حاکم بايد عيب مردم را بپوشاند
 حاکم بايد عيب مردم را بپوشاند

 

نويسنده: مصطفي دلشاد تهراني





 

شرح گزاره هاي نامه 53 نهج البلاغه

نفي عيبجويي

« وليَکُن أبعَدَ رَعِيَّتِکَ مِنکَ، وَ أشنَأهُم عِندَکَ، أطلَبُهُم لِمَعَائِبِ النَّاسِ؛ فَإِنَّ فِي النَّاس عيُوبًا، الوَالِي أحَقُّ مَن سَتَرَهَا، فَلَا تَکشِفَنَّ عَمَّا غَاب عَنکَ مِنهَا، فَإِنَّمَا عَلَيکَ تَطهِيرُ مَا ظَهَرَ لَکَ، وَ اللهُ يَحکُمُ عَلَي مَا غَابَ عَنکَ؛ فاستُرِ العَورَةَ مَا استَطَعتَ يَستُرِ اللهُ مِنکَ مَا تُحِبُّ سَترَهُ مِن رَعِيَّتِکَ. »
و بايد از همه ي شهروندان از تو دورتر و در نزد تو دشمن تر کسي باشد که بيش تر در جستجوي عيب هاي مردمان است، زيرا در مردم عيب هايي هست و سرپرست از هر کس سزاوارتر به پوشاندن آن ها است؛ پس مبادا آن چه را که بر تو نهان است آشکار سازي، بلکه تنها وظيفه ي تو آن است که ناشايستي هايي را که برايت آشکار شده است پاک گرداني، و خداوند درباره ي آن عيب ها که بر تو پوشيده است داوري نمايد. پس تا آن جا که مي تواني زشتي را بپوشان، تا آن چه دوست داري از شهروندانت پوشيده ماند، خدا بر تو بپوشاند.
از لوازم اساسي مديريت و رهبري انساني و مبتني بر سلامت رفتاري، نفي عيبجويي و طرد عيبجويان است. در فضاي ناسالم عيبجويي چيزي به نام پاسداشت حقوق انساني و پيوندهاي ايماني و روابط قلبي معنا نمي يابد، و مديريت و رهبري فارغ از نفي عيبجويي و طرد عيبجويان جز به تباهي راه نمي برد. سنّت الهي بر اين است که روابط قلبي و پيوند دوستيِ حقيقي با عيبجويي شکل نمي گيرد، چنان که از اميرمؤمنان علي (ع) وارد شده است:
« مَن تَتَبَّعَ خَفِيَّاتِ العُيُوبِ حَرَمَهُ اللهُ مَوَدَّاتِ القُلُوبِ. » (1)
هر که عيب هاي پنهاني [ مردمان ] را جستجو کند، خداوند او را از دوستي دل ها محروم گرداند.
بنابراين در حکومت و مديريت نياز به همّتي جدّي در نفي عيبجويي و طرد عيبجويان است: « وليَکُن أبعَدَ رَعِيَّتِکَ، وَ أشنَأهُم عِندَکَ، أطلَبُهُم لِمَعَائِبِ النَّاسِ » ( و بايد از همه شهروندان از تو دورتر و در نزد تو دشمن تر کسي باشد که بيش تر در جستجوي عيب هاي مردمان است ).
نوع بيان امام (ع) در نفي عيبجويان به گونه اي است که نشان دهنده ي اهميت موضوع و لزوم پايبندي شديد به آن است، زيرا حضرت با تعبير « دورترين » و « مبغوض ترين » شهروندان، آن را مطرح کرده است. در منطق علي (ع) دورترين و مغبوض ترين اشخاص، ناصحان، منتقدان و معترضان نيستند، بلکه عيبجويان هستند، که نبايد در حکومت و مديريت راه بيابند، و در آن جايگاهي داشته باشند. وجود عيبجويان در حکومت و مديريت به منزله ي وجود غدّه هايي چرکين است که از درون، آن ها را تباه مي سازد، و نگاهداشت اين غدّه ها و تقويت آن ها و دامن زدن به عملکرد آن ها، تمام روابط انساني و ايماني را مسموم و تباه مي سازد. از اين روست که نفي عيبجويي و عيبجويان، چونان ريشه کن کردن غدّه هايي چرکين است که در صورت بقا و رشد، همه چيز حکومت و مديريت را متعفّن مي گردانند:
« لِيَکُن أبغَضَ النَّاسِ إِلَيکَ، وَ أبعَدَهُم مِنکَ، أطلَبُهُم لِمَعَائِبِ النَّاسِ. » (2)
بايد منفورترين مردمان نزد تو، و دورترين آنان از تو کسي باشد که بيش از همه در جستجوي عيب هاي مردمان است.
آنان که به عيبجويان ميدان مي دهند و آنان را طرد نمي کنند، بايد بدانند که خود نيز در امان نيستند، چنان که اميرمؤمنان علي (ع) هشدار داده است:
« إِيَّاکَ وَ مُعَاشَرَةَ مُتَتَبِّعِي عُيُوبِ النَّاسِ؛ فَإِنَّهُ لَم يَسلَم مُصَاحِبُهُم مِنهُم. » (3)
از معاشرت با کساني که جويندگانِ عيب هاي مردمان اند دوري کن، زيرا همنشين آنان نيز از ايشان در امان نيست.
بدون عيب پوشي در حکومت و مديريت امکان تعامل انساني در اداره ي مردمان نيست، زيرا هيچ انساني پاک از عيب و خالي از ضعف نيست، و جستجو کردن در عيب ها و ضعف هاي نهاني مردمان، روابط انساني را آلوده، پيوندها را گسسته، و رشد و تعالي را متوقف مي سازد؛ از اين رو به « عيب پوشي » بايد به عنوان يک قاعده در حکومت و مديريت نگريست و آن را با جدّيت پاس داشت چنان که امام (ع) به مالک اشتر يادآور شده است: « فَإِنَّ فِي النَّاسِ عُيُوبًا، الوَالِي أحَقُّ مَن سَتَرَهَا، فَلَا تَکشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنکَ مِنهَا » ( زيرا در مردم عيب هايي هست و سرپرست از هر کس سزاوارتر به پوشاندن آن هاست ).
ورود در زندگي خصوصي اشخاص و تجسّس در آن، سلامت و امنيت جامعه و سازمان را به شدّت مختل مي سازد و چيزي از اعتماد و همکاري و روابط انساني باقي نمي گذارد؛ و کاري از اين زشت تر و تباه تر نيست. به بيان امام علي (ع):
« تَتَبُّعُ العُيُوبِ مِن أقبَحِ العُيُوبِ وَ شَرُّ السَّيِّئَاتِ. » (4)
عيبجويي از زشت ترين عيب ها و بدترين گناهان است.
در اين ميان مهم ترين کسان که بايد عيب پوشي را سرلوحه ي همت خود قرار دهند، زمامداران و مديران اند، زيرا آنان بيش از ديگران امکان دسترسي به اطلاعات و امور پوشيده ي مردمان و اداره شوندگان را دارند، و چنين امکاني اگر به جدّ مهار نشود، و راه تجسّس در امور شخصي و عيب هاي پنهاني گشوده شود، خطرناک ترين رفتارها به حکومت و مديريت راه مي يابد.
در حکومت و مديريت هيچ کس اجازه ي تجسّس در امور شخصي و افشاي مسائل پنهاني فرديِ کسي را ندارد، و تنها آن جا که خلافي به صورت آشکار روي مي دهد و همگان مي بينند و مي فهمند، اجازه ي برخورد، آن هم به منظور پاک گردانيدن خلاف آشکار شده وجود دارد: « فَلَا تَکشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنکَ مِنهَا، فَإِنَّمَا عَلَيکَ تَطهِيرُ مَا ظَهَرَ لَکَ، وَ اللهُ يَحکُمُ عَلَي مَا غَابَ عَنکَ » ( پس مبادا آن چه را که بر تو نهان است آشکارسازي، بلکه تنها وظيفه ي تو آن است که ناشايستي هايي را که برايت آشکار شده است پاک گرداني، و خداوند درباره ي آن عيب ها که بر تو پوشيده است داوري نمايد ).
از جمله خطرهاي حکومت و مديريت، تلقي خدايي از خويش، و خود را در جايگاه خدايي ديدن است. داوري درباره ي عيب هاي پنهاني، ويژه ي خداوندي است که به همه ي رازها آگاه است و بر همه چيز توانا است:
« قَد عَلِمَ السَّرَائِرَ، وَ خَبَرَ الضَّمَائِرَ، لَهُ الإِحَاطَةُ بِکُلِّ شَيءِ، وَ الغَلَبَةُ لِکُلِّ شَيءٍ، وَ القُوَّةُ عَلَي کُلِّ شَيءٍ. » (5)
به رازها داناست، و بر درون ها بيناست، بر هر چيز احاطه دارد و چيره است، و بر هر چيز تواناست.
هيچ کس حق ندارد که بدين جايگاه نزديک شود و براي خود شأني خدايي قائل گردد؛ داوري درباره ي عيب هاي پنهاني بايد به خدا واگذار شود و جز درباره ي خلاف هاي آشکار، آن هم به منظور اصلاح، و با تمام ملاحظات انساني و اخلاقي، اقدامي صورت نگيرد.
عيب پوشي نيازي همگاني است، زيرا هر غيرمعصومي عيب هايي پوشيده دارد که نبايد آن ها تجسّس شود و آشکار گردد، به ويژه از جانب زمامداران و مديران، چنان که امام (ع) به مالک سفارش کرده است: « فَاستُرِ العَورَةَ مَا استَطَعتَ يَستُرِ اللهُ مِنکَ مَا تُحِبُّ سَترَهُ مِن رَعِيَّتِکَ » ( تا آن جا که مي تواني زشتي را بپوشان، تا آن چه را دوست داري از شهروندانت پوشيده ماند، خدا بر تو بپوشاند. )
شيخ فريدالدّين عطّار نيشابوري داستاني را درباره ي ابوسعيد ابوالخير آورده که بيانگر چنين درسي اساسي است:
بوسعيد مِهنه در حمّام بود
قائمش افتاده مردي خام بود
شوخ (6) نشيخ آورد تا بازوي او
جمع کرد آن جمله پيش روي او
شيخ را گفتا بگو اي پاک جان
تا جوانمردي چه باشد در جهان
شيخ گفتا شوخ پنهان کردن است
پيش چشم خلق ناآوردن است
اين جوابي بود بر بالاي او
قائم افتاد آن زمان در پاي او
چون به ناداني خويش اقرار کرد
شيخ خوش شد قائم استغفار کرد
خالقا، پروردگارا، مُنعما
پادشاها، کارسازا، مُکرما
چون جوانمردي خلق عالمي
هست از درياي فضلت شبنمي
قائم مطلق تويي امّا به ذات
وز جوانمردي نيابي در صفات
شوخي و بي شرمي ما در گذر
شوخي ما پيش چشم ما ميار (7)
اگر انسان اين حقيقت را بپذيرد که بي عيب نيست، از پرداختن به عيب هاي پنهاني ديگران باز مي ماند و جرئت چنين گستاخي به خود نمي دهد، چنان که از اميرمؤمنان علي (ع) وارد شده است: (8)
« لَا تَتَّبِعَنَّ عُيُوبَ النَّاسِ، فَإِنَّ لَکَ مِن عُيُوبِکَ - إِن عَقَلتَ - مَا يَستَغَلُکَ أن تَعِيبَ أحَداً. » (9)
در پي عيب هاي مردمان مباش، زيرا عيب هاي در خودت هست - که اگر خردمند باشي - مانع از آن مي شود که از کسي عيبجويي کني.
« مَن أبصَرَ عَيبَ نَفسِهِ لَم يَعِب أحَدًا. » (10)
هر که به عيب خود بينا باشد، از هيچ کس عيبجويي نکند.

پي نوشت ها :

1- شرح غررالحکم، ج 5، ص 371؛ عيون الحکم و المواعظ، ص 436.
2- شرح غررالحکم، ج 5، ص 50؛ عيون الحکم و المواعظ، ص 405.
3- شرح غررالحکم، ج 2، ص 291؛ عيون الحکم و المواعظ، ص 97.
4- شرح غررالحکم، ج 3، ص 318.
5- نهج البلاغه، خطبه ي 86.
6- « شوخ » در اين جا به معناي چرک است، ر.ک: محمد معين، فرهنگ فارسي، چاپ چهارم، انتشارات اميرکبير، 1360ش، ج 2، ص 2085.
7- فريدالدين ابوحامد محمدبن ابي بکر ( عطّار نيشابوري )، منطق الطير، به اهتمام محمدجواد مشکور، چاپ سوم، کتابفروشي تهران، تبريز، 1347ش. صص 299-300.
8- دلالت دولت، صص 252-256.
9- شرح غررالحکم، ج 6، ص 292؛ عيون الحکم و المواعظ، ص 523.
10- شرح غررالحکم، ج 5، ص 283؛ عيون الحکم و المواعظ، ص 448.

منبع مقاله :
دلشاد تهراني، مصطفي؛ (1390)، رايت درايت: اخلاق مديريتي در عهدنامه ي مالک اشتر، تهران: انتشارات دريا، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی