عليت، تا پيش از ابن سينا
 عليت، تا پيش از ابن سينا

 

نويسنده: دکتر سيد يحيي يثربي




 

ابن سينا به فلسفه اسلامي، نظامي سنجيده و استوار بخشيده است. او تا امروز جايگاه خود را به عنوان برجسته ترين فيلسوف جهان اسلام حفظ کرده است. همه گرايش هاي بعدي تفکّر در جهان اسلام نيز، مانند کلام، حکمت اشراق و حکمت متعاليه، علي رغم همه ادعاهايشان، بر محور اين نظام چرخيده اند. به همين دليل لازم مي دانم که پيش از پرداختن به ابن سينا، محصول تلاش متفکران پيشين را در مسئله عليت، با نگاهي گذرا، جمع بندي کنم.
آراي متفکران پيش از ابن سينا، در مسئله عليت به اختصار به شرح زير است:
1. دموکريت و اتميان، تنها ماده را در تبيين پديده هاي جهان کافي مي دانستند.
2. ارسطو، علل چهارگانه را عنوان کرد (علت مادي، صوري، فاعلي و غايي). در علت فاعلي ارسطو، دو نکته قابل توجه است:
- يکي اينکه اين علت، فقط عامل حرکت و تغيير است، نه خلق و ايجاد پديده ها.
- ديگر اينکه اين علت فعال نيست، بلکه معشوق است. يعني او با جهان کاري ندارد، بلکه بعضي از موجودات ( عقول و نفوس آسماني ) به خاطر عشق و علاقه به او، فعال شده، آسمان ها را به جنبش درآورده، در پيدايش پديده ها اثر مي گذارند.
ارسطو علت غايي را به غايتِ هنرمند و غايتِ طبيعت تقسيم مي کند. اولي همان ساختار خاصي است که هنرمند، آگاهانه آن را در ماده تجسم مي بخشد. دومي ساختار مشترک در نوع اخير است که افراد نوع، ناآگاهانه آن را در فرد جديد تجسم مي بخشند.
ارسطو نکات زير را هم در عليت عنوان کرده است:
- هيچ پديده اي از چهار علت بي نياز نيست.
- هيچ علتي به تنهايي براي پديد آوردن يک پديده کافي نيست.
- يک علت مي تواند، علت ديگر هم باشد. مثلاً علت صوري، علت غايي يا فاعلي هم باشد.
ارسطو علاوه بر علت هاي چهارگانه، عامل ديگري را نيز به نام « بخت و اتفاق » مطرح مي کند. اما در جهان اسلام، بخت و اتفاق را يک عامل واقعي ندانسته، اين گونه مفاهيم ( بخت و اتفاق ) را ناشي از اشتباه غايت فاعل، با آنچه کار وي در مسير خود به آن مي رسد، مي دانند. مانند آنکه کسي چاه مي کند، تا به آب برسد، اما در مسير رسيدن به آب، به سنگ يا گنج مي رسد.(1)
معتزله علل چهارگانه ارسطو را چندان جدي نمي گيرند؛ بلکه خود نوعي علت فاعلي را مطرح مي کنند که کارش نه تنها تحريک و تغيير، بلکه خلق و ايجاد از عدم نيز هست.
اينان نظريه « جزء » اتميان يونان را نيز با تغيير در معنا و مفهوم آن به جاي ماده ارسطو مي نشانند. حوادث جهان را با نظريه « خلق مدام » به طور مستقيم به خداوند ارتباط مي دهند. ضرورت علّي را هم چندان جدي نمي گيرند. اگرچه آن را در روابط پديده هاي طبيعي يعني « توليد » مي پذيرند. اما همه اين ها را برخاسته از اراده و خلقت خداوند مي دانند که هر وقت بخواهد مي تواند اين رابطه را بر هم زند.
اما کندي علل چهارگانه ارسطو را مطرح کرده و علت فاعلي را به حقيقي و مجازي تقسيم مي کند. فاعل حقيقي را که کارش هست گردانيدن نيست ها است، همان خداوند جهان مي داند و بس. او بقيه موجودات را به عنوان فاعل هاي مجازي مطرح مي کند.
در اين ميان کساني چون رازي، مانند ارسطو، طبيعت را بيشتر مورد توجه قرار داده و کار خدا را همان تجزيه و ترکيب دانستند. اما اين گرايش به خاطر ناسازگاري با تعاليم اسلام چندان نپاييد.
با پيدايش اشعريت، عليت اعتبار خود را از دست داده، همه حوادث جهان در پيدايش و روابط خود، تنها با اراده و قدرت خداوند تفسير شدند.
فارابي اگرچه علت هاي چهارگانه را نام مي برد، اما بحث او درباره عليت در چند نکته زير خلاصه مي شود:
الف. بعضي از موجودات هر چهار علت را دارند، اما مجردات تنها سه علت دارند.
ب. علتي که همراه با معلول باقي نماند، علت حقيقي نبوده، بلکه معدّ است.
ج. غايت در پديده هاي طبيعي همان صورت است.
ر. عدم اشيا هم ناشي از سبب است.
هـ. علت ها يا دورند يا نزديک.
و. حوادث اتفاقي، حوادثي هستند که علت هاي دورشان براي ما شناخته شده نيستند.
ز. تأثير عوامل طبيعي به صورت ضروري نيست، بلکه مشروط به آمادگي هاي فاعلي و منفعل است.
ح. ميان موجودات مادي، رابطه عليت فاعلي نيست. عليت فاعلي در انحصار « واهب الصور » مي باشد.
اخوان الصفا نيز در عليت مطلب زيادي ندارند. آنان علل چهارگانه را مطرح کرده و موجودات را از نظر تعداد علت ها به سه قسم مي دانند:
- موجودات يک علتي، مانند عقل و نفس.
- دو علتي، مانند اجرام آسماني.
- چهار علتي، مانند مرکبات جهان عناصر.
آن ها معلول را به ابداعي و احداثي تقسيم مي کنند. اولي ايجاد از عدم است، بدون دخالت چيزي جز فاعل. دومي همين ايجاد است، اما به واسطه عوامل ديگري مانند ماده و زمان.
اين تمام چيزي است که آنچه ابن سينا در بحث عليت از پيشينيان خود در دست دارد.

پي نوشت :

1- براي مطالعه و توضيح بيشتر، ر.ک: صدرا، اسفار، 254/2 به بعد. ابن سينا، شفا، طبيعيات، مقاله 1 فصل 13؛ محمدحسين طباطبايي، نهايةالحکمه، مرحله 8، فصل 13 .

منبع مقاله :
يثربي، سيد يحيي؛ (1388)، تاريخ تحليلي- انتقادي فلسفه اسلامي، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی