تکريم بندگان خداوند و کمک به همنوع

و در حديث قدسي وارد شده است که: «حق ــ سبحانه و تعالي ــ فرمود که: بايد ايمن شود از غضب من هر که اکرام کند بنده مؤمن مرا».(1) و از حضرت رسول صلي الله عليه و آله مروي است که: «هيچ بهده اي از امت من نيست که ملاطفت کند با برادر مؤمن خود، به نوعي از ملاطفت، مگر اينکه خدا از خدمه بهشت خدمتکار از براي او قرار مي فرمايد».(2)
يکشنبه، 6 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تکريم بندگان خداوند و کمک به همنوع

تکريم بندگان خداوند و کمک به همنوع
تکريم بندگان خداوند و کمک به همنوع


 





 

اين صفت اکرام و تعظيم و احترام داشتن بندگان خدا بوده باشد که از شرايف اعمال، و فضايل افعال است.
و در حديث قدسي وارد شده است که: «حق ــ سبحانه و تعالي ــ فرمود که: بايد ايمن شود از غضب من هر که اکرام کند بنده مؤمن مرا».(1)
و از حضرت رسول صلي الله عليه و آله مروي است که: «هيچ بهده اي از امت من نيست که ملاطفت کند با برادر مؤمن خود، به نوعي از ملاطفت، مگر اينکه خدا از خدمه بهشت خدمتکار از براي او قرار مي فرمايد».(2)
از حضرت صادق عليه السلام مروي است که: «هر که خواري از روي برادر مؤمن خود بردارد، خداي ــ تعالي ــ ده حسنه براي او مي نويسد، و هر که بر برادر مؤمن خود تبسم کند، خداي ــ تعالي ــ از براي او حسنه ثابت کند».(3)
و فرمود: «هر که برادر مؤمن خود را مرحبا گويد، خداي ــ تعالي ــ تا روز قيامت مرحبا از براي او مي نويسد».(4)
و فرمود: «هر که نزد برادر مسلم خود آيد و او را اکرام کند، خداي ــ تعالي ــ را اکرام کرده است».(5)
روزي آن حضرت به اسحاق بن عمار فرمود که: «اي اسحاق! به دوستان من هر قدر تواني احسان کن، که هيچ مؤمني احسان به مؤمني نکرد و اعانت او ننمود مگر اينکه صورت ابليس را خراشيد، و دل او را مجروح ساخت».(6)
و از جمله اموري که آدمي را به اکرام و تعظيم مردم وا مي دارد، آن است که به تجربه ثابت شده است که: هر که به هر نظري مردم را مي بيند، مردم به آن نظر به او نگاه مي کنند و او را مي بينند.
آري، هر کس هر چه مي کارد مي درود.

همينت پسند است اگر بشنوي
که گر خار کاري سمن (7) ندروي

و بدان که ــ همچنان که مذکور شد ــ اکرام و اعزاز جميع طبقات مردم، به قدري که سزاوار ايشان است از جمله اعمال محموده است. و سزاوار آن است که انسان بعضي از اصناف مردم را به زيادتي تعظيم و اکرام اختصاص دهد؛ و از آن جمله اهل علم و فضل و صاحبان ورع و تقوا است؛ زيرا در اخبار تأکيد شديد در اکرام و تعظيم اين دو طبقه جليله وارد شده.(8)
 

احترام پيران
 

و از آن جمله پيران و ريش سفيدان اهل اسلام است؛ که زيادتي اکرام و احترام ايشان بر جوانان لازم است.
و حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود که: «هر که مراعات کند فضل بزرگ تر از خود را به جهت زيادتي سنّ او، و احترام کند او را، خداي ــ تعالي ــ او را از ترس روز قيامت ايمن مي گرداند».(9)
و از حضرت صادق عليه السلام مروي است که: «بزرگ شمردن شيخ پير، و تعظيم او، تعظيم و بزرگ شمردن خداست».(10)
و فرمود که: «از ما نيست هر که احترام نکند پيران ما را، و رحم نکند بر صغيران ما».(11)
و از جمله کساني که زيادتي احترام ايشان سزاوار است، بزرگ طايفه و کريم قوم است. و حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود که: «هر گاه کريم قوم، و بزرگ ايشان بر شما وارد شود، اکرام او کنيد».(12)

احترام سادات
 

و از جمله طوايفي که زيادتي تعظيم و اکرام ايشان لازم، و احترام ايشان لازم است، سلسله جليله سادات علويه است، که موّدت و محبت ايشان، اجر رسالت و مزد نبوّت است.
و از حضرت رسالت پناهي صلي الله عليه و آله مروي است که: «شفاعت من ثابت است از براي هر که اعانت کند ذريّه مرا به دست يا زبان يا با مال خود».(13)
و فرمود که: «چهار نفر را من شفاعت خواهم نمود در روز قيامت، اگر چه به قدر گناه تمام اهل دنيا را آورده باشند:
يکي: آنکه اکرام کند ذريّه مرا.
دوم: آنکه حاجت ايشان را بر آورد.
سيّم: آنکه سعي نمايد از براي ايشان در وقتي که گرفتار باشند.
چهارم: آنکه به دل و زبان، با ايشان دوستي و محبت کند».(14)
و فرمود: «اکرام کنيد خوبان ذريّه مرا از براي خدا، و بدان ايشان را از براي من».(15)
و احاديث در فضيلت سادات، و اجر اکرام و تعظيم ايشان بي نهايت است و آنچه مذکور شد از براي اهل ايمان کافي است.(16)

اهتمام در ثواب قضاي حوايج مسلمين و اعانت بر ايشان
 

ضّد ايمن صفت، اهتمام داشتن در قضاي حوائج مسلمين، و سعي در اعانت و بر آوردن مهّمات ايشان است.
و اين از صفات شريفه، و ثواب به جا آوردن آن بي حدّ و نهايت است.

 

طريقت به جز خدمت خلق نيست
به تسبيح و سجاده و دلق(17)نيست

ره نيمکردان آزاده گير
چو استاده اي دست افتاده گير

حضرت رسول صلي الله عليه و آله فرمود که: «هر که حاجت برادر خود را برآورد، چنان است که در همه عمر خدا را خدمت کرده است».
و از حضرت امام باقر عليه السلام مروي است که: «هر که برود در پي برآوردن حاجت برادر مسلمان خود، خداي ــ تعالي ــ هفتاد و پنج هزار ملک را امر مي فرمايد که او را سايه بيندازيد. و هيچ قدمي برنمي دارد مگر اينکه خدااز براي او حسنه مي نويسد و سيّئه را محو مي کند، و درجه او را بلند مي گرداند.
و چون از حاجت او فارغ شد ثواب حج و عمره از براي او ثبت مي کند.»(21)
و فرمود: «هر که برادر او حاجتي به نزد او بياورد و او نتواند روا کند و دل او مشغول شود به اينکه اگر مي توانست روا مي کرد، خداي ــ تعالي ــ به اين جهت او را داخل بهشت مي کند».(21)
و از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام مروي است که:«هر که برآورد حاجتي از برادر مؤمن خود را، خداي ــ تعالي ــ در روز قيامت صد هزار حاجت او را بر مي آورد؛ که يکي از آنها داخل کردن اوست به بهشت. و يکي ديگر آن است که خويشان و برادران و آشنايان او را داخل بهشت مي کند؛ اگر دشمن اهل بيت نباشند».(22)
يکي خار پاي يتيمي بکند
به خواب اندرش ديد صد خجند(23)

همي گفت در روضه ها (24)مي چميد(25)
کزان خار بر من چه گل ها دميد

و فرمودکه: «برآوردن حاجت برادر مؤمن، بهتراست از آزاد کردن هزار بنده و سوار کردن هزار پياده که در راه خدا جهاد کنند».(26)
و فرمودکه: «بر آوردن حاجت برادر مؤمني محبوب تراست در نزد خدا از بيست حج. که صاحب آن در حجي صد هزار دينار را در راه خدا آنفاق کرده باشد».(27)
و فرمودکه: «هر که اين خانه را يک طواف کند، شش هزار حسنه از براي او نوشته مي شود و شش هزار سيّئه از او محو مي شود، و شش هزار درجه بلند مي شود، و شش هزار حاجت او برآورده مي شود. و چون نزديک «ملتزم»ــ که موضعي است از ديوار خانه ــ رسد، هفت در بهشت بر او گشوده مي شود».
راوي مي گويد: عرض کردم که: فداي تو شوم، اين فضيلت همه در طواف است؟ فرمود: «بلي. و خبر مي دهم تو را به بهتر از اين: برآوردن حاجت مسلماني افضل است از ده طواف».(28)
و فرمود: «هر مؤمني که حاجتي به نزد برادر خود آورد، پس به درستي که اين رحمتي است که خدا به سوي او رانده و از رانده و از براي او سبب ساخته است.
پس اگر آن حاجت را بر آورد،رحمت را قبول کرده است، و اگرآن حاجت را رد کند ــ با وجود قدرت او بر قضاي آن ــ از خود رد کرده است رحمتي را که خدا به سوي او فرستاده بود».(29)
و فرمود: «هر که راه رود در پي برآوردن حاجت برادر مؤمن خود از براي خدا، تاآن را برآورد، خداي ــ تعالي ــ ثواب حج و عمره مقبول، و روزه دو ماه از ماه هاي حرام، و اعتکاف دو ماه در مسجد الحرام به حاجت او مي نويسد. و کسي که برود در پي روا کردن حاجت برادرخود و آن حاجت بر آورده نشود، ثواب يک حج مقبول خدا به جهت او مي نويسد».(30)
و حضرت موسي بن جعفر عليه السلام فرمود که: «از براي خدا در روي زمين بندگاني است که سعي مي کنند در حاجات مردم ايشان اند که در روز قيامت از هر خوف وترسي ايمن اند. وهر که سروري در دل مؤمني داخل کند، خدا در روز قيامت دل او را شاد مي گرداند».(31)

کسي نيک بيند به هر دو سراي
که نيکي رساند به خلق خداي

خدا را بر آن بنده بخشايش است
که خلق از وجودش در آسايش است

و اخبار بر اين مضامين بسيار است؛ که شرح دادن همه آنها ممکن نيست. و خود اين مطلب چندان ظاهر است که احتياج به بيان ندارد؛ زيرا همه مردمان، بندگان خداوند منّنان اند؛ و هر که با بنده کسي نيکي کند همانا با او کرده است. بلکه بسا باشد که مولا از نيکي کردن به خود او. پس کسي که رضاي خدا را جويد، در کارگزاري بندگان او نهايت اهتمام به جا مي آورد.

غم جمله خور در هواي يکي
مراعات صد کن براي يکي

و هر که را حق ــ صبحانه و تعالي ــ اقتدار آن داد که کار مسلماني را بسازد، بايد به شکرانه آن به «طي امر»(32) آن پردازد.

چو خود را قوي حال بيني و خوش
به شکرانه، بار ضعيفان (33) بکش

 

ثواب اعانت بر مسلمين و برآوردن حاجت ايشان
 

و شکي نيست که برآوردن حاجت برادران ديني موجب سرور و خوشحالي ايشان مي گردد. و ثواب مسرور کردن برادر ايماني نيز از حدّ و نهايت بيرون است. شاد کردن دلي بهتر از آباد کردن کشوري است. دل هاي غمناک، خانه خداوند پاک است پس کسي که آن را به شادي مرمّت کند خانه خدا را مرمّت کرده است و هر کسي را نسبت بندگي خداست؛ و هر که بنده کسي را شاد کند، مولاي او را شاد کرده است.
از حضرت امام همام جعفر بن محمد الصادق عليه السلام مروي است که: «هر که سرور داخل دل مؤمن کند، حضرت رسول صلي الله عليه و آله را مسرور کرده است؛ و هر که رسول را مسرور کند، خدا را مسرور کرده است؛ و همچنين غمناک ساختن مؤمن».(34)
و نيز از آن سرور مروي است که: «هر که فرياد رسي کند مؤمن مضطري را در وقت گرفتاري او، و او را از غم فرج دهد، و ياري کند او را به بر آوردن حاجت او خداي ــ تعالي ــ مي نويسد از براي او هفتاد و دو رحمت خود را، که يکي را در دنيا به او مي رساند و به آن امر معيشت او را به اصلاح مي آورد، و هفتاد و يک ديگر را ذخيره مي کند از براي روز قيامت و هول هاي آن روز».(35)
و از سلطان سرير ارتضا علي بن موسي الرضا عليه السلام، مروي است که: «هر که شاد کند مؤمني را از غم و اندوه، شاد مي کند خداي ــ تعالي ــ دل او را در روز قيامت».(36)
و حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود که: «هر که شاد کند دل مؤمني را، مرا شاد کرده است. و هر که مرا شاد کند، خدا را شاد کرده است».(37)
و فرمود که: «محبوب ترين اعمال در نزد خداوند متعال ــ جّل شأنه ــ شاد کردن مؤمنان است».(38)
و از حضرت امام باقر عليه السلام مروي است که: «در آن چيزهايي که خداوند ــ سبحانه ــ با بنده خود موسي عليه السلام راز گفت اين بود که: فرمود مرا بندگاني است که بهشت خود را بر ايشان مباح فرموده ام؛ و ايشان را در بهشت صاحب اختيار خواهم ساخت. موسي عرض کرد: پروردگارا! ايشان چه طايفه اند؟ فرمود: کسي است که دل مؤمني را شاد سازد.
سپس آن حضرت فرمود که: «شخص مؤمني در مملکت پادشاه جباري بود. آن جبّار قصد او کرد. آن مؤمن فرارکرد به ولايت کفّار، و به خانه مرد مشرکي فرود آمد؛ و آن شخص مشرک وي را جاي داد و با او مهرباني کرد و ميهماني او نمود. و چون هنگام وفات آن شخص کافر رسيد پروردگار عالم به او وحي فرستاد که: قسم به عزت و جلال خودم که اگر در بهشت تو را راه مي بود ــ يعني کافر نمي بودي ــ تو را در آنجا ساکن مي کردم؛ اما بهشت حرام است بر کسي که مشرک بميرد. وليکن اي آتش دوزخ! او را بترسان و حرکت ده وليکن اذيت مرسان.
و روزي از دو طرف روز به او خواهد رسيد».(39)
و نيز آن حضرت فرمود که: «چنان نپندارد کسي از شما که چون مؤمني را شاد کرد فقط او را شاد کرده است؛ نه بلکه و الله ما را شاد کرده است؛ بلکه و الله پيغمبر خدا را شاد کرده است».(40)

پي‌نوشت‌ها:
 

1ــ بحارالانوار، ج67، ص 71، ح36.
2ــ کافي، ج2، ص 206، ح 4؛ بحارالانوار، ج74، ص 298، ح 33.
3ــ بحارالانوار، ج74، ص297، ح30؛ کافي، ج2، ص 205، ح 31.
4ــ بحارالانوار، ج 74، ص 298، ح 31؛ کافي، ج2، ص 206، ح4.
5ــ بحارالانوار، ج74، ص 298، ح 32؛ کافي، ج2، ص 206، ح3.
6ــ کافي، ج2، ص 207، ح9؛ بحارالانوار، ج 74، ص 301، ح 38.
7ــ مخفف ياسمن و اسم گل خوشبويي است.
8ــ معراج السعاده، صص 460 و 461.
9ــ بحارالانوار، ج75، ص 137؛ ذيل ح 5.
10ــ کافي، ج2، ص 165.
11ــ همان.
12ــ محجة البيضاء،ج3، ص 372؛ معراج السعاده، ص 461.
13ــ جامع الاخبار، ص 140.
14ــ خصال شيخ صدوق، باب الاربعة، ص 196، ح1.
15ــ جامع الاخبار، ص 140.
16ــ معراج السعاده، صص 461 و 462
17ــ پوستين و جامه درويشي.
18ــ بحارالانوار، ج74، ص 302، ح40.
19ــ احياء العلوم، ج 74، ص185.
20ــ کافي، ج2، ص 197، ح3.
21ــ همان، ص196، ح14.
22ــ همان، ص 193، ح1.
23ــ از شهرهاي معروف ماوراء النهر است که شهري به نظافت و پاکي و پر ميوه بودنش در آنجا نيست.
24ــ باغ و گلستان ها.
25ــ با ناز راه مي رفت.
26ــ کافي، ج2، ص 193، ح3.
27ــ همان، ح4.
28ــ همان، ح8.
29ــ همان، ج2، ص 193، ح5.
30ــ همان، ص 195، ح9.
31ــ همان، ص 197، ح2.
32ــ پيمودن
33ــ معراج السعاده، صص 491ــ 493.
34ــ همان، ص 192، ح14.
35ــ همان، ص 199، ح1.
36ــ همان، ص 200، ح4.
37ــ همان، ص 188، ح1.
38ــ همان، ص 189، ح4.
39ــ کافي،ج 2، ص 188، ح3.
40ــ همان، ص 189، ح6؛ معراج السعاده، صص 493و494.
 

 


منبع:گنجينه شماره 82




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.