شرح و تعليم عرفان پس از محي الدين ابن عربي

پس از محي الدين عربي عرفاي بزرگ به شرح و تفسير نظام تدوين و تکميل شده ي مکتب وي پرداختند. اين شرح و تفسير به طور کلي به دو صورت انجام پذيرفت:
پنجشنبه، 11 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شرح و تعليم عرفان پس از محي الدين ابن عربي
 شرح و تعليم عرفان پس از محي الدين ابن عربي

 

نويسنده: دکتر سيد يحيي يثربي




 

پس از محي الدين عربي عرفاي بزرگ به شرح و تفسير نظام تدوين و تکميل شده ي مکتب وي پرداختند. اين شرح و تفسير به طور کلي به دو صورت انجام پذيرفت:
1. شرح و تفسير کتاب ها و رساله هاي ابن عربي؛
2. تأليف و تدوين کتاب ها و رساله هاي مستقل.
شارحان و مفسّران مکتب ابن عربي و آثارشان را به تفصيل در اين رساله نمي توان مورد بحث قرار داد، اما در حدّ امکان براي نمونه به شرح حال چند تن از ايشان مي پردازيم:
1. عبدالله بدر حبشي شاگرد و مريد وي و مؤلّف کتاب الأنباء علي طريق الله.
2. اسماعيل سودکين از شاگردان ابن عربي و شارح کتاب تجليّات وي.
3. صدرالدّين قونيوي ( متوفا 673 هـ ) شاگرد و پسر زن محي الدّين ابن عربي و خليفه و نماينده (1) برجسته و از بهترين شارحان عرفان و افکار وي که کتاب هاي اعجاز البيان في تأويل امّ القرآن، مفتاح الغيب، نصوص، فکوک، شرح الحديث را به زبان عربي و کتاب هاي تبصرة المبتدي و المفاوضات را به فارسي در شرح و بيان و تقرير و تحقيق تصوّف و عرفان استادش تأليف کرده است. او کتاب هاي نصوص و فکوک خود را به ترتيب مفتاح مفاتيح الفصوص و فک ختوم و مبيّن اسرار فصوص خوانده است.
4. مولانا جلال الدّين محمّد بلخي روحي، معروف به مولوي ( 672 - 604 ) که يکي از بزرگ ترين عرفاي اسلام و از نوابع جهان است، نسبش به ابوبکر مي رسد. در بلخ به دنيا آمد و همراه پدر به زيارت مکّه رفت. در اين مسير با عطّار ديداري داشته که معروف است. پس از مراجعت از مکه همراه پدر به قونيه رفت و در آن جا اقامت گزيد. نخست به تدريس علوم دين اشتغال داشت که رفته رفته گرايش هاي عرفاني در وي شدت گرفت. او در قونيه با قونيوي شاگرد معروف ابن عربي انس و الفتي داشت و شايد به وسيله ي وي با تعاليم ابن عربي آشنايي يافت. اگر چه ديدار خود وي با اين عربي هم احتمالاً به عمل آمد ولي آنچه مسلّم است بيشتر به واسطه ي قونيوي با مکتب وي آشنا شده است.
مولوي پس از برخورد با شمس تبريزي در شور و جذبه هاي عرفاني به اوج خود رسيد. و اگرچه مولوي را مي توان شخصيتي مستقل و جدا از ابن عربي در نظر گرفت، اما به هر حال تعاليم وي مي تواند به عنوان شرحي بر تعاليم ابن عربي تلقّي شود. از اين که مولوي، در آثارش توجه زيادي به ابن عربي ندارد، بعضي از معاصران چنين مي گيرند که مباني تصوّف مولوي از مباني ابن عربي جداست.
در واقع چنين ديدگاهي محصول عدم تسلّط بر مباني و اصول عرفان اسلامي است. مولوي با ابن عربي ممکن است از لحاظ طريقت و مسائل ديگر اختلاف داشته باشد اما بي ترديد از لحاظ اصول تصوّف و عرفان مثنوي مولوي، چيزي جز شرح تعاليم ابن عربي نيست؛ شرحي در اوج کمال و با مزاياي بسيار. در يک کلام مي توان گفت که دو اثر مولوي هر يک در زمينه اي بي نظير است: مثنوي در طرح و تعليم مسائل و مباني عرفان، و ديوان کبير در ابراز احوال و اطوار عشق و سلوک. و الحق اثر بزرگ و گران قدر وي مثنوي همه ي مسائل عرفاني را به نحو مطلوب مطرح مي کند، اگر چه اين مطالب و مسائل در مثنوي به صورت پراکنده و غير منظّم مورد بحث و بررسي قرار گرفته است. برخلاف آثار ديگر شارحان مکتب ابن عربي که مطالب را اکثراً به صورت منظّم و پيوسته به يکديگر مطرح مي کنند.
مولوي علاوه بر مثنوي، ديوان غزليّاتي هم دارد که به ديوان شمس معروف است. غزل هاي مولوي اگر چه به فصاحت و شيوايي آثار غزل سرايان معروف ديگر زبان فارسي نيست، از لحاظ معنا و محتوا بسيار جالب و پربار است.
از آن جا که از اثر گران قدر مولوي يعني مثنوي، در موارد مختلفي از اين رساله استفاده شده است. (2) در اين جا تنها به ذکر نمونه اي از غزليّات مولوي اکتفا مي کنيم:

عاشقي و بيدلي، اسرار ماست *** کار کار ماست، چون او يار ماست
نوبت کهنه فروشان درگذشت *** نوفروشانيم و اين بازار ماست
نوبهاري کو جهان را نو کند *** جان گلزار است، اما زار ماست
آن که افلاطون و جالينوس توست *** از مني، پر علّت و بيمار ماست
طالبا بشنو که بانگ آتش است *** تا نپنداري که اين گفتار ماست
شهر از عاقل تهي خواهد شدن *** با چنين ساقي که او خمّار ماست
هر غزل کآن بي من آيد خوش بود *** کين نوا بي فر، زچنگ و تار ماست
بوي آن خوب ختن مي آيدم *** بوي يار سيم تن، مي آيدم
مي رسد در گوش، بانگ بلبلان *** بوي باغ و ياسمن، مي آيدم
درد چون آبستنان مي گيردم *** طفل جان، اندر چمن، مي آيدم
بوي زلف مشکبار روح قدس *** همچو جان، اندر بدن، مي آيدم
يوسفم، افتاده در چاه فراق *** از شه مصر، آن رسن، مي آيدم
من شهيد عشقم و پر خون کفن *** خونبها، اندر کفن، مي آيدم
بر سرم نه، آن کلاه خسروي *** کآن چنان شيرين ذقن، مي آيدم
سر نهادم همچو شمع اندر لگن *** سر نگر، کاندر لگن مي آيدم
جهانها بر بام تن صف صف زدند *** کان قباد صف شکن، مي آيدم
گوييا، آن چنگ عشرت، ساز يافت *** تا نواي تن تنن مي آيدم
يا ز شعشاع عقيق احمدي *** بوي رحمان از يمن، مي آيدم
يا ز بوي شمس تبريزي ز عشق *** نعره ها بي خويشتن مي آيدم

5. فخر الدّين ابراهيم همداني مشهور به عراقي ( متوفا 688 هـ ) شاعر و غزل سراي معروف، شاگرد قونيوي و مريد شهاب الدّين سهروردي از شارحان و پيروان مکتب ابن عربي که اثر معروفش لمعات خلاصه اي است از تعاليم ابن عربي به زبان فارسي، که بر آن شرح هاي متعددي نوشته اند، از جمله شرح جامي به نام اشعة اللّمعات و اينک نمونه اي غزل هاي او:

ز دو ديده خون فشانم، ز غمت شب جدايي *** چه کنم که هست اين ها، گل باغ آشنايي
همه شب نهاده ام سر، چو سگان بر آستانت *** که رقيب در نيايد، به بهانه ي گدايي
مژه ها و چشم يارم، به نظر چنان نمايد *** که ميان سنبلستان، چرد آهوي ختايي
در گلستان چشمم، ز چه رو هميشه باز است *** به اميد آن که شايد، تو به چشم من درآيي
سر برگ گل ندارم، به چه رو، روم به گلشن *** که شنيده ام ز گل ها، همه بوي بي وفايي
به کدام مذهب است اين، به کدام ملّت است اين *** که کشند عاشقي را، که تو عاشم چرايي
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند *** که برون در چه کردي، که درون خانه آيي
به قمار خانه رفتم، همه پاکباز ديدم *** چو به صومعه رسيدم، همه زاهد ريايي
در دير مي زدم من، که يکي ز در، درآمد *** که درآ، درآ عراقي، که تو هم از آن مايي

6. سليمان بن علي معروف به عفيف الدّين تلمساني ( 690 - 610 هـ ) از شاگردان قونيوي که فصوص الحکم ابن عربي را شرح کرده است. (3)
7. مؤيد الدّين بن محمّد جندي ( متوفا حدود 700 هـ ) از شاگردان قونيوي شارح کتاب هاي فصوص و مواقع النّجوم ابن عربي و نيز مؤلّف کتاب نفحة الرّوح و تحفة الفتوح در عرفان نظري و عملي که براساس اصول عرفان ابن عربي تأليف شده است. (4)
8. سعيدالدّين فرغاني ( متوفا حدود 700 هـ ) از شاگردان قونيوي و صاحب مشار الدّراري شرح معروف قصيده ي تائيه ي ابن فارض که در آثار خود مکتب ابن عربي را شرح و تفسير مي کند.
9. کمال الدّين عبدالرزاق کاشاني ( متوفا 736 هـ ) وي در عرفان به حدّ کمال رسيده و از محققان اين فنّ به شمار مي رود. فصوص ابن عربي و منازل السائرين خواجه عبدالله را شرح کرده است که هر دو شرح مورد مراجعه ي اهل تحقيق و اساتيد اين رشته است. او با علاء الدّوله سمناني در مسائل عرفان نظري، مخصوصاً وحدت وجود مباحثاتي داشته است.
10. داود بن محمود بن محمّد رومي قيصري ساوي ( متوفا 751 هـ ) شاگرد برجسته عبدالرّزاق کاشاني است که فصوص الحکم ابن عربي را شرح کرده است و آن جا که شرح وي بعد از شرح هاي گذشته است، حاوي نکته هاي عمده ي آن شرح ها بوده و خود نيز نکته هاي مهم ديگري علاوه بر آن ها در حل رموز و مشکلات فصوص الحکم در بر دارد، از اين جهت اين شرح بيشتر مورد توجه اهل فنّ قرار گرفته است. (5)
وي بر اين شرح، مقدمه اي نوشته که حاوي خلاصه اي است از اصول عرفان نظري بر اساس تعاليم ابن عربي و نيز رساله ي توحيد و نبوّت و ولايت که به شرح آن مي پردازيم. از آثار ديگر اوست.
11. رکن الدّين مسعود بن عبدالله شيرازي معروف به بابارکنا، شارح فصوص به فارسي.
12. سيّد حيدر آملي ( متوفا 787 هـ ) يکي از اکابر عرفا که با شرح فصوص و تحرير کتب ديگر از شارحان مهم مکتب ابن عربي به شمار مي رود، اگر در برخي مسائل از قبيل مسئله ي خاتم ولايت با ابن عربي موافق نيست از آثار مهم اوست:
نصّ النّصوص در شرح فصوص الحکم با مقدمه اي جامع و مفيد و شرح قسمتي از فصوص و کتاب نقد النّقود في معرفة الوجود و کتاب جامع الأسرار و منبع الأنوار و کتاب أسرار الشّريعه.
13. شاه نعمت الله ولي ( متولا 834 هـ ) با آن که خود از اولياي بزرگ تصوّف و صاحب طريقتي معروف است پيرو ابن عربي، ناشر افکار و شارح آثار وي به شمار مي رود. وي شروحي بر کتاب فصوص الحکم و شرحي نيز بر ابيات آن کتاب نوشته است. او ميزان علاقه خود را به کتاب فصوص و نويسنده ي آن ابن عربي در ضمن ابيات زير بيان داشته است:

کلمات فصوص بر دل ما *** چون نگين در مقام خود بنشست
از رسول خدا رسيده به او *** باز از روح او به ما پيوست (6)

14. صائن الدّين علي بن محمّد ترکه ي اصفهاني ( متوفا 835 هـ ) از محققان عرفا که در عرفان نظري يد طولايي داشته است. کتاب تمهيد القواعد وي که سال ها به وسيله ي اساتيد فنّ تدريس شده است مباني و مسائل عرفان نظري را به سبک جالب و دقيقي مطرح کرده است و نيز کتابي در شرح فصوص الحکم نوشته است. (7)
15. تاج الدّين حسين بن حسن خوارزمي ( متوفا بين 835 - 838 ) شارح فصوص به فارسي. و شارح مثنوي مولوي که مقدّمه ي جامع و سودمندي بر اين شرح دارد.
16. نورالدّين عبدالرّحمن جامي ( 898 - 812 هـ ) از عرفا و شعراي معروف که در شرح و تفسير و تعليم عرفان نظري مخصوصاً در زبان فارسي نقش مؤثّري داشته است. جامي، فصوص ابن عربي و نقش الفصوص وي را شرح کرده است و علاوه بر اين ها کتاب ها و رساله هاي ديگري در اين زمينه نوشته است؛ از قبيل: لوامع و لوايح و اشعة اللّمعات و الدّرة الفاخرة و شرح « تائيه » ابن فارض و نفحات الانس و نيز ديوان غزليّات و هفت اورنگ وي معروف است.
علاوه بر شخصيت هاي ياد شده، در قرن هفتم، هشتم و نهم هجري عرفا و محقّقان ديگري هم به شرح و تعليم مکتب ابن عربي پرداخته اند و هر يک در اين زمينه، يا در برخي از مسائل عرفان نظري آثار گران قدري از خود به جاي گذاشته اند، از قبيل:
علاء الدّوله سمناني ( متوفا 736 هـ )، که در نشر و ترويج تصوّف بسيار مؤثر بود. در بعضي از مبادي عرفان مانند وحدت وجود مخالفت هايي با ابن عربي و ديگر شارحان مکتب وي داد که در مکاتباتش با عبدالرّزاق کاشاني مطرح شده است. (8)
از ابيات اوست:

اين ذوق و سماع ما مجازي نبود *** وين وجد که مي کنيم بازي نبود
با بي خبران بگو که اي بي خردان *** بيهود سخن به اين درازي نبود

خواجه شمس الدّين محمّد حافظ شيرازي ( متوفا 791 هـ ) که با غزلّيات بي مانند خويش، در نشر و تعليم مسائل عرفان، معروف و مشهور است، تا جايي که او را « لسان الغيب » لقب داده اند. اينک دو نمونه از غزل هاي شيرين وي:

آنان که خاک را به نظر، کيميا کنند *** آيا بود که گوشه ي چشمي به ما کنند
دردم نهفته به ز طبيبان مدعي *** باشد که از خزانه ي غيبش دوا کنند
چون حسن عاقبت نه به رندي و زاهديست *** آن به که کار خود، به عنايت رها کنند
معشوق چون نقاب نه رخ بر نمي کشد *** هر کس حکايتي، به تصور، چرا کنند
گر سنگ از اين حديث بنالد، عجب مدار *** صاحبدلان حکايت دل، خوش ادا کنند
بي معرفت مباش، که در من يزيد عشق *** اهل نظر معامله با آشنا کنند
حالي درون پرده بسي فتنه مي رود *** تا آن زمان که پرده برافتد چه ها کنند
مي خور که صد گناه ز اغيار، در حجاب *** بهتر ز طاعتي که به روي و ربا کنند
بگذر به کوي ميکده تا زمره ي حضور *** اوقات خويش، بهر تو صرف دعا کنند
پيراهني که آيد از آن بوي يوسفم *** ترسم برادران غيورش، قبا کنند
پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمنان *** خير نهان براي رضاي خدا کنند
حافظ مدام وصل مسير نمي شود *** شاهان، کم التفات به حال گدا کنند

شيخ محمود شبستري ( متوفا حدود 720 هـ ) صاحب گلشن راز که منظومه اي است بسيار نفيس و عالي در زمينه ي عرفان نظري شبستري جوان مرگ شده، او 33 سال زندگي کرده و گلشن راز را ده سال پيش از مرگ خود، يعني در حدود 23 سالگي نوشته است. بر اين اثر شريف بيش از چهل شرح نوشته و آن را به زبان هاي ترکي، آلماني، انگليسي و اردو ترجمه کرده اند. (9) نمونه هايي از اين اثر، ضمن مباحث اين کتاب آمده است.
شمس الدّين محمّد لاهيجي ( متوفا حدود 1900 ) شارح گلشن راز که اين شرح نفيس را مفاتيح الاعجاز ناميده است و از کتاب هاي بسيار مفيد و پرمحتوا در عرفان نظري است.
محمّد بن حمزه ي فناري رومي از عرفاي قرن نهم صاحب اثر معروف مصباح الانس در شرح مفتاح الغيب قونيوي.
شيخ محمّد شيرين مغربي تبريزي ( متوفا 809 هـ )
عزيز الدّين نسفي صاحب مجموعه رسالاتي به نام الانسان الکامل.
عبدالکريم جيلي ( 811 - 767 ) مؤلف کتاب الانسان الکامل و شارح باب پانصد و پنجاه و نه فتوحات مکيّه.
حسين بن معين الدّين ميبدي ( متوفا 780 هـ ) از جمله آثار اوست: شرح ديوان منسوب به علي (عليه السّلام) که بر اين شرح مقدمه اي دارد به عنوان فواتح سبعه.
نيز از کساني که در ترويج عرفان مؤثّر بوده اند، اشخاص زير را بايد در نظر داشت: ابوالحسن علي بن عبدالله شاذلي ( متوفا 656 هـ ) مؤسّس طريقه ي شاذليّه و ابن سبعين اندلسي ( متوفا 669 هـ ) و احمد بن علي بدوي ( متوفا 675 هـ ) که نفوذ عجيبي در منطقه ي مصر و مراکش داشته و تاکنون روز تولّدش در مصر بزرگ ترين جشن ملي و مردمي است. (10) و نجم الدّين رازي، معروف به نجم دايه ( متوفا 654 ) که از آثار اوست مرصاد العباد به زبان فارسي، در مبادي و قواعد سير و سلوک.
صفي الدّين اردبيلي ( متوفا 735 هـ )، اوحدالدّين مراغه اي ( متوفا 738 هـ ) و محمّد بن محمّد بن بهاء الدّين بخاري ( متوفا 791 هـ ) معروف به نقشبندي مؤسّس طريقت نقشبنديه و عزّالدّين محمود کاشاني ( متوفا 735 هـ ) صاحب کتاب معروف مصباح الهداية، به زبان فارسي که کتاب نفيس و ارجمندي است، در تعاليم مسائل نظري و عملي عرفان.

پي‌نوشت‌ها:

1. بديع الزمان فروزانفر، رساله در تحقيق احوال و زندگاني مولانا، پاورقي ص 43 و خوارزمي، جواهر الاسرار، ص 52.
2. در فصل هاي ديگر اين کتاب نيز نمونه هايي از مثنوي او را آورده ايم.
3. کشف الظنّون، ج 2، ص 1263.
4. دکتر محسن جهانگيري، محي الدّين بن عربي، ص 430.
5. مقدّمه ي سيّد جلال آشتياني، در شرح مقدمه ي قيصري، ص 16.
6. دکتر محسن جهانگيري، محيي الدّين بن عربي، ص 433.
7. کشف الظنّون، ج 2، ص 1263.
8. جامي، نفحات الأنس، ص 483 به بعد.
9. « مجلّه ي دانشکده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران »، شماره هاي مسلسل 14 - 11 سال هاي 68 - 69.
10. عمر فروخ، التصوّف في الاسلام، ص 85.

منبع مقاله :
يثربي، سيديحيي؛ (1392)، عرفان نظري ( تحقيقي در سير تکاملي و اصول و مسائل تصوف)، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ هشتم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.