تفسير و تحليل مقدمه ي قيصري بر شرح تائيه ي ابن فارض (13)

معناي قيوميّت حق در نزد عرفا

از آن جا که مقوّم يک حقيقت، مقوّم افراد آن نيز مي باشد، احاطه و قيّوميّت ذاتي حق تعالي به ماسوا نيز روشن و آشکار مي گردد. و هم چنين اوّل و آخر بودن، چه او مبدأ و منتهاي همه است. چنان که فرمود: « بازگشت همه ي امور به
پنجشنبه، 11 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معناي قيوميّت حق در نزد عرفا
 معناي قيوميّت حق در نزد عرفا

 

نويسنده: دکتر سيد يحيي يثربي




 

تفسير و تحليل مقدمه ي قيصري بر شرح تائيه ي ابن فارض (13)

متن:

و المقوِّمُ للحقيقةِ مقوّمٌ لأفرادِها فظهَرت قيُّومَّيتُهُ تَعالي و إحاطَتُهُ بالذاتِ لما سواهُ.
و کذلک أوّلِيّتُهُ و آخَريّتُهُ؛ لأَنَّهُ مبدأ کلِّ شيء و منتهاهُ کما قالَ: « منهُ بدأ و إليهِ يعودُ »، ( وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الأَمْرُ كُلُّهُ ). (1)
و ظهرت ظاهريّتُهُ أيضاً؛ لأنّ کلَّ ما يُظهِرُ غيرَهُ لابُدَّ أن يکونَ ظاهراً بنفسِهِ متحقّقاً في وجودِهِ ليوجِدَ غيرَهُ.
و کذلکَ باطنيّتُهُ لخفاءِ حقيقتِهِ عن عيونِ العالمينَ و عقولِهِم. لا تُدرکُهُ البصائرُ و الأبصارُ و لا تُحِيطُ بِه العقُولُ و الأفکارُ.
فسبحانَ الّذي لا إله إلّا هُوَ العزيزُ الغَفّارُ، أظهرَ کُلَّ شيءٍ بحکمتِهِ وَ ( أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ) (2) بِقدرتِهِ وَاوجَدَ أعيانَ العالمينَ برحمتِهِ و ليسَ ذلک إلّا تجلّيهِ بصورةِ ما أرادَ اِظهارَهُ، و تنزّلهُ إلي مراتبِ الأکوانِ عندَ اِسبالِهِ اَستارَهُ. فَلَيسَ لوجهِهِ نقابٌ إلّا النورُ، و لا لذاتِهِ حجابٌ إلّا الظهور، بَطنَ عن عيونِ المحجوبينَ في عَينِ ظاهريّتِهِ. وَ ظهرَ لقلوبِ العارفينَ في عينِ باطنيّتِهِ.

ترجمه:

از آن جا که مقوّم يک حقيقت، مقوّم افراد آن نيز مي باشد، احاطه و قيّوميّت ذاتي حق تعالي به ماسوا نيز روشن و آشکار مي گردد. و هم چنين اوّل و آخر بودن، چه او مبدأ و منتهاي همه است. چنان که فرمود: « بازگشت همه ي امور به اوست » از او آغاز شده و به سوي او باز مي گردد و معناي ظاهر بودن حق نيز، روشن مي گردد، زيرا هر چه عامل ظهور ديگران باشد، ناچار بايد خود بنفسه ظاهر بوده و به لحاظ وجود متحقّق باشد، تا عامل ظهور و تحقّق ديگران واقع شود. هم چنين معناي باطن بودن حق، به جهت خفاي حقيقت او از چشم و خرد جهانيان است، چنان که هيچ بصيرت و بصري، ياراي درکش را ندارد، زيرا او در احاطه ي عقل و انديشه قرار نمي گيرد.
پس منزّه است خدايي که جز او معبود و خدايي نيست، توانمند و آمرزگاري که همه چيز را به حکمت خويش به نور ظهور آراسته، و همگان را به دست قدرت، لباس خلقت پوشانيده و در پرتو رحمتش به ايجاد اعيان عالم پرداخته، که در حقيقت، ايجاد همان است که حضرت حق به صورت چيزهايي که ظهورشان را اراده فرموده، تجلّي کند، و با ايجاد پرده و حجابي در مراتب اکوان تنزّل يابد. در حالي که نه چهره اش قابي جز نور دارد و نه ذاتش حجابي جز ظهور. در عين ظهورش از چشم محجوبان پنهان، (3) و در عين بطونش، بر دل هاي عارفان ظاهر و پديدار است.

شرح:

چنان که از بحث هاي گذشته معلوم شد وجود يک حقيقت است که آن حقيقت، واجب است و بي ترديد در مقابل وجود، حقيقت ديگري را به عنوان يک حقيقت اصيل و عيني نمي توان مطرح کرد، لذا مي گويند که وجود، ثاني ندارد پس در دار هستي جز هستي ديّاري نيست و اين نکته بنابر مذاق عرفا امري است روشن.
بنابراين، قيام همه اعيان و ماهيات جوهري و عرضي و تحقّق تمام تعيّنات عالم غيب و شهود، در اثر تجلّيات وجود است و قيام همه ماهيات و تعيّنات با وجود واجب است. مبدأ همه چيز او بوده و اوّل و آخر و ظاهر و باطن همه، اوست. پس اين حقيقتِ وجود است که بذات خود متقوّم بوده و منشأ تقوّم و تحقّق ماهيّات جوهري و عرضي است. حقيقت وجود به اعتبار قبول تجليّات و تعيّنات، مبدأ ظهور اعيان و ماهيّات در عالم خارج بوده، مبدأ و قيّوم همه ي آن هاست و به اعتبار بازگشت کثرت ها به اصل وحدت، منتها و آخر ماسوي است. کثرات وجودي، به ذات حق قائمند با قيام صدوري نه حلولي، و چون اين کثرات از قلمرو آن حققت خارج نبوده و خالي از آن نيستند پس با او بوده و قائم با او هستند و همين است معناي معيّت و قيّوميّت حق تعالي با ممکنات. آقاي آشتياني در اين باره مي گويند:
نزد صوفيّه از انضمام و اقتران و سريان و معيّت وجود با اعيان، نسبتي مجهول الکيفيّه که به حسب علم حصولي و نظري حقيقت آن مجهول است، ميان حق و اعيان حاصل مي آيد که از لوازم و اقتضاي آن نسبت، ظهور ماهيّت در خارج و ترتّب احکام و آثارست بر ماهيّت. و نزد اين طايفه وجود از عوارض ماهيّات نمي باشد و اين ماهيت و تعيّن از عوارض وجود مطلق است که از ناحيه ي تنزل وجود از سما اطلاق به اراضي تقييد، عارض وجود مي شود که: « من و تو عارض ذات وجوديم. » (4)

وجود اندر کمال خويش ساري است *** تعيّن ها امور اعتباري است
امور اعتباري نيست موجود *** عدد بسيار و يک چيز است معدود
جهان را نيست هستي جز مجازي *** سراسر کار او لهو است و بازي. (5)

پي‌نوشت‌ها:

1.هود، آيه 123: ضمناً يادآور مي شويم که قسمت اوّل عبارت يعني « منه بدء و اليه يعود » آيه ي قرآني نيست. ولي در اين مضمون آيات متعدّدي هست مانند: ( كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ )، ( اعراف ، آيه 29 ).
2.طه، آيه 50.
3.يا رب به که شايد گفت اين نکته که در عالم *** رخساره به کس ننمود آن شاهد هر جايي!
« حافظ »
4. تعليقات رسائل قيصري، ص 100.
5. شبستري، گلشن راز.

منبع مقاله :
يثربي، سيديحيي؛ (1392)، عرفان نظري ( تحقيقي در سير تکاملي و اصول و مسائل تصوف)، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ هشتم



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.