تأثير مباني كلامي در روش تفسيري (1)
تأثير مباني كلامي در روش تفسيري (1)

 

نويسنده: علي راد




 

اشاره

روش تفسيري از اركان عمده در هر نظريه تفسيري به شمار مي آيد(1)، و خطاي در انتخاب روش درست تفسير، در اعتبار نتايج تفسير تأثيرگذار است. دغدغه ي شناخت روش صحيح تفسير تا حدي است كه برخي به دنبال شناسايي شاخصه هاي آن از منظر خود قرآن بوده اند.(2) روش تابعي از منهج تفسيري است كه خود داراي قواعد و اصولي است كه از آن به چارچوب كلي نظريه ي تفسيري مفسّر ياد مي شود. منهج تفسيري به سانِ نقشه ساختماني است كه به دقت توسط مهندس خبره اي طراحي مي شود و روش تفسيري، التزام عملي و دقيق معمار ساختمان به اجراي نقشه هنگام ساخت است(3)، پس روش از منهج مفسّر تأثير مي پذيرد و تابعي از آن است. به كارگيري اصطلاح منطق تفسير(4) به جاي روش تفسير، و تعريف آن به معيارها و سنجه هايي كه مراعات آنها از خطاي مفسر جلوگيري مي كند، در ميان تعابير و اصطلاحات رايج در كتابهاي روش شناسي تفسير، دقيق تر از ديگر عناوين مصطلح است. بر پايه ي اين اصطلاح، فهم تفاسير و بهره گيري از آنها در گروِ شناخت منطق تفسير است و پديداري تفاسير روشمند، روزآمد و كامل در سايه ي اين شناختْ ممكن است.(5)
اصول روشِ‌ صحيح فهم قرآن در تراث عترت (عليه السلام) به روشني مورد توجه قرار گرفته و امروزه آموزه هاي ارزشمندي از آنها قابل اكتشاف است. برخي از محققان با توجه به ميراث قرآني اهل بيت، از دو مسلك منهجي و تطبيقي عترت در تبيين اين مهم ياد كرده اند.(6) مستند مسلك منهجي، صفات علمي و امتيازات اختصاصي شخصيت عترت است كه به آنان شايستگي كامل در تأسيس و تأصيل روش فهم قرآن را داده است. در مسلكِ منهجي عترت از مبادي نظري و مسائل تصوري روش فهم قرآن سخن گفته اند. در اين مسلك، عترت (عليه السلام) به وضع ضوابط و قواعد كشف مداليل و مقاصد متن قرآني، چگونگي تعامل و درنگريستن در ابعاد قرآن پرداخته اند كه رعايت آنها، به سانِ كليدي، درهاي فهم را پيشاروي مفسر باز مي كند و قرآن را به متني ناطق و فاعل درمي آورد. مقصود از مسلك تطبيقي نيز استقراء مجموعه نصوص قرآن شناختي عترت است كه در آنها به گونه اي به استنطاق قرآن و كشف معناي آياتش پرداخته اند. با گردآوري اين نصوص مي توان انواع روشهاي عترت در فهم قرآن را اكتشاف و تبيين كرد. ائمه عترت از ترسيم مباني و خطوط روش صحيح فهم قرآن اهدافي را دنبال مي كردند كه از جمله آنها دستيابي به توان همراهي قرآن با تكاپو و تصاعد عقلانيت انساني در گستره ي زمان اشاره كرد كه مي تواند مشكلات فراروي حيات انساني را در پرتو قرآن حل كند.(7)

تأثير مباني كلامي در التزام به روش تفسيري عترت

مدرسه ي عترت نبوي در تفسير قرآن از روش تفسيري خاص خود برخوردار است كه برگرفته از دانش سرشار آنان در قرآن شناسي است. دانش خاص عترت در شناخت قرآن، آنان را در شناساندن روشمند، دقيق و جامع معاني و مقاصد قرآن توانا ساخته است. اين شاخصه ها در حقيقت ضمن به تصوير كشيدن چگونگي تفسير قرآن توسط عترت، ويژگيهاي اصلي روش تفسيري آنان را نيز بيان مي كنند. مفسري كه مطابق ادله ي نقلي و عقلي، اعتبار آموزه هاي تفسيري مدرسه عترت نبوي را پذيرفت، ضرورت دارد روش تفسيري اهل بيت را به عنوان الگوي معياري خود در تفسير قرآن نيز بپذيرد و روش تفسيري خود را مطابق معيارها و شاخصه هاي منطق تفسير اهل بيت استوار سازد؛ مباني كلامي اماميه در روش تفسير مفسر امامي تأثير مستقيم دارد و عدم التزام عملي به روش تفسيري عترت در حقيقت مساوي با عدم اعتقاد يا عدم اعتماد به مباني كلامي نظريه تفسيري اماميه است.
علامه طباطبايي سخني صريح در پايبندي به روش تفسيري معصومان دارد: « وظيفه ي مفسر اين است كه در احاديث پيغمبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه اهل بيت كه در تفسير قرآن وارد شده، مرور و غور كند و با روش ايشان آشنا شود، پس از آن طبق دستوري كه از كتاب و سنت استفاده شده، ‌به تفسير قرآن بپردازد. »(8)
از اين سخن علامه و شيوه ي تفسيري وي در الميزان، ضمن استنباط ضرورت التزام مفسر به روش تفسيري عترت نبوي، چنين برمي آيد كه برجسته ترين تأثير و نقش سنت در تفسير، همان نقش آموزشي آن است كه شيوه ي برداشت از قرآن و فهم روشمند آيات و مفاهيم آن را در اختيار مخاطب قرار مي دهد. به سخن ديگر، معصومان در تفسير قرآن آن گونه كه علامه خود مي گويد، همانند معلمي هستند كه ذهن شاگردان خود را براي دستيابي به آنچه دست يافتن بدان دشوار است آماده مي سازد و راه را براي رسيدن به آن آسان مي كند، نه آن كه خود آن شيء مورد جست و جو را در اختيارشان گذارد:
« شأن پيامبر در اين مقام تنها و تنها تعليم كتاب است، و تعليم عبارت از هدايت معلمي خبير نسبت به ذهن متعلم است، و كارش اين است كه ذهن متعلم را به آن معارفي كه دستيابي به آن برايش دشوار است ارشاد كند، و نمي توان گفت تعليم عبارت از ارشاد به فهم مطالبي است كه بدون تعليم، فهميدنش محال باشد، براي اينكه تعليم، آسان كردن راه و نزديك كردن مقصد است، نه ايجاد كردن راه، و آفريدن مقصد؛ معلم در تعليم خود مي خواهد مطالب را جوري دسته بندي شده تحويل شاگرد دهد كه ذهن او آسان تر آن را دريابد، و با آن مأنوس شود، و براي درك آنها در مشقت دسته بندي كردن و نظم و ترتيب دادن قرار نگرفته، عمرش و موهبت استعدادش هدر نرفته، و احياناً به خطا نيفتد و اين آن حقيقتي است كه امثال آيه و أنْزَلنا إليكَ الذِّكرَ لتُبين للناس ما نُزِّل اليهم ( و آيه و يعَلّمُهُمُ الكتابَ و الحكمه بر آن دلالت دارد. »(9)
البته سنت، در نگاه علامه، افزون بر ويژگي الگودهي در چگونگي تفسير، در بازگويي جزئيات قوانين و احكام دين و نيز جزئيات داستانها و امور مربوط به معاد نيز كارگشا است.(10)

شاخصه هاي روش تفسيري عترت

احاديث تفسيري اهل بيت بهترين منبع براي اكتشاف شاخصه هاي روش تفسيري آنان مي باشند. در اين روايات گاه صرفاً به نكاتي گذرا اشاره شده است كه مي توان از آن اصول روش تفسيري اهل بيت را استخراج كرد. گاهي نيز اين اصول را بدون يادكرد، در تفسير آيات نشان داده اند. لذا از جمله مهم ترين كاربرد روايات تفسيري، استخراج روش تفسيري امامان است، چرا كه در سايه ي آن، راه درست تفسير و برداشت روشمند از آيات قرآن طبق مكتب اهل بيت فراروي ما قرار مي گيرد. چون مطابق اعتقاد شيعه، اهل بيت بيش از هركس ديگري با قرآن آشنا هستند و پيوند ناگسستني آنان با كتاب خدا سبب شده است كه در روايات تفسيري آنان آموزه هاي بسيار ارزشمندي پديد آيد.(11) در نتيجه روش اهل بيت به عنوان وارثانِ برگزيده ي قرآن، در عيني سازي تمامي مداليل و مقاصد قرآن كريم در سطوح مختلف معنايي، روش معياري است كه از فراگيري و اعتبار لازم در تفسير قرآن برخوردار است. شاخصه هايي كه مدرسه ي تفسيري عترت را در مؤلفه ي روش تفسير از ديگر نظريه هاي تفسيري متمايز مي سازد عبارتند از قرآن به قرآن و توجه به قلمروهاي فهم قرآن كه در احاديث تفسير اهل بيت نمونه هاي متعددي از آنها انعكاس يافته است.
ادعاي ابتكار و نوآوري اين ويژگيها از آنِ مدرسه ي تفسيري عترت است و از اين رو شاخصه هاي مذكور در اين مدرسه برجسته تر از ديگر مكاتب طرح شده است، و ادعاي انحصار و اختصاص طراحي و تبيين اين شاخصه ها براي مدرسه ي عترت گزافه نيست، هرچند بعدها ديگر مفسران از تعاليم آنان بهره جستند و آنها را در تفسير قرآن به كار گرفتند و رفته رفته عموميت يافت. ادعاي انحصار از اين روي گزافه نيست كه اين امر كاملاً طبيعي و ضروري مي نمايد كه وارثان حقيقي قرآن به روش تفسير و استنطاق آن، بهتر و دقيق تر از ديگران آگاهي داشته باشند و الا وراثت آنان محل ترديد و قابل خدشه خواهد بود، چرا كه عقل استبعاد دارد از اينكه كسي را مطابق ادله ي معتبره به عنوان وارثِ قرآن بپذيرد لكن وي را در چگونگي تفسير قرآن نيازمند آموزش از ديگران بداند. در ادامه هريك از شاخصه هاي اصلي روش تفسيري عترت نبوي را با تبيين نمونه هايي از هركدام گزارش مي كنيم:

شاخصه ي اول: تفسير قرآن به قرآن

در تفسير قرآن به قرآن يا همان « مرجعيت تفسيري متن براي خود » (12) به وجودِ نوعي مكانيزم درون قرآني و روابط بينامتني آيات با يكديگر تأكيد مي شود. اين مكانيزم و روابط بينامتني از انسجام محتوايي و وحدت شبكه اي قرآن نشأت مي گيرد. انسجام محتوايي بالاترين نوع انسجام در متن شناسي است و مستلزم وجود هر نوع انسجام ديگر اعم از انسجام متني و تفسيري است؛ انسجامي كه تنها در متن الاهي امكان پذير است و هيچ متن بشري چنين انسجامي را ندارد. اين انسجام محتوايي خاصِ‌ قرآن، دلالت بر بُعد الاهي بودن متن آن دارد.(13) انسجام با معرفت زمينه اي و سياق متني ارتباط دارد كه شامل همه ي آن پيش فرض هايي مي شود كه يك متنْ بدون آنها بي معناست.(14) وحدت شبكه اي، نوعي وحدت است كه تنها به متون الاهي ( قرآن ) اختصاص دارد و در متون عادي بشر چنين وحدتي نيست. مطابق ديدگاه برخي از محققان، مفهوم وحدت شبكه اي قرآن در ادعاهاي ذيل خلاصه مي شود:
1.كل قرآنْ متني يكپارچه و شبكه اي پيوسته است.
2.تفريق يا بخش بخش شدن قرآن به وحدت آن صدمه نزده است و قرآن همچنان اين وحدت را دارد و متني واحد است.
3. نظر به ترتيب نزول آيات، مانع از اين نمي شود كه به كمك آياتي كه بعداً نازل شده اند، آيات قبلي يا بالعكس را بفهميم.
4. دلالت يك آيه با توجه به آيات ديگر ( هرچند آياتي كه بعداً نازل شده اند )‌ شكل مي گيرد. هرچند آيات از هم جدا و متفرق نازل شده اند، در دلالتْ پيوسته اند.
5. هر آيه، كه هرچند در ظاهر با آيه ي ديگري ارتباط نيابد، در نظر دقيق، احتمال ارتباط آن با هر آيه ديگر هست و مفسر نمي تواند به صِرف عدم ارتباط ظاهري، از بررسي ارتباط دست بردارد. ارتباط همواره امري محتمل است و بسا مواردي كه انتظار نداريم، با ارتباط رو به رو شويم.(15)
روش تفسير قرآن به قرآن ريشه در بيانات عترت دارد. امامان از دو شيوه ي نظري و مصداقي در بيان اين روش بهره جسته اند. مقصود از شيوه ي نخست، تبيين نظري اصول و كليات روش تفسير قرآن به قرآن در سخنان عترت است. خاستگاه تاريخي مباحث نظري تفسير قرآن به قرآن، نخست به روايات پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) سپس امام علي (عليه السلام) برمي گردد و بعدها در سخنان ديگر معصومان پي گرفته شده است. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در روايت « و أنّ القرآنَ‌لمْ يُنزَل لِيكذبَ بعضُهُ بعضاً، و لكن نزَّلَ انَّ يصدق بعضُهُ بعضاً » (16) ( به راستي كه قرآن نازل نشده است تا بخشي از آن بخشي ديگر را تكذيب نمايند، بلكه نازل شده است تا بعضي از آن بعض ديگرش را تصديق كند ) ‌به امكان عملي تفسير قرآن به قرآن و انسجام محتوايي آيات با همديگر اشاره نمودند. امام علي (عليه السلام) نيز مطلب مذكور را به گونه ي ديگري چنين بيان فرموده اند: « كتابُ اللهِ تُبْصِرونَ بهِ و تنطِقونَ بهِ و تسمَعونَ بهِ، و ينطِقُ بعضُهُ ببعضٍ و يشهَدُ بعضَهُ علي بعضٍ » ( اين كتاب الهي است كه مي توانيد [ حق را ] با آن ببينيد و بشنويد و بخشي از آيات آن در پرتو بخش ديگر از آيات سخن مي گويد، و بعضي از آيات آن بر بعضي ديگر از آيات گواهي مي دهد ).
در نگاه قرآن پژوهان اماميه، مقصود معصومان از تصديق و شهادت آيات بر همديگر در چنين رواياتي، سياق عام قرآن است. آيت الله معرفت (رحمه الله) سياق را به سه گونه ي سياق عام، سياق سوره و سياق آيه تقسيم مي كرد. ايشان در تبيين سياق عام نوشته است:« اما سياق عام، مقصود از سخن آنهاست كه مي گويند: قسمتي از قرآن بعض ديگر آن را تفسير مي كند... پس چه بسا آيه اي كه در جايگاه خاص خود داراي ابهام است و ابهام آن در آيه ي ديگر نظير آن رفع مي گردد »(17). سياق عام تمام قرآن از آغاز سوره ي حمد تا انتهاي سوره ي ناس را دربرمي گيرد.
همچنين امام علي (عليه السلام) در توصيف قرآن كريم فرموده است:« مُفسِّراً مُجملَهُ و مُبيِناً غَوامِضَهُ»(18) ( قرآن تفسير كننده ي بخشهاي مجمل خود است و آشكار سازنده ي پيچيدگيهاي خود ). از سخن ايشان دو نكته ي ذيل به دست مي آيد:
1. به طور طبيعي برخي از آيات قرآن داراي نوعي اجمال و پيچيدگي است.
2.قرآن به كمك آيات ديگرش، اجمال و پيچيدگي فرازهاي مجمل و غامض خود را برطرف مي سازد.
3. سخن حضرت علي (عليه السلام)، ضمن توصيف ويژگي متن قرآن، اشاره به وجود يك مكانيزم تفسيري و تبييني در درون خود قرآن دارد و اين بدين معناست كه آيات قرآن نظارت تفسيري بر همديگر دارند و نوعي رابطه ميان آنان برقرار است كه بايد در تفسير اين رابطه كشف شود و از آيات همگن در معناشناسي مجملات و غوامض قرآني استفاده گردد. همچنين سخن علوي، دلالت التزامي بر اين مفهوم دارد كه قرآن فاقد اجمال و اغماض ذاتي است و آنچه در نگاه نخست از اجمال و ابهام برخي آيات به ذهن مي آيد، ناشي از عدم جامع نگري به تمام قرآن و عدم آگاهي از شيوه ي قرآن در بيان مطالب خودش است.
مقصود از شيوه ي مصداقي، كاربرد روش تفسير قرآن به قرآن در روايات عترت است كه به عنوان نمونه هاي عيني اين روش در احاديث اهل بيت قابل ارائه هستند. نمونه هاي مذكور، ضمن دلالت بر پذيرش روش تفسير قرآن به قرآن از سوي عترت، چگونگي انجام اين روش را نيز عيني نموده اند و با درنگ در اين نمونه ها مي توان شاخصه هاي اين نوع روش تفسيري را اكتشاف كرد و آن را الگوي روش تفسيري خود قرار داد. نمونه هاي مذكور، از نظر آماري، هرچند تمام قرآن را فرانمي گيرند، لكن قابل توجه اند؛ چرا كه امامان فرصت يا قصد تفسير كل قرآن را نداشته اند، تنها به مواردي اكتفا كرده اند.

نمونه هاي تفسير قرآن به قرآن در روايات اهل بيت (عليهم السلام)

دقت در نمونه هاي روايي تفسير قرآن به قرآن نشانگر اين نكته است كه بيشتر آنها از نوع روايات پرسماني بوده و اغلب در مواردي صادر شده اند كه مخاطبي خطاي تفسيري در فهم آيه اي داشته يا مفهوم آن براي وي مبهم بوده است. از آنجا كه معناي مستفاد از آياتْ نبايد در تعارض با مباني معرفتي و جهان بيني قرآن باشد، معصومان ضمن تبيين مقصود اصلي آيه، خطاهاي تفسيري افراد را تصحيح كرده اند. اينك نمونه هايي از اين دست روايات را گزارش مي كنيم.

الف)‌ گناهان بزرگ

در برخي از آيات قرآن مفرداتي به كار رفته است كه مدلول لغوي آنها از طيف معنايي گسترده اي برخوردارند. ظاهر اين مفردات قرآني آنچنان كلي است كه در نگاه ابتدايي كشف مراد جدي و مقصود الاهي از آنها بسيار دشوار مي نمايد و صرفاً يك مفهوم ذهني از آن تصور مي شود، هرچند مدلول لغوي آنها آسان ياب جلوه مي كند؛ اما اينكه حقيقت اين عناوين كلي چيست و خداوند از آنها چه حدي از گستره ي معنايي را قصد كرده است، پرسش اصلي مخاطب از قرآن است. نگاه مقطعي و بريده به قرآن در چنين مواقعي مي تواند اشكالاتي را در شيوه ي بياني قرآن از جمله كلي گويي و تعميه را تداعي كرده و فصاحت آن را خدشه دار كند. برخي از پژوهشهاي معناشناسي دوره ي معاصر، درصدد تبيين چنين عناوين قرآني بوده و آنها را مصطلحات القرآنيه ناميده اند. در اين پژوهشها سعي در ارائه ي معنايي جامع از مفهوم مصطلح قرآني و تبيين جايگاه آن در كليت نظام معرفتي قرآن بوده تا ارتباط هر اصطلاح را در مجموع نظام واژگاني قرآن مشخص سازند. در اين پژوهش تأكيد شده است از ويژگيهاي واژگان قرآني اين است كه نقش اصلي را در آيه دارند و به سان منبع نوري هستند كه الهام بخش بوده و معنا را گسترش مي دهند و معاني آنها به واسطه همديگر تكميل مي شود. اصطلاحاتي چون حكمت، امانت، آيات، و... از اين قسم هستند.(19)
در روايات اهل بيت نيز اصطلاحات قرآني با ارجاع به ديگر آيات تبيين و مصاديق كلي آن به تفصيل بيان شده است. جالب آنكه همين عناوين كلي براي برخي از باريك بينان عهد معصومان محل سؤال بوده است. از جمله مي توان به آيه الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوَاحِشَ(نجم: 32) ( آنان كه از گناهان بزرگ و زشتكاريها خودداري مي ورزند ) مثال زد كه براي عَمرو بن عُبَيد محل ابهام و جاي سؤال بوده است. از درخواست راوي ابهام ظاهري عنوان كبائر استشمام مي شود.(20) در ادامه، امام صادق (عليه السلام) به ظرافت و زيبايي معناي آن را با استناد به بيش از 18 آيه ي ديگر تبيين كرده است. اين دقت نشانگر وجود وحدت شبكه اي ميان آيات قرآن و آگاهي عترت از آن است كه بدون هيچ درنگي و در كمترين فاصله ي زماني به آيات تفصيل گر و تبيين گر آن استناد جسته است و اين قطعاً مستلزم آگاهي پيشيني از تمامت قرآن است.
مفهوم كبائر يا گناهان كبيره در دو آيه ي إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَيِّئَاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَرِيماً ( نساء:31) ( اگر از گناهان بزرگي كه از آن [ ها ] نهي شده ايد دوري گزينيد، بديهاي شما را از شما مي زداييم و شما را در جايگاهي ارجمند درمي آوريم ) و وَ الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوَاحِشَ وَ إِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ‌ (شوري: 37) ( و كساني كه از گناهان بزرگ و زشتكاريها خود را به دور مي دارند و چون به خشم درمي آيند درمي گذرند ) نيز به همين كلي آمده و هيچ گونه تفصيل و مصداقي براي آن بيان نشده است.
در اين روايت امام صادق (عليه السلام) مقصود الاهي از كبائر را 21 گناه بيان كرده است:
1.شرك به خداوند: و من يُشرك باللهِ فقَد حرَّم اللهُ عليهِ الجنّه ( مائده: 42)
2. نوميدي از رحمت خدا: إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ‌ (يوسف: 87)
3. ايمني از مكر و عقوبت خداوند: فَلاَ يَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ(اعراف: 99)
4.عاق والدين : وَ بَرّاً بِوَالِدَتِي وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيّاً( مريم: 32)
5.قتل نفس محترمه: فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِيهَا... ( نساء: 93)
6. متهم كردن زنِ پارسا به زنا: لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ‌ ( نور: 23)
7. خوردن مال يتيم: إِنَّمَا يَأْکُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً ( نساء: 10)
8. فرار از جبهه ي جهاد: وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (انفال:‌16)
9. رباخواري: الَّذِينَ يَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ( بقره: 275)
10. سحر و جادو: وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ (بقره: 102)
11.زنا: وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِکَ يَلْقَ أَثَاماً يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ يَخْلُدْ فِيهِ مُهَاناً (فرقان: 69)
12. سوگند دروغ در راه نابكاري و تبهكاري: الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمَانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِکَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ( آل عمران:77)
13. غلول: وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ(آل عمران: 161)
14.منع زكات واجب: فَتُکْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ (توبه: 35)
15.گواهي به ناحق: وَ مَنْ يَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ (بقره: 283)
16. كتمان گواهي به حق: همان.
17.شرب خمر: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصَابُ وَ الْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ‌ (مائده: 90)
18.ترك عمدي نماز: روايت نبوي.
19.ترك فرائض الاهي
20. عهدشكني: أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ(رعد: 25)
21. قطع رحم
از دقت در استشهادات قرآني امام چنين برمي آيد كه اكثر رفتارهاي ممنوعه ي ياد شده ( غير از ترك نماز و فرائض عبادي )‌در ارتباط با حق الناس هستند و حوزه هايي چون جرائم اقتصادي، جنايي، جنسي، حيثيتي، اخلاقي را شامل مي شوند. امام در دو طيف معنايي، مفهوم كبائر را تصوير كرده است. امام با به كارگيري قيد تفضيل اكبر براي شرك(21) يك حوزه ي معنايي خاص و در اوج حداكثري كبائر بيان مي كند كه گوي ديگر مصاديق در اين طيف خاص قرار ندارند، هرچند كه در عنوان كبائر با يكديگر هم خانواده ي معنايي هستند. تقديم شرك بر مصاديق ديگر كبائر، قرينه اي بر شدت معنايي كبيره در شرك است كه به انسباق و تبادر آن در استعمال گناهان كبيره منجر شده است. گويي مقصود امام در معناشناسي كبائر تقسيم آن به دو نوع اكبر و كبير بوده است.مصداق خاص اكبر، شريك قائل شدن به خداوند است. مصاديق بعدي نيز در يك طيف مشترك و رتبه ي مساوي، مصداق كبائر هستند. البته احتمال توالي رتبي نيز مطرح است يعني هرچه به مصاديق بعدي و پاييني منتقل مي شود از شدت كبيره كاسته مي شود. همچنين از درنگ در آيات استنادي امام صادق (عليه السلام) در معناگستري كبائر به دست مي آيد كه حلقه ي معنايي مشترك همه ي آنها استلزام كفر عملي و جهنمي شدن مرتكب چنين رفتارهايي است، تعابيري چون « لَهُمْ عذابٌ عظيمٌ »، « بِما غلَّ يوم القيامهِ »، « فقدْ حرَّمَ اللهُ عليه الجنّه، « و لهُمْ سوءُ الدّار »، « و يخْلُدْ فيهِ مُهاناً »، « لا خلاقَ لهُم في الآخره » ظهور در همين معنا دارد.

ب) ‌شراب يا باران

گاه عدم توجه به روابط بينامتني آيات ممكن است مخاطب را از مفهوم اصلي آيه به انحراف بكشاند و اختلافات تفسيري را ميان مفسران دامن بزند. گاه اين اختلاف قابل جمع نيست، به سان دو مفهوم باران و شراب، كه هيچ سنخيت معنايي با يكديگر ندارند و اعتماد به مفهوم شراب به ارزش گذاري نادرست عملكرد افراد منجر خواهد شد.
اين اشتباه در معناشناسي كلمه ي يعْصِرون در آيه ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عَامٌ فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ وَ فِيهِ يَعْصِرُونَ‌ (يوسف: 49) (22)، در برخي از تفاسير، رخ داده است. از اين رو مفسران آراء‌ مختلفي در معناشناسي آن گفته اند.(23) ائمه در اين مورد با تذكر به روابط بينامتني آيات با يكديگر ابهام متصور را زدوده و تفسيري درست و متناسب با مقصود الاهي از آن ارائه نموده اند.
امام علي (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيه ي مذكور به آيه وَ أَنْزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجاً ( نبا: 14) ( و از ابرهاي متراكم، آبي ريزان فرود آورديم ) استناد جسته و مقصود از كلمه ي يعصِرون در آيه ي قبلي را به بارش باران از ابرهاي متراكم تفسير نموده و معناي رايج نزد برخي از افراد را كه آن را به شراب گيري معنا مي كردند، نادرست خوانده اند. در اين روايات هرچند فعل يعصرون به دو شكل معلوم (24) و مجهول(25) قرائت شده است لكن در ابهام زدايي به همان آيه ي سوره نبأ ارجاع و معناي باران از آن ارائه شده است. علامه طباطبايي در تحليل قسم دوم روايات- كه يعصرون در آنها به شكل مجهول قرائت شده و تعدادشان نيز بيشتر از روايات قسم اول است- گفته است « مراد اين است كه كلمه « يعصِرونَ » بايد با ضمه ي ياء و به صيغه ي مجهول خوانده شود، چون معنايش اين است كه مردم در آن سال « باران داده مي شوند »، به شهادت اينكه در سوره ي نبأ اسم فاعل همين فعل به كار رفته ابرها را معصرات و مردم را معصر ( باران داده شده )‌خوانده است، پس صحاب معصر (‌به كسر صاد به معناي ابر ممطر است. در قرائت به شكل معلوم نيز معنا چنين مي شود كه باران بر ايشان مي بارد. » (26) مبتني بر اين تحليل علامه، فعل يغاث در آيه را از ريشه غيث به معناي رويش روييدني در اثر بارندگي دانسته است نه از ريشه ي غوث به معناي دادخواهي.(27)

ج)‌ برگزيدگي

مقامات خاصي چون نبوت، امامت، وراثت، در نظام معرفتي قرآن، ارتباط مستقيمي با صفت هادي خداوند دارد. هادي بودن خدا، ضرورت حكمت آفرينش هستي است. در گستره ي تاريخ، انبيا و وارثان آنان، با تفاوت در مراتب و قلمرو تبليغي، راهنمايان به سوي خداوند بوده و تلاشهاي سترگي را در اين عرصه انجام داده اند. ضروي است دارندگان اين مقامات، شرايط خاص علمي و امتيازات اخلاقي برتري در مقايسه با ديگران داشته باشند تا از عهده ي اين رسالت برآيند؛ اين چنين نيست كه هركسي بتواند بدون داشتن چنين شرايط و امتيازات شخصيتي اين رسالت را به انجام برساند. پيش شرط مشترك براي احراز هريك از اين مقامات، برگزيدگي از سوي خداوند است كه قرآن از اين فرايند برگزيدگي به اصطفاء و اجتباء ياد كرده است.(28)‌مفهوم پيش شرط مذكور اين است كه شخص بايد از سوي خداوند انتخاب و به يكي از اين مقامهاي مذكور منصوب گردد كه از آن به برگزيدگي وحياني ياد مي شود. برگزيدگي وحياني گاه به سان انتخاب و انتصاب پيامبران اولوالعزم مستقيم است و گاه به مانند انتخاب اوصياي آنان غيرمستقيم است. در قسم اخير به واسطه ي پيامبر، فرايند انتخاب و انتصاب از سوي خداوند به فرد منتخب اعلام مي شود.
سنتِ برگزيدگي يكي از سنتهاي الاهي در تاريخ بشر بوده و در اغلب اديان آسماني انجام شده است. حال پرسش اين است كه تحقق سنت برگزيدگي در دين اسلام چگونه بوده است؟ آيا قرآن در اين باره سخن گفته است يا خير؟ يكي از موضوعات مهمي كه در مناظره ي امام رضا (عليه السلام) ‌در جلسه ي مأمون مطرح شد، تبيين فرايند برگزيدگي وحياني اهل بيت به عنوان وارثان راستين قرآن و سنت نبوي بر پايه ي آيات قرآن بود. امام رضا (عليه السلام) فرايند برگزيدگي در قرآن را در 12 مرحله بيان نمود و براي هر مرحله به آيه اي از قرآن استناد جست. درنگ در اين روايت نشان مي دهد كه آيات استنادي امام در اين موضوع برگزيدگي، ارتباط محوري با يكديگر داشته و همگي قصد تبيين موضوع واحدي را دارند و از تك تك آنها از نوعي انحصار و اختصاص در ويژگيهاي وجودي عترت به دست مي آيد كه عبارتند از:
نخستين انذارشدگان: وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَکَ الْأَقْرَبِينَ(شعراء: 214) ( و خويشان نزديكت را هشدار ده )
طهارت معنوي: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهِيراً ( احزاب: 33) ( خدا فقط مي خواهد آلودگي را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند. )
قدرت ابتهال ( اسراع در استجابت دعا ): فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِينَ‌( آل عمران: 61) ( پس هركه در اين [ باره ] پس از دانشي كه تو را [ حاصل ] آمده، با تو محاجه كند، بگو: « بياييد پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فراخوانيم؛ سپس مباهله كنيم، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم. )
بيوت شان نماد نبوت و امامت: وَ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى وَ أَخِيهِ أَنْ تَبَوَّءَا لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُيُوتاً وَ اجْعَلُوا بُيُوتَکُمْ قِبْلَةً( يونس: 87) ( و به موسي و برادرش وحي كرديم كه شما دو تن براي قوم خود در مصر خانه هايي ترتيب دهيد و سراهايتان را رو به روي هم قرار دهيد و نماز برپا داريد و مؤمنان را مژده ده ) به ضميمه ي روايات نبوي: « انتَ مِنّي بمنزلةِ هارونَ من موسي » ( [ علي ] جايگاه تو نسبت به من به منزله ي هارون است با موسي ) و « ألا إنَّ هذا المسجدَ لا يحِلُّ لجُنُبٍ إلا لمحمدٍ و آله » ( آگاه باشيد كه اين مسجد بر جنبي حلال نيست مگر براي محمد و آل او )
امر مستقيم الاهي به دادن فدك به آنان از طريق فاطمه ( سلام الله عليها ) وَ آتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ (إسرا: 26) ( و حق خويشاوند را به او بده )
مودتشان اجر رسالت قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى( شوري: 23) (‌بگو به ازاي آن [ رسالت ] پاداشي از شما خواستار نيستم، مگر دوستي درباره ي خويشاوندان ).
سلام الاهي بر آنان إِنَّ اللَّهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً ( احزاب: 56) ( خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مي فرستند. اي كساني كه ايمان آورده ايد، بر او درود فرستيد و به فرمانش به خوبي گردن نهيد ) و يس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِيمِ‌ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ‌ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ‌ ( يس: 1-4) ( ياسين و سوگند به قرآن حكيم، همان تو از مرسلين هستي و بر راهي راست هستي ) و سَلاَمٌ عَلَى إِلْ‌يَاسِينَ‌ ( صافات: 130) ( درود بر آل يس ). امام رضا يس را حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و آل ياسين را آل محمد تفسير كردند.
شريك در سهم خمس به همراه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَى( انفال:‌41) (‌ و بدانيد كه هر چيزي را به غنيمت گرفتيد، يك پنجم آن براي خدا و پيامبر و براي خويشاوندان [ او ] است. )
اهل ذكر ( آگاهان از قرآن ) فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ‌ ( انبياء: 7) ( اگر نمي دانيد از اهل ذكر بپرسيد ). امام رضا (عليه السلام) مقصود از ذكر را با استناد به آيه فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْکُمْ ذِکْراً رَسُولاً يَتْلُو عَلَيْکُمْ آيَاتِ اللَّهِ مُبَيِّنَاتٍ( طلاق: 10-11) ( پس اي خردمنداني كه ايمان آورده ايد، از خدا بترسيد. راستي كه خدا سوي شما تذكاري فرو فرستاده است، پيامبري كه آيات روشنگر خدا را بر شما تلاوت مي كند). امام رضا (عليه السلام) در اين روايت، مقصود از ذكراً در آيه را شخص پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل الذكر در آيه ي قبلي را اهل بيت ايشان تفسير كرده است.
حرمت نكاح دخترانشان بر پيامبر(صلي الله عليه و آله ) حُرِّمَتْ عَلَيْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ وَ بَنَاتُکُمْ وَ أَخَوَاتُکُمْ( نساء: 23) ( [ نكاح اينان ] بر شما حرام شده است: مادرانتان و دخترانتان، و خواهرانتان ...
آل الرسول (صلي الله عليه و آله و سلم) رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَکْتُمُ إِيمَانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ قَدْ جَاءَکُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّکُمْ... ( غافر: 28) ( و مردي مؤمن از خاندان فرعون كه ايمان خود را نهان مي داشت، گفت:‌« آيا مردي را مي كشيد كه مي گويد: پروردگار من خداست؟ و مسلماً براي شما از جانب پروردگارتان دلايل آشكاري آورده ». حضرت رضا (عليه السلام) در اين مورد اشارت به اين نكته دارند كه آن مرد خاله زاده ي فرعون بود و قرآن او را به نژاد فرعون متصف كرد نه به دينش و به همين سان اهل بيت به نژاد و ولادت به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) اختصاص دارند و با عموم مردم در دين وي وارد هستند.
امر خاص به اقامه ي نماز وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاَةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا ( طه: 132) ( و كسان خود را به نماز فرمان ده و خود بر آن شكيبا باش ). خداوند در اين آيه اهل بيت را به اين خصوصيت امتياز داده كه با امت مأمور اقامه نماز هستند و به طور خاص هم مأمور هستند به نماز بدون امت. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) پس از نزول اين آيه تا نُه ماه هر روز وقت هر نماز در خانه ي علي (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليها) مي آمد و مي فرمود الصلاة رحمكم الله.
راوي مي گويد پس از اتمام سخنان امام هشتم، مأمون و علماي حاضر در جلسه، در اعتراف به عجز خود چنين گفتند: خدا شما اهل بيت را از امت جزاي خير دهد كه ما در هر جا اشتباهي داريم شرح و بيانش را جز نزد شما به دست نياوريم.(29)

ادامه دارد...

پي‌نوشت‌ها:

1.اهميت اين بحث تا به حدي است كه گاه در برخي از پژوهشها از آن به عنوان علم روش شناسي تفسير ياد شده است. رك: مصطفي نصيري، روش شناسي تفسير اطيب البيان في تفسير القرآن، پايان نامه، دانشگاه اصفهان، 1387 ش.
2.رك: محمدرضا نكونام، روش تفسير از ديدگاه قرآن کريم، قم، ظهور شفق، 1386 ش.
3.صلاح عبدالفتاح خالدي، تعريف الدارسين بمناهج المفسرين، دارالقلم، دمشق، 1423ق، ص 17.
4.محمدعلي رضايي اصفهاني، منطق تفسير قرآن، ص 22.
5.همان، ص 15-16.
6.الاعرجي، « النظرية التفسيرية في المدرسة الاماميه. »، تراثنا، شماره 95 و 96، مؤسسه ي اهل البيت، قم، 1429ق، ص 33.
7.الاعرجي، پيشين، ص 33.
8.محمدحسين طباطبايي، قرآن در اسلام، ص 63-64.
9.محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج3، ص 85.
10.همان، ج1، ص 84.
11.احمدعلي ناصح، اعتبار و كاركرد روايات تفسيري، بوستان كتاب، قم، 1387ش، ص 103-104.
12.دكتر اعرجي از اين شاخصه به « مرجعية النص لنفسه » ياد كرده است. رك: الاعرجي، پيشين، ص 57.
13.عليرضا قائمي نيا، بيولوژي نص، ص 148.
14.همان، ص 152.
15.همان، ص 161.
16.جلال الدين سيوطي، الدر المنثور، ج2، ص 149.
17.محمدهادي معرفت، التفسير الاثري الجامع، ج1، ص 78-74.
18.سيد مرتضي، پيشين، خطبه ي اول.
19.صالح عظيمه، مصطلحات القرآنيه: معناشناسي واژگان قرآن ( فرهنگ اصطلاحات قرآني )، ترجمه سيد حسين سيدي، به نشر، مشهد، 1380ش.
20.دخل عمرو بن عبيدٍ علي أبي عبدالله فلما سلّمَ و جلسَ تلا هذه الآية « الذين يجتَنبونَ كبائرَ الإثمِ و الفواحش » ثمَّ أمسكَ فقالَ لهُ ابوعبداللهِ ما اسكتَكَ قالَ اُحبُّ أنْ أعرِفَ الكبائر من كتابِ الله عزوجلّ » ( عمرو بن عبيد خدمت امام صادق (عليه السلام) رسيد و چون سلام كرد و نشست؛ اين آيه را خواند ( نجم: 32) « آن كساني كه كناره مي كنند از گناهان كبيره و از هرزگيها »‌ سپس دم بست، پس امام صادق (عليه السلام) به او فرمود: چه تو را خاموش كرد؟ گفت: من مي خواهم گناهان كبيره را از روي قرآن خدا عزوجل بشناسم. ) ( كليني، الكافي، تصحيح و تعليق علي اكبر الغفاري، چ پنجم، دارالكتب الإسلامية، طهران، 1363ش، ج2، ص 285).
21.« اكبرُ الكَبائرِ الإشراكُ بالله » كليني، پيشين، ج2، ص 285.
22.يعصرون در ترجمه هاي معروفي چون ترجمه استاد فولادوند به آب ميوه گرفتن برابرنهاد شده است: « آنگاه پس از آن، سالي فرامي رسد كه به مردم در آن [ سال ] باران مي رسد و در آن آب ميوه مي گيرند. »
23. محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج11، ص 190-194.
24.علي بن ابراهيم قمي، تفسيرالقمي، تحقيق و تصحيح و تعليق و تقديم السيد طيب الموسوي الجزائري، مؤسسة دارالكتاب للطباعة و النشر، الثالثة، قم، 1404ق، ج1، ص 345.
25. محمد بن مسعود عياشي، تفسير العياشي، تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي، مكتبة العلمية الأسلامية، طهران، بي تا، ج2، ص 180؛ مجلسي، بحارالانوار، ج12، ص 304.
26.محمدحسين طباطبايي، ‌الميزان في تفسير القرآن، ج11، ص 203.
27.همان.
28.إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْرَاهِيمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ‌ (آل عمران:33)؛ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلاَمٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِکُونَ‌ (نمل: 59)؛ وَ لکِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ‌ (آل عمران: 179).
29.تحف العقول، ص 425-426؛ الامالي، ص 615-617.

منبع مقاله :
راد، علي، (1390)، مباني كلامي اماميه در تفسير قرآن: با رويكرد نقّادانه به آراي ذهبي، عسّال و رومي، تهران: سخن، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی