«بررسي علل گرايش زنان به اسلام» (قسمت دوم)

قرآن کريم ، عمل ناشايست آنان ( کشتن دختران ) را چنين حکايت مي کند و مي فرمايد : «و اذا للمؤوده سئلت » (تکوير/8) يعني روز قيامت روزي است ، که از دختران زنده به گور شده سؤال مي شود! راستي انسان بايد تا چه اندازه گرفتار انحطاط اخلاقي باشد ، که ميوه ي دل خود را پس از رشد و نمو، يا در همان روزهاي ولادت، زير خروارها خاک پنهان کند و از فرياد و ناله ي او متأثر نشود!(1)
چهارشنبه، 20 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
«بررسي علل گرايش زنان به اسلام» (قسمت دوم)
«بررسي علل گرايش زنان به اسلام» (قسمت دوم)
«بررسي علل گرايش زنان به اسلام» (قسمت دوم)

نويسنده:علي بخشي

الف: موقعيت و جايگاه زن در قبل از اسلام

ننگ عرب جاهليت، زنان و نظام خانواده
قرآن کريم ، عمل ناشايست آنان ( کشتن دختران ) را چنين حکايت مي کند و مي فرمايد : «و اذا للمؤوده سئلت » (تکوير/8) يعني روز قيامت روزي است ، که از دختران زنده به گور شده سؤال مي شود! راستي انسان بايد تا چه اندازه گرفتار انحطاط اخلاقي باشد ، که ميوه ي دل خود را پس از رشد و نمو، يا در همان روزهاي ولادت، زير خروارها خاک پنهان کند و از فرياد و ناله ي او متأثر نشود!(1)
چنانچه قرآن مي گويد بسياري، دختر را ننگ مي شمردند. - و چون يکي از آنها را به فرزند دختري مژده آيد از شدت غم وحسرت ، رخسارش سياه شده و سخت دلتنگ مي شود ( نحل / 58) - و اگر پدري دخترش را زنده مي گذاشت، مرگ زودرس او را سعادتي براي خود مي شمرد.
در ميان آنان معمول بود که هر کسي داراي دختري مي شد، به وي مي گفتند: خدا شما را از ننگ او ايمن بدارد، هزينه ي او را فراهم سازد، و قبر را خانه ي داماد قرار دهد. شاعري عرب در اين باره گفته است: براي هر پدري که داراي دختري است و ماندن او را دوست مي دارد، سه گونه داماد است: خانه اي که زير سايه ي آن قرار گيرد، شوهري که او را حفظ کند و قبري که او را فروپوشاند؛ ولي بهترين آنها قبر است.
ممکن است کسي در توجيه انحراف و براي کاهش وقاحت اين کار ننگين مدعي شود که مسأله دختر کشي و نگاه شئ انگارانه به زن صرفا در ميان عشاير بيابانگرد مطرح بوده است و در جوامع شهرنشين وجود نداشته است و نگراني اعراب بيابانگرد از داشتن فرزند دختر نيز به اين دليل نبوده که زنان داراي ارزش اجتماعي و حقوقي نبوده اند بلکه صرفا به خاطر ناتواني از حفظ زنان و کودکان در آن شرايط حساس و استثنايي بوده است. زيرا ملت عرب براي زنان مقام والايي قائل بوده و در اين خصوص، از ساير ملت هاي جهان تا حدودي پيشرفته تر بوده اند؛ چرا که عرب ها چند هزار سال قبل از ميلاد مسيح «بلقيس» را به عنوان پادشاه خويش پذيرفتند و مردم حيره نيز دختر لقمان بن منذر را پادشاه انتخاب کردند. در مکه نيز حضرت خديجه از موقعيت ممتازي برخوردار بود.
در پاسخ اين توجيه مي توان گفت شواهد و دلايل فراواني بر رواج اين انحراف در ميان اعراب از جمله در مکه، وجود دارد که برخي از آنان عبارت است از:
1- پيامبر اکرم در نخستين پيمان عقبه با يثربيان (سال دوازدهم بعثت) يکي از مواد پيمان را خودداري از زنده به گور کردن دختران قرار داد.
2- نقل شده است که قيس بن عاصم که اسلام آورد به محضر پيامبر (صلي الله عليه و آله) رسيد و عرض کرد: در زمان جاهليت، هشت دختر خود را زنده به گور کرده ام. اکنون که پشيمانم چگونه جبران کنم؟ فرمود: به جاي هر يک از آنان برده اي آزاد کن. گفت: من شتران زياد دارم . فرمود: اگر خواستي به جاي هر يک از آنان شتر قرباني کن.
3- همان طور که قرآن کريم از ملکه سبأ و پادشاهي پر ناز و نعمت او سخن گفته است بر موضوع ننگ و عار بودن دختر و در ميان اعراب - بلکه در مکه - تأکيد کرده است. خداوند متعال يکي از شرايط بيعت زنان با پيامبر را پرهيز از کشتن فرزندان مي داند. (ممتحنه/120) در اين آيه ضمن بيان بزرگ ترين افتخار اجتماعي نسبت به بزرگداشت زنان در جامعه اسلامي، به فراگير بودن رسم فرزندکشي و دختر کشي حتي در ميان زنان ممتاز مکه اشاره شده است. اين بيعت از يک سو، حکايت از مردمي بودن نظام اسلامي در مرحله اي دارد که پيامبر (صلي الله عليه و آله) به عنوان اولين حاکم مسلمان در دوراني که در هيچ کشوري براي زنان حق شرکت در قراردادهاي اجتماعي قايل نبودند. به زنان مسلمان چنين حقي داده است. از طرف ديگر کرامت مردم عرب از داشتن دختر به گونه اي که زنان نيز به خاطر نجات از سرافکندگي خويش نزد شوهرانشان اقدام به نوزادان را از بين بردن را نيز اثبات مي کند.
غمناک تر از زناشويي و فرزند کشي، مسأله طلاق بود که با سنت هاي ستمگرانه، دور از انصاف و منافي با اخلاق و انسانيت همراه بود. نه مقدماتي داشت و نه شرط و پيامد قانوني. مرد مي توانست، بي هيچ بهانه، به آساني پيوند زناشويي را بگسلد؛ نه شاهدي لازم بود و نه نفقه و هزينه اي.
برخي از انواع طلاق رايج بين عرب جاهلي عبارت بودند از: «ظهار» (تشبيه زن به مادر يا خواهر براي تحريم ابدي، «ايلا» (سوگند خوردن و بلاتکليف گذاشتن زن) طلاق ضرار (گرفتار کردن زن بين طلاق و رجوع هاي مکرر).
بر اساس آنچه گذشت، مي توان عصر جاهليت و بدوي جزيره العرب در عدم رفتار انساني با زن را با بهره کشي ظالمانه و جاهليت مدرن عصر حاضر مقايسه کرد.(2)
مکه دو خصوصيت داشت. يکي اينکه مرکز بت پرستي عربستان بود و ديگر اينکه مرکز تجارت و بازرگاني بود و سرمايه داران عرب در مکه خفته بودند و برده داران عرب در مکه بودند. اينها برده ها و کنيزها را خريد و فروش مي کردند. در نتيجه مرکز عيش و نوش اعيان و اشراف هم همين شهر بود. انواع لهو و لعب ها شراب خواري ها، نواخت ها و رقاصي ها [داير بود] به طوري که مي رفتند کنيزهاي سپيد و زيبا را از روم (همين شام و سوريه) مي خريدند و مي آمدند در مکه به اصطلاح عشرتکده درست مي کردند و از اين عشرتکده ها استفاده ي مالي مي کردند که يکي از چيزهايي که قرآن به خاطر آن سخت به اينها مي تازد همين است مي فرمايد:«و لا تکرهوا فتياتکم علي البغاء ان اردن تحصنا. (نور/33). آن بيچاره هاي بدبخت (کنيزها) مي خواستند عفاف خودشان را حفظ کنند ولي اينها، به اجبار اين بيچاره ها را وادار به زنان مي کردند و در مقابل پولي مي گرفتند.

نظام خانوادگي و حقوق زن در ايران

در خانواده ي ايران دوره ي ساساني، مرد رياست مطلق داشت و از نظر تعداد همسرانش با محدوديتي رو به رو نبود و ازدواج با محارم، به دليل تشويق برخي از منابع زرتشتي، رواج داشت.
زن از شخصيت حقوقي بي بهره بود و و در زمره ي وسايل زندگي به شمار مي آمد. پدر تا آنجا اختيار داشت که مي توانست کودکانش را از خود براند و يا چون برده و شئ به ديگران بفروشد. شوهر مي توانست همسر يا يکي از همسرانش را، بي آنکه در انجام وظايفش کوتاهي کرده باشد، به مردي ديگر بسپارد تا از خدماتش بهره گيرد.(3)

زنان و نظام خانواده در جزيره العرب

هر چند زن در طول تاريخ، به شکل هاي متفاوت و متناسب با موقعيت هاي فرهنگي - اجتماعي گوناگون باجاهليتي پايدار رو به رو بوده است، انديشه شئ انگارانه ي زن، مبين اوج جاهليت فرهنگي جزيره العرب بود. در اين منطقه، سرنوشت زن مقهور اراده ي مرد بود. مرد مي توانست آن گونه که مي خواست با زن رفتار کند و از حق فروش، کشتن، زدن و آزار زن برخوردار بود. زن در بسياري از موارد، در پذيرش و نپذيرفتن شريک زندگي اختيار نداشت.
عرب بر نجابت، شرافت، نسب و همتراز بودن عنايت داشت؛ اما به خاطر اصالت بخشيدن به نژاد و خون، افق اين عنايت از قبيله فراتر نمي رفت.
چند همسري بي قيد و شرط بود؛ تا آنجا که يک مرد مي توانست ده زن آزاد اختيار کند. اين امر امنيت حقوقي و خانوادگي زن را سلب کرده بود. رواج انواع زناشويي مانند ازدواج صداق، متعه، اماء - مبادله، مشارک خواهران، استبضاع، تعويضي و اجباري، نظام خانواده را متزلزل ساخته و شأن زن را تاحد جانوران پايين آورده بود.
هر چند ازدواج با محارم مانند مادر و خواهر ممنوع بود. ازدواج با همسر پدر (ازدواج مقت) منع قانوني نداشت.
شواهد بسياري وجود دارد که تأييد مي کند پس از مرگ شوهر، پسر بزرگش اگر تمايل به تصاحب زن او (نامادري خويش) داشت، پارچه اي بر سرش مي افکند و به عنوان سهم ارث او را صاحب مي شد. پس چنانچه مايل بود با او ازدواج مي کرد و گرنه او را به ازدواج شخصي ديگر درآورده ، از مهر او استفاده مي کرد و در صورت تمايل حق داشت وي را به علي از ازدواج با مردان ديگر محروم کند تا پس از مرگ، مال او را تصاحب کند. آيات 19 و 22 سوره ي نساء ناظر به تحريم اين ازدواج است.(4)

فصل چهارم: زن در قرآن و سنت

مقام زن در جهان بيني اسلامي
از جمله مسائلي که در قرآن کريم تفسير شده موضوع خلقت زن و مرد است. قرآن در اين زمينه سکوت نکرده و به ياوه گويان مجال نداده است که از پيش خود براي مقررات مربوط به زن و مرد فلسفه بتراشند و مبناي اين مقررات را نظر تحقير آميز اسلام نسبت به زن معرفي مي کنند. اسلام، پيشاپيش نظر خود را درباره ي زن بيان کرده است.
اگر بخواهيم ببينيم نظر قرآن درباره ي خلقت زن و مرد چيست. لازم است بدانيم مسأله سرشت زن و مرد- که در ساير کتب مذهبي نيز مطرح است - توجه کنيم. قرآن نيز در اين موضوع سکوت نکرده است.بايد ببينيم قرآن زن و مرد را يک سرشتي مي داند يا دو سرشتي؛ يعني آيا زن و مرد داراي يک طينت و سرشت مي باشند و يا داراي دو طينت و سرشت؟ قرآن با کمال صراحت در آيات متعددي مي فرمايد که زنان را از جنس مردان و از سرشتي نظير سرشت مردان آفريده ايم. قرآن درباره ي آدم اول مي گويد: «همه ي شما را از يک پدر آفريديم و جفت آن پدر را از جنس خود او قرار داديم» (سوره ي نساء آيه ي 1). درباره ي همه ي آدميان مي گويد:«خداوند از جنس خود شما براي شما همسر آفريد. (سوره ي نساء و سوره ي نحل و سوره ي روم).
در قرآن از آنچه در بعضي از کتب مذهبي هست که زن از مايه اي پست تر از مايه ي مرد آفريده شده و يا اينکه به زن جنبه طفيلي و چپي داده اند و گفته اند همسر آدم اول از عضوي از اعضاي طرف چپ او آفريده شده، اثر و خبري نيست. عليهذا در اسلام نظريه ي تحقير آميزي نسبت به زن از لحاظ سرشت و طينت وجود ندارد.
يکي ديگر از نظريات تحقير آميزي که در گذشته وجود داشته و در ادبيات جهان آثار نامطلوبي بجا گذاشته است اين است که زن عنصر گناه است، از وجود زن شر و وسوسه بر مي خيزد، زن شيطان کوچک است. مي گويند در هر گناه و جنايتي که مردان مرتکب شده اند زني در آن دخالت داشته است مي گويند مرد در ذات خود از گناه مبراست و اين زن است که مرد به گناه مي کشاند. مي گويند شيطان مستقيما در وجود مرد راه نمي يابد و فقط از طريق زن است که مردان را مي فريبد. شيطان زن را وسوسه مي کند و زن مرد را. مي گويند آدم اول که فريب شيطان را خورد و از بهشت سعادت بيرون رانده شد، از طريق زن بود؛ شيطان حوا را فريفت و حوا آدم را.
قرآن داستان بهشت آدم را مطرح کرده ولي هرگز نگفته که شيطان با مار حوا را فريفت و حوا آدم را ، قرآن نه حوا را به عنوان مسئول اصلي معرفي مي کند و نه او را از حساب خارج مي کند. قرآن مي گويد:
به آدم گفتيم خودت و همسرت در بهشت سکني گزينيد و از ميوه هاي آن بخوريد . قرآن آنجا که پاي وسوسه ي شيطان را به ميان مي کشد ضميرها را به شکل «تثنيه» مي آورد مي گويد :«فوسوس لهما الشيطان» (اعراف/20). شيطان آن دو را وسوسه کرد «فدليهما بغرور» (اعراف / 22). شيطان آن دو را به فريب راهنمايي کرد «و قاسمهما اني لکما لمن الناصحين » ( اعراف / 21) .يعني شيطان در برابر هر دو سوگند ياد کرد که جز خير آنها را نمي خواهد.
به اين ترتيب قرآن با يک فکر رايج آن عصر و زمان که هنوز هم در گوشه و کنار جهان بقايايي دارد، سخت به مبارزه پرداخت و جنس زن را از اين اتهام که عنصر وسوسه وگناه و شيطان کوچک است مبرا کرد.
يکي ديگر از نظريات تحقير آميزي که نسبت به زن وجود داشته است در ناحيه ي استعدادهاي روحاني و معنوي زن است؛ مي گفتند زن به بهشت نمي رود، زن مقامات معنوي الهي را نمي تواند طي کند، زن نمي تواند به مقام قرب الهي آن طور که مردان مي رسند برسد. قرآن در آيات فراواني تصريح کرده است، خواه از طرف زن باشد و يا از طرف مرد. قرآن در کنار هر مرد بزرگ و قديسي از يک زن بزرگ و قديسه ياد مي کند. از همسران آدم و ابراهيم و از مادران موسي و عيسي در نهايت تجليل ياد کرده است. اگر همسران نوح و لوط را به عنوان زناني ناشايسته براي شوهرانشان ذکر مي کند، از زن فرعون نيز به عنوان زن بزرگي که گرفتار مرد پليدي بوده است غفلت نکرده است . گويي قرآن خواسته است در داستان هاي خود توازن را حفظ کند و قهرمانان داستان ها را منحصر به مردان ننمايد.
قرآن در مورد مادر موسي مي گويد: ما به مادر موسي وحي فرستاديم که کودک را شير بده و هنگامي که بر جان او بيمناک شدي او را به دريا بيفکن و نگران مباش که ما او را به سوي تو باز پس خواهيم گردانيد .
قرآن درباره ي مريم، مادر عيسي، مي گويد: کار او به آنجا کشيده بود که در محراب عبادت همواره ملائکه با او سخن مي گفتند و گفت و شنود مي کردند، از غيب براي او روزي مي رسيد. کارش از لحاظ مقامات معنوي آن قدر بالا گرفته بود که پيغمبر زمانش را در حيرت فروبرده، او را پشت سرگذاشته بود، زکريا در مقابل مريم مات و مبهوت مانده بود.
در تاريخ خود زنان قديسه و عاليقدر در اسلام زيادند. کمتر مردي است به پايه ي خديجه برسد و هيچ مردي جز پيغمبر و علي به پايه ي حضرت زهرا نمي رسد. حضرت زهرا بر فرزندان خود که امامند و بر پيغمبر غير از خاتم الانبياء برتري دارد. اسلام در سير من الخلق الي الحق يعني در حرکت و مسافرت به سوي خدا هيچ تفاوتي ميان زن و مرد قائل نيست. تفاوتي که اسلام قائل است در سير من الحق الي الخلق است، در بازگشت از حق به سوي مردم و تحمل مسئوليت پيغامبري است که مرد را براي اين کار مناسب تر دانسته است.
يکي ديگر از نظريات تحقير آميزي که نسبت به زن وجود داشته است، مربوط است به رياضت جنسي و تقدس تجرد و عزوبت. چنانکه مي دانيم در برخي آيين ها رابطه ي جنسي ذاتا پليد است. به عقيده ي پيروان آن آيين ها تنها کساني به مقامات معنوي نايل مي گردند که همه ي عمر مجرد زيست کرده باشند. يکي از پيشوايان معروف مذهبي جهان مي گويد : «با تيشه ي بکارت درخت ازدواج را از بن برکنيد.» همان پيشوايان ازدواج را فقط از جنبه ي دفع افسد به فاسد اجازه مي دهند؛ يعني مدعي هستند که چون غالب افراد قادر نيستند با تجرد صبر کنند و اختيار از کفشان ربوده مي شود و گرفتار فحشا مي شوند و با زنان متعددي تماس پيدا مي کنند، پس بهتر است ازدواج کنند تا با بيش از يک زن در تماس نباشند . ريشه ي افکار رياضت طلبي و طرفداري از تجرد و عزوبت، بدبيني به جنس زن است، محبت زن راجز مفاسد بزرگ اخلاقي به حساب مي آوردند.
اسلام به اين خرافه سخت نبرد کرد؛ ازدواج را مقدس و تجرد را پليد شمرد. اسلام دوست داشتن زن را جزء اخلاق انبيا معرفي کرد و گفت «من اخلاق الانبياء حب النساء» پيغمبر اکرم (ص) مي فرمودند: من به سه چيز علاقه دارم: بوي خوش، زن، نماز.
برتراندراسل مي گويد: در همه ي آيين ها نوعي بدبيني به علاقه ي جنسي يافت مي شود مگر در اسلام؛ اسلام از نظر مصالح اجتماعي حدود و مقرراتي براي اين علاقه وضع کرده اما هرگز آن را پليد نشمرده است. يکي ديگراز نظريات تحقير آميزي که درباره ي زن وجود داشته اين است که مي گفته اند زن مقدمه ي وجود مرد است و براي مرد آفريده شده است.
اسلام هرگز چنين سخني ندارد. اسلام اصل علت غايي را در کمال صراحت بيان مي کند. اسلام با صراحت کامل مي گويد زمين و آسمان، ابر و باد، گياه و حيوان، همه براي انسان آفريده شده اند اما هرگز نمي گويد زن براي مرد آفريده شده است. اسلام مي گويد هر يک از زن و مرد براي يکديگر آفريده شده اند:«هن لباس لکم و انتم لباس لهن» (بقره/187) زنان زينت و پوشش شما هستند و شما زينت و پوشش آنها. اگر قرآن زن را مقدمه ي مرد و آفريده براي مرد مي دانست قهرا در قوانين خود اين جهت را در نظر مي گرفت ولي چون اسلام از نظر تفسير خلقت چنين نظري ندارد و زن را طفيلي وجود مرد نمي داند، در مقررات خاص خود درباره ي زن و مرد به اين مطلب نظر نداشته است.(5)
يکي ديگر از نظريات تحقير آميزي که در گذشته درباره ي زن وجود داشته اين است که زن را از نظر مرد يک شر و بلاي اجتناب ناپذير مي دانسته اند. بسياري از مردان با همه ي بهره هايي که از وجود زن مي برده اند او را تحقير و مايه ي بدبختي و گرفتاري خود مي دانسته اند . قرآن کريم مخصوصا اين مطلب را تذکر مي دهد که وجود زن براي مرد خير است، مايه ي سکونت و آرامش دل اوست.
يکي ديگر از آن نظريات تحقير آميز اين است که سهم زن را در توليد فرزند بسيار ناچيز مي دانسته اند. که نطفه ي مرد را اعراب جاهليت و بعضي از ملل ديگر که بذر اصلي فرزند است- در داخل خود نگه مي دارد و رشد مي دهد. در قرآن ضمن آياتي که مي گويد شما را از مرد و زني آفريديم و برخي آيات ديگر که در تفاسير توضيح داده شده است، به اين طرز تفکر خاتمه داده شده است.
از آنچه گفته شد معلوم شد اسلام از نظر فکر فلسفي و از نظر تفسير خلقت، نظر تحقيرآميزي نسبت به زن نداشته است بلکه آن نظريات را مردود شناخته است.

رحامت عامل فطري روابط اجتماعي

جامعه انساني نيازمند علل و عواملي است تا گرايش و صفاي ضمير بين افراد آن تأمين شود و هدف قوانين و مقررات سياسي، نظامي، اقتصادي و... کافي نيست. و از طرف ديگر جامعه ي بزرگ بشري را جوامع کوچک خانوادگي مي سازند. يعني اعضاي خانواده هاي متعدد عامل تحقق مجتمع رسمي خواهند بود. و مادامي که سبب رأفت و گرايش در بين اعضاي خانواده پديد نيايد، هنگام تشکل مجتمع رسمي نيز هرگز بين آحاد آن، صفاي ضمير و روح تعاون و پيوند دوستي برقرار نخواهد شد. « و مهمترين عاملي که بين افراد خانواده رأفت و گذشت و ايثار را زنده مي کند تجلي روح مادي در بين اعضاي خانواده است زيرا پدر گرچه به عنوان «الرجال قوامون علي النساء» عهده دار کارهاي اداري و اجرايي جامعه کوچک يعني خانواده است، ليکن اساس خانواده که بر مهر و وفا و پيوند پي ريزي شده است، به عهده ي مادر است زيرا مادر مبدأ پيدايش و پرورش فرزنداني است که هر کدام به ديگري وابسته است.
افرادي که از يک زن متولد مي شوند همانند ميوه هاي يک درخت نيستند که روح ايثار انساني در سطح گياه ظهور نکند و يا مانند بچه هاي يک حيوان ماده نخواهند بود که فاقد تعاون انساني بوده و پيوند خاص بشري در آنها جلوه نکند، بلکه فرزندان متولد شده از يک زن، خواه بدون فاصله و يا خواه با فاصله نسبت به يکديگر رؤف و مهربان بوده و پيوند فطري خود را در غالب تعاليم ديني شکوفا مي نمايند و در مکتب دين حفظ اين پيوند و فراموش نکردن آن از واجب هاي مهم به شمار آمده و اگر کسي اين پيوند فطري و دين را قطع نمايد، از رحمت ويژه ي الهي محروم خواهد شد. زيرا صله رحم از چيزهايي است که خداوند به آن امر فرموده و درباره قاطعان چيزي که بايد وصل شود. لعن و نفرين الهي وعده داده شده است: (الذين ينقضون عهدالله من بعد ميثاقه و يقطعون ما أمر الله به أن يوصل و يفسدون في الأرض أولئک هم الخاسرون) (بقره/27) آناني که پيمان خدا را پس از آنکه بستند مي شکنند، و آنچه را خدا به پيوستن آن امر نموده مي گسلند و در زمين به فساد مي پردازند، آنانند که زيانکارند. (و الذين ينقضون عهدالله من بعد ميثاقه و يقطعون ما أمرالله به أن يوصل و يفسدون في الأرض اولئک لهم اللعنه و لهم سوء الدار ) (رعد/25) آناني که پيمان خدا را پس از بستن آن مي شکنند، و آنچه را خدا به پيوستن آن امر نموده مي گسلند، و در زمين به فساد مي پردازند، آنانند که بر آنان لعنت است و بد فرجامي آن دنياست.
خلاصه آنکه قانون صله رحم اصل مهمي است که جامعه ي کوچک را درست تربيت کرده و زمينه ي شکوفايي جوامع بزرگ را فراهم مي نمايد. و صله ي رحم اصل حاکم بر ارحام و محارم و وابستگان خانوادگي است، و منشأ همه ي اين رحامت ها و وابستگي ها همانا پيدايش همه ي اعضا از يک رحم مي باشد. و آن رحم که مبدأ تکون اعضا به هم پيوسته است جزو زن بوده و در حقيقت مقام والاي زن است که پايه گذار قانون ارحام وصله ي رحم و محروميت و ... است. نتيجه آن که مهره اصلي خانواده و رحامت را زن به عهده دارد گرچه مرد مسئول کارهاي اجرايي و تأمين هزينه هايي زندگي و مانند آن است. از اين رهگذر قرآن کريم ضمن توصيه ي انسان به گرامي داشتن پدر و مادر. زحمات مادر را که به زايمان و شير دادن است و منشأ اصلي آنها رحم است يادآور مي شود: ( و وصينا الانسان بوالديه احسانا حملته أمه کرها و وصفته کرها و حمله و فصاله ثلثون شهرا) (احقاف/15) و انسان را نسبت به پدر و مادرش به احسان سفارش کرديم، مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با رنج او را به دنيا آورد و بار برداشتن و از شير گرفتنش سي ماه ا ست. (6)

مقام والاي مادر در قرآن

نوع دستورهايي که اسلام به زن و مرد مي دهد، درعين حال که يک راه مشترکي براي هر دو قائل است ولي راه مخصوص را هم از نظر دور نمي دارد ، ولي احترام به پدر و مادر را بازگو مي کند، براي گرامي داشت مقام زن، نام مادر را جداگانه و بالاستقلال طرح مي کند. قرآن کريم مي فرمايد. (اما يبلغن عندک الکبر أحدهما أو کلاهما فلا تقل لهما أف و لا تنهر هما و قل لهما قولا کريما ) (اسراء / 23) اگر يکي از آن دو يا هر دو، در کنار توبه سالخوردگي رسيدند به آنها حتي (اوف) مگر و به آنان پرخاش مکن و با آنها سخني شايسته بگوي.
و در بخشي ديگر مي فرمايد: ماسفارش کرديم به انسان که احسان را نسبت به پدر و مادر فراموش نکند: (و وصينا الانسان بوالديه احسانا) (احقاف/15) و انسان را نسبت به پدر و مادرش به احسان سفارش کرديم. ( وقضي ربک لا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احسانا) (اسراء/23) پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستيد و به پدر و مادر خود احسان کنيد. و درجاي ديگراحسان به پدر و مادر را در کنار عبادت حق ياد مي کند: ( أن اشکرلي و لوالديک ) (لقمان/14) شکرگزار من و پدر و مادرت باش.
اما با همه ي اين تجليل هاي مشترک، وقتي مي خواهد از زحمات پدر و مادر ياد کند، از زحمت مادر سخن مي گويد، نه از زحمت پدر، آنجا که مي فرمايد:(و وصينا الانسان بوالديه احسانا حملته أمه کرها و وضعته کرها و حمله و فصاله ثلاثون شعرا) (احقاف /15) زحمات سي ماهه ي مادر را مي شمارد که دوران بارداري، زايمان و دوران شير خوارگي براي مادر دشوار است. و همه ي اين ها را به عنوان شرح خدمات مادي ذکر مي کند. در اين بخش قرآن ، حتي اشاره اي هم به اين موضوع نيست که : پدر زحمت کشيده است.
بنابراين آيات قرآن که در مورد حق شناسي از والدين آمده است بر دو قسم است: يک قسم حق شناسايي مشترک پدر و مادر را بيان مي کند و قسم ديگر، آياتي است که مخصوص حق شناسايي مادر است قرآن کريم اگر در مورد پدر حکم خاصي بيان مي کند فقط براي بيان وظيفه است، نظير: ( و علي المولود رزقهن و کسوتهن بالمعروف) (بقره/233) خوراک و پوشاک مادران به طور شايسته به عهده ي پدر فرزند است. و ليکن هنگامي که سخن از تجليل و بيان زحمات است، اسم مادر را بالخصوص ذکر مي کند. (7)

همسر،آنگاه که مادر مي شود

مادري رسالت مقدسي است که زن موظف شده آن را انجام دهد؛ زيرا نقش مادري دقيق ترين نقش در زندگي است. زن چون به طور فطري و طبيعي عاطفي است، داراي انگيزه عاطفي جوشاني است که او را به تحمل وظايف و مشکلات سخت اين مرحله وا مي دارد.
در هر زماني از زمانها، مادر بالاترين اهميت را دارا بوده و ملتهاي پيشرفته به مادر اهميت ويژه اي مي دادند و از ميان صدها زن «مادر نمونه» را بر مي گزيدند. گاهي پيش از اسلام، يک مرد تعدادي کنيز و زن داشت، ولي نسلش را در يکي از آنها که به اصل و نسب پاک و ريشه دار اطمينان داشت، محدود مي کرد؛ ولي همه ي اينها به خاطر فرزند بود، نه به حساب زن به عنوان «مادر» بودن، ولي اسلام در پيش روي مادر، افقهاي جديد ديگري ويژه مادرو موقعيت او گشود.
پس منزلت و مقام مادر قبل از اسلام منزلت ابزار توليدي بود و مرد سعي مي کرد که او سالم و استوار باشد تا توليدات سالمي نتيجه دهد.
مقام مادر بعد از اسلام، مقام فرد حياتبخش است؛ با تمام حقوق و تعهداتي که از بايسته هاي آن مقام است. و به همين خاطر اسلام توانايي هاي گسترده به او بخشيده و او را طوري قرار داده که احساس کند فرزند را هم براي خود و هم براي جامعه اش به دنيا مي آورد، نه فقط براي جامعه، و فرزند را چنان قرار داده که احساس کند در زندگي و هستي مديون مادر است. بدين گونه مادر را از آن دايره تنگ مادري تا افق طلايي از موقعيت و شخصيت بالا برده است . بهترين دليل بر اين گفتار، سخني از رسول خدا (صلي الله عليه و آله ) است: (الجنه تحت اقدام الامهات) «بهشت زير پاي مادران است.»
پس آيا مقامي والاتر و بلندتر از اين وجود دارد که مادر، راهي براي بهشت باشد؟ و خوشنودي مادر، دري باشد که مؤمن از آن وارد نعمت هاي بهشت گردد. (8)

اسلام و حيثيت زن

نگرش اسلام به زن و تنظيم حقوق او و اين که حيثيت وي جنبه ي حق الله دارد نه حق الناس و هتک حرمت او براي احدي روا نيست و همگان موظف به پاسداري از مقام زن هستند. در خلال احکام ديني مشهور است مثلا اگر کسي به حيثيت وي تجاوز کرده و ناموس او را هتک کند بايد محدود شود و هيچ چيزي مايه ي سقوط حد زاني نيست نه رضايت همسر و نه رضايت خود زن. زيرا ناموس او جنبه ي حق الله دارد و نظير مال نيست که اگر به سرقت رفت و مسروق منه رضايت داد حد ساقط گردد وي تمدن غرب يا شرق ما ديگر ناموس زن را همچون کالا مي دانند لذا باتراضي زن يا رضايت همسر، متهم تبرئه مي شود و پرونده مختوم اعلام مي گردد، نظير آنچه در جاهليت کهن رواج داشت. ولي با آمدن دين حنيف اسلام نه جا براي جاهليت جديد است و نه مجال براي جاهليت قديم :(قل جاءالحق و ما يبدئي الباطل و ما يعيد ) (سبأ / 49)(9)

اهتمام قرآن به شخصيت زن

نوع کمالاتي را که قرآن کريم براي زن ذکر مي کند، براي آن است که هر جا قرآن يک خطري را احساس بکند بيش از پيش روي آن تکيه مي کند - مثلا: هنگام ظهور قرآن که توحيد در خطر بود و شرک رواج داشت. براي تثبيت توحيد و سرکوب شرک» آيات فراواني نازل شد- به همين جهت چون در ايام نزول قرآن حرمت زن محفوظ نبود، لذا بيش از حد توقع و انتظار بر مسأله ي حرمت زن تکيه نموده و در تمام شؤون براي او سهمي قائل شده و تصريح به يگانگي او با مرد در مقام انسانيت نموده است.
قرآن داستان ها و قصصي را نقل مي کند و بعد از اينکه ملاک ارزش را در شؤون گوناگون مشخص مي کند، مشاهده مي شود که نوع آن مسائل ارزشي را هم در ضمن داستان هاي زن نقل مي کند و هم در ضمن داستانهاي مرد. (10)

عظمت حقوقي و اجتماعي زن در قرآن

قرآن در مورد عظمت حقوقي و اجتماعي زن مي فرمايد: ( يا أيها الذين آمنوا لا يحل لکم أن ترثوا النساء کرها و لا تعضلوهن لتذهبوا ببعض ما آتيتموهن الا أن يأتين بفاحشه مبينه و عاشروهن بالمعروف فان کرهتموهن فعثي أن تکرهوا شيئا و يجعل الله فيه خيرا کثيرا(نساء/19)
مسائلي که مربوط به حقوق زن است بخشي مربوط به ارث و بخشي مربوط به نکاح و بخشي مربوط به تعدد زوجات و بخش ديگر مربوط به مهريه و مانند آن است، اين گونه مسائل را چون عده ي زيادي از جمله، مرحوم علامه طباطبائي در تفسير شريف الميزان بيان کرده اند و متأخرين هم با رهنمودهاي آن بزرگ مفسر جهان اسلام، کتاب هايي نوشته اند، .لذا در بخش مسائل اجتماعي، قرآن ما را متوجه کرده و مي فرمايد با زن ها معاشرت نيک داشته باشيد و زن را چون مرد در مجامعتان راه دهيد و اگر خوشايندتان نيست که در مجامعتان شرکت کنند اين کار ناخوشايند را کنيد چرا که ممکن است خير فراواني در اين کار باشد و شما ندانيد (و عاشروهن بالمعروف) اين معاشرت، اختصاصي به مسائل خانوادگي ندارد گاهي تعصب جاهلي يا رواج فرهنگ ناصواب يا تعصب خام و مانند آن به مرد اين چنين تلقين مي کند که تو نمي تواني با زن در يک مسئله همکاري کني يا زن در جامعه نمي تواند حضور فعال داشته باشد.
قرآن کريم در اين زمينه مي فرمايد: اين گونه از تعصبات و رسومات جاهلي راکه فرهنگ باطل است بزدائيد (و عاشروهن بالمعروف و ان کرهتموهن) اگر خوشتان نمي آيد که آنها مانند شما سمتي داشته باشند و در جامعه و صحنه ي سياست و صحنه ي درمان و پزشکي و صحنه ي فرهنگ و تدريس حضور داشته باشند، اين امر را تحمل کنيد شايد خير فراواني در اين کار باشد و شما نمي دانيد.
چيزي را که عقل به رسميت مي شناسد و پيش وحي و صاحب شريعت به رسميت شناخته شده ، معروف است، و چيزي را که عقل و دين به رسميت نمي شناسد، منکر و ناشناخته است، قرآن مي فرمايد: با ضعف زن طوري رفتار کنيد که عقل و شرع آن را به رسميت مي شناسد. اين قشر عظيم را منزوي نکرده و با آنها بد رفتاري نکنيد.
پس مي فرمايد: ( و ان کرهتموهن) اگر نمي پسنديد که زنها از حيات اجتماعي صحيح و سالمي برخوردار باشند بدانيد که اين کراهتتان نارواست. در آيه ي ( مغي أن تکرهوا شيئا و يجعل الله فيه خيرا کثيرا) جمله ي (و يجعل الله فيه خيرا کثيرا) از تعبيري که در آيه جهاد آمده مهم تر است، چون جهاد و دفاع امري موقتي است، و لذا مي فرمايد:(و عسي أن تکرهوا شيئا و هو خير لکم و عسي أن تحبوا شيئا و هو شر لکم ) اما حضور زن در صحنه، هر روز و هميشگي است و همين حيات اجتماعي زن است که مي تواند در مسئله ي جهاد و دفاع سهم مؤثري را ايفا کند.(11)
فصل پنجم: زنان و قابليت هاي دروني ، زنان پيشتاز

ظرافت گرايش قلبي زن

قرآن کريم سعي دارد هم از راه موعظه ، که ارتباط تنگاتنگ و مستقيم با قلب و دل دارد، با انسان سخن بگويد، و هم از راه حکمت که ارتباط غير مستقيم با دل دارد، انسان را آموزش دهد. و اگر کانال عقل و فکر به دالان ورودي دل و ذکر نرسد، سودي ندارد.
تنها سخن از حجم مغز مرد نيست. بلکه سخن از ظرافت گرايش قلب زن هم هست. اين که زن زودتر گريه مي کند به خاطر آنست که دستگاه پذيرش او عاطفي تر است. و مهمترين راه، راه ذکر است که انعطاف پذيري، مقدمه ي آن است.
قرآن کريم از اين جهت خطابهاي مختلفي دارد. بخشي از آيات مربوط به عقل و انديشه و تفکر است که با (أفلا تعقلون ) ( آل عمران / 65) يا (أفلا تتفکرون) (انعام/50) همراه است. و بخشي از اينها مربوط به راه عمل است، آنجا که مي فرمايد:
(أتأمرون الناس بالبر و تنسون أنفسکم أفلا تعقلون ) (بقره/44) آيا امر مي کنيد مردم را به نيکي کردن حال آنکه فراموش مي کنيد خودتان را، آيا نمي انديشيد؟
اين عقل، عقل عملي است. عظمتي که آل عمران در قرآن يافتند، از عبارت دو زن به دست آمده است در محراب عبادت بودند، خداوند مسيح را در محراب به مريم داد و ملائکه در محراب با او سخن گفتند. (12)

زنان پيشتاز در دين

مالک بن انس (179-95 هـ.ق) در «موطأ» خود چنين نقل مي کند که عده اي از زنان در حالي اسلام آورده بودند که شوهران آنها کافر بوده اند مانند دختر وليد بن مغيره که همسر صفوان بن أميه بود و قبل از شوهرش مسلمان شد و نيز أم حکيم دختر حارث بن هشام که شوهرش عکرمه بن ابي جهل بود پيش از همسرش اسلام آورد.
هوشمندي و نبوغ برخي زنان سابقه ديرين داشته و سبقت آنان در موعظت پذيري نسبت به مردها شواهد تاريخي دارد. وقتي اسلام به عنوان دين جديد در جاهليت دامنه دار حجاز جلوه کرد، تشخيص حقانيت آن از نظر عقل نظري محتاج به هوشمندي والا و پذيرش آن از جهت عقل عملي نيازمند به عزمي فولادين بوده است تا هر گونه خطر را تحمل نمايد. لذا کسي که در آن شرايط پيش از ديگران مسلمان مي شد از برجستگي خاص برخوردار بوده است و همين سبقت از فضايل او به شما مي رفت. چون تنها سبق زماني و مکاني نبوده است که معيار ارزش جوهري نباشد بلکه سبق رتبي و مکانتي بود که مدار ارج گوهر ذات خواهد بود. چنانکه سبق اسلام حضرت علي (ع) از فضايل رسمي آن حضرت به شمار مي رود. از اين رهگذر مي توان به هوشمندي و نبوغ زناني پي برد که قبل از همسران خود دين حنيف اسلام را پذيرفته و حقانيت آنرا با استدلال تشخيص داده و در پرتو عزم استوار به آن ايمان آورده اند. در حالي که مردان فراواني نه تنها از پذيرش آن استنکاف داشته و در حقانيت آن ترديد داشتند بلکه براي اطفاء نور آن سعي بليغ مي نمودند گرچه طرفي نمي بستند. (13)
وقتي انسان به آمار و ارقام پيشگامان دين مراجعه مي کند مي بيند همان گونه که افرادي مانند اميرالمؤمنين (ع) در صف مقدم حضور دارند، افرادي نيز چون خديجه (سلام الله عليها) و سميه آل ياسر (سلام الله عليها) در صف مقدم حضور دارند. تقدم خديجه در اسلام به خاطر سبق رتبي اوست، چرا که بسياري از مردها بودند که در تشخيص حقانيت اسلام مردد بودند، تقدم خديجه در اسلام به خاطرسبق رتبي اوست، چرا که بسياري از مردها بودند که در تشخيص حقانيت اسلام مردد بودند، ولي خديجه (سلام الله عليها) حق را تشخيص داد. البته شايد بسياري از مردان نيز تشخيص دادند که حق با نبي اکرم (صلي الله عليه و آله ) است، ولي آن شهامت را نداشتند اما خديجه شهامت آن را نيز داشت. اگر کسي بخواهد سنت باطل و فرسوده اي را زير پا بگذارد و دين حق جديد را بپردازد، هم نبوغ فکري و فرهنگي مي طلبد و هم شهامت سنت باطل شکني . در شرايطي که بسياري از مردها فاقد هر دو، و يا فاقد يکي از اين دو اصل بودند، خديجه (سلام الله عليها) واجد هر دو اصل بود، و به همين خاطر از نثار مال دريغ نکرد.
يکي ديگر از زنان پيشتاز سميه است. او کسي بود که نه تنها در اثر بلوغ فکري و فرهنگي حقانيت دين را تشخيص داد و مسلمان شد بلکه با شکيبايي کم نظير، شکنجه هاي توان فرسا را تحمل کرد تا آن جا که وقتي وجود مبارک رسول خدا بر آل عمار گذشت و آنها را در آن شکنجه ي توان فرسا مي ديد مي فرمود:
«صبرا يا آل ياسر ان موعدکم الجنه » يعني صبر و بردباري را حفظ کنيد که وعده شما بهشت است. آنها به غيب ايمان آوردند آنچنان ايماني که شهادت را قرباني غيب کردند و در نتيجه، اين زن در رديف اولين شهيد اسلام قرار گرفت. اينچنين نيست که در خط مقدم اسلام آورندگان ، شهيدان، مبارزان و نستوهان همه مرد باشند، بلکه زنان نيز همچون مردان در اين صحنه ها حضور داشتند. اينها نمونه هايي است راجع به حضور زن در بخش نبوغ فکري و ايثار و نثار عقل عمل . (14)
نمونه ديگر «هند» همسر «عمروبن جموح» بود که به احد آمد و شهيدان عزيزان خود را از روي خاک برداشت و بر روي شتر انداخت و رهسپار مدينه گرديد.
در مدينه انتشار يافته بود که پيامبر در صحنه ي جنگ کشته شده است. زنان براي يافتن خبر صحيح، از حال پيامبر ، رهسپار «احد» بودند. او در نيمه ي راه با همسران پيامبر ملاقات کرد. آنان از وي حال رسول خدا را سؤال نمودند. اين زن در حالي که اجساد شوهرش و برادر و فرزند خود را بر شتري بسته بود و به مدينه مي برد، مثل اينکه کوچکترين مصيبت متوجه وي نگرديده؛ با قيافه ي باز به آنان گفت خبر خوشي دارم و آن اينکه پيامبر زنده و سالم است و در برابر اين نعمت بزرگ تمام مصائب کوچک و ناچيز است. مکتب مادي هرگز نتوانسته چنين زنان و مردان فداکار تربيت کند.

پي نوشت :

1-فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام، ص 17
2-تاريخ تحليلي صدر اسلام، ص 55-53
3- تاريخ تحليلي صدر اسلام، ص 65
4- همان، 53-51
5- نظام حقوق زن در اسلام، ص 121-117
6- زن در آيينه ي جلال و جمال، ص 41-38
7- زن در آيينه جلال و جمال، ص 79-77
8-زن در زندگي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله )، صص 82 و 81
9-زن در آيينه جلال و جمال، ص 53
10-زن در آيينه جلال و جمال، ص 142
11-زن در آيينه جلال و جمال،ص 395 و 394
12-زن در آيينه جلال و جمال ، صص 274 ، 275
13- زن در آيينه جلال و جمال، ص 38
14- همان ، ص 294 و 295

منابع و مآخذ

1. قرآن کريم
2. فروغ ابديت، جعفر سبحاني، جلد اول، مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم
3. زن در آينه ي جلال و جمال، عبدالله جوادي آملي، مرکز نظر اسراء، چاپ سوم، پاييز1377
4. سيري در سيره ي نبوي، مرتضي مطهري، چاپ سي ام، انتشارات صدرا، آبان 1384
5. فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام، جعفر سبحاني، بعثه ي مقام معظم رهبري معاونت آموزش و تحقيقات، چاپ اول، 1371
6. نظام حقوق زن در اسلام، مرتضي مطهري، چاپ سي و يکم، انتشارات صدرا، بهمن 1380
7. زن در زندگي پيامبر اکرم (ص) بنت الهدي صدر، مترجم محمد شريفي، شرکت چاپ و نشر بين الملل وابسته به مؤسسه ي انتشارات اميرکبير، چاپ اول، بهار 1383
8. تاريخ تحليلي صدر اسلام، محمد نصيري، دفتر نشر معارف، چاپ دوازدهم، تابستان 1385

منبع: مقاله بررسي علل گرايش زنان به اسلام




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.