آنتوني گيدنز

آنتوني گيدنز، گويي به واسطه نوعي الهام، هميشه جذب برخورد آراء و نظرياتي شده که از مواضع مختلف تئوريک ارائه شده است. گيدنز در ابتدا با نوشتن سرمايه داري و نظريه اجتماعي در 1971 مارکس را به خط فکري و جريان
دوشنبه، 6 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آنتوني گيدنز
 آنتوني گيدنز

 

نويسنده: ايراجِي. کوهن
مترجم: مهرداد ميردامادي





 

انگيزه هاي محرک

آنتوني گيدنز، گويي به واسطه نوعي الهام، هميشه جذب برخورد آراء و نظرياتي شده که از مواضع مختلف تئوريک ارائه شده است. گيدنز در ابتدا با نوشتن سرمايه داري و نظريه اجتماعي در 1971 مارکس را به خط فکري و جريان غالب جامعه شناسي وارد کرد، و اين موضوع را مطرح کرد مارکس، دور کم، و وبر با وجود تمام تفاوت هايي که با يکديگر دارند، در تحليل جامعه مدرن برنامه ي کاري مشترکي را دنبال مي کنند. (1) با وجودي که اخيراً قدرت ها و نيروهاي متفاوتي نظريه ها و کارهاي مارکس، دورکم و وبر ( و ديگران ) را به نقاطي بسيار دور از يکديگر کشانده است، اما گيدنز توانسته با خلاقيتي تئوريک ايده ها و نظريات مختلف و دور از هم را در موضوعات فکري مشترک گردهم آورد. وي در کتاب فراسوي چپ و راست محافظه کاري فلسفي را در حمايت از آنچه برنامه ي ايدئولوژيک چپ گرايان، خوانده مي شود، به کار مي گيرد. (2) در کتاب مدرنيته و معرفت به خود گيدنز با بيرون کشيدن مشکلات و معضلات به ظاهر سخت از حوزه ي فلسفه و هنر و مطرح کردن آن به صورت موضوعاتي که افراد به شکلي عملي در زندگي روزمره با آن درگيرند، توانسته بدبيني و کلي نگري پست مدرني را با واقع بيني جامعه شناسانه تعديل کند. (3)
نظريه پردازي مانند گيدنز با حساسيت و خوش ذوقي خاصي قلم مي زند، مي تواند به راحتي به نقش يک روباه درآيد، روباه استعاره ي هنرمندانه ي آيزيا برلين درباره ي متفکران اجتماعي است که مضمون هاي بي ارتباط و حتي مغاير با يکديگر را، درهم ادغام کرده و مورد بررسي قرار مي دهند. (4) نوشته هاي گيدنز به لحاظ سبک و شيوه به واقع شکلي کاملاً روباه مانند دارد، او ناگهان از پرداختن به يک موضوع صرف نظر کرده و به موضوع ديگري مي پردازد، گويي چنانچه زماني را به شرح افکار و نظرياتش بپردازد امکان آن وجود خواهد داشت که در سيستم تئوريک خود ساخته اي گرفتار شود. با اين همه، عليرغم تلاشي که وي به خرج داده تا از درافتادن به چنين تله ي سيستمي جلوگيري کند، اما در دو موضوع کاملاً ناروباه صفتانه، پيگيري و تداوم مستمري در کار او ديده مي شود:
1. نظريه او درباره ي مدرنيته که پيش از اين اشاره اي با آن کردم و
2. نظريه ساخت يابي (5)، يعني مجموعه اي از مفاهيم بنيادين که به ساخت و ترکيب زندگي اجتماعي نظر دارد، اين نظريه به بحث بيشتري نياز دارد که در اينجا بدان خواهيم پرداخت (6).
اگر چه نظريه ساخت يابي به لحاظ نام ممکن است به معني يک مدل تشريحي به نظر آيد، اما تنها در معني اکتشافي خود، يک نظريه محسوب مي شود. بدين معني که نظريه ي ساخت يابي، شناختي انتزاعي درباره ي ويژگي ها و خصوصيات کلي و عام جامعه در اختيار ما قرار مي دهد، اما صراحتاً با تشريح يا توصيف مسائل اساسي، يا رويدادهاي خاص تاريخي يا فرهنگي « ارتباطي » نداشته و بدين کار نمي پردازد. يک نظريه اکتشافي کلي و انتزاعي به چه کار مي آيد؟ درست مانند يک نظريه پرداز در زمينه موسيقي که بايد قبل از مطالعه و بررسي هر سبک خاص موسيقي از اصول عام و کلي تدوين و تصنيف موسيقي آگاهي داشته باشد، نظريه پرداز اجتماعي نيز بايد تصور و مفهومي از اصوِل عامِ ساخت و تشکيل جامعه در ذهن داشته باشد تا زندگي اجتماعي در هر دوره ي تاريخي قابل فهم شود. نظريه ساخت يابي تصور و برداشتي از امکانات و استعدادهاي بنيادي موجود در زندگي اجتماعي را به دست مي دهد. (7) تحليل ها و بررسي هايي که به وسيله ي نظريه ساخت يابي هدايت مي شود هميشه به محيط ها و زمينه هاي تاريخي، به طور مثال به دوره هاي مشخصي از فرهنگ هاي خاص، محدود مي گردد.
چنان که انتظار مي رفت، گيدنز نظريه ساخت يابي خود را از بين دو موضع، که ساير نظريه پردازان آنان را نقطه مقابل يکديگر تلقي مي کنند، به وجود مي آورد: يعني از بين نظريه هاي مربوط به جمع از يک طرف و نظريه هاي مربوط به فرد از طرف ديگر. او در بين اين دو نظريه زمينه ي مشترکي را مي يابد تا بر اساس يک تصور ساده نظريه ي ساخت يابي خود را تدوين کند، هر چيزي در زندگي اجتماعي، از آنچه سيستم هاي جهاني دربر مي گيرند، تا آنچه وضعيت فکري يک فرد محسوب مي شود در يک کردار (8)
( راه و رسم ) اجتماعي به وجود مي آيد ( کردار به معني اجراي ماهرانه رفتار و تعامل است ). اعتماد گيدنز به اهميت کردار از آزمايشات و بررسي هاي هوشمندانه هارولد گارفينکل و اروينگ گافمن درباره ي تعامل در زندگي اجتماعي ناشي مي شود. به نظر مي رسد که گيدنز از وجه تشابه بين آراء وي و فلسفه ي عمل گرايي که در اوائل قرن بيستم در آمريکا مطرح شد، به خصوص تشابه آن با نوشته هاي جان ديويي درباره ي رفتار انسان، آگاهي چنداني نداشته است. (9) با اين همه گيدنز برخلاف ديويي که نظريات خود را در قالب مباحث فلسفي ارائه کرد، چارچوب تفکرات خود را بر حسب مسائل جامعه شناسي پي ريزي نمود. اين شالوده و مبناي جامعه شناختي، گيدنز را از بسياري از نظريه پردازان اروپايي که سعي دارند مسائل فلسفي را به وسيله ي ابزارهاي جامعه شناختي حل کنند، متمايز مي گرداند. (10)
گنديز به وضوح بر اهميت کردار اجتماعي بسيار تأکيد مي کند. اما چرا اين کردار اجتماعي بايد براي تفکر جامعه شناسانه اهميتي داشته باشد؟ تصور کنيد که اگر تنها دو عمل عادي و معمولي، يعني استفاده از اعتبار مالي و مشخص کردن وقت و زمان، را از زندگي اجتماعي خود حذف کنيم چه اتفاقي خواهد افتاد. اگر چه هر دو اين اعمال را ممکن است اعمالي حاشيه اي تصور کرد، اما زندگي جمعي ( و بسياري از جنبه هاي خصوصي زندگي نيز ) آنگونه که ما آن را مي شناسيم بدون حضور اين دو عمل غير ممکن خواهد بود. در اين صورت افراد تقريباً بلافاصله تا حد يک نوع هنجار گسيختگي و بي ثباتي پيش مي روند. براي کساني که تازه با اين موضوع روبرو مي شوند تصور اينکه اين اعمال مهمترين مؤلفه هاي سازنده زندگي اجتماعي هستند کار بسيار مشکلي است. بسياري از ما فکر مي کنيم که گروه هاي اجتماعي و افراد از تمامي امکانات و استعدادها استفاده مي کنند. اما همانگونه که از موضوعاتي که در پي مي آيد روشن مي شود، بسياري از نوآوري هاي گيدنز ريشه در تفکري مجدد درباره ي گروه ها و افراد به شيوه اي بديع و کردار شناسانه دارد.
مبالغه، استعاره ي دور از ذهني است که قدرت تصور جامعه شناسانه يک نظريه پرداز را افزايش مي دهد. اما همانگونه که گفتم، گيدنز در نوشته هاي خود با عقايد افراطي و مبالغه آميز مخالفت مي کند. تأکيد وي بر کردار اين مخالفت را تقويت مي کند. با جدي گرفتن کردار در وراي اين ديدگاه که زندگي اجتماعي در شکل گسترده آن محصول رويه و عمل اجتماعي است، بايد دو نظر را پذيرفت:
1. اينکه رويدادهاي اجتماعي تغيير پذيرند، يعني در دوران هاي مختلف تاريخي و به شيوه هاي مختلف رويه هاي اجتماعي به وجود آمده و تغيير مي کنند و
2. اينکه پيامدهاي متعدد گوناگون رويه هاي اجتماعي را هيچگاه نمي توان به تمامي از پيش طراحي و کنترل کرد.
گدنز با اطمينان به اين امر اعتقاد دارد و مي داند که رفتار، اغلب به صورت هاي کاملاً يکنواختي بازتوليد مي شود. اما وي از اين مسئله نيز آگاه است که تغيير و تحريف در کردار، بخشي از زندگي اجتماعي است، يعني هر رسم و روال اجتماعي در برگيرنده ي فرصت ها و موقعيت هايي است که امکان نوآوري را فراهم مي کند و کردار در هر موقعيتي داراي امکاناتي است که مي تواند نتايج تعجب برانگيزي را به بار آورد.
با فرض تحريک پذيري و تغيير پذيري کردار، بديهي است که گيدنز بر اهميت يک روش رفتاري ( به طور مثال تأکيد مارکس بر کار)، يا پيش بيني يک مقصد اجتناب ناپذير براي تاريخ ( به طور مثال کمونيسم، يا همبستگي ارگانيک )، يا ادعاي آنکه روال ها و ساختارهاي خطرناکي کاملاً بر زندگي ما غلبه خواهد يافت ( به طور مثال آنگونه که وبر بر قفس آهنين، يا فوکو بر قدرت / شناخت، يا بورديو بر ملکه و زمينه ي فرهنگي تأکيد داشت ) اصرار نداشته و بر هيچ يک پافشاري نمي کند. در نتيجه، زندگي اجتماعي در نوشته هاي گيدنز در مقايسه با ساير نوشته هاي نظري ديگر بدون نظمي خاص و « بي ترتيب » است.

موضوعات اصلي

جمع چيست؟

اين پرسش، پرسش ساده اي است اما پاسخ آساني براي آن وجود ندارد. در واقع چيزي به عنوان يک جمع انتزاعي وجود ندارد، تنها انواع خاص و مشخصي از يک جمع وجود دارد مانند امپراتوري رُوم، شهرهاي قرون وسطايي، يا دولت مدرن. گيدنز در نظريه ساخت يابي ويژگي هاي عام جمع هاي مختلف را با طرح اين سؤال در قالبي ديگر، مطرح مي کند. به جاي آنکه بپرسيم: جمع چيست؟ گيدنز اين پرسش را مطرح مي کند: جمع ها چگونه به وسيله ي کردار اجتماعي شکل گرفته و ساخته شده اند؟ تغيير در طرح اين پرسش، به گيدنز امکان مي دهد که از استعارات گمراه کننده ي ارگانيسم هاي زيستي و قياس هاي تمثيلي با چيزهاي مادي اجتناب کند. اينگونه قياس ها و استعارات به بسياري از جمع گرايان ( نظير دورکم ) امکان داد که اين گونه اظهار نظر کنند که گروه هاي اجتماعي موجوديت هايي يگانه و يکتا هستند که داراي ويژگي هاي منحصر به خود هستند. اگر به وراي شکل گمراه کننده ي زبان نگاهي بيندازيم. دفاع از چنين گزاره اي مشکل است. گروه هاي اجتماعي فاقد رمز ژنتيکي هستند که روابط زيستي بين اندام ها را استاندارد و يکسان مي کند. همچنين گروه هاي اجتماعي فاقد پيوندهاي شيميايي است که ويژگي هاي فيزيکي چيزهاي مادي را ميسر مي سازد. آنچه تصورات « شيء- مانند » از جمع هاي مختلف را موجه و قابل قبول مي سازد آن است که بسياري از گروه ها، در طول دوره هاي زماني طولاني، دو خصوصيت ويژه را از خود نشان مي دهند:
1. الگوهاي پايه دار وضعيتي و رابطه اي
2. خصوصيات ساختاري ويژه ( به طور مثال اصول اخلاقي، نوع اقتدار، ساختارهاي طبقاتي ).
هدف گيدنز آن است که بدون پس رفت و فرو افتادن در ورطه ي استفاده از زبان اشياء و چيزهاي مادي، اين خصوصيات بادوام و ماندگار گروه ها را بر حسب کردار شناسي آنان تبيين و تشريح کند. وي براي انجام اين مهم در دو زمينه کار خود را پيش مي برد، از طرفي به الگوهاي عقلاني گروه مي پردازد و از طرف ديگر جداگانه ويژگي هاي ساختي گروه را بررسي مي کند. (11)
ابتدا الگوهاي عقلاني را بررسي مي کنيم. تصور غير واقعي و خيالي که از جمع به عنوان يک شيء وجود دارد باعث مي شود که شالوده و بنيان مادي و قابل مشاهده جمع ها، يعني اجرا و شيوه عمل بازيگران و عاملان درون جمع، که همان بازيگراني هستند که به لحاظ فيزيکي در يک محيط مادي خاص و در دوران مشخص زماني قرار گرفته اند، مورد توجه واقع نشده و ناديده گرفته شوند. اکنون اين واقعيت که رفتار و تعامل انساني به زمان و مکان نياز دارد ممکن است موضوعي بوده که براي جغرافي دانان جالب تر و جذاب تر از نظريه پردازان اجتماعي باشد. اما گيدنز بين جغرافيا و نظريه اجتماعي پيوند جديدي برقرار مي سازد که منجر به بروز ديدگاه جديدي درباره ي جمع مي شود. (12) انگاره ي اصلي گيدنز از زندگي جمعي با چنين پنداشتي آغاز مي شود: بازيگران صحنه ي اجتماع در طول زمان و مکان برنامه هاي هميشگي و آيين ها ( اعمال بازتوليد شده ) را بارها و بارها انجام مي دهند تا آنجايي که اين الگو خود به صورت ويژگي و خصوصيت بديهي زندگي اجتماعي در مي آيد. (13) جريان دوري زندگي اجتماعي در يک روستاي کشتزاري - دهقاني نمونه اي ساده، اما در عين حال نمونه مفيدي است. کارهاي معمول و هميشگي خانواده هر روز با برخاستن افراد از خواب شروع مي شود. در جريان کارهاي دوري روزانه افراد از يکديگر جدا شده و گردهم جمع مي شوند تا فعاليت هاي هر روزه خود را بر روي زمين، در بازار، در خانه همسايه و ديگر جاها انجام دهند تا آنکه با تمام شدن روز اعضاي خانواده براي صرف شام و رسيدگي به کارهاي خانه دوباره به دور هم جمع مي شوند. بدين ترتيب الگوي عقلاني روستا به شکل الگوهاي تکراري و هميشگي همگرايي و واگرايي در طول زمان و مکان، يعني در محيط هاي رفتاري که در طول روز در آن واقع مي شوند، شکل مي گيرد. البته در عالم واقع اين جريان هاي دوري اجتماعي ساده به واسطه روزهايي که بازار هفتگي بر پا مي شود، روزهاي تعطيل، تعطيلات فصلي و پيشامدهاي غير مترقبه مانند زلزله و جنگ، از شکل اصلي خود خارج شده و صورت پيچيده تري به خود مي گيرد. اين پيچيدگي و بغرنجي در گروه هاي بزرگ و مدرن که از تکنولوژي استفاده مي کنند و از اين رو باعث گسترش روابط گروهي در گستره ي وسيعي از زمان و مکان مي گردد ( به نظر مي رسد که اصطلاح « روابط » امروزه معني پيدا کرده که بيش از حد قوي و جدي است ) افزايش پيدا مي کند.
مفهوم گيدنز از « بي ترتيب بودن » (14) زندگي اجتماعي با ذکر نمونه اي ديگر روشن مي شود. او تذکر مي دهد که مرزبندي گروه ها به معني تعيين حدود بين موجوديت هاي خودکفا و مستقل، و به لحاظ دروني منسجم، نيست. در واقع عمق و استمرار روابط و پيوندها در طول زمان و مکان مي تواند انواع مرزبندي و حدود را در يک گروه خاص مشخص سازد. (15)
اکنون به دومين ويژگي جمع از ديد گيدنز، يعني به ويژگي هاي ساختاري، نظري مي اندازيم. چنانچه گروه هاي اجتماعي از روابط باز توليد شده در طول زمان و مکان تشکيل يافته باشند، آنگاه ويژگي هاي گروه هاي اجتماعي همگي در يک زمان
واحد وجود نخواهند داشت. جامعه شناسان تجربي با اين مسئله بدين گونه برخورد کرده اند که آمارها و ديگر داده هاي مربوط را در طول زمان و مکان جمع آوري کرده اما آنان را به گونه اي تحليل مي کنند که گويي تمامي مشاهدات در يک آن صورت گرفته و بدين ترتيب ويژگي ها و خصايص زندگي جمعي را استنتاج کرده و به وجود آن پي مي برند. گيدنز در نظريه ساخت يابي خود کار مشابهي را انجام مي دهد تا به ويژگي هاي ساختاري جمع ها پي ببرد. اصطلاح « ساختار » آن گونه که نوعاً مورد استفاده قرار مي گيرد در اينجا باعث گمراهي است. گروه هاي اجتماعي به واسطه ي روال و رويه هاي بازتوليد شده ساختارمند مي شوند. براي اينکه موضوع را متوجه شويد اينکه يک رويه و روال چگونه ساختارمند مي شود را در نظر بگيريد، به طور مثال به اين نمونه توجه کنيد: شرکت هاي تجاري مدرن مرداني را که از لياقت و کارداني کمي برخوردارند به زنان کاردان تر و با لياقت تر ترجيح مي دهند و آنها را استخدام مي کنند. اصطلاح « ساختارمند » در اينجا به چه معني است؟ معني آن رويه ي تبعيض آميز استخدام و به کارگيري افراد است که به شکلي مزمن و با شدت بازتوليد مي شود. هزاران نفر از مديران کارگزيني اين رويه را ( به اشکال گوناگون آن ) هر ساله در شرکت هاي مختلف به طور پيوسته و مستمر ادامه مي دهند. در نتيجه به نظر مي رسد که اين رويه ويژگي ثابت شرکت هاي تجاري به شمار مي رود، و اين معني و مفهوم تداوم بازتوليد شده همان معني ضمني صفات « ساختارمند » يا « ساختاري » در نظريه ساخت يابي (16) حال ساخت بندي ( يا ساخت يابي ) روابط جنسيتي را در شرکت هاي تجاري، در سطح گسترده تر و کلان تر آن، مورد توجه قرار دهيد. در اينجا نه تنها با رويه ي استخدامي تبعيض آميز روبرو مي شويم بلکه رفتار تبعيض آميز درباره ي دستمزد، ترفيع مقام، ارزيابي هاي کاري، اخراج از محيط هاي مردانه و اشکال جدي ايذاء جنسي و نظاير آن را نيز مشاهده مي کنيم. اين رويه ها هرگز به طور هم زمان صورت نمي گيرد و بعضي از اين رويه ها ممکن است در برخي شرکت ها بيشتر از بقيه انجام شود. اما زماني که اين رويه هاي باز توليد شده در سطحي گسترده تر مورد توجه قرار گيرد، اطاعت ساختارمند زنان از مردان به عنوان ويژگي بي چون و چراي شرکت هاي تجاري در نظر گرفته خواهد شد.
اين نمونه و مثال به دليل سادگي آن گمراه کننده است. در تحليل هاي ساختاري پيچيدگي و بغرنجي فراوان به چشم مي خورد. اما در همين جا بايد به نکته ي مهمي اشاره شود. تمام ويژگي ها و خصيصه هاي ساختاري گروه ها نيز مانند تمام رويه هاي اجتماعي در معرض تغييرات و دگرگوني هاي تاريخي قرار دارند. اطاعت و پيروي ساختاري زن از مرد، بي شک براي زني که در حدود 1955 شغلي در يک شرکت مدرن داشت امري بديهي و ماندگار براي تمام زمان ها بود. امروزه تداوم اطاعت زن از مرد در شرکت هاي تجاري چندان قطعي به نظر نمي رسد. بايد در آينده اين وضعيت چه تغييري مي کند.

خودآگاهي شخص عمل کننده (17)

نه انگيزه ( آنگونه که براي فرويد )، نه معنا ( آنگونه که براي وبر و جيرتس )، و نه سود ( آنگونه که در نظريه هاي انتخاب عقلاني مطرح است )، از نظر گيدنز ويژگي اصلي بازيگر صحنه ي اجتماع به شمار نمي آيد. انگاره نامتعارف گيدنز از فرد با اين فرض شروع مي شود که بازيگر صحنه ي اجتماع مي داند که چگونه بايد بازي و عمل کند. وي با استفاده از اين انگاره سلسله مراتبي را براي کارها و فعاليت هاي بي اهميت استنتاج مي کند که خودآگاهي استدلالي (18) در رأس، خودآگاهي عملي در ميانه، و ناخودآگاهي در قاعده قرار مي گيرد. اين سلسله مراتب موضوع اصلي نظريه وي درباره ي شخص عمل کننده است.
خود آگاهي عملي وزنه ي تئوريک مهمي محسوب مي شود چرا که اين سطح از آگاهي به شناخت عمل اشاره دارد. شناخت چگونگي عمل، شناختي غير کلامي، و ضمني است بدين معني که بخش اعظم و عمده آن بدون يادگيري و آموزش صورت مي پذيرد و در بيشتر مواقع آن را بديهي مي انگاريم. اما تمام اين شناخت آنگونه که به نظر مي رسد اسرارآميز نيست. به طور مثال، همه ي ما مي دانيم که چگونه به دوستان صميمي خود سلام کنيم و نيز مي دانيم که در کجا و چه وقت اين کار را انجام دهيم. بيشتر ما بدون آنکه درباره ي اين مهارت ها ( و آگاهي که از آن داريم ) تفکري دوباره بکنيم آن را انجام مي دهيم. هر روز رويه هاي بيشمار ديگري را که برخي کاملاً هوشمندانه، و برخي ديگر ساده اند بدون آنکه درباره ي آن آگاهانه به تفکر بنشينيم انجام مي دهيم. در واقع رويه هايي را که انجام مي دهيم به قدري زياد است که خودآگاهي عملي ما تقريباً هميشه درگير و فعال است. با اين همه راز خودآگاهي عملي ما در آن است که بهترين کارکرد آن در زماني است که هيچگونه توجهي به آن نداريم.
تفکر کاملاً آگاهانه ي ما چگونه عمل مي کند؟ در نظر گيدنز تفکر آگاهانه زماني واقع مي شود که در وضعيت خودآگاهي استدلالي قرار گيريم (19) يعني وضعيتي که از تفکرات خود کاملاً آگاهي داشته باشيم و اين وضعيتي است که موقعيت پيش آمده به هر دليلي فاقد ويژگي بديهي بودن بوده و حالت کاملاً جديدي براي فرد داشته باشد. نمونه هاي اين وضعيت گستره ي وسيعي از حوادث را، از بيماري و فاجعه ي طبيعي که در رويه هاي روزمره اختلال ايجاد مي کند تا مسائل و موضوعات ساختارمندي مانند حل معما يا خلاقيت هنري که نياز به ترکيب تفکر کاملاً آگاهانه و مهارت هاي به کار رفته در امور بديهي دارد دربر مي گيرد.
البته بازيگران عرصه ي اجتماع اغلب رفتار خود را براي مدت هاي مديد و طولاني، با اتکا به خودآگاهي عملي، راهبري و هدايت مي کنند. تا زماني که اين رويه ادامه داشته باشد فرد هيچگونه توجهي به انگيزه و معناي رفتاري که انجام مي دهد ندارد. از اين رو انگيزه و معنا به معني کاملاً آگاهانه ي آن، در نظريه ي ساخت يابي گيدنز نسبت به ديگر نظريه هاي مربوط به رفتار فردي، بيشتر شکل گاه گاهي داشته و هميشه واقع نمي شود.
حال به نظر مي رسد که گيدنز خود را در دام اين گفته انداخته که: رفتار نينديشيده فاقد هرگونه انگيزه است. اما در اقدامي که براي نظريه ساخت يابي و براي نظريه مدرنيته او حائز اهميت بود، گيدنز ادعا مي کند که رفتار انسان هميشه در معرض يک انگيزه ي پر قدرت ناخودآگاهانه، يعني نياز به تأمين امنيت وجودي (20) است. امنيت وجودي به وضعيت ذهني راحت و مناسبي اشاره دارد که در آن فرد به فعاليت هاي بديهي، در محيطي آشنا و به همراه افراد ديگري که تهديدي براي او به وجود نمي آورند، مشغول است. به طور خلاصه، زماني که فرد مي داند چگونه به کار خود ادامه دهد، بدون آنکه وقفه و مزاحمتي براي او به وجود آيد، حالتي ذهني و رواني در وي بروز مي کند که اين حالت همان امنيت وجودي است. چنانچه اين فرد بازيگر و عامل به طور کلي توانايي ادامه ي فعاليت را از دست بدهد، وضعيتي که ممکن است پيامد زلزله اي باشد که به لحاظ اجتماعي همه را فلج کرده يا ناشي از جراحتي باشد که فرد را به لحاظ جسمي فلج کرده است، در چنين وضعيتي فرد احساس درماندگي، نگراني و بي ثباتي کامل مي کند و اين حالت ادامه پيدا مي کند تا فرد دوباره شيوه ي زندگي مناسب و راحتي را به دست آورد. اما فجايع و ناکامي ها تنها مواردي نيستند که باعث تهديد و به خطر افتادن امنيت وجودي شوند. در واقع اختلال در امنيت وجودي ويژگي جدي و فرضي است که گيديز در بررسي و مطالعه ي اساسي خود در باب مدرنيته به آن مي پردازد.

مدرنيته و دگرگوني اجتماعي

اصطلاح مدرنيته براي قرن ها مترادف دگرگوني اجتماعي بوده است. اما در دوره اي که گيدنز آن را « اواخر مدرنيته » مي نامد (از 1900 و عمدتاً از جنگ جهاني دوم به بعد ) آهنگ و سرعت دگرگوني تشديد يافت، مقياس اين دگرگوني توسعه پيدا کرد و پيامدهاي متحول کننده ي زندگي اين دوران به عميق ترين جزئيات زندگي روزمره تسري يافت. پيامدهاي مدرنيته تحولاتي را در زندگي اجتماعي به وجود آورد، و نويسندگان جرياناتِ غالب فکريِ امروز نيز عقيده دارند که اين پيامدها باعث بروز احساسات دوگانه در سطحي گسترده در بين همگان شده است ( نمونه اين گونه احساسات را در اميد / هراس، هيجان / سردرگمي مي توان ديد ) (21). گيدنز اين موضوع را مي پذيرد اما در وراي مسائل و معضلات مرسوم مدرنيته، موضوعات جالب تري را مي بيند. به علاوه وي در مقابل وسوسه ي افراط و مبالغه درباره ي از خود بيگانگي، يا تسليم شدن در برابر نااميدي ها نيز ايستادگي مي کند.
روزي، کسي دست به تدوين نظريه ي بزرگي درباره ي مدرنيته خواهد زد و چيزي شبيه Das Kapital ( سرمايه ) را براي قرن بيست و يکم خواهد نوشت. تا به امروز چيزي مشابه چنين نظريه اي در کارهاي گيدنز ديده نشده است. در عوض همه ي نوشته هاي او به شکلي تلويحي در صدد پاسخگويي به اين پرسش اند: پيامدهاي مدرنيته که زندگي را دستخوش تحول کرده اند چگونه به جزئيات زندگي روزمره در هر منطقه راه يافته اند؟ در اينجا نيز کردار، يعني مفهوم اصلي نظريه ي ساخت يابي، در کانون تفکر و انديشه وي قرار مي گيرد. گيدنز مقياس و ميزان شگفت انگيز و نيز شدت دگرگوني اجتماعي را با اشاره به دو شيوه کردار، که به لحاظ تاريخي منحصر به فرد است، بيان مي کند، روابطي مبتني بر بازتابندگي (22) و برآمده از تکنولوژي که بازارها، نظام هاي بوروکراتيک، و رسانه هاي فرهنگي را قادر مي سازد تا در سرتاسر جهان گسترش يافته و سپس در بازگشت محيط کار، خانه و زندگي روزمره ي ما را دربر بگيرد. (23)
باز تابندگي به رويه هايي اشاره دارد که به وسيله ي مشاهده و تفکر هدايت و راهنمايي مي شود ( يعني خودآگاهي استدلالي ). در اين معنا مشکل گشايي هاي واقع بينانه و عملي، که در طول تاريخ و در تمام مکان ها و زمان ها صورت گرفته خاصيت بازتافته داشته است. اما بازتابندگي در مدرنيته نيروي فزاينده اي در تغيير زندگي به خود مي گيرد که پيش از اين سابقه نداشته چرا که گردآوري روشمند اطلاعات موجب تسهيل در سازمان دهي و برنامه ريزي سيستمي مي شود که ميزان و مقياس آن پيش از اين قابل تصور نبوده است. در هر سو که نظر کنيم رويه هايي را مي بينيم که خاصيت بازتافته دارند: در فرايندهاي حسابداري و برنامه ريزي هاي سرمايه گذاري، در مديريت بوروکراتيک، در طرح هاي معماري و صنعتي، عمليات نظامي، امور پزشکي و کارهاي ديگري که همچنان مي توان برشمرد. اگر چه آغاز و ابتداي باز تابندگي چند صد سال مقدم بر ظهور رايانه بوده است، اما فرايندهاي رايانه اي پردازش اطلاعات باعث شده که بازتابندگي شتاب و سرعت بسيار زيادي بگيرد. چرا بازتابندگي همچنان به رشد خود ادامه مي دهد؟ بي شک اشکال مختلف اعمال نفوذ و رقابت در اين امر نقش دارند. زماني که فردي رويه هاي بازتابندگي را پيش بگيرد بازگشتن به شيوه هاي سنتي کار بسيار سختي خواهد بود. اين رويه بازتابندگي را که بي شباهت به « بيرون آمدن غول از چراغ جادو » نيست، گيدنز از نقطه نظر ديگري حائز اهميت ديده و بر آن تأکيد مي کند. « بي ترتيب » بودن زندگي اجتماعي مانع از آن مي شود که نظريه هاي اجتماعي منسجمي شکل بگيرد، درست به همين دليل « بي ترتيب » بودن آن باعث مي شودت که طرح ها و برنامه هاي ناشي از رويه هاي باز تابندگي اغلب با پيامدهاي ناخواسته و نابهنجاري روبرو شود. آلودگي محيط زيست ناشي از کارخانه ها و سازمان هاي صنعتي، که به خوبي طراحي شده اند نمونه ي بارزي از اين پيامدهاست. همچنين بيماري هاي ياتروژنيک (24) ( بيمارستاني ) که در مجهزترين بيمارستان ها ظاهر مي شود نيز از جمله نمونه هاي اين پيامدهاست. براي جلوگيري از بروز هرگونه عوارض جانبي، به برنامه ها و سازمان هاي بازتابندگي جديدي نياز داريم، و براي تعدل دور جديدي از عوارض جانبي که بروز و ظهور آن امري اجتناب ناپذير است، باز هم به باز تابندگي بيشتري نياز داريم. و بدين ترتيب آنچه گيدنز آن را « تأثير مخرب » مدرنيته مي خواهد تداوم پيدا مي کند. (25)
حال باز مي گرديم به دوران گذشته و به روابط اجتماعي آن نظري مي اندازيم، تجارت خانه هاي افراد سرمايه دار، هيأت هاي سياسي و لشگرکشي هاي نظامي بسيار پيشتر از ظهور مدرنيته خطوط ارتباطي راه دور را به وجود آورده بودند. (26) با اين همه وسائل حمل و نقل فاقد سرعت بوده و لذا به شدت تأثير و کارآيي اين ارتباطات را از بين برده بودند. از آنجايي که زمان و مکان نقش مهم و چشمگيري در نظريه ي ساخت يابي دارد، گيدنز را به عنوان واضع اين نظريه در موقعيت فکري مناسبي قرار داد تا به نقش عظيم ارتباطات فوري الکترونيکي و انتقال سريع کالا پي ببرد. اين دو پديده تفاوت فاحشي در نحوه ي جهاني شدن فرايندهاي بنيادين زندگي اجتماعي به وجود آوردند. هر جنبه از زندگي روزمره ي ما از ساندويچ معمولي تُن که براي نهار مي خوريم، تا مقاله ي روزنامه اي که به هنگام خوردن آن مي خوانيم، تا ترانه ي پاپ که هم زمان با خوردن ما از راديو پخش مي شود، همگي دور از مکاني که در آن غذا مي خوريم توليد شده است.

اختيار و خطرپذيري در جامعه پسا - سنتي

چرا واکنش رايج نسبت به مدرنيته به صورت تضاد و ناهمخواني بروز مي کند؟ گيدنز ريشه اين تضاد و ناهمخواني را تقابل و تضاد بين اختيار و خطر پذيري مي بيند. (27) در يک طرف اين موضوع، اشکال مدرن باز تابندگي به بازيگران عرصه ي اجتماع اين اختيار را مي دهد که پايه اقتدار و روال هاي بديهي را سست کرده و در آن تشکيک کنند. اشکال جديد شناخت و دانش، بازيگران عرصه ي اجتماع را قادر مي سازد که در همه جا از خانواده گرفته تا شغل و حرفه، و دولت با اشکال جديد اقتدار به چالش برخيزند. در چنين شرايطي بازيگران عرصه اجتماع نه تنها حق دارند که درباره ي همه چيز، از شکل درمان گرفته تا شيوه ي زندگي فرهنگي، تصميم گيري کنند، بلکه در بسياري از موارد ناچار و ناگزيرند که دست به انتخاب بزنند. تا همين اواخر يعني دهه ي 1950، بسياري از افراد در جوامع مدرن، از بسياري جهات، محدود به سنت و « محلي » محسوب مي شدند. اما امروزه تقريباً همه افراد از گستره اي از آزادي هاي « جهاني » بهره مند شده اند.
اما اگر همين موضوع را از جنبه ديگري در نظر بگيريم، مي بينيم که اين اختيار داشتن به شکلي بازتافته مجموعه اي از عوارضِ جانبيِ نامناسبِ خاص خود را ايجاد کرده است. در همين جا اين نکته را به ياد آوريد که گيدنز نيازي اساسي را در انسان به عنوان يک اصل پذيرفته است، نياز به امنيت وجودي، يعني حسي از خير و خوشي که بر اساس قابليت بديهي شيوه هاي زندگي آشنا و مورد توافق قرار گرفته است. اما ديناميک مدرنيته در تغيير زندگي لياقت هاي ما را به مبارزه طلبيده و اغلب آرامش خوشي هاي ما را به هم ريخته و به ما امکان آن را نمي دهد که چيزهاي زيادي را براي زماني طولاني بديهي انگاريم. اين نياز هميشگي به تصميم گيري هاي آگاهانه درباره ي رويدادهاي متغير و غير قطعي، از خط مشي هاي حرفه اي، و برنامه ريزي براي دوران بازنشستگي تا انتخاب و گزينه هايي که والدين براي فرزندانشان بر مي گزينند همه جا روياروي افراد قرار مي گيرد. با وجود اين تعداد تصميمات بسيار مهمي که بايد گرفته شود، هيچگاه نمي توان اطمينان را که ويژگي لازم امنيت وجودي است، امري بديهي فرض کرد. ما با موقعيت هاي بسياري مواجه مي شويم که در آن به صرف اين تصور که آنچه در گذشته انجام داده ايم در موقعيتي که در اينجا و اکنون با آن روبرو هستيم باز هم بهترين نتيجه را به دست خواهد داد، دست به خطر زده و نتايج ناخوشايند و ناگواري به بار مي آوريم.
تأکيد گيدنز بر خطرپذيريِ غير قابل اجتناب و اطمينان متزلزل، تأثير به سزايي در انتقال مباحث مربوط به پست مدرنيسم از حوزه ي فلسفي به زندگي روزمره داشته است. (28) گيدنز اظهار مي دارد که شک فلسفي درباره ي اطمينان و اخلاق که باعث شگفتي پست مدرن ها گرديده امر تازه اي نيست. همين گونه شک و ترديدها باعث برانگيختگي فيلسوفان مدرن اوليه نظير دکارت، هيوم، و کانت شده است. هيچ کدام از اين افراد چنانچه اطمينان و اخلاق را امري بديهي مي پنداشتند زحمت تقرير فلسفه را به خود راه نمي دادند. با اين همه مدتي طول کشيد تا شک فلسفي وارد مسائل زندگي بشود. تنها در 50 سال گذشته شرايط اجتماعي باعث شده که شک جاي اطمينان را گرفته و به عنوان مسئله اي فراگير در زندگي روزمره مطرح شود. البته مردم هر روز با شک و ترديدهاي خود نه به لحاظ نظري بلکه به شکلي عملي سرو کار دارند، و وجه غالب فلسفه هاي مدرن يعني دلهره (29) را به مرور با اميد، که به لحاظ فلسفي، امکاني کم اهميت جلوه داده مي شود، تعديل مي کنند.

تفکر سياسي مدرنيته

معني ضمني مباحث مربوط به تفويض قدرت اغلب آن است که سياست هميشه حاصل جمعي يکسان دارد ( يعني صاحبان قدرت هميشه بر زيردستان و فرمانبرداران اقتدار دارند ) و يا در آن امکان وجودِ حدِ غير واقع بينانه اي از آزادي به دست آمده از تفويض قدرت به مثابه امري مسلم فرض مي شود. پيش از آنکه به موضوع خط مشي سياسي مدرنيته بپردازيم، لازم است که اساسي ترين ديدگاه گيدنز درباره ي روابط قدرت را در نظريه ي ساخت يابي مد نظر قرار دهيم. اگر چه اقتدار ( ولاجرم اطاعت ) واقعيت هاي گريزناپذير زندگي اجتماعي است، اما روابط قدرت بين قدرتمندان و محرومان از قدرت، پيوسته در برگيرنده ترکيبي از آزادي عمل و وابستگي است. با اين همه قدرتمندان براي اجراي اعمال و روال هاي مشخص، به محرومان از قدرت، متکي اند ( اتکايي که در شرايط مشخص مي تواند از بيگاري سخت گرفته تا باز کردن راه در معابر عمومي را شامل شود ). اتکا صاحبان قدرت به محرومان از آن به هر ميزاني که باشد، فرمانبرداران و زيردستان مي توانند به شکلي ماهرانه از آن به مثابه اهرمي براي آزادي عمل در برخي زمينه ها بهره برداري کنند. اعتصاب، نافرماني هاي مردمي به شکلي آرام يا خشونت آميز، تحريم، و شرکت در انتخابات و رأي دادن به صورتي استراتژيک، همگي تاکتيک هاي مفيدي است که محرومان از قدرت در آنچه گيدنز ديالکتيک کنترل مي نامد، به کار مي گيرند. (30)
گيدنز درباره ي مدرنيته دو مجموعه گسترده از روابط قدرت و در نتيجه دو ديالکتيک مجزاي کنترل را تعريف مي کند. زماني که موضوعات و مباحث هنجارين سياسي مطرح مي شود گيدنز به شکلي اجتناب ناپذير، اما برخلاف رفتار هميشگي اش، موضعي جانبدارانه اتخاذ مي کند. تحليلي که وي از دو مجموعه ي روابط قدرت ارائه مي دهد به طور تدريجي بيش از آنکه از جايگاه قدرتمندان باشد از موضع کساني است که چندان قدرتي نداشته و از قدرت محرومند.
آيا اين جانبداري به طور تلويحي به معني آن است که گيدنز داراي گرايش ها دست چپي به معناي ايدئولوژيک آن است؟ هم آري و هم خير. اگر چپ بودن به معني جانبداري از کساني است که به اصطلاح او درگير « سياست رهايي بخش » هستند، يعني براي رهايي از فقر و محروميت، ستم گري سياسي و طرد شدگي اجتماعي مبارزه مي کنند، پاسخ اين پرسش مثبت است. (31) اما همين جانبداري نيز امري غير عادي است چرا که گيدنز برنامه هاي چپ گرايانه گذشته و اثرات ناخواسته جانبي آن را، نظير نظام به زيستي همگاني که فقيران را در دايره هاي فقر محبوس مي کند، اشتباه مي داند. در اينجاست که گيدنز نقد منطقي راست گرايان از برنامه هاي سوسيال دموکرات ها را در عمل خاطر نشان مي سازد، اما در عين حال مسائل و مشکلات مردمان فقير و نيازمند را در نظر دارد.
اما جنبه ي اصلي تر خط مشيِ سياسيِ مدرنيته از نظر گيدنز به « سياست - زندگي » اشاره دارد، يعني اينکه ما چگونه بايد در جهاني از بازتابندگي و جهاني شدن که سنت ها به ناچار ميدان خالي کرده اند، و در جهاني که آگاهي از خطرپذيري پيوسته امنيت وجودي ما را بر هم مي زند، زندگي خود را پيش ببريم. سياست - زندگي در برگيرنده ي مبارزات فردي براي رسيدن به شيوه ي زندگي و روابط امن و ارضا کننده، و نيز حرکت هاي فمينيستي و بوم دوستانه از ديگر جنبش هايي است که در پي يافتن راه هاي جديد زندگي در جهان پسا - سنتي هستند.
تفسير گيدنز از سياست - زندگي تبلور معني در حال رشدي در دوران پسا - مارکسيسم است که بر اساس آن ماهيت خط مشي هاي افراطي در سياست تغيير کرده است. اما گيدنز در حرکتي نامتعارف گرايش ها از تفکر سياسي محافظه کارانه را در خدمت سياست - زندگي قرار مي دهد. برخلاف متفکران چپ گرايي که در ارائه پيشنهاد براي انجام تغييرات اجتماعي به ندرت شکي به خود راه مي دهند، بسياري از فلاسفه ي سياسي محافظه کار امنيت و حفاظت از جامعه به وسيله سنت را ارج مي گذارند. از ديدگاه گيدنز چالش با سياست هاي افراطي و تندرو يعني بازگشت به سنت براي به ثمر رساندن « زندگي خوب » بدون قرباني کردن تفويض قدرت بازتافته، يعني قدرتي که از همان ابتدا قوه محرکه سياست - زندگي بوده است.

با نگاهي ديگر

گيدنز تقريباً هيچگاه تلاش ندارد که بطلان ديدگاه هاي شناخته شده را نشان دهد، و اين کار از جامعه شناسي شايسته است که به جاي داشتن ديدگاهي افراطي، در پي يافتن زمينه هاي مشترک در بين نظريه هاست. اهدافي که وي در نظر دارد بسيار هوشمندانه است: گيدنز هم در نظريه ي ساخت يابي و هم، به خصوص، در بررسي خود از مدرنيته، بدون آنکه خواسته باشد که تصورات گذشته خود را از ياد ببريم و ديدگاه هاي پيشين خود را فراموش کنيم، ما را به سمت مشاهده ساخت بندي ناديده ي موارد عادي و شناخته شده هدايت مي کند. برخي نظريه پردازان مانند مارکس، فوکو، و بورديو از « شوک ناشي از ظهور پديده هاي نو » استفاده کردند تا متقاعد شويم که از جهان و محيط اجتماعي پيرامون خود شناخت درستي نداريم. اما گيدنز در برخي موارد از به کارگيري اين مفهوم چشم پوشي مي کند. در نهايت، يافتن موارد ناشناخته بدون انکار و در موارد شناخته شده کاري به مراتب شاق تر و دشوارتر است.
فضا تنها امکان مشاهده کوتاه و گذرايي از ناشناخته ها را در اين مکان (32) شناخته شده، فراهم مي آورد. اخيراً موضوع انزوا و تنهايي در مدرنيته ذهن مرا به خود مشغول داشته است در نتيجه در پي آن برآمدم که مشاهده کنم افراد در ساعات شلوغي و ازدحام رفت و آمد، که در اتومبيل هاي خود تنها هستند، به چه کارهايي دست مي زنند. يکي از مواردي که زياد با آن برخورد کردم رسيدگي افراد به سر و وضع ظاهري شان بود: خانم ها خود را آرايش مي کردند، آقايان سرشان را شانه مي زدند و کارهايي از اين قبيل. تا همين اواخر يعني 1970 انجام اين کار اگر نگوييم تا حدي عجيب و غريب اما کاري غير معمول بود. امروزه سازندگان اتومبيل بر روي آفتاب گيرها آينه هايي را نصب مي کنند تا به اين نياز روزافزون پاسخ مناسبي بدهند. روشن است که اين دسته از رانندگان به وضع ظاهري خود اهميت مي دهند. اما اين واقعيت که آنها در اتومبيل خود به سر و وضع ظاهري خود مي رسند نشان دهنده ي آن است که برخي از جنبه هاي عميق و نهفته مدرنيته در تنهايي آنها رسوخ پيدا کرده است.
بياييد آرايش کردن در اتومبيل را در سطح گسترده تري ساخت يابي مي کنيم. اول آنکه اين کار عمدتاً توسط مسافران هر روز بين خانه و محل کار انجام مي شود. رفت و آمد هر روزه، به نوبه ي خود، به جدايي بين خانه و محل کار، و شتاب فزاينده ي نقل و انتقال که جزئي از تلاشي است که در دوران جديد براي غلبه بر محدوديت هاي زمان و مکان، مانند جنبه هاي ديگر مدرنيته، باعث بروز اثرات نامعقول و نادرستي مي شود. به طور مشخص، اگر قرار باشد که اين افراد سر موقع به خانه يا محل کار خود برسند بايد عجله به خرج دهند، و در نتيجه در ساعات ازدحام و شلوغي رانندگان بيشتري در خيابان و معابر متوقف شده و از حرکت باز مي مانند. از اين رو، راننده اي که با دست فرمان اتومبيل خود را در دست دارد و در دست ديگر شانه يا رُژ لب، به شکلي ناپيدا و غير قابل رؤيت به وسيله ديناميک بغرنج زمان - مکان، مدرنيته، که کار آرايش و رسيدگي به سر و وضع را از خلوت حمام به صندلي اتومبيل انتقال داده، ساختمند شده است.

ميراث فکري و کارهاي ناتمام

گيدنز در 1976، اولين کتاب خود درباره ي نظريه ساخت يابي را منتشر کرد. (33) اين کتاب، و کارهاي بعد از آن به لحاظ تئوريک، کردار را به عنوان زمينه ي مشترکي که در آن اعمال و کنش هاي فرد با ساخت يابي نظم اجتماعي يکي مي شود، مشخص و تعيين مي کند. به همراه گيدنز دو جامعه شناس در سطح جهاني، يعني نوربرت الياس و پير بورديو، که بسياري از بهترين کارهاي خود را در مطالعاتي که غميقاً تجربي و تئوريک است انجام داده اند، حرکت و جنبش مهمي را در جامعه شناسي ( و در ديگر رشته ها ) به وجود آورده اند. (34) « نهاد گرايي جديد » در مطالعه ي سازمان هاي پيچيده، « نظريه شيوه ي اجرا » در انسان شناسي، انتقال نظريه ي ساخت يابي به حوزه ي جامعه شناسي تاريخي به وسيله ويليام سِوِل، و کار جديد راب استون در استفاده از نظريه ساخت يابي در روش هاي تئوريک، نشان دهنده ي نقش در حال رشد تلاش هايي است که امروزه در جامعه شناسي و ساير رشته ها براي بازسازي کرداري (35) صورت مي گيرد. (36)
و با اين همه گيدنز خود مورد استثنايي از انحراف کردار نيست، يعني اينکه گيدنز در فرايند تغيير و دگرگوني اساسي که در نظريه اجتماعي به وجود آورد، مانند نظريه پردازان ديگر، پيامد جنبي تفکراتش به وجود آوردن محدوديت هاي ضمني و تلويحي است. مفهوم فضا تنها اشاره ي موجزي به يکي از اين محدوديت هاست. (37) مخالفت گيدنز با مبالغه، عدم تمايل وي به پاسخ گويي به پرسش هاي فلسفي با استفاده از ابزارهاي جامعه شناختي و تمايل کانون گراي وي براي کشاندن آراء مختلف و ناهمخوان به زمينه اي مشترک، باعث مي شود که جهت ياب جامعه شناسي او به سوي زندگي اجتماعي سوق پيدا کند. همين ويژگي تفکرات او موجب آن شده که جهت ياب اخلاقي او نيز در لحن هنجارگذار خود بيش از آنکه به « بايد » نظر داشته باشد به « هست » سوق پيدا کند؛ يعني سمت مسائلي روي مي کند که امنيت و رضايتي را که افراد در زندگي روزمره ي خود تجربه مي کنند به هم زده يا تهديدي براي اخلال در آن محسوب مي شود. (38) براي آنکه موضوع کاملاً روشن شود، مي توان شاهدي از تحليل و بررسي وي از « سياست رهايي بخش » يا « سياست زندگي » در مدرنيته به ميان آورد. گيدنز در تحصيل شناخت مضامين اخلاقي آنگونه که بازيگران هر روزه ي صحنه ي اجتماع آن را به نفع خود تعبير و تعيين مي کنند هيچ مشکلي ندارد و به راحتي اين کار را انجام مي دهد. همچنين وي براي کسب شناخت از تنش هاي پنهان و معضلاتي که ديده شده اما به آن توجهي نمي شود، معضلات و تنش هايي که ممکن است به صورت مسئله جايي در زندگي روزمره در کوچه و خيابان بروز کند، خود را با هيچ مشکلي مواجه نمي بيند. اما گيدنز در نظريه ي ساخت يابي خود و نه در تحليلي که از پيامدهاي مدرنيته ارائه مي دهد، هيچ بار اخلاقي بر مفهوم اصلي و اساسي کردار نمي گذارد. در دوراني که ما زندگي مي کنيم يعني دوراني که حرکت ها و جنبش هاي سياسي و سياست هاي دولتي در معرض مباحث و مجادلات دانشگاهي، بررسي هاي روزنامه نگارانه، و نيز دستخوش فشار سياسي از « پايين » و از « بالا » هستند، تمام موضوعات مورد نظر گيدنز به شکل مطلوبي مفيد فايده اند. اما در جوامعي که ارزش ها کمتر به بحث گذاشته مي شود ( به طور مثال در ايالات متحده در دهه ي 1950 ) و يا در جايي که به طور کلي از بحث درباره ي سياست و گفتمان اخلاقي درباره ي آزادي، عدالت، دموکراسي جلوگيري مي شود، امري که بيشتر رژيم هاي اقتدارگرا و استبدادي واقعيت دارد، آنچه مورد نياز است يک نظريه ي هنجارگذار (39) است. نظريه هاي هنجارگذار به شکلي غير قابل اجتناب درباره ي برخي جنبه هاي زندگي اجتماعي که قصد محکوم کردن يا تمجيد آن را دارند، مبالغه مي کنند، و به همين دليل نظريات و آراء گيدنز در چنين جوامعي کارکرد خوبي نخواهد داشت.
لذا ارزش نظريات و آراء گيدنز، مانند تمام نظريات، بستگي به بافت و زمينه اي دارد که به کار گرفته مي شود. (40) از نظر من، به عنوان يک آمريکايي که در 1997 اين سطور را مي نويسم، به نظر مي رسد که تئوري اجتماعي در حال به پايان رساندن يک دوره ي سي ساله است، دوره اي که در آن برخي از درخشان ترين افکار جامعه شناسي بينش، تعهد و اشتياق زيادي را صرف توسعه ي نظريه ي هنجارگذار کرده اند. به نظر من اين دوران، دوراني نبوده است که تعارض و تضاد بين ارزش ها به صورت پنهان و نهفته باقي مانده باشد. اگر در اين خصوص حق با من باشد، شايد زمان آن فرا رسيده است که از مجادله درباره ي « بايدها » قدمي واپس گذاريم و به شکلي عملي زندگي خصوصي افراد و حالت هاي آنها را بر حسب اميدها واهمه هايي که دارند ارزيابي و بررسي کنيم. براي تحقيق چنين امري به درکي روشن از ابعاد مورد توجه و فراموش شده ي حيطه ي اجتماعي نياز داريم، حيطه اي که همگي، هر روز در توليد آن نقشي ايفا مي کنيم، و براي انجام اين مهم گيدنز نظريات جامعه شناختي را ارائه مي کند که مربوط به روزگار ماست.

پي‌نوشت‌ها:

1. A. Giddens, Capitalism and Modern Social Theory: An Analysis of the Writings of Marx, Durkheim and Max Weber (Cambridge: Cambridge University Press, 1971), p. 224 Passim.
2. A. Giddens, Beyond Left and Right: The Future of Radical Politics (Cambridge: Polity Press, 1994).
به ويژه به فصل 1 رجوع شود.
3. A. Giddens, Modernity and Self-identity: Self and Society in the Late Modern Age (Cambridge:
Polity Press, 1991); A. Giddens, The Consequences of Modernity (Cambridge: Polity Press, 1990), p. 150.
4.Isaiah Berlin, The Hedgehog and the Fox: An Essay on Tolstoy's View of History (London: Wiedenfeld & Nicolson, 1953), pp. 1-2.
نازک طبعي برلين در وضع مفهوم روباه در نظريه اجتماعي از جهات بسياري با آنچه مرتُن « دوگانگيِ جامعه شناختي » ناميده، برابر است. به لحاظ جامعه شناختي کار گيدنز بر روي دو طراحي که همواره پي گيري مي کند سنخيتي با آنچه مرتن دوگانگي ناميده، ندارد. نگاه کنيد به
R. Merton (With Elinor Barber), Sociological Ambivalence in idem. Sociological Ambivalence and other Essays (New York: Free Press, 1976 [1963], Ch.1.
5. structuration.
6. تفصيلي ترين شرح گيدنز درباره ي نظريه ي ساخت يابي در اين کتاب آمده است:
The Constitution of Society: Outline of the Theory of Structuration (Cambridge: Polity Press, 1984).
7. براي بحثي فني درباره ي « هستي شناسي توانمندي ها » در نظريه ي ساخت يابي نگاه کنيد به
I. J. Cohen, Structuration Theory, Anthony Giddens and the Constitution of Social Life (London: Macmillan / New York: St Martin's Press, 1989), pp. 12-18. Passim.
8.praxis.
9. براي برخي مقايسه هاي موجز بين نظريات گيدنز و ديويي درباره ي اعمال اجتماعي نگاه کنيد به
I. J. Cohen, Theories of Action and Praxis’, in B. S. Turner (ed.), The Blackwell Companion to Social Theory (oxford: Basil Blackwell, 1996), pp. 131, 134-5.
10.Giddens has maintained a distinction between philosophy and social theory from the beginning of his career. See Capitalism and social Theory, P. X. A Giddens, The Social Sciences and Philosophy-Trends in Recent Social Theory in idem. Social Theory and Modem Sociology (Cambridge: Polity Press, 1987), p. 72 passim.
11. براي خلاصه جامع تري از اين موضوعات نگاه کنيد به
I.J.Cohen,Structuration and Social Ord
er: Five Issues in Brief in J. Clark, C. Modgil,S.
Modgil,Anthony Giddens:Consensus and Controversy (London: Falmer Press, 1990), Ch.4.
Reprinted in C. G. A Bryant and D. Jary, Anthony Giddens: Critical Assessments (London: Routledge, 1996, 1996), Selection 40.
12. نگاه کنيد به
The Constitution of Society, Ch. 3.
گيدنز به دينِ مهم تورستن ها گراسترند، دِرِک گريگوري، نايجل ثريفت و ديگر مبتکران جغرافيايِ زمان نسبت به خود اذعان دارد.
13. همانگونه که در ادامه بر آن تأکيد کرده ام اين تصور از امور تکراري روزمره به هيچ عنوان نافيِ احتمالِ تغيير که در هر مورد و مرحله از پراکسيس وجود دارد، نيست.
14.messiness.
15. گيدنز درباره ي قوّت و ضعف مرزبندي ها به تحليل شبکه نزديک مي شود. براي تفسير جامعه درباره ي اساس تحليل شبکه و ديگر نظريه هاي ريخت شناسي از نقطه نظر ساخت يابي نگاه کنيد به
Cohen, Structuration Theory, Ch.2.
16. در اينجا از بحث گيدنز درباره ي مفهومِ فنيِ دوگانگيِ ساختار صرف نظر کرده ام. همچنين الگوي ويژگي هاي ساختاري را در اينجا نياورده ام. خوانندگان علاقه مند مي توانند اين مباحث را در کتاب زير دنبال کنند:
A. Giddens, Central Problems in Social Theory: Action, Structure and Contradiction in Social Analysis (London: Macmillan, 1979), Chs 1, 3; idem The Constitution of Society, pp. 16-34.
17. acting subject.
18.discursive consciousness.
19. صفت « گفتماني » به معنيِ آن است که تفکرات کاملاً آگاهانه به واسطه ي الگوهاي زباني ( چه به لحاظ دستوري و چه به لحاظ معنا شناسي ) که به طور معمول به کار مي بريم، ساخت مند مي شوند. سوابق فلسفي اين ديدگاه به عمل گرايان مختلف آمريکايي و بعدها به فلسفه ي لودويگ ويتگنشتاين بر مي گردد.
20.ontological security.
21. براي مطالعه نمونه ي فوق العاده اي از تفسير مدرنيته در مطبوعات عمومي نگاه کنيد به
Roger Rosenblatt, No Escaping Modern Times, U. S. News World Report October 2, 1989,
pp. 10-11.
احتمال دارد که رُزنبلات تحت تأثير مطالعه ي ادبي درباره ي ناهماهنگي نسبت به مدرنيته باشد که در کتاب زير آمده است:
All That is Solid Melts into Air: The Experience of Modernity (New York: Simon & Schuster, 1982).
به خصوص نگاه کنيد به فصل 1 اين کتاب.
به نظر من مقاله ي کوتاه اما دقيق رُزنبلات در تدريس دروسي درباره ي مدرنتيه بسيار مفيد فايده است.
22.reflectivity.
23. گيدنز در کتاب پيامدهاي مدرنيته ديدگاه هاي اساسي خود درباره ي بازتابندگي در مدرنيته را خاطر نشان مي سازد. وي اين مضامين را در کتاب هاي مدرنيته و يگانگي با خود و فراسوي چپ و راست به پيش مي برد. براي مطالعه ي جديدترين گزارش ها و شرح هاي گيدنز که اينک در ارتباط با مسئله ي فرهنگ مطرح مي شود نگاه کنيد به
Living in a Post-traditional Society in U. Beck, A. Giddens and S.Lash, Reflexive Modernization: Politics, Tradition, and Aesthetics in the Modern Social Order (Cambridge: Polity Press, 1994), Ch.2; reprinted in A. Giddens, In Defence of Sociology (Cambridge: Polity Press, 1996), Ch. 1.
24.iatrogenic، بيماري است که در فرايند معاينات پزشکي و درمان در محيط هاي بيمارستان به وجود مي آيد.
25. براي مطالعه ي تصوري که گيدنز از گردونه ي بي مهار دارد به پيامدهاي مدرنيته، فصل 5 مراجعه کنيد.
26. نگاه کنيد به
A. Giddens, A. Contemporary Critique of Historical Materialism: Vol,l: Power, Property and the State (London: Macmillan, 1981), Ch.4; idem, The National-State and Violence (London: Macmillan. 1985), Ch.7 Passim.
27. درباره خطرپذيري و اختيار نگاه کنيد به پيامدهاي مدرنيته و مدرنيته و يگانگي با خود.
28. نگاه کنيد به مواردي که در شماره 3 آمده است.
29.angst.
30. درباره ي ديالکتيک کنترل و نظريه ي قدرت گيدنز در نظريه ساخت يابي که به مرور در بخش هاي بسياري از کارهاي گيدنز آمده نگاه کنيد به
Cohen, Structuration Theory, Ch.5.?
31. درباره ي رهايي بخشي و سياست هاي زندگي نگاه کنيد به فراسوي چپ و راست، براي شرحي موجزتر نگاه کنيد به مدرنيته و يگانگي با خود.
32.here
33.A. Giddens, New Rules of Sociological Method: A Positive Critique of Interpretive Sociologies (London: Hutchinson, 1976).
34. براي شرح نظريات بورديو و نيز کتابشناسي وي نگاه کنيد به
P. Bourdieu and L. J. D. Wacquant, An Invitation to Reflexive Sociology (Chicago: University of Chicago Press, 1992).
35.praxiological reconstruction.
36. درباره ي « نظريه عمل » در انسان شناسي نگاه کنيد به
W. W. Powell and P. J. Dimaggio, Introduction in idem. The New Institutionalism in Organizational Analysis (Chicago: University of Chicago Press, 1991), pp. 1-38. On practice theory’ in anthropology. P. B. Roscoe, Practice and Centralisation: A New Approach to Political Evolution , Current Anthropology 13 (2) (April 1993), 111-40.
کارهاي ويليام سوول در جامعه شناسي تاريخي در اين مقاله ي وي آمده است
'A Theory of Structure:Duality, Agency, and Transformation: Dialectic, and History', American Journal of Sociology 98 (1) (July 1992), 1-29.
کتاب جديد راب استونز درباره ي روشِ نظري کتاب زير است.
Sociological Reasoning: Towards a Past-modern sociology (London, Macmillan, 1996).
37. اگر بنابر ارائه ي شرحي جامع تر باشد نقدي را که به داوري من اتکاء بيش از حد گيدنز بر امنيت هستي شناختي به عنوان شالوده ي آگاهي است را در آن شرح خواهم گنجاند. اين يکي از معدود تمايلات تقليل گرايانه در کار گيدنز است. اما پيامدهاي آن بخش اعظمي از افکار وي، از جمله محدوديت هاي هنجارگذار وي که به اختصار بدان خواهيم پرداخت را تحت الشعاع قرار داده است. اميدوارم که در کارهاي آتي خود به اين مضمون بيشتر بپردازم.
38. به طور روشن بايد بگويم که در اينجا هيچ ادعايي دال بر « دفاع از ارزش گذاري » يا « بر غرض » بودن گيدنز را مطرح نمي کنم. در واقع هر زمان که گيدنز يا هر جامعه شناس ديگري که از جنبه ي ناآشنايي از زندگي روزمره پرده بر مي دارد، اين پرده برداري و افشاگري تعابير اخلاقي معمول از زندگيِ روزمره را هر چند در برخي موارد بيش از ديگر موارد، به چالش مي خواند. در اينجا منظور من آن است که گيدنز ديدگاهي هنجارگذار يا اصلي اخلاقي را مبناي تفکر خويش قرار نمي دهد.
39.normative theory.
40. نگاه کنيد به دفاع گيدنز از ديدگاه هنجارگذار خود در
A Reply to My Critics in D.Held and J.B.Thompson, Social Theory of Modern Societies: Anthony Giddens and His Critics (Cambridge: Cambridge University Press, 1989), pp. 288-93.

منابعي براي مطالعه ي بيشتر
CG. A. Bryant and D. Jary, Coming to Terms with Anthony Giddens in idem, Gidden ",v Theory of Stmcturation: A Critical Appreciation (London: Routledge, 1991), pp. 1-32.
Cohen, Structuration Theory: Anthony Giddens and the Constitution of Everyday Life (London: Macmillan, 1989).
I J. Cohen, Structuration Theory and Social Order: Five Issues in Brief in J. Clark, C. Modgil, S. Modgil. Anthony Giddens: Consensus and Controversy (London: Falmer Press, 1990) Chapter 4. i C G. A. Bryant and D. Jary, Anthony Giddens: Critical Assesment (London: Routledge, 1992) selection 40.
I Craib, Anthony Gidden 's (London: Routledge, 1992).
[. A Giddens, The Constitution of Society: Outline of The Theory of Structuration (Cambridge: Polity Press. 1984).
A Giddens. The Consequences of Modernity (Cambridge: Polity Press, 1990).

منبع مقاله :
استونز، راب؛ (1390)، متفکران بزرگ جامعه شناسي، ترجمه ي مهرداد ميردامادي، تهران: نشر مرکز، چاپ هفتم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.