ديگر،‌ دديگر و ديگر
ديگر،‌ دديگر و ديگر

 

نويسنده: دکتر علي اشرف صادقي




 

به درستی نمی دانم چند سال است که کلمه ی ددیگر (1) و صورت دیگر آن دودیگر به جای دیگر در زبان فارسی رایج شده است. آنچه مسلم است رواج این صورت با آشنا شدن دانشمندان با زبانهای قدیم ایران ارتباط نزدیک دارد و از آن زمان است که این کلمه به این صورت کم و بیش در نوشته ها دیده می شود.
پاول هرن در کتاب اساس اشتقاق فارسی (2) ذیل کلمه ی « دیگر » بلافاصله صورت ددیگر ( به فتح اول ) را در کنار آن آورده و به ویس و رامین رجوع داده و در حاشیه از قول زالمان نقل کرده که صورت دودیگر، در شاهنامه وجود داشته و تصحیف شده است.
ژیلبر لازار کلمه ی ددیگر به ( کسر اول ) را آورده و نوشته: « صورت قدیمی دیگر که معادل پهلوی ditīkar و پازند dadīgar است در کلمه ی دیدیگرم باقی مانده که در هدایة المتعلمین، ص 217 به صورت نسخه بدل آمده و در متن به جای آن صورت خلاصه شده ی دیگرم آمده. در زاد المسافرین 125، 5 هم دیده می شود که در متن، املای آن به قیاس با سه دیگر ( = سدیگر )، به صورت دودیگر آمده است. محتمل است صورت ددیگر استعمالی بسیار زیادتر از آنچه این دو مثال – که تنها مثالهای یادداشت شده می باشند – نشان می دهند داشته و در بسیاری از موارد صورت مکتوب و دیگر در حقیقت تصحیف ددیگر است که احتمالاً در اصل نسخه وجود داشته »، رک:
G. Lazard, La langue des plus anciens monuments de la prose persane, p.180-1.
از دانشمندان ایرانی ظاهراً اول بار مرحوم بهار بحث ددیگر را به میان کشیده است. بهار می نویسد: « آشنایان به زبان فردوسی می دانند که همه جا ( جز در نسخ چاپی ) وقتی که می خواهد اعدادی یا ایامی یا سنواتی یا مطالبی را که مستلزم شماره باشد ذکر کند، پس از بیان مطلب اول، غالباً ( دودیگر ) و نادراً ( دیگر ) می گوید – که بدبختانه این ( دودیگرها ) در همه ی نسخ و دیگر ضبط شده! » ( فردوسی نامه، ص 117، منقول از مقاله ی « فردوسی » در مجله ی باختر، سال اول، اصفهان 1313 ) و نیز: « دیگر از اختصاصات قدیم آن است که غالباً در شماره ی چیزها که از یک تجاوز می کند به جای دوم، سوم، دودیگر و سه دیگر می نویسند و در املای آن هم تصرف کرده ددیگر بدون واو و سدیگر بدون ها آورده اند، چنان که گویند: نخستین، ددیگر، سدیگر، چهارم و گویند ددیگر روز و سدیگر سال، و گاه سال یا روز را بر عدد وصفی اضافه کنند و گویند: روز ددیگر و سال سدیگر، یعنی روز دوم و سال سوم » ( سبک شناسی، ج اول، ص 403 و 404 ). همو در مقدمه ی تاریخ سیستان ( س که – کو ) همین مطلب را به طور خلاصه نقل کرده است.
غیر از بهار، ناظم الاطباء ذیل « دیگر »، دودیگر را آورده است. همچنین مرحوم دهخدا در لغت نامه کلمه ی ددیگر را ضبط کرده و شعری از فردوسی به شاهد آن نقل کرده است. سپس مرحوم مجتبی مینوی در یغما، سال سوم، ش 12، ص 509، در بحث از هدایة المتعلمین می نویسد کاتب همه جا ددیگر را و دیگر نوشته است. سرانجام مرحوم معین در فرهنگ فارسی ددیگر و دودیگر را به طور جداگانه و بدون شاهد آورده است.
اکنون باید ببینیم متون فارسی در این باره چه می گویند. به طوری که در بالا دیدیم مؤلف کتاب زبان قدیمی ترین آثار نثر فارسی که کتاب خود را با بررسی بیش از هفتاد متن فارسی مربوط به قرون چهارم و پنجم تدوین کرده، دو مثال بیشتر به دست نداده و متذکر شده که این دو مثال تنها مثالهای به دست آمده هستند. نسخه بدلی که لازار از هدایة المتعلمین نقل می کند در چاپ متینی اصلاً دیده نمی شود و مصحح در مقدمه ی کتاب ( ص بیست و چهار ) می نویسد که در کلیه ی مواضع در این کتاب صورت دیگر به کار رفته است. احتمال می رود دی‍ اول در این کلمه اشتباه ناسخ و تکرار هجای اول کلمه ی دیگرم باشد. باقی می ماند مثال دیگر او که در زاد المسافرین آمده است و ما بعداً به آن برخواهیم گشت.
اما آنچه مرحوم بهار نوشته محل تردید است. در حقیقت در هیچ کجای تاریخ سیستان – تا آنجا که نگارنده جستجو کرده – صورت ددیگر دیده نمی شود، برعکس سدیگر که بارها در آن به کار رفته است ( مثلاً صفحات 185 و 234 و غیره ). باقی می ماند شاهنامه که ظاهراً منشأ تصور وجود ددیگر است.
در بالا دیدیم که چطور مرحوم بهار با تعجب نقل کرده که در همه ی نسخ شاهنامه، ددیگر به ودیگر تصحیف شده. اکنون ماییم که باید تعجب کنیم چطور بدون استثناء تمام نساخ شاهنامه این کلمه را، که می بایست صدها بار در آن به کار رفته و برای آنان کلمه ی نامأنوسی نباشد، بد خوانده و به ودیگر تصحیف کرده اند.
باری تا آنجا که نگارنده جستجو کرده در نسخه ی شاهنامه ی مخصوصاً چاپ بروخیم و چاپ مسکو نیز همه جا و دیگر آمده و از ددیگر خبری نیست. (3) ولف نیز در فرهنگ شاهنامه همه جا دیگر و دگر ودیگر آورده است.
بدین ترتیب مشاهده می شود که تا اینجا در هیچ یک از متون نثر و نظم فارسی صورت ددیگر نیامده و صورت دودیگر تنها در یک متن آمده است. در گویشها نیز تا آنجا که اطلاع داریم این صورتها دیده نمی شود. تحول طبیعی کلمه از پهلوی به فارسی نیز چیزی جز این حکم نمی کند. از بین رفتن δ ( = ذ ) بین دو مصوت در کلمات دیگر فارسی نیز سابقه دارد. کلمه ی داستان در متون پهلوی به صورت
dātistān نوشته شده که در اواخر عهد ساسانی به صورت dāδistān تلفظ می شده و در فارسی به شکل داستان درآمده، درست همان طوری که (duδīgar) diδīgar به صورت دیگر تحول پیدا کرده است. نکته ی دیگری که باید متذکر شد این است که همان طوری که دیگر به صورت دگر مخفف شده ددیگر نیز باید به صورت ددگر یا دودگر مخفف می شد و حال آنکه در زبان فارسی اصلاً چنین صورتهایی وجود ندارند.
صورت ودیگر در نثر نیز فراوان به کار رفته اما علت آنکه این صورت در شعر و به خصوص در شاهنامه استعمال شده چیزی جز ضرورت شعری نیست. می دانیم که ودیگر معادل یک بار فعولن است و به خوبی در بحر متقارب و به خصوص در آغاز مصراعها می گنجد در صورتی که صورت « دیگر » بهیچ عنوان در آغاز مصراع نمی تواند بیاید مگر آنکه به صورت مخفف « دگر » دربیایید. نگاهی به کشف الابیات شاهنامه ( تألیف محمد دبیرسیاقی ) این نکته را به خوبی نشان میدهد. به نوشته ی این کتاب، در شاهنامه 93 بیت با ودیگر شروع شده در صورتی که تعداد ابیاتی که با « دگر » آغاز شده 483 ذکر شده است. همین کتاب آغاز دو بیت را با ددیگر و یک بیت را با دودیگر ضبط کرده که هر سه در چاپ بروخیم ( صفحات 1192 ب 1014 و 2623 ب 1014 و 2998 ب 554 ) با ودیگر آغاز می شوند.
با اینهمه دو صورت دُدیگر و دودیگر به ندرت در بعضی متون فارسی به کار رفته اند. مثالهایی که نگارنده یافته عبارت اند از:
1) مثال زادالمسافرین ( دودیگر ).
2) طبقات الصوفیه انصاری، چاپ عبدالحی حبیبی، کابل، ص 169 و 207 ( ددیگر ). مؤلف در مورد دوم می نویسد این کلمه را ودیگر هم می توان خواند؛
3) تاریخ بلعمی، تصحیح ملک الشعراء بهار، تهران، وزارت فرهنگ، 1341، ص 409 و 698 و 1161 ( ددیگر ) چنان که در مقدمه ی کتاب، ص 65 و در ص 1161 گفته شده ضبط ددیگر از نسخه ی بادلیان، مورخ 718 ق، است؛
4) روضة المذنبین احمد جام، به کوشش علی فاضل، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 2535 ( = 1355 )، مقدمه، ص صد و بیست – صد و بیست و یک ( ددیگر )؛
5) بهمن نامه ی ایرانشاه بن ابوالخیر، به کوشش رحیم عفیفی، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1370، ص 471، ب 8012:
دو دیگر که دارم به بازوی راست
فزاید بها سی هزار و نه کاست
6) نور العیون ابوروح محمد بن منصور جرجانی معروف به زرین دست ( معاصر ابوالفتح ملکشاه بن محمد )، شماره ی 310 دانشکده ی پزشگی دانشگاه تهران، ص 1 ( دودیگر )؛
7) شاهنامه، به کوشش رستم علی یف و محمد نوری عثمانوف، تهران، 1971، ص 69، ب 513 از داستان ضحاک (4):
دودیگر که گیتی ز نابخردان
بپرداخت و بستد ز دست بدان
این شاهد در نسخه ی موزه ی بریتانیا، ورق 21 نیز به همین صورت آمده است.
8) دیوان منوچهری، به کوشش محمد دبیرسیاقی، چاپ سوم، تهران،‌ زوّار، 1347، ص 131 ح.
9) در ترجمه ی قدیمی متن پهلوی گجستک ابالِش،( دودیگر ) رک:
Gujastak Abalish, par A. Barthelemy, Paris, Vieweg, 1887, p. 12, 17.
10) دیوان انوری، به کوشش مدرس رضوی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ج 2، 1340، ص 9-738:
چهار چیز است آیین مردم هنری
که مردم هنری زین چهار نیست بری
یکی سخاوت طبعی چو دستگاه بود
به نیکنامی آن را ببخشی و بخوری
دودیگر آنکه دل دوستان نیازاری
که دوست آینه باشد چو اندرو نگری
مصراع پنجم در چاپ سعید نفیسی، تهران، پیروز، 1337، ص 465 به صورت زیر آمده است: دوم چه ؟ آنکه دل دوستان نیازاری.
اما شواهدی که در حدود العالم و التفهیم بیرونی آمده است. در حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده،‌ دانشگاه تهران، 1340، ص 17، در ذکر بُطَیحه ها آمده: « 31 و 32 و دودیگر دو بطیحه ی بصره است و از گرد وی آبادانی و دهها و شهر کهاء بسیار است ». در اینجا بی شک دو دیگر یعنی « دو تای دیگر »، « دو بطیحه ی دیگر »، زیرا بحث از دو بطیحه ی بصره است. در التفهیم، به کوشش جلال همایی، تهران، انجمن آثار ملی، 1352، نیز دوبار دودیگر به کار رفته است، یکی در ص 142 و دیگر در ص 404. شاهدی که در ص 142 آمده چنین است: « و اما دوم گونه از نطاقها آن است که فلک تدویر به چهارپاره همی شود نیز به سه خط. یکی آن است که... دودیگر آنند که... » در اینجا نیز دودیگر یعنی « دوپاره ی دیگر ». شاهد دوم چنین است: « هر یکی از رومیان و هندوان و بابلیان صورتهای مردم و جز مردم یاد کردند... اما رومیان یاد کردند که... و اما این دو دیگر گروه صورتها یاد کردند با کردارها... ». در اینجا نیز این دودیگر گروه به معنی « دو گروه دیگر » یعنی هندوان و بابلیان است.
بدین ترتیب می بینیم که در جنب هزاران مورد دیگر و صدها مورد ودیگر و دگر تنها ده مورد ددیگر و دودیگر تاکنون یافته شده اند و شاید اگر تمام متون استقصا شوند این رقم به دو یا سه برابر افزایش یابد. حال از خود می پرسیم اگر دذیگرِ پهلوی به دیگر خلاصه شده مثالهای ددیگر و دودیگر در متون مذکور در بالا از کجا آمده اند ؟ آنچه قطعی است این است که تحول دذیگر به دیگر تحولی عام بوده که به سرعت تمام قلمرو زبان فارسی را در برگرفته است، اما ظاهراً در بعضی مناطق یا در بعضی گویشها این تحول دیرتر انجام گرفته و این صورتهای تحول نیافته مجدداً از این گویشها وارد آثار این نویسندگان شده است. علت نادر بودن این صورتها نیز همین است.
سرانجام نکته ای نیز درباره ی تلفظ ددیگر و دودیگر بگوییم. در متون مانوی به فارسی میانه صورت به کار رفته دودیگر با واو است، اما در متون زردشتی واو وجود ندارد. معلوم نیست که صورت بدون واو دِدیگر ( دِذیگر ) تلفظ می شده یا دُدیگر. احتمال دارد که تلفظ این املاء دِدیگر و دِذیگر بوده است و صورت ددیگر در متون فارسی دنباله ی همین صورت پهلوی باشد. این احتمال نیز هست که املای فارسی میانه، به قیاس با کلمه ی دو، دُدیگر بوده است. (5) اما املای دودیگر در فارسی بی شک دنباله ی املای دودیگر در متون فارسی میانه ی مانوی است.

پي نوشت ها :

1. راهنمای کتاب، سال شانزدهم، شماره ی 6-5-4 ( تیر – شهریور 1352 ).
2. Grundriss der neupersischen Etymologie, p. 132.
قبل از هرن، دارمستتر نوشته: « کلمه ی ددیگر [ پهلوی ] در فارسی ادغام شده و به صورت دیگر درآمده است »، رک:
Darmesteter, Études Iraniennes, I, p. 150.
خود هرن نیز جای دیگر، دیگرِ فارسی را مخفف ( ادغام شده ی ) ددیگر پهلوی دانسته است، رک:
‘‘Neupersische Schriftsprache’’ در GIP. I, 2, p. 289.
3. دانشمند محترم آقای محمد روشن که در بنیاد شاهنامه ی فردوسی، با عده ای مشغول تصحیح شاهنامه براساس نسخ قدیمی هستند به خواهش نگارنده نگاهی به نسخ مأخذ کار خود انداختند و معلوم شد – بجز یکی دو مورد – در آنجا نیز همه جا و دیگر به کار رفته نه ددیگر.
4. دکتر محمد دبیرسیاقی به این شاهد و یک شاهد از بلعمی و شواهد حدود العالم و التفهیم که در زیر مورد بحث قرار خواهد گرفت اشاره کرده است. رک: « دگر، دیگر، ددیگر، دودیگر، و دیگر »، همائی نامه، تهران، انجمن استادان زبان و ادبیات فارسی، 2535 ( = 1355 )، ص 219-205.
5. در یک متن فارسی یهودی از کتاب جامعه که Herbert Paper آن را در 1973 در مجله ی Orientalia چاپ کرده کلمه ی دومین به صورت دودومین آمده است ( ص 330 ). در اینجا نیز ما با یک ساخت قیاسی روبه رو هستیم که احتمالاً براساس کلمه ی دودیگر به وجود آمده است.

منبع مقاله :
صادقي، دکتر علي اشرف؛ (1380)، مسائل تاريخي زبان فارسي ( مجموعه ي مقالات )، تهران: سخن، اول



 

 

نسخه چاپی