از رفاقت با چه كساني پرهيز نمائيم؟

وقتي آيه فوق نازل شد و مسلمانان از مجالست با كفار و استهزاء كنندگان آيات الهي نهي شدند، جمعي از مسلمانان گفتند:‌ اگر بخواهيم در همه جا به اين دستور عمل كنيم بايد هرگز به مسجدالحرام نرويم و طواف خانه خدا نكنيم، در اين
پنجشنبه، 27 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از رفاقت با چه كساني پرهيز نمائيم؟
از رفاقت با چه كساني پرهيز نمائيم؟

 

نويسنده: ابراهيم خرمي مشگاني




 

1- منحرفين از دين 2- فاسقين 3- خائنين 4- جاهلين 5 - ظالمين 6- ترسويان 7- تن پروران 8 - بدسابقه ها و مشكوكان 9- دروغگويان 10- بخيلان 11- چاپلوسان 12- احمقان 13- شرابخواران 14- ناسزاگويان 15- قاطعين ارحام

1- منحرفين از دين

كافرين، منافقان، بدعتگزاران
قرآن كريم در بسياري از آيات توصيه دارد كه با اين گروه ها لاف رفاقت و دوستي نداشته باشيد و از آنان اعراض و دوري كنيد:
( لاَ تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ ) (1)
هيچ قومي را كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد پيدا نمي كني كه با دشمنان خدا و رسولش دوستي كنند هرچند پدران يا فرزندان يا خويشاوندان آنها باشند.
در سوره انعام در دو مورد خداوند با صراحت مي فرمايد:
( وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِينَ‌ ) (2)
و از مشركان روي بگردان
( وَ إِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ ) (3)
هر وقت كساني را كه آيات ما را استهزاء‌ مي كنند مشاهده نمائي از آنها روي بگردان.
وقتي آيه فوق نازل شد و مسلمانان از مجالست با كفار و استهزاء كنندگان آيات الهي نهي شدند، جمعي از مسلمانان گفتند:‌ اگر بخواهيم در همه جا به اين دستور عمل كنيم بايد هرگز به مسجدالحرام نرويم و طواف خانه خدا نكنيم، در اين موقع آيه نازل شد و
به مسلمانها دستور داد كه در اين گونه مواقع آنها را نصيحت كنند تا آنجا كه در قدرت دارند به ارشاد و راهنمائي آنها بپردازند. (4)
خداوند سبحان مي فرمايد:
( إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُکْفَرُ بِهَا وَ يُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ ) (5)
هنگامي كه بشنويد افرادي آيات خدا را انكار مي كنند و استهزاء مي نمايند با آنها ننشينيد تا به سخن دگري بپردازند، زيرا در اين صورت شما هم مثل آنها خواهيد بود.
قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم):
( مَن كانَ يُؤمِنُ باللهِ وَ اليَومِ الاخرِ،‌ فَلا يُواخِيَنَّ كافراً وَ لا يُخالِطَنَّ فاجِراً و مَن كانَ اَخي كافِراً او خالَطَ فاجِراً كانَ كافِراً فاجِراً ) (6)
هر كس ايمان به خدا و روز قيامت دارد با كافر و فاجر دوستي ندارد و هر كس با كافر و فاجر دوست شود كافر و فاجر شود.
اميرالمؤمنين علي (عليه السّلام) فرموده اند:
( لا تُوادُّو الكافِرَ ) (7)
كافر را دوست نگيريد.
امام جعفر صادق (عليه السّلام) مي فرمايد:
( لا تَصحَبُوا اَهلَ البِدَعِ وَ لاتُجالِسُوهُم فَتَصيروُا عِندَ النّاسِ كَواحِدٍ مِنهُم ) (8)
با بدعت گزاران هم صحبت و همنشين نشويد زيرا در نظر مردم چون يكي از آنها به حساب آئيد.

او دائي من است

شخصي به نام « جعفري » گويد: حضرت ابوالحسن (عليه السّلام) به من فرمود: چرا تو نزد عبدالرحمن بن يعقوب مي روي؟
من گفتم: او دائي من است.
امام (عليه السّلام) فرمود: او درباره خدا سخن ناهمواري مي گويد، خدا را به اجسام و اوصاف وصف مي كند اي جعفري،‌ يا با او همنشين شو و ما را رها كن، يا با ما همنشين باش و او را رها كن.
من گفتم: او هرچه مي خواهد بگويد وقتي كه من آنچه را كه مي گويد،‌ من نگويم براي من چه زياني دارد؟
امام (عليه السّلام) فرمود: آيا نمي ترسي از اينكه به او عذابي نازل گردد و هر دوي شما را بگيرد. (9)

2- فاسقين

از جمله گروهي كه نبايد با آنان رفاقت و دوستي برقرار كنيم فاسقين هستند، زيرا همنشيني با اين گروه خطرآفرين است، فاسقين منكر حقيقت بوده و گناهان كبيره را مرتكب مي شوند. به فرمايش امام
صادق (عليه السّلام) كه فرموده:‌ فسق انجام گناهي از گناهان كبيره است كه فرد آن را به جهت خوش گذراني و شهوتراني و از روي ميل و علاقه انجام دهد، اين كار فسق است و انجام دهنده آن فاسق است.
فاسق پرده دري مي كند،‌ بي بند و بار و بوالهوس است و رفاقت با چنين شخصي خطرناك و زيان آور است.

اثرات رفاقت با فاسقين

اميرالمؤمنين علي (عليه السّلام) مي فرمايد:
( ايّاكَ و مصادَقَةَ الفاجِرِ، فَانِّّهُ يَبيعُ مُصادَقَتهُ باِلتَّأَفُّهِ المُحَتقَر ) (10)
مبادا با فاسق همنشيني كني كه او دوستي اش را به قيمت ناچيزي مي فروشد.
و نيز امام علي (عليه السّلام) مي فرمايد:
( لا يَنبَغي لِلمَرءِ المُسلِم اَن يُواخِيَ الفاجِرَ فَاِنّهُ يُزَيِّنُ لَهُ فِعلَهُ وَ يُحِبُّ اَن يَكونَ مِثلَهُ ) (11)
سزاوار و شايسته نيست كه مسلمان با افراد فاسق و بي بند و بار رفاقت كند زيرا او كارهاي زشت خود را زيبا جلوه مي دهد و دوست دارد كه دوستش همرنگ او باشد.
حضرت امام علي (عليه السّلام) در مواردي فرموده اند:
( اِيّاكَ وَ مُصاحَبَةَ الفُسّاقِ فَاِنَّ الشَّرِّ بِالشَّرِّ يُلحقَ ) (12)
دوري كن از همنشيني با گنهكاران زيرا بد با بد مي پيوندد.
( اِيّاكَ وَ مُصاحَبَةَ اَهلِ الفُسُوقِ فَاِنَّ الرّاضِي بِفعِلِ قَومٍ كَالدّاخِل مَعَهُم ) (13)
دوري كن از همنشيني با فاسقين،‌ زيرا هر كه به عمل گروهي راضي باشد مانند كسي است كه با آنان در آن عمل همراهي كرده است.
( اِحذَر مُصاحَبَةَ الفُسّاقِ وَ الفُجّارِ وَ المُجاهِرينَ بِمعَاصي اللهِ ) (14)
از همنشيني با فاسقان و ظالمان و كساني كه آشكارا نافرماني خدا مي كنند بپرهيز.
از اميرالمؤمنين علي (عليه السّلام) سؤال شد: ( ايّ صاحبٍ َشرٌّ )
قال:‌ ( اَلمُزيِّنُ لَكَ مَعصِيةَ اللهِ ) (15)
بدترين دوست كيست؟ فرمودند:‌ آن شخص كه نافرماني و معصيت خدا را برايت زيبا جلوه دهد.
( لَا يُؤمِنُ مَجالِسُ الاَشرارِ غَوائِلَ المَعاصي ) (16)
همنشين با اشرار و مفسدين از فساد در امان نيست.
امام باقر (عليه السّلام) فرمود پدرم به من فرمود:
( يا بُنَيَّ اُنظُر خَمسةَ‌ فَلاتُصاحِبُهم وَ لاتُحادِثُهم وَ لاتُرافِقُهم فيِ طَريقٍ فَقُلتَ:‌ يَا اَبتِ مَن هُم؟ عَرِّفنيهِم قالَ: وَ ايّاكَ وَ مُصاحَبةَ‌ الفاسِقِ فَانَّهُ بَايِعُكَ بِالكَةٍ اَو اَقلَّ مِن ذلِكَ ) (17)
دقت كن كه با پنج دسته همنشيني و گفتگو و رفاقت در راهي نكني، عرض كردم: پدرجان آنها كيانند؟ به من معرفي كن. از آن جمله كه اشاره نمودند:‌ با فاسق، زيرا كه او تو را به يك لقمه يا كمتر مي فروشد.
امام حسين (عليه السّلام) فرموده:
( مُجالِسةُ اَهلِ الفِسقِ رِيبهٌ ) (18)
همنشيني با فاسقين موجب سرگرداني و آشفتگي است.
قال الصّادق (عليه السّلام):
( لا تَصحَبِ الفاجِرَ فَيُعلِّمُكَ مِن فُجُورِهِ ) (19)
با گنهكار همنشيني مكن كه كارهاي زشت را به تو مي آموزد.
رفاقت با فاسقان عواقب سوء و بدي را به دنبال دارد كه از روايات گذشته اين مفهوم به دست مي آيد.
لقمان به فرزندش مي گويد:
( يا بُنيَّ اِياكّ َو مُصاحِبَةَ الفُسّاقِ، هُم كَالكِلاب اِن وَجُدوُا عِندَكَ شَيئاً اَكَلوُه وَ الاّ ذَمّوكَ و فَضَّحُوكَ وَ اِنَّما حُبُّهم بَينَهُم ساعَةٌ ) (20)
فرزندم مبادا با فاسقان و بدكاران همنشيني شوي، زيرا آنان همانند سگانند اگر چيزي نزد تو پيدا كردند مي خورند و اگر چيزي نيافتند تو را نكوهش و بدگوئي مي كنند و پي در پي رسوايت مي سازند.
و نيز فرموده:
( يا بُنيَّ مُعاداةُ المُؤمنِ خَيرٌ مِن مُصادَقةَ الفاسِقِ يا بُنيَّ المُؤمِنُ تَظلِمُهُ وَ لايَظلمِكَ وَ تَطلُبُ علَيهِ فيَرُضي عَنك َو الفاسِقُ لا يُراقِبُ اللهَ فَكَيفَ يُراقِبُكَ ) (21)
فرزندم؛‌ دشمني با مؤمن بهتر از دوستي با فاسق است. فرزندم؛ اگر به مؤمن ستم كني به تو ستم نخواهد كرد و اگر گاهي عليه او كاري انجام مي دهي او از تو مي گذرد و راضي مي شود. امّا فاسق حقوق خدا را رعايت نمي كند چگونه حقوق تو را رعايت كند.

3- خائنين

خائن به تعهّد خود پاي بند نيست،‌ حيثيت و آبروي رفيق برايش مهم نيست، خائن بي وفاست لذا رفاقت و همنشيني با او صلاحيّت ندارد و بايد از رفاقت با اين گروه نيز پرهيز شود.
حضرت علي (عليه السّلام) فرمود:
( الخائِنُ لاوَفاء لَه ) (22)
خائن وفا ندارد.
و نيز آن امام بزرگوار فرموده:
( غايَةُ الخِيانَة خيانَةَ الخِلِّ الوَروُدِ وَ نَقضِ العُهُودِ ) (23)
بالاترين درجه خيانت، خيانت به دوست و شكستن پيمانهاست.
امام باقرالعلوم (عليه السّلام) مي فرمايد:
( وَاحذَر صَديقكَ مِنَ الاَقوامِ الا الامَينَ الّذي خَشِي اللهِ ) (24)
از دوستاني كه خويشاوند تو هستند بپرهيز، جز از كسي كه امين است اميني كه از خدا مي ترسد.
امام جعفر صادق (عليه السّلام) در اين باره مي فرمايد:
( اِحذَر مِنَ النّاسِ ثَلاثةً، الخائِنَ وَ الظَّلومَ، و النَّمامَ، لِانَّ
مَن خانَ لَك،َ خانَكَ ) (25)
از سه گروه بپرهيز: خيانتكار، ستمگر و سخن چين، زيرا كسي كه براي تو به ديگري خيانت مي كند به تو هم خيانت مي كند.

خيانت دوست

حرث بن صعصعه، چند دوست صميمي داشت كه آنها را بسيار دوست مي داشت به طوري كه از آنها جدا نمي شد، در يكي از سفرهاي تفريحي، همه آنها همراهش بودند جز يكي از آنها كه در آن سفر نبود، حرث سگ باوفائي نيز داشت. ازقضاي روزگار، آن دوست كه همراه حرث به سفر نرفته بود با همسر حرث خلوت كرد و پس از عيش و نوش با او همبستر شد و خيانت بزرگي را نسبت به دوستش نمود. امّا وفاي آن سگ به جوش آمد و به آنها حمله كرد و هر دو را كشت. حرث وقتي از سفر بازگشت موضوع را دريافت. آن گاه رباعي خواند كه مفهومش اين است: عجب از دوست كه در غياب من به ناموس من بي حرمتي مي كند و شگفتا از سگ كه ناموس مرا محافظت مي نمايد و همواره وفادار و نگهبان من و حافظ ناموس من مي باشد. (26)

4- جاهلين

و از جمله گروهي كه بايد از آنان پرهيز كرد و رفاقت و دوستي با آنها نداشت جاهلين و نادانان هستند، زيرا رفاقت با آنها اثرات شوم و نامطلوبي به دنبال دارد و دين مبين اسلام سفارشات لازم را به
پيروان خود نموده است كه از جاهلين اعراض و دوري كنند.
در قرآن كريم آمده است:
( وَ اَعرِض عَنِ الجاهِلين ) (27)
از جاهلين و نادانها روي بگردان.
اميرالمؤمنين علي (عليه السّلام) در موارد متعدّدي فرموده اند:
( احذَر مُجالَسةَ الجاهلِ ) (28)
از همنشيني با جاهل بپرهيز.
( و لا تُصاحِبُوا الجاهِلَ ) (29)
با نادان رفاقت نكن.
( مُصاحَبةَ الجاهلِ مِن اَعظَمِ البَلاء ) (30)
با نادان نشستن از بزرگترين مصيبتها است.
( مَودَّة الجهّالِ مُتغَيَّرةُ‌ الاَحوالِ وَ شيكَةُ‌ الانتِقاِل ) (31)
دوستي با نادان دچار تغيير و تزلزل است و از بين رفتنش نزديك است.
و اميرمؤمنان به فرزندش امام حسن (عليه السّلام) فرمود:
( صُحَبةُ الجاهلِ شُومٌ ) (32)
همنشيني با جاهل نحس و بي بركت است.
سعدي گويد: « هر كه با نادان نشيند نيكي نبيند. »
شاعري مي گويد:

طلب كردم ز دانائي يكي پند *** مرا فرمود: با نادان نپيوند

5- ظالمين

ظلم جرم است و ظالم مجرم، ظلم كردن از گناهان كبيره است و رفاقت با ظالم به معني صحه گذاردن بر اعمال اوست. بنابراين بايد از ظالم پرهيز كرد و هيچ گونه ارتباط دوستانه اي با او برقرار نكرد.
امام زين العابدين (عليه السّلام) فرموده اند:
( اِيّاكُم وَ صُحَبةَ العاصِينَ وَ مَعُونَةَ الظّالِمينَ و مُجاوَرَةَ الفاسِقينَ احذَروا فِتَنتَهُم وَ تَباعَدُوا مِن ساحَتهِم ) (33)
از همنشيني با گنهكاران، ياري به ستمگران و نزديكي با مفسدان بپرهيزيد، از فتنه آنان بگريزيد و از جايگاه آنان دوري كنيد.
حضرت علي بن ابيطالب (عليه السّلام) مي فرمايد:
( اِيّاكَ و التَّطرُّقَ الي اَبوابِ الظّالِمينَ و الاِختلاطَ بِهِم والاكتِسابَ مِنهُم وَ اِيّاك اَن تُطيعَهُم اَو تَشهَدَ في مَجالِسِهِم ) (34)
از رفتن به خانه هاي ستمگران خودداري كن،‌ با آنان دوستي ننما و در كنار آنان به كار و كسب مپرداز، مبادا از آنان پيروي كني يا در مجالسشان شركت كني.

دوري از ظالم

علي بن حمزه مي گويد: رفيقي داشتم كه در دربار بني اميّه به منشي گري مشغول بود، روزي او به من گفت: از امام صادق (عليه السّلام) وقت بگير تا به زيارتش شرفياب شويم.
علي بن حمزه مي گويد: از امام وقت گرفتم و خدمت آقا رسيديم، دوستم پس از سلام عرض كرد: فدايت شوم من يكي از منشيان دربار بني اميّه هستم و مال زيادي را از راههاي مختلف به دست آورده ام و در طرز به دست آوردن آن پولها بي توجّه بوده ام.
امام (عليه السّلام) فرمودند: اگر شماها بني اميّه را ياري نمي كرديد حق ما را نمي گرفتند و اگر شما و امثال شماها نبوديد حق ما را غصب نمي كردند. دوستم گفت: فدايت شوم چاره اي ندارم. امام فرمود: اگر راه چاره را نشان دهم عمل مي كني؟
دوستم عرض كرد: آري.
امام فرمود: هر چه از اين را به دست آورده اي كنار بگذار كساني را كه مي شناسي اموالشان را به آنان برگردان و آناني را كه نمي شناسي، هرچه از آنان گرفته اي از سوي آنان صدقه بده در اين صورت من بهشت را براي تو ضمانت مي كنم.
علي بن حمزه مي گويد: آن جوان لحظه اي فكر كرد و تصميم خود را گرفت و گفت: فدايت شوم فرمانت را پذيرفتم. سپس علي بن حمزه گفت: دوستم با ما به كوفه بازگشت،‌ هرچه داشت همه را به صاحبانش پس داد، حتّي لباسهاي تنش را خارج كرد. ما با دوستان خود مقداري پول و لباس و هزينه زندگي برايش فراهم كرديم. تا آنكه پس از مدّتي آن جوان مريض شد از او عيادت نموديم، دوستم در حال احتضار بود چشمانش را باز كرد و گفت: قسم به خدا كه همنشينت ( امام صادق ) به وعده اش وفا كرد. (35)

مجالست با ظالم

منصور دوانيقي به امام صادق (عليه السّلام) نوشت:
آيا مجالست ما را مي پذيري تا به ما پند و اندرز دهي؟
امام صادق (عليه السّلام) در پاسخ مرقوم فرمودند: هر كس كه از نزديك شدن به تو دنيا را بخواهد نصيحت نخواهد كرد و هر كس طالب آخرت باشد با تو همنشيني نمي كند. (36)

6- ترسويان

از كساني كه نبايد با آنان رفاقت كرد ترسوها و بزدلان هستند،‌ زيرا ترس در وجود آدمي نقص است.
به گفته امام علي (عليه السّلام):
(الُجبُنُ شَينٌ )
ترس لكه ننگ است.
ترسو روزي تو را تسليم نااهلان مي كند و خود مي گريزد، دوستي با آنان موجب ضعف و سستي روح و روان مي شود، توصيه مي وشود كه با اشخاص شجاع رفاقت كنيد كه شجاعت از صفات بارز و روشن مؤمنين است و سبب تقويت روحيّه و پيشرفت و موفقيّت در اهداف عالي مي باشد.
حضرت علي (عليه السّلام) در نهج البلاغه مي فرمايد:
( لا تُدخِلَنَّ في مَشورَتِكَ بَخيلاً ... و لا جَباناً يُضعفُكَ عَنِ الامُوُر )
هرگز با بخيل و ترسو مشورت مكن،‌ زيرا شخص ترسو تو را در كارها ضعيف و سست مي كند.

ترس چيست؟

از امام مجتبي (عليه السّلام) سؤال شد: ترس چيست؟
ايشان در جواب فرمودند:
(الُجرأَةُ‌ علَي الصِّديقِ و النُّكُولُ عَن العَدوُّ ) (37)
جرأت و جسارت در مقابل دوست و پرهيز از دشمن است.
امام پنجم حضرت باقر (عليه السّلام) فرمودند:
( لا تقُارِن و لا تُواخِ ... الجِبانَ ... فَانِّهُ يَهرُبُ عَنكَ و عَن والدِيَهِ ) (38)
با افراد ترسو همنشيني و دوستي مكن كه او از تو و از پدر و
مادرش هم گريزان است.
و امام صادق (عليه السّلام) فرمود:
( لا تَصحَب خَمسَةً... و الجَبانَ فَانّهُ يُسُلِّمُكَ وَ يَفِرُّ عِندَ الشِّدَّةِ ) (39)
با پنج گروه همنشيني نكن [از جمله] با ترسو كه تو را تسليم ديگران مي كند و به هنگام سختي از تو مي گريزد.

حكايت

دو نفر براي شكار خرس به جنگلي رفتند،‌ خرسي از دور پيدا شد، يك نفرشان كه خيلي ترسو بود فرار كرد و از درختي بالا رفت ولي ديگري كه نمي توانست از درخت بالا برود؛ شنيده بود كه خرس با مرده كاري ندارد از اين رو روي زمين دراز كشيد و خود را به مردن زد،‌ خرس نزديك او آمد و قدري در اطراف او گشت و او را بو كرد و بي آنكه آسيبي به او برساند از آنجا دور شد، بعد از رفتن خرس رفيقي كه از غايت ترس رفيق خود را تنها گذاشته بود و بالاي درخت رفته بود پائين آمد و چون شرمنده بود از اينكه رفيقش را گذاشته و فرار كرده بود شوخي اي به خاطرش رسيد و گفت: راستي بگو ببينم آن وقتي كه خرس، سر به گوش تو گذاشته بود چه مي گفت؟
رفيقش جواب داد: « خرس به من گفت: با آدم ترسو رفاقت نكن. » (40)

7- تن پروران

از كساني كه نبايد با آنان رفاقت و دوستي كرد افراد بيكاره و تن پرور مي باشند،‌ در دين اسلام بسيار توصيه به كار و تلاش شده اقشار جامعه بايد فعّال و پرتلاش باشند. خداوند آنان را كه به دنبال كسب و كار باشند مورد محبّت قرار داده.
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
(مَن اَكلَ مِن كَدِّ يَديهِ كانَ يَومَ القِيامةِ في عَددِ الانبِياءِ وَ يَأخُذُ ثَوابَ الاَنبياءِ ) (41)
كسي كه از دسترنج خويش خورد، در روز حساب جزو پيامبران بوده ثواب آنان را خواهد داشت.
در روايت بالا ملاحظه شد كساني كه دنبال كار و فعاليّت باشند و با دسترنج خود امرار معاش نمايند در رديف انبيا خواهند بود.
اين امر حاكي از پاداش زياد زحمتكشان است،‌ كسي كه براي راحتي خانواده اش تلاش مي كند ثواب مجاهدت در راه خدا را دارد بلكه برتر، و از طرف مقابل تن پروري در دين اسلام محكوم است.
امام هفتم حضرت كاظم (عليه السّلام) فرموده اند:
( انَّ اللهَ يُبغَضُ العَبدَ النَوّامَ الفارغَ ) (42)
خداوند شخص پرخواب و تنبل را دشمن مي دارد.
و در حديثي از امام هفتم (عليه السّلام) وارد شده كه فرمودند:
« من فردي را كه در كارهاي دنيايش تنبل است دشمن مي دارم، زيرا كسي كه در كار دنيايش تنبل است در كارهاي مربوط به آخرتش نيز تنبل تر خواهد بود. »
بنابراين رفاقت با شخص تنبل و تن پرور اثرات سوئي دارد، روح كار و تلاش را در رفيق از بين مي برد.
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به علي (عليه السّلام) توصيه كردند كه:
( يا عَلِيٌّ:‌ مَن لَم تَنتَفِع بِدينهِ و لا دُنياهُ فَلا خَيرَ لَكَ في مُجالَسَتهِ ) (43)
اي علي كسي كه از دين و دنيايش سودي به تو نمي رسد، همنشيني و مجالست با او ارزشي ندارد.
و حضرت علي (عليه السّلام) در وصيّت به فرزندش امام حسن (عليه السّلام) فرموده:
( لا خَيرَ في مُعينٍ مَهينٍ ) (44)
دوستي با يارِ خوار و تنبل خيري ندارد.
و نيز حضرت علي (عليه السّلام) مي گويد:
( لا تَتَّكِل في اُمُورِكَ عَلي كَسلانٍ ) (45)
هيچ گاه بر تنبل اعتماد و تكيه نكن.
آري، افراد زيادي در جامعه بوده و هستند كه با تن پروران رفيق شده و از همه ارزشها جدا شدند و سقوط كردند.
دانش آموزان از تحصيل، دانشجويان از مراكز دانشگاهي، كارگران و كارمندان از محل كارشان جدا شده اند، در نتيجه به صورت تن پرور و بي كار و ولگرد، سرگردانند و هرچند صباحي دست به خطا و جنايت هائي از قبيل سرقت،‌ قاچاق و ... مي زنند، همه اين جنايتها نشأت گرفته از همنشيني و رفاقت با دوست تن پرور و بي كاره مي باشد.
علاوه بر اين، افرادي هستند كه درآمدهاي كلان داشته اند ولي همه را در مسير رفيق تن پرور و بي كار مصرف كرده و خود خانه نشين و نيازمند شده اند. رفاقت دوستان تن پرور اصلاً شايسته و سزاوار نيست و براي مصونيّت از اثرات خطرناك اين افراد بر هر فردي دوري جستن و مباشرت نكردن با آنان ضروري به نظر مي رسد.

8- بد سابقه ها و مشكوكان

هر كه با بدان نشيند اگر نيز طبيعت ايشان در او اثر نكند، به طريقت ايشان متّهم گردد و اگر حتّي شخصي به خراباتي رود براي نماز كردن، متّهم گردد به شراب خوردن، بدون شك عامل سازنده ي شخصيت انسان امور مختلفي است كه از اهمّ آنها همنشين و دوست خوب است چرا كه انسان خواه ناخواه تأثير پذير است، انسان بخش مهمّي از افكار و صفات اخلاقي خود را از طريق دوستانش مي گيرد، حفظ آبرو و حيثيت بر حفظ جان و تن مقدّم است و نشان مي دهد كه انسانهاي شريف چگونه و تا چه اندازه از اتّهام و تهمت مردم وحشت دارند، اسلام توصيه دارد از جايگاه و محافلي كه متّهم
مي شوي پرهيز كن: ( اِتقوا من مَواضِعِ التُّهَمُ )
حضرت علي (عليه السّلام) فرموده:
( مَن وَضعَ نَفسَهُ مَواضِعَ التُّهمَةِ فَلا يَلوُمَنَّ مَن اَساءَ بهِ الظَّنَّ ) (46)
هر كه خود را در جايگاه تهمت قرار دهد، نبايد ديگري را به خاطر بدگماني به وي سرزنش كند.
و نيز حضرت علي (عليه السّلام) فرموده:
( مَن دَخلَ مَداخِلَ السُّوءِ اتُّهِمَ ) (47)
هر كس در جاهاي ناشايست وارد شود، تهمت زده خواهد شد.
به همان صورتي كه اسلام پيروان خود را از رفت و آمد به جايگاه ها و محافل و مكان هائي كه در معرض تهمت قرار مي گيرند منع كرده از مراوده با دوستان و رفيقاني كه در نظر مردم بدسابقه و مشكوك هستند نيز برحذر داشته، زيرا كه اين شخص در صورت رفت و آمد با اين افراد سبب از دست دادن حيثيّت و آبروي خود مي شود و متّهم مي گردد.
حضرت علي (عليه السّلام) فرموده:
( مَن كانَ يُؤمِنُ بِاللهِ وَ اليَومِ الاخرِ فَلا يَقُومُ مَكانَ رَيبةٍ ) (48)
هر كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد در مكان تهمت و شك نايستد.
پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده:
( اَولَي النّاسِ بِالتُّهمَةِ مَن جالَسَ اَهلَ التُّهمَةِ ) (49 )
سزاوارترين اشخاص به اتهام و تهمت، كساني هستند كه همنشين اشخاص فاسد و گمراه باشند.
امام صادق (عليه السّلام) فرموده كه پدرم به من فرمود:
( يا بُنَيَّ، مَن يَصحَب صاحِبَ السُّوء لا يُسلَم ) (50)
پسرم؛ هر كس با بدان بنشيند سالم نمي ماند.
پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از حضرت سليمان نقل فرموده اند كه:
( لا تَحكُمُوا علَي رَجُلٍ بِشَيءٍ حَتيَّ تَنظُروا اِلي مَن يُصاحِب، فَانِّما يَعرِفُ الرَّجُلُ بِاَشكالِه وَ اَقرانِه و يُنسَبُ اِلي اَصحابهِ و اَخدانهِ ) (51)
درباره ي كسي قضاوت نكنيد تا به دوستانش نظر بيفكنيد چرا كه انسان به وسيله ي دوستان و ياران و رفقايش شناخته مي شود.
اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السّلام) فرموده:
( و مَنِ اِشتَبهَ عَليكُم اِمَرهُ وَ لَم تُعرَفُوا دِينَهُ، فَانُظروُا اِلي خُلطائهِ، فَاِن كانُوا اَهلَ دِينِ اللهِ فَهوُ عَلي دينِ الله، وَ اِن كانُوا عَلي غَيرِ دينِ الله فَلا حَظَّ لهُ مِن دينِ اللهِ ) (52)
هرگاه وضع كسي بر شما مشتبه شد و دين او را نشناختيد به دوستانش نظر كنيد، اگر اهل دين خدا باشند او نيز پيرو دين خداست و اگر بر دين خدا نباشند او نيز بهره اي از دين خدا ندارد.
و حضرت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) در اين باره فرموده:
( اَلمرءُ عَلي دينِ خَليلهِ وَ قَرينهِ ) (53)
روش آدمي بر طبق مذهب دوست و رفيقش خواهد بود.
و نيز پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده اند:
( فَليَنظُر اَحُدكُم مَن يُخالِلُ ) (54)
دقت كنيد با چه كسي دوست مي شويد.
« امرسون » گويد:
« به من بگو با چه كساني دوست و رفيق هستي تا بگويم كه چگونه آدمي هستي. » ( 55 )
« سنت بو » گويد:
« به من بگو چه اشخاصي را مي شناسي تا بگويم تو خود كيستي و از هوش و ذوق و اخلاق چه مايه داري. » (56 )
حقيقت همين است، آدمي هر چه خوب باشد ولي با رفيق بد سابقه و كسي كه در بين مدرم چهره خوبي ندارد رابطه ايجاد كند، مي گويند: خيلي خوب باشد همانند رفقيش است.
بنابراين بايد از اين گروه بدسابقه ها و مشكوكان نيز حذر كرد.

9- دروغگويان

دروغ از گناهان كبيره و از بدترين مفاسد اخلاقي و مهمّترين عامل فساد اجتماعي است، دروغ در اسلام حرام است و اسلام پيروان خود را توصيه به پرهيز از دروغ نموده.
همنشيني و رفاقت با دروغگو زيان آور است و خطرناك، و بزرگان و رهبران دين اسلام سفارش دارند كه از رفاقت با اين گروه برحذر باشيد:
اميرالمؤمنين علي (عليه السّلام) مي فرمايد:
( اِجتَنِب مُصاحَبةَ الكَذّابَ، فَاِن اضطُرِرتَ اِليهِ فَلا تُصَدِّقهُ ) (57)
از همنشيني با دروغگو بپرهيز، اگر به همنشيني با او مجبور شدي سخن او را باور نكن.
و نيز مي فرمايد:
( اِيّاكَ و مُصادَقةَ الكَذّابِ فَانَّهُ يُقَرِّبُ عَليكَ البَعيدَ و يُبَعِّدُ عَليكَ القَريبَ ) (58)
از همنشيني با دروغگو دوري كن، زيرا دورغگو نزديك را بر تو دور و دور را بر تو نزديك مي سازد. ( كاه را كوه و كوه را كاه جلوه مي دهد )
حضرت علي (عليه السّلام) هرگاه به منبر بالا مي رفت مي فرمود:
( يَنبَغي للِمُسلِم اَن يَجتنِبَ مُواخاةَ ثلَاثةٍ، الماجِنِ و الاَحمقِ و الكَذّابِ ) (59)
براي مسلمان سزاوار است كه از رفاقت سه كَس دوري كند:
هرزه، احمق و دروغگو.
و امام سجاد (عليه السّلام) به فرزندش امام باقر (عليه السّلام) فرموده:
( اِياكَ و مُصاحَبَةَ الكذَّاب فَاِنّهُ بِمَنزلَةِ السَّرابِ يُقرِّبُ لَكَ البَعيدَ و يُباعِدُ لَكَ القَريب َ) (60)
فرزندم؛ مبادا با دروغگو همنشين شوي، زيرا او همانند سراب است دور را برايت نزديك و نزديك را برايت دور جلوه مي دهد.

اين مرد دروغگو است

روزي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
ديشب در خواب ديدم كه مردي نزد من آمد و گفت: برخيز! برخاستم، دو مرد را ديدم كه يكي ايستاده و در دست خود چيزي شبيه به عصاي آهنين دارد و آن را بر گوشه دهان مرد ديگري كه نشسته است فرو مي برد، و به اندازه اي فشار مي دهد كه تا ميان دو شانه اش مي رسد، آنگاه بيرون مي آورد، طرف اول خوب مي شود و در طرف ديگر دهان او داخل مي كند، قسمت ديگر را هم مانند قبلي پاره مي كند، به آن مرد كه مرا حركت داد گفتم اين چه كسي است و براي چه اين طور عذاب مي كشد؟
گفت: اين مرد دروغگوست كه در قبر او را تا روز قيامت كيفر مي دهند. ( 61 )

عمل اهل جهنم چيست؟

مردي خدمت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) رسيد و عرض كرد يا رسول الله عمل اهل جهنم چيست؟
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: دروغ گفتن، زيرا وقتي شخصي دروغ گفت دور مي شود از اهل حق، هنگامي از که حق دور گرديد، كافر خواهد شد و وقتي كه كافر شد داخل آتش مي گردد. (62 )

آيا مؤمن دروغ مي گويد؟

مردي از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پرسيد: مؤمن زنا مي كند؟
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: ممكن است!
مرد گفت: مؤمن دزدي مي كند؟
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: ممكن است!
مرد گفت: مؤمن دروغ مي گويد؟
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:‌ نه، زيرا خداوند مي فرمايد كساني كه دروغ مي گويند ايمان ندارند. (63 )
از مطالبي كه عنوان شد درمي يابيم كه: دروغ، ارزش و اعتبار آدمي را از بين مي برد و خواري و ذلّت دنيا و آخرت را به دنبال دارد، لذا بايد از اين عمل زشت دوري جوئيم و با كساني كه اين عمل زشت را انجام مي دهند طرح دوستي نريزيم.

10- بخيلان

رفاقت با بخيلان، منع شده و از جمله كساني كه نبايد با آنان لاف دوستي و رفاقت زد بخيلان هستند.
ابتدا با معني بخل آشنا شويم و بخيل را بشناسيم.
بخل چيست؟ عبارت است از بذل و بخشش نكردن در جائي كه بايد بذل كرد، بخل ضد سخاوت است.
بخيل كسي است كه از احسان و نيكي و بخشش ناراحت گردد، و به
فقرا و مستمندان بخشش و انفاق و احسان كند. (64 )
امام صادق (عليه السّلام) بخيل را اينگونه معرفي مي نمايد:
( والبَخيلُ الَّذي لا يُؤَدّي حَقَّ اللهَ عَزّ و جلَّ في مالهِ )
بخيل كسي است كه حقوق الهي اموالش را نپردازد.
بخليلان كساني هستند كه از پرداخت واجبات الهي خودداري و اموالشان را در جاهاي ديگر مصرف و خرج مي كنند.
اميرالمؤمنين علي (عليه السّلام) مي فرمايد:
( اَيّاكَ و مُصاحَبَةَ البخيلِ فَانَّهُ يَقعُدُ عَنكَ اَحوجُ ما تَكونُ اليهِ ) (65)
از همنشيني با بخيل دوري كن زيرا از تو چيزي را كه بسيار بدان نيازمندي باز مي دارد.
حضرت امام زين العابدين (عليه السّلام) فرموده:
( اِيّاكَ وَ مصاحبة البَخيلِ، فَانَّهُ يَخذُلُكَ في مالهِ اَحوج ما تَكونَ اِليهِ ) (66)
از همنشيني با بخيل بپرهيز، زيرا او تو را در چيزي كه بدان نياز داري خوار مي كند.

پيامبر از بخيل دوري نمود

روزي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دور خانه ي كعبه طواف مي نمود، مردي را ديد دست بر پرده آويخته مي گويد:
خدايا تو را به عظمت اين خانه سوگند مي دهم كه گناهم را بيامرز.
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: گناهت چيست؟
مرد گفت: بزرگتر از آن است كه شرح دهم!
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: گناه تو بزرگتر است يا زمينها؟
مرد گفت: گناه من!
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: گناه تو از كوه ها بزرگتر است؟
مرد گفت: بله يا رسول الله!
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: از دنيا هم بزرگتر است؟
مرد گفت: بله يا رسول الله!
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: از آسمانها هم بزرگتر است؟
مرد گفت: بله يا رسول الله!
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: گناه تو بزرگتر است يا خداوند؟
مرد گفت: البته خداوند.
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: برايم تعريف كن گناهت چيست؟
مرد گفت: يا رسول الله من مردي ثروتمندم، هرگاه مستمندي به من مراجعه مي كند بسيار ناراحت مي شوم، مانند اين كه كسي با آتش گداخته به من روي بياورد.
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: از من دور شو، با آتش خود مرا نسوزاني، به آن خدايي كه مرا براي هدايت برانگيخته، اگر بين ركن و مقام دو هزار سال نماز بخواني و آنقدر گريه كني كه از اشك چشمت جويها جاري
شود و درختهايي آبياري گردد در صورتي كه با بخل بميري خداوند با سر در آتشت خواهد انداخت، واي بر تو. (67 )

11- چاپلوسان

همچنين بايد از رفاقت با چاپلوسان پرهيز كرد، زيرا آنان به ظاهر از دوستشان تعريف و تمجيد و تحسين مي كنند، آنان زبان فريبنده و گفتارهاي به ظاهر شيريني دارند كه نبايد مورد فريب زبان و سخنان به ظاهر شيرين آنان قرار گيريم.

خاك بر روي چاپلوس بپاشيد

شاعري نزد عثمان آمد و در حضور اطرافيان به مدح و ستايش او پرداخت، اطرافيان احسن گفتند، ابوذر خشمگين شد برخاست مشتي خاك برداشت و به صورت آن شاعر چاپلوس پاشيد.
به ابوذر اعتراض شد، ابوذر گفت: از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيدم كه فرمود به صورت مداحّان چاپلوس و متملّق خاك بپاشيد. (68 )

چاپلوس دورو

هنگامي كه معاويه؛ يزيد را به عنوان وليعهد در مسند كاخ حمراء نشاند، مردم مي آمدند بر معاويه سلام مي كردند، سپس به يزيد متوجّه شده و بر او سلام مي كردند، در اين ميان مردي چاپلوس به معاويه رو كرد و گفت:
اي اميرمؤمنان بدان كه اگر زمام امور مسلمانان را به فرزند خود يزيد نمي دادي، موضوع زمامداري مسلمانان ضايع مي شد.
« احنف بن قيس » كه از بزرگان و انديشمندان آن زمان بود در آنجا نشسته بود، معاويه به او گفت: تو چرا چيزي نمي گويي؟
احنف گفت: اگر راست بگويم از تو مي ترسم اگر دروغ بگويم از خدا مي ترسم.
معاويه دستور داد پول هنگفتي به چاپلوس دادند و گفت: خداوند تو را در راه اطاعت جزاي خير دهد.
وقتي احنف از مجلس بيرون آمد، با آن مرد چاپلوس روبرو شد، چاپلوس گفت: من به خوبي مي دانم كه بدترين مخلوقات خداوند اين معاويه است و پسرش، ولي پولها و درهم و دينارها در كنار او ريخته شده، ما نمي توانيم از آن پولها استفاده كنيم غير از اين راهي كه ديدي.
احنف گفت: ساكت باش، آدم دورو سزاوار است كه نزد خداوند روي سفيد نداشته باشد. (69 )

پدرم در گردنه خر دزدي مي كرده

مردي به حضور كريمخان زند آمد و از دو چشمانش اشك مي ريخت و هرچه مي خواست حرف بزند گريه امانش نمي داد، كريمخان از باب دلسوزي گفت او را به گوشه اي ببريد تا كمي آرام بگيرد، پس از آرامش به حضور كريمخان بردند و مورد نوازش شاه قرار گرفت، وقتي شاه از حالش پرسيد، گفت:
من روزگار بسيار تلخي داشتم، زيرا كور مادرزاد بودم و راه به جايي نمي بردم تا آنكه يك روزي افتان و خيزان خودم را به كنار قبر پدرت رساندم و از روح مقدّسش خواستم كه به من بينايي كرامت كند، آنقدر گريه كردم تا به خواب رفتم، در خواب يك مرد جليل القدري را ديدم كه به نزد من آمد و دست بر چشمان كور من گذاشت و گفت: من ابوالوكيل پدر كريم خان هستم و چشمت را شفا داده ام.
بعد از اين صحبت از خواب برخاستم ديدم چشمهاي نابيناي من باز شده و جهان تاريك در برابر ديده ام روشن گرديد، اينك خدمت رسيدم تا به عرض برسانم كه قبله عالم فرزند چنين پدري هستيد هر امري بفرمائيد مطيع فرمانم.
كريم خان دستور داد دژخيمي بيايد تا چشمان اين مرد را از جا درآورد، حضّار به شفاعت برخاسته و گفتند:
اين مرد از فرط بيچارگي چنين گفته تا عطائي و بخششي از شما دريافت نمايد، وكيل شفاعت مردم را پذيرفت و از تقصير او گذشت و گفت: پدرم تا زنده بود در گردنه « بيد سرخ » خر دزدي مي كرده، حالا كه من به اين مقام رسيدم، چاپلوسان براي او مقبره ساختند و اكنون تو دروغگوي چاپلوس او را صاحب معجزه مي خواني، اي كاش چشمانت را درمي آوردم تا مي رفتي دوباره از او چشم سالم مي گرفتي. (70 )
آري در هر عصر و زماني چنين افراد چاپلوسي بوده اند و هم اكنون نيز وجود دارند و در آينده هم خواهند بود كه براي به دست آوردن متاع دنيا و پست و مقام آن، نزد اربابان و صاحبان منصب چاپلوسي
كنند، وليكن ما بايد هوشيار و مراقب باشيم زيرا آنان فقط به فكر منافع خويش هستند.
در اين باره رواياتي موجود است كه اشاره دارد به مذمّت چاپلوسان و نيز آنهائي كه دوست دارند از آنها مدح و ستايش شود.
قال علي (عليه السّلام):
( طَلبَ الثَّناء لِغيَر اِستحقاقِ خُرقٌ ) (71)
تمنّاي ثنا و تعريف نابجا از مردم داشتن ابلهي و حماقت است.
قال علي (عليه السّلام):
( الثَّناءُ بِاكثرَ مِن الاستِحقاقِ مَلَقٌ ) (72)
تعريف بيش از حد، تملق و چاپلوسي است.
قال علي‌ (عليه السّلام):
( اَكبرُ الحُمقِ الاغراقُ في المَدح و الذَّمَّ ) (73)
بزرگترين مراتب حماقت زياده روي در تعريف و توبيخ است.
قال علي (عليه السّلام):
( لَيسَ مِن اَخلاقِ المُؤمنِ المَلَقُ ) (74)
چاپلوسي از اخلاق مردان با ايمان نيست.
داراب شهريار گويد:
« آنكه در دوستي تو را ستايش كند به چيزي كه در تو نباشد در دشمني نيز روايت كند چيزي را كه در تو نيست. » (75 )
و اميرمؤمنان علي بن ابيطالب (عليه السّلام) در اين زمينه مي فرمايد:
( لا تَصحَبِ المالِقَ فَيُزَيِّنَ لَكَ فِعلَهُ وَ يَودُّ اَنّكَ مِثلُه ) (76)
با چاپلوس رفاقت مكن كه او كارش را براي تو زينت مي دهد و دوست دارد تو هم مانند او باشي.

12- احمقان

يكي از شرايطي كه دين اسلام براي گزينش رفيق معرفي و توصيه مي كند عاقل بودن است، و به همان اندازه بلكه بيشتر سفارش دارد كه از دوستان ابله و احمق پرهيز شود و منع مي كنند از رفاقت با آنان، زيرا دوست احمق مشكل آفرين است، موجبات ناراحتي و غصّه است، مايه رنج و تعب و مي شود، دلها را سست و سياه مي كند و بالاخره آدمي را مي سوزاند، دوستي با احمق ناپايدار است.

انواع انسانها

افراد از نظر فكري و روحي سه گونه اند:

الف ) عاقل كامل:

كسي است كه راه نجات را بيابد و با پاي استوار به سوي آن رهسپار گردد.

ب ) نيم عاقل:‌

كسي است كه درمانده شده ولي سعي مي كند كه از عاقل پيروي كند و خود را نجات دهد.

ج ) احمق:

كسي است كه در لجن زار غفلت افتاده، پيروي از شخص عاقل را براي خود ننگ و عار مي داند و در نتيجه سقوط مي كند و نابود مي شود.

احمق كيست؟

سه ماهي، در يك آبگير و در كنار دريا زندگي مي كردند، يكي از سه ماهي عاقل بود، دومي نيمه عاقل بود و سومي احمق بود. صيّادان تور خود را به آن آبگير افكندند تا آن سه ماهي را بگيرند.
ماهي عاقل گفت: با آن دو مشورت نمي كنم و راه نجات خود را پيش مي گيرم و مي روم كه وقت مشورت نيست، بايد مخفيانه از گزند دشمن فرار كرد، اين ماهي از آن آبگير چشم پوشيد و با سعي و كوشش، راه دريا را پيدا كرد و پس از تحمّل رنجها و خطرها، خود را به درياي پهناور رساند و نجات يافت.
ماهي نيمه عاقل:‌ اين دست و آن دست مي كرد، و خود را ناگهان در خطر صيد ديد، گفت: اي كاش به دنبال او مي رفتم و از او جدا نمي شدم ولي ديگر حسرت و افسوس سودي ندارد و بايد به فكر نجات خود باشم، بنابراين خود را به مردن زد و شكم را روي آب آورد، آب او را مانند خاشاك بي وزن، بي اختيار حركت مي داد، ماهيگيران اندوه بسيار خوردند كه ماهي مرده است ولي ماهي به اين ترتيب خود را نجات داد.
ولي ماهي سوم ( احمق ) كه اصلاً ميانه اي با راهنما نداشت، مثل مار گزيده اي به اين سو و آن سو، جست و خيز مي كرد تا نجات يابد،
ولي به دام صيّاد افتاد و حماقتش او را به آتش انداخت، آن ماهي در حالي كه از گرماي آتش مي سوخت با خودش گفت: مگر تو را هشدار ندادند. پس جواب خود را داد كه:‌ آري ولي اگر اين بار نجات يابم هشدارِ هشداردهنده را گوش مي كنم، او با خود مي گفت كه اگر فرصتي بدست آورم:

دامن عاقل بگيرم روز و شب *** تا نيفتم در چنين رنج و تعب (77 )

چرا به احترام قنبر قيام نكنم؟

روزي قنبر خدمتگزار علي (عليه السّلام) به مجلس يكي از مردان متكبّر و تجاوزكار وارد شد، در محضر وي جمعي نشسته بودند از آن جمله مرد كوته فكر و احمقي كه خود را از شيعيان ثابت قدم علي (عليه السّلام) مي دانست،‌ موقعي كه قنبر به مجلس وارد شد، آن شيعه موقع ناشناس براي احترام قنبر به پاس مقام شامخ علي (عليه السّلام) از جا برخاست و عملاً مقدم او را گرامي شمرد.
مرد متكبّر از اين كار ناراحت شد و به او گفت: آيا در محضر من براي ورود يك غلام قيام مي كني؟
مرد موقع ناشناس به جاي آن كه سكوت كند و حرفي نزند، جوابي داد كه ناراحتي شخص متكبّر بيشتر شد و گفت: چرا به احترام قنبر قيام نكنم؟‌ او به قدري بزرگوار است كه فرشتگان بالهاي خود را در راه وي مي گسترانند و قنبر روي بال ملائك راه مي رود. اين اظهار دوستي نابجا و بي مورد چنان مرد متكبّر را ناراحت كرد كه از جاي برخاست قنبر را زد و به او ناسزا گفت. (78 )

احمق يعني اين؟

روزي احمقي از خانه اش خارج مي شد، ديد جنازه شخصي در كنار چاه منزلش افتاده، او را به چاه انداخت، پدر احمق از عمل فرزندش آگاه شد فوري جنازه آن مرد را بيرون آورد قوچي را كشت و به چاه انداخت و جنازه را در جايي دفن كرد اولياي مقتول در كوفه در جستجوي مقتول بودند، احمق آنان را ديد و گفت در منزل ما مقتولي هست، بيائيد ببينيد او از شماست؟
آنها به منزل وي آمدند، احمق را وارد چاه كردند، در ميان چاه قوچي ديد،‌ فرياد زد: آيا گمشده شما شاخ داشت؟‌ آنها به محض شنيدن اين جمله خنديدند و از او دست كشيدند.

قصّه اي ديگر

خرسي گرفتار چنگال اژدها شد، نعره اش ازدرد و وحشت بلند گرديد، شير مردي با شنيدن فرياد به سوي او آمد و با يك حمله خرس را از كام اژدها نجات داد.
خرس براي حق شناسي همچون سگ اصحاب كهف، ملازم آن شيرمرد بود و از او نگهباني مي كرد تا اينكه آن مرد قهرمان در بيابان خسته شد و بر زمين دراز كشيد تا كمي بخوابد و استراحت نمايد، مردي از آنجا عبور مي كرد، ديد خرس درنده اي از شخصي كه خوابيده است نگهباني مي كند او تعجّب كرد و به آن شخص گفت قصّه تو با اين خرس چيست؟
آن مرد موضوع را براي رهگذر بازگو كرد، مرد رهگذر گفت:‌ در عين حال به خرس دل مبند و از دوستي ابله بپرهيز. شيرمرد به سخن
رهگذر اعتنا نكرد و با خود گفت: او از روي حسادت اين حرف را مي زند، چرا كه اين حيوان در كمال مهرباني از من نگهباني مي كند، سپس گفت: اي رهگذر حسودي مكن، من از خرس آزاري نديده ام تا او را از خود دور سازم، مرد رهگذر گفت: من خواستم به تو خدمتي كنم، و باز مي گويم با خرس همنشيني نكن.
آن مرد نصايح رهگذر را گوش نكرد، رهگذر از آنجا رفت و شيرمرد خسته، بار ديگر دراز كشيد و خوابيد، خرس از او نگهباني مي كرد و مگسهايي كه روي او مي نشستند را با دستهاي خود رد مي كرد تا اينكه خرس از آمد و رفت مكرر مگس ها خشمگين شد، لذا سنگ بزرگي برداشت و آن را بلند كرد و محكم بر سر يكي از مگس هائي كه روي صورت آن شخص نشسته بود زد و با اين عمل مغز شيرمرد متلاشي گشت و در دم جان سپرد. (79 )
آري مراقب باشيد كه همنشيني با احمقان خطرناك است و حتماً از آنان پرهيز كنيد.
رفيق احمق و نادان مايه رنج و زحمت است، مي خواهد به رفيق خود سودي رساند ولي از روي ناداني به او ضرر و زيان مي زند.
در اين جا توجه خوانندگان گرامي را به رواياتي كه در اين زمينه وارد شده جلب مي كنيم.
حضرت اميرالمؤمنين علي (عليه السّلام) در موارد متعددي مي فرمايد:
( مَوَدَّةُ الاَحمقِ كشَجَرةِ النّارِ يَأكُلُ بَعضُها بَعضاً ) (80)
دوستي با احمق همچون درختي است كه آتش گرفته است كه
بعضي از قسمتهاي آن بعض قسمتهاي ديگر را مي خورد.
( مَودَّةُ الحُمقي تَزُولُ كَما يزُولُ السَّرابُ وَ تَقشَعُ كَما تَقشََعُ الضُّبابُ ) (81)
دوستي احمق مانند سراب زود از بين مي رود و مانند ابر زود پاره پاره مي شود.
( اِيّاكَ وَ مُصاحَبَةَ الاحَمَقِ فَانِّهُ يُريدُ اَن يَنفَعَكَ فَيَضُرُّكَ ) (82)
از همنشيني با احمق دوري كن زيرا احمق مي خواهد سودت رساند ولي زيانت مي زند.
( صُحبةَ الاَحمقِ عَذابُ الرُّوحِ ) (83)
هم صحبت شدن با احمق روح را رنج مي دهد.
( صَديقُ الاَحمقِ في تَعَبٍ ) (84)
دوست شخص احمق هميشه در رنج است.
( صَديقُ الاَحمقِ مَعرِضٌ للعَطَّبِ ) (85)
دوست شخص احمق هميشه در لب پرتگاه تباهي است.
( وَ اَفِرر كُلَّ الفِرارِ مِنَ الَّلئيمِ الاَحمقِ ) (86)
وهرچه مي توانيد از انسانهاي پست و احمق فرار كنيد.
( و مَن لَم يَتَجنَّب مُصاحَبَةَ الاَحمقِ اَو شَكَ اَن يَتخلَّقَ بِاَخلاقِهِ ) (87 )
كسي كه از همنشيني با احمقان پرهيز نكند به زودي به اخلاق آنان نيز گرفتار آيد.

13- شرابخواران

قبلاً بايد بدانيم كه شراب داراي اثرات بد روحي، فكري، جسمي، رواني، فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي، اخلاقي است كه حضرت ثامن الحجج علي بن موسي الرضا (عليه السّلام) در اين باره فرموده اند:
( حَرَّمَ اللهُ الخَمرَ لمِا فيها مِنَ الفَسادَ وَ مِن تَغييرِ عُقُولِ شارِبيها وَ حمَلهِا اِيّاهُم عَلي اِنكارِ الله عزَّوجلَّ وَ الفِريةِ علَيهِ و عَلي رُسُلهِ و سايرَ ما يَكونُ مِنهُم مِنَ الفَسادِ و القَتلِ و القَذفِ و الزِّنا وَ قِلَّةُ‌ الاحتِجاز مِن شَيءٍ مِنَ المَحارِم فَبذلِكَ قَضَينا عَلي كُلِّ مُسكرٍ مِن الاشربةِ اَنّهُ حَرامٌ مُحَرَّمٌ لِانّه يَأتي من عاقِبَتها مَا يأتي مِن عاقبةِ الخَمرِ )
خداوند از اين رو شراب را حرام كرده كه موجب فساد و دگرگوني عقل شرابخواران شده و باعث مي شود كه شرابخوار ذات پاك خدا را انكار كند و به خدا و رسولانش ناسزا بگويد، موجب گناهان ديگري مانند فساد، قتل،
تهمت، زنا و احتراز اندك از محرمات مي گردد، از اين رو حكم كرده ايم كه هر گونه نوشابه مست كننده حرام است زيرا اين نوشابه ها نيزهمان نتيجه سوء شراب را دارند. (88 )
پيامبر بزرگوار اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايند:
( شارِبُ الخَمرِ كَعابدِ وَ ثَنٍ يا عَلي شارِبُ الخَمر لا يَقبَلُ اللهُ عزَّ و جلَّ صلاتَهُ اَربعينَ يَوماً، فَان ماتَ فِي الاَربعينَ ماتَ كافِرا ) (89)
شرابخوار مانند بت پرست است، اي علي خداوند نماز شرابخوار را تا چهل روز قبول نمي كند، و اگر او در چهلمين روز شرابخواريش، بميرد كافر مرده است.
حضرت فاطمه زهرا (عليها السّلام) فرموده:
( وَ ( جَعلَ اللهَ ) النَّهيَ عَن شُربِ الخَمرِ تَنزيها عَنِ الرِّجس ) (90)
خداوند به خاطر دوري از پليدي،‌ از شراب خوردن نهي كرد و آن را ممنوع نمود.
امام رضا (عليه السّلام) فرموده:
( لا تُجالِسُ شارِبَ الخَمرِ و لا تُسِّلِم عَلَيهِ ) (91)
با شرابخوار همنشين نشو،‌ و بر او سلام نكن.

ثمره رفاقت با شرابخوار

هنگامي كه مسلمانان از آزار وسخت گيري قريش به تنگ آمدند عدّه اي به دستور پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به حبشه هجرت كردند، قريش براي نابود كردن و يا برگردانيدن مهاجرين، « عمروعاص » و « عمارةبن وليد » را با هداياي زيادي پيش نجاشي پادشاه حبشه فرستادند. در چند روز مسافرت، اين دو نفر از شرابي كه آورده بودند مي خوردند،عمروعاص در اين مسافرت زن خود را همراه داشت عمارة در حين مستي ميل به زن او پيداكردبه زن عمرو عاص گفت: مرا ببوس، عمر وعاص با كمال بي غيرتي كه از شراب به وجود آمده بودبه زن خود گفت عمارة را ببوس، زن بنا به دستور شوهرش عمارة را بوسيد، شراب كار خود را كرد، عمارة نسبت به آن زن عشق و علاقه شديدي پيدا نمود و پيوسته دنبال فرصتي بود كه خود را به او نزديك كند، ولي او امتناع ورزيد عمروعاص كنار لبه كشتي براي ادرار نشسته بود عمارة از پشت سر او را در ميان آب انداخت ولي عمروعاص به جديّت زياد خود را به لبه كشتي رسانيده نجات يافت، فهميد عمارة نقشه داشته او را از ميان ببرد، كينه اش را در دل گرفت. وقتي به حبشه رسيدندپس از چند روز اقامت، عمارة با زن نجاشي رفت وآمدي پيداكرد، عمارة در هر مرتبه كه با او ملاقات مي نمود جريان را براي عمروعاص شرح مي داد، عمروعاص مي گفت: من باور نمي كنم مگر اينكه نشانه اي براي اثبات گفته بياوري، زيرا او زني نيست كه فريب مثل تو را بخورد، اگر راست مي گويي درخواست كن از عطر مخصوص نجاشي به تو بدهد، من عطر او را مي شناسم. در ملاقات بعدي مقداري از عطر نجاشي
گرفته با خود آورد، عمروعاص گفت: اينك گفته تو را تصديق مي كنم و عمارة را بر اين عمل زشت بيشتر تشويق كرد. عمروعاص دراولين فرصت خود را به نجاشي رسانيده نمونه عطر را به او نشان داد و و مطلب را گفت، نجاشي پس از كشف حقيقت دستود داد جيوه در داخل آلت عمارة كردند و ... . . (92 )

به او اعتماد مكن و مال را به او نسپار.

اسماعيل فرزند امام صادق (عليه السّلام) مقداري سرمايه داشت، مردي از قريش مي خواست به سمت يمن براي تجارت برود، اسماعيل نزد پدر آمد و گفت: فلان شخص عازم يمن است و من اين مقدار مال دارم صلاح مي دانيد اين مال را به دهم تا براي من جنس خريده و بفروشد و سودي به من رسد؟
امام (عليه السّلام) فرمودند: فرزندم آيا به تو نرسيده كه اين شخص شرابخوار است؟ اسماعيل گفت: مردم چنين مي گويند. امام (عليه السّلام) فرمود: فرزندم به او اعتماد مكن و مال را به او نسپار.
اسماعيل اندرز پدر را نپذيرفت و مال خود را به او داد، او هم به يمن رفت و مال اسماعيل را خورد و در مراجعت به او هيچ نداد.
وسم حج شد، اسماعيل به همراهي امام (عليه السّلام) به حج مشرف شد، روزي در حال طواف دعا كرد و گفت: خدايا مالي كه از دستم رفت به من عوض ده و در برابرش به من اجر ثواب و مرحمت فرما.
امام (عليه السّلام) به او رسيد و دست مباركش را بر پشت او گذاشت و فرمود: فرزندم به خدا سوگند كه را بر خدا حقّي نيست و در برابر مالي كه
ازتو تلف شده عوض واجري برايت نخواهد بود، زيرا تو اعتماد كردي بر كسي كه به تو گفتند شرابخوار است.
اسماعيل گفت: اي پدر، من كه به چشم خودم شرابخواري او را نديده ام، مردم مي گويند.
امام (عليه السّلام) فرمود: هرگاه دسته اي از مؤمنين نزد تو شهادت دادند آنها را تصديق كن و شرابخوار را امين خود قرار مده. (93 )

هارون بن جهم گويد:

امام صادق (عليه السّلام) هنگامي كه در « حيره » بر « منصور دوانيقي » وارد شد من در خدمت ايشان بودم. يكي از فرماندهان نظامي پسر خود را ختنه كرد و جمعي را مهمان نمود، حضرت صادق (عليه السّلام) هم جزء كساني بود كه در اين مهماني حضور داشت، در حالي كه آن جناب غذا مي خورد و عدّه اي بر سر سفره بودند، شخصي آب خواست ظرف شرابي برايش آوردند، همين كه آن مرد ظرف را گرفت امام (عليه السّلام) از جا برخاست و بيرون آمد، بعد كه علّت بلند شدن را از حضرت پرسيدند فرمود:
( مَلعُونٌ مَلعوُنٌ مَن جَلسَ طائِعاً عَلي مائِدَةٍ يَشرَبُ عَلَيها الخَمرَ ) (94)
ملعون است ملعون است،‌ شخصي كه به اختيار خود بنشيند بر سر سفره اي كه شراب بر آن سفره خورده شود.

14- ناسزاگويان

چهاردهمين معيار براي شناخت رفيق بد آن است كه ناسزاگو و بدزبان باشد، اسلام فحش را حرام مي داند، به خاطر عواقب سوء دنيوي و اخروي آن، لذا پيروان خود را از بدگويي و فحّاشي برحذر داشته است.
در اين باب روايات بسياري از ائمه معصومين (عليه السّلام) است كه به چند روايت اشاره مي كنيم:
پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده:
( اَلجنَّةُ حَرامٌ علي كُلِّ فاحِشٍ اَن يَدخُلَها ) (95)
بهشت بر هر انسان بدزبان و ناسزاگو حرام است.
و نيز آن حضرت (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد:
( اِيّاكُم و الفُحشَ فَانَّ اللهَ عزَّ و جلَّ لا يُحِبُّ الفاحِش َالمُتَفَحِّشَ ) (96)
دوري كنيد از فحش دادن، زيرا خداوند دوست ندارد دشنام دهنده دشنام جوي را.
امام باقر (عليه السّلام) فرموده:
( سِلاحُ اللِئام قَبيحُ الكَلام ) (97)
اسلحه انسان پست آنست كه سخنان زشت بگويد.
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده:
( اِنَّ اللهَ حَرَّمَ الجَنّةَ علَي كُلِّ فَحّاشٍ بَذيءٍ قَليلَ الحَياءِ لايُبالي ما قالَ و لا ما قيلَ لَهُ ) (98)
خداوند بهشت را حرام كرده است بر هر فحش دهنده و ناسزاگوي كم حيا كه نسبت به آنچه مي گويد و مي شنود بي باك است.
پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد:
( اِنَّ مِن شرِّ عبادِ اللهِ مَن تُكرَهُ مُجالَستُةُ لِفُحشهِ ) (99)
بدترين بندگان خدا كسي است كه به جهت دشنام گوئي او از همنشيني و مجالست با او كناره گيري كنند.
لقمان حكيم به فرزندش فرمود:
( يا بُنَيِّ لا يَغُرَّنَّكَ خَبيثَ اللّسانِ، فَانَّهُ يُختَمُ عَلي قَلبهِ وَ تَتَكلَّمُ جَوارِحُهُ وَ تَشهَدُ علَيهِ ) (100)
فرزندم هيچ گاه شخص بدزبان تو را فريب ندهد زيرا بر دلش مهر زده شود و اندام و جوارحش سخن بگويند و عليه او شهادت دهند.

حكايت

امام صادق (عليه السّلام) مي گويد: در بني اسرائيل مردي بود كه سه سال پيوسته دعا مي كرد كه خدا پسري به او دهد، دعايش مستجاب
نمي شد، همين كه ديد خدا دعا و خواسته او را برنمي آورد گفت: پروردگارا آيا من از تو دورم و تو سخن مرا نمي شنوي، يا تو به من نزديكي و جوابم نمي دهي؟
كسي در خواب نزدش آمد و به او گفت: تو سه سال تمام خدا را به زباني بد و هرزه و دلي سركش و ناپرهيزكاري و نيّتي نادرست مي خواني، پس بايد از هرزه گوئي به درآيي و دلت پرهيزكار و نيّتت درست گردد تا دعايت مستجاب شود.
امام صادق (عليه السّلام) فرمود: آن مرد به دستور عمل كرد سپس دعا كرد و خدا را خواند و داراي پسري شد. (101 )
نتيجه آن است كه پروردگار زبان هرزه گو را نمي پسندد و چنين شخصي را دوست ندارد، لذا آن شخص تا سه سال دائماً از پروردگار درخواست دارد ولي خداوند او را به خاطر آن كه بدزبان است از خود طرد مي كند، به اين معنا خداوند ناسزاگو را دوست خود برنمي شمارد، بنده ي خدا نيز نبايد با فرد ناسزاگو و فحاش لاف رفاقت و دوستي بزند.

از من دور شو

عمروبن نعمان گويد: حضرت صادق (عليه السّلام) رفيقي داشت كه آن حضرت را به هر جا كه مي رفت رها نمي كرد و از او جدا نمي شد، روزي در بازار كفاشها همراه حضرت مي رفت و دنبالشان غلام او كه اهل سِند بود مي آمد، ناگاه آن مرد به پشت سر خود متوجّه شد ه و غلام را خواست و او را نديد و تا سه مرتبه او را صدا زد ولي او را
نيافت سپس به عقب برگشت و او را ديد و گفت: اي زنا زاده كجا بودي؟
حضرت صادق (عليه السّلام) دست خود را بلند كرد و به پيشاني خود زد و فرمود: سبحان الله مادرش را به زنا متّهم مي كني؟ من خيال مي كردم تو خوددار و پارسايي و اكنون مي بينم كه ورع و پارسايي نداري. عرض كرد: قربانت گردم مادرش زني مشركه است. امام (عليه السّلام) فرمود: مگر ندانسته اي كه هر ملّتي براي خود ازدواجي دارند، از من دور شو. راوي حديث مي گويد:‌ ديگر او را نديدم كه با آن حضرت راه برود تا آنگاه كه مرگ ميان آنها جدايي انداخت. (102 )

15- قاطع ارحام

به اجماع علماء، از جمله محرّمات عظيمه و گناهان شديده قطع رحم است كه موجب عذاب آخرت و بلاهاي دنياست و از جمله مردماني كه نبايد با آنان رفاقت و دوستي برقرار نمود همين دسته از مردم هستند، زيرا اگر با دقّت به عمق موضوع فكر شود، آيا كسي كه از اقوام و خويشان خود جدا شود با غريبها و ديگران وفادار خواهد بود و آيا كسي كه از مادرش كه شيره ي جان خود را به او داده و از هر گزند و بلائي او را مصون داشته و همچنين از پدري كه از كودكي تحت تكفّلش بوده و نيز از برادر و خواهر صلبي خود جدا شده و قهر كرده با رفيق وفادار خواهد بود، به هر حال قضاوت با شما.
امام زين العابدين (عليه السّلام) مي فرمايد:
( وَ اِيّاكَ و مُصاحَبةَ القاطعِ لِرَحمهِ فَانِّي وَجدتُه مَلعوُناً في كتابِ اللهِ عزَّ و جلَّ في ثَلاثةِ مَواضِعَ ) (103)
مبادا با آن كس كه قطع رحم كند رفاقت كني كه من او را در سه جاي ملعون يافتم.

پي‌نوشت‌ها:

1- قرآن كريم، سوره مجادله، آيه 22.
2- قرآن كريم، سوره انعام، آيه 105.
3- قرآن كريم، سوره انعام،‌ آيه 68.
4- استاد مكارم شيرازي و جمعي از فضلا،‌ تفسير نمونه،‌ ج 5، ص 68.
5 - قرآن كريم، سوره نساء،‌ آيه 14.
6- صادق احسانبخش،‌ آثار الصادقين، جلد 2، ص 260.
7- عبدالواحد آمدي، غررالحكم، جلد 2، ص 805.
8 - مرحوم كليني،‌ اصول كافي،‌ جلد 4، ص 456.
9- همان، ص 82.
10- عبدالواحد آمدي، غررالحكم، ‌جلد 1، ص 159.
11- مرحوم كليني، اصول كافي،‌ جلد 4، ص 454.
12- عبدالواحد آمدي، غررالحكم، جلد 1،‌ ص 147.
13- همان،‌ جلد 1،‌ ص 153.
14- همان،‌ جلد 1، ص 143.
15- علي اكبر بابازاده، آئين دوستي، ص 169.
16- محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ج 2، ص 63.
17- مرحوم كليني (رحمه الله)، اصول كافي، جلد 4، ص 455.
18- محمد محمدي اشتهاردي، گفتار دلنشين، ص 112.
19- علامه مجلسي،‌ بحارالانوار،‌ ج 74.
20- شيخ مفيد، الاختصاص، ص 333.
21- شيخ مفيد، الاختصاص، ص 333.
22- عبدالواحد آمدي،‌ غررالحكم، جلد1، ص 31.
23- همان، جلد 2، ص 505.
24- علي اكبر بابازاده،‌ آئين دوستي،‌ ص 142.
25- ابن شعبة حراني، تحف العقول، ص 329.
26- محمد محمدي اشتهاردي، داستان دوستان، ج 3، ص 168.
27- قرآن كريم، سوره اعراف، آيه 199.
28- عبدالواحد آمدي، غررالحكم، جلد 1، ص 143.
29- همان، جلد 2، ص 805.
30- همان،‌ جلد 2، ص 761.
31- عبدالواحد آمدي، غررالحكم، جلد 2، ص 764.
32- محمد جواد طبسي،‌ حقوق فرزندان در مكتب اسلام، ص 183.
33- ابن شعبه حراني،‌ تحف العقول،‌ ص 260.
34- شيخ عباس قمي،‌ سفينة البحار، ج 2، ص 108.
35- موسي خسروي، پند تاريخ،‌ جلد 4، ص 94.
36- همان،‌ ص 88.
37- ابن شعبه حراني، تحف العقول، ص 227.
38- شيخ صدوق، خصال، ص 244.
39- علي اكبر بابازاده، آئين دوستي،‌ ص 181.
40- محمد محمدي اشتهاردي، پندهايي از تاريخ، ص 20.
41- علي اكبر بابازاده،‌ آئين دوستي، ص 190.
42- علي اكبر بابازاده،‌ آئين دوستي، ص 192.
43- شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 8، ص 431.
44- نهج البلاغه، نامه ي 31.
45- محمدي ري شهري،‌ ميزان الحكمه، جلد 8، ص 393.
46- نهج البلاغه،‌ حكمت 151.
47- نهج البلاغه، حكمت 341.
48- مرحوم كليني (رحمه الله)، اصول كافي، ج 4، ص 87.
49- محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، جلد 1، ص 538.
50- شيخ عباس قمي، سفينة البحار، جلد 2.
51- استاد ناصر مكارم شيرازي و جمعي از فضلا، تفسير نمونه، ج 15، ص 73.
52- همان.
53- سيّد محمد صحفي،‌ تعاليم آسماني، ص 206.
54- علي اكبر بابازاده،‌ زمينه هاي فساد در جامعه، جلد 1، ص 452.
55- سيّد يحيي برقعي،‌ چكيده انديشه ها، جلد 1، ‌ص 232.
56- همان.
57- عبدالواحد آمدي، غررالحكم، جلد 1، ص 122.
58- عبدالواحد آمدي، غررالحكم، جلد 1، ص 168.
59- مرحوم كليني (رحمه الله)، اصول كافي، جلد 4، ص 85.
60- مرحوم كليني (رحمه الله)،‌ اصول كافي، جلد 4،‌ ص86.
61- شيخ عباس قمي، منتهي الامال، جلد 1، ص 338.
62- موسوي خسروي، پند تاريخ، جلد 1، ص 246.
63- همان.
64- سيّد علي قرشي، قاموس قرآن، جلد 1، ماده بَخَلَ.
65- نهج البلاغه،‌ قصار 37.
66- مرحوم كليني (رحمه الله)، اصول كافي، جلد 1، ص 86.
67- موسي خسروي، پند تاريخ، جلد 4، ص 77.
68- محمد محمدي اشتهاردي، پندهايي از تاريخ، ص 288.
69- همان، ص 322.
70- محمد مهدي تاج لنگرودي، كشكول ممتاز، ص 205.
71- عبدالواحد آمدي،‌ غررالحكم، جلد 2، ص 47.
72- نهج البلاغه، حكمت 347.
73- محمدي ري شهري، ميزان الحكمة، جلد 2، ص 530.
74- ابن شعبه حراني، تحف العقول، ص 205.
75- سيّد يحيي برقعي، چكيده ها و انديشه ها، ‌جلد 1، ص 233.
76- عبدالواحد آمدي، غررالحكم، جلد 2.
77- محمدي اشتهاردي، داستانهاي مثنوي، جلد 2، ص 67.
78- محمد تقي فلسفي، جوان فلسفي، جلد 2، ص 334.
79- محمد محمدي اشتهاردي، داستانهاي مثنوي، جلد 1، ص 121.
80 - عبدالواحد آمدي، غررالحكم، جلد 2، ص 763.
81- عبدالواحد آمدي، غررالحكم، جلد 2، ص 763.
82 - همان، جلد 1، ص 148.
83 - همان، جلد 1، ص 455.
84 - همان، جلد 1، ص 456.
85- همان، جلد 1،‌ ص 457.
86 - مرحوم كليني (رحمه الله)، اصول كافي، جلد 2، ص 683.
87 - محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، جلد 2، ص 529.
88- حر عاملي،‌ وسائل الشيعه، جلد 17، ص 262.
89 - محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، جلد 77، ص 47.
90- سيّد محمد كاظم قزويني، فاطمه من المهد الي الحد، خطبه حضرت زهرا (عليها السّلام)
91- محمدي اشتهاردي، گفتار دلنشين، ص 218.
92- موسي خسروي، پند تاريخ، جلد4، ص17.
93- شهيد دستغيب، قلب سليم، جلد 3، ص 945.
94- موسي خسروي، پند تاريخ،‌ جلد 4، ص 29.
95- محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، جلد 7، ص 408.
96- همان، ص 408.
97- همان،‌ ص 410.
98- مرحوم كليني، اصول كافي، ج 4، ص 15.
99- همان،‌ ص 17.
100- شيخ مفيد، الاختصاص.
101- مرحوم كليني (رحمه الله)، اصول كافي، ج 4، ص 16.
102- مرحوم كليني (رحمه الله)،‌ اصول كافي، جلد 4، ص 15.
103- مرحوم كليني (رحمه الله)،‌ اصول كافي، جلد 4، ص 86.

منبع مقاله :
خرمي مشگاني، ابراهيم؛ (1389)، رفيق شناسي، نشر کاشان: مرسل، چاپ دهم



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.