انقلاب شهري در بين النهرين

فلزکاري، چرخ، کشيدن ارابه به وسيله گاو، استفاده از خر در باربري، و اختراع قايق شراعي، اساس يکنوع اقتصادي را پي ريخت که بدون آن، لوازم و ساز و برگ جديد، بصورت محصولات تجملي باقي مي ماند و ماشين هاي جديد
چهارشنبه، 10 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انقلاب شهري در بين النهرين
 انقلاب شهري در بين النهرين

 

نويسنده: گوردون چايلد
برگردان: احمد بهمنش



 

فلزکاري، چرخ، کشيدن ارابه به وسيله گاو، استفاده از خر در باربري، و اختراع قايق شراعي، اساس يکنوع اقتصادي را پي ريخت که بدون آن، لوازم و ساز و برگ جديد، بصورت محصولات تجملي باقي مي ماند و ماشين هاي جديد عوامل ساده اي براي آسايش، محسوب مي شد. مجامعي که در زندگي مختصر و بي ثباتي در دشت هاي سوريه، و نجدهاي ايران، يا در کناره هاي مديترانه و اروپاي معتدل داشتند، مي توانستند بدون ايجاد تغيير کلي در سيستم نئولي تيک، به زندگي خويش ادامه دهند. بر عکس، غلبه بر دره هاي رسوبي رودهاي بزرگ، اشکال بيشتري داشت منتهي کساني که در اين نواحي به سر مي بردند از نعمت هاي طبيعي که در اختيارشان بود به خوبي بهره مند مي شدند و در همين نقاط بود که مدينه هاي عصر مفرغ به تدريج جاي روستاهاي عصر مس را گرفتند.
کاوشهاي باستانشناسي راه تحقيق اين تحول را در سومر قديم، کنار دلتاي دجله و فرات باز کرده. رسوبات اين دو رود، اراضي جديدي در سواح خليج فارس بوجود آورد که باتلاقهاي وسيعي پوشيده از نيزارهاي انبوه در آن ديده مي شد و قسمتهاي مختلف اين اراضي از زمينهاي گلي و شني خشک، که گاه گاه به زير آب مي رفت، پوشيده شده بود. کانالهاي متعددي که از ميان نيزارها مي گذشت آبهاي گل آلود را به دريا مي برد. ماهي و شکار و خوک وحشي در اين نيزارها بسيار فراوان بود و در قسمتهاي خشک، درختان خرما، هر سال محصول فراوان مي داد.
در وسط به بيابان خشکي که اين ناحيه را فرا گرفته بود، اين جنگل طبيعي به نظر انسان يک بهشت حقيقي بود و با ايجاد ترعه ها و جلوگيري از طغيان ها و زه کشي باتلاق ها و آبياي مناطق خشک يک عدن واقعي به وجود مي آمد. به موجب مدارکي که از دو هزار و پانصد سال پيش از ميلاد در دست است يک زمين جو کاري، هشتاد و شش مرتبه بيش از آنچه در آن کشت شده بود حاصل مي داد و کشاورزان به اين ترتيب مي توانستند علاوه بر مصرف خويش مقدار زيادي محصول داشته باشند.
منتهي مواد اوليه براي تهيه تجهيزات و لوازم زندگي در دسترس آنها نبود: در گل هاي رسوبي سنگ و سيلکس وجود نداشت و مجبور بودند چوب و سنگ ساختمان را نيز از خارج وارد کنند. خوشبختانه رودها وسيله آسان و ارزاني براي حمل اين قبيل مواد از نواحي شمالي و کشورهاي آن سوي خليج فارس محسوب مي شد و چون در هر حال وارد کردن مواد اوليه براي ساخت تبر و کارد ضرورت داشت، ظاهراً، مردم، تهيه مس را که محکمتر از سنگ و سيلکس بود، نزديکتر به صرفه دانسته و از اين فلز استفاده کردند.
لوازمي که اين پيشقدمان تمدن، در سومر بکار مي بردند، شبيه به لوازمي است که در روستاهاي ايراني عصر مفرغ، يا در دهکده هاي حلفي سوريه و آشور مورد استفاده بود. قديمترين روستاي اين حدود، اريدو (1)، پرستشگاه بسيار کوچکي داشت که بناي آن چند بار تجديد شد و به حدي توسعه يافت که اين نقطه در دوره ي تاريخي، به صورت تلي که معبد ائا (2) بر فراز آن قرار داشت درآمد. در طبقه ششم اين تل، پرستشگاه، در مرکز روستا، که داراي کلبه هائي از ني مي باشد قرار گرفته و مربوط به تمدن دوره ي العبيد و شبيه به خانه هائي است که در مدينه هاي دوره ي تاريخي سومر، يعني ارک (3)، اريدو، لاگاش (4)، اور (5) پيدا شده و حال آنکه در قسمتهاي بالاتر، در ناحيه اي که بعدها آکاد بوجود آمد، مساکن و وسايلي از اين نوع به نظر نرسيده است.
پانزده متر از تل، حد فاصل ميان دهکده هاي نخستين سکنه ي العبيد و قديمترين مدينه هاي تاريخي مي باشد ( مدينه هائي که مدارک کتبي قابل قرائت در آنها پيدا شده ). طبقات مختلف اين تل، معرف دفعاتي است که ساختمان ها دهکده تجديد شده و با آنکه در محل معبد، تغييري پديد نيامده، وجود سفالهائي به سبک جديد، ظهور چرخ کوزه گري، رواج تدريجي مهرهاي استوانه اي و پاره اي ابتکارات ديگر، گواه بر ورود مهاجران تازه اي است که به نخستين ساکنان اين ناحيه ملحق شده جامعه ي طبقاتي نويني با آداب مختلط تشکيل دادند. در فاصله ميان تمدن هاي العبيد و نخستين تمدن تاريخي، يعني تمدن دوره ي سلسله هاي اولي، به نظر باستان شناسان دو دوره ي ديگر بنام اوروک، وجمدت نصر وجود داشته، که آثار آن نه تنها در سومر بلکه در آکاد تا ملتقاي دياله، نزديک بغداد، و در امتداد فرات به طرف شمال، تاماري (6)، مقابل مصب خابور، ديده مي شود. مطالعه مدارک مکتوب، زبان شناسان را بر آن داشته است که به وجود سه گروه زبان معتقد گردند به اين ترتيب: يافثي ها که فقط چند نام امکنه از آنها باقي است، سامي ها که به زباني نزديک به عربي و عبري صحبت مي کنند و سومري ها که مهمتر از دو گروه ديگر مي باشند. زبان سومري، زباني بود که از قبل از دوره ي اوروک، در کتابت بکار مي رفت، و در ماري، در زمان زمامداري سلسله هاي اولي، براي نقل اسامي سامي معمول بود.
در پايان دوره ي اوروک، ارتفاع تل ارک به هجده متر رسيد. در بالاي آن ميدان مذهبي بزرگي، که جانشين ميدان سابق دهکده بود، بوجود آمد. در آنجا معبد عظيمي، به مساحت 76 در سي متر، که بعدها بربة النوع اينانا (7)، نياز گشت، بنا شد. پشت سر، نزديک معبد آنو (8) تپه مصنوعي بنام ذيکورات (9)، به ارتفاع ده متر، بالا رفت. ساختمان ذيکورات از گل و خشت بود و براي استحکام آن هزاران کاسه ي پخته را قبل از خشک شدن خشت ها در ديوار کار گذاشته بودند. به وسيله پلکاني به بالاي آن مي رفتند و بام آن پوشيده از قير بود و در آنجا معبد کوچکي به ابعاد بيست و دو در هفده متر ساخته شده بود که از يک تالار بزرگ و اطاقهاي کوچکي در اطراف تشکيل مي شد و در انتهاي آن يک ميز قرباني و يک بت قرار داشت. در ديوارها که از خشتهاي سفيد شده با آهک، و چوب هاي خارجي ساخته شده بودند، طاقچه ها و ستونها و همچنين سوراخهائي بصورت پنجره قرار داشت؛ چهارچوب درها، که با حصير مسدود مي شد، از چوب کاج بود.
بناي تپه هاي مصنوعي و معابد عظيم، تهيه خشت و ساختن کاسه از گل پخته، وارد کردن کاج، سنگ لاجورد نقره، سرب و مس که در تزيينات بکار مي رفت، مستلزم کار زياد و جمعيت فراوان بود و به اين ترتيب، دهکده به شهر تبديل گشت.
اگر فرض شود که سازندگان معابد به علت علاقه مذهبي و داوطلبانه به اين کار دست زده باشند باز هم جامعه مجبور بود غذاي آنها را در مدت کار تأمين نمايد. حاصلخيزي زمين، چنانکه ديديم، محصول اضافي کافي داشت، منتهي براي آنکه مازاد بين کارگران تقسيم شود، طبق مدارکي که بعدها به دست آمده لازم بود که خدايان آن را به اختيار گرفته، به توزيع آن ميان کارگران پرکار خود بپردازند. اين خدايان، شايد معرف جامعه ي نياکان بوده و سمت آفريدگار داشتند و به همين مناسبت مالک زمينهائي محسوب مي شدند که کار دسته جمعي نسل هاي مختلف، آنها را از صورت باتلاقي و بياباني خارج کرده بود.
خدايان، براي زندگي کردن، اختيار به خدمتکاراني از افراد بشر داشتند که براي تفسير و درک تمايلات آنها به کار مشغول مي شدند و از وجود معابد شايد بتوان گفت که طبقه اي از روحانيان نيز وجود داشته اند و شايد نخستين جمعيت هاي سري، نظير جمعيت هائي که ا مروز هم در قبايل بدوي امور مذهبي را به خود منحصر مي کنند، به وسيله آنها به وجود آمده باشد. در آغاز تاريخ، کاهنان سومري، تشکيلات صنفي جاويدي، نظير تشکيلات خدايان داشتند و اگر کاهني مي مرد، جاي او خالي نمي ماند و ممکن است که از هزاره ي چهارم اداره ي اموال خدايان و سرپرستي امور مربوط به نياز مازاد تمول ها به خدايان، به وسيله کاهنان انجام شده باشد.
ساختمان يک معبد به وسيله کار دسته جمعي انجام مي گرفت و مراقبت از کار صدها کارگر، و تهيه نقشه قبلي و عمل ريسمان کشي براي تعيين حدود ضرورت داشت. در تپه ي مصنوعي ارک، خطوط قرمزي، که به وسيله ريسماني رنگين، روي زمين قیر اندود، ترسيم يافته است، ديده شده و اين عمل براي تعيين حدود محل معبدي است که کمي قبل از دوره ي اوروک ساخته شده. بعدها که نقشه معابد به مقياس کوچک، روي الواح گلي ترسيم مي شد، اين عقيده رواج گرفت که خدايان، خود به طرح اين نقشه ها پرداخته و نظر خود را در خواب الهام مي کنند، و حال آنکه معماران واقعي، خود کاهنان بودند.
در معبد جديدتري از دوره ي اوروک، در شهر ارک و سپس در آکاد در دوره ي بعد، بر روي الواح گلي، مقدماتي از نقوش و اعداد ديده مي شود. اين نقوش و تصاوير صورت حساب هاي آن زمان و مقدمه ي مستقيم قديمترين متوني است که امروز مي توان آنها را خواند. کهنه که با فرماندهي سختگير سرو کار داشتند و مجبور بودند طرز اداره اموال خدايان را به همکاران خود نيز اطلاع دهند، براي ثبت درآمدها و مخارج، علائمي اختراع کردند که قابل فهم اطرافيان و جانشينان آنها بود و خط به همين ترتيب اختراع شد.
زبانشناسان معاصر به خوبي، خطوطي را که سه هزار سال پيش از ميلاد به کار مي رفت، مي خوانند و از روي مدارک اين دوره مي توان به توسعه ي بلاد سومري از زمان زمامداري نخستين سلسله ها تا دو هزار و پانصد سال پيش از ميلاد پي برد.
هر مدينه به وسيله ي حصاري از خشت و خندقي محصور مي شد، و نخستين بار در داخل اين حصار، مردم، دنيائي مخصوص و متعلق به خود داشتند، که تا اندازه اي از مخاطرات طبيعت مصون بود. هر شهر، در سايه کوشش اجتماعي نسل ها، در وسط منظره اي از باغ ها و مزارع و چراگاهها، قرار داشت که پيش از آن باتلاقها و بيابانهاي خشک آن را فرو پوشيده بود. ترعه هائي که براي آبياري اراضي و حاصلخيزي آنها بود، آب کافي و ماهي در اختيار اهالي مي گذاشت و کالاهائي را که از خارج مي رسيد، در ساحل تحويل مي داد.
مدينه، از لحاظ وسعت هم، با دهکده سابق، اختلاف بسيار داشت. گرچه مقايسه آن با لندن و نيويورک بي معني است باز هم معرف عظمت جديد مجامع بشري است. شهر اور داراي شصت هکتار مساحت و شايد جمعيتي در حدود بيست و چهار هزار تن بود. درلاگاش، يکي از بلاد کوچک سومر، که اطلاعات دقيقتري از آن در دست است، يکي از فرمانداران مباهات مي کرد، که اوامر خود را بر جمعيتي در حدود دوشار ( معادل سي و شش هزار تن ) تحميل کرده است و شايد اين تعداد فقط شامل جوانان بوده است. جمعيت شهرهاي لاگاش، اوما و خفاجه، در طول هزاره ي سوم پيش از ميلاد، به ترتيب در حدود نوزده، شانزده و دوازده هزار بوده است.
معابدي که جهت خدايان مي ساختند، معرف وحدت اقتصادي و معنوي دنياي جديد بود، اين معابد که روي صفه هاي مصنوعي بنا مي شد و ذيکورات مشرف بر آنها بود، انبارها و کارگاههائي مخصوص به خود داشتند. خداياني نماينده ي قبايل و خانوارها و مالک زمينهاي آباد که محصول کوشش اهالي بود، محسوب مي شدند. زمينهاي شهري ظاهراً متعلق به افراد بود و مراتع و چراگاهها به عموم اختصاص داشت. زمين هاي قبيله اي لاگاش، به بيست قسمت، که هر يک از آنها به خدائي تعلق داشت تقسيم مي شد منتهي مالک واقعي تمام اين اراضي، خداي عمده ي شهر ( نين گورسو ) بود. زوجه ي او، بائو (10)، تنها ربة النوعي که دفاتر حساب او صحيح و سالم باقيمانده، صاحب چهل و د و کيلومتر مربع زمين بود و به رسم خانوارهاي بربر در مورد زمينهاي قابل کشت، سه چهارم از اين مساحت که به قطعات متفاوت ( از حيث وسعت ) تقسيم شده بود، در دست خانواده ها و بقيه ملک شخصي بائو محسوب مي شد. بهره برداري از اين قسمت به وسيله اجاره داراني صورت مي گرفت که يک هفتم يا يک هشتم محصول خود را به عنوان کرايه مي دادند و يا آنکه اين بدهي را به صورت کارگراني که مجاناً در اختيار معبد مي گذاشتند مستهلک مي کردند.
بيست و يک نانوا، که بيست و هفت کنيز کمک آنها بود، بيست و پنج آبجو ساز، به کمک شش غلام، چهل زن مأمور تهيه پشم از گله هاي ربة النوع، عده اي نخ تاب، بافنده و پيشه وران ديگر، عده اي خدمتکار، و عده اي روحاني و کاهن، در معبد خدمت مي کردند. معبد خود، لوازم و مصالح مخصوص را در اختيار داشت و براي خدمتگزاران، آلات و ادوات فلزي، گاو آهن، حيوان بارکش، گاري و قايق تهيه مي کرد. بائو گذشته از اين صاحب دواب و گاو نري بود که مخصوص جفت گيري و از ايلام تهيه مي شد ( نسل چهار پايان، در اين هواي گرم خراب مي شد و اختلاف آنها با نژادهائي که گاه گاه از نواحي کوهستاني مي رسيد، ضرورت داشت ).
معبد، به صورت دربار و « خانه » خدائي، که نمونه اي بزرگتر از خانه هاي پدرشاهي بربرها بود درآمد. ليکن کارهائي که دسته جمعي و به وسيله اعضاي خانواده نئولي تيک انجام مي گرفت، در اين موقع ميان متخصصين مختلف تقسيم مي شد. به اين قرار، عمليات گوناگوني که در صنعت بافندگي معمول و در دوره ي بربرها، در دست، بانوي خانه بود اکنون به وسيله سه گروه متمايز که از زنان تشکيل مي يافت، انجام مي شد. زندگي اين متخصصان، که ديگر در تهيه ي غذا شرکت نمي کردند، از راه مازادي که « مستأجرين خدا » مي دادند و به انبارها مي رفت، تأمين گرديد.
به اين ترتيب، پيشه ور متخصص، مي توانست به آساني، محلي براي خود در سازمان جديد معبد پيدا کند، منتهي با آنکه مسکن و غذاي او تأمين مي شد، وي گذشته از آنکه آزادي خود را از دست داده بود، اعتبار و ارزش هنر خود را هم، که بربرها احترامي خاص به آن مي گذاشتند، از دست مي داد. وي برئيس خانواده اي تعلق مي گرفت که مواد اوليه را در اختيار او مي گذاشت و محصول او را از وي مي خريد. همين سرنوشت، در انتظار پيشه وراني که در اين دوره پيدا شدند، از قبيل شيشه گر، جواهرساز و مهرساز بود.
تشکيلات خانه هاي خدائي، ضامن معتبري، براي بهره برداري صحيح از اراضي، نگاهداري ترعه ها، و تهيه مازاد محصول براي جمعيتي که به سرعت در حال افزايش بود، به شمار مي رفت. البته از فهرست کساني که در نخستين معبدها وظيفه اي انجام مي دادند نمي توان سياهه ي کاملي از سکنه شهري و کارهاي آنها بدست آورد ولي بايد يادآور شد که عده اي بازرگان و دلال حرفه اي نيز وجود داشتند، که همه وابسته به خانه خدائي نبوده و در فهرست ها از آنها ياد نشده، منتهي چنانکه از مدارک باستانشناسي بر مي آيد، فعاليت زيادي انجام مي دادند.
در جلگه رسوبي، وارد کردن پاره اي مواد، کاملاً ضرور بود. در حدود سه هزار سال پيش از ميلاد، مس، مفرغ و سنگ براي آسيا يا پاشنه در بکار مي رفت ( سابقاً، در مشرق، درها فاقد لولا بودند و روي سنگ گودي که در پائين چهارچوب جاي داشت مي چرخيدند ) اهميتی به سزا داشت و طلا و نقره و سنگ لاجورد و پاره اي مواد گرانبهاي ديگر نيز، لااقل براي زينت خانه ي خدايان از واجبات شمرده مي شد و تهيه آنها مستلزم اين بود که واردات مرتبي وجود داشته باشد. مس از عمان (11)، در کنار خليج فارس و کوههاي شرقي وارد مي شد، قلع از سيستان در مشرق ايران و همچنين از آسياي صغير و حتي از اروپا بدست مي آمد؛ طلا و نقره و سرب در کوههاي توروس وجود داشت. چوب از کوههاي شمال شرقي و شايد از کوههاي ساحلي سوريه، بهترين سنگ ها از عمان، سنگ لاجورد از شمال شرقي افغانستان و صدف از خليج فارس تهيه مي شد؛ از دره سند نيز اقلام د يگري مانند طلسم ها، مهر، مرواريد و گاهي مواد اوليه براي سفالگري وارد مي کردند.
مراکز بازرگاني جنبه ي جهاني داشتند، در اين مراکز وحشياني که از حدود صحرا مي آمدند، و سامي ها که به تدريج نقش مهمتري به عهده گرفتند، ديده مي شدند. بازرگاني کاري بس دشوار بود چون کاروانها بايد از باتلاق ها، بيابانها و کوهها بگذرند و قايق ها پس از عبور از باتلاق ها و شنزارهاي ساحلي، خود را به ترعه ها و رودخانه ها رسانده به خليج فارس مي آمدند. بازرگانان با تقديم هدايا، يا به زور، از اراضي بيگانه مي گذشتند و آب و آذوقه لازم را هم به همين طريق تهيه مي کردند بنابراين بايد توجه داشت که نرخ حمل و نقل به مبالغ گزافي بالغ مي شد.
براي جمع آوري مال التجاره ها، نمايندگي هاي نيمه دائمي در مبداء و مقصد تشکيل يافت و کار آنها همان بود که نمايندگي هاي مستعمراتي انجام مي دهند. از کوچ نشين کانش (12) که در اوائل هزاره ي دوم پيش از ميلاد، در آسياي صغير ايجاد شده بود اسناد و مکاتباتي بدست آمده که فعاليت اين کوچ نشين را در کنترل صادرات سرب و مس و نقره از آسياي صغير، که از دو هزار و پانصد سال پيش از ميلاد شروع شده بود، به ثبوت مي رساند.
با توجه به اين مطالب به خوبي مي توان دريافت که عمل بازرگاني در مشرق، فعاليتي بيش از آنچه امروز معمول است در نشر تمدن انجام داده. پيشه وران آزاد، در طلب مشتري، بدنبال کاروان ها به راه مي افتادند، در ضمن کالاهاي تجارتي، عده اي غلام نيز وجود داشت و همه اين جمعيت، در شهري که محل فرود آمدن آنها بود، ساکن مي شدند. مسافران مزبور، دور ازديار خويش و در جمع بيگانگان به اجراي مراسم مذهبي خود مي پرداختند و روي ظرفي که از يکي از شهرهاي کنار دياله بدست آمده، تصاويري مي بينيم که شامل برگزاري آداب مذهبي گروهي از هنديان در معبد آکاد مي باشد. فنون و هنرهاي مختلف نيز به همين ترتيب اشاعه مي يافت و همين اقدامات، اساس تعميم تجارب انساني بود.
بازرگاني که از ضروريات زندگي بلاد محسوب مي شد، بر جنبه هاي مختلف ساکنان شهرها که، به عقيده زبانشناسان، خود منشاء هاي مختلف زبانشناسي و فرهنگي داشتند، افزود. هيچ کس نمي توانست بازرگانان و پيشه وران را که، از نظر حرفه اي ناچار به مسافرت بودند، مجبور کند که فقط در يک شهر بکار مشغول گردند و در نخستين دفاتر حساب لاگاش ملاحظه مي شود که مردي از شهر مجاور، يعني اوما، به لاگاش رفته، بعنوان کارگر آبجوساز سبه خدمت بائو درآمده است. بنابراين هنگامي که صحبت از متحد ساختن عواملي تا اين حد متفرق در ميان بود، نظريه خويشاوندي که در زمان بربرها اساس تشکيلات اجتماعي محسوب مي شد، به کلي ارزش خود را از دست مي داد.

از طرف ديگر علائمي که براي معرفي خدايان بکار مي رفت، و برگزاري پاره اي از تشريفات مذهبي با شرکت افرادي که به صورت حيوانات در مي آمدند، هنوز آثاري از توتميسم در برداشت و اين مطلب مؤيد وجود آثاري از رسوم مربوط به طرز بهره برداري از زمين در خانوارهاي قديم بود که طبق معمول بسياري از مجامع بربر، زمين را بصورت يک دارائي عمومي ميان افراد تقسيم مي کردند. عين اين آداب در اراضي متعلق به خدايان نيز ديده مي شد منتهي به موجب نخستين دفاتر حسابي که از لاگاش بدست آمده، عدم مساواتي در تقسيم اراضي به چشم مي خورد يعني در حالي که عده اي از خدمتکاران بائو مالک قطعاتي در حدود سي آرتا يک هکتار بودند، يک کارمند عالي رتبه معبد، زميني به مساحت چهارده هکتار در اختيار داشت. گذشته از اين در شرايط زندگي کاهنان مدير امور معبد، و اجاره داران، و کارگران و غلامان وجه مشترکي ديده نمي شد. اجاره داران و کارگران کشاورز، فقط سهم مختصري از دسترنج خويش دريافت مي کردند. از مازادي که به معبد تعلق مي گرفت مقدار کمي جو، به آبجوساز و نانوا و ساير پيشه وران مي رسيد و سهم غلامان به مراتب کمتر از اين مقدار بود.

از دو هزار و پانصد سال پيش از ميلاد، خانه ي خدايان ديگر، خانواده خوشبخت سابق نبود؛ در يکي از فرمان هاي اوروکاژينا، که به منظور « برقراري نظم قديم، به صورت نخستين آن » بود صحبت از سوء استفاده هائي است که در لاگاش به عمل آمده. کهنه اي که صاحب امتيازاتي بودند به انواع مختلف، مردم را تحت فشار مي گذاشتند. آنها في المثل، مبالغ گزافي به عنوان مخارج تشييع جنازه از مردم مي گرفتند و با زمين، و دواب و لوازم و خدمتکاران خدايان آن چنان رفتار مي کردند که گوئي ملک شخصي و غلام خصوصي آنها بودند. « کاهن بزرگ به باغ زيردستان مي رفت و از آنان درخواست هيزم مي کرد ». اگر خانه يکي از رجال متصل به خانه يکي از افراد عادي مدينه بود، وي مي توانست خانه ي مرد عادي را بدون پرداخت خسارتي، تصاحب کند. اگر يکي از رعايا کره خر زيبائي داشت و ارباب وي اظهار تمايل « بخريدن آن مي کرد » صاحب خر نمي توانست قيمت عادلانه آن را دريافت دارد. به اين ترتيب برخورد و اختلاف واقعي ميان طبقات به وجود آمد.
بنابراين مازادي که در نتيجه سيستم اقتصادي جديد حاصل مي شد در دست افراد معدودي از يک طبقه قرار داشت. و اين وضع که به منظور دريافت کمترين سهم از افراد و انجام کارهاي بزرگ مورد نياز يک جامعه ي متمدن مورد قبول واقع شده بود، به تقسيم جامعه به طبقات و بروز اختلاف شديد منجر گشت. با اين روش توسعه صنعت محدود مي شد و طبقه اي از اجتماع که تعداد آن روز افزون بود ناچار کمتر از آن استفاده مي کرد.
فقط خدايان و خدمتگزاران مورد توجه آنها وسيله خريد محصولات صنعتي جديد را داشتند و چون تقاضا کم بود عده ي کمي از پيشه وران مي توانستند صاحب کار باشند. در اين موقع هم، مانند دوره ي نئولي تيک، پسران روستائيان مجبور بودند زمينهاي تازه اي براي تأمين معاش خويش تهيه کنند. کار خشک کردن زمين، مبارزه با صحرا و باتلاق ممکن بود راه حلي براي اين مشکل باشد ليکن تصرف اراضي همسايگان به زور، همانطور که در مجامع بربرها معمول بود، وسيله ساده تري به نظر مي رسيد.
گرچه تمام بلاد سومر و آکاد داراي تمدني يکسان بودند و سرنوشت آنها بستگي به رودهاي معيني داشت - و شايد به طور قطع به همين دليل - هر يک از آنها در حفظ استقلال سياسي خود مي کوشيد و با همسايگان به جنگ مي پرداخت. قديمترين مدارکي که خوانده شده، غير از اسناد حساب، شرح جنگهائي است که ميان لاگاش و اوما براي تصرف قطعه اي از اراضي مرزي در گ رفته. در مقبره ها اسلحه جنگي فراواني ديده مي شود، حتي در دوره ي اوروک، پاره اي از مهرها را با صحنه هاي جنگي زينت مي کردند. سکنه ي شهرها، گاهي مجبور بودند به دفع حملات بربرهاي گرسنه اي که از نقاط دوردست صحرا هجوم مي آوردند، و با حسرت چشم طمع به ثروتهائي که در نتيجه قرن ها کار و زحمت گرد آمده بود داشتند، بپردازند.
براي محدود کردن اين اختلافات و برخوردها سازمان جديدي ضرورت داشت. در آغاز دوره ي تاريخي، « دولت » به وجود آمده بود، منتهي تجسم اين دولت، حاکم مدينه يا پادشاه بود، که ظاهراً جانشين و معرف همان پادشاه گندم و پادشاه جنگجو که همه اختيارات او در وجود يک شخص جمع مي شد بود. سپس روحانيان سومري تأييد کردند که هزاران سال قبل از طوفان افسانه اي - به روايت تورات، طوفان نوح - « سلطنت از آسمان به زمين آمده » بود. در طول دوره هاي اوروک و جمدت نصر، قصرها و امتيازات پادشاهي تحت الشعاع معابد و تزيينات آنها قرار گرفت ليکن روي پاره اي از مهرها علائمي حک مي شد که ظاهراً علائم تصويري عناوين سلطنتي بوده و از حدود سال دو هزار و هفتصد و پنجاه که خواندن کتيبه ها امکان دارد به نامهائي از پادشاهان بر مي خوريم.
نخستين حکام بلاد معمولاً عنوان ايشاکو (13) ( اجاره دار يا خدمتگزار ) داشتند و به ندرت خود را پادشاه - لوگان (14)- مي خواندند. يکي از حکام لاگاش، موسوم به اورو کاژينا، به تنظيم فرماني، درباره ي اصلاحات اقدام کرد و ظاهراً وي، قدرتي مافوق جامعه بوده است که وجود او براي محدود ساختن برخوردهاي طبقاتي و ممانعت آنها از تجاوز از نظم مقرر، ضرورت داشته است ».
هر فرماندار، براي تثبيت قدرت خود، هويت خود را به وسيله اعمال ساحرانه با خداي عمده شهر يکسان مي کرد. ظاهراً وي، نقش خداوند را در امر حاصلخيزي و باروري به عهده داشت و چنانکه مي دانيم، بعدها، پادشاه، تجسم خداوند در اعياد بزرگ سالانه محسوب مي شد. گذشته از اين، فرماندار قدرت خود را از راه وظيفه اي که بعنوان فرمانده جنگي انجام مي داد، بالا مي برد و در آثاري که از هنر، در زمان زمامداري نخستين سلسله ها باقي است، تصوير پادشاه در حال سرکوبي دشمنان، از موضوع هاي جالب توجه هنرمندان بوده است.
فرماندار، که از طرف خداوند مأمور حکومت در زمين بود، خانه هاي خدائي مختلف را در خانواده وسيعتري که، در آن ايام هنوز به صورت حقيقت مجسمي درنيامده بود، متحد مي ساخت. به نظر مردم لاگاش، خدايان مختلفي که مورد ستايش آنها قرار مي گرفتند، مانند اعضاي يک خانواده ي پدرشاهي، منسوب به يکديگر بودند و به اين ترتيب، در زمان حکومت اورو کاژينا، فرماندار، کاهن بزرگ خداي اصلي شهر، يعني نين گورسو (15)، به شمار مي رفت. ملکه، کاهنه ي بزرگ ربة النوع بائو، همسر نين گورسو بود. پادشاه، به عنوان فرمانده جنگي، فرماندهي سپاه شهر را به عهده داشت منتهي شرکت خدايان در جنگ موجب پيروزي سپاه مي شد و پيمان صلح به نام خدايان دو شهر متخاصم منعقد مي گرديد.
ايشاکو، که نماينده ي خداي مدينه بود، با در دست داشتن بزرگترين سهم از اراضي خانوار، ( در لاگاش، وي مالک دويست و پنجاه هکتار زمين بود ) مالياتهائي مي گرفت، که در اين دوره، مانند هدايائي بود که به فرماندهان بربرها داده مي شود. وي، بنام خداوند، سهم بزرگي از غنائم را، که به اراده ی رب النوع به دست آمده بود، به خود اختصاص مي داد. قسمت عمده مازاد محصول کشور نيز به او تعلق مي گرفت و به اين ترتيب گاهي عظمت و شوکت خدايان موکول به ميزان بخشش وي بود. با آنکه در کتيبه ها، با غرور خاصي از ساختمان و تزيين معابد گفتگو مي شود درباره ي مخارجي که متضمن منافعي است، مانند ترعه ها و انبارهاي غله، نيز اشارات واضحي مي بينيم و همچنين از هيئت هائي که در جستجوي فلزات، و سنگ و چوب به عمان و ساير کشورهاي بيگانه رفته اند مطالبي ديده مي شود و از اين مطلب چنين بر مي آيد که پيشه وران، تا حدي مطيع حاکم، که مواد اوليه را براي آنها تهيه مي کرد، بودند. بعد از سال دو هزار و پانصد، تجارت مواد مخصوص صنايع جنگي، به انحصار پادشاه درآمد و گرچه اين انحصار، جنبه نظري داشت، پادشاه، که رئيس دولت محسوب مي شد، ناچار خريدار عمده ي اين مواد بود و به همين مناسبت نفوذ خود را به بازارها و مراکز خريد و فروش، تحميل مي کرد.
ولي، برخلاف ادعاي هيشل هايم (16)، مدينه با دولت هاي مطلقه ي عصر حاضر، و ايشاکو بافوهرر (17) قابل مقايسه نيست. از لحاظ اقتصادي و فرهنگي، اتحاديه هاي معابد، با وجود هدايائي که از حاکم مي گرفتند و به اين مناسبت بايد تحت فرمان او باشند، آزادي بالنسبه بيشتري داشتند. آنها در واقع، در مقايسه با پادشاهان، از ثبات بيشتري برخوردار بودند و اگر انقلاب هاي داخلي يا جنگها موجب خلع و طرد حکام مي شد، کهنه در کار خويش باقي مي ماندند. کشور گشايان معمولاً به معابد احترام مي گذاشتند و گاهي مانند حکام بومي، به تزيين آنها مي پرداختند. در همين ايام، تا سال 2400 پيش از ميلاد و بعدها تا سال 1800، اراضي سومر و آکاد چند بار به دولت هاي کوچکي که تابع مدينه ها بودند تقسيم شدند و بازارهاي جديدي براي محصولات خارجي و صنعتي و کار پيشه وران ايجاد کردند.
اين مطلب مسلم است که حکام جاه طلب درصدد بسط نفوذ و تحميل مدينه خود بر ديگر بلاد بوده اند. در حدود دو هزار سال پيش از ميلاد، مورخان سومري چنين مي پنداشتند که چند مدينه ي سومري هميشه صاحب اختيار مطلق سراسر اراضي بوده اند و پاره اي از معاصران، ستايش عمومي خداياني مانند ان ليل (18) را که مقر او در نيپور قرار داشت، دليل وحدت سياسي اين نواحي در ازمنه ي پيش از تاريخ مي دانند ليکن حقيقت امر غير از اين است و هيچ دليلي براي برتري و تفوق يک شهر بر ساير بلاد در دست نيست. امپراطوري لوگال زاگي زي، پادشاه اوما، دولت مستعجلي بود. چندي بعد، يکي از سامي ها، بنام سارگن، که نخستين زمامدار مدينه جديدي، موسوم به آگاده بود ( بنا بر روايات قديم وي فرزند باغباني بوده ) وحدتي به وجود آورد که بيش از يک قرن طول کشيد. پادشاهان سومري اور، و سپس حمورابي پادشاه بابل، و چند تن ديگر به همين نتيجه رسيدند. ولي با سارگن، دوره ي زمامداري نخستين سلسله ها پايان يافت.
نظم نوين اقتصادي، نه تنها قدرت فرمانده بربر را، به صورت سلطنتي درآورد که بر سراسر ناحيه اي فرمان مي داد، بلکه وسيله بسيار خوبي هم براي نشر تجارب بشري محسوب مي شد و علوم عقلي جديدي به وجود آورد. چنانکه گفتيم، در دوره ي اوروک، خط در سومر اختراع شد. اين کاميابي، که نتايج نيکوئي در تاريخ بشر داشت، در خور آن است که بيش از اين درباره ي آن گفتگو شود. خوشبختانه مجموعه ي مدارک مکتوبي که باقي مانده، به اين مناسبت که سومريها الواح خود را مي پختند. فراوان است و بنابراين اطلاع زيادي از تحول خط آنها، از نخستين مراحل آزمايشي تا روزي که به طور قطع يک رسم الخط قراردادي را پذيرفتند در دست است.
کهنه وظيفه ي سنگين اداره ي گنجينه هاي بزرگ معابد را به عهده داشتند و مجبور بودند گزارشي از طرز کار خود بدهند. البته يادداشتهاي شخصي براي اين منظور بي فايده بود و لازم بود علائمي که براي تعيين ميزان دريافت جو، مقدار و جنس آبجو به کار مي رود براي مدير آبجوسازان، براي جانشين او، براي بازرس انبار و بالاخره ساير کارمندان و خدمتگزاران داراي مفهوم و معناي معيني باشد.
براي اختراع يک نوع خط، توافق همه ي اعضاي يک جامعه درباره ي معناي علائم کافي است. حروفي که در قديمترين الواح به کار مي رفت، نقوشي بود، که معني هر کلمه را به خوبي بيان مي کرد و اين خط را تصويري (19) مي خواندند. ليکن ساده ترين تصاوير هم قراردادي بود. علامتي که في المثل، براي نمايش خر به کار مي رفت طرح ساده اي محسوب مي شد و عنوان نقاشي نداشت. نخستين تصاوير تصنعي (20) که روي قديمترين الواح نقش شده دليل وجود يک نوع تنوعي براي يک موضوع به خصوصي مي باشد. منتهي به زودي روش واحدي، به جاي اين تنوع و اختلاف روش ها معمول گشت و براي نشان دادن خر، نقش تصنعي واحدي مورد قبول قرار گرفت.
فکر خط و کتابت، در معني کنايت آميز موضوعهائي که روي مهرهاي گلي، در دوره ي العبيد، حک مي شد، وجود داشت و پاره اي از نقوش که در مهرها به کار رفته منشاء برخي از حروف مي باشد.
اما يادداشت و ثبت تعداد زيادي از مفاهيم و تصورات ذهني که نمايش آنها به وسيله نقوش به آساني ممکن نبود، ضرورت داشت و براي رفع اين مشکل لازم بود که به يک نقش قراردادي، معناي دلخواهي داده شود. سبوي مخصوصي في المثل، براي نمايش مقدار معيني از ظرفيت - گور (21)- به کار مي رفت و خطوطي که بر روي سبو رسم مي شد معرف محتوي سبو بود؛ دو خط علامت يک « گور » جو و سه خط، علامت يک « گور » آبجو بود. از هزاره ي چهارم، علائم را نه تنها براي نشان دادن اشياء، بلکه جهت نشان دادن مفاهيم و اسماء هم به کار مي بردند. اين خط، نمودار افکار و تصورات (22) بود. در اين صورت با قبول نقوش جديد، و توافق درباره معني آنها، و يافتن ترکيبات جديد، توسعه ي اين روش براي بيان اغلب معاني امکان داشت و چيني ها همين روش را پذيرفتند.
سومري ها راه حل ديگري انتخاب کردند. کلماتي که در سومري براي تعيين نامهاي عمومي به کار مي رفت معمولاً از يک سيلاب تشکيل مي شد. کلمه « Ka »، مثلاً، به معني دهان بود. تصوير يک سر انسان معرف کلمه ي کا بود، و تصور « دهان » با صوت کا، تطبيق مي کرد. به اين ترتيب خط تصويري ( پيکتوگرام ) ارزش صوتي پيدا کرد و « خط صوتي (23) » را به وجود آورد. ترکيب کردن علائم صوتي، تهجي نام ها و و ضع لغات تازه را، به جاي اختراع علائم جديد و کلماتي که نمودار افکار و تصورات (ايدئوگرام ) باشد، ممکن ساخت. سومري ها اين فکر را در دوره ي نخستين زمامداران خود عملي کردند. آنها پاره اي از ايدئوگرام ها را محفوظ نگاه داشتند ليکن تصاوير و نقوش را هم براي آنکه بتوانند کلمات را با ارزش صوتي آنها بخوانند بکار مي بردند. و گاهي به کلمه اي که با ارزش صوتي خود نوشته شده بود، يک ايدئوگرام تعريفي، مي افزودند تا معلوم شود مقصود نويسنده، کدام کلمه معين بوده. بنابراين تعداد علائم که در آغاز بالغ بر دو هزار علامت مي شد، تقليل يافت و در سه هزار سال پيش از ميلاد، هشتصد علامت و در حدود دو هزار و پانصد سال پيش از ميلاد فقط ششصد علامت به کار مي رفت.
به تدريج علائم ساده شدند يعني چون آنها را به سرعت مي نوشتند به کلي شباهت خود را با شيئي مورد نظر از دست دادند، به علاوه ديگر ترسيم و نقاشي خطوط معمول نبود بلکه آن علائم را به وسيله ميخي، در گل رس نقش مي کردند و اين منشاء پيدايش خط ميخي بود. خط، که در آغاز براي نوشتن زبان سومري معمول بود، مورد استفاده سامي ها قرار گرفت و آنها، ابتدا آن را به صورت صوتي و سپس براي نوشتن متون رسمي و مکاتبات بازرگاني، به زبان سامي، استعمال کردند.
گذشته از خط، وسيله اي براي يادداشت ارقام و اعداد لازم بود. چوب - خطي که وحشي ها و بربرها داشتند براي تعيين تعداد گوزن هائي که در شکار کشته مي شدند و يا شماره ي گوسفندان گله کافي به نظر مي رسيد ليکن اين روش، براي شمردن گله هاي بزرگ معابد، يا محتويات انبارها کفايت نمي کرد و علائم قرار دادي ديگري ضرورت داشت. اعداد از يک تا نه را به وسيله ني ( که به شکل مايل در دست گرفته مي شد ) و با علائمي نيم دايره اي شکل روي الواح گلي رسم مي کردند. براي عدد ده علامت جديد وضع شد و آن دايره اي بود که با ني ( که به حالت عمودي در دست مي گرفتند ) ترسيم مي يافت، يک دايره علامت ده و دو دايره علامت بيست بود. براي تعيين مقدار آبجو، نيم دايره بزرگي که علامت عدد شصت بود بکار مي رفت: براي غلات، همين علامت رسم مي شد ولي، چنانکه از قديم ترين الواح بر مي آيد، در اينجا علامت مزبور براي نشان دادن عدد صد بود. سيستم اعشاري که تا دو هزار و پانصد سال پيش از ميلاد رواج داشت به تدريج متروک شد و طريقه ي جديدي که عدد شصت ( شش - دوازده ) را مبناي تقسيم قرار مي دادند معمول گشت.
نوشتن و نگاهداشتن حساب مستلزم تحصيل و کارآموزي زياد بود. کهنه براي آنکه بتوانند وظيفه مديريت را انجام دهند مجبور بودند خواندن و نوشتن، يعني شناختن معني و ارزش صوتي حروف را بدانند. آموزشگاهها ناچار ضميمه ي معابد شدند و موجب يکنواخت شدن و برجا ماندن قراردادها گشتند. از دوره جمدت نصر، قراردادها و علائمي که در معابد مختلف يک شهر به کار مي رفت، يکنواخت بود و به اين ترتيب، همکاري کهنه، در زمينه ي تعليمات، به صورت بين المللي بود.
فهرست علائمي که براي ثابت نگاهداشتن علائم قراردادي به کار مي رفت، از قديمترين الواح به دست آمده. اين فهرست در دوره ي زمامداري نخستين سلسله ها، لغت نامه هاي حقيقي را تشکيل مي دادند ولي البته مرتب کردن علائمي، که نمودار افکار و تصورات بودند، به ترتيب الفبائي امکان نداشت و بنابراين کلماتي را که با علائم مشابه نموده مي شدند در يکجا و يک گروه جمع مي کردند. مثلاً همه ي کلماتي که به وسيله تصوير يک ظرف ( که ارزش صوتي آن DUK بود ) نشان داده مي شد و به طرق مختلف تغييراتي در معاني آن پديد مي آمد، تشکيل يک گروه را مي دادند. بنابراين نه تنها ظرف ها، بلکه علامت محتويات آنها - مانند آبجو و شير - و همچنين وزن آنها را با هم طبقه بندي مي کردند. فهرست ايدئوگرام ها به مرور زمان تکميل شد و حتي پاره اي از آنها با علائم مشابهي در زبان سامي مورد استفاده قرار گرفتند.
فعاليت هاي بازرگاني، ايجاب مي کرد که اوزان و مقادير هم به صورت واحدي در آيند. بربرها، از وسايل مقدماتي که طبيعت در اختيار آنها گذاشته بود، يعني مقايسه و سنجش، مانند طول انگشت، ساق دست ( ذراع )، وزن يک سبوي پر، استفاده مي کردند. اين روش البته براي دهقاني که مي خواست سقف انبار خود را با چوبهائي به اندازه هاي مناسب بپوشاند عملي بود ليکن هنگامي که يکصد کارگر براي پوشش سقف معبدي کار مي کردند از اين روش به خوبي استفاده نمي شد چون طول ساعد همه مردان مساوي نبود و به اين ترتيب تيرها اندازه نامتناسبي پيدا مي کردند. طول ساق دست، يا ذراع، که اندازه اي فردي و مربوط به يک انگشت و انگشت کوچکترين واحد طول بود و به همين ترتيب اوزان مشخص ديگري براي اندازه گيري غلات و ساير کالاها به کار رفت و نسبت ميان واحدهاي قراردادي جديد وزن، همان نسبت عددي ساده ميان واحدهاي طول بود. براي اين کار وزنه هائي هم داشتند و بنابراين بايد گفت که ناچار ترازو هم اختراع شده بود.
بالاخره، همکاري يک جمعيت شهري مستلزم اين بود که زمان به قسمتهائي دقيقتر از آنچه در دهات معمول بود، تقسيم شود. سومري ها روز و شب را به دو قسمت دوازده ساعتي ( که منشاء بيست و چهار ساعت شبانه روز کنوني است ) تقسيم کرده و آلاتي براي اندازه گيري زمان، مانند ساعت آفتابي و ساعت آبي که طبق اصول ساعت شني کار مي کرد اختراع کردند. حساب سال را از روي حالات مختلف ما نگاه مي داشتند و دانشمندان که طول مدت سال نجومي را مي دانستند، بعدها، اختلافي را که ميان تقويم ها و طول مدت فصول موجود بود، با افزودن يک ماه اضافي اصلاح کردند. منشاء علوم عقلي و رياضي، قراردادهاي اجتماعي، که به آن اشاره کرديم، بود. سيستم اقتصادي رايج آن زمان مي خواست که با استفاده از حساب و هندسه مقدار کار مورد لزوم و نتيجه عملي آن را پيش بيني کنند. روحانيان سومري بخواص اعداد و اندازه بعد مجرد توجهي نداشتند. آنچه آنها مي خواستند بدانند، لااقل بطور تقريب، مقدار بذري بود که بايد براي مزارع خدايان ذخيره شود، تعداد آجري که براي ساختن ديوار معبد سفارش داده شود، ميزان خاکي که براي ساختن يک معبد يا يک سد ضرورت دارد، يا عده کارگري که براي اتمام کاري در مدت معين مورد نياز است. براي به دست آوردن فرمولي جهت تعيين مساحت مربع مستطيل از نقوش الواني که نمونه هائي از آن به شکل صفحه شطرنج و روي حصير و يا بر ظروف دوره ي جمدت نصر ترسيم شده است استفاده مي کردند و توده اي از آجر هم اندازه ي حجم را به دست مي داد.
با مطالعه طريقه نوشتن اعداد مي توان اصول ساده اي را که در محاسبات آن زمان معمول بود دريافت البته ممکن است گاهي هم عمليات محاسباتي را با انگشت انجام داده باشند. عمل ضرب به وسيله جمع انجام مي گرفت چنانکه براي ضرب عدد بيست و چهار در چهار، عدد بيست و چهار را، چهار مرتبه با هم جمع مي کردند. سومريها، قبل از سال 1500 پيش از ميلاد جدول هائي براي محاسبات داشتند و از الواح تصويري هزاره ي چهارم پيش از ميلاد چنين بر مي آيد که براي اندازه گيري يک مزرعه طول و عرض آن را در هم ضرب مي کردند. در نتيجه محاسبات دقيق، نسبت محيط دايره به شعاع آن، که امروز « پي » خوانده مي شود، معلوم گشت و سومريها « پي » را تقريباً، سه، حساب کرده بودند، و اين عدد تا اندازه اي که بتوان محتوي يک انبار مدور را تخمين کرد يا جهت تعيين تعداد آجرهائي که براي ساختن يک استوانه، لزوم داشت، دقيق بود.
قواعد رياضي و هندسي که به وسيله سومريها کشف شد منشاء قوانين کمي (24) علم جديد محسوب مي شود. نتيجه مشاهداتي که از يک سلسله موضوع هاي متحقق داشتند به صورت فرمول هاي کلي درآمد و پيشرفتهاي جديد آنها در اين زمينه مولود احتياجات جديد جامعه بر اثر انقلاب شهري بود.
مشاهدات و مطالعات اخترشناسي آنها در تعيين اوقات مناسب براي فعاليت هاي کشاورزي اهميت بسيار داشت و اين کاميابي ها، سومريها را اميدوار کرد که بتوانند به همين طريق، مسائل غيرقابل پيش بيني را نيز از پيش بشناسند و در واقع، اخترشناسي، علم نجوم را به وجود آورد.
انقلاب شهري، منشاء عهد و قرار ديگري بود که مفهوم تعميم دادن، متحدالشکل ساختن، و تقويم کردن را به صورت دقيقتري درآورد. مبادله کالا و کار چنان توسعه يافته بود که مقياس وکيل مشترکي براي تقويم کردن آنها ضرورت داشت. اين مقياس، در عين حال، هم به جاي پول در مقابل دريافت محصول و هم به جاي دستمزد به کار مي رفت. نخستين مقياس مشترک، ظاهراً جو بود که همه به آن احتياج داشتند و حتي در دوره ي اولين زمامداران، مال الاجاره و حقوق به همين طريق پرداخت مي شد. البته مزاياي مسکوکات نقره اي، و يا در مورد پرداخت هاي کوچک، مسکوکات مسي بر آنها معلوم بود منتهي واحدهاي قياس، مسکوکي نبود که ارزش آن از طرف حکومت، تضمين شده باشد بلکه مقدار فلزي بود که در هر معامله، به وسيله واحدهاي وزن رايج، توزين مي شد. رواج و قبول مسکوک فلزي قراردادي، مرحله اي در تحول اقتصاد طبيعي به اقتصاد پولي مي باشد. در مرحله اول، کالا با کالاي ديگر مبادله مي شد، در مرحله ي دوم همه محصولات در مقابل مقياس قراردادي ديگري ( سيکل نقره ) تقويم مي شدند و ممکن بود از لحاظ کميت و مقدار با يکديگر سنجيده شوند.
ثروت و دارائي ها، ديگر به وسيله ي مواد غذائي، غلام و يا محصولات مختلف مورد استفاده تقويم نمي شد، بلکه با مقداري فلز، که مفهوم ذهني مسکوک و قابل مبادله با هر نوع کالا و کار بود تقويم مي شد. دارائي جديد، همان خاصيت طبيعي را که ثروت هاي ابتدائي، مانند غلات و دواب، داشتند يعني قدرت توليد و افزايش، حفظ کرد. افزودن و بهره برداري از ثروت و منعفت گرفتن از راه قرض عملي شد. در بين النهرين، طبقه جديد بازرگان - که بيشتر از سامي ها بودند - با تدبير و هوشياري، از امکاناتي که در اختيار داشت استفاده کرد و به انهدام تشکيلات نجبا و روي کار آمدن طبقه متوسط جديدي منجر گشت و گردش چرخ هاي توليد را تسهيل کرد.
در ايلام، واقع در مشرق بين النهرين، دره ي سفلاي کرخه، که در آن موقع مستقيماً به خليج فارس، مي ريخت، محيط کوچکتري نظير سومر تشکيل داده بود. کاوش هاي شوش، گرچه، با وضوح کمتري از آنچه در اوروارک مي بينيم، مراحل تدريجي انقلاب شهري را نشان مي دهند، ليکن اين مراحل مختلف درست مطابق تحولاتي است که تا پايان دوره ي اوروک در بين النهرين انجام گرفته است. در اين ناحيه خط شبيه خط سومري و روش محاسباتي، منحصراً، سيستم اعشاري بود.
از اين پس، ايلام و سومر، هر يک راهي جداگانه در پيش گرفتند و اگر بهتر بگوئيم ايلام در پيشرفتهاي دوره ي نخستين زمامداران سهمي نداشت. خط تصويري اول ايلامي هنوز خوانده نشده ولي در پايان هزاره ي سوم، خط ميخي جاي آن را گرفت و زبان ايلامي را با اين خط مي نوشتند.
شوش، که قدرت نظامي خود را محفوظ نگاهداشته و مرکز بازرگاني بزرگي بود به ايلامي ها فرصت داد تا با کاميابي، سومر و آکاد را مورد حمله قرار داده نفوذ خود را تا سيالک در ايران بسط دهند و فعاليت هاي بازرگاني خود را تا هند نيز برسانند منتهي، اين امر مانع آن نبود که ايلام به صورت يکي از شهرستانهاي بين النهرين درآيد و تمدن و اقتصاد بين النهرين در آنها رواج گيرد، چنانکه در فاصله بين سالهاي 2100 و 2000 سرزمين ايلام، از لحاظ سياسي هم تحت استيلاي سلسله ي سوم سومري اور قرار گرفت.

پي‌نوشت‌ها:

1- Eridu
2- Ea
3- Erech
4- Lagash
5- Ur
6- Mari
7- Inanna
8- Anu
9- Ziggurat
10- üBa
11- Oman
12- Kanès
13- Ishakku
14- Lugal
15- Ningursu
16- Heichelheim
17- Führer
18- Enlil
19- Pictogramme
20- Image stylisées
21-Gur
22- Idéogramme
23- Phonogramme
24- Lois quantatives

منبع مقاله :
چایلد، گوردون؛ (1385)، سیر تاریخ، ترجمه ی احمد بهمنش، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.