از 1859 تا 1945

تدبيرگرايي و پيدايش صهيونيسم مسيحي در آمريكا

در طول دوره ي استعماري و حتي بعد از جنگ داخلي [ آمريكا ميان دولت فدرال ايالات متحده و يازده ايالت جنوبي ] (1861-1865)، مسيحيت آمريكا مانند مسيحيت بريتانيا در آغاز قرن نوزدهم اساساً نگرشي پساهزاره گرا داشت. از
شنبه، 29 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تدبيرگرايي و پيدايش صهيونيسم مسيحي در آمريكا
 تدبيرگرايي و پيدايش صهيونيسم مسيحي در آمريكا

 

نويسنده: استيون آر. سايزر
مترجمان: حميد بخشنده، قدسيه جوانمرد



 

 از 1859 تا 1945

در طول دوره ي استعماري و حتي بعد از جنگ داخلي [ آمريكا ميان دولت فدرال ايالات متحده و يازده ايالت جنوبي ] (1861-1865)، مسيحيت آمريكا مانند مسيحيت بريتانيا در آغاز قرن نوزدهم اساساً نگرشي پساهزاره گرا داشت. از آنجا كه تبليغ مسيحيت با جنبش پارسايي وسليان (1) شدت يافته بود، (2) موعظه انجيل، اخلاق فردي و وظايف مدني در كانون توجه قرار داشت. (3) جنگ انقلابي، (4) انگيزه اي را براي گمانه زني عوام پسند راجع به آخر الزمان فراهم كرد و تا سال 1773، شاه جورج سوم (5) به شكل دجّال، و جنگ به عنوان « جنگ صليبي » كه طليعه دوران هزاره خواهد بود، تصوير مي شد. (6)
به موازات بريتانيا، [ آمريكا در ] اواخر قرن هيجدهم و اوايل قرن نوزدهم شاهد افزايش ناگهاني فرقه هاي هزاره گرا از جمله شيكرها (7)، مورمون ها (8) و ميلري ها (9) نيز بود. پيشاهزاره گرايي تاريخي كه تحت تأثير انقلاب فرانسه و نابودي حكومت پاپي بود، رفته رفته رواج بيشتري يافت. هر چند كه اين فرقه ها احتمالاً متأثر از نظرات پيشاهزاره گرايانه اروپايي بودند ولي ديدگاه هايشان در مورد يهوديان كاملاً متفاوت بود. به عنوان مثال جوزف اسميت عضو فرقه مورمون ها تأكيد مي كرد: « ما به گرد هم آمدن واقعي يهوديان و بازگشت اسباط دهگانه معتقديم؛ شالوده ي صهيون در اين قاره گذشته خواهد شد »، كه مقصود آمريكاست. (10) همچنين، در پيش بيني هاي ويليام ميلر (11) هيچ اشاره اي به تغيير كيش يهوديان و بازگشتشان به فلسطين نشده است. (12)
بين سال‌هاي 1859 و 1872، در نتيجه ي سفرهاي گسترده داربي به سراسر آمريكا و با تشديد آسيب هاي ناشي از جنگ داخلي، ديدگاه هاي پيشاهزاره گرايانه تدبيرمدار او در مورد كليساي « رو به انحطاط » و يهود احيا شده، بر جنبش پروتستان انجيلي آمريكا تأثير عميق و فزاينده اي گذاشت. اين ديدگاه ها نه تنها به ظهور تدبيرگرايي (13) آمريكا انجاميد (14) بلكه هزاره باوري مرتبط با جنبش كنفرانس پيشگويي و پس از آن بنيادگرايي را نيز تحت تأثير قرار داد. (15)
كايل (16) اظهار داشته است كه تأثير داربي بر تفكر دوره آخرالزمان « احتمالاً بيش از هر كس ديگري در دو قرن گذشته بوده است ». (17) صهيونيسم مسيحي آمريكا در فقدان يك جنبش قوي صهيونيستي يهودي، از پيوند اين مجامع پيچيده انجيلي، پيشاهزاره گرا، تدبيرگرا، هزاره باور و بنيادگراي اوليه به وجود آمد. (18) شخصيت‌هاي شديداً متأثر از داربي و برخوردار از رابطه ي تنگاتنگ با وي كه در گسترش صهيونيسم مسيحي آمريكا ايفاي نقش كردند، عبارت بودند از، جيمز بروكس، آرنوگابلين، دي.اِل مودي، ويليام اي. بلكستون و س. آي. اسكوفيلد.

1. جيمز اچ. بروكس: بازگشت به صهيون (1830- 1897)

جيمز اچ. بروكس كشيش كليساي پرسبيتري وُلنات استريت واقع در سَن لوئيس [ ايالت ] ميسوري، را پدر تدبيرگرايي آمريكا (19) و نيز رهبر شاخص جنبش بنيادگرايي اوليه (20) (21) ناميده اند. بروكس نه تنها با عقايد تدبيرگرايانه جي. ان. داربي در مورد كليساي رو به انحطاط، فاسد، و چاره ناپذير موافق بود بلكه در طول پنج سفر داربي به سن لوئيس در 1864 تا 1865 با داربي ملاقات مي كرد. (22) همچنين آنان بار ديگر بين 1872- 1877 زماني كه داربي در كليساي بروكس تبليغ مي كرد، با يكديگر ملاقات كردند. (23)
در تابستان 1872، داربي نامه اي نوشت كه بيانگر پُرباري اولين ديدار او از سَن لوئيس است: « ... من در فرصت هاي خوبي با افراد فعال اينجا، كه در ميانشان بيش از يك كشيش رسمي هست، گفتگوي بسيار مفصّل دارم ». (24)
اگر چه پروتستان هاي انجيلي آمريكا چندان تمايل نداشتند كه نظر داربي را در مورد « كليساي رو به انحطاط » بپذيرند و به فرقه هاي خود ملتزم ماندند، با اين حال آنان پيشاهزاره گرايي آينده نگر او و تمايز ميان كليسا و اسرائيل را تأييد مي كردند. به رغم اين كه بروكس متوجه بدنامي جمعيت اخوان و به ويژه داربي در ميان محافل مذهبي سنّتي بود، به طرز شگفت آوري مانند داربي تأكيد مي كرد كه ديدگاه هاي خاص پيشاهزاره گرايانه او نتيجه ي تحقيقات شخصي اش در كتاب مقدس است و نه برگرفته از عقايد هيچ فرد ديگر. (25)
با اين همه بروكس در آوردن دي. ال مودي به سَن لوئيس براي شركت در فعاليت هاي 1879 تا 1880 و نيز معرفي اسكوفيلد و نيز احتمالاً داربي به دي. ال مودي عاملي مؤثر بود. (26) بروكس به چند دليل با نفوذترين عامل فشار (27) براي تدبيرگرايي بود. او از طريق كلاس هاي كتاب مقدس وظيفه ي تربيت چند تن از رهبران جوان مسيحي را بر عهده داشت، به ويژه سايروس اسكوفيلد كه بعدها دوست و شاگرد صميمي اش شد. علاوه بر اين، او كتاب ها و جزوات زيادي را منتشر كرد، از جمله يك مجله مسيحي به نام حقيقت (28) كه مدت 23 سال از 1874 تا زمان مرگش چاپ و منتشر مي شد. اما شايد مهم تر از همه، اين بود كه بروكس به برگزاري كنفرانس پيشگويي نيويورك (29) در 1878 كمك كرد و از 1878 تا زمان مرگش در سال 1897 به عنوان سخنران اصلي و رييس كنفرانس سالانه كتاب مقدس نياگارا (30) ايفاي نقش مي كرد. (31)
علاوه بر اين، او ركن استواري بود كه موجب آن شد كه ديدگاه هاي تدبيرگرايانه آينده نگر همراه با كنفرانس هاي آلبري و پاورسكورت انگليس و ايرلند در آمريكاي مركزي ريشه بگيرد، كه عميقاً به بازگشت يهوديان به فلسطين متعهد بود. او در مجله خود، حقيقت، ديدگاه هاي پدر روحاني اِيْ. سي. تريس (32) را ترويج مي كرد كه مطرح كننده ي اين مسئله بود كه: « آيا اسرائيل يك ملت است يا يك فرقه؟ اگر اسرائيل يك ملت است پس بازگشت آنها به سرزمين اجدادي شان قابل انتظار است؛ اما اگر يك فرقه است پس به عنوان يك ملت ديگر وجود ندارد و فقط مي تواند مدعي موجوديت موقتي (33) در ميان ساير فرقه هاي مذهبي جهان باشد ». (34) تريس از طريق بررسي كتاب مقدس (35) و مستندات تاريخي (36) تأكيد مي كرد « قوم يهود ملتي پراكنده بودند »، « در كل جهان پراكنده اند... مثل يك شبكه عنكبوتي با رشته هاي طلايي به طرز اسرار آميزي با ملت هاي ديگر به هم بافته شده اند و عقايدشان دقيقاً با همان عقايد قلبي خودمان برابري مي كند ». (37)
بروكس با پيروي از تمايز تدبيرگرايانه ي داربي ميان اسرائيل و كليسا، به نگارش اسرائيل و كليسا (38) پرداخت. او در كتاب مزبور اين نظر را به چالش مي كشد كه خواست خدا در مورد يهوديان، تغيير دادن كيش و ملحق شدن به كليساست، نگرشي كه به تصريح وي، تاريخ مردود بودن آن را بارها ثابت كرده است. علاوه بر اين، او تأكيد مي كند كه وعده هاي عهد عتيق راجع به يهوديان را نمي توان به صورت معنوي تفسير كرد و آن ها در كليسا محقق نشده اند. (39) جالب اينجاست كه اين كتاب را شركت انتشاراتي دي. ال. مودي منتشر كرد.
در 1891 بروكس تا آن زمان كه او بيايد (40) را نوشت، كه در آن وي طرح پيشاهزاره گرايانه آينده نگري را ارائه داد كه بر اساس آن، « يهوديان واقعاً به سرزمين خود باز خواهند گشت ». (41) او در مجله خود، حقيقت، با اشاره به كشتارهاي سازمان يافته يهوديان (42) روسيه و روماني و محدوديت هاي اعمال شده بر آنان در آلمان، از مسيحيان درخواست كرد كه نسبت به يهوديان ابراز محبت و همدردي كنند. او از مسيحيان خواست كه حامي بازگشت يهوديان به فلسطين باشند و يهودستيزي شايع در اروپا و آمريكا را محكوم كرد. (43) « تمام يهوديان به استثناي كساني كه به كلي كافر شده اند، به يقين اميد آن را دارند كه به سرزمين پدرانشان بازگردانده شوند و بسيار مهم است كه به آنان نشان دهيم كه اميد آنان مبتني بر پيمان تغيير ناپذير يهوه (44) است و اين اميد با آمدن مسيح عملي خواهد شد ». (45) بروكس، كه نه تنها به بازگشت واقعي به سرزمين مقدس بلكه به بازگشت حقيقي به سوي خداوند هم معتقد بود، طرفدار كار تبليغي مستقل (46) در ميان يهوديان بود، مخصوصاً با كمك آرنو سي. گابلين و ارنست استروتر (47) كه هيئت مبلّغان اميد يهود (48) را در سال 1894 در شيكاگو تأسيس كردند. (49)

2. دوايت ال. مودي: وجاهت براي صهيونيسم (1837- 1899)

دي. ال. مودي پيش از هر چيز يك مبلّغ غير رسمي بود و از اين رو آرزوي مشترك او و بروكس هدايت يهوديان به مسيح بود، اما الاهيات او به خصوص نظام يافته نبود و او از پيش فرض هاي پيشاهزاره اي تدبيرگرايانه ي كساني استفاده مي كرد كه دوست و معتمد او شدند. (50) تأثير داربي بر دي. ال. مودي عمدتاً از طريق يكي از شاگردان داربي صورت گرفت، يك مبلّغ غير رسمي جوان به نام هنري مورهاوس (51) كه با تبليغ « فوق العاده » اش بر مودي تأثير گذاشت. بنا به گفته ي پسر مودي، مورهاوس پيام و لحن مودي را متحول كرد. « آقاي مورهاوس به مودي آموخت كه شمشيرش را تماماً بيرون بكشد، نيامش را دور بياندازد و با تيغ برهنه وارد اين مبارزه شود ». (52) آلبرت نيومن تصديق مي كند كه داربي بر گروه مودي نفوذ شديد داشت. « گروه بزرگ مبلّغان غير رسمي كه برجسته ترين آنان دوايت مودي بود، فكر بكر و تفسير متون مقدس خود را عمدتاً از نوشته ها و تأثير اختصاصي جمعيت اخوان الهام گرفته اند ». (53) آرنو گابلين، زندگي نامه نويس اسكوفيلد، هم توضيح مي دهد كه چگونه اسكوفيلد، مودي را به سازگاري با چارچوب پيشگويي تدبيرگرايانه (54) سوق داده است، « مودي خود گهگاهي احساس مي كرد كه به شناخت بهتري از پيشگويي نياز دارد و اسكوفيلد همان شخصي بود كه او را به اين شناخت مي رساند ». (55)
اظهارات متعدد در نوشته هاي مودي نشان دهنده ي غمخواري او براي قوم يهود و بازگشت گرايي است. مودي در يك سخنراني با عنوان « مسيح در عهد عتيق » (56) كه در سال 1877 در بوستون ايراد كرد، معناي وعده خدا به ابراهيم در باب 22 از سِفر پيدايش مبني بر تبديل ابراهيم به ملتي بزرگ در مورد بررسي قرار داد:
اكنون اجازه دهيد از شما بپرسم آيا اين پيشگويي محقق نشده است؟ آيا خدا آن ملت بزرگ و قدرتمند را ايجاد نكرده است؟ در كجا هيچ ملتي همچون ابناء ابراهيم چنين مرداني به بار آورده است؟ هيچ ملتي را نمي توان يافت كه چنين مرداني داشته باشد يا بتواند به عرصه ي وجود بياورد... اين وعده در 4000 سال پيش داده شده و حتي خود شما مي دانيد كه يهوديان از لحاظ زمان، آداب و رسوم و از هر نظر، ملتي متمايز و ممتاز هستند. شما اگر تقريباً هر ملتي را به اينجا بياوريد، در عرض پنجاه سال از بين مي روند و در ملت ديگر ادغام مي شوند ولي اگر يك يهودي را به اينجا بياوريد در طول پنجاه سال، صد سال يا هزار سال باز هم يك يهودي باقي خواهد ماند. وقتي كه يک يهودي را مي بينيم بي اختيار احترام فوق العاده اي براي او قائلم زيرا آنان قوم برگزيده ي خدا هستند. (57)
مودي آشكارا معتقد بود كه اين وعده در كليسا محقق نشده است، زيرا در نظر مودي يهوديان قوم برگزيده خدا باقي ماندند. او در همان سخنراني بر اساس اعتقاد تدبيرگرايانه اش شواهدي را ارائه كرد كه يهوديان در زمان بازگشت مسيح، به او ايمان خواهند آورد و قومي متمايز سواي كليسا خواهند بود. « من عقيده دارم كه آنان ملتي هستند كه قطعاً روزي متولد مي شوند و زماني كه از دين خود برگردند و به مسيح ايمان بياورند، چه قدرت بزرگي در اين كشور خواهند بود و چه مبلغاني كه حامل مژده به تمام جهان خواهند بود ». (58)
با اين وصف، او از كساني كه معتقد بودند نشانه هاي خاصي بايد قبل از رجعت مسيح تحقق يابد، فاصله مي گرفت. او در يك سخنراني مذهبي به مناسبتي گفت: « خاطر نشان مي شود كه در هيچ جاي كتاب مقدس به ما گفته نشده كه منتظر نشانه هايي مثل بازسازي بابل (59) و يا بازگشت يهوديان به بيت المقدس باشيم؛ ولي در سرتاسر كتاب مقدس به ما گفته شده كه چه بكنيم
- فقط منتظر او ( مسيح ) باشيم، فقط بايد منتظر رجعت خداوندمان از ملكوت باشيم ». (60) علاوه بر اين، مودي عشق به قوم يهود را تعليم مي داد. « اگر ما عاشق و دوستدار فرزندان ابراهيم باشيم... با خوشحالي از انتظار رجعت مسيح استقبال مي كنيم ». مودي معتقد بود كه خدا هيچگاه پيمانش را با ابراهيم يا موسي نشكسته و يا باطل نكرده است. (61)
نام مودي به ويژه با كنفرانس هاي نورتفليد (62) عامه پسند گره خورده است كه او در 1880 بنياد نهاد. (63) سندين اظهار مي كند كه هيچ يك از زندگي نامه نويسان مودي ذكر نكرده اند كه چطور سخنرانان تدبيرگرا، تريبون اين كنفرانس ها را به خصوص در دهه 1880 و دهه 1890 در كنترل داشتند. (64) با اين وصف، مودي با تشكيل موسسه ي كتاب مقدس مبلغان داخلي و خارجيِ (65) انجمن تبيلغ مسيحي شيكاگو (66) در سال 1886 بزرگ ترين خدمت را به داربي و تدبيرگرايي كرد. انستيتو كتاب مقدس مودي (67) كه بعدها به اين نام تغيير كرد، با ارج نهادن به تدبيرگرايي و تربيت بسياري از رهبران آتي اش، به صور « نقطه ي غربي » جنبش بنيادگرايان در آمد. (68)
راوش (69) بر اين حقيقت تأكيد مي كند كه بسياري از سخنرانان كنفرانس پيشگويي هم تدبيرگرايانه از مدرّسان ثابت انستيتو كتاب مقدس مودي (MBI) بودند. (70) دكتر دبليو. جي. مورهد اهل براي [ شهر ] زينيا از [ ايالت ] اوهايو در زمره ي اين سخنرانان بود كه يكي از ويراستاران مشاور كتاب مقدس مرجع اسكوفيلد هم بود. ام. بي. آي (MBI) بسياري از كالج ها و مؤسسات ديگر، كه مهم ترين آن ها عبارت بودند از مؤسسه كتاب مقدس لوس و آنجلس (71) (Biola) مدرسه آموزش كتاب مقدس شمال غرب (72) مينياپوليس به شكل الگوي نخستين درآمد، كه اين امر ترويج الاهيات تدبيرگرا در سراسر اروپا را تسهيل كرد. (73) در آستانه سال 1956، چهل و يك مدرسه ي كتاب مقدس، تدبيرگرايي را آموزش مي داد كه سالانه ده هزار كشيش و مبلغ در آن ها تربيت مي شد. (74)

3. ويليام يوجين بلكستون (75): به رسميت شناختن صهيونيسم (1841- 1935)

يكي ديگر از شاگردان جان نلسون داربي و دوست جيمز بروكس، ويليام اي. بلكستون مبلّغ غير رسمي صاحب نفوذ و از فعالان غير روحاني كليساي اسقفي متوديست و نيز سرمايه دار و نيكوكار مالي بود. (76) او بعد از جنگ داخلي ازدواج كرد و در شيكاگو اقامت گزيد. در سال 1887، او به پيشنهاد بروكس كتابي درباره ي پيشگويي هاي كتاب مقدس با عنوان عيسي مي آيد (77) نوشت كه تا 1916 به بيست و پنج زبان (78) و تا سال 1927 به سي وشش زبان ترجمه شد. اين كتاب بيانگر نگرش پيشاهزاره اي تدبيرگرا نسبت به رجعت دوم بود و تأكيد مي كرد كه يهوديان نسبت به فلسطين حقي مبتني بر كتاب مقدس دارند و بايد به زودي به آنجا برگردانده شوند.
بلكستون در اين مورد مانند هكلر در بريتانيا، يكي از اولين صهيونيست هاي مسيحي در آمريكا بود كه فعالانه در جهت (تحقق ) آرمان صهيونيستي اعمال فشار مي كرد. بلكستون معتقد بود كه جنبش صهيونيستي « نشانه » ي بازگشت قريب الوقوع مسيح است ولو آن كه رهبران آن مانند هرتسل لاادري (79) بودند. او مانند گابلين توانست وسايل مادي (80) را از اهداف الاهي (81) متمايز كند:
صهيونيست ها زمام امور را به دست گرفته اند و از ياري خداي ابراهيم اجتناب مي ورزند. آنان رهبري لاادري ها را پذيرفته اند و ديوانه وار غرق نقشه ايجاد دولتي تبهكار شده اند. ولي يقيناً پژوهشگر كتاب مقدس خواهد گفت، اين جمع كردن تبهكارانه ي قوميِ يهوديان تحقق كل بازگشت شكوهمندانه نيست، كه پيامبران آن را با شور و شوق وصف كرده اند. مسلماً چنين نيست. (82)
با اين حال، او اظهار كرد كه اين دقيقاً همان چيزي است كه متون مقدس پيش بيني كرده است:
اجازه دهيد به دقت خاطرنشان كنم كه در حالي كه خدا با چنين جلوه ي عظيمي از قدرت شگفت انگيزش بارها وعده داده است كه يهود را گرد هم مي آورد، و ديگر گفته نخواهد شد، " قسم به حيات يهوه كه بني اسرائيل را از زمين مصر بيرون آورد بلكه قسم به حيات يهوه كه بني اسرائيل را از زمين شمال و همه زمين هايي كه ايشان را به آن ها رانده بود، برآورد" (ارميا 16: 14، 15)؛ اما در عين حال، خدا اين را نيز فرموده است: " اي قومي كه حيا نداريد، به خود آييد و جمع بشويد قبل از آن كه داوري آغاز گردد و فرصت شا چون كاه بر باد رود، قبل از آن كه خشم خداوند فرو ريزد" (صفنيا 2: 1 ،2 )، آيا اين پيشگويي واقعي تر از آن چه در جنبش صهيونيستي امروزي مي بينيم، تحقق خواهد يافت؟ (83)
بلكستون، مانند هال ليندزي در قرن بعد، ظاهراً متون مقدس را در پرتو رويدادهاي در حال وقوع معاصر تفسير مي كرد، چيزي كه اسپورجن از آن به عنوان « تفسير بر اساس رويدادهاي جاري » ياد كرد. (84) صهيونيست هاي مسيحي ديگر انتظار نداشتند توبه قوم يهود قبل از بازگشت رخ دهد؛ توبه ي آنان را مي توان تا بعد از رجعت مسيح انتظار كشيد. اگر چه كتاب بلكستون توسط بنيادگرايان اوليه رواج داده شد، در 1908، متن ارائه گر آن براي صدها هزار كشيش و كارگر مسيحي فرستاده شد و بار ديگر در سال 1917، كه انستيتو كتاب مقدس مودي « نسخه هاي اهدايي » آن را چاپ كرد و آن ها را براي كشيشان، مبلّغان و دانشجويان رشته الاهيات فرستاد، به طور گسترده تري شناخته شد. (85) [ كتاب ] عيسي مي آيد تا زمان انتشار كتاب فرجام سياره ي بزرگ زمين (86) اثر هال ليندزي، پرخواننده ترين كتابي بود كه در قرن بيستم درباره بازگشت مسيح انتشار يافته بود و فقط مجموعه كتاب هاي داستاني بازمانده (87) اثر تيم لائه از اثر هال ليندزي پيشي جست. (88) تا زمان مرگ وي در 1935، بيش از يك ميليون نسخه از [ كتاب عيسي مي آيد ] منتشر شد.
بلكستون در اثر تحقيقاتش راجع به پيشگويي هاي كتاب مقدس، نسبت به يهوديان مسيحي نشده (89) شيكاگو به شدت احساس مسئوليت مي كرد و در 1887 هيئت تبليغي يهوديان شيكاگو (90) را تأسيس كرد كه بعداً به انجمن مسيحيايي آمريكا (91) تغيير نام يافت. در 1888، بلكستون براي شركت در كنفرانس عمومي مبلّغان به لندن و سپس از طريق اروپا به فلسطين و مصر سفر كرد و او بعد از بازگشتن در 1890، اولين كنفرانس بين رهبران برجسته مسيحي و خاخام هاي اصلاح طلب (92) شيكاگو را با عنوان گذشته، حال و آينده يهود سامان دهي كرد و رياست آن را به عهده داشت. (93) بلكستون با تعجب دريافت كه فقط مسيحيان هستند كه از صهيونيسم طرفداري مي كنند. خاخام هاي اصلاح طلب هيچ علاقه اي به بازگشت به فلسطين نداشتند و او با مخالفت شديد آنان مواجه شد. خاخام اميل هيرش (94) تأكيد مي كرد: « ما يهوديان متجدد ميل نداريم به فلسطين بازگردانده شويم... كشوري كه هم اكنون در آن زندگي مي كنيم، فلسطين ماست... ما به آنجا بر نمي گرديم... كه ملتي يهودي را تشكيل دهيم. (95)
اين كنفرانس بدون رسيدن به هيچ توافقي براي همدردي با يهوديان تحت ستم روسيه، « بيانيه هاي همدردي (96) » نسبتاً ضعيفي را صادر كرد كه براي سزار و رهبران ديگر فرستاده شد. بلكستون احساس كرد كه اين ها ناكافي است و از اين رو سال بعد، در مارس 1891 با ارائه ي درخواستي كه به امضاي 413 تن از رهبران برجسته يهودي و مسيحي از جمله جان راكفلر و ويليام راكفلر (97) رسيده بود، رييس جمهور آمريكا، بنيامين هريسون (98) و وزير خارجه اش، جيمز جي. بلين (99) را تحت فشار قرار داد. اين درخواست خواهان برگزاري كنفرانسي بين المللي راجع به بازگشت يهوديان به فلسطين بود. اين درخواست كه به عريضه ي بلكستون (100) معروف شد، راه حل ذيل را ارائه داد:
چرا فلسطين دوباره به آنان برنگردد؟ بر اساس تقسيم كشورها توسط خدا، فلسطين وطن آنان است، مِلك جدايي ناپذيري كه يهوديان را به زور از آن بيرون راندند. فلسطين با كشت و كار يهوديان، سرزميني فوق العاده حاصلخيز بود و ميليون ها يهودي را، كه دشت ها و دره هاي آن را با سخت كوشي زير كشت و زرع مي بردند، در خود حفظ مي كرد. آنها كشاورزاني متخصص و توليد كننده و نيز ملتي برخوردار از اهميت عظيم تجاري و مركز تمدن و دين بودند. چرا قدرت هايي كه بر اساس معاهده برلين در 1878، بلغارستان را به بلغارها و صربستان را به صرب ها دادند، نبايد فلسطين را به يهوديان باز گردانند؟ (101)
اگر چه رييس جمهور هريسون بر اساس اين درخواست اقدام نكرد، با اين حال درخواست مزبور در برانگيختن فعاليت هاي صهيونيستي مسيحي و يهودي در ايالات متحده آمريكا براي شصت سال بعد، اهميت بسزايي داشت. قاضي لوئيس برانديس (102)، اولين قاضي يهودي دادگاه عالي ايالات متحده آمريكا كه از سال 1914 جنبش صهيونيسم يهودي آمريكا را رهبري مي كرد، به صورت دوست صميمي بلكستون درآمد و آنان به مدت بيست سال سرسختانه كوشيدند تا مردم آمريكا و به ويژه رؤساي جمهور پي در پي آن را متقاعد كنند تا از دستور كار صهيونيستي حمايت كنند. در طول اين مدت بلكستون « مبالغ بسيار هنگفتي را به منظور حمايت از فعاليت هاي صهيونيست براي برانديس فرستاد. (103)
از آنجا كه بلكستون مسئوليت پرداخت ميليون ها دلار از سرمايه ي تدبيرگراها را كه براي انجام امور تبليغي به او سپرده شده بود، برعهده داشت، با برانديس قرار گذاشت كه اگر او احتمالاً با بلكستون عروج نكرد، او وجوه مزبور را براي كمك به يهودياني صرف كند كه به مسيح ايمان مي آورند و به عنوان مبلّغ مسيحي سراسر جهان در طول دوره ي هزاره به حمايت نياز دارند. (104)
در 1917، تحولات فلسطين به دنبال شكست تركان عثماني و ورد پيروزمندانه متفقين به بيت المقدس بلكستون را به وجد آورد؛ « مردم از آنان به عنوان ناجيان (105) خود استقبال كردند و كميته اي يهودي با تصويب دولت هاي متفقي كه از مدت ها قبل مسئوليت پيشبرد منافع يهوديان را در فلسطين به عهده داشتند، تشكيل شد- همگي حقيقتاً قلب مرا به شوق آورد ». (106) در ژانويه 1918، بلكستون در جمع تعداد كثيري از صهيونيست هاي يهودي لوس آنجلس به سخنراني پرداخت و اظهار كرد كه به مدت سي سال به صهيونيسم پايبند بوده است. « اين بدان دليل است كه معتقدم صهيونيسم حقيقي بر اساس برنامه، هدف و حكم خداي لايزال و قدير پديد آمده است، همان طور كه در كلام شريفش، كتاب مقدس، به صورت پيشگويي ثبت شده است ». سپس او در ادامه سه راه حل را به يهوديان حاضر پيشنهاد كرد.
راوش درخواست بلكستون را اين گونه خلاصه مي كند:
او به حاضرين در جلسه گفت كه در مقابل هر يهودي فقط سه راه چاره وجود دارد. اولين راه اين است كه مسيحي " حقيقي" شوند و عيسي مسيح را به عنوان خداوند و منجي بپذيرند. او اضافه كرد كه يهوديان معدودي اين راه را مي پذيرند. دومين راه حل اين است كه يك صهيونيست " واقعي" شوند و " در اين صورت بايد به آرمان هاي قديمي اجدادشان و نجات مسلّم يهود (107) از طريق رجعت مسيحاي خود، و بازگشت كامل قوم يهود و سكونت هميشگي شان در سرزميني كه خدا به آنان بخشيده است، عميقاً معتقد باشند. " راه سوم اين است كه خود را " همگون" (108) كنند، او توضيح داد كه همگون ها" يهودياني هستند كه نه مسيحي اند و نه صهيونيست. آنان مايلند ضمن برخورداري از امتيازات اجتماعي، سياسي و تجاري در بين ملل مختلف باشند. (109)
سپس بلكستون از حاضران مي پرسد:
اي دوستان يهودي من، كدام يك از اين سه راه انتخاب شماست؟ ما در دوران غم انگيزي به سر مي بريم. حساس ترين رخدادهاي كل تاريخ بشر در حال وقوع است. خدا مي گويد كه شما نزد او عزيزيد و " هركس كه شما را لمس كند [ = آزار رساند ] مردمك چشم او را لمس كرده است" ( زكريا 2: 8 ). او عشق سرشاري از همه شمار در دل من نهاده است و به همين دليل است كه چنين صراحتاً سخن گفته ام... اين كلام شگفت انگيز خدا را مطالعه كنيد... و ببينيد كه خدا خود چقدر با صراحت راه نيل يهود به روز كمال را نشان داده است. (110)
درخواست بلكستون چه بسا روشن تر از هر بيانيه تنظيم شده ي يك تدبيرگراي معاصر، نتايج منطقي تفاوت بين اهداف جداگانه خدا براي يهود و كليسا و نحوه ي تأثيرگذاري اين امر بر رويكرد آنها نسبت به « رسالت » يهوديان (111) را نشان مي دهد. تبليغ مسيحيت و بازگشت گرايي طرد كننده ي يكديگر نبودند بلكه دو راه يكسان براي تحقق اهداف خدا در ميان يهوديان بودند. به عقيده ي بلكستون، انتخاب « عيسي » احتمالاً پاسخي مسيحي بود و ولو اين كه با ترديد پذيرفته شد، اما انتخاب صهيونيسم قطعاً به معناي « يهودي حقيقي » بودن و ترجيحاً به معناي همگون شدن با جامعه سكولار غرب (112) بود.
صهيونيست هاي يهودي براي بلكستون در طول حياتش بيش از هر رهبر مسيحي ديگر احترام قائل بودند. برانديس به يك مناسبت نوشت، « شما پدر صهيونيسم هستيد زيرا كار شما بر كار هرتسل مقدم است ». (113) در 1918، اليشا فريدمن (114)، رييس انجمن صهيونيستي دانشگاه نيويورك (115) به نحوي مشابه اظهار كرد، « ويليام. اي. بلكستون، شخصيت غير روحاني مسيحي معروف، پنج سال قبل از تئودور هرتسل از تأسيس مجدد دولتي يهودي (116) حمايت كرد ». (117) آنچه را كه بلكستون در سخنراني ها، كتاب ها و درخواست هايش اظهار مي كرد، اسكوفيلد از طريق كتاب مقدس مرجع كاملاً تدبيرگرايانه خود نظام مند كرد و قداست بخشيد.

4. سايروس اينگرسون اسكوفيلد: قداست بخشي به صهيونيسم (1843- 1921)

اسكوفيلد را مي توان بعد از انتشار كتاب مقدس مرجع اسكوفيلد (118) توسط انتشارات دانشگاه آكسفورد، با نفوذترين نماينده ي تدبيرگرايي قلمداد كرد. (119) ارنست سندين تأكيد مي كند كه، « در تقويم قديسان بنيادگرا (120) هيچ نامي شناخته تر و مقدس تر از او نيست ». (121) با اين همه در حالي كه راجع به شخصيت هاي اوليه ي جمعيت اخوان مثل جِيْ. ان. داربي و تدبيرگرايان آمريكايي همچون دي. ال. مودي نوشتارهاي فراواني وجود دارد، اسكوفيلد چهره اي مبهم و رازگونه باقي مانده است. فقط دو زندگي نامه از او منتشر شده است، يكي نوشته ي همكار تدبيرگراي اسكوفيلد است، كه او را مي ستايد (122) و ديگري، از ديدگاه كليساي اصلاح شده، او را فردي شيّاد كه متهم به گواهي دروغ، حقه بازي و حيف و ميل اموال است، توصيف مي كند. همچنين او همسر و فرزندانش را به حال خود رها مي كرد و فقط سه ماه بعد از قطعي شدن حكم طلاقش دوباره ازدواج كرد. (123)
اسكوفيلد زماني كه مسيحي جوان و عمدتاً بيسواد بود، عميقاً تحت نفوذ و تربيت جيمز اچ. بروكس بود كه وي به نوبه ي خود او را به جي. ان. داربي معرفي كرد. اسكوفيلد به عنوان دستيار بروكس، تدبيرگرايي آينده نگر خاص داربي را رواج داد و يادداشت هاي كتاب مرجعش را بر مبناي ترجمه متمايز خاص داربي از كتاب مقدس پايه ريزي كرد. باس اشاره مي كند: « شابهت يادداشت هاي اسكوفيلد و آثار داربي به وضوح تمام نشان مي دهد كه اسكوفيلد نه تنها پژوهشگر آثار داربي بود، بلكه به وفور از انديشه ها، كلمات و عبارات او هم اقتباس مي كرد ». (124) شباهت بين اسكوفيلد و داربي، به قول گرستنر (125)، « ژرف و نظام مند » است. (126) يكي از زندگي نامه نويسان داربي اذعان مي كند، « دريافت هاي او از حقايق كتاب مقدس مأخذ يادداشت هاي اختصاصي كتاب مقدس مرجع اسكوفيلد است ». (127) با اين وصف، نكته تأمل برانگيز آن است كه اسكوفيلد به اقتباس خود از داربي نه در مقدمه كتاب مقدس مرجع اسكوفيلد اذعان مي كند و نه در يادداشت هاي جنبي اش. (128)
در 1888، اسكوفيلد اولين كتابش را تحت عنوان دسته بندي دقيق كلام حق (129) منتشر كرد. (130) اسكوفيلد در اين اثر اصول تفسيري (131) تدبيرگرايي را ارائه مي دهد كه گفته مي شود وي آن را سال ها در كلاس هاي كتاب مقدسش تدريس مي كرد و به صورت پيش انگارهاي الاهياتي نهفته در يادداشت هاي كتاب مقدس مرجع اسكوفيلد در آمد. جاي تعجب نيست كه ناشران « داخلي » اخوان پليموت، يعني برادران لوزوكس نيويورك (132) بودند كه چاپ اول آن را انجام دادند و تا يك قرن بعد به چاپ آن ادامه دادند. (133) همچنين اسكوفيلد نماينده و درعين حال در آن زمان كانون توجه جنبش پيشگويي و هزاره گراي رو به رشد متأثر از جمعيت اخوان پليموت در آمريكاي شمالي بود. ديدگاه هاي تدبيرگرايانه اي را كه بعدها اسكوفيلد ترويج كرد، به مدد مجموعه كنفرانس هاي كتاب مقدس و پيشگويي كه در 1868 در سراسر آمريكاي شمالي برگزار شد، « شكل قابل عرضه به خود گرفت ». (134)
اين كنفرانس ها از الگوي قرائت هاي كتاب مقدس و موضوعات پيشگويي كه داربي و ايروينگ در آلبري و پاورسكوت پي ريزي كرده بودند، پيروي مي كرد. (135) مثلاً يكي از بيانيه هاي كنفرانس 1878 نياگاراگواه آشكاري بر تدبيرگرايي نوع داربي و صهيونيسم مسيحي است كه اسكوفيلد بر اثر آن به تدريج به يك نو مسيحي مشتاق (136) تبديل مي شد:
ما معتقديم كه جهان در طول دوره ي كنوني، تغيير كيش نخواهد داد ولي به زودي آماده عقوبت الاهي مي گردد، و در اين هنگام مجموعه مسيحيان پيرو دچار ارتداد وحشتناكي خواهند شد؛ و از اين رو خداوندْ عيسي، شخصاً براي اعلام عصر هزاره خواهد آمد، كه در اين زماني يهوديان را به سرزمين خود باز خواهد گرداند و زمين سرشار از معرفت خداوند (137) خواهد شد. (138)
اسكوفيلد نخستين بار در 1887 در كنفرانس نياگارا حضور يافت، و در طول كنفرانس 1888 كتاب خود دسته بندي دقيق كلام حق را كامل كرد. در اين كنفرانس ها بود كه، طي بحث با ديگر رهبران جمعيت اخوان كتاب مقدس مرجع او شكل گرفت و حاميان مالي پيدا كرد. (139) تركيبي از شكل ظاهري جذاب، يادداشت هاي روشنگر (140) و ارجاعات درن متني موجب آن شد كه هم منتقدان و هم طرفداران اسكوفيلد اعتراف كنند كه كتاب مقدس اسكوفيلد در طول نيمه اول قرن بيستم تأثيرگذارترين كتاب در ميان پروتستان هاي انجيلي بوده است. (141) جيمزبار ادعا مي كند كه در دهه 1950، نيمي از گروه هاي دانشجويان پروتستان انجيلي محافظه كار (142) از كتاب مقدس مرجع اسكوفيلد استفاده مي كردند و اين كتاب « مهم ترين سند بي نظير كل بنيادگرايي است ». (143)
كريگ بليزينگ (144) استاد ممتاز الاهيات نظام مند در حوزه ي علوم ديني دالاس (145) و يك تدبيرگرا به نحوي مشابه اعتراف مي كند، « كتاب مقدس مرجع اسكوفيلد، كتاب مقدس بنيادگرايان شد و الاهيات اين يادداشت ها، موضوع اعتقادي بسياري از مدارس، انستيتوها و حوزه هاي علوم كتاب مقدس را در دهه هاي آغازين اين قرن تشكيل شده بود، مورد بررسي قرار داد ». (146) سندين اظهار مي كند: « اين كتاب بدين سان تأثيري نامحسوس ولي نيرومند در گسترش آن عقايد در ميان صدها هزار نفر داشته است كه مرتباً كتاب مقدس را خوانده اند و غالباً از تفاوت بين متن قديمي كتاب مقدس و تفسير اسكوفيلد ناآگاه بوده اند ». (147)
با اين وصف، كتاب مقدس مرجع اسكوفيلد از اولين انتشارش در 1909، به طور قابل ملاحظه اي مورد تجديد نظر قرار گرفت. اسكوفيلد با كمك هفت ويراستار مشاور شامل هنري جي. وستون (148) ( رييس حوزه علوم ديني كروژر ) (149)؛ جيمز. ام. گِريْ (150) ( رييس انستيتو كتاب مقدس مودي )؛ دبليو. جي. مورهد (151) استاد حوزه ي علوم ديني زينيا؛ (152) اِلمو هريس (153) ( رييس انستيتو كتاب مقدس تورنتو )؛ ويليام جي. اِردمن؛ (154) آرنو سي. گابلين و آرتورتي. پيرسون (155) كه چند تن از آنها از همكاران دي. ال. مودي بودند، اولين تجديد نظر كتاب خود را در سال 1917 به اتمام رساند. (156) كَنفيلد (157) اظهار كرده است كه افزودن اين نام ها همراه با مشخصات دانشگاهي افراد صرفاً صوري است و جنبه احترام دارد. (158) سندين گامي فراتر نهاده، اظهار مي كند كه « منظور اسكوفيلد فقط اين بود كه با اين ترفند، حمايت هر دو طرف جنبش هزاره باور را براي انتشار كتابش جلب كند ». (159)
در سال 1945، زماني كه نسخه اصلاح شده جزيي آن منتشر شد بعضي از تدبيرگرايان افراطي آنقدر به ويراست 1917 پايبند بودند كه با اعتراض هاي شديد از كميته ي ويرايش خواستند كه « از ادامه ي كار دست بردارند ». كورنليوس استام (160) اين سؤال را مطرح مي كند: « آيا اين ويراست نمي تواند تفاوت هايي را كه دكتر اسكوفيلد روشن كرده بود، بي اثر كند؟ آيا اين ويراست به جاي اين كه باعث پيشرفت حقيقت تدبيرگرايي شود، آن را دچار پسرفت نمي كند؟ آيا اين امر، كتاب مقدس مرجعي را كه براي هزاران نفر بركات زيادي را به همراه داشت، تضعيف نمي كند؟ » (161) به رغم چنين ترديدهايي، بازبيني‌ها همچنان به صورت تنظيم، تعديل و شرح و بسط مجموعه انديشه ي تدبيرگرايانه (162) اسكوفيلد ادامه داشتند. كتاب مقدس مرجع جديد اسكوفيلد در 1967 با ويرايش دكتر اي. اسكايلر انگليش (163) منتشر شد.
در 1984، بازبيني ديگري بر اساس نسخه ي بين المللي جديد (164) كتاب مقدس توسط سه نفر از اعضاي هيئت علمي كالج كتاب مقدس فيلادلفيا، كلارنس ماسون، شريل باب و پل كارلين انجام گرفت و انتشارات دانشگاه آكسفورد آن را با عنوان كتاب مقدس پژوهشي جديد اسكوفيلد منتشر كرد. (165) چارلز رايري هم به نام خود كتاب راهنماي تدبيرگرايانه پيراسته تري را با عنوان كتاب مقدس پژوهشي رايري (166) منتشر كرد. (167) ويليام اي. كاكس (168) ارزيابي ذيل را از نقش جاودانه اسكوفيلد ابراز كرده است:
خيلي از افراد يادداشت هاي اسكوفيلد و شيوه هاي دقيق تفسير او را دقيقاً مثل آيات كتاب مقدس حفظ كرده اند. اصلاً عجيب نيست اگر بشنويد كه افراد متدين اين يادداشت ها را كه در آغاز آن ها عبارت: " كتاب مقدس مي گويد..." قرار داد. بازگو مي كنند؛ كشيشان بسياري صرفاً به علت عدم موافقت كامل با تمام يادداشت هاي دكتر اسكوفيلد تمام نفوذ خود را نسبت به اعضاي جماعت خود از دست داده اند و انگ ليبرال خورده اند. حتي بسياري از كشيشان تعاليم اسكوفيلد را به عنوان معيار درست كيشي مورد استفاده قرار مي دهند! (169)
گستره ي نفود اسكوفيلد بسيار فراتر از تأليفات منتشر شده او بود. اسكوفيلد در دهه 1890 در طول تصدي مقام كشيشي دالاس، مدرسه كتاب مقدس جنوب غرب (170) و طلايه دار حوزه ي علوم ديني دالاس هم بود، كه به صورت « علمي ترين مؤسسه » تدبيرگرايي درآمد. اين حوزه را لوئيس اسپري چيفر، يكي از شاگردان اسكوفيلد، در سال 1924 تأسيس كرد، كسي كه به نوبه خود، متنفذترين شارح انديشه ي اسكوفيلد شد. چيفر اولين الاهيات تدبيرگرايانه نظام مند حامي صهيونيسم را نوشت كه در هشت جلد بزرگ منتشر شد. چيفر اندكي قبل از مرگش، بزرگ ترين دستاورد علمي (171) خود را چنين توصيف مي كند: « اين امر ثبت مي شود كه حوزه ي علوم ديني دالاس از كتاب مقدس اسكوفيلد استفاده مي كند، به آن توصيه و از آن دفاع مي كند ». (172) شايد به همين دليل عجيب نباشد كه حوزه ي علوم ديني دالاس از آن به بعد مخصوصاً به وسيله تأليفات چارلز رايري (173) و جان والوورد (174) همچنان مهم ترين دفاعيه پرداز (175) و مدافع ديدگاه هاي تدبيرگرايانه كلاسيك اسكوفيلد و خصوصاً صهيونيسم مسيحي شد.

5. آرنوسي. گابلين: صهيونيسم مسيحي يهودستيز (1861- 1945)

آرنوگابلين، اساساً به دليل ديدگاه هايش راجع به پيشگويي، يهوديان و صهيونيسم، احتمالاً از پيچيده ترين و جنجالي ترين صهيونيست هاي مسيحي تدبيرگراي اوليه است. گابلين از آن رو برجسته است كه منبع يادداشت هاي پيشگويي در كتاب مقدس مرجع اسكوفيلد است. (176) علاوه بر اين، او سخنران ثابت كنفرانس هاي پيشگويي نياگارا (177) بود و به دعوت لوئيس اسپري چيْفر، هر سال به مدت يك ماه در كالج الاهيات انجيلي (178) دالاس كه بعدها حوزه ي علوم ديني دالاس نام گرفت، سخنراني مي كرد. (179) گابلين در سال 1893، نشريه ادواري تيقْوِت اسرائيل- ماهنامه ي اميد يهود (180) را به زبان يديش (181) انتشار داد. يك سال بعد استروتر همكاري با او را آغاز كرد و نسخه اي انگليسي موسوم به اميد ما (182) را براي مسيحيان منتشر كرد. هدف مشخص اين نشريه ي دوره اي، آشنا كردن مسيحيان با جنبش صهيونيستي و اعلام بازگشت قريب الوقوع مسيح بود. (183)
گابلين هم مانند اسكوفيلد پيرو جيمز بروكس بود؛ گابلين اعتراف مي كند كه، « او به معناي واقعي كلمه مرا زير پر و بال خود گرفت ». (184) اسكوفيلد بر كتاب گابلين، هم آهنگي كلام نبوي (185)، مقدمه اي نوشت كه معترف است آن را با ولع تمام انجام داده است. اسكوفيلد در نامه اي به گابلين، كه در سپتامبر 1905 نگاشته شد، اذعان مي كند:
برادر محبوبم: خواهش مي كنم ديدگاه هاي خود راجع به تحليل پيشگويي را دنبال كنيد. وقتي كه سخن از پيشگويي مي شود، من شاگرد شما هستم و پيشاپيش به خوانندگان آينده كتاب مقدس خود تبريك مي گويم كه راهنمايي مطمئن، واضح و معقول به سوي آنچه كه در نظر اغلب افراد مسئله بغرنجي (186) است، در دستان خود دارند. دوستدار شما در مسيح، اسكوفيلد. (187)
به عنوان مثال، تفاسير پيشگويانه (188) گابلين او را به اين استنتاج سوق داد كه ناتو به ده پادشاهي امپراتوري روم احيا شده تبديل مي شود. (189)
علاوه بر اين گابلين گاه گاهي به يهودستيزي متهم شده است. (190) برخي ادعا كرده اند كه وي در كتابش نزاع اعصار (191) به « رويكرد نازي » (192) مشروعيت بخشيده است. (193) در واكنش به پروتكل هاي زعماي صهيون (194) اثري غير مستند كه اظهار مي دارد شامل طرح هاي پنهاني توطئه ي جهاني يهود براي تضعيف اقتدار مدني، از بين بردن مسيحيت و به دست گرفتن اقتصاد بين المللي است، گابلين پذيرفت كه اين كتاب اثر يك يهودي است و قبول داشت كه:
... آنان يقيناً راهي را براي يهوديان انقلابي طراحي كرده اند كه با جدّيت و دقت دنبال شده است. به راستي نمي توان انكار كرد كه يهود در جنبش هاي انقلابي اين زمان، در هر نقطه كه رخ داده باشد، عاملي مهم بوده است و شاهد بارز اين امر آن است كه يك يهودي، با همه ي خانواده اش، فرمانرواي خودكامه سابق همه روس ها را ترور كرد و اكثريت قاطع ( بنا به اقوال، بيش از 80 درصد ) دولت بلشويك كنوني در مسكو يهودي هستند؛ علاوه بر اين، در مجمع جامعه ي ملل، (195) صداي قوم يهود همراه با ديگر ملت ها، شنيده مي شود و يهوديان به هيچ وجه قومي محزون، خجول و فاقد نفوذ نيستند- يهود انسان فرداست. (196)
دو ماه بعد گابلين درباره ي « رهبران يهودي روسيه » به نگارش پرداخت و ادعا كرد كه چهل و چهار نفر از پنجاه رهبر بلشويك، يهودي الاصل بودند. راوش خاطر نشان مي كند كه گابلين به دقت در صدد روشن ساختن اين امر بود كه « آنان افرادي خداترس، قانون پذير و صلح طلب نبودند بلكه ايمان به خداي پدرانشان را رها كردند و كاملاً مخالف قانون و يهوديانِ دوستدار حاكميت قانون هستند ». به گفته ي راوش، « نشانه پيشگويانه تعيين كننده از نظر گابلين آن بود كه آنان سد راه جنبش صهيونيستي مي شدند ». گابلين در سومين مقاله ي خود با عنوان « ابعاد قدرت يهود در ايالات متحده آمريكا » اظهار كرد:
دوره ي جديد انتشار ديربورن اينديپندنت (197) در بردارنده ي حقايق زيادي راجع به يهوديان، خصوصاً آن دسته از يهودياني است كه قانون و شهادت پدرانشان را رد مي كنند... هيچ چيزي بر روي زمين شرم آورتر از يك يهودي مرتد (198) نيست كه خدا و كلامش را انكار مي كند. در كلام خدا پيش بيني شده است كه شمار زيادي از يهوديان، همراه با توده هاي غير يهود، مرتد خواهند شد. البته همه ي يهوديان شراب خوار، مرتد و فاسد نيستند. اين مسئله وجه ديگري هم دارد! (199)
راوش در دفاع خود بر اين باور است كه « تلقي فارغ البال گابلين مبني بر تسلط يهود بر حمل و قاچاق مشروبات الكلي آمريكا مورد ترديد است » ولي تأكيد مي كند كه منظور گابلين فقط « يهوديان مرتد » بود. راوش خاطرنشان مي كند كه گابلين در چاپ دوم اميد ما نوشت: « بي علاقگي و حتي انزجار نسبت به يهود كه كليسا دچار آن شده است، بايد از بين برود و احساس بهتري نسبت به قوم جاوداني خدا برانگيخته شود... در اميد ما كليساي غير يهود را به سود يهوديان موعظه مي كنيم ». (200) راوش همچنين اظهار مي كند كه گابلين « آن قدر به زبان يديش تسلط و آنقدر به قوم يهود علاقه ي عميق داشت كه چندين بار به يهودي بودن متهم شد ».
گابلين در 1895، در سفري به زادگاهش در آلمان، به عنوان مثال، براي جامعه يهود ستيز محلي سخنراني كرد و خاطرنشان كرد كه آن « ظاهراً تأثير خوبي داشت ». او با ارائه گزارشي از سفر خود در اميد ما ابراز تأسف مي كند كه « كاملاً حقيقت دارد كه آلمان پروتستان از يهود متنفر است، و بر اساس آنچه كه ديده و شنيده ‌ايم، بيم آن را داريم كه دير يا زود نزاع ننگين ديگري اتفاق بيفتد ». (201) وبر (202) اين تضاد آشكار را « دو گانگي استهزاء آميز » (203) مي نامد و اظهار مي كند كه نظرات پيشگويانه پيشاهزاره گرايانه اي مانند نظرات گابلين « آنان را قادر ساخت كه براي پروتكل ها ( و از رهگذر آن براي يهود ستيزي معقول) اعتبار قائل شوند ولو آن كه قبلاً مخالف سرسخت يهودستيزي بودند و باقي مانده بودند ». (204)
گابلين نه تنها به عقايد يهود ستيزانه متهم شده است بلكه به ادعاي پُل مركلي (205) او « صهيونيست مسيحي » هم نبود، هر چند كه تدبيرگرا بود. (206) وي اين ادعا را از نقل قول زير استنباط كرده است:
صهيونيسم به معناي بازگشت موعود و الاهي يهوديان نيست... و به معناي آن هم نيست كه شمار زياد پيشگويي هاي مندرج در كتب مقدس عهد عتيق راجع به بازگشت يهود به سرزمين مقدس تحقق مي ياد. در حقيقت، صهيونيسم بهره ي بسيار اندكي از دلايل مبتني بر كلام خدا دارد. بلكه نوعي تعهد سياسي بشردوستانه است. صهيونيست ها به جاي اين كه همگي در برابر خدا حاضر شوند و نام او را بخوانند و به او توكل كنند كه او مي تواند آنچه كه قبلاً وعده داده، عملي كند، از ثروت، نفوذ و بانك عمران (207) خود سخن مي گويند و در پي جلب حمايت سلطان عثماني هستند. اين جنبش بزرگ به جاي آن كه جنبشي براي اهداف جاودانه خدا باشد. جنبشي كفر پيشه و دلگرم به خود است. (208)
گابلين درباره ي منشأ يا انگيزه هاي جنبش صهيونيستي، كه از نظر او « ارتداد آميز » به شمار مي آمد، يقيناً هيچ تصور غلطي نداشت، با اينهمه وي بازگشت تدريجي يهوديان به فلسطين را با اين عبارت بيان مي كند: « تحولات شگفت انگيز ساليان متمادي، اشتياق هماره فزاينده و طرح هاي خردمندانه و دورانديشانه... يقيناً حيرت انگيز است... بازگشت يهوديان بي ايمان به فلسطين در نظر ما صهيونيسم مدرن است، از اين رو شگفت انگيزترين نشانه در ميان همه ي نشانه هاي دوران ماست ». (209) گابلين در صفحات اميد ما (210) بارها مشتاقانه از پيشرفت جوامع متعدد مهاجرنشين سازي صهيونيستي (211) در فلسطين گزارش داد، از تلاش هاي هرتسل حمايت كرد و جامعه مسيحي آمريكا را كه هنوز عمدتاً غفلت زده و از خود راضي بودند، از چگونگي تحقق واقعي پيشگويي در فلسطين آگاه كرد. تدبيرگراياني مانند گابلين لزوماً نمي توانند از صهيونيسم حمايت بي قيد و شرط كرده باشند بدان گونه كه امروزه فال ول و رابرتسون به عمل مي آورند، ولي اين امر باعث نشد كه او كمتر از يك صهيونيست مسيحي باشد.
گابلين مانند ديگر تدبيرگرايان كلاسيك، اهداف خدا براي يهوديان در دوره ي كنوني كليسا را از دوره طلايي آينده متمايز مي دانست و اين اهداف را از لحاظ زمان مند بودن و جاودانه بودن مجزا مي سازد. از اين جهت او توانست تبليغ مسيحيت را، كه به لحاظ نظري باعث نيستي يهوديان به عنوان نژادي جداگانه مي شد، ارتقا بخشد و در عين حال از قوميت گرايي يهودي هم پشتيباني كند؛ گابلين يهوديان « مرتد » را همدستان شيطان مي خواند ولي با اين حال در برابر يهودستيزي از آنان دفاع مي كرد؛ او از صهيونيسم بدگويي مي كرد ولي از بازگشت يهوديان به كشور اسرائيل حمايت مي كرد؛ او نسبت به يهوديان دلسوز بود ولي اعتقاد داشت كه بيشتر آنان در جنگ آرماگدون از بين خواهند رفت- فقط به اين دليل كه تمام اين « نشانه ها » در متون مقدس پيش بيني شده است. از اين رو، گابلين تناقضات ذاتي جنبش بنيادگراي اوليه را به روش هاي متعدد ارزيابي مي كند.
صهيونيسم مسيحي تدبيرگرا با التزامي كه به نص گرايي كتاب مقدس است، بيش از پيش دريافت كه بازگشت يهوديان عملاً در حال تحقق است، ولي در حالت « كفر » و در نتيجه پيش بيني هاي كتاب مقدس تأييد كننده ي آن دانسته شد. علي رغم اين كه تدبيرگرايان به تبشير يهوديان متعهد بودند، هيچ الزام و ضرورتي وجود نداشت كه بشارت انجيل را در ميان يهوديان ترويج كنند زيرا توبه قومي آنان فقط بعد از بازگشت شان و رجعت مسيح رخ خواهد داد. حمايت نمودن عملي و مالي از باز گرداندن يهوديان مهم ترين وسيله تحقق اين امر بود. (212)
اگر چه تدبيرگرايان اوايل قرن بيستم نيز رويدادهايي همچون ظهور كمونيسم، (213) اعلاميه ي بالفور و يهودستيزي را نشانه هاي بازگشت قريب الوقوع مسيح مي دانستند، گرايش تدريجي به سمت « اعتبار عقلاني (214) بنيادگرايي » بود. (215) مركلي يادآور مي شود كه چگونه در دوره ي زماني 1918 تا 1948 مباحث سكولار براي تحقق آرمان صهيونيستي، به طور فزاينده اي صورت گرفت و « استفاده صريح از واژگان الاهياتي كاهش يافت ». (216) درست در همان زمان كه آمريكا درگير رقابت براي جلوگيري از سلطه ي شوروي (217) بود، ضرورت حفظ روابط حسنه با كشورهاي نفت خيز و استراتژيك عرب بيش از پيش تعيين كننده سياست خارجي آمريكا بود.
همان طور كه نظام سياسي آمريكا (218) اشتياق كمتري به درخواست بلكستون نشان مي داد، جنبش صهيونيستي يهودي دوستان بانفوذتري در ميان رهبران كليساي ليبرال پيدا كرد، رهبراني كه نفوذ بيشتري بر رياست جمهوري داشتند و بيشتر به حقوق يهوديان علاقه مند بودند تا مسيحي كردن آنان و تحقق پيشگويي ها.

پي‌نوشت‌ها:

1. Wesleyan Holiness movement
2. Timothy L, Smith, "Righteousness and Hope: Christian Holiness and the Millennial Vision in America, 1800-1900, American Quarterly, 31.1 (Spring 1979).
3. Richard Kyle, The Last Days are Here Again, (Grand Rapids, Michigan, Baker, 1998), pp77-98.
4. Revolutionary War
جنگ استقلال ايالات متحده يا جنگ انقلابي آمريكا (1775- 1783) كه طي آن، سيزده مستعمره ي بريتانياي كبير در آمريكاي شمالي كسب استقلال كردند و بعداً ايالات متحده را شكل دادند.
5. King George III
6. Ibid. p81.
7. Shakers
8. Mormons
9. Millerites
10. I.F.C. Harrison. The Second Coming: Popular Millenarianism, 1780-1850, (New Brunswick, Rutgers University Press, 1979), p180.
11. William Miller
12.Kyle, op.cit., p88.
13. پيشاهزاره گرايي تاريخي يا عهدنگر بر اين عقيده بود كه قوم يهود در كليسا ادغام خواهد شد و ملتي نوكيش در كنار ديگر ملت هاي مسيحي به فلسطين باز خواهد گشت. اما پيشاهزاره گرايي تدبيرنگر معتقد بود كه قوم يهود خواه قبل از ايمان به مسيح، خواه بعد از ايمان به مسيح، به فلسطين بر مي گردند ولي به طرز بارزي جدا از كليسا باقي خواهد ماند.
14. Charles Caldwell Ryrie. Dispensationalism Today, (Chicago, Moody Press, 1966).
15. Ernest R.Sandeen. The Roots of Fundamentalism, British and American Millenarianism, 1800-1930, (chicago, The University of Chicago Press, 1970): Reuben Archer Torrey, The Fundamental Doctrines of the Christian Faith, (New York, Doren, 1918); The Fundamentals; A Testimony to the Truth, (Chicago, Testimony Publishing Co., 1910,1915).
16. Kyle
17. Kyle, op.cit., p104.
18. David Rausch, Zionism within Early American Fundamentalism 1878-1918, a Convergence of Two Traditions, (New York. Edwin Mellen. 1979), p2.
19. John Gerstner, Wrongly Dividing the Word of Truth, (Brentwood, Tennessee, Wolgemuth & Hyatt. 1991), p38.
20. proto-fundamentalist movement
21. Rausch, op.cit., p216.
22. Ernest Reisinger, A History of Dispensationalism in America’ http://www.founders.org/FJ09/articlel.html.
23. Sandeen, op.cit., pp74-75.
24. J.N. Darby, Letters of J.N. Darby (London. Morish Co. n.d), Vol. 2, p180.
25. James Brooks, How I became a pre-millennialist" http://www.middletownbiblechurch.org/proph/brookes.htm;
Oswald T. Ailis, Prophecy and the church (Philadelphia, Presbyterian and Reformed, 1945), p133.
بروکس علاوه بر اين ادعا مي کند که طرح تدبيرگراي او تابع ديدگاه هاي پروفسور بين، عضو دانشگاه مک گيل بوده است.
James H. Brookes, Maranatha; or the Lord Cometh, 10 th edition, (New York, 1889), p285.
26. معروف است که يکي از همکاران داربي به نام هنري مورهاوس، شخصاً بر موري نفوذ داشته است. دبليو. جي. ترنر در مورد اين که داربي چندان هم تمجيد کننده موري نبوده است، مي نويسد: اين که داربي مي توانست به گونه اي نيش دار و تند انتقاد کند، در اين ماجرا مشهود است: زماني که دوايت. ال. مودي مبلغ بزرگ مسيحيت نتوانست نکته اي را بفهمد؛ داربي به يکي از حاضرين رو کرد و گفت: من فقط آمده ام که طرحم را ارائه دهم نه مغزم را ».
27. lobbyist
28. The Truth
29. New York Prophecy Conference
30. annual Niagara Bible Conference
31.Rausch, op.cit., p216; Grestner, op.cit, pp39-40.
32. A.C. Tris
33. temporal existence
34.Rausch, op.cit., p217.
35. biblical analysis
36. historical corroboration
37. Ibid. pp217-218.
38. Israel and the Church
39.James H.Brookes, Israel and the Church (Chicago, The Bible Institute Colportage Association, n.d).
40. Till He Come
41.James H.Brookes, Till He Comes, 2nd edition (New York, Fleming H. Revell, 1895), pp1-2.
42. progroms
43. Rausch, op.cit., p223.
44.Jehovah"s immutable covenant
45. James H. Brookes, "How to Reach the JewsThe Truth, pp 135-136, cited in Rausch, op.cit., p224.
46. independent missionary work
47. Ernest Stroeter
48. Hope of Israel Mission
49. سي. آرنو گابلين زندگي نامه نويس سايروس اسکوفيلد هم بود.
50. Kyle, op.cit, pl40; Rausch, op.cit., p155.
51. Henry Moorehouse
52. Moody, op.cit., p140.
53. Albert Henry Newman, Manual of Church History Volume 2, Modern Church History 1517-1902, (Philadelphia: American Baptist Society, 1904), p713.
54. dispensational prophetic framework
55. Arno C. Gaebelein, The History of the Scofield Refrence Bible, (Spokane, WA, Living Words Foundation, 1991), p25.
56. ,Christ in the Old Testament,
57.D.L Moody, To All people: Comprising Sermons, Bible Readings, Temperence Addresses and Prayer-Meeting Talks (Boston. The Globe Publishing Company, 1877). p354, cited in Rausch, op.cit., p155.
58. مودي در سخنراني ديگري که در کنفرانس کتاب مقدس نورث فيلد ايراد کرد، تأکيد بيشتري داشت: « زماني که مسيح بر مي گردد... آنها در جواب مي گويند: « خجسته باد او که به نام خداوند مي آيد ». و يهوديان همان ملتي خواهند بود که در يک روز متولد مي شوند».
59. rebuilding of Babylon
60. Moody, op.cit., p508, cited in Rausch, op.cit., p155.
61. D.L. Moody, The Home Work of D.L Moody: The School for Young men, the College for Young Ladies, the Summer School for Bible Teaching, together with Mr. Moody"s Pointed, Practical and Helpful Talks (New York, Fleming
H.Revell, 1886), p67; cited in Rausch, op.cit., p 158.
62. Northfield Conferences
63. Gerstner, op.cit., p45.
64. Ernest R.Sandeen, Towards a Historical Interpretation of the Origins of Fundamentalism", Church History 36 (1967), p76.
65. Bible Institute for Home and Foreign Missions
66. Chicago Evangelization Society
67. Moody Bible Institute
68.Rausch, op.cit, p153.
69. Rausch
70.Rausch, op.cit, p159.
71. Bible institute of Los Angeles
72. Northwestern Bible Training School
73. Ian S. Rennie, ‘Nineteenth-Century Roots", in Handbook of Biblical Prophecy, edited by Carl E. Armerding and W. Ward Gasque (Grand Rapids, Baker,
1977), p57.
74. Gerstner, op.cit, p51.
75.William Eugene Blackstone
76.Beth M. Lindberg, A God-Filled Life: The Story of William E.BIackstone, (Chicago The American Messianic Fellowship, n.d).
77. Jesus is Coming
78.William E.BIackstone, Jesus is Coming, 3rd edition (chicago, Fleming Revell. 1916).
79. agnostic
80. worldly means
81. divine ends
82. Ibid. p240.
83. Ibid.
84. Charles. H. Spurgeon, Lectures to My Students, (London, Passmore & Alabaster, 1893). p100.
85. Rennie, op.cit., p48; Rausch, op.cit., p264.
86. Late Great Planet Earth
87. Left Behind
88. W.M. Smith, signs of the Times’ Moody Monthly, August (1966), p5: Tim LaHaye & Jerry B. Jenkins, Left Behind, Wheaton, Tyndale House, 1995); Tribulation Force, (Wheaton, Tyndale House, 1996); Nicolae, (Wheaton, Tyndale House, 1997); Soul Harvest, (Wheaton, Tyndale House 1998); Apollyon, (Wheaton, Tyndale House 1999); Assassins, (Wheaton, Tyndale House 1999); The Indwelling. (Wheaton. Tyndale House, 2000). The Mark, (Wheaton, Tyndale House 2001): Desecration, (Wheaton, Tyndale House 2002) The Remnant. (Wheaton Tyndale House, 2002); Sales of the Left Behind series now exceed 32 million copies, see Nancy Gibbs, Apocalypse Now’ Time, 1 July 2002, p45. Hal Lidnsey"s Late Great Planet Earth (London, Lakeland, 1970) has reputedly sold over 18 million copies in English.
89.Unevangelised Jews
90. Chicago Hebrew Mission
91. American Messianic Fellowship
92. Reform rabbis
93.William E. Currie. God’s Little Errand Boy, 100 Years of Blesing, (American Messianic Fellwoship International, 1987).
94.Rabbi Emil Hirsh
95. Beth M. Lindberg. A God Filled Life: The Story of William E. Blackstone, (Chicago, The American Messianic Fellowship, n.d.), pp7-9.
96. resolutions of sympathy
97. John and William Rockefeller
98. Benjamin Harrison
99. James G. Blaine
100. Blackstone Memorial
101.Reuben Fink, America and Palestine, (New York, American Zionist Emergency Council, 1945), pp20-21. cited in Sharif, op.cit., p92.
102. Justice Louis Brandeis
103. Merkley, op.cit., p92.
104. Ibid.
105. deliverers
106. Lindberg, op.cit., pp12-13.
107. assured deliverance of Israel
108. ,assimilant,
109.Rausch, op.cit., pp268-269.
110. Rausch, op.cit., pp268-269.
111. Jewish ,mission,
112. secular Western society
113. Currie, op.cit.
114. Elisha Friedman
115. University Zionist Society of New York
116. re-establishment of a Jewish State
117. 265.Cutler B. Whitwell. The Life Story of W.E.B - and of "Jesus is Coming"". The Sunday School Times, January 11, (1936), p19, cited in Rausch, op.cit., p
118. Scofield Reference Bible
119. C.l. Scofield, The Scofield Reference Bible, (New York, Oxford University Press, 1917); The New Scofield Reference Bible, edited by E.Schuyler English (New York. Oxford University Press, 1967): The Ryrie Study Bible Expanded Edition, (Chicago, Moody Bible Institute, 1994); The New Scofield Study Bible, (New York, Oxford University Press, 1984); Scofield Study Notes, (Quick Verse. Parsons Technology, 1994).
120. Fundamentalist saints
121.Sandeen, op.cit., p222.
122. Charles G. Trumball. The Life Story of C.l. Scofield, (Oxford University Press. New York, 1920).
123. Joseph M. Canfield, The Incredible Scofield and his Book, (Vallecito, California, Ross House Books, 1988).
کَنفيلد به منبع سومي که نوشته ويليام. اي. بي ور هست اشاره مي کند.
A Biographical Sketch of C.l. Scofield: A Thesis Presendted to the Faculty of the Gradate School of Southern Methodist university in Partial Fulfilment of the Requirements of the Master of Arts with a Major in History.
May 1960; See also Albertus Pieters, /I Candid Examination of the Scofield Bible. (Grand Rapids, Douraa Publications, n.d.).
زماني که اسکوفيلد کشيش آزاد هايد پارگ سن لوييس بود، همسرش لئونتاين در سال 1881 از او طلاق گرفت. بر اساس اسناد و مدارک طلاق، اسکوفيلد متهم به « قصور فاحش در انجام وظيفه »، عدم حمايت از خواهان ( همسر ) و فرزندان نامبرده و يا عدم مساعدت به همسر و عدم تأمين غذا، لباس و منزل براي آنان بوده است... دادگاه بعد از مدتي تأخير در سال 1883 به نفع لئونتاين رأي داد و حکم طلاق را در دسامبر همان سال با توصيف اسکوفيلد به عنوان... شخص فاقد صلاحيت براي حضانت فرزندان، صادر کرد.
From the papers in ease no. 2161, supplied by the Atchison Country Court, cited in Canfield, op.cit., p89.
اسکوفيلد در 11 مارس 1884 با هتي ون وارک ازدواج کرد.
100 Ibid .p.
124.Bass, op.cit., pl8. see also Loraine Boettner, The Millennium, (Grand Rapids, Baker. 1958), p369.
125.Gerstner
126.Gerstner, op.cit., p43.
127. Turner, op.cit., back cover.
128. C.l. Scofield. Introduction", The Scofield Reference Bible, (Oxford University Press, 1909).
129. Rightly Dividing The word of Truth
130.C.l. Scofield. Rightly Dividing the Worl of Truth, (New York. Loizeaux Brothers, 1888).
131. hermeneutic principles
132. Loizeaux Brothers Of New York
133.Canfield, op.cit., p122.
134.Ibid.
135. Bruce L. Shelly, "Niagara Conferences" The New International Dictionary of the Christian Church, edited by J.D. Douglas, revised edition (Exeter, Paternoster Press, 1978). p706.
136. eager proselyte
137. knowledge of the Lord
138.Resolution included as Appendix A, in Sandeen, op.cit.
139.Arno C. Gaebelein, Moody Monthly, 43 (1943) p278.
140. illustrative notes
141.James Barr, Escaping from Fundamentalism, (London, SCM, 1984), p6.
142. conservative evangelical students
143.James Barr, Escaping from Fundamentalism, (London, SCM, 1984), p6.
144. Craig Blaising
145.Dallas Theological Seminary
146.Criag A. Blaising "Dispensationalism, The Search for Definition" in Dispensationalism, Israel and the Church, The Search for Definition, edited by Craig A. Blaising & Darrell L. Bock (Grand Rapids. Michigan, Zondervan, 1992), p21
147.Sandeen, op.cit.. p222.
148.Henry G. Weston
149. Crozier Theological Seminary
150. James M. Gray
151. W.G.Moorehead
152. Xenia Theological Seminary
153. Elmore Harris
154. William G. Erdman
155. Arthur T. Pierson
156.James M. Gray, Presiden of Moody Bible Institute, and William J. Erdman.
157. Canfield
158. Canfield, op.cit., p204
159.Sandeen, op.cit., p224.
160. Cornelius Stam
161. Cornelius R. Stam. The New Scofield Reference Bible, an Appraisal, (Chicago. Berean Bible Society), pl2. cited in Canfield, op.cit., p218.
162. dispensational package
163. E. Schuyler English
164. New International Version
165. C.l. Scofield. The New Scofield Study Bible, (New York, Oxford Univerisy Press, 1984).
166. Ryrie Study Bible
167. Charles Ryrie, Ryrie Study Bible, (Chicago, Moody Bible Institute, 1994).
168. William E. Cox
169.William E. Cox. An Examination of Dispensationalism, (Philadelphia. Presbyterian & Reformed, 1974), pp55-56.
170.Southwestern School of the Bible
171. academic achievement
172.Ibid.
173.Charles C. Ryrie. The Basis of the Premillennial Faith, (Neptune, New Jersey, Loizeaux Brothers. 1953); Dispensationalism Today, (Chicago, Moody Press); Dispensationalism, (Moody Press, Chicago, 1995).
174.John Walvoord, Israel in Prophecy, (Grand Rapids, Zondervan. 1962); The Nations in Prophecy, (Grand Rapids, Zondervan. 1967): The Blessed Hope and The Tribulation, (Grand Rapids. Zondervan,1975); The Rapture Question, rev, edit. (Grand Rapids. Zondervan, 1979); The Nations, Israel and the Church in Prophecy, (Grand Rapids, Michigan. Zondervan, 1988); Armageddon, Oil and the Middle East Crisis (Grand Rapids, Zondervan, 1990); Major Bible Prophecies (New York, Harper Collins, 1991).
175. apologist
176. Arno C. Gaebelein, The Conflict of the Ages, (Grand Rapids, Zondervan, 1966).
177. Niagara Prophecy Conferences
178. Evangelical Theological College
179.Rausch, op.cit., p261.
180. Tiqweth Israel- The Hope of Israel Monthly
181. Yiddish
182. Our Hope
183.Rausch, op.cit., p292.
184. Arno C. Gaebelein, Hall A Century, (New York, Publication Office of Our Hope, 1930), p20, cited in Gerstner, Wrongly, op.cit., p44.
185. The Harmony of the Prophetic Word
186. labyrinth
187.Arno C. Gaebelein, The History of the Scofield Reference Bible, (Spokane, WA. Living Words Foundation, 1991), p33.
188. Gaebelein"s prophetic interpretations.
189.Our Hope,55 (1948-49) p673, cited in Kyle, op.cit., p128.
190.Timothy P.Weber, Living in the Shadow of the Second Coming,(New York,
Oxford, 1979), p154.
191. The conflict of the Ages
192. ,Nazi attitude,
193. Dwight Wilson, Armageddon Now: The Premillenarian Response to Russia and Israel Since 1917, (Grand Rapids, Baker, 1977), p97.
194. The Protocols of the Elders of Zion
واژه ي « پروتكل » داراي معاني متعددي است 1) تفاهم نامه 2) تشريفات و آداب ديپلماتيك در روابط بين المللي دولت ها و نمايندگان سياسي كشورها. اما در عبارت پروتكل هاي زعماي صهيون، واژه ي مزبور به صورت جلسات تصميمات نخستين كنگره ي جهاني صهيونيستي در شهر بال سوئيس اطلاق مي شود. واژه « زعما » نيز مفهومي گسترده تر از يك مفهوم صرفاً ديني دارد و به رهبراني اطلاق مي شود كه در سياست، اقتصاد، حزب هاي مخفي، بركنار كردن سلاطين، ترور و توطئه متنفذند. اين پروتكل ها نشانگر نوع نگرش صهيونيست ها به جوامع غير يهود از جمله مسلمانان و بيانگر چكيده ي تفكرات اهريمني آنان براي دستيابي به سلطه جهاني از طريق حكومتي يهودي است. زعماي صهيون سيصد نفر هستند كه سه تن از شخصيت هاي شناخته شده ي آنان عبارتند از: يوسف مندس، موسي مونته فيوري و بنيامين ديزرائيلي.
195. League of Nations
196.Arno C. Gaebelein in Our Hope, 27 (April 1921) p601, quoted by Rausch in the Journal of the Evangelical Theological Society. 23/2 (1980) p108.
197. Dearborn Independent
اين روزنامه را هنري فورد از 1919 تا 1927 منتشر مي كرد كه به خاطر مندرجات عالي اش، از جمله اظهارات يهودستيزانه فراوان و انتشار پروتكل هاي زعماي صهيونيست مورد توجه قرار داشت.
198. apostate Jew
199. Cited in David Rausch, "Fundamentalism And the Jew: An Interpretive Essay’ Journal of the Evangelical Theological Society, 23/2 June (1980) pp107-112.
200. Ibid., pp107-112.
201. Our Hope,2 October (1895), p78.
202. Weber
203. ironic ambivalence
204. Timothy P.Weber, "A Reply To David Rausch’s "Fundamentalismandthe
Jew’” Journal of the Evangelical Theological Society, 24/1 March (1981) pp68-77.
205. Paul Merkley
206. Paul Charles Merkley. The Politics of Christian Zionism, 1891-1948. (London, Frank Cass, 1998), P66. Merkley also incorrectly Spells Gaebelein as Gaebelein.
207. colonization bank
208. Timothy P. Weber. Living in the Shadow of the Second Coming: American Premillennialism 1875-1982, (Grand Rapids, Zondervan, 1983), pl37, citing Gaebelein, Has God Cast Away His People? (1905).
209. "The Fourth Zionistic Congress: The Most Striking Sign of Our Times’, Our Hope, 6, September (1900). P72, cited in Rausch, op.cit., p247.
210. راش ادعا مي کند که اين نشريه ادواري، خدمات کشيشي ويژه و سازنده اي در ميان جنبش بنيادگراي نخستين داشته است. نک:
Rausch, op.cit., p225.
211. Zionist colonization
212. Rausch, op.cit.. pp213-216; Merkley, op.cit., 92.
213. rise of communism
214. intellectual prestige
215. Merkley, op.cit., p72-74.
216. Ibid.. p114.
217. Soviet hegemony
218. American political establishment

منبع مقاله :
سايزر، استيون آر؛ (1386)، صهيونيسم مسيحي، ترجمه ي حميد بخشنده، قدسيه جوانمرد، قم: نشر کتاب طه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.