانسالي).
ــ در دوران پيري و پس از مرگ همسر مسن تر، ديگري مدت زمان طولاني تنها خواهد ماند.

* سنخيت مذهبي/اعتقادي:

نه تنها هم مذهبي بلكه برابري در ميزان اعتقادات مذهبي و باورها و عمل به آنها در رسيدن به رضايت مندي در ازدواج نقش تعيين كننده ي زيادي دارد. زيرا براساس همين باورهاست كه مفهوم و معناي زندگي، ازدواج،‌ خانواده، فرزندان، ارزشها، اهداف و در كل، روش زندگي شكل مي گيرد. هر چه نقش و تأثير مذهب در زندگي زوجين پررنگ تر باشد. لزوم به همخواني و شباهت بين آنها نيز بيشتر خواهد بود. سواي اين مسئله در برخي از مذاهب، ازدواج خارج از مذهب منع شده و در ضمن زوجين با تفاوت مذهب از حمايت خانوادگي، گروهي و اجتماعي كمتري برخوردار بوده و شكل گيري هويت مذهبي و گروهي فرزندانشان با مشكلاتي همراه بوده و در ضمن مشكلات پرورشي آنها نيز بيشتر خواهد بود.
نكته: زندگي زوجين با اعتقادات مذهبي از ثبات و پايداري (و نه لزوماً رضايت مندي) بيشتري برخوردار است (در مقايسه با زوجين بي دين).

* تناسب خانوادگي:

هرچه خانواده هاي زوجين در زمينه هاي فرهنگي، اقتصادي و موقعيت اجتماعي به هم نزديكتر باشند احتمال رضايتمندي زوجين در آينده بيشتر خواهد بود. زيرا: (1)از تأييد و حمايت بيشتر آنها برخوردار بوده؛ (2)احساس بيگانگي كمتري وجود داشته؛ (3)باورها و نگرش ها بيشتر به هم نزديك بوده؛ (4)روابط خانوادگي و اجتماعي قوي تر بوده و (5)زوجين در بسياري از جنبه هاي احساسي و شخصيتي، بيشتر به هم نزديك خواهند بود.

* تناسب تحصيلي:

تأثير اين مسئله در جوامع مختلف متفاوت است. اگر اختلاف طبقاتي در جامعه بارز و شديد نباشد و سطح متوسط تحصيلات و اقتصادي جامعه نسبتاً خوب باشد، تناسب تحصيلي زوجين نقش چنداني ندارد ولي در ساير موارد مي تواند اثر گذار باشد. در برخي جوامع (خصوصاً سنتي) تحصيلات زن (خصوصاً اگر بيشتر از مرد باشد) نه تنها نكته مثبتي به حساب نمي آيد بلكه مي تواند مسئله ساز باشد. در كل تحصيلات از طريق تغيير در وضعيت اقتصادي، جايگاه اجتماعي و نيز ديد بازتر داشتن نسبت به مسائل مختلف مي تواند در كيفيت زندگي زناشويي اثرگذار باشد.

* اتفاق نظر در موضوعات مهم:

در زندگي اشتراكي پاره اي از مسائل حائز اهميت زيادي هستند كه عدم تفاهم در آنها با مشكلات و اختلافات بسيار شديدي همراه خواهد بود. مسئله مهم در اين رابطه وجود هم فكري و ديد تقريباً يكسان زوجين در اين زمينه هاست و نه صرفاً قول و قرارهايي كه گذاشته مي شود. زيرا بسياري از افراد قبل از ازدواج تصور مي كنند كه اين موضوعات چندان مهم نيستند و يا اينكه بعداً نظر همسر خود را تغيير مي دهند ولي پس از مواجه شدن با آنها در زندگي واقعي درمي يابند چه اشتباه بزرگي مرتكب شده اند. مهمترين اين موضوعات كه زوجين بايستي در مورد آنها اتفاق نظر و تفاهم داشته باشند، عبارتند از:
1ــ اهميت و جايگاه ازدواج: آيا ازدواج مهمترين واقعه و مرحله ي تكاملي در زندگي شماست يا نه، شتري است كه در خانه هر كسي مي خوابد و بالاخره چه خوب و چه بد بايستي همه ازدواج كنند؟ آيا در صورت بروز مسائل و اختلافات زناشويي جدي بر اين باوريد كه زندگي دو روزه دنيا ارزش سختي و رنج را ندارد و اگر مشكل مهم و غير قابل رفعي وجود داشته باشد، همانطور كه افراد با هم ازدواج مي كنند. به همان راحتي هم مي توانند جدا شوند؟ يا اينكه تصور مي كنيد همه ي زندگي ها اين چنين است و بايستي خربزه خورده ايد و پاي لرزش بايستيد و يا اينكه تمام تلاش و امكانات خود را به كار مي اندازيد تا به بهترين نتيجه عقلي و انساني برسيد و زندگي را مستحكم تر و دلپذير تر نماييد؟
2ــ جايگاه و نقش هر يك از زوجين در زندگي: همخواني فكري (و نه توافق و سازش صرف) در اين زمينه بسيار مهم است و نظرات افراد در اين زمينه بسيار متفاوت است. برخي بر اين باورند كه همانند والدين شان،‌ مرد بايستي نان آور، تأمين كننده احتياجات زندگي باشد و زن مسئول خانه داري و بچه داري. برخي تصميم گيري در مورد امور مهم زندگي را مسئوليت و وظيفه مرد مي دانند و برخي هر دو. تعيين روابط فاميلي و خانوادگي،‌ تربيت و پرورش كودكان و قوانين و مقررات حاكم بر خانواده چگونه و توسط چه كسي صورت مي گيرد؟ و...
3ــ كار و تحصيل:‌ آيا زن تمايل به كار يا ادامه تحصيل دارد و همسر او با اين مسئله موافق است؟ چه نوع كاري و چه ميزان؟ امور خانه چگونه اداره شود؟ در صورت بچه دار شدن قضيه چگونه خواهد بود؟ در صورت برعكس بودن،‌ با مسئله چگونه برخورد مي شود؟ و...
4ــ مسائل مالي: ديد و نگرش دو نفر نسبت به مسائل مالي و اقتصادي چگونه است؟ خرج و دخل ها چگونه و توسط چه كسي کنترل مي شود؟ اگر زوجين هر دو شاغل باشند چي؟ اولويت هاي اقتصادي كدامند؟ و...
5ــ ارتباط جنسي: زوجين به مسئله جنسي چگونه نگاه مي كنند؟ از نظر خصيصه و ويژگي هاي جنسي دو نفر چقدر به هم نزديك هستند؟ محدوديت ها، مرزها و حقوق هريك كدامند؟ آيا هر دو از ويژگي هاي جنسي همديگر بخوبي آگاه هستند و با آن مشكل جدي ندارند؟ در رابطه با پيشگيري از حاملگي چگونه فكر مي كنند؟
6ــ فرزند دار شدن: اساساً ديد و نگرش دو نفر نسبت به فرزند در زندگي چيست؟ زمان بچه دار شدن، تعداد و فواصل آن، مسئوليت و اصول پرورشي و نگهداري از آنها چگونه خواهد بود؟ جايگاه خانواده ها در اين زمينه كجاست؟ و...
7ــ حد و مرزها و حريم ها: حد و حدود اختيارات فردي كدامند؟ آيا مي توان مسائل خصوصي زندگي را با كسي در ميان گذاشت؟ آيا والدين اجازه دخالت در امور زندگي زوجين را دارند و تا چه حد؟ خط قرمزها كدامند؟ محدوده ي روابط اجتماعي و خانوادگي چيست؟ حريم خصوصي چگونه تعريف و مشخص مي شود؟ و...

* طول مدت آشنايي و شناخت قبل از ازدواج:‌

براساس نظر اكثر كارشناسان و متخصصين خانواده و روانشناسان طول مدت لازم براي آشنايي و شناخت يكديگر و گرفتن تصميم نهايي براي شروع يك زندگي اشتراكي شش ماه تا يك سال است (تقريباً معادل همان دوران نامزدي كه در ايران رايج و معمول است). مفهوم روشن تر اين مدت آشنايي اين است كه دختر و پسر چيزي بين 500 تا 1000 ساعت با هم گفتگو و رفت و آمد داشته باشند و حداقل يك سوم اين مدت به صورت رابطه مستقيم باشد. يعني دو نفر بطور زنده و در كنار هم در جمع هاي خانوادگي و مجامع عمومي حضور داشته باشند (و نه در يك اتاق بسته). زيرا در بسياري از جنبه هاي واقعي اقتصادي و فكري و ويژگيهاي شخصيتي افراد فقط در بطن و بستر زندگي روزمره و در مواجهه با مسائل و موضوعات مختلف مربوطه خود را نشان مي دهند و بسياري از مسائل به صرف گفتگو و حتي پركردن پرسشنامه و مشاوره قبل از ازدواج به دقت قابل ارزيابي نيستند (در صورت عدم وجود صداقت هيچ گفتگو و مشاوره اي به نتيجه درست نخواهد رسيد).
به عبارت ديگر،‌ در طول مدت آشنايي دو نفر خود واقعي شان (و نه خود نمايشي و خيالي شان) را نشان خواهند داد و در صورت وجود سنخيت و تناسب، بتدريج صميميت و عشق واقعي و اصيل مي تواند شكل بگيرد و دو نفر به اين نتيجه خواهند رسيد كه آيا حاضر هستند بقيه عمر خود را با فرد مقابل بگذرانند و تمام تلاش خود را در حفظ زندگي اشتراكي شان بكار ببندند يا نه؟ آيا حاضر هستند تن، روح و روان، دارايي و عزيزترين موجود زندگي شان را (فرزند) با فرد مقابل به شراكت بگذارند يا نه؟
طول مدت آشنايي قبل از ازدواج كمتر از اين ميزان، معمولاً تصميم گيري عجولانه و اتكا بيشتر به شانس و احتمال است و نه منطق و عقل و اگر بيشتر از آن طول بكشد بجز در موارد استثنايي (نظير فوت يكي از عزيزان، تغييرات جدي غيرمنتظره و...) بيانگر شك و ترديد جدي يكي از طرفين در ازدواج (با طرف مقابل) يا عدم آمادگي خود فرد و يا مسئله سوء استفاده از موقعيت است.
نكته: بطور كلي زماني مي توان گفت طول مدت آشنايي دو طرف كافي است كه هر دو نفر توضيح و پاسخي دقيق و كامل براي تمام موضوعات، مباحث و سؤالات ذكر شده در اين كتاب داشته باشند.

* ارتباط جنسي قبل از ازدواج:

حتي در كشورهاي غربي كه رابطه جنسي بين دختر و پسر مسئله اي تقريباً حل شده و پذيرفته شده (البته نه تأييد شده) است و حتي اكثر افراد در رابطه ي منجر به ازدواج باكره نيستند، مطالعات نشان داده اند كه رابطه جنسي دو نفر قبل از ازدواج يك عامل منفي براي رضايت و خوشبختي در زندگي اشتراكي خواهد بود. علت اصلي اين مسئله اين است كه ارتباط جنسي به دليل برانگيختن مكانيسم هاي احساسي عاطفي، قدرت ديد واقعيت ها و تجزيه تحليل درست مسائل را شديداً كاهش مي دهد و از طرف ديگر موجب اختلال در شكل گيري و رشد عشق واقعي مي شود. همچنين اين مسئله موجب فراهم سازي زمينه مناسب براي افراد سوء استفاده گر خواهد بود.
به كلامي ديگر،‌ ارتباط جنسي از قبل از ازدواج (حتي در دوران نامزدي كه منع شرعي وجود ندارد) به دو دليل توصيه نمي شود: (1)بدلايل زيادي (نظير مسائل خانوادگي و اجتماعي، احساس گناه، ترحم و...) ممكن است تنها عامل اصلي ازدواج دو نفر شود (در حاليكه آن دو نفر اصلاً براي هم مناسب نيستند) و (2)باعث اختلال در رشد و تكامل رابطه بين دو نفري كه براي هم بسيار مناسب هستند، شود. زيرا همچنانكه در مبحث عشق ذکر شد، عشق واقعي و اصيل يک روند است که با کشش و اشتياق شروع شده با صميميت و مهرباني برخواسته از شناخت و آگاهي از يكديگر تقويت يافته و با تعهد و ارتباط جنسي (ازدواج) به اوج رسيده و تثبيت مي يابد و ارتباط جنسي زود هنگام اين روند را مختل مي كند (درست مثل اينكه اول سقف يك خانه را بسازيم و سپس ديوارها و پايه هاي آن را). زيرا تحت تأثير سيستم عاطفي اوليه (شهوت) معمولاً سيستم عاطفي ارزشي و معني دار (صميميت و عشق) به كمال واقعي خود نمي رسد.

* الگوي تعامل و ارتباط زوجين:

گفتگو و تعامل يا ارتباط درست و خوب كليد صميميت و اساس به حداقل رساندن و حل اختلافات و مشكلات زندگي است. از نظر تعريف، برقراري ارتباط (Communication) به صورت توانايي دو نفر در انتقال و بيان نظرات و احساسات خود، درك طرف مقابل و طرح صحيح مشكلات براي حفظ و يا تقويت رابطه توصيف مي شود. برقراري ارتباط درست متضمن داشتن مهارت هاي گفت و شنود و ذهنيت مهربانانه و منصفانه است. براي مثال فردي ممكن است فن گفت و شنود و طرح مسائل را به خوبي بداند ولي ذهنيت خودخواهانه داشته باشد. لذا چنين فردي با وجود درك درست طرف مقابل و انتقال و فهماندن خود به او، اهميتي به نقطه نظرات طرف مقابل نخواهد داد و به صورت يكطرفه نتيجه گيري و يا تصميم گيري مي كند. يا درست در نقطه مقابل، فردي ممكن است بسيار مهربان و دلسوز باشد ولي قادر به برقراري ارتباط صحيح نباشد و منجر به سوء تعبير و سردرگمي در گفتگوها و اختلافات شود. در هر دو حالت فوق، زوجين با مشكلات زيادي در زندگي اشتراكي خود مواجه خواهند شد و از زندگي خود خشنود نخواهند بود.
اگرچه گفتگو و انتقال پيام يك فن آموختني است و مي توان با آگاهي و مهارت به آن دست يافت ولي تغيير ذهنيت و شخصيت افراد (از جمله خودخواهي و اختلالات شخصيتي) بسيار مشكل و زمانبر خواهد بود (تازه به شرط اينكه خود شخص بپذيرد و بخواهد تغيير كند).
منبع مقاله :
ساداتيان، اصغر؛ آذر، ماهیار؛ (1389) آمادگي و شرايط لازم براي ازدواج، تهران: ما و شما، چاپ اول.



 

 

نسخه چاپی