مسائل مالي و اقتصادي در قرآن (1)
 مسائل مالي و اقتصادي در قرآن (1)

 

نويسنده: محمد هادي معرفت




 

در جهان امروز، سه مکتب اقتصادي وجود دارد که جوامع بشري اکنون زير پوشش آن ها به حيات خود ادامه مي دهند؛ مکتب سرمايه داري، مکتب اشتراکي و مکتب اسلام که در برابر آن دو مکتب قرار گرفته، محاسن هر دو را دارد، و از ناهنجاري آن ها به دور است.

1. مکتب سرمايه داري:

اصالت را به فرد مي دهد و جامعه را وسيله ي تأمين مصالح افراد مي شناسد. به افراد آزادي کامل اعطاء مي کند تا از هر راه ممکن، ثروت به دست آورند، و هرگونه که خواستند مصرف نمايند. اين مکتب حدّ و حصري بر درآمدها و مصرف ها قرار نمي دهد. در اين نظام ساختارها در دو دسته ي کوچک و بزرگ سازمان مي يابند. دسته ي کوچک را گروه زراندوز و زورمند و گروه بزرگ را ساير مردم، (متوسط و فقير) تشکيل مي دهند. گروه اول، گروه ممتاز به شمار مي رود و خواسته هاي آنان بر مقررات مردم به طور عموم حکومت دارد، و جامعه ها وفق مصالح همين گروه ممتاز، ساخته مي شوند و قابل انعطاف مي باشند.

2. مکتب اشتراکي:

به ظاهر اصالت را به جامعه مي دهد و افراد را محکوم مصالح جامعه مي داند، ولي دولت که از اندک افراد جامعه تشکيل يافته، زمام امور را به دست مي گيرد و خود را قيم مردم مي شمارد. در واقع يک سرمايه داري بزرگ که همه مردم زير پوشش آن قرار گرفته، يوغ مذلّت به دوش مي کشند.
اشتراکي بودن زندگي شايد اولين نظام حياتي انسان باشد، مردم در روزهاي نخست، با هم زندگي مي کردند و در سود و زيان، هم شريک بودند و همه، دست در دست هم، زندگي تعاوني مشترکي را اداره مي کردند. سپس به جهت آز و طمع سرشار که در طبيعت انسان وجود دارد، افراد و گروه هايي توانستند خود را پيشرو جامعه قرار دهند و به مرور، ثروت و قدرت را به دست گيرند و بر سايرين حکومت کنند. به اين ترتيب بود که نظام طبقاتي و سرمايه داري به وجود آمد.
اشتراکي که امروز مطرح است، نسخه همان اشتراک نخست است که قانونمند شده و صورت علمي به خود گرفته است، هر دو نظام سرمايه داري و اشتراکي به حکم ناپايدار بودن ظلم، محکوم به زوال هستند.

3. مکتب اسلام:

تنها اين مکتب است که با فطرت و طبيعت بشر همساز و قابل دوام است:
إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ. (1)
وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ. (2)
اين مکتب، اصالت را به « فرد و جامعه » مي دهد، ثروت عمومي و خصوصي را مي پذيرد. و هيچ کدام را فداي ديگري نمي کند. در اين مکتب، مصالح و منافع هر دو، طبق مقرراتي شديد، مصون و محفوظ است.
نظام اسلام، بر منابع ثروت و درآمدها، نظارت کامل دارد و معتقد است بايد از راه مشروع و طبق مقرراتي که وضع کرده، به دست آيد. در مصرف هم بايد جوانب شرعي رعايت شود. در اين مکتب فرد در چهارچوب قانون آزاد است و اصولاً آزادي يعني همين، زيرا آزادي مطلق با هرج و مرج همراه است.
آزادي که در نظام سرمايه داري مطرح است، به معناي النطلاق عن القيود (رهايي از هرگونه قيد و بند) يعني بي بند و باري است، ولي آزادي در اسلام، به معناي امکان التمتّع بالحقوق (فراهم بودن امکانات در بهره گيري ها و بهره مند شدن افراد از حقوق مفروضه خود) مي باشد. يعني هر فرد در جامعه، وفق شايستگي و وضع اجتماعي خود، حقوقي دارد که قانون، آن را برايش تعيين کرده است. اگر بتواند با کمال راحتي از اين حقوق حقه ي خود استفاده کند، آزادي خود را در بهره گيري از بهره هاي طبيعت به دست آورده و نظام اسلامي اين امکانات را با کمال جديت فراهم کرده است.

دو نکته

1. نظام اسلامي، در صورت وقوع تزاحم ميان مصلحت فرد و جامعه، مصلحت جامعه را مقدم مي دارد، زيرا مصلحت جامعه، مصلحت همگاني است، از جمله همان فردي که مصلحتش در خطر قرار گرفته است و در واقع يک مصلحت مقطعي با مصلحت هميشگي درگير شده، که مصلحت فرد ايجاب مي کند مصلحت هميشگي او بر مصلحت مقطعي مقدم داشته شود.
علاوه اگر چنين نباشد و مصلحت تک تک افراد، در صورت تزاحم، مقدم داشته شود،‌ نظام جامعه از هم مي گسلد و با ايجاد هرج و مرج، يک نوع نظام از هم گسيخته به وجود مي آيد که تحت هيچ ضابطه اي قابل کنترل نيست.
2. در نظام اسلامي، تضخّم ثروت (انباشته شدن بي رويه و بي حد حصر ثروت) به وجود نمي آيد؛ زيرا بر منابع درآمدها و نحوه ي مصرف، بر روي تک تک افراد، نظارت دارد، و قانون ( از کجا آورده اي؟ من اين لک هذا ) شديداً اجرا مي شود.
ثروت هاي بي حد و حصر و انباشته شده ي بي رويه، عموماً از طُرُق غير مشروع به دست مي آيد، وگرنه فرد، هر اندازه توانمند باشد، نمي تواند بيش از گليم خود، به بيرون قدم گذارد. و بيشتر ثروت هاي انباشته شده، با ملاحظه سوابق چنين افراد، از راه نامشروع فراهم شده است:
قال الامام اميرالمؤمنين - عليه السلام -: ما رأيت نعمةً موفورة الا و الي جانبها حق مضيع.
ثروت انباشته شده اي نبوده که در کنار آن حقي ضايع نشده باشد.

عنايت قرآن به مسائل اقتصادي

قرآن به مسائل گوناگون حياتي، از جمله مسائل اقتصادي، عنايت فراوان نشان مي دهد و اساساً انسان را آفريده اي آبادگر معرفي مي کند و معتقد است انسان آفريده شده تا زمين را آباد سازد، و با نوآوري هاي خود، مقام خلافت الاهي را در زمين به ظهور برساند:
هُوَ أَنشَأَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيَها. (3)
(او، شما را از زمين برگرفته، و به آبادسازي آن گماشته است).
از اين جهت، انسان، جايگزين مقام ربوبيت شده است، تا در آباداني زمين بکوشد، و همانگونه که آبادي و فرخندگي جهان با دست تواناي مقام ربوبيت انجام گرفته، آبادي و فرخندگي زمين بايستي با دست تواناي انسان انجام گيرد.
خداوند، انسان را نيروي کار و زمين و آنچه در نهاد طبيعت نهفته است را سرمايه ي او قرار داده است.
از يک طرف، او را شايسته ي تحقيق و فراگيري علم و دانش، دانسته، راه شناخت را به او آموخته است:
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّهَا. (4)
آري! خداوند راه شناخت حقايق و آثار و خواص اشياء را در نهاد انسان قرار داده و از طرف ديگر، تمامي نيروهاي فعال جهان، و نيز آنچه از منابع اقتصادي و حياتي که در طبيعت وجود دارد، را در اختيار او قرار داده است.
سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً. (5)
تمامي آنچه که در آسمان ها و زمين است، به گونه اي آفريده که در اختيار شما انسان ها قرار گيرند.
يعني: شما انسان ها را به گونه اي آفريده است، که توانايي دست انداختن به آنچه در جهان (عالم وجود) هست را داشته باشيد.
در حقيقت، اين قدرت انسان است که مي تواند به آنچه در جهان هستي، وجود دارد، دست يابد و در اختيار خويش درآورد. قرآن بارها، به اين حقيقت آشکار، تصريح مي کند. از جمله:
أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً. (6)
آيا مشاهده نمي کنيد که خداوند، آنچه را که در آسمان ها و زمين آفريده، در اختيار شما انسان ها قرار داده.
يعني: اين حقيقت کاملاً آشکار است که انسان داراي نيروي خارق العاده است و توانايي آن را دارد که بر سرتاسر جهان هستي دست يابد و تمامي نيروهاي فعال جهان را در راه تأمين مصالح خويش به کار اندازد و خداوند از اين راه، نعمت هاي ظاهري و باطني را بر انسان ارزاني داشته است. آيات در اين زمينه بسيار است، نمونه هايي را مي خوانيم:
اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ. (7)
(خداوند، دريا را در تسخير شما درآورد تا کشتي با سهولت در آن جريان يابد.)
وَهُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيّاً وَتَسْتَخْرِجوا مِنْهُ حِلْيَهً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ مَوَاخِرَ فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ. (8)
(و او دريا را در تسخير شما درآورد تا از آن بهره گيريد: گوشت تازه (ماهي) از آن بخوريد، و زينت ها از آن استخراج کنيد، و نيز کشتي ها در آن آب ها را مي شکافند، تا در راه کسب معيشت کوشش داشته باشيد.)
وَالْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْ‏ءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ * وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ * وَتَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَى‏ بَلَدٍ لَّمْ تَكُونُوا بَالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ * وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَزِينَةً وَيَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ. (9)
چهارپايان را آفريد که در آن براي شما وسيله ي پوششي گرم قرار داد، و نيز ديگر منافع، و از گوشت آن ها مي خوريد. و براي شما مايه ي شکوه و زينت است، در هنگام استراحت و نيز هنگام سفر به صحرا. و بارهاي شما را به شهرهاي دور حمل مي کنند، که اگر آن ها نبود با سختي و دشواري خود را بدانجا مي رسانيديد و اسب ها و استرها و الاغ ها را براي سوار شدن شما آفريد که زينت بخش شما است. و نيز مرکب هاي ديگري که شما هنور نمي دانيد. (شايد اشاره به وسايل نقليه ي امروزه باشد.)
به آب، که مايه حيات است، مکرراً به عنوان بزرگ ترين نعمت، اشاره مي کند، آب، نقش اساسي در زندگي انسان، به خصوص در اقتصاد و فراهم شدن وسايل حيات و تداوم آن ايفا مي کند.
هُوَ الَّذِي أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً لَكُم مِّنْهُ شَرَابٌ وَمِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ * يُنبِتُ لَكُم بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّيْتُونَ وَالنَّخِيلَ وَالْأَعْنَابَ وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَهً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ. (10)
از آسمان آبي فرستاد تا بنوشيد، درخت ها را آبياري کنيد، و چرندگان خود را از آن سيراب نماييد. زراعت، و زيتون و درخت خرما و انگور، و از هرگونه ميوه ها، برويانيد... باشد که شما بيانديشيد و راه درست رويد.
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطَاماً إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرَى‏ لِأُوْلِي الْأَلْبَابِ. (11)
آيا نمي بيني که خداوند، از آسمان آبي فرستاد، و آن را به صورت چشمه ها در زمين قرار داد، سپس زراعت از آن بيرون آورد، که رنگارنگ و گوناگونند. پس از آن، گياه خشکيده و زرد گرديده و خرد شد، و هر چيز به صورت اوليه خويش درآمد که خاک است.
الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشاً وَالْسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَكُمْ. (12)
زمين را بستر شما قرار داد، و آسمان را فراساخت، و از آسمان آبي فروفرستاد تا ميوه ها پرورش يابند و براي شما روزي خوبي باشد.
فرشتگان - که نيروي فعال جهان هستند - کاملاً در اختيار انسان قرار دارند. مقصود از سجود ملائک، همان خضوع تام است که در جهت تأمين و مصالح انسان فعاليت داشته باشند.
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ. (13)
جز ابليس که در جهت عکس فعاليت مي کند.
از اين رو، در جهان هستي، دو نيروي متضاد در فعاليت هستند، که انسان بايستي با هوشمندي و خردمندي، از نيروهاي خير و صالح، در تأمين زندگي سعادت بخش، استفاده کند، و از شرور و نيروهاي فاسد، دوري گزيند، تا به وي آسيبي نرساند.
قرآن، انسان را بر آن داشته، تا به مسائل مادي حيات عنايت داشته باشد.
وَابْتَغِ فِيَما آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلاَ تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا. (14)
در آنچه خداوند به تو ارزاني داشته، راه آخرت جوي، ولي نبايستي سهم خود را از بهره گيري هاي زندگي در اين جهان، ناديده بگيري.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُوا لِلّهِ إِن كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ. (15)
اي مؤمنان! بهره گيريد از لذت هاي پاک زندگي، و خدا را سپاس گزاريد، که اين نعمت ها را به شما ارزاني داشته است.
در جاي ديگر، کساني که خود را از بهره گيري از نعمت هاي خداوندي محروم ساخته اند، مورد سرزنش قرار مي دهد و مي فرمايد:
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَهً يَوْمَ الْقِيَامَةِ. (16)
زيبايي ها و لذايذ زندگي، و نيز بهره گيري هاي پاک، که خداوند به بندگانش ارزاني داشته، در اين جهان، از آن مؤمنان است، و به طور خالص در آخرت براي آنان خواهد بود.
وَلَقَدْ مَكَّنّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ قَلِيلاً مَاتَشْكُرُونَ. (17)
ما شما را در زمين تمکين داديم، سلطه و حاکميت بر زمين را براي شما فراهم ساختيم، و انواع وسايل زندگي را نيز برايتان فراهم نموديم، اما کمتر شکرگزار مي باشيد.
وَهُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشَاتٍ وَغَيْرَ مَعْرُوشَاتٍ وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمّانَ مُتَشَابِهاً وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ كُلُوا مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ * وَمِنَ الْأَنْعَامِ حَمُولَهً وَفَرْشاً كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ. (18)
او است که باغ ها با داربست ها يا بدون داربست، براي شما فراهم نمود، و نيز درختان خرما و انواع زراعت ها با ثمرات گوناگون که داراي طعم هاي مختلف، و زيتون و انار، که گاه همانند هم اند و گاه بي همتا. از ثمرات آن ها بهره ور شويد، ولي حق شرعي آن را به هنگام درو بپردازيد. و اسراف و زياده روي نکنيد. خداوند مسرفين را دوست ندارد. و از چهارپايان براي شما وسيله باربري و نيز بستر روان فراهم ساختيم. از روزي هاي خدا بهره مند گرديد، و از گام هاي شيطان پيروي نکنيد. او دشمن آشکار شما است.
يَابَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشاً. (19)
پوششي براي شما فراهم ساختيم که اندام شما را مي پوشاند، و مايه زينت شما نيز مي باشد.
وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّن بُيُوتِكُمْ سَكَناً وَجَعَلَ لَكُم مِن جُلُودِ الْأَنْعَامِ بُيُوتاً تَسْتَخِفُّونَهَا يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَيَوْمَ إِقَامَتِكُمْ وَمِنْ أَصْوَافِهَا وَأَوْبَارِهَا وَأَشْعَارِهَا أَثَاثاً وَمَتَاعاً إِلَى‏ حِينٍ * وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِمَّا خَلَقَ ظِلالاً وَجَعَلَ لَكُم مِنَ الْجِبَالَ أَكْنَاناً وَجَعَلَ لَكُمْ سَرَابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَسَرَابيلَ تَقِيكُم بَأْسَكُمْ كَذلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ. (20)
خداوند براي شما خانه هايي قرار داده، تا در آن آرامش پيدا کنيد. و نيز از پوست چهارپايان خانه هاي (قابل انتقال) قرار داده، که هنگام کوچ و اقامت به آساني بتوانيد آن ها را جا به جا کنيد،و از پشم و کرک و موي آن ها براي شما، وسيله ي بهره گيري قرار داده است.
خداوند براي شما سايه ها قرار داده، و از کوه ها، پناهگاه ها براي شما آماده ساخته، و نيز روپوش هايي که از گرما بپوشاند، و نيز روپوش هايي که در جنگ شما را از گزند نگاه دارد. اين گونه است که خداوند نعمت هاي خود را بر شما تمام داشته، باشد تا فرمان او را ببريد.
هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِي مَنَاكِبَها وَكُلُوا مِن رِزْقِهِ وَإِلَيْهِ النُّشُورُ. (21)
او زمين را براي شما رام گردانيد تا بر شانه هاي آن راه بسپاريد، و از روزي هاي خداوندي بهره مند گرديد. بازگشت همه به سوي او است.

زندگي تعاوني

قرآن بر اين حقيقت اصرار دارد، که انسان، اجتماعي آفريده شده است و بايد با تعاون و همکاري زندگي کند.
انسان ها، داراي استعدادها و توانايي هاي گوناگوني هستند که هر يک مي توانند در انجام کاري شايستگي خاص داشته باشند، و گوشه اي از برنامه ي حيات اجتماعي را برعهده گيرند. انسان چون در ابعاد مختلف زندگي، نيازهاي گوناگون و فراواني دارد، و خود به تنهايي نمي تواند از عهده ي نيازهاي خويش برآيد، به ناچار دست نياز به سوي ديگران دراز مي کند، و انسان ها به ناچار گرد هم مي آيند و هر يک از فرآورده و توانايي ديگران، کمال بهره را مي برند.
اين است که گفته اند:
الانسان مدني بالطبع؛
انسان طبيعتاً ‌اجتماعي است.
در سوره ي حجرات مي خوانيم:
يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَأُنثَى‏ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ. (22)
اي مردم! ما شما را از يک پدر و مادر آفريديم، از اين رو شما انسان ها، در هر شرايط و احوال، با هم برادر و برابريد و همبستگي داريد. آري شما را گروه گروه، با استعدادهاي مختلف و توانايي هاي گوناگون آفريديم، تا هر يک بتواند ديگري را بشناسد و توانايي او را درک کند و از توانايي و فرآورده هاي خود او، کمال بهره را ببرد، ولي بايد افراد، در اين برخوردها متعهدانه رفتار کنند.
در اين آيه، نکاتي چند قابل توجه است:
1. همه انسان ها، برادر و برابرند، چون از يک پدر و مادر آفريده شده اند.
2. انسان ها، با يکديگر پيوند نسبي دارند، لذا با هم همبستگي ناگسستني دارند.
3. انسان ها، داراي استعدادهاي گوناگوني اند که همين اختلاف در استعدادها و توانايي ها، آن ها را به دسته ها و گروه هاي مخالف درآورده است.
4. انسان ها، بايد از همديگر شناخت داشته باشند، تا بتوانند به گونه صحيح از استعدادهاي يکديگر بهره ببرند.
در اين جهت، در آيه اي ديگر مي فرمايد:
وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِيّاً. (23)
اين برتري، برتري نسبي است که هر يک از افراد انسان ها، در جهتي که تخصص دارد، بر ديگران که فاقد آن تخصص اند، برتري دارد.
مقصود از « سخرياً »، امکان بهره گيري از توانايي ها و دست آوري هاي ديگران است. ترجمه آيه اين چنين مي شود:
برخي را بر برخي برتري داديم، تا امکان بهره گيري از يکديگر ميسر گردد.
قرآن هم به دنيا و هم به آخرت توجه دارد، بلکه در تمام فعاليت ها آخرت هدف است و دنيا وسيله و امکانات آن پلي براي رسيدن به آخرت مي باشد.

عنايت به آخرت

از ويژگي هاي بارز دستورات اسلامي، قرين قرار دادن دنيا و آخرت است، ولي از آنجا که حيات انسان هاي تکامل يافته، جاويدان است، آخرت را هدف قرار داده، و دنيا را پيشتاز آن شناخته است. در يک جا فرمود:
لَيسَ مِنَّا مَنْ ترَکَ دُنياهُ لِدينهِ أوْ تَرَکَ دينهُ لِدُنياهُ. (24)
از ما ( بندگان شايسته خدا ) نيست کسي که دنياي خود را براي دينش ترک نمايد، يا آنکه دين خود را براي دنيا ترک نمايد.
اين سخن، کنايه از آن است که دنيا و آخرت به هم پيوسته اند، پس هر دو را بايد رعايت کرد.
در جاي ديگر فرمود:
فَخُذَوا مِنْ مَمَرَّکُمْ لِمَقَرِّکُم. (25)
دنيا، راه گذر است، و آخرت جاي ماندن. پس از رهگذر خود براي جايگاه استقرار خود توشه برگيريد.
انسان بايد در تأمين رفاه و خوشي و سعادتمندي اين زندگي بکوشد، در عين حال دل به آن نبندد؛ زيرا براي سراي ديگر آفريده شده است و اين مُفاد همان آيه است که بيان شد. (26)

عنايت به اخلاق و معنويات

از ويژگي هاي قوانين اسلامي، عنايت به بعد معنوي حيات است که در تمامي قوانين حاکم بر حيات مسلمين، رعايت شده است؛ چيزي که در ديگر قوانين وضعيه کمتر به آن عنايت مي شود.
وَهُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشَاتٍ وَغَيْرَ مَعْرُوشَاتٍ وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمّانَ مُتَشَابِهاً وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ كُلُوا مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ *... كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ. (27)
خداوند درباره ي کسي که وارد باغ آباد خود شد، و آن را ويران شده يافت، در قرآن مي فرمايد:
وَلَوْلاَ إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ. (28)
چرا هنگامي که وارد باغ شدي، نگفتي: اين نعمتي است که خداوند ارزاني داشته، هر چه او بخواهد انجام مي گيرد، تمامي نيروها از آن خدا است و از سوي خدا هدايت مي شوند.
قرآن، به گونه ي گسترده به منابع توليد اشاره دارد، و چنانچه در آيات پيشين يادآور شديم، هر آنچه در جهان هستي وجود دارد، در تسخير انسان قرار دارد، و تمامي نيروهاي فعال جهان اعم از عاقل (فرشتگان) و غيرعاقل (عوامل طبيعت) در اختيار انسان قرار گرفته است، تا در تأمين و فرآوردن نيازهاي او بکوشند.
خداوند، انسان را به گونه اي آفريده که مي تواند، بر تمامي اين نيروها چيره شود. آن ها را تحت اختيار و تحت اراده ي خويش در آورد.
وَلَقَدْ مَكَّنّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ قَلِيلاً مَاتَشْكُرُونَ. (29)
ما، به شما انسان ها، در زمين تمکين داديم، يعني: توانايي آن را که از منابع توليد و ثروت و زندگي در آن بهره مند گرديد. و همه گونه وسايل معيشت و زندگي را، در آن براي شما فراهم ساختيم.
در سوره ي ابراهيم مي خوانيم:
وَآتَاكُم مِن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ. (30)
هر آنچه درخواست داشته ايد، به شما ارزاني داشته ايم.
اين درخواست، از نهاد و فطرت انسان ها برخاسته، يعني تمامي نيازمندي هاي شما در زندگي، در اين جهان (در طبيعت) فراهم شده است.

منابع مالي

اکنون شرحي مختصر پيرامون منابع مالي و اقتصادي که در قرآن مطرح شده و مسأله ي توليد و توزيع که قرآن به آن اشاره کرده است، ارائه مي کنيم.
1. اَنفال: از منابع ثروت عمومي (ثروت) به شمار مي رود که بودجه ي دولت را تشکيل مي دهد.
2. اَخماس: پشتوانه ي مالي مقام زعامت.
3. فيئ: نيز پشتوانه مالي مقام زعامت.
4. ماليات: پشتوانه ي مالي و بودجه اساسي دولت.
5. غنائيم، پشتوانه ي مالي جنگ.
6. زکوات: از منابع مالي دولت و طبقه محروم ملت است.
7. صدقات: از منابع مالي طبقه ي محروم.
8. جزيه و خراج: از منابع مالي دولت.
9. زمين: از منابع ثروت دولت.
10. نفقات: از منابع مالي موارد خاص.
11. معاملات: بيع و تجارت و ديگر انواع داد و ستدها.
12. دَين و قرض: از جمله معاملات مالي.
13. ارث: منبع مالي خاص.
14. وصيت: منبع مالي حسب وصيت.
15. ملکيت: منبع مالي خاص.
16. ربا: آفت اقتصادي.
17. غصب: آفت اقتصادي.
بيشتر اين مسائل، در فقه مطرح شده است. ما به آن تعداد که در رابطه با مسائل اقتصادي عمومي است، مي پردازيم:

1. انفال

جمع نَفَل به معناي اضافي بودن و زيادت بر اصل شيء است. در اصطلاح به چيزهايي گفته مي شود که بر اصل فريضه زيادت باشد، مانند: نوافل ( نمازهاي مستحبي ) و انفال ( چيزهاي به دست آمده علاوه بر غنائم جنگي ).
در قرآن، در سوره ي انفال، از آن ياد شده است:
يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ. (31)
اين آيه در مورد جنگ بدر و درباره ي انفال و سرنوشت آن نازل شد. در آن موقعيت برخي از مسلمانان ناوارد، گمان مي بردند تمامي دستاوردهاي جنگي از آن جنگجويان است، در صورتي که فقط اموال منقوله که در اردوگاه دشمن وجود دارد و به دست مسلمانان مي افتد، از آن جنگجويان است و زائد بر آن - انفال - از آن خدا و رسول است، يعني در اختيار دولت قرار مي گيرد تا در مصلحت عمومي مصرف شود و در حقيقت ثروت ملي است و نبايد از جانب جنگجويان مورد طمع قرار گيرد، لذا اين آيه، در عين حال که سرنوشت انفال را تعيين مي کند، توبيخي نسبت به مسلماناني است که به انفال چشم طمع دوخته بودند، و اجر خود در جهاد في سبيل الله را بي جهت ضايع مي کردند. آيه به آنان گوشزد کرد تا خويشتن را اصلاح کنند، از خدا پروا داشته باشند و ايمان خود را حفظ کنند، تا مبادا، اخلاص از آنان ربوده شود.

انفال چيست و از آن کيست؟

انفال، در شريعت، به چيزهايي گفته مي شود که منبع ثروت عمومي محسوب مي شود، مالک خصوصي ندارد يا نمي تواند داشته باشد و منابع دريايي، فضايي و زميني را شامل مي شود. در اختيار دولت قرار دارد، و هرگونه تصرف در آن ها، به اذن و نظارت مستقيم دولت بستگي دارد.
تمامي منابع طبيعي (دريايي، فضايي، زميني) که ثروت زا باشد- بالفعل يا بالقوه - مشمول اين قانون است و افراد حق تصرف خودسرانه در آن ها را ندارند. از قبيل درياها، درياچه ها، رودها، جويبارها، چشمه سارها و تمامي منابع آبي زيرزميني و رو زميني که هرگونه بهره گيري از آن ها مانند کشتي راني و صيد، جزء ثروت عمومي به شمار مي رود.
انواع زمين هاي موات بالأصل يا بالعرض که صاحبان آن ها از کشت آن دست برداشته اند و زمين هاي عامر بالأصل، از قبيل: جنگل ها، بيشه زارها، کناره ها، چمن ها، چراگاه ها، دشتها، دره ها، دامنه ها نيز در اين گروه جاي دارند.
انواع معادن زيرزميني و رو زميني، گسترده يا کوچک، و انواع صيدهاي دريايي و صحرايي، اعم از ماهي و ديگر حيوانات قابل استفاده، و گياهي و گوهري از قبيل مرواريد و غيره، همچنين انواع استفاده ها از فضا که امروزه مرسوم گشته، و هرچه از اين قبيل باشد و از منابع ثروت عمومي - در جهان - محسوب شود، از انفال و در اختيار دولت است.
انفال - عموماً - در اختيار دولت قرار دارد، بدين معني که چون ثروت عمومي به شمار مي رود، دولت به عنوان قيموميت، سرپرستي آن را برعهده مي گيرد. لذا هرگونه اذن و تصرف که از جانب دولت صورت مي گيرد، بايد وفق مصلحت عمومي باشد؛ مصلحتي که در امتداد زمان منظور شود و مقطعي نباشد.
دولت، خود مي تواند، بهره گيري از اين منابع را در دست گيرد و عوايد آن را در راه مصالح عمومي و همگاني مصرف کند يا به افراد اجازه دهد، از آن ها بهره گيرند و خراج آن را به دولت بپردازند، مشروط بر آنکه بر بهره گيري ها نظارت کامل کند و مصلحت عمومي را منظور داشته باشد تا به آن زياني وارد نيايد.
اذن، گاه عمومي است و گاه خصوصي. دولت هرگاه مصلحت بداند، مي تواند اذن عمومي صادر کند، مانند اذني که در رابطه با احياي موات از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) صادر شد:
من غرس شجرا، او حفر واديا بديا، لم يسبقه اليه أحد، أو أحيا ارضا ميتة، فهي له، قضاء من الله و رسوله. (32)
هر کس به قصد آباداني، درختي بکارد، يا زميني را هموار سازد، که سابقاً دست ديگري نبوده يا زمين مرده اي را زنده و آباد نمايد، هر آينه از آن او خواهد، که اين حکم از جانب خدا و رسول صادر گشته است.
البته اين گونه اذن، مقطعي است و ولي امر مسلمين مي تواند، طبق مصالح وقت، اذن سابق را فسخ يا تمديد کند، چنانچه خواهد آمد.
در آيه و نيز روايات، انفال از آن خدا و رسول شناخته شده است:
يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ... (33)
از تو درباره ي انفال پرسش دارند، بگو انفال از آن خدا و رسول است.
مقصود از « الله » (از آن خدا بودن) صرفاً نفي مالکيت خصوصي است، که از آن کسي قرار نمي گيرد. بلکه در ملکيت خدا باقي مي ماند، و خداوند آن را به ملکيت عمومي، زير سرپرستي دولت حق درمي آورد.
نوعاً، تعبير « لله » در قرآن و حديث - چنانچه خواهد آمد، اشاره به ملکيت عمومي است، زيرا خدا براي همه است، و هرچه او آفريده، در اختيار همگان قرار داده است:
هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً. (34)
وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ. (35)
مطرح شدن « رسول » هم از آن جهت است که او را قيم قرار داده و به عنوان دولت سرپرست، رسيدگي و نظارت بر آن را، بر عهده ي او گذارده است. در اين باره روايات فراوان است، که به برخي اشاره مي کنيم:
1. در صحيحه ابي خالد کابلي آمده است که امام باقر (عليه السلام) فرمود:
و جدنا في کتاب علي (عليه السلام): أن الأرض الله، يورثها من يشاء من عباده، و العاقبة للمتقين. انا و اهل بيتي الذين أورثنا الأرض و نحن المتقون، و الأرض کلها لنا. فمن أحيا ارضاً من المسلمين فليعمرها و ليؤدّ خراجها الي الإمام من اهل بيتي، و له ما أکل منها. (36)
در اين حديث، به اين جهت عنايت شده که زمين از آن خدا است و به هر کس که صلاح بداند، واگذار مي کند، البته بندگان شايسته ي خدا، اين شايستگي را دارند، و سرآمد آنان، امامان به حق - علي و ذريه ي طيبه ي او - مي باشند.
2. ثقة الاسلام کليني از علي بن ابراهيم قمي از پدرش از حماد بن عيسي از برخي اصحاب از امام موسي بن جعفر (عليه السلام) روايت کرده است:
فسهم الله و سهم رسول الله، لأولي الأمر من بعد رسول الله وراثة. (37)
پس سهم خدا و رسول، به جانشينان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي رسد. و اين حق، در رابطه با مقام امامت به آن ها مي رسد، لذا در صورت فقدان امام معصوم، به مقام ولايت امري خواهد رسيد. چنانچه در روايات ذيل آمده است.
3. در تفسير نعماني از مولا اميرمؤمنان (عليه السلام) روايت شده است:
ان للقائم بامور المسلمين بعد ذلک، الانفال التي کانت لرسول الله. (38)
4. روشن تر از آن، در حديث ديگر - از امام موسي بن جعفر - آمده است.
و الانفال الي الوالي. (39)
5. همچنين در کتاب طرف ابن طاووس، درباره ي اخراج خمس از امام کاظم (عليه السلام) آورده است:
يرفعه الي ولي المؤمنين و أميرهم، و من بعده من الأئمة من ولده... (40)
در اين روايات، به خصوص با تعابير القائم بامور المسلمين و الوالي و ولي المؤمنين و اميرهم وارد شده تا روشن شود که انفال در اختيار مقام ولايت امر قرار دارد که در حال حضور در دست امام معصوم (عليه السلام) است، و در حال غيبت، به ولي مسلمين (فقيه عادل جامع الشرايط) واگذار مي شود.
خلاصه آنچه گذشت
1. انفال، از منابع طبيعي و ثروت ملي به شمار مي رود، پشتوانه ي مالي دولت است، و در مصالح عمومي مصرف مي شود.
2. دولت مي تواند از انفال بهره گيرد و عايدات آن را در مصالح عمومي صرف کند. يا به افراد، اجازه دهد، بهره برداري کنند و خراج آن را به دولت بپردازند.
3. دولت بايد بر هر گونه بهره گيري از منابع طبيعي، نظارت کامل داشته باشد و مصالح همگاني و نسل هاي آينده را در نظر بگيرد و هيچ گاه وفق مصلحت فعلي و مقطعي رفتار نکند.

حيازت در مباحات اصليه

در مباحات اصليه که از انفال محسوب مي شوند، مانند آب هاي رودخانه ها و چشمه سارها و آب هاي زيرزميني، و زمين هاي باير و جنگل ها و مراتع و مانند آن، حيازت موجب حق مي شود. (ملکيت يا حق اولويت که خواهيم گفت.)
حيازت: در تصرف خويش در آوردن که با شرايط معين، از جمله اذن ولي امر، عام يا خاص، موجب حق مذکور مي شود.
ولي حيازت به قصد بستگي دارد و چگونگي قصد، در نحوه ي حيازت و ايجاب حق کردن، تأثير مستقيم خواهد داشت و حق ايجاب شده،‌ فراتر از قصد حيازت کننده نخواهد بود.
مثلاً: اگر حيازت کننده قصد آن را دارد، که از آب رودخانه يا چشمه يا زير زميني، صرفاً در جهت آبياري مزارع خويش استفاده کند، حق حاصله ي او، در همين محدوده است و فراتر را شامل نمي شود، بدين معني که مزاحمت وي در جهت آبياري از آن آب، جايز نباشد، ولي هرگونه استعمال ديگر - در آن آب ها - که با جهت مذکوز مزاحمت نداشته باشد، جايز است. مثلاً: وضو گرفتن، آشاميدن، در حد سيراب شدن شخص مسافر، و مانند اينها... چون، با مقصود حيازت کننده منافات ندارد، جايز مي باشد، و نيازي به استجازه از او نيست، و رضايت او شرط نيست، حتي اگر منع هم کند، منع او مؤثر نيست، چون حق او بيش از اين نبوده است.
و همچنين، در زمين هاي بزرگ، که براي کشاورزي حيازت شده، نشستن، و نماز خواندن، و استراحت در آن ها، بدون اجازه ي حيازت کننده، جايز مي باشد، زيرا با کشاورزي او مزاحمتي ندارد.
از اين رو فقها، تصرف در اين گونه زمين هاي وسيع کشاورزي را، با عدم احراز رضايت مالک، تجويز کرده اند.
البته خواهيم گفت، زمين در ملکيت طلق کسي در نمي آيد، صرفاً حق اولويت حاصل مي شود، که اين حق، در محدوده ي قصد حيازت کننده کارساز است.

2. أخماس

وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى‏ وَالْيَتَامَى‏ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ. (41)
اين آيه درباره ي غنائم جنگي واقعه ي بدر نازل شده است. يک پنجم غنائم از آن خدا و رسول قرار دارد که در شئون مقام امامت و ولايت امري مصرف کند، در مواردي مصرف کند که مربوط به شئون مقام امامت و زعامت است، که از جمله زندگي ذوي القربي تأمين شود.
فرق ميان « اخماس » و « انفال » در اين است که اخماس، بودجه خاص مقام زعامت است، و انفال، بودجه عمومي دولت است. اخماس در شئون خاص مقام ولايت مصرف مي شود، ولي انفال در شئون عامه، و تأمين جوانب فرهنگي، سياسي، نظامي و غيره بايد هزينه شود.
يکي از شئون خاص مقام رهبري در اين زمان، اداره ي حوزه هاي علميه و رسيدگي به امور طلاب ديني است، گرچه کمک و اعانت به ديگر حوزه ها و ديگر شئون مردمي، در صورت نياز، نيز از شئون خاصه ياد شده محسوب مي شود.
فريضه ي خمس، در صدر اسلام، صرفاً جنگي مطرح بود و از ديگر دستاوردهاي مالي چشم پوشي شده بود، شايد به جهت رعايت اوضاع آن دوره که ثروت عمومي چندان رشد چشمگيري نداشت.
ولي امام صادق (عليه السلام) از آيه، مفهوم گسترده تري برداشت کرده، فريضه ي خمس را تا ارباح مکاسب کشانده است، زيرا آيه از لحاظ دلالت لفظي اين کشش را دارد.
« ما » در « أن ما » موصوله است که افاده ي عموم مي کند.
« غنم » به معناي مطلق « ربح » و سود بردن است. و به غنائم جنگي ( دستاوردهاي جنگ ) اختصاص ندارد، گرچه در آن مورد نازل شده، ولي خصوصيت مورد نزول آيه، موجب تضييق در مفاد آيه نمي شود، زيرا:
العبرة بعموم اللفظ، لابخصوص المورد.
سماعة بن مهران، درباره ي خمس، از امام موسي بن جعفر (عليه السلام) مي پرسد:
في کل ما أفاد الناس من قليل او کثير. (42)
خمس در هرچه که مردم سود برند، کم يا زياد، هست؟
امام صادق (عليه السلام) فرموده است:
علي کل امريء غنم او اکتسب، الخمس. (43)
بر هر فرد که بهره اي برد يا چيزي به دست آورد، خمس واجب است.
در نامه اي که امام باقر (عليه السلام) به علي بن مهزيار نوشته، آمده است:
فاما الغنائم و الفوائد فهي واجبة عليهم في کل عام، قال الله تعالي: وَاعْلَمُوا أنَّما غَنِمْتُم مِّن شَيء فَأنَّ لله خُمُسَهُ و للرَّسُول ولِذِي القُربَي...
و الغنائم و الفوائد - يرحمک الله - فهي الغنيمة يغنمها المرء، و الفائدة يفيدها، و الجائزة التي لها خطر، و الميراث الذي لا يحتسب من غير اب و لا ابن، و مثل عدوّ يصطَلَم فيؤخذ ماله... ». (44)
خمس، در سود و بهره، هر ساله واجب است. سود و بهره، عبارتند از: هرگونه سود و بهره اي که انسان به دست آورد، و نيز پيشکش هاي کلان، و ميراث بي گمان، و دشمني که او را از پا درآورده و مال او را به دست آورده باشد.
خمس، کاملاً از آن امام است، چنانچه اشاره شد، خمس بهره هاي خالص که انسان ها سود مي برند، بايستي به مقام امامت پرداخت شود، و بودجه ي مالي مقام زعامت را تشکيل مي دهد.
از امام باقر يا امام صادق (عليهماالسلام) روايت شده است:
خمس الله للامام، و خمس الرسول للامام، و خمس ذوي القربي لقرابة الرسول للإمام. (45)
خمس خدا و رسول و ذوي القربي از آن امام است.
آنگاه از « يتامي » و « مساکين » و « ابناء السبيل » ياد کردند و فرمودند: آنان در ذوي القربي داخل اند. که سهم آنان به امام پرداخت مي شود.
محمد بن فضيل از امام علي بن موسي الرضا (عليه السلام) درباره ي آيه ي خمس پرسيد، امام فرمود:
الخمس لله و للرسول، و هو لنا. (46)
روايات در اين زمينه بسيار است که تمامي خمس در اختيار ولي امر قرار مي گيرد و او است که موارد مصرف آن را تشخيص مي دهد و برحسب اقتضاء مصرف مي کند.
در روايت ديگر از امام رضا (عليه السلام) آمده است:
أليس انما کان رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) يعطي علي ما يري؟ کذلک الإمام. (47)
پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) طبق صلاحديد خود، در موارد لازم مصرف مي نمود، امام (عليه السلام) نيز همين گونه است.

يادآوري دو مطلب

1. همانگونه که اشاره شدع تمام خمس از آن امام است، يعني کاملاً در اختيار مقام ولايت امري قرار دارد تا هرگونه صلاح ببيند، در راه تقويت اسلام و تثبيت بنيه ي شريعت، و استواري پايه هاي حکومت عدل اسلامي و مقام رهبري، مصرف کند. خلاصه اينکه در شئون مقام بايد زعامت مصرف شود. لذا سادات مکرّم، يکي از مصارف در نظر گرفته شده شئون زعامت محسوب مي شوند، و جنبه ي مصرفي دارند، نه آنکه واقعاً ذو سهم باشند، و در مقابل سهم امام که حق مسلم مقام امامت است، سهم ساداتي باشد، که مانند امام ذو حق باشند، يا قابل پرداخت به آنان باشد.
امام راحل (قدس سره) در جلسه درس مي فرمود: چنين چيزي معقول نيست، زيرا اگر فرض شود بازارهاي جهان، خمس بپردازند، از کجا اين اندازه سادات فراهم کنيم که نصف آن را دريافت دارند. لذا صرفاً، وجود مصرفي دارند که از جانب مقام رهبري بايد زندگي آنان تأمين شود، و اين مقدار در مقابل پرداختي بازارهاي اسلامي بسيار ناچيز مي نمايد.
از اين رو، بايستي تمامي خمس به مقام رهبري پرداخت شود، و بدون استجازه ي از وي به احدي پرداخت نشود.
2. عمده ي مطلب درباره ي محل پرداخت خمس و وجوه شرعيه از اين قبيل است.
خمس و ساير وجوه شرعيه از اين قبيل، صرفاً بايد به مقام زعامت اسلامي پرداخت شود، زيرا همان گونه که متذکر شديم، خمس، حق خاص مقام ولايت امري است. يعني در حالت وجود تشکيلات اسلامي، و برخورداري از زعامت صالح، تمامي وجوه شرعيه بايستي به آن مقام پرداخت شود. سيره ي مسلمين و به خصوص شيعه بر اين بوده که وجوه شرعيه را در عصر حضور، براي امام وقت ارسال مي داشتند، و مسأله ي مرجع تقليد هرگز مطرح نبود.
مثلاً شيعيان کوفه از آبان و محمد بن مسلم و مانند آن ها، تقليد مي کردند، يعني: در مسائل پيش آمده به بزرگان شيعه مراجعه و آنان را مرجع سؤال هاي ديني خود مي دانستند، ولي در پرداخت حقوق شرعيه، به وکلاي ائمه يا خود ائمه مراجعه مي کردند، و هرگز به مرجعي ديگر، به عنوان مرجع پرداخت، چيزي پرداخت نمي کردند.
همچنين در عصر غيبت، وجوه شرعيه به فقيهي پرداخت مي شد که مقام زعامت شيعه را احراز کرده باشد. و مسأله پرداخت به مرجع تقليد، کاملاً يک مسأله نوظهور است، و هرگز در جهان تشيع سابقه و دليلي ندارد.
بلکه با وجود مقام رهبري و مقام زعامت در تشکيلات اسلامي، پرداخت به مراجع تقليد، وجه شرعي ندارد، و از نظر ما، مبرئي ذمه نيست. به خصوص که از ديدگاه ما، مقام ولايت براي هر فقيهي ثابت نيست، و بدون احراز مقام ولايت يا اجازه ي او، پرداخت به فقيه مجوز شرعي ندارد.
آري! آنچه ثابت است، آنکه در احراز مقام ولايت امري، فقاهت شرط است، يعني ولي امر مسلمين، که از تمامي جهات مربوطه، شايسته تشخيص داده شد، بايد داراي مقام فقاهت، در سطح بالا و والا باشد.
خلاصه: ولي امر، بايد از ميان فقهاي برجسته و خجسته انتخاب شود. نه آنکه هر فقيهي داراي ولايت باشد. چنين نيست و دليلي هم ندارد. بنابراين، خمس، صرفاً بودجه اختصاصي مقام زعامت است که بايد به مقام امامت و رهبري پرداخت کرد و لاغير.

ادامه دارد...

پي‌نوشت‌ها:

1. آل عمران، آيه 19.
2. همان، 85.
3. هود، آيه 61.
4. بقره، آيه 31.
5. جاثيه، آيه 13.
6. لقمان، آيه 20.
7. جاثيه، آيه 12.
8. نحل، آيه 14.
9. نحل، آيات 8-5.
10. نحل، آيات 11-10.
11. زمر، آيه 21.
12. بقره، آيه 22.
13. همان، 34.
14. قصص، آيه 77.
15. بقره، آيه 172.
16. اعراف، آيه 32.
17. همان، 10.
18. انعام، آيات 142-141.
19. اعراف، آيه 26.
20. نحل، آيات 81-80.
21. ملک، آيه 15.
22. حجرات، آيه 13.
23. زخرف، آيه 32.
24. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 75، ص 321، رقم 18.
25. نهج البلاغه، خطبه 302.
26. « وَابْتَغِ فِيَما آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلاَ تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا ». (قصص، آيه 77)
27. انعام، آيات 142-141.
28. کهف، آيه 39.
29. اعراف، آيه 10.
30. ابراهيم، آيه 34.
31. انفال، آيه 1.
32. وسائل الشيعه، ج 5، ص 413، رقم 1، باب 2، احياء الموات. و البديء علي وزان بديع: البئر التي حفرت في الاسلام و ليست بعادية قديمة.
33. انفال، آيه 1.
34. بقره، آيه 29.
35. الرحمن، آيه 10.
36. وسائل الشيعه، ج 25، ص 414، باب 3، (احياء الموات)، رقم 2.
37. همان، ج 9، ص 513، باب 1 (قسمة الخمس)، رقم 8.
38. همان، ص 531، باب 1 (انفال)، رقم 19.
39. همان، ص 525، باب 1 (انفال)، رقم 4.
40. همان، ص 553، باب 4 (انفال)، رقم 21.
41. انفال، آيه 41.
42. وسائل الشيعه، ج 9، ص 503، رقم 6، باب 8، خمس.
43. همان، رقم 8، باب 8، خمس.
44. همان، ص 502، رقم 5، باب 8، خمس. إصطلمه: إستأصله.
45. همان، ص 510، رقم 2، باب 1، قسمة الخمس.
46. همان، ص 518، رقم 18، باب 1، قسمة الخمس.
47. همان، ص 519، رقم 1، باب 2، قسمة الخمس.

منبع مقاله :
نصيري، علي؛ (1387)، معرفت قرآني جلد دوم، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول



 

 

نسخه چاپی