نسل اول روشنفکران ايراني و مدرنيته سياسي (5)

وي فردي برخوردار از اموزش مدرن و از روشنفکراني است که به مسئوليت سياسي حتي صدر اعظمي دست يافت . آدميت در مورد وي مي نويسد وي قبل از رسيدن به پست هاي سياسي شناخت کافي از مفاهيم مدرني چون ناسيوناليسم ،
پنجشنبه، 4 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نسل اول روشنفکران ايراني و مدرنيته سياسي (5)
نسل اول روشنفکران ايراني و مدرنيته سياسي (5)
 


 

نويسنده:رحيم خستو




 

6-ميرزا حسين خان سپهسالار
 

وي فردي برخوردار از اموزش مدرن و از روشنفکراني است که به مسئوليت سياسي حتي صدر اعظمي دست يافت . آدميت در مورد وي مي نويسد وي قبل از رسيدن به پست هاي سياسي شناخت کافي از مفاهيم مدرني چون ناسيوناليسم ، ملت ، مشروطيت ، قانون و حقوق فردي داشت و لزوم اخذ فرهنگ تمدن غرب در نوشته هاي او ملاحظه مي شود .(1) وي با اعتقاد به تأسيس دولت مدرن بر پايه قوانين در پي تعريف و تعيين حدود و حوزه نهادي دين و دولت است : اعتقاد من درباره حضرت ملاها بر اين است که ايشان را بايد در کمال اکرام و احترام نگاه داشت و جميع اموراتي که تعلق به آنها دارد از قبيل نما زجماعت ، موعظه به قدري که ضرر به حميت دولت نياورد و اجراي صيغه عقد و طلاق و حل مسائل شرعيه ما يتعلق بها را به ايشان واگذار کرد و به قدر ذره اي در امورات حکومتي آنها را مداخله نداد و مشاراليهم را ابدا واسطه في مابين دولت و ملت مقرر نکرد .(2) و در تعامل با روحانيون و نهادهاي تحت کنترل آنان ، دست به اقداماتي چون نصب مقام وزير عدليه ، انتصاب مجتهدان قابل اعتماد خود بر محکام شرع و محدود نمودن و يا جلوگيري از برخي مجازات هاي بدني شديد ، مجلس تنظيمات و محکمه هاي تجديد نظر زد ، (3) اقدامات فوق که در راستاي ايجاد دولت مدرن بود ، رنجش و خشم علماي را به دنبال داشت ، گرچه وي به عنوان دولتمرد سعي نمود نظر علما را جلب نمايد و از خصومت آنان نسبت به خود بکاهد اما در نهايت تمهيدات وي در اين زمينه کارگر نمي افتد وي در نامه اي به ناصر الدين شاه که نمايان گر مباني نظري اوست مي نويسد :
ملاها در هيچ عهدي مثل ايام صدرات من عزيز و محترم نبودند اما بلافاصله مي افزايد که مداخله در امور دولت را به ايشان تجويز نمي کردم .(4)
تلاش هاي ميرزا حسين خان براي تغيير و عقلاني کردن ساختارهاي سياسي و اداري و همچنين توسعه اقتصادي مي توانست بسيار حائز اهميت باشد ، و حتي در برخي موارد همچون تأسيس راه آهن مي توانست پشتيباني برخي از علما را نيز به دنبال داشته باشد .

7- مستشارالدوله
 

ميرزا يوسف مستشارالدوله از دوستان و همراهان ميرزا حسين خان نيز از الهام از تحولات غرب حل مشکلات ايران را در يک قانون جستجو مي کند ، کتاب يک کلمه برداشتي از نخستين قانون اساسي فرانسه (1719) است ، در آن بر قانون تأکيد مي شود که اراده جمعي جامع همه مسائل ، قابل فهم بودن و دنيايي بودن از التزامات آن است . تأکيد وي بر مفاهيمي چون آزادي ، اراده مردم ، برابري همه پيروان مذاهب در مقابل قانون وجود قوانين دنيوي محصول اراده جمعي براي همه اتباع ، برابي حقوقي در ميان همه مردم بدون توجه به مذهب ، رنگ ، طبقه و احوال شخصي ، نشانه فهم و درک وي از مفاهيم مدرنيته است . او سعي داشت مفاهيم و نهادهاي مدرن را با مفاهيم ديني مترادف نشان دهد لذا نظام پارلماني را با مساوات يکسان مي بيند و آزادي بيان را همان امر به معروف و نهي از منکر تلقي مي کند و قوانين مدرن را همان فقه مي داند . چنين شيوه اي اگر چه باعث قبول عام در عصر خود گرديد و محبوبيت زيادي کسب نمود اما در فهم مدرنيته سياسي تأخير ايجاد نمود و زمينه ساز سوء تفاهماتي شد که در صحنه سياسي ايران عصر انقلاب مشروطه مناقشات بسياري را به دنبال داشته ، مرحوم عبدالهادي حائري شيوه فوق را بيشتر رويکردي ابزاري مي داند :
به نظر ما مستشارالدوله که قصد ايجاد و هماهنگي ميان قواعد اسلامي و ارزش هاي اروپايي داشته حدي نبوده و خود مي دانسته که اين دو مطلب يعني اسلام و اصول مشروطه غربي با هم تفاوت دارند ولي از سوي ديگر او آگاه بود که مردم ميهن او براي دريافت و هضم مطالبي که رنگ اسلامي داشته باشد بيشتر آمادگي داشته اند بنابراين کوشيده اند انديشه هاي نو را با آيات قرآن و حديث بيارايد تا همان طور که در نامه مورخ 1286 خود به آخوند زاده اشاه مي کند « کسي نگويد که فلان چيز بر ضد اسلام يا اسلام مخالف ترقي و تمدن است .» (5)

8- ميرزا ملکم خان
 

وي تحت تأثير کنت پوزيتيويست و با الهام از جان لاک گرايش اومانيستي مي يابد و شخصيت مورد علاقه او ميرابو ، انقلابي فرانسوي است ، اگر چه وي ارادات ويژه اي به ميرابو دارد اما ظاهراً بنا به دلايلي رويکرد و سنت انديشه ورزان انقلاب فرانسه در خصوص تعامل دين و دولت را نمي پذيرد و»من به اروپا رفتم و در آنجا در نظامهاي مذهبي ، اجتماعي و سياسي غرب به مطالعه پرداختم ، ماهيت فرقه هاي مختلف مسيحيت و سازمان محافل سري فراماسيونري را شناختم و معتقد شدم که بايد عقل عملي اروپا را با عقل مذهبي آسيا تلفيق داد .»(6) حامد الگار نسبت به اين ادعا ترديد روا مي دارد و معتقد است وي صرفاً از تاکتيک دين باي بسط و توسعه اصلاحات غربي استفاده مي کرد . (7) با توجه به مباني نظري ملکم خان و رويکرد پوزيتيويستي وي که علم دين از هم جدا مي شوند سياست نيز در مقوله علم قرار مي گيرد و لذا تمايز از دين مي باشد ، سخن الگار در خصوص ملکم خان پذيرفتني مي نمايد :
« ما در اهمال ديوان يا بايد مقلد متقدمين باشيم و يا از فرنگي سرمشق بگيريم يا خود مخترع باشيم اولاً بفرماييد که اين پانصد سال گذشته در صنايع ظاهري کدام اختراع کرده ايم که بتوانيم در صنايع علمي اختراع بنماييم ؟ اگر ما در کشتي سازي يا راه اهن يا نقاشي يا در زرگري يا شماعي يا در هر صنعت جزئي که شما بخواهيد يک نقطه از پيش خود اختراع کرده باشيم آن وقت که در علوم دولتي هم قابل اختراع هستيم ... چگونه مي توانيم در صنايع ديواني که هزار مرتبه دقيق تر از جميع علوم و صنايع ديگر است از پيش خود اختراع نمائيم .»(8) آجوداني با نقد ديدگاههاي تقلي گرايانه ، در خصوص ملکم خان مبني بر سياه و سفيد بودن ديدن وي يا خادم و خائن ناميدن وي و يا آزادي خواه و وطن پرست تلقي کردن او يا ريا کار قلمداد کردن او معتقد است که بايد سير تحولات فکري او را مد نظر قرار داد زيرا ملکم خان نويسنده روزنامه قانون با ملکم « کتابچه ي غيبي و اصول ترقي » متفاوت است . آجوداني آثاري چون کتابچه غيبي يا دفتر تنظيمات را متعلق به دوران جواني ملکم مي داند در حالي که روزنامه قانون متعلق به دوران متاخر زندگي وي مي باشد دوره اي که به بدترين شيوه از سر فرصت طلبي هاي کاسبکارانه سياسي در بسياري از اصول اساسي عقايد و انديشه هاي پيشين خود تجديد نظر و گاه از پاره اي از آنها عدول کرده بود .(9)
ملکم خان هيچ گاه در تعارض يا دين قرار نگرفت و بنا به روايت الگار هيچگاه آشکارا به علما حمله نکرد و حتي در نامه اي به اخوند زاده مي نويسد :« تو نبايد يه دين ايشان بچسبي و نبايد به ايشان بگويي اعتقاد شما باطل است و شما در ضلالت هستيد . تو بدين شيوه ناملايم براي خود هزار قسم مدعي و بدگو خواهي تراشيد و به مقصد هم نخواهي رسيد .(10) آيا چنين موضع گيري در قبال دين و علما تلاش براي استفاده از نفوذ آنان در راه انجام هدفهايش است ؟ آيا تلاش براي تشويق مردم به پذيرش افکار جديد است ؟آيا ترس از سرنوشت اصلاح طلباني چون امير کبير يا روشنفکراني چون آقا خان است ؟عاملي که مي تواند به عنوان پاسخي مثبت به سؤالات فوق باشد عمل گرايي و اراده معطوف به عمل سياسي وي مي باشد و لذا او نيز قادر به ارائه تئوري يا ديدگاهي منسجم در حوزه اصلاحات نو تبيين چگونگي تعامل دين و دولت نيست ،وقتي او متن خطبه اي را براي سخنراني مظفرالدين شاه در سفر سوم او به فرنگ تنظيم مي کند مخالف دانستن اسلام و ترقي را تقبيح مي کند و حتي ادعا مي کند علماي اعظام و مجتهدين جامع الشرايط مي توانند بر طرح هاي علمي نظارت کنند .(11) اين در حالي است که وي در کتابچه غيبي مدعي داشته بود که در اين عهد ملعون هزاران علم و فن و رندي براي ملک و رعيت داري و رياست ضرور و واجب شده که آقايان عظيم يکي را ندانند . او همچون سپهسالار در پي ريز سنتي از تعامل دين و مفاهيم جديد مؤثر است و سعي دارد چهره غرب را اسلامي سازد تا سهل تر مورد پذيرش قرار گيرد . « ما دريافتيم که همان عقايدي که به ياري نمايندگان شما از اروپا مي آمد ، به هيچ روي قبول نيم شد ، وقتي ثابت مي شد که در اسلام هم هست بي درنگ با خوشحالي پذيرفته مي شود .»(12)
قيصري مي نويسد ديدگاه ملکم خان درباره اسلام نشان مي دهد که نه از نقش اساسي و پيچيده اسلام در جامعه ايران آگاه بود و نه از ارتش منحني آن با تجدد در عوض اسلام را فقط وسيله اي براي ايجاد نوعي برنامه عمل سياسي مي ديد .(13) اين سنت فکري اگر همچون نقش سپهسالار در آشنايي مردم با بخي مفاهيم مؤثر بوده است و نظر طيفي از علما براي حضور در انقلاب مشروطه را جلب نمود ، اما صرفاً در کنش و بسيج سياسي مؤثر واقع شد ولي پيامدهاي آن نشان داد که تلفيق هاي سطحي و خوش بيني ها و يا زيرکي هايي از اين دست علاوه بر تاخير مهم مدرنيته سياسي واقعيت ديگري را نيز مي توانست به نمايش بگذارد . يعني سياسي شدن روحانيون ، اما کنش روحانيت در انقلاب مشروطه نشان داد که علماي اسلام و شيعه مأموران سربه زير و روبه راهي نبودند که به اندک سهمي قناعت کنند .(14) آجوداني تلاش براي برقراري رابطه اين هماني بين اسلام و قوانين غربي را تلاش بسياري از متفکرين عصر مشروطه مي داند که زمنيه هاي پذيرش مشروطيت در جوامع شرقي را فراهم آورده اند اما ملکم خان را نخستين روشنفکر غرب گرايي مي داند که در تاريخ جديد ايران ، صرفاً به جهت مصلحت هاي سياسي و براي دست يافتن به قدرت و برانداختن حکومت ناصر الدين شاه و صدارات امين السلطان مبلغ اين انديشه عرف ستيز مي شود که «رئيس روحاني ملت » و « امام شرعي امت » بايد بالاتر از هر شاه و مهمتر از آن «فايق بر جميع امراي عرفي » باشد و بدتر از همه تاج شاهي را از سر ناصرالدين شاه بر مي دارد و بر سر ميرزاي شيرازي مي نهد و وقتي با يک پرسش فرضي روبرو مي شود که اگر ميرزاي شيرازي بميرد چه خواهد شد پاسخ مي نويسد : فضلاي ملت [ علماي اسلام ] جمع مي شوند و موافق يک قانون شرعي از ميان اولياي اسلام ، اعلم و افضل و اعدل را رئيس قرار مي دهند ، سلسله رياست علما ادامه خواهد يافت و بدين ترتيب صاحب يک «دولت مشروعه » خواهيم شد و « روح اسلام » شاد مي شود .(15)

پی نوشت ها :
 

1-فريدون آدميت ، انديشه ترقي و حکومت قانون (عرصه سپه سالار )(تهران : انتشارات خوارزمي ، 1351)ص130
2-همان ، ص176.
3-الگار ، همان ، ص261.
4-همان ، ص262.
5-عبدالهادي حائري ، تشيع و مشروطيت ، (تهران : انتشارات امير کبير ، 1364)ص39.
6-الگار ، همان ، ص281.
7-حامد الگار ، ميرزا ملکم خان ، ترجمه جهانگير عظيما و مجيد تفرشي (تهران : انتشارات سهامي نشر ، 1369)ص17.
8-محمد محيط طباطبايي ، مجموعه آثار ميرزا ملکم خان (تهران : انتشارات علمي - بي تا )ص127.
9-ماشاء الله آجوداني ، مشروطه ايراني ، (تهران :نشر اختران،1384)ص288
10-اخوند زاده مکتوبات کمال الدوله ، ص84.
11-محمد محيط طباطبايي ، همان ، ص196.
12-حامد الگار ، دين و دولت ، ص287.
13-علي قيصري ، همان ، ص39.
14-مقصود فراستخواه ، سرآغاز نو انديشي معاصر ، (تهران : انتشارات ، سهامي انتشار ، 1373) ص96.
15-آجوداني ، مشروطه ايراني ، ص343.
 

منبع:
فصلنامه تخصصي علوم سياسي /سال چهارم ،شماره ششم

ادامه دارد...



 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما