مبارزه ي موسي با ساحران از رديچه ي وحي قرآني
 مبارزه ي موسي با ساحران از رديچه ي وحي قرآني

 

تأليف: زاهيه راغب الدجاني
ترجمه ي دکتر حبيب الله عباسي



 

1. دستگاه حکومت فرعوني و اهميت نقش ساحران در آن

پيش از سخن گفتن از رويدادهايي که براي ساحران حکومت فرعون در مواجهه و رويارويي با موسي (عليه السلام) پيش آمده و در قرآن بدان ها تصريح شده، بايد بيفزاييم که حکومت ستمگر فرعوني در مصر به روزگار حضرت موسي (عليه السلام) چنين بود رئيس اين حکومت، فرعون بود. فرعون لقب کسي است و تمام قدرت هاي اجرايي و قانون گذاري را در دست خود داشت. جز در امور مهمي که به خود او مربوط مي شد، با کسي مشورت نمي کرد. چندان به پيرامونيان خودش اعتمادي نداشت، به ويژه طبقه ي اشرافي که هم ثروت و هم امور حکومتي را در اختيار داشتند و قدرت نفوذ زيادي داشتند. فرعون در قدرت و حکومت خود بيشتر بر سپاهي از طبقه ي فرودستان تکيه مي کرد که از ايده ي تأليه ي وي حمايت مي کردند. فرعون در رأس هرم قدرت قرار داشت و مدعي الوهيت خويش بود و اشراف و سپاه در قاعده ي اين هرم قرار داشتند. اين همه بدان معني است که کفر يکسر بر همه ي دستگاه حکومت سيطره داشت و تبديل به اصل و قاعده اي شده بود و ساحران چاره اي نداشتند جز آن که در آن نقشي ايفا کنند. طبقه اي از کاهنان يک هدف را بيشتر دنبال نمي کردند و آن دادن مشروعيت به ايده و دعوي فرعون، يعني تأليه وي بود؛ چه معتقد بودند که مردم ساده دل، ساحران را تصديق مي کنند. از اين رو مي توان گفت فرعون و اطرافيانش به برگزاري مسابقه اي ميان موسي (عليه السلام) و ساحران اقدام کردند و شايد اين امر را تنها راه خروج شان از تنگنايي مي ديدند که موسي (عليه السلام) پيش روي ايشان قرار داده بود. بديهي است فرعون بر ارتباط خويش با ساحران افزود و انتظار داشت که در اين مسابقه بر موسي (عليه السلام) فايق بيايند. پرواضح است که ساحران به اهميت خود در حکومت فرعون پي برده بودند و تلاش کردند از اين موقعيت، نهايت استفاده را ببرند چنان که در قرآن بدان تصريح شده:
« وَ قِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ. لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ کَانُوا هُمُ فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنَا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ. قَالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ ‌» (1) [الشعراء: 39- 42].
يعني به مردم گفته شد جمع شويد تا اگر ساحران بر موسي (عليه السلام) پيروز شدند از آيين آنان پيروي کنيم « فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنَا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ »؛ يعني اگر با سحر خود بر موسي (عليه السلام) غالب شديم، آيا با مال و پاداش بسيار ما را مورد نواخت قرار مي دهي؟ « فرعون بدان ها گفت: آري، آن چه مي خواهيد به شما مي دهم و شما را از نزديکان و هم نشينان خاص خويش قرار مي دهم ».(2) بنابراين ما در دو جهت مخالف هم قرار داريم که هر کدام دنبال منافع فردي خويش هستند: در يک طرف فرعون و دستگاه حکومت وي که بر همه ي امکانات تبليغي سيطره داشت تا همه ي نگاه هاي مردم را به سوي ساحران جلب کنند و در طرف ديگر، ساحران بودند که مي خواستند تمام توان خويش را به کار گيرند تا بر موسي (عليه السلام) و هارون غالب شوند. از همين رو تمام توان و امکانات دنيايي و تجهيزات لازم را به خدمت گرفتند تا در اين مسابقه بر موسي (عليه السلام) فايق آيند، اما جهت گيري موسي (عليه السلام) در برابر همه ي اين تحرکات چه بود؟ آيا سکوت اختيار کرد؟ آيا اعتماد کاملي به کمک الهي داشت؟ به راستي او به مدد الهي يقين کامل داشت، لذا همراه برادر خويش با قدرت روحاني و معنوي بسيار در برابر سپاه و قدرت نظامي فرعون ايستاد و به ساحران هشدار داد که از عاقبت سوء کار خود حذر کنند و از کارهاي نادرست خويش بازايستند:
« قَالَ لَهُمْ مُوسَى وَيْلَکُمْ لاَ تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ کَذِباً فَيُسْحِتَکُمْ بِعَذَابٍ وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى » (3) [طه: 61].
وقتي فرعون ساحران را آورد، موسي (عليه السلام) به ايشان گفت: واي بر شما؛ بر خداوند دروغ مي بنديد، چون شما را هلاک مي کند و با عذاب سختي نابود مي کند. « وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى » يعني هر کس که بر خدا دروغ ببندد زيانکار است و هلاک مي شود. آن ها را نصيحت و اندرز کرد شايد به راه هدايت بازآيند. وقتي ساحران از موسي (عليه السلام) اين خطاب را شنيدند، ترسي درجان هاي آنان نشست، از اين رو در کار خود به نزاع برخاستند » (4) سخن موسي (عليه السلام) خطاب به ساحران اندرزي آميخته با انذار بود و مي خواست حقايق را پيش از مسابقه پيش روي ساحران قرار دهد. آنان نيرنگ بازاني بودند که مردم را فريب مي دادند. حقيقت کار آنان گرچه با ترفند و نيرنگ دروغين بسيار به خواسته هاي خود رسيده باشند و عاقبت سوئي که همان هلاکت است در انتظار آنان است. از آن رو که سنت هاي زندگي بر حق مبتني است، خداوند هر باطلي را از بين مي برد هر چند شمار اصحاب و قدرت آنان بسيار باشد. در اين ميان، ساحران لازم ديدند که حتماً با هم مشورت کنند و تمام قواي خويش را براي رويارويي با موسي (عليه السلام) به کار گيرند تا بتوانند بر او پيروز شوند. در اين مشورت و اجتماع در کار موسي (عليه السلام) با هم اختلاف پيدا کردند:
« فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ وَ أَسَرُّواالنَّجْوَى. قَالُوا إِنْ هذَانِ لَسَاحِرَانِ يُرِيدَ انِ أَنْ يُخْرِجَاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِمَا وَ يَذْهَبَا بِطَرِيقَتِکُمُ الْمُثْلَى. فَأَجْمِعُوا کَيْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفّاً وَ قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى‌ »(5) [طه: 62- 64].
گروهي از ساحران که در کار موسي (عليه السلام) با هم اختلاف پيدا کرده بودند، گفتند: « اين سخن سخن ساحر نيست، آن را از مردم پنهان کنيد ».(6) اين سخن بدان معني است که آن گروه حقيقت را دريافتند، اما دريافت حقيقت چيزي است و عمل بدان چيز ديگري. اينان روي برتافتن از حقيقت را با اصرار و ابرام آنان بر انجام مسابقه اختيار کردند. ايشان منافع دنيايي را چشم داشتند که قرار بود اگر پيروز شوند از جانب فرعون بدان ها برسد. بدين گونه مي بينيم که چگونه منفعت طلب ها به سوي دروغ گويي کشيد. مي شوند و پنهان شدن حقيقت در سينه ها و ديده هايشان را از درک عاقبت سوء عاجز مي کند. پس از مشاوره اي که ساحران با هم انجام دادند، همگان متفق شدند که « موسي (عليه السلام) و برادرش هارون دو ساحري هستند که مي خواهند بر سرزمين مصر استيلا يابند و ايشان را با سحر خود از آن سرزمين بيرون رانند. « وَ يَذْهَبَا بِطَرِيقَتِکُمُ الْمُثْلَى »؛ يعني کار خود را محکم کنيد و آهنگ وي نماييد و با هم تنازع نکنيد و متحد شويد و به طور منظم در ميدان حاضر شويد تا هيبت شما بر تماشاچي ها تأثير بنهد.... امروز کسي که فايق آيد و غلبه کند رستگار مي شود. مفسران گفتند: خواستند با وعده اي مادي و مالي که فرعون بدان ها وعده کرده بود. به فلاح برسند.....»(7)

صحنه ي مسابقه

دو گروه وجود دارند: گروه حکومت که از ساحران بسيار توانا تشکيل شده و بانظم تمام در يک صف ايستاده اند و گروه ديگر، موسي (عليه السلام) که با فرعون مخالف هستند. هر دوگروه آماده ي مبارزه هستند علاوه بر اين دو گروه، تماشاگراني هستند که عبارتند از فرعون و بزرگان حکومت و جماعتي از مردم.
روز مبارزه و مسابقه، به انتخاب موسي (عليه السلام) روز عيد بود. موسي (عليه السلام) با دو معجزه ي خود مي خواست فايق آيد. موسي (عليه السلام) تأييد و حمايت معجزه هاي الهي حق است و فرعون با سپاه و ساحرانشان به جهت تکبر و غرور، باطلند. در اين ميان تقدير آسماني ضربه هاي ناگهاني بر فرعون و قومش فرود مي آورد تا انذاري برايشان باشد؛ زيرا سير تاريخ، رام فرعون و سپاهش نمي شود، بلکه رام خداوندست تا سخن خدا را اثبات کند و مستکبران را نابود سازد. اين همان صحنه ي همگاني است. چه حوادثي در روز مسباقه اتفاق افتاد و دو گروه مبارزه کننده چه چيزي را انتظار مي کشيدند؟ چنان که در قرآن آمده، ساحران مبارزه را شروع کردند:« قَالُوا يَا مُوسَى إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى‌ »(8) [طه: 65]
يعني « تو به افکندن عصا و ريسمان آغاز مي کني يا ما شروع کنيم؟ موسي (عليه السلام) را مخير کردند با علم بر اين که موسي (عليه السلام) چيره خواهند شد، و معتقد بودند که هيچ کس در اين عرصه با آنان تاب مقاومت ندارد ».(9) آنان اين سخن را از سر استکبار و برتري جويي خود بيان کردند و مطمئن بودند که بر او فايق مي شوند. معجزه اي که خدا موسي (عليه السلام) را بدان تأييد کرد؛ يعني معجزه ي انداختن عصايش و تبديل شدنش به اژدهايي بزرگ براي بلعيدن هرچه که در مسير آن است. موسي (عليه السلام) از ساحران خواست ابتدا آنان با افکندن تمام ريسمان ها و چوب هايي که آماده ساخته بودند، سحر خود را عرضه بدارند. اين همه براي محقق ساختن هدفش بود که همان نشان دادن معجزه ي الهي و ايجاد اختلاف ميان ساحران نزد مردم بود. اين همه در اين فرموده ي خدا متبلور است:
« فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى »(10) [طه: 66].

پيامدهاي مسابقه

موسي (عليه السلام) از ساحران خواست آنان ريسمان ها و چوب هايشان را بيندازند. آنان تلاش کردند در عصاي که به اژدها تبديل شد از وي تقليد کنند، بدون آن که در يابند آنچه خداوند بر موسي (عليه السلام) لطف کرده، در قلمرو معجزه اي قرار مي گيرد که جماد را به آفريده اي زنده تبديل مي کند و زنده را به جمادي که بوده است. در کتاب هاي تفسير قرآن روايت است که ساحران سرهاي شبيه سرهاي ماران براي عصاهاي خود قرار دادند و مي خواستند وقتي آنان چوب هاي خود را با ريسمان مي افکنند، به خدعه و نيرنگ سحر چنين جلوه کند که سرهاي ماران که با چوب پوشيده شده است، همان مارهاي زنده اند. در اين زمان موسي (عليه السلام) ترسيد، اما خداوند آن ترس را از دل وي زايل کرد، ايمان وي را استوار ساخت و تأکيد کرد که پيروزي قرين اوست و بدو امر فرمودند تا آنچه را بدو ياد داده تحت حمايت وي عملي سازد و اين همه در اين فرموده ي خدا متبلور است:
« فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى. قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلَى. وَ أَلْقِ مَا فِي يَمِينِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا کَيْدُ سَاحِرٍ وَ لاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى. فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَ مُوسَى » (11) [طه: 67- 70].
« يعني عصايي را که در دست راستت هست، بيفکن تا همه ي سحر ساحران را ببلعد... جادو و سحري را که با فريب انجام دادند....جادوگر هرگز به مطلوب خود نايل نمي شود؛ زيرا او دروغ گويي تباهکار است »(12) بدين گونه موسي (عليه السلام) عصايش را افکند، به اژدهايي بزرگِ داراي پاها و گردن و سري و دندان تبديل شد. به دنبال آن، همه ي ريسمان ها و عصاهاي افتاده را بلعيد. و مردم آشکارا آن را ملاحظه مي نمودند. وقتي ساحران آن را به چشم ديدند، به علم و به يقين دريافتند که اين همه از قبيل سحر و جادو نيست و فريب و نيرنگي در آن نيست، در آن هنگام به سجده ي خدا پرداختند و معجزه و برهان خدا بر همه آشکار شد. حقيقت پديدار گشت و سحر تباه شد. ابن عباس گفت: « در آغاز روز، ساحر بودند و در پايان روز افرادي نيکوکار شدند ».(13)
بدين گونه خداوند فرعون و سپاهش را در برابر مردم شرمسار کرد و براي آنان آشکار ساخت که رفعت و منزلت والاي خودشان و حکومتشان در دين نهفته است نه در سحر، سحر فريب کاري و نيرنگ بازي است. ساحران نمي توانند عليه آن موضع گيري کنند. براي حمايت از قدرت حاکم متأله حتي آن ساحراني که فرعون بر آنان تکيه کرد و پنداشت که باعث چيرگي وي مي شوند، در برابر معجزه ي خدا تسليم شدند و دل هايشان رام خداوند شد و خداي هارون و موسي (عليه السلام) را از سر ايمان سجده کردند. بدين گونه از فرعون گسستند و در نهايت اين مبارزه، پيروزي از آن موسي (عليه السلام) شد، اگرچه فرعون، دستگاه مقتدر حکومت و نيروهاي قدرتمندي را در خدمت داشت.
اين چنين حادثه اي موجب شد، هم فرعون و قدرتش متزلزل شود و گروه عظيمي از او جدا شوند و عرصه براي ديگران فراخ شود تا عليه فرعون و قومش خروج کنند. اين همه بدان معني است که ترس و بيم فرعون از قدرت نشأت گرفته از رهبري موسي (عليه السلام) و هارون بسيار شد. چون موسي (عليه السلام) مي توانست در آينده قدرت خطرناکي براي سلطه و حکومت او باشد. و در نهايت موسي (عليه السلام) به اقتداري نايل شد که توانست بني اسرائيل را علي رغم خواست فرعون بر ماندن آنان در مصر و تحقيرشان از مصر بيرون آورد. همچنين گسست و جدا شدن ساحران از فرعون، موجب ترس و بيم بسيار او شد و ديگر نتوانست که هيبت خود را در برابر مردم حفظ کند، از همين رو به کارهاي نابخردانه اي دست زد و مردم و ساحران را تهديد کرد و ترسانيد. اين همه در اين فرموده ي خدا متبلور است:
« قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِيرُکُمُ الَّذِي عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاَفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَ أَبْقَى » (14) [طه: 71].
« يعني فرعون به ساحران گفت: به موسي (عليه السلام) ايمان آورديد و آن چه را آورده تصديق کرديد پيش از آن که من به شما اجازه دهم و از من رخصت بجوييد. موسي (عليه السلام) رئيس شماست که سحر و جادو را به شما ياد داد و با او هم دست شديد که حکومتم را از من بستانيد. قرطبي مي نويسد: مقصود فرعون از اين سخن آن بود که دچار ترديد شوند و از موسي (عليه السلام) و هارون تبعيت نکنند و مانند آنان ايمان نياورند. سپس آنان را به قتل و شکنجه تهديد کرد و گفت: به خدا سوگند که دستان راست و پاهاي چپ شما را قطع مي کنم و يا برعکس....سپس شماها را بر تنه ي نخل ها مي آويزم و شما را به فجيع ترين حالت مي کشم، پس اي ساحران! بدانيد که عذاب چه کسي شديدتر و پردوام تر است؛ من يا پروردگار موسي (عليه السلام) که او را تصديق کرديد و بدو ايمان آورديد»(15)
بديهي است فرعون ساحران را تهديد مي کند که با قطع کردن دست راست و پاي چپ يکي از ساحران آغاز مي کند. به اين شکنجه بسنده نخواهد کرد، بلکه او را بر تنه ي نخل ها خواهد آويخت. و با قساوت تمام، او را همراه ديگران خواهد کشت... فرعون آنان را تهديد کرد تا نشان دهد که عذاب وي از عذاب خداي موسي (عليه السلام) و هارون که برايش سجده کردند، شديدتر است. غرور و تکبر فرعون موجب جهل وي به حقايق پديده ها شده بود و چنين مي نمود که دنيا بر وفق خواسته ي وي حرکت مي کند و او قادرست هر چه بخواهد در اين دنيا انجام دهد، غافل از اين که سرنوشت ساحران و مردم به دست خداست. او نمي دانست عذاب الهي براي مردمي که سزاوارش هستند، فقط به ميزان عقاب و کيفر آنان است و هميشگي نيست. حساب و عقاب خدا براي مردم بر عدل مطلق استوار است و ساحران اين حقايق روحاني را دريافته بودند، به همين دليل هيچ ترس و بيمي از تهديدهاي فرعون نداشتند، بلکه بر خضوع و خشوع نسبت به خداي موسي (عليه السلام) و هارون اصرار مي کردند، چنان که در اين فرموده ي خدا متبلور است:
« قَالُوا لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلَى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا. إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَ مَا أَکْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقَى‌. إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لاَ يَمُوتُ فِيهَا وَ لاَ يَحْيَى‌ . وَ مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى‌. جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَ ذلِکَ جَزَاءُ مَنْ تَزَکَّى »(16) [طه: 72- 76]. « يعني ساحران گفتند تو را بر نمي گزينم و بر هدايت و ايماني که از خدا به دست موسي (عليه السلام) نصيب ما شده، ترجيح نمي دهيم اگر چه بدانيم هلاک ما در آن هست « وَ الَّذِي فَطَرَنَا » سوگند به خدايي که ما را آفريد...هر چه مي خواهي انجام بده. فرمان تو تنها در زندگي اين دنيا، که فاني و زايل شدني است، جاري است و در حالي که ما به نعمت هاي جاودان چشم دوخته ايم.... به خداوند ايمان آورديم تا گناهان ما را که در اين مدت مرتکب شديم و نيز کفر و مصيبت هاي ما را ببخشد و... و از سحري که براي اطفاء نور خدا آموختيم، در گذرد... و ثواب و عقاب خداوند برتر و ماندگارتر از توست و اين پاسخ اين سخن وي است « وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَ أَبْقَى »، « إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لاَ يَمُوتُ فِيهَا وَ لاَ يَحْيَى».‌ اين سخن پاياني ساحران، موعظه اي براي فرعون است، يعني کسي که در روز قيامت خداي خويش را ملاقات مي کند، اگر مرتکب معاصي شده و کافر مرده باشد، آتش جهنم از آن او خواهد بود تاعذاب و کيفر اعمال خود را ببيند. هر کس زندگي پاک را تجربه کرده باشد و با ايمان موحدانه، خداي خود را ملاقات کرده و اطاعت او را به جاي آورده و امور نهي شده را ترک کرده باشد، فردي مؤمن عامل به اعمال صالح است و منزلت والايي نزد خداي خود دارد. « جَنَّاتُ عَدْنٍ » [طه: 76] بيان همين درجات والاست يعني جنت هاي داراي درجه هاي بلند که از زير خانه ها و ديوارهاي آن رودهاي بهشت روان است، مؤمنان پيوسته در بهشت مي زيند و هرگز از آن بيرون نمي آيند. و اين پاداش کسي است که از کفر و معصيت ها پاک باشد ».(17)
آيات 72- 73 سوره ي طه، تصويري زنده از تفاوت ميان قلمرو کفر و ميدان ايمان ارايه مي کند، همان طور که تصويري از افرادي به دست مي دهد که وقتي معجزه ي موسي (عليه السلام) را ديدند به سرعت به راه حق گرويدند. سپس تأثير ايمان را در افزايش قدرت روحاني و معنوي انسان و جرأت و جسارت وي در سخن گفتن حق بدون هراسيدن از تهديد فرد ديگر تبيين مي کند، حتي عذاب دنيايي سرکشي چون فرعون هم در ديدگان ساحران تأثير خود را از دست مي دهد. اين همه در پشتيباني ساحران متبلور است. آنان کاملاً از دولت و حکومت فرعون گسستند و در صدد اصلاح خود برآمدند و از فرعون و تأليه او نهراسيدند و دريافتند که او انساني معمولي مثل ديگر انسان هاست و در نهايت تسليم مرگ و قيامت و حساب و کتاب آن خواهد شد. اين آيات اهميت ايمان و تأثيرش را دريافت حقيقت آشکار مي کند. وقتي ساحران ايمان آوردند، دريافتند زماني که انسان روي زمين سپري مي کند بسيار کوتاه است و جاودانگي در آخرت است. از اين رو دنيا جايگاه اعمال است. اعمالي که انسان در نهايت پاداش خير و شر آن ها را مي بيند. جهنم جايگاه مجرمان است و بهشت سعادت گاه مؤمنان است از اين رو اهميت توحيد و بدفرجامي تأليه را براي فرعون تبيين کردند.
در اين جا بايد اشاره کرد که اين مبارزه در چارچوب ازلي روشن مي کند که وجود شخصيت هايي همچون فرعون امري معمولي است. يکي از آنان از چارچوب هاي محدود بشري خارج مي شود و به طور کلي از طبيعت انساني بيرون مي آيد، استکبار مي ورزد و شيطان آن استکبار وي را تغذيه مي کند و آن را براي وي تزيين مي کند تا آن که خود را بر تاريخ تحميل مي کند و به قلع و قمع هر فرد مؤمن و هر فردي که به حقايق اشيا آگاه باشد و تلاش کند مجراي تاريخ را براي بهتر شدن تغيير دهد، مي پردازد. فرد مستکبر و طغيان گر از اسلوب هاي مختلف بهره مي گيرد تا جلوي اين تغيير را بگيرد و او در آغاز هر فردي که تلاش مي کند که تغييري را ايجاد کند به سخره مي گيرد و در نهايت او را به جنون متهم مي سازد و سرانجام او را تهديد مي کند و مي ترساند. فرد سرکش از مسير منحرف مي شود و گروه هايي را به مقتضاي مصالح و منافع مشترک بر مي کشد و گروه هاي ستمديده را تحقير مي کند. او هم چنان بر طبل تباه خويش مي کوبد و سرانجام بر مردم فايق مي شود و از سوي مردم ساده لوح مورد تأييد قرار مي گيرد. اهل علم و ايمان مي دانند که موازين رستگاري و نجاح تسليم اصول و مبادي توحيد و عدل و مساوات و جوهر رسالت هاي آسماني است و مؤمنان تلاش مي کنند تا قواعد روح و اخلاق و معرفت حق، استوار شود. خداوند بر همه چيز چيره است. خداوند اسباب لازم را براي اهل ايمان خود که دور از تصوير مستکبرانند، فراهم مي کند و مؤمنان با اين امکانات اندک مي توانند در برابر گروه بسيار مستکبران و تهديدهاي آنان بايستند و با معرفت روحاني بر اسلوب هايشان فايق شوند. با چنين معرفت و قدرت روحاني مي توانند تمام نقشه هاي مستکبران را نقش بر آب کنند. اين مسابقه ي فرعون و حکومت مقتدر وي را متزلزل کرد و پس از آن، بلاها و حوادث زيادي بر حکومتش نازل کرد و آشکار ساخت که قدرت خدا در آن چه بخواهد، نامحدود است و فرعون و حکومتش در برابر اين بلاها و مصيبت ها درماندند و از رويا رويي با آن ها عاجز شدند.
با اين همه، فرعون و دوستداران قدرت او پس از اين مسابقه هم چنان به راه خود ادامه دادند و از سر جهل و عناد بر باور غلط خود تأکيد کردند و طريق گمراهي پيمودند تا آن که خداوند آنان را به جهت کبر و غرورشان به انواع بلاها و مصيبت ها گرفتار ساخت.

پي نوشت ها :

1. و مردم را گفتند: آيا شما نيز گرد مي آييد؟ تا اگر جادوگران پيروز آمدند همه از آن ها پيروي کنيم. چون جادوگران آمدند، به فرعون گفتند: آيا اگر ما پيروز شويم ما را مزدي خواهد بود. گفت: آري، همه از مقربان خواهيد بود.
2. الصابوني، المصدر السابق، 379.
3. موسي (عليه السلام) گفتشان: واي بر شما، بر خدا دروغ مبنديد که همه ي شما را به عذابي هلاک کند و هر که دروغ بندد، نوميد شود.
4. المصدر السابق، 238.
5. پس با يکديگر در کار خود به مشورت پرداختند و پنهان رازها گفتند: گفتند: اين دو جادوگراني هستند که مي خواهند به جادوي خويش شما را از سرزمينشان برانند. و آيين برتر شما را براندازند. شما تدبيرهاي خود گرد کنيد و در يک صف بياييد. کسي که امروز پيروز شود، رستگاري يابد.
6. المصدر السابق، 238.
7. المصدر السابق، ص 239.
8. گفتند: اي موسي، آيا تو مي افکني يا ما نخست بيفکنيم؟
9. المصدر السابق، ص 239.
10. گفت: شما بيفکنيد. ناگهان از جادويي که کردند چنان در نظرش آمد که آن رسن ها و عصاها به هر سو مي دوند.
11. موسي (عليه السلام) خويشتن را ترسان يافت. گفتيم: مترس که تو برتر هستي. آن چه در دست راست داري بيفکن تا هر چه را که ساخته اند، ببلعد. آنان حيله ي جادوان ساخته اند و جادوگر هيچ گاه پيروز نمي شود. ساحران به سجده وادار شدند. گفتند: به پروردگار هارون و موسي (عليه السلام) ايمان آورديم.
12. المصدر السابق، 239.
13. المصدر السابق، 240.
14. فرعون گفت: آيا پيش از آن که شما را رخصت دهم به او ايمان آورديد؟ او بزرگ شماست که به شما جادوگري آموخته است. دست ها و پاهايشان را از چپ و راست مي برم و بر تنه ي خرما به دارتان مي آويزم. تا بدانيد که عذاب کدام يک از ما سخت تر و پاينده تر است.
15. المصدر السابق، 240.
16. گفتند: سوگند به آن که ما را آفريده است که تو را بر آن نشانه هاي روشن که ديده ايم ترجيح نمي دهيم به هر چه خواهي حکم کن، که رواج حکم تو در زندگي اين جهاني است. اينک به پروردگار خويش ايمان آورديم تا از خطاهاي ما و آن جادوگري که ما را بدان واداشتي درگذرد، که خدا بهتر و پايدارتراست. هر آينه هر کس که گهنکار نزد پروردگارش بيايد، جهنم جايگاه اوست که در آن جا نه مي ميرد و نه زندگي مي کند. و آنان که با ايمان نزد او آيند و کارهاي شايسته کنند، صاحب درجاتي بلند باشند. بهشت هاي جادوان که در آن نهرها روان است، و همواره در آنجا باشند. و اين است پاداش پاکان.
17. المصدر السابق، 240- 241.
بايسته ي يادآوري است که در اين جا دين پايه و اساس ارتقاي جامعه است و متفکران بسياري به اين موضوع پرداختند. براي مثال، مصطفي صادق الرافعي گفت: « دين همان حقيقت آفرينش اجتماعي در امت است و اين دين است که همه ي دل ها را به وجود اختلاف هاي ظاهري وحدت مي بخشد. دين مميز قانوني ملت است » مصطفي صادق الرافعي، من وحي العلم، بيروت ، دارالکتاب العربي، لا. ت، جزء 3، 38.

منبع مقاله :
راغب الدجاني، زاهيه، (1393)، مفهوم قرآني و توراتي موسي(ع) و فرعون، ترجمه: حبيب الله عباسي، تهران: نشر سخن، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی