جغرافيا در اروپاي جديد
 جغرافيا در اروپاي جديد

 

نويسنده: زهره فنّي




 

قرن بعد از وارنيوس ( قرن هجده ) بيشتر علايق علمي بر علوم طبيعي متمرکز و معطوف بود. اين دوره اي بود که توده ي عظيمي از اطلاعات تجربي گرد آمده، تحت هدايت آکادمي هاي علمي در آمدند و به صورت نظام مند سازماندهي شدند. کار محققاني نظير دامپي ير 1723، هالي و هادلي، با افزايش اطلاعات اقليمي حرارت و بارندگي از بخشهاي مختلف جهان کاملتر شد. (1)
در قرن هجده، مطالعه ي ساختار و منشأ کوهها، اقليم آنها و کمربندهاي پوشش گياهي و خصايص يخچالهاي طبيعي بسط يافته بود. از پيشرفتهاي مهم براي جغرافيا، مطالعات اخن وال و زوس ميل (2) در سالهاي 1747-1748 در زمينه ي جمعيت هاي انساني و منتسکيو و هردر (3) در مورد تأثير محيط بر انسان بود. روشن شدن ماهيت پديده هاي فيزيک و بيولوژيکي در علوم طبيعي، توضيحي علمي تر براي طبيعت سطح زمين، مسئله ي مکان انسان در طبيعت و اينکه زمين هدفمند براي پيشرفت انسان و فرهنگ او پديد آمده است، فراهم آورد.

اسکارپشل (4) و فردريک بوشينگ (5)

جغرافيا، بتدريج توانست مکان و جايگاه واقعي خود را به عنوان يک علم مستقل بيايد به طوري که از خدمت تاريخ بودن، خارج و معلم آن قلمداد شود. در واقع، توان و نيروي پيش بيني کننده ي جغرافيا، قدرت تخمين و برآورد مسائل آينده را براي آن بالا برد. راز اين استقلال علمي را مي توان مديون برخي انديشمندان آلماني از جمله پشل بود. بهترين جغرافيدان آلماني که توانست اطلاعات مختلفي را از متون انگليسي و فرانسوي استخراج کند و در سال 1754 پايان انحطاط و بي مايگي جغرافيا و گشودن باب جديدي بر آن را خاطرنشان سازد، به طوري که 150 سال بعد جغرافيا تقريباً يک علم آلماني محض به شمار مي آمد. پشل به همراه بوشينگ الگوي توصيفي محض، بر مبناي آمار و حدود و مرزهاي سياسي ارائه کردند و به اين ترتيب، اين دسته از جغرافيدانان را مکتب سياسي- آماري (6) ناميدند. اما اجزا سياسي آلمان در قرن هجده بوضوح نشان مي داد تا زماني که جغرافيدانان خود را محدود و محصور به مرزهاي سياسي و اداري کنند، نمي توان توسعه ي سالم علمي را انتظار داشت. نوشته هاي بوشينگ در زمينه ي جغرافيا در يازده جلد تنظيم شد. او روشهاي آماري را با مطالعات جغرافيايي بويژه جمعيت نواحي پيوند داد و بخشهاي مختلف زمين را با معيار واحد سياسي مورد بررسي قرار داد.

گترر و زون (7)

بتدريج جغرافيدانان، مرزهاي سياسي و اداري را ناديده گرفته و از حدود طبيعي براي مطالعه ي نواحي استفاده کردند. در سال 1775، گترر و بعد از او زون از جمله جغرافيداناني بودند که از مرزهاي جديد طبيعي، براي تقسيم جهان به مناطق مختلف استفاده کردند و اولين بار در نوشته هاي آنها تعابيري چون شبه جزيره پيرنه، اراضي بالتيک، مناطق آلپ غربي، جنوبي و... ديده شد. کار اين دو، در واقع، حرکت به سوي جغرافياي محض (8) بود، و در اين راه، بر مناطق و حوضه هاي طبيعي و حيات گياهي، جانوري و انساني درون آنها متمرکز شده بودند. آنها علاوه بر رشته کوهها، از خطوط تقسيم آب نيز به عنوان مرزهاي طبيعي براي مناطق گياهي، جانوري و انساني بهره گرفتند و به دنبال کشف رابطه ي دروني اين جوامع با يکديگر بودند.

آر. فروستر و جي. فروستر (9)

در سال 1765 ميلادي، آر. فروستر به همراهي پسر بزرگش جي. فروستر جهت بررسي مسئله ي سکونت انساني از استپ و لگا ديدن کردند (10). هفت سال بعد، هر دو به همراهي کوک، دريانورد معروف، در دومين سفر دريايي او به طرف درياي جنوب شرکت کردند. مشاهدات آر. فروستر، به سال 1778 در انگلستان منتشر شد. او از نقطه نظر عملي به جغرافيا نزديک شده و علاقه اش برخاسته از تماس او با مجموعه ي متنوعي از محيط هاي طبيعي بود. خدمت او به اين علم، در واقع، شيوه اي است که او در تنظيم داده ها و اطلاعات گردآوري کرده ي خود، به کار گرفت. با داشتن نيروهاي فعال و مشتاق مشاهده و بينش علمي، توانست حقايق را گرد آورده و سپس مقايسه و طبقه بندي کند و در نهايت نتايج کلي قابل تعميم را حاصل کرده و توضيح علّي برايشان جست و جو کند.
مجموعه ي اطلاعات تنظيم و طبقه بندي شده ي او تحت شش عنوان منتشر شده که عبارتند از: زمين و خشکي، آب و اقيانوس،‌ اتمسفر، موجودات زنده ( جانوران و گياهان )، متغيرهاي سياره اي و انسان. خدمت بزرگتر فروستر به علم جغرافيا، در زمينه ي جغرافياي انساني بود. او رابطه ي نزديک انسان و محيط را مورد تصديق و تأييد قرار داد و از اولين محققاني بود که سعي در تبيين آن داشت. او، به حرکت انسانها و علل خصايص طبيعي و فرهنگي آنها با مراجعه به محيط زيست تمايل خاص نشان داد.
توصيف او از جزاير درياي جنوب شامل تحليلي از سکونتگاهها، تراکم جمعيت و رابطه ميان تراکم جمعيت و منابع طبيعي تا مدتهاي زيادي، مورد عنايت و توجه جغرافيدانان از جمله راتزل قرار داشت. جي فروستر پسر آر. فروستر، علاوه بر تداوم کار و شيوه ي پدر در گردآوري و تنظيم اطلاعات، با فن همبلت نيز رابطه ي عملي داشت و آشنايي ديرينه ي او به تأثير عميق بر تکامل انديشه اي همبلت منجر شد. جي فروستر با مطالعه ي دقيق منطقه اي راين سفلي، شيوه ي پدرش را ادامه داد و بدين ترتيب موجب توسعه ي نظام مند جغرافياي ناحيه اي شد.

انديشه ي جغرافيايي کانت (11)

از ديگر افراد شاخص و برجسته در جغرافياي قرن هجده، فيلسوف بزرگ آلماني، امانوئل کانت است. کانت در دانشگاه کونيسبرگ (12) سال 1756 تا 1796، دروس مختلف جغرافيايي طبيعي را تدريس مي کرد. (13) علاقه ي او به جغرافياي طبيعي نه به دليل مطالعه ي عملي در محيط طبيعي بلکه به واسطه ي مطالعات فلسفي اش در شناخت تجربي، حاصل شد. به همين دليل تأثير کانت بيشتر فلسفي بود و بعدها در اقتباس جنبه هاي کلي جغرافيا توسط هتنر در آلمان و هارتشورن در ايالات متحده، ديدگاه کانت اعتبار نويني به جغرافيا بخشيد. وي معتقد بود، جهان آن گونه که به وسيله ي حواس دروني ادراک مي شود، روح يا انسان (14) و آن گونه که از طريق حواس بيروني درک مي شود، ماهيت يا طبيعت است. انسان شناسي، روح يا خود انسان را و جغرافياي طبيعي، طبيعت يا ماهيت را مطالعه مي کند و لذا جغرافياي طبيعي اولين گام در شناخت جهان و، در واقع، مقدمه ي اساسي شناخت و ادارکات ما از جهان هستي است. وي جغرافيا را شرح و توضيح پديده ها در مکان مي دانست در حالي که تاريخ را ضبط وقايعي مي پنداشت که در زمان بوقوع پيوسته اند. در نظر کانت، جغرافيا همگام با تاريخ است اما بدان وابسته نيست.
کانت در مورد تقدم جغرافيا و تاريخ مي گويد: جغرافيا در تمامي اعصار و دوره ها وجود داشته و پايه ي ساختاري تاريخ را تشکيل مي دهد چرا که هميشه وقايع در مکان يا سايت مشخصي وقوع مي يابند. (15)
به اين ترتيب وي، جغرافياي طبيعي طرح و شرح کلي طبيعت را نه تنها بنيان تاريخ، بلکه اساس ساير موضوعات جغرافيايي مي داند و اين موضوعات را چنين معرفي مي کند:
1. جغرافياي رياضي: که شکل، اندازه و حرکت سياره ي زمين و موقعيتش را در منظومه ي شمسي بررسي مي کند.
2. جغرافياي اخلاقي: که از آداب و رسوم و خصايص متفاوت انساني بحث مي کند.
3. جغرافياي سياسي: به مطالعه ي روابط ميان واحدهاي سياسي و سابقه و زمينه ي طبيعي آنها مي پردازد.
4. جغرافياي تجارت: که دلايل فراواني برخي کالاها و مواد را در برخي کشورها و کمبود آنها را در بعضي ديگر و نيز موجبات برقراري روابط تجاري ميان آنها، مورد مطالعه قرار مي دهد.
5. جغرافياي مابعدالطبيعه: که تغييرات اصول مابعدالطبيعي يا ديني را در محيط هاي مختلف مورد بررسي قرار مي دهد براي نمونه مقايسه و مطالعه تطبيقي شکل مسيحيت در شرق دور با اروپا.
کانت همچنين به رابطه ي متقابل انسان و محيط به طور محدودي اشاره دارد و ضرورت مطالعه متغيرهاي طبيعي را که به زمين استقلال و ماهيت خاصي مي بخشند، خاطر نشان مي سازد. وي به اين موضوع در اثر معروف خود به نام جغرافياي طبيعي ( 1757 ) مي پردازد و مي گويد: بدون شناسايي محيط،‌ شناخت انسان ميسر نيست. به عقيده ي او، جغرافيا، دانشي ضروري است زيرا بايد به آفرينش يگانگي و وحدت در حيطه ي معرفت انساني بپردازد؛ دانشي که بدون آن هر پژوهشي درگير تزاحم جزئيات باقي مي ماند. (16)
به طور کلي، کار جغرافيدانان اواخر قرن هجده، برجسته و درخور توجه است. جدال و مباحثه ي آکادميک بين جغرافيدانان مکتب سياسي- آماري و مکتب جغرافياي محض، مرزهاي تفکر سنتي را تعديل کرد. فروستر شيوه اي جديد در تحقيق و بررسي جغرافيايي رايج کرد و کانت، با خردگرايانه کردن جغرافيا، زمينه و ماهيت جغرافيا را بوضوح تعريف و تعيين کرد و حضور فيلسوفاني مانند کانت و هگل در جغرافياي آلمان اواخر سده ي 18 و اوايل قرن 19، جو خردگرايي و تجددطلبي را در آن برجسته نمودند. بدين ترتيب، اساس و بنيان ساختار جغرافياي علمي طي پنجاه سال تشکيل و تدوين يافت. اين رسالت و کار عظيم،‌ با کار دو محقق ديگر يعني الکساندر فن همبلت و کارل ريتر تکميل شد و دوره اي به نام عصر کلاسيک در تکامل تفکر جغرافيايي مطرح شد.

پي نوشت ها :

1. Tatham. G, 1951, P. 33.
2. Achenwall & SÜssmilch.
3. Montesquieu & Herder.
4. Oscar peschel 1826-1875.
5. Busching 1724-1793.
6. Political-statistical school.
7. Gatterer & Zeune.
8. Pure Geography.
9. R. & J. Froster.
10. Ibide, P. 36.
11. E. Kant 1724-1804.
12. Königsberg.
13. Königsberg, P. 38.
14. Soul or Man.
15. Ibid, P. 40.
16. Ibid, p. 41.

منبع مقاله :
فنّي، زهره؛ (1385)، مقدمه اي بر تاريخ علم جغرافيا، تهران: نشر اميرکبير، چاپ سوم



 

 

نسخه چاپی