تعريف عرفان، تصوف و زهد

تصوّف و عرفان، مفهوم کلّي و عامي است که بر مصاديق گوناگوني اطلاق شده است. بنابراين در تعريف عرفان و نيز در ردّ و قبول آن نبايد از خصوصيات مصاديق غفلت کرد و مبناي کار اين مفهوم کلّي و عام قرار داد.
چهارشنبه، 10 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تعريف عرفان، تصوف و زهد

تعريف عرفان، تصوف و زهد

 

نويسنده: دکتر سيد يحيي يثربي




 



تصوّف و عرفان، مفهوم کلّي و عامي است که بر مصاديق گوناگوني اطلاق شده است. بنابراين در تعريف عرفان و نيز در ردّ و قبول آن نبايد از خصوصيات مصاديق غفلت کرد و مبناي کار اين مفهوم کلّي و عام قرار داد.
تعاريف عرفا نيز از عرفان متنوّع است، زيرا عرفا در تعريف عرفان و مسائل مربوط به آن همانند توحيد، فنا، عشق و محبت، فقر، اخلاص و رضا، در مواردي موقعيت خاص مخاطب را در نظر گرفته اند؛ مثلاً در برابر جاه طلبان بر ذمّ جاه تأکيد کرده اند و در برابر مال دوستان بر ذمّ مال، گاه با اسيران لذايذ حسّي سخن داشته اند و زماني با گرفتاران علايق خيالي و نفساني، لذا ممکن است در پاسخ يک سؤال بيانات گوناگوني داشته باشند.
در مواردي بر اساس موقعيت معرفتي و سلوکي خود، سخن گفته اند که طبعاً سخنان مقام توکّل با سخنان مقام رضا فرق خواهد داشت. حتي يک نفر در حال « سکر » چيزي مي گويد که در حال « صحو » انکار مي کند. (1)
نکته ي ديگر اين که عرفاي دوره هاي اوّليّه با اصطلاحات رسمي و عناوين اساسي و فنّ و روش تعريف که بعدها در مراحل مختلف سير تصوّف و عرفان پديد آمد آشنايي چنداني نداشتند.
هم چنين اظهارات افراد بر اساس اين که در چه مرحله اي از مراحل سير تکاملي تصوّف قرار دارند، در همه ي زمان ها مختلف خواهد بود.
اينک نمونه هايي از اين تعاريف:
ذوالنّون مصري درباره ي صوفيان مي گويد:
« مردماني که خداي را بر همه چيز بگزينند و خداي ايشان را بر همه بگزيند. » (2)
جنيد مي گويد:
« تصوّف، صافي کردن دل است از مراجعت خلقت و مفارقت از اخلاق طبيعت و فرو ميرانيدن صفات بشريّت و دور بودن از دواعي نفساني و فرود آمدن بر صفات روحاني و بلند شدن به علوم حقيقي و به کار داشتن آنچه اولي تر است الي الأبد و خيرخواهي به همه ي امّت و وفا به جاي آوردن بر حقيقت، و متابعت پيغمبر کردن، در شريعت. » (3)
از ابومحمد جريري پرسيدند تصوّف چيست؟ گفت:
ابوسعيد ابوالخير تصوّف را عبارت از آن مي داند که « اَلدّخولُ في کلّ خُلقٍ سنيّ، وَ الخروجُ عَن کلِّ خلقٍ دَنّي ». (4) « آنچه در سر داري بنهي و آنچه در کف داري بدهي و آنچه بر تو آيد نجهي ».
از ابن عطا پرسيدند که ابتدا و انتهاي تصوّف چيست؟
گفت: « ابتدايش معرفت است و انتهايش توحيد. » (5)
ابومحمد رويم گويد: توحيد حقيقي ( که هدف تصوف است ) آن است که فاني شوي در ولاي او، از هواي خود و در وفاي او، از جفاي خود، تا فاني شوي کلّ به کلّ. (6)
سهروردي مي گويد:
اقوال مشايخ - قدّس الله ارواحهم - در معناي تصوّف، افزون آيد بر هزار قول، که نوشتن آن دشوار باشد، اما اين اختلاف در لفظ باشد و نه در معنا.
و سپس مي افزايد:
صوفي آن باشد که دائم سعي کند در تزکيه ي نفس و تصفيه ي دل و تجليه ي روح. (7)
ابن سينا در مورد عرفان چنين مي نويسد:
اَلعرفانُ مبتديٌ من تفريق، وَ نَفض وَ تَرک وَرَفَص، مُمعِنٌ في جَمع، هوَ جَمع صفات الحَقّ للذّات المريدة بِالصِّدق، منتهٍ إِلي الواحد، ثُمَّ وقوف؛
عرفان، با جداسازي ذات از شواغل آغاز شده و با دست افشاندن به ماسوا، ادامه يافته و با دست شستن از خويش و سرانجام با فدا و فنا کردن خويش و رسيدن به مقام جمع که جمع صفات حق است براي ذاتي که با صدق ارادت همراه پيش رفته آن گاه با تخلّق به اخلاق ربوبي، رسيدن به حقيقت واحد و سپس با « وقوف » به کمال مي رسد.
خواجه نصير طوسي در شرح « وقوف » مي گويد:
در اين مرحله، همه اوست و غير او نيست... نه واصفي نه موصوفي، نه سالکي، نه مسلوکي، نه عارفي و نه معروفي و اين است مقام وقوف بر آستان حق. (8)
اينک پس از توجه به نمونه هايي از صدها قول در تعريف تصوّف، به نمونه اي از تعاريف مربوط به پس از قرن ششم، که دوران اوج انتظام تعاليم عرفاني است، توجه کنيم:
عرفان عبارت است از: علم به حضرت حق سبحان از حيث اسما و صفات و مظاهرش و علم به احوال مبدأ و معاد و به حقايق عالم و چگونگي بازگشت آن حقايق به حقيقت واحدي که همان ذات احدي حق تعالي است و معرفت طريق سلوک و مجاهده براي رها ساختن نفس از تنگناهاي قيد و بند جزئيّت و پيوستن به مبدأ خويش و اتصاف وي به نعمت اطلاق و کليّت. (9)
اين نمونه ها با هم، فرق و فاصله دارند که ناشي از اختلاف حال و مقام گويندگان يا جويندگان اين معارف بوده، و نيز مربوط به ادوار مختلف عرفان و سير تکاملي آن است.
در تعريف و تشخيص عرفان، بايد به دو جنبه توجه داشته باشيم: يکي، مذهب، و اعمال مذهبي و ديگر فلسفه و مکاتب فکري. به اين معنا که عرفا را به لحاظي از عابدان و زاهدان ديني تشخيص دهيم و از جهت ديگر آنان را از گروه هاي مختلف فکري جدا سازيم. اينک اين دو موضوع را به اختصار، بررسي مي کنيم:

1. عرفان در مقايسه با زهد و عبادت

در لزوم توجه به تفاوت عرفان و زهد و عبادت، يا عارف و زاهد و عابد، جلال الدّين همائي مي گويد:
در ميان اشخاص عامي و درس خوانده هر دو، کمتر کسي است که فرق حقيقي مابين سه لقب، يا سه اصطلاح عابد و زاهد و عارف را، به خوبي و درستي دانسته باشد و آن ها را با يک ديگر اشتباه نکند. (10)
به همين دليل که عرفا در ظاهر امر با عابدان و زاهدان شباهتي دارند، از ديرباز تشخيص و تمييز آن ها از همديگر لازم به نظر مي رسيده است. ابونصر سرّاج ( متوفا 378 هـ ) از يحيي بن معاذ نقل مي کند: « الزّاهد سيّار و العارف طيّار »؛ (11) بدين معنا که در حرکت به سوي مطلوب، عارف از زاهد تندروتر است. در قرون دوم همه ي کساني را که از بيم آلايش به گناه از درگيري هاي اجتماعي کنار کشيده و در گوشه ي عزلت به زهد و پارسايي مي پرداختند، از قبيل: حسن بصري، واصل بن عطا و رابعه ي عدويّه به نام زاهد مي خواندند، نه عارف يا صوفي و « کلمه ي صوفيه پيش از جاحظ ( متوفا 255 هـ ) در نوشته ي ديگران به کار نرفته است. نخستين کسي که او را صوفي خوانده اند، ابوهاشم کوفي ( متوفا حدود 162 هـ ) است ». (12) ابن خلدون مي گويد: همه ي کساني را که از قرن دوم به بعد، برخلاف مردم که به دنيا روي آورده بودند، به « عبادت » پرداختند، صوفيه يا متصوفه ناميدند. ( 13 ) سهروردي ( متوفا 632هـ ) تصوّف را با زهد و فقر، فرق نهاده، نسبت عموم و خصوص مطلق را ميان آن دو، بيان کرده مي گويد:
تصوّف نه فقر است و نه زهد، بلکه اسمي است جامع معاني فقر و معاني زهد، بسا صفات و خصايصي ديگر که مرد بدون آنها صوفي نباشد، اگر چه زاهد يا فقير بود. (14)
طيباوي ميان زهد و تصوف تفاوت هايي به شرح زير قائل است:

1. فرق در هدف و غايت:

زاهد، دنيا را به خاطر آخرت ترک مي کند، اما صوفي براي رسيدن به خدا در همين دنيا تلاش مي کند. ناگفته نماند که در ادبيات عرفاني منظور از بهشتِ نقد، در مقابل وعده ي فرداي زاهد نيز همين است.
شبستري مي گويد:

زتن بگذر، برو در عالم جان *** که حالي جان رسد آن جا به جانان
تنت آن جا به کلي فقد گردد *** بهشت نسيه، حالي نقد گردد
بهشتي نه که مي جويند هر کس *** بهشتي کاندر او، حق باشد و بس
بهشت عاميان پر نان و آب است *** به صورت آدمي لکن دواب است. (15)

و حافظ مي گويد:

من که امروزم بهشت نقد حاصل مي شود *** وعده ي فرداي زاهد را چرا باور کنم

2. فرق در انديشه:

زاهد از خشم و غضب خداوند مي ترسد در حالي که صوفي به رحمت و لطف و کرم او مطمئن است.
نويسندگان کتاب تاريخ فلسفه در جهان اسلامي، بر اين دو مورد اين فرق را هم افزوده اند که:
تصوّف از عناصر متعددي که از خارج به آن داخل شده است، متأثّر گرديده، ولي زهد اسلامي - اگر چه ممکن است از مسيحيت يا کيش هاي هندي، تأثيري پذيرفته باشد - در روح و هدف، همواره اسلامي بوده است. (16)
هم چنين شيخ عزّ الدّين محمود کاشاني ( متوفا 735 هـ ) در مصباح الهدايه و ابوطالب مکي ( متوفا 386 هـ ) در قوت القلوب و حافظ ابونعيم اصفهاني ( متوفا 430 هـ ) در حلية الاولياء و امام ابوالقاسم قشيري ( متوفا 465 هـ ) در رساله ي قشيريه و غزالي در احياء علوم الدّين، کم و بيش در اين باره سخن گفته اند.
ابن سينا در نمط نهم اشارات، در فرق عابد و زاهد و عارف، چنين مي گويد:
کسي که از سرمايه ي دنيا و خوشي هاي آن روي گرداند، به عنوان « زاهد » شناخته مي شود و آن که بر انجام تکاليف الهي، از قبيل روزه و نماز پردازد « عابد » است و آن که باطن خود را به قصد تابش پايدار نور حق، از توجه به « غير ». باز دارد، به نام « عارف » خوانده مي شود و گاهي بعضي از اين عناوين با بعضي ديگر ترکيب مي پذيرد.
اين نخستين گام ابن سيناست در تعريف « عارف » و به لحاظ آن که ممکن است عارف را - که با زهد و عبادت قرين است - با زاهد و عابد اشتباه کند، در قدم اول به رفع اين شبهه پرداخت. لذا تنها به تعريف عارف قناعت نکرده، بلکه پيش از هر چيز به تعريف زاهد و عابد پرداخت، تا زمينه ي تشخيص را بيشتر مهيّا سازد.
اگر چه ابن سينا به تعريف اين سه گروه مي پردازد، در حقيقت « زهد » و « عبادت » و « عرفان » را نيز تعريف مي کند و به اين نکته توجه مي دهد که ميان اين مفاهيم، اگر چه تساوي نيست، تباين هم نيست. در نتيجه بعضي از اين عناوين، با بعضي ديگر ترکيب مي شود. صدق هر سه در يک مورد، تنها يک صورت دارد که شخصي هم عابد باشد و هم زاهد و هم عارف.
از ترکيب هر يک از اين عناوين با عنوان ديگر سه صورت پيش مي آيد:
عابد زاهد؛
عابد عارف؛
عارف زاهد.
خواجه نصير الدّين طوسي، در شرح اين قسمت مي گويد:
طالب و خواستار چيزي، ابتدا مي کوشد تا از عوامل بعد و دوري، روي گردان شده و به عوامل قرب و نزديکي روي آورد، تا به مقام وصول و وجدان مطلوب نايل آيد.
بنابراين جوينده ي حق، نخست از عوامل بازدارنده دوري مي جويد که اين عوامل همان متاع دنيا و خوشي هاي آن است و سپس به عوامل قربت که همان عبادات است روي مي آورد. اين زهد و عبادت را به اعتبار ديگر، تبرّي و تولّا هم مي گويند و آن گاه که مرحله ي وصول به حق باشد، نخستين درجه ي آن همان معرفت خواهد بود.
با توجه به اظهارات خواجه که عرفان را مرحله ي نهايي اين حرکت مي داند و نيز سخنان بعدي ابن سينا، معلوم مي شود که لازمه ي عرفان، زهد و عبادت است، اما لازمه ي زهد و عبادت هميشه عرفان نيست و به اصطلاح در ميان عرفا و آن دو مفهوم ديگر نسبت عموم و خصوص مطلق است و آن دو نيز با يک ديگر داراي نسبت عموم و خصوص من وجه مي باشند. با توجه به توضيح فوق، نخستين دو راهه اي که عارف از زاهد و عابد جدا مي شود، دو راهه ي ظاهر و باطن است؛ به عبارت ديگر، مرز جدايي عارف از زاهد و عابد، مرز ظاهر و باطن است. تا جايي که دوري از پليدي ها و عوامل فريب و وسوسه و پرداختن به اعمال رسمي و ظاهري مطرح باشد، قلمرو زهد و عبادت است. اما از نقطه اي که مسئله توجه باطني انسان به جهان « غيب » و جهانِ « قدس جبروت » يعني به « باطنِ » جهان مطرح است، قلمرو عرفان آغاز مي گردد.
ابن سينا پس از طرحِ فرقي بر اساس ظاهر و باطن، تفاوت ديگري را بر مبناي غرض و مبادي غرض عارف و زاهد و عابد مطرح نموده و چنين ادامه مي دهد:
زهد از ديدگاه کساني که به مرحله ي عرفان نرسيده اند، نوعي داد و ستد است، که گويي کالاي اين جهاني را با متاع اخروي مبادله مي کنند. اما از نظر عارف زهد حقيقي عبارت است از: پيراستن باطن از هر آنچه سد راه « حق » باشد و سر فرود نياوردن به دنيا و آخرت و خود را بالاتر ديدن از « ماسوي الحق » است. و عبادت غير عارفان نيز نوعي داد و ستد است. گويي که در دنيا کار مي کنند تا مزد و پاداشي را که همان اجر و ثواب اخروي است دريافت دارند.
و اما عبادت عارف، عبارت است از نوعي رياضت دادن و پرورش همّت ها و تمايلات و قواي نفس خويش، از قبيل متوهمّه و متخيّله، به منظور عادت دادن و آموختن آن ها به پا کشيدن از آستانه ي عوامل فريب و توجه به آستان « حق » به خاطر آن که اين تمايلات و قوا، به هنگام تجلّي خواهي از حق، با باطن وي همراه شوند و دست از مخالفت و تنازع بردارند، تا باطن عارف، تنها براي تابش انوار حق، آماده گردد و اين وضع از چنان ثباتي برخوردار گردد که هر وقت بخواهد باطنش از انوار حق، تابش پذيرد، بي مزاحمتي از جهت اميال و قوا، که باطن وي با تمام قوا و اميال، در خط توجه و روي کرد، به درگاه مقدس حق، واقع شود. (17)
در اين جا تأکيد ابن سينا بر اين نکته است که نبايد تشابه ظاهري اين سه گروه، باعث گمراهي در تشخيص آنان گردد. به اين بيان که اگر چه اعمال عابد و زاهد و عارف به ظاهر همانند و مشابه مي باشد، اما غرض آنان يک سان و همانند نيست و اين وسيله ي خوبي است براي تمايز آن ها از يکديگر.
در اين اعمال که به عنوان زهد و پرستش انجام مي پذيرد، غرض و هدف غير عارف، يعني زاهد و عابد، نوعي سوداگري و دادو ستد است.
اگر از لذايذي دست مي کشند مي خواهند تا در مقابل به لذايذ بيشتر و مهم تر و اجر و پاداشي به مراتب برتر از کاري که انجام داده اند نايل آيند. اگر چه زهد و عبادت هم، تفاوت هايي با هم دارند، از جمله در زهد بيشتر جنبه پرهيز از لذايذ دنيوي مطرح است، و دوري جستن از خور و خواب و استراحت، ولي در عبادت انجام دستورهاي ديني مورد توجه است، اگر چه عابد به وجه شرعي و از راه هاي حلال، از تمامي لذايذ موجود جهان هم بهره مند باشد. زاهد سعي مي کند تا لباس خوب و گران قيمت نپوشد و در بستر ناز نيارامد و غذاهاي رنگارنگ نخورد، اما عابد در بستر نرم مي آرامد و لباس هاي خوب مي پوشد که:
( قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِيَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِي لِلَّذِينَ آمَنُواْ ). (18)
و غذاهاي رنگارنگ مي خورد، منتها توأم با سپاس و شکر، ازدواج مي کند، در خانه خوب مي نشيند، خدم و حشم به قدر توانايي دارد که: ( وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا ) (19) به مسافرت مي رود، مهماني مي دهد و بذل و بخشش مي کند، فرش ها و لوازم گران قيمت به معابد و مزارها هديه مي کند، در عين حال روزه مي گيرد، نماز مي خواند، خمس و زکات مي دهد، به حج و جهاد هم اگر ممکن باشد مي رود، ولي به هر حال اين دو طايفه، هر دو به دنبال آرامش و آسايش خويشند. عابد از اين دنيا بهره مي گيرد، اما مشکلات و زحمت هايي را هم براي تأمين آسايش آن جهان تحمل مي کند. زاهد هم از اين جهان دست مي کشد، به خاطر آن که آن جهان را بيشتر مقرون به صرف مي داند!
اما زهد عارف، در حالت توجه به حق، تنزّه و دامن کشيدن از ماسوايِ حق است به دليل برگزيدن و برتر نهادن آن مقصود و هدف والا، بر هر مقصود و هدف ديگر. و در حالت التفات از جانب حق به ماسوا، دست افشاندن به ماسوا و سر فرود نياوردن به آن هاست. به دليل حقير و ناچيز شمردن آن ها که: « هر دو عالم را به دشمن ده، که ما را دوست بس. »
پي نوشت ها:
1. ر. ک: ابوالمفاخر يحيي باخزري، اوراد الأحباب و فصوص الآداب، به کوشش ايرج افشار، ج 2، ص 15 - 17.
2. تذکرة الاولياء، ج 1، ص 133.
3. همان، ج 2، ص 32.
4. اسرار التوحيد، ص 297.
5. تذکرة الاولياء به تصحيح نيکلسن، ج 2، ص 73.
6. همان، ص 66.
7. عوارف المعارف، آخر باب 5، ترجمه عبدالمؤمن اصفهاني.
8. ابن سينا، اشارات، نمط نهم و شرح خواجه نصير بر اشارات.
9. قيصري، رساله ي توحيد و نبوت و ولايت، مقدمه، فصل 1، اين رساله در بخش دوم همين اثر شرح و تفسير شده است.
10. مولوي نامه، ج 1، ص 429.
11. زاهد رونده و عارف پرنده است. اللّمع، ص 465. مولوي در اين مضمون مي گويد:
سير عارف هر دمي تا تخت شاه *** سيرزاهد، هر مهي يک روزه راه
حسيني قزويني نيز مي گويد:
رهي را که زاهد به سالي رود *** به يک گام شوريده حالي رود
12. تاريخ فلسفه در جهان اسلامي، ص 248.
13. مقدمه، باب 4، فصل 11.
14. عوارف المعارف در حاشيه ي احياء، ج1، ص 283.
15. گلشن راز.
16. تاريخ فلسفه در جهان اسلامي، ص 248.
17. اشارات و تنبيهات، نمط نهم.
18. اعراف، آيه 32: بگو: چه کسي وسايل تجملي را که خداوند براي بندگانش آفريده، و نيز دارايي هاي حلال را حرام کرده است. بگو: اين ها، مختص کساني است که ايمان آوردند.
19. قصص، آيه 77: و از دنيا هم بهره ي خويش فراموش مکن.
منبع مقاله: يثربي، سيديحيي؛ (1392)، عرفان نظري ( تحقيقي در سير تکاملي و اصول و مسائل تصوف)، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ هشتم.
منبع مقاله :
يثربي، سيديحيي؛ (1392)، عرفان نظري ( تحقيقي در سير تکاملي و اصول و مسائل تصوف)، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ هشتم



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.