دفاع از برهان عقلي مرحوم نراقي بر ولايت فقيه
 دفاع از برهان عقلي مرحوم نراقي بر ولايت فقيه

 

نويسنده : آية الله حسن ممدوحي کرمانشاهي




 
برخي با القاي شبهه در برهان عقلي که مرحوم نراقي اقامه کرده و در جهت اثبات ضرورت ولايت فقيه بدان استدلال کرده، آن را مخدوش و از اعتبار ساقط دانسته اند. اشکال ايشان به طور اختصار عبارت است از:
مرحوم نراقي، استدلالي عقلي مرکب از دو برهان کرده که فقط برهان اوّل آن تمام است. برهان اوّل عبارت است از اين که ايجاد نظم جامعه، به قدرت اجرايي نياز دارد ( صغرا ) و هر قدرت اجرايي بايد به کسي که از عهده ي آن برآيد؛ واگذار شود ( کبرا ) در نتيجه، نظم در جامعه بايد به شخص يا هيئتي که از عهده ي آن برآيد، واگذار شود.
برهان دوم عبارت است از اين که فقيه، براي مديريت جامعه اولويت دارد ( صغرا ) و هر کس که اولويت دارد، بايد مديريت جامعه به او واگذار شود ( کبرا ). پس مديريت جامعه بايد به فقيه واگذار شود.
اشکال کننده در صغراي برهان دوم تشکيک کرده که « به چه دليل، فقيه، از بين طبقات جامعه اولويت دارد؟ »؛ زيرا نه در ذات کلمه ي « فقيه » اين اولويت هست تا با تحليل، بدان اولويت برسيم ونه مي توان گفت که اين اولويت را، مقام برتري، تعبداً به او واگذار کرده است؛ زيرا، نتيجه، تابع اخس مقدمات است و مقدمه ي تعبدي، نتيجه عقلاني نمي دهد و برهان اقامه نخواهد شد. آن چه نقل کرديم، با حذف پرخاشگري ها و کلمات غيرمناسب آن نقّاد با مقام است که بحث همگون نيست.
در جواب بايد گفت که ايشان، در کلمه ي « فقيه » تحريفي را پي ريزي کرده است؛ يعني وي « فقيه » را، فقط عالم به يک سلسله احکام واجب و حرام در زمينه امور اخروي و عبادات قرار داده و اسلام و فقاهت را، به کلي از دايره ي سياست - به معناي مديريت - منعزل کرده است و دستورات شريعت مقدّسه اسلام را قاصر دانسته و آن را محدود به وظايف مربوط به قيامت مي داند و به طور کلّي، دين را از دخالت در امور دنيا، معزول و منحصر در اموري دانسته که هيچ ارتباطي با مديريت انسان در ساير ابعادش ندارد.
اين نظر، بدون آن که محتاج به اظهار ايرادي باشد، معرّف خود است و حرف تازه اي نيست، بلکه القاي اسطوره ي « دين، از سياست جداست » مي باشد. مردم ما، نزديک به بيش از يک قرن است که از اجانب و تابعين آنها و يا ناآگاهان، اين کلام نابخردانه را شنيده است. ما پس از نقل ده ها مورد از حاکميّت فقيه و نقل قول صاحب جواهر که فقه را پُر از کلماتي مي داند که احکام ولايي را براي حاکم - که مقصود فقيه جامع الشرايط است - ثابت دانسته، اين نکته را مي دانيم که هرگز در نظام سياسي اسلام، اين مقام به انسان ساده و بي اطلاع از مجاري امور، واگذار نمي شود، بلکه مقصود از قيد « فقيه » آن است که گذشته از فقاهت کامل، عالم به اوضاع و جريان هاي سياسي جهان و واقف به ترفندهاي سياسي سياست مداران و آگاه از مسائل زيربنايي باشد، تا بتواند قشرهاي جامعه را در نقطه ي واحد گرد آورد. در واقع فقيه، به معني « قانون دان » است.
ما بالضروره و قطعاً مي دانيم که شارع مقدّس ديني که اعمال احکام و پياده شدن نظام آن، منوط به تشکيل حکومت الهي است، هرگز دستورات جهان داري را فراموش نکرده است. دليلش هم، تشکيل حکومت توسط خود پيامبر و حضرت علي و امام حسن مجتبي در گذشته، و حضرت حجّت - صلوات الله عليهم أجمعين - در آينده است.
ائمه ( عليهم السلام ) خود را بر حق مي دانستند و حکومت را فقط شايسته ي خود مي ديدند و نه ديگران، لذا با خلفاي جائر زمان شان - بني اميه و بني العباس - پيوسته درگير بوده و آنها نيز، نسبت به ايشان، حساسيت فوق العاده داشتند و همواره سعي در خانه نشين کردن ايشان مي کردند. حضرات معصومين ( عليهم السلام ) در امر خلافت، تقيه نداشتند و پيوسته در هر فرصت مناسب اظهار مي کردند که امر خلافت، به غصب در دست ديگران است، و در همين رساله، روايات متعددي درباره ي غاصب بودن دستگاه هاي جور و حرمت مراجعه به آنها نقل گرديد.
حضرت ثامن الحجج ( عليه السلام ) با کاروان خاصي که مأمون ترتيب داده و مرکّب از افراد نظامي و اطلاعاتي فوق العاده اي بودند، در بين انبوه مردم نيشابور، صريحاً فرمود: « اَمن از عذاب الهي، مشروط به قبول امامت من است. » و اين، به معناي خط ابطال بر تمام تشکيلات عباسيان بود.
ديني که دين خاتم و اولياي آن، از خود مردم به آنان اولي بودند و جملگي مردم به جان و دل در جواب « ألستُ أولي بکم من أنفسکم » گفتند: « بلي يا رسول الله » آيا بافت و ساختار آن، ساختاري حکومتي نيست؟ ديني که مردم، در اطاعت از اوليايش، نشان دادند که از جان و مال، از روي اختيار و بدون جبر، دفاع مي کنند و با جنگ هاي خونين براي ابقاي آن کوشيدند و در سايه ي همين دين، عرب سنگلاخ نشين و همدم مار و افعي و... به سيادت دنيايي و رشد فرهنگي رسيد و ادب جاهليش که ترکيبي از وصف شراب خوارگي، بزه کاري، غارت و کشتار بود، به جامعه اي مترقي و پيشرو و عالمگير تبديل شد و از نظر فرهنگي، اشعار « حسّان بن ثابت » ها، « فرزدق » ها، « دعبل » ها « ابن فارض » جاي مبتذل ترين اشعار جاهلي را گرفت و به طور تمام عيار در جامعه انقلاب ماهيت پديد آمد.
اين دين جاودان که در زمان پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) بر جامعه سايه افکند و قدرت همه جانبه ي آن در همه ي شئون اجتماع، همانند سابق اجرا گرديد؛ به طوري که ضعيف ترين فرد، در سايه ي امن و امان حکومت، آرامش داشت، آيا نگاهي به سياست ندارد؟
از مجموعه ي اين مقدمات مي فهميم که فقيه جامع الشرايط:
1. قانون دان محض است؛
2. با تقوا و مخالف هواهاي نفساني خود است؛
3. آگاه به وضع زمان و آشنا به سياست ها و ترفندهاي جامعه داري است؛
4. شجاع است و از هيچ تهديدي نمي هراسد، بلکه شهادت در راه خدا را پرفيض ترين عبادت ها مي داند؛
5. در دين، قاطع و در اخلاق، ملايم و نسبت به حق، خاضع و در برابر خالق، مطيع محض است؛
6. آن چنان به دنيا آشناست که در واقع دنيا همان است که او مي داند و مانند دنياپرستان، زندگي را طوري طرح نمي کند که فقط، بساط دنيا را بگسترداند، بلکه او مجموع دنياي مکمّل آخرت و آخرت متمم دنيا را مي شناسد و معتقد است ناديده گرفتن هر يک، لطمه اي بر پيکره ي انسانيّت است که هرگز جبران نمي پذيرد؛
7. طبيعت دين را به خوبي مي شناسد و از دين تعليم گرفته که هر رشته تخصّصي را به متخصّص همان فن واگذارد و خود، فقط هماهنگ کننده باشد. پس فقيه، نظامي و انتظامي، پزشک و مهندس نيست، بلکه او آگاه فوقي است که در نظام قانوني فوق، هر چيز را سر جاي خود شناخته و بر حسن عمل در همه ي آنها نظارتي دارد که قانون مندي نظام الهي ايجاب مي کند.
با اين آگاهي ها، اشکال صغراي برهان دوم حل شده و معلوم است که فقيه جامع الشرايط، در بين همه ي مردم، سزاوارتر به حکومت و اولاي از ديگران است.
منبع مقاله :
ممدوحي، حسن؛ (1391)، حکمت حکومت فقيه، قم: مؤسسه بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميّه ي قم )، چاپ هفتم



 

 

نسخه چاپی