نسل اول روشنفکران ايراني و مدرنيته سياسي (2)

روشنفکري از مفاهيم مناقشه برانگيزي است که دست يابي به تعريف جامعي از آن بسيار دشوار مي باشد . خصوصاً وقتي از مصاديق آن سخن به ميان مي آيد، مناقشات بيشتر مي شود ، برخي از تعاريفي که براي روشنفکري ارائه گرديده
پنجشنبه، 4 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نسل اول روشنفکران ايراني و مدرنيته سياسي (2)
نسل اول روشنفکران ايراني و مدرنيته سياسي (2)
 


 

نويسنده: رحيم خستو




 

3.در مفهوم روشنفکري
 

روشنفکري از مفاهيم مناقشه برانگيزي است که دست يابي به تعريف جامعي از آن بسيار دشوار مي باشد . خصوصاً وقتي از مصاديق آن سخن به ميان مي آيد، مناقشات بيشتر مي شود ، برخي از تعاريفي که براي روشنفکري ارائه گرديده عبارتست از :نقادي ، سنت شکني ، انديشه ورزي ، نوانديشي خلق ارزش هاي نوين ، تبليغ دانايي ، تشخيص دهنده ، مصائب و دردهاي اجتماعي و سياسي و يا براساس مؤلفه هاي روشنگري ، جسارت دانستن داشتن ، استفاده عقل در حوزه عمومي ..را مي تواند در بر گيرد . دکتر بشيريه روشنفکران را در سه مجموعه کلي قرار مي دهد : اول ، روشنفکران کساني هستند که در خلق و حفظ ارزشهاي غايي تغيير ناپذير در زمينه حقيقت و زيبايي و عدالت نقش دارند . دوم ، روشنفکران به عنوان مبلغان عقايد ، بنيانگذاران ايدئولوژي ها و نقادان وضع موجود و سوم ، از نظر جامعه شناسي به عنوان قشري اجتماعي که در توسعه و پيشبرد فرهنگ جامعه نقش دارند .(1) در مجموع بشيريه از روشنفکران به عنوان ذهن جامعه نام مي برد که معمولاً با ساخت قدرت سياسي تعارض دارند. از ديدگاه تاريخي مفهوم مدرن روشنفکران محصول خردورزي اجتماعي اروپايي است که عنصر تجريدي و بخردانه ي سنت روشن گري و دگرگوني فکري ناشي از انقلاب بورژوازي را به شکل استعاري يا نمادين در يک فرد خاص و مشخص ، يعني يک موجود اجتماعي نمايان مي کرد . اين تبار تاريخي مهر خود را به کاربرد اين اصطلاح زد و هنوز هم بسياري از مردم روشن فکري راستين را روشنگران و متفکران خرد باور ، علم باور ، معتقد به پيشرفت اجتماعي و به لوازم سياسي و اجتماعي آن چون حقوق بشر و دموکراسي مي دانند .(2)
در اواخر قرن نوزدهم با اتفاقاتي که به دنبال محکوميت دريفوش منجر به صدور بيانيه اي توسط جمعي از متفکرين و دانشمندان و هنرمندان فرانسوي که به بيانيه روشنفکران معروف گرديد واژه Intellectualيا روشنفکران را اعتبار خاص در فرانسه بخشيد و حتي بار ارزشي مثبت بدان داد . اين در حالي است که با توجه به سنت اجتماعي و سياسي متفاوت در انگلستان نوع نگاه به واژه فوق نيز متفاوت است . ريمون آرون روشنفکران فرانسوي را در مقايسه با روشنفکران بريتانيا و المان با ايالات متحده داراي اعتبار اجتماعي بالاتر مي داند ، روشنفکران فرانسوي کمتر با جنبه اداري ، زندگي عملي و سياسي سر و کار داشته و به شکل افراطي تري از جامعه خويش انتقاد مي کنند ، دراي فرهنگ مجادله بوده و مصالحه ناپذيرند ، در حالي که متفکرين انگليسي به دليل اين که کمتر اهل مجادله و نقادي هستند کمتر مورد توجه افکار عمومي قرار گرفته و از شأن اجتماعي کمتري برخوردارند .(3) لذا در نظر آوردن دو سنت روشنفکري فرانسوي و انگليسي قابل مشاده است . در سنت فرانوسي به دليل خاستگاه ، اجتماعي ، روشنفکران اگر چه در آمد پايين تري دارند اما به دليل توجه به منافع عمومي مورد احترام هستند ، هر چند آنان به دليل ذهنيت فلسفي و انتزاعي در عرصه عمل ممکن است راه حل هاي غير واقعي ارائه دهند . اما در سنت انگليسي با توجه به خاستگاه اجتماعي رويکردي اشرافي داشته و کمتر به نقد از سنت هاي اجتماعي خود مي پردازند و معمولاً با دولت همکاري نيز دارند و يا در انتقادها مسالمت جويانه عمل مي کنند ، لذا از منظر متفکرين انگليس روشنفکران فرانسوي معمولاً راديکال و يا ضد نظام اجتماعي تلقي مي شوند . ادوارد سعيد که خود را بيشتر به سنت فرانسوي نزديک مي داند ، بر اين نگاه تاکيد دارد که تا اواسط قرن بيستم واژه هايي چون روشنفکر و وظايف روشنفکران در انگلستان مطلوب نبوده است .(4) سعيد روشنفکر را فردي مي داند که در امور مربوط به منافع و مصالح عمومي جامعه دخالت مي کند و داراي معيارهاي جهانشمول و منحصر به فرد است ، و بر عليه امتياز ناسيوناليسم ميهن پرستانه ، تفکر جمعي ، حس طبقاتي نژادي يا جنسي دست به روشنگري مي زند . وظيفه او تلاش براي شکستن قالب هاي ذهني و مقولات تقليل پذيري است که محدود کننده تفکر و ارتباط هاي بشري هستند . لذا نقش روشنفکر عمل است و به نوعي از آگاهي بستگي دارد که شکاک ، درگير و به صورتي بي امان وقف تحقيق و بررسي عقلاني و قضاوت اخلاقي است و علت وجوديش بازي کردن نقش نمايندگي همه ي آن مردم و مباحثي است که در فرايند يا جريان عادي فراموش شده اند. در مجموع مي توان گفت اداوار سعيد وظيفه روشنفکر را حقيقت گويي به قدرت مي داند ، بر اين اساس وي روشنفکران را به دو دسته تقسيم مي کند ، روشنفکران حرفه اي که به گونه اي مختلف در خدمت يا پيوند با صاحبان قدرت سياسي - اقتصادي قرار دارند ، در حالي که روشنفکران آماتور در مقابل ، از حقيقت گويي استقبال مي کنند و خطرات آن را مي پذيرند. بسياري از محققين علوم اجتماعي بين Intellectual و واژه روسي Intelligentsia تمايز قائل مي شوند و کارکردهاي متمايزي براي آنها قائل هستند . با تامور قبل از هر گونه توضيحي در مورد روشنفکر با تمايز بخشيدن اين دو لفظ کار خود را شروع مي کند ، توضيح مي دهد اصطلاح Intelligentsiaنخستين بار در قرن نوزدهم در روسيه براي اشاره به افرادي به کار رفت که داراي تحصيلات دانشگاهي بودند و صلاحيت مشاغل علمي را به دست آورده بودند ، پس از آن برخي نويسندگان دايره شمول اين اصطلاح را گسترش داده و تقريباً همه مشاغل غير يدي را در داخل آن گنجانده اند . در اين مفهوم اصطلاح مزبور با عبارت طبقه متوسط جديد معادل است که در درون آن مي توان بين قشرهاي بالاتر متشکل از افرد شاغل در حوزه هاي علمي ، فني ، مديريت هاي سطح بالا و اقشار پايين تر مرکب از شاغلان حرفه هاي عادي تر دفتري و اجرايي تمايز قائل شد . در حالي که روشنفکران متشکل از گروه هاي بسيار کوچکتري از افرادي هستند که در آفرينش ، انتقال و نقادي محصولات فرهنگي و انديشه نقش مستقيمي دارند اين عده شامل نويسندگان ، هنرمندان ، دانشمندان ، فلاسفه ، انديشمندان مذهبي ، نظريه پردازان اجتماعي ، مفسران سياسي مي باشند . هر چند مرزهاي دقيق اين گروه کار بسيار دشواري است (5). اما آيزايا برلين با توضيح دقيق تر در مورد Intelligentsia اين نکته را نمايان مي سازد که واژه فوق معناي محدود و مشخص تري از روشنفکرIntellectual دارد . کلمه Intelligentsia [ مترجم محترم آقاي دريابندري معادل جامعه روشنفکران را استفاده مي کند که واژه اي روسي است و امروز در تمام زبان هاي اروپايي مورد استفاده قرار مي گيرد ] برلين بر اين نظر است که پديده Intelligentsiaبا عواقب تاريخي و ادبي و انقلابي خود نقش ويژه اي در تحولات اجتماعي جهان دارد .به نظر او مفهوم (Intelligentsia) را نبايد با افراد روشنفکر (Intellectual) اشتباه گرفت . انتيلي جنتسيا به دليلي بيش از علاقه خشک و خالي به انديشه ها خود را وابسته به يکديگر مي دانستند . اين ها خود را يک فرقه مؤمن و معتقد ، چيزي شبيه به يک جامعه روحانيت غير ديني ، مي انگاشتند و هدفشان ترويج يک برداشت خاص از زندگي يا تبليغ يک نوع مذهب بود .(6)برلين به اين نکته اشاره دارد که وضعيت جامعه روسيه يعني فقر و بيسوادي روستائيان ، استبداد سياسي، تحجر ديني امکان فراهم آمدن بستر و بنيان روشنفکري به مثابه آن چه که در غرب خصوصاً در فرانسه رخ داد را فراهم نمي آورد . لذا (Intelligentsia) شکل گرفت که با اراده معطوف به کنش سياسي و با هدف دگرگوني اجتماعي از برخي انديشه هاي غربي استفاده مي کنند و معتقد به هنر و ادبيات و اخلاقي بودند که مي بايست متعهد بوده تا بتوانند به وسيله آن در راه خدمت به خلق و اجتماع مبارزه نمياند . چنين وضعيتي عملاً آنان را از روشنفکران متمايز مي کند .(7)آنان مدعي داشتن انديشه هايي بودند که قادر به تغيير سرنوشت هموطنانشان بود و مدعي ساختن جهاني بهتر بودند ، آنان کمتر توليد کننده انديشه بلکه بيشتر انتقال دهندگان انديشه هاي غربي به روسيه بودند ، از لحاظ پايگاه اجتماعي نسل اول انتيلي جنتسيا بيشتر برخاسته از اشرف ، زمين داران و عناصري از طبق متوسط جديد بودند که برخي از آنان توسط پطر کبير براي فراگيري آموزش هاي غربي براي ساختن روسيه نوين به اروپا اعزام شده بودند.

3-1وضعيت اجتماعي روشنفکران
 

در جامعه شناسي سياسي رابطه ميان روشنفکران و طبقات اجتماعي بحث هاي گسترده اي را ايجاد نموده است . از آن جايي که روشنفکران ، نقش و پايگاه روشني در زندگي اقتصادي جامعه ندارند ، طبعاً نمي توان آنها را در طبقه اي جامعه به مفهوم اقتصادي آن قرار داد . البته منشأ اجتماعي و طبقاتي روشنفکران قابل شناسايي است ليکن نمي توان گفت ضرورتاً منشأ طبقاتي با آگاهي طبقاتي ملازمت دارد . روشنفکران در همه جوامع داراي شأن اجتماعي ناهمگون و نامتجانسي هستند .(8) در جامعه شناسي مارکسيستي نمي توان تعريف يکساني از خاستگاه اجتماعي و کارکرد روشنفکران مشاهده نمود . مارکس روشنفکران را در طيف مزدبگيران . کائوتسکي آنها را طبقه ممتاز و مانهايم از آنان به عنوان قشري شناور و بي طبقه ياد مي کند و لنين و گرامشي هم از ارائه تعريفي واحد امتناع نموده اند . لنين از دو سنخ روشنفکر بوروژا و روشنفکر پرولتاريا ياد مي کند و گرامشي از دو نوع روشنفکر سنتي و ارگانيک نام مي برد . اريک رايت با تفسيري مارکسيستي روشنفکران را در روابط طبقاتي داراي جايگاه هاي طبقاتي متضاد را در نظر مي گيرد ، به اين معنا که روشنفکران در سطح اقتصادي در جايگاه طبقاتي متضادي بين طبقه کارگر و خرده بوروژا قرار مي گيرند ، اما در سطح ايدئولوژي ميان طبقات کارگر و سرمايه دار قرار مي گيرند .(9)
هالوي با رد نظريات طبقاتي در مورد روشنفکران معتقد است روشنفکران سلسه مراتب يا نردباني را مي سازند که پله هاي مختلف آن از لحاظ فرصت هاي زندگي اقتصادي و درجه قدرت تفاوت زيادي دارند . وي روشنفکران را به عنوان نخبگان در نظر مي گيرد و مزيت استفاده از واژه نخبه به جاي طبقه را در اين مي داند که مستلزم هيچ وجه مشترکي چه در فرصت هاي زندگي اقتصادي يا حتي قدرت و نفوذ نيستند .(10)
در نظر وبر روشنفکران به عنوان توليد کنندگان ايده ها و سازندگان ايدئولوژي هم براي خودشان و هم برا ي ديگر قشرها و طبقات نمي توانند بر حسب نظريه اي يکپارچه فهميده شوند . بر طبق نظر وبر گرچه روشنفکران در بيشتر موارد قشر جداگانه اي را تشکيل مي دهند اما ضرورتاً منافع قشر خود را در تاملات فکريشان دنبال نمي کنند ، اين امر تنها روشنفکران را قادر مي سازد تا فراتر از منافع طبقاتي شان بروند ، زيرا آنها حاملان اشکال و سطوح مختلف عقلانيت مي باشند .(11)

پی نوشت ها :
 

1- حسين بشيريه ، جامعه شناسي سياسي ، (تهران ، نشر ني .1381)ص247.
2-بابک احمدي ، کار روشنفکر ، (تهران : انتشارات مرکز ، 1384) ص20.
3-تي . بي باتامور ، نخبگان و جامعه ، ترجمه عليرضا طيب ، (تهران : انتشارات شيرازه ، 1377) صص91-90.
4-ادوارد سعيد ، نقش روشنفکر ، ترجمه حميد عضدانلو ، (تهران :نشر ني ، 1380) ص33.
5-باتامور ، همان ، ص84.
6-آيزيا برلين ، متفکران روس ، ترجمه نجف دريا بندري ، (تهران :انتشارات خوارزمي ، 1361) صص183-182.
7-Isaiah Berlin , he Power of Ideas. (I ondon Pimilco 2001 8-بشيريه ، همان کتاب ، ص250.
9-اريک رايت ، جايگاه اجتماعي روشنفکران ، ترجمه فتانه رهنوار ، مجله کتاب آگاه (تهران : انتشارات آگاه ، 1360)ص108
10-ايوراتزيوني و هالوي ، روشنفکران و شکست در پيامبري ، ترجمه حسين کچويان ، (تهران : انتشارات تبيان، 1378)1صص11-10
11-احمد صدري ، جامعه شناسي روشنفکران ماکس وبر ، حسن آبنيکي ، (تهران : نشر کوير ، 1386)ص91.
 

منبع:
فصلنامه تخصصي علوم سياسي /سال چهارم ،شماره ششم


ادامه دارد...



 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.