اوضاع فرهنگی اصفهان تا قرن پنجم هجری (1)
پایه واساس هویت و تمدن هرجامعه، فرهنگ است و روح و ثبات و استحکام تمدن آن به فرهنگ بستگی دارد.درواقع، فرهنگ اساس دگرگونی های اجتماعی ست.درمقاله حاضر به اوضاع فرهنگی اصفهان پیش ازاسلام تا ورود اسلام به اصفهان و جریان پذیرش تدریجی اسلام از سوی مردم جی و روستاهای اطراف آن اشاره خواهد شد، نقش مسجد جامع اصفهان به عنوان پایگاه فرهنگ اسلامی و به دنبال آن جنبش فرهنگی و علمی اصفهان در قرن چهارم مورد بررسی قرار خواهد گرفت و نقش دانشمندان و مفاخرعلمی و ادبی این شهر در فرهنگ و تمدن اسلامی روشن خواهد شد. بحث اهل کتاب و پیروان دیگر ادیان از موضوعات دیگری ست که در این مقاله بررسی خواهد شد.
کلید واژه ها:اصفهان،فرهنگ،مسجد جامع، جنبش فرهنگی،اهل کتاب
مقدمه
در مقاله ی حاضر پیشینه ی فرهنگی اصفهان تا قرن پنجم هجری مورد بررسی قرارخواهد گرفت. روش تحقیق در این مقاله به صورت توصیفی- تحلیلی ست و درصدد روشن کردن جایگاه و نقش اصفهان در فرهنگ و تمدن اسلام و ایران است. بی تردید اهمیت بنیادین فرهنگ بر کسی پوشیده نیست و توسعه ی همه جانبه ی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نیاز به شناسایی و تقویت هویت فرهنگی هر جامعه دارد.
پیشینه ی فرهنگی اصفهان
دراصفهان پیش از اسلام آیین رسمی دین زرتشتی بود و مردم اصفهان پس از ورود اسلام به این شهرکم و بیش به آن وفادار بودند،به گونه ای که آتش آتشگاه ماربین تا اوایل قرن چهارم هجری روشن بود.(4)شایان توجه است که دراصفهان جمعیت پرشماری دریهودیه که دو برابر جی وسعت داشت،زندگی می کردند.این گروه از یهودیان پس از آن که کوروش هخامنشی آنان را از قید اسارت آزاد کرد،به اصفهان مهاجرت کردند.(5)
همچنین در دوران ساسانیان،پس از مرگ شاپوردوم،یزدگرد اول به سال 409 م. فرمان آزادی مسیحیت را صادر کرد و در پی آن،مسیحیان در شهرهای مرو، ری ، فارس،سیستان و اصفهان مراکزی برپا کردند.(6)بدین سان جریان فکری و فرهنگی اصفهان پیش ازاسلام،گرایش عمیق زرتشتی و سپس یهودی داشت و عناصری از مسیحیت درآن یافت می شد.
اسلام دراصفهان
1-راوی آن سیف بن عمراست که شخصیتی موثق نیست.
2-در مورد دروغ گویی سیف درباره ی عبدالله بن عتبان انصاری همین بس که سند روایت او ناقص است و هیچ منبع تاریخ اسلام،پیش از طبری از وی نام نبرده است و کتب شرح حال سرگذشت او را از سیف بن عمر گرفته اند.
3-روایت سیف مشحون از آشفتگی و ناهماهنگی درترتیب وقوع حوادث، سال و مکان وقوع می باشد.
4-حضور خزاعی ها در شهر اصفهان از قراینی ست که بر فتح این شهر به وسیله ی عبدالله بن بدیل دلالت دارد و خزاعی ها همراه وی دراصفهان ساکن شدند.
5-عبدالله بن بدیل جزو صحابه ی بزرگ رسول خدا (ص) بود که در فتح مکه، حنین، طائف و تبوک حضور داشت و از هوشمندان عرب بود.(9)
بدین روی اسلام بدون جنگ وارد اصفهان شد و براثرمساعی صحابه ی رسول خدا (ص)مثل عبدالله بن بدیل خزاعی و یا تابعین همچون سعیدبن جبیربه شکل آرام و تدریجی گسترش یافت.فاتحان اصفهانی ها را واداربه قبول اسلام نکردند و به شرط پرداخت جزیه با آن ها پیمان صلح بستند. روشن بودن آتشگاه ماربین تا قرن چهارم دلیل روشن بر رفتار مسالمت جویانه ی فاتحان نخستین بود و مسلمانان دین و زبان شان را برمردم تحمیل نکردند و به همین روی اصفهانی ها هیچ گاه علیه مسلمانان شورش نکردند و با پذیرش اسلام نیاز عمیق معنوی خود را درآن یافتند و اسلام زمینه ی شکوفایی آنان را فراهم کرد، همان گونه که سلمان فارسی مقامی در خور و شایسته در اسلام پیدا کرد.آمدن اسلام به اصفهان همچون باران رحمتی بود که روی زمینی مستعد بارید و سبب شد استعدادهای مردم شکوفا و حصارهای طبقاتی مبتنی بر خون و نژاد برچیده شود و عدالت و مساوات اسلامی جایگزین ظلم و ستم نمایندگان دولت ساسانی گردد،و عظمت فرهنگی باستانی اصفهان با اسلام و قرآن مطابقت یافت و اصفهانی ها در شکوفایی اسلام نقش به سزایی ایفا کردند و دانشمندان بزرگی همچون ابونعیم اصفهانی با آثاری گران قدر به فرهنگ اسلامی تحویل دادند.
بی تردید نقش دهقانان که نمایندگان دولت ساسانی و حافظ فرهنگ و سنن ایرانی در روستاها بودند،در پذیرش اسلام به وسیله مردم اصفهان بی تأثیرنبود وبه پیروی از آنان بسیاری ازروستاییان اسلام آوردند. دین تازه حصارهای طبقاتی را فروشکست و دگرگونی های بسیاری در نظام طبقاتی، توزیع قدرت و مالکیت به وجود آورد. جابه جایی طبقات امکان پذیر شد و نژاد گرایی اهمیت خود را از دست داد. تعلیم و تربیت همگانی گردید و فرزندان طبقات فرودست از مقامات علمی برخوردار، و دارای مقام و مرتبه ای فرهنگی شدند، آن گونه که ابونعیم اصفهانی در کتاب ذکر اخبار اصفهان بسیاری از دانشمندان قرون نخستین اصفهان را از فرزندان بناها ، نجارها و خیاط ها دانسته است.
مسجد جامع اصفهان پایگاه فرهنگ اسلام
براساس کتیبه ی سردرشمال مسجد،در همین سال مسجد جامع به شکل چهار ایوانه بازسازی شد،و شبستان های جنوبی و شمالی برآن افزوده شد.ازآن پس در تمام ادوار تاکنون دولت ها و حکام بر وسعت آن افزوده اند و به مرمت و تزیین آثار آن پرداخته اند.
دراین مسجد طی ادوار گوناگون حلقه های درسی بسیاری دایر می شد و هر ستونی از آن شیخی بود وفقها و متکلمین ،عرفا و ادبا در آن به تعلیم مشغول بودند.ازجمله حلقه های درسی این مسجد،حلقه ی درس فقه نصربن محمد مشهوربه ابن نصرویه بود که به مدت 20 سال برمذهب شافعی فتوا می داد. حلقه های درسی این مسجد چنان با شکوه بود که به هرستونی شیخی تکیه زده، طلاب گرد او حلقه زده و به وظیفه ی تدریس یا ریاضت مشغول بودند. آراستگی این مسجد به واسطه ی مناظره ی فقها و مباحثه ی دانشمندان و مجادله متکلمین و پندهای واعظان بود.(14)این مسجد کتابخانه ای بزرگ با حجره های گوناگون و مخازن داشت و محل آن روبه روی مسجد واقع شده بود. این کتابخانه به وسیله ی استاد الرییس ابوالعباس احمد الضبی بنیان گذاشته شد. وی کتاب های علوم گوناگون را که به مرور ایام فضلا وادبای سابق انتخاب کرده بودند،درآن جمع کرد. فهرست این کتابخانه درسه مجلد بزرگ شامل کتاب های تفسیر،حدیث، صرف و نحو، لغت، ادبیات، شعر ،تاریخ، رجال، منطق، الهیات، طبیعیات و ریاضیات و غیره بود.(15)این مسجد دارای مقاماتی همچون متصدیان،امام جماعت، مؤذن و خطیب بود.(16)
بدین سان مسجد جامع اصفهان نخستین دانشگاه دراین شهربود که کتابخانه ی این مسجد منابع آموزشی و تحقیقاتی علوم گوناگون را دراختیارطلاب و استادان می گذاشت و راه را برای تحقیقات عالی در این شهرهموار می کرد.این مسجد پایگاه بلند مرتبه ی فرهنگ اصفهان گردید و نقش مهمی درتغییرات فرهنگی ادوارتاریخی این شهر ایفا کرد.
مسجد دیگری که در تغییرات فرهنگی اصفهان تأثیربه سزایی داشت، مسجد جورجیربود.این مسجد به وسیله صاحب بن عباد،وزیردانشمند و ادیب آل بویه بنیان گرفت.این مسجد درمحله ی گلباردرنهایت استحکام ازخشت و گل و با ظرافت و استادی تمام با مناری بلند به ارتفاع یکصد زراع (حدود 50 متر)با شبستان ها،خانقاه ها، کتابخانه ها،مدرس ها و مجالس ادبا و شعرا و مکان هایی برای صوفیان و قراء ساخته شد.(17)سردرعالی آجرکاری این مسجد با تزئینات اسماء الهی حضور خداوند را تجلی می بخشد.
کارتعلیم و تربیت کودکان در مکتب انجام می گرفت.مدرس مکتب خانه را معلم و مؤدب یا ادیب می گفتند.درشهر اصفهان ده ها مؤدب وجود داشت که از جمله ی آنان حجاج بن یوسف قتبیه ی همدانی متوفای 260 هجری بود که درمکتب وی بیش از یکصد کودک مشغول تعلم بودند.(18)
اصفهان محل صدورمؤدب به شهرهای دیگربود.(19)
بدین سان اصفهان تا ورود سلاجقه به این شهردرسال 443 هجری،دارالعلم شرق اسلام شده بود و مساجد این شهر،به ویژه مسجد جامع،کانون جنب و جوش علما و فقها و دانشمندان و محل آمد و شد بزرگان فرقه های اسلامی شده بودند.حرکت فرهنگی اصفهان درقرون نخستین دوره ی اسلامی از پایگاه بلند مرتبه ای برخوردار شد و دانشمندان بسیاری در رشته های حدیث، تاریخ، ادبیات، شعر، لغت و فقه از این شهر برخاستند؛آن گونه که ثعالبی در این باره می نویسد:«اصفهان همواره در پرورش و عرضه ی ادبای فاضل،کاتبان و شعرای برجسته در میان دیگر شهرها جایگاه ویژه ای داشته است.»(20)انتقال علوم اسلامی به شهراصفهان شاید به سبب اسلام آوردن نخستین فرد ایرانی به اسلام از این شهر،یعنی سلمان، صحابه ی گران قدر رسول خدا (ص) بوده باشد؛ ولی این حرکت فکری و فرهنگی گسترده و سربازی و فداکاری علمی برای اسلام،نتیجه ی طبیعی یک تحول مستمر در درون جامعه ی اصفهان و سابقه ی عظیم تمدنی و اندوخته های فرهنگی گذشته و کنجکاوی و بصیرت مردم این شهر بود.
جنبش فرهنگی و علمی اصفهان تا قرن چهارم
درفلسفه،ابوعلی حسین بن سینا طی مدت چهارده سال اقامت دراصفهان به همراه شاگردانش ابوعبدالله جرجانی،بهمنیار، معصومی اصفهانی و عبدالواحد جوزجانی یک جنبش عمیق فلسفی دراصفهان بنیان گذاشتند.وی دانشنامه ی علایی را به فارسی و کتاب شفا و قسمتی از نجاه را در اصفهان نگاشت.(33) سرانجام ابن سینا در سال 428 هجری دراصفهان از دنیا رفت.(34)ازدیگرفلاسفه و مورخان بزرگ اصفهان ابوعلی مسکویه متوفی 431 هجری درمحله ی خواجوی اصفهان است که ازآثاروی اقسام الحکمه و الریاضی، احوال الحکماء و المتقدمین،تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق،(35) می باشد. بدین سان پایه ریزی مکتب فلسفی دراصفهان از این دوره شروع شد.
در عرفان بزرگانی از اهل عرفان و تصوف دراصفهان مشغول سلوک و عبادت و تعلیم و تعلم بودند و ازاطراف و اکناف عالم اسلام به زاویه ها و خانقاه های آنان رفت و آمد می کردند؛ازآن جمله،قتیبه بن مهران آزادی،علی بن سهل أزهر متوفی 307 هجری،(36) یکی از دیگر مفاخر بزرگ عرفان و محدثین جهان اسلام و دانشمندان بلند مرتبه ی اصفهان ابونعیم احمد بن عبدالله بن مهران اصفهانی متوفی 430 هجری می باشد.ازجمله آثار وی اخبارالمهدی،معرفه الصحابه،ذکراخبار اصفهان و حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء می باشد.(37)
یکی ازبزرگترین دانشمندان ایران دوره ی اصفهان،ابوالقاسم اسماعیل بن عباد، مشهوربه صاحب بن عباد متولد 326 و متوفای 385 هجری می باشد.وی اهل تالخان جی بوده و نه طالقان قزوین، زیرا در اشعاری جی رابلاد خودمعر فی کرده وآن را ستوده است.(38) مفضل بن سعد مافروخی نیز وی را اصفهانی معرفی کرده است.(39) وی به سبب این که پدرش عباس بن عباد دردستگاه آل بویه سمت کتابت و وزارت داشت و به مقام مصاحبت و کتابت و وزارت مؤید الدوله و سپس فخرالدوله دست یافت و از سوی مؤید الدوله به کافی الکفاه ملقب گردید.(40) مقام صاحب درعلم و ادب اهمیت فراوانی دارد. محضراواغلب مجمع فضلا وشعرا بود و مشهورترین شاعران و نویسندگان و نامداران ادبا درمحضر وی حاضر می شدند.وی کتابخانه ی بزرگی در ری داشت که تعداد کتاب های آن بالغ برچهارصد بار شترمی گردید.(41) وی شیعه ی 12 امامی بود و به همین سبب مورد توجه شیخ صدوق قرارگرفت و کتاب عیون اخبار الرضا(ع) را به وی تقدیم کرد.(42) نظامی سمرقندی نیزوی را عدلی مذهب و پرهیزگارمعرفی کرده است.(43) صاحب بن عباد درحرکت فکری و فرهنگی و در پیشرفت نهضت علمی این شهر نقش عظیمی داشت.وی درتغییرفضای مذهبی اصفهان مؤثربود و در ترویج عقیده ومذهب خود کوشش بسیارداشت(44) برخی تألیفات صاحب عبارت اند از:المحیط در ده مجلد، دیوان شعر،الکافی فی الرسائل،فضائل النوروز،الامامه، کتاب الوزراء،الکشف عن مساوی شعرالمتنبی و مختصراسماء الله عزوجل و صفاته می باشد.(45)
پي نوشت ها :
1-دانشیارگروه تاریخ دانشگاه اصفهان.
2-این ندیم، الفهرست، ص 438.
3-حمزه ی اصفهانی، «سنی ملوک الارض و الانبیا» ترجمه ی جعفرشعار، ص182.
4-ابن حوقل، «صوره الارض» ترجمه ی جعفرشعار،ص 108.
5-داندامایف،ایران دردوران نخستین پادشاهان هخامنشی،ص 143،لسترنج جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی،ص 220.
6-علی اصغر حکمت، تاریخ ادیان، ص 243.
7-بلاذری ، «فتوح البلدان»،ص 311.
8-طبری، تاریخ،«الجزء الثالث»، 222.
9-اصغرمنتظرالقائم،نخستین فاتح اصفهان بعد از اسلام، نشریه دانشگاه ادبیات دانشگاه اصفهان، شماره ی 15(زمستان 1377)ص34.
10-ابونعیم اصفهانی، ذکر اخبار اصفهان، المجلد الاول، ص36.
11-ابوالقاسم رفیعی، آثار ملی اصفهان، ص 642.
12-ابونعیم اصفهانی، ذکر اخبار اصفهان ، ص 37.
13-لطف الله هنرفر، «گنجینه ی آثار تاریخی اصفهان».
14-مافروخی،«محاسن اصفهان»ص 85.
15-همان ص 85.
16-ابونعیم اصفهانی، «ذکراخباراصفهان»،المجلد الثانی،صص 197،171،165،11.
17-مافروخی اصفهانی،«محاسن اصفهان»،ص 86.
18-ابونعیم اصفهانی،ذکراخباراصفهان، المجلد الاول،ص 355
19-همان،المجلد الثانی،صص 428-354
20-ابومنصورعبد الملکل ثعالبی نیشابوری،یتیمه الدهرفی محاسن اهل العصرالجزءالثانی،ص 349.
21-حافظ ابوالشیخ،طبقات المحدثین باصبهان،ج1،ص 381.
22-ابونعیم اصفهانی،ذکراخباراصفهان، ج2،ص468.
23-حافظ ابوالشیخ، طبقات المحدثین باصبهان،ج1 ،ص 324.
24-ابن ندیم،الفهرست، ص 225.
25-مصلح الدین مهدوی،«مزارات اصفهان».
26-ابو نعیم اصفهانی،ذکراخباراصفهان، ج1، ص 393.
27-ابن ندیم،الفهرست، ص 225.
28-همایی، شعوبیه، ص 121.
29-ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، .
30-یعقوبی، البلدان، ص 14.
31-حمزه بن حسن،«سنی ملوک الارض و الانبیا،»ص پانزده مقدمه.
32-ابن رسته اصفهانی،«الاعلاق النفیسه»،ص 5.
33-ابوعبید جوزجانی،«سرگذشت ابن سینا»،ص 12.
34-ابن الاثیر،الکامل فی التاریخ،المجلد الثامن،ص 15.
35-یاقوت حموی، معجم الادباء، المجلد الخامس، ص 5.
36-ابونعیم اصفهانی،«ذکراخباراصفهان»، المجلد الاول، صو 438 والمجلد الثانی 133
37-ابن خلکان،«وفیات الاعیان»،الجزء الاول، ص91.
38-یاقوی حموی،معجم البلدان،الجزء الثانی ص 713.
39-مافروخی،محاسن اصفهانی، 26.
40-ابومنصورثعالبی،یتیمه الدهر،الجزء الثالث،ص 189.
41-ابن خلکان،«وفیات الاعیان»،الجزء الاول،ص 231.
42-شیخ صدوق، «عیون اخبارالرضا(ع)»،مقدمه،ص12.
43-نظامی عروضی،«چهارمقاله»ص 17.
44-مقدس محمدبن احمد،«احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم،جلددوم،ص 596.
45-ابن ندیم، الفهرست،ص223، یاقوت حموی، معجم الادباء جزء السادس، ص260.
ادامه دارد...
/ع