يزيد حاکم شرعي است!

در پاسخ به اين ديدگاه بايد توجه داده شود که: اولاً: اين مبناي کلامي مورد پذيرش شيعه نيست؛ زيرا شيعه معتقد است مشروعيت خلافت تنها و تنها از طريق نص حاصل مي شود و معيارهاي گفته شده از سوي اهل سنت، قادر نخواهد بود
شنبه، 18 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
يزيد حاکم شرعي است!
يزيد حاکم شرعي است!

 

نويسنده: حجة الاسلام دکتر قاسم ترخان




 

امام حسين (عليه السّلام) چه مجوزي براي تمرد از مقام خلافت داشت؟ مگر يزيد حاکم شرعي و برگزيده از سوي مردم نبود؟

سؤال:

آيا حرکت امام حسين (عليه السّلام) نوعي شورش، آشوب، فتنه انگيزي، ايجاد تفرقه در امت و تمرد از خلافت نبود؟ آيا يزيد به عنوان حاکم شرعي مسلمانان، حق نداشت يک شورش گر مخالف خلافت و حکومت مرکزي را بکشد؟

چکيده پاسخ:

در پاسخ به اين ديدگاه بايد توجه داده شود که: اولاً: اين مبناي کلامي مورد پذيرش شيعه نيست؛ زيرا شيعه معتقد است مشروعيت خلافت تنها و تنها از طريق نص حاصل مي شود و معيارهاي گفته شده از سوي اهل سنت، قادر نخواهد بود تأمين کننده ي مشروعيت خلافت باشند. به بيان ديگر؛ در ديدگاه کلامي و سياسي شيعه، مشروعيت تنها از سوي خدا اعطا مي گردد نه از ناحيه ي مردم و اکثريت، اگرچه مقبوليت در دست اکثريت و مردم است و آنان هستند که فعليت بخش يا زمينه ساز تحقق حکومت، مي گردند.
ثانياً: با فرض پذيرش اين مبنا باز بايد گفت: بزرگان صحابه و شخصيت هايي معروف آن زمان با ولايت يزيد مخالف بودند. به همين جهت، معاويه با مشکلات فراواني روبرو شد و به روش هاي گوناگوني دست زد تا بتواند مخالفان خود را در برنامه ي جانشيني يزيد، سرکوب کند، بنابراين؛ طبق مبناي پذيرفته شده خود اهل سنت نيز خلافتِ يزيد، مشروعيت نداشت.
ثالثاً: در زمان بني اميه با تبليغات وسيع، عنوان خليفه از تقدس برخوردار شد و مخالفت با خليفه حتي اگر فاسق و فاجر باشد، حرام تلقي گرديد. در کنار عنوان مقدس « خليفه » عنوان « وحدت » نيز اهميت پيدا کرد و « وحدت امت حول محور خليفه » اصل گرديد. هر کسي اين وحدت را به هم مي زد و عليه خليفه سخني مي گفت يا اقدامي مي کرد، مرتکب بزرگ ترين گناه شده، بر خليفه خدا خروج کرده و قتل او واجب بود. اين مهم نبود که خليفه چه کسي است؟!
امام (عليه السّلام) در برخورد با اين واقعيت تاريخي، سياست تدافعي و روشنگري را در پيش گرفت؛ يعني از سويي تلاش مي کرد که به عنوان خارجي معرفي نشود و از اين جهت تا آخرين لحظه در مقابل دوست و دشمن به دعوت کوفيان استناد مي کرد و اعلام مي نمود که اگر از دعوت پشيمان شده ايد، او حاضر است برگردد، و از سويي ديگر با اين فکر مبارزه کند و مباني اين انديشه را به چالش بکشد و روشن نمايد: کسي که به سوي خداي عزوجل دعوت مي کند و عمل صالح انجام مي دهد و اعلام مي کند که از مسلمانان هستم، تفرقه افکن نيست و مردم نيز وظيفه دارند عليه حاکمان جور قيام کنند و با کلام يا عمل، آنان را از ارتکاب حرام و ظلم نهي کنند.

پاسخ تفصيلي:

سياست سوم: سياست اثبات جنايت يزيد و توجيه آن

بيان گرديد که سياست اثبات جنايت يزيد و توجيه آن، به عنوان سومين سياست از سوي عده اي به روش هاي گوناگون دنبال شده است و سؤال فوق در واقع يکي از آن روش ها است.

توجيه اول: يزيد حاکم شرعي بود

هواداران بني اميه، چه در آن زمان و چه در قرون بعد از آن حتي عصر حاضر کوشيده اند حرکت آن حضرت را نوعي شورش، آشوب، فتنه انگيزي، ايجاد تفرقه در امت و تمرد از خلافت معرفي کنند و در کشتن او، حق را به جانب يزيد بدهند که يک شورش گر مخالف خلافت مرکزي را کشته است. (1) در اين مورد، به احاديثي هم استناد مي کنند که رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) به کشتن کسي که يک پارچگي امت را به هم زده فرمان داده است. بر اين اساس: مي گويند: « اين يزيد قتل الحسين بسيف جده » يزيد [امام] حسين [عليه السّلام] را با شمشير جدش به قتل رساند. (2)
ابن عربي مالکي ديدگاه خود را درباره سيد الشهدا (عليهم السّلام) چنين اظهار مي کند: لم يُقتَل الحسين إلّا بسيف جدّه؛ حسين کشته نشد مگر به شمشير جدّش! او بعد از سخناني درباره لياقت يزيد در تصدي مقام خلافت، رواياتي را از صحيح بُخاري مبني بر بيعت عبدالله بن عمر با يزيد آورده است و در ادامه مي گويد: اين احاديث مي رساند که ابن عمر تابع خلافت يزيد بوده و ولايت او را پذيرفته و با او بيعت کرده و به خلافت يزيد به همان کيفيتي که مردم ملتزم بودند، ملتزم شده و با اين بيعت در آن چه مسلمانان بر آن بودند داخل شد. علاوه بر اين، بر خود، فرزندان و يارانش مخالفت با يزيد را حرام نمود و بعد از آن، معاويه بالاي منبر اعلام کرد: عبدالله بن عمر با يزيد بيعت کرده است و هر کس بگويد که معاويه دروغ گفته است و عبدالله بن عمر با يزيد بيعت نکرده، خود او دروغ گو است. بر اين اساس؛ تو گويي نقطه ضعف امام (عليه السّلام) آن بوده که به نظر عبدالله بن عمر توجهي نکرده است.
او همچنين مي افزايد: اگر کسي بگويد: يزيد شارب الخمر بوده پس چگونه حاکميت اسلامي را تصاحب نموده است؟ در جوابش مي گوييم: بر شما جايز نيست اين حرف را بزنيد و بايد دو نفر شاهد عادل، شهادت دهند که ما ديديم. او مي گويد: پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « اگر امّت متّحد بودند و فردي موجب تفرقه بين امّت شد، او را به قتل برسانيد، هر کس که مي خواهد باشد ». (3) او اين حديث را بر سيد الشهدا (عليهم السّلام) تطبيق مي کند وآن حضرت را مطابق اين حديث واجب القتل مي داند.
ابن خلدون با اين که به اين نکته تصريح کرده که ما عمل معاويه را حمل بر صحت مي کنيم و اين که او يزيد مرا به زور و ارعاب و تهديد و قتل بر سر کار آورد، شايد فرزندش را نمي شناخت و از احوال او اطلاعي نداشت! در عين حال مي گويد: حسين بن علي بيعت را شکست، اين در حالي بود که صحابه رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) معتقد بودند که ولايت يزيد مشروعيت دارد و حکومت او بر حق است و نبايد عليه يزيد قيام کرد!... او با کمال تعصّب ورزي چنين وانمود مي کند که گويا امام (عليه السّلام) با يزيد بيعيت کرد و بعد پيمان خود را شکست. (4)
محمد الخضري اين گونه مي گويد: [امام] حسين [عليه السّلام] در خروجش عليه حکومت که موجب گرفتاري و تفرقه امت پيامبر شد و تا امروز اين ألفت و دوستي از بين آنها رخت بربسته است مرتکب خطا شد... . (5)
محمد أبواليسر عابدين، مفتي شام اين گونه گفته است: بيعت با يزيد از وجاهت شرعي برخوردار بوده و هر کس عليه او خروج نمايد سرکشي و طغيان نموده است. (6)
مفتي اعظم عربستان عبدالعزيز آل الشيخ مي گويد: بيعت با يزيد مشروع بوده و خروج عليه او باطل است. (7)
در پاسخ به اين ديدگاه بايد نکاتي مورد توجه قرار گيرد:

1. منشأ مشروعيت خلافت و حکومت (مشروعيت خلافت از ناحيه ي بيعت نيست)

اين مبناي کلامي مورد پذيرش شيعه نيست که با بيعت خلافت و حکومت مشروعيت پيدا مي کند. شيعه معتقد است که مشروعيت خلافت تنها و تنها از طريق نص حاصل مي شود و معيارهاي گفته شده از سوي اهل سنت، قادر نخواهند بود تأمين کننده مشروعيت خلافت باشند. (8) به بيان ديگر؛ در ديدگاه سياسي شيعه، مشروعيت تنها از سوي خدا اعطاء مي گردد نه از ناحيه مردم و اکثريت، اما بايد توجه داشت که مقبوليت در دست اکثريت مردم است و آنان مي توانند با بيعت خود، فعليت بخش يا زمينه ساز تحقق حکومت، گردند.
در اين ديدگاه، خداوند تنها منبع ذاتي و اصلي مشروعيت سياسي است؛ زيرا مباني اعتقادي اسلام، توحيد در همه ي ابعاد آن، يعني توحيد ذاتي، صفاتي، افعالي، ربوبي، خالقي و عبادي را از آن خداوند سبحان دانسته، نيز حق حاکميت، تشريع و قانون گذاري را به تمام و کمال مختص آن ذات پاک و يگانه مي داند، و حق فرمانروايي و حاکميت اجتماعي از سوي خداوند به افراد برگزيده اش يعني پيامبر (صلي الله عليه وآله و سلم) و امام (عليه السّلام) و به توسط آنان به وارثان راستين رسالت و امامت، يعني عالمان و فقيهان واجد شرايط رهبري واگذار شده است؛ حال چه به صورت نصب خاص و تعيين مصداق، که مخصوص زمان حضور معصوم است و چه به صورت نصب عام و بدون تعيين مصداق که مربوط به عصر غيبت است. (9)
علاوه بر اين انديشه ي سياسي اسلام، حکومت و حاکمي مشروع است که پايگاه ديني داشته باشد بر اين اساس؛ حکومتي که پايبند به موازين شرعي و الهي باشد، حقانيت دارد. (10)

2. بزرگانِ صحابه و عدم بيعت با يزيد

با فرض پذيرش مبناي ارائه شده از سوي گروه هوادار بني اميه، باز بايد گفت: بزرگان صحابه و شخصيت هايي معروف آن زمان با ولايت يزيد مخالف بودند. (11) به همين جهت، معاويه با مشکلاتي فراواني روبرو گرديد و به روش هاي گوناگوني دست زد تا بتواند مخالفان خود را در برنامه جانشيني يزيد، سرکوب کند، بنابراين؛ طبق مبناي پذيرفته شده خود اهل سنت نيز خلافت يزيد مشروعيت نداشت.

3. بيعت عبدالله بن عمر و ارزش آن

اگرچه ابن عربي به بيعت عبدالله بن عمر و قبول ولايت يزيد استناد کرده است، امّا در نقد کلام او بايد گفت که خود او مي گويد: « عدّه اي از علما، بيعت عبدالله بن عمر با يزيد را تکذيب نموده و اين مطلب را تصديق نکرده اند ». (12) پس در بين علماي اهل تسنّن، درباره بيعت عبدالله بن عمر با يزيد اختلاف نظر وجود دارد.
ابن عربي، اگرچه عبدالله بن عمر را به عنوان شيخ الصحابه (بزرگ صحابه) معرفي کرده تا به اهداف و مقاصد خود برسد، اما حقيقت آن است که او مردي
ضعيف و از جهت روحي، فردي سست بوده و از مقام و منزلتي در زمان خود برخوردار نبوده. از اين رو وقتي به عمر پيشنهاد داده شد که براي پسرت عبدالله مقام و منصبي در نظر بگير، او در جواب گفت: عبدالله نمي داند که چگونه همسرش را طلاق دهد، با اين حال من چگونه به او مقام و سمتي واگذار کنم؟ (13)
درباره ي ضعف شخصيت اين فرد آورده اند که عبدالله بن عمر، بعد از عثمان با اميرالمؤمنين (عليه السّلام) بيعت نکرد! اما مبلغ يک صد هزار درهم اهدايي معاويه براي سکوت در امر جانشيني يزيد را پذيرفت و سکوت کرد! (14). وي آن گاه که اهل مدينه عليه يزيد قيام کردند و واقعه ي حرّه اتفاق افتاد با يزيد بيعت کرد و بعد از يزيد آن زمان که حکومت به عبدالملک بن مروان رسيد، گفت: من از پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله و سلم) شنيدم که فرمود: « کسي که شب را روز کند و بيعت خليفه اي بر عهده اش نباشد، مسلمان نيست ». از اين رو؛ شبانه رفت و با والي آن زمان، حجّاج بن يوسف ثقفي که از طرف عبدالملک بن مروان ولايت آن ديار را به عهده داشت، بيعت نمود. حجّاج به او گفت: چه عجله اي در کار است که شبانه آمده اي؛ تا صبح صبر مي کردي... ! عبدالله در پاسخ گفت: ترسيدم که امشب از دنيا بروم و بيعت عبدالملک بن مروان بر گردنم نباشد، نداشتن بيعت خليفه زمان مسئوليت دارد و من بايد به وظيفه ام عمل کنم! حجاج گفت: من مشغول کاري هستم، آن گاه پايش را دراز نمود و گفت: با پايم بيعت کن! (15)
حال با اوصافي که بيان شد آيا بيعت چنين شخصي مي تواند آن گونه ارزش داشته باشد که به خلافت يزيد مشروعيت ببخشد!.

4. بهره برداري از احاديث جعلي

همان گونه که مشاهده گرديد محور اين حرکت و اقدام، بهره برداري از احاديث جعلي است و اين سياست به عنوان اساسي ترين محور، مورد توجه مخالفان امام حسين (عليه السّلام) بوده است، البته استناد اين حادثه به فرمايش پيامبر (صلي الله عليه وآله و سلم) آن قدر بي اساس بود که نتوانست حتي افرادي مانند ابن حجر مکي را قانع و مجاب نمايد. او با همه ضدّيتي که نسبت به شيعه دارد، درباره اين سخن ابن عربي مي گويد: کلامش بدن انسان را مي لرزاند. وي ضمن توضيح سخن ابن عربي به نقد گفتار او مي پردازد. (16)
مناوي نيز کلام ابن عربي را نکوهش مي کند و مي نويسد: دشمني و تحقير نمودن اهل بيت بر ابن عربي غلبه پيدا کرده و باعث شده که او بگويد: حسين با شمشير جدّش کشته شده است. (17)
سخن ابن خلدون نيز مورد انکار علماي اهل سنت قرار گرفته است. از باب نمونه کافي است تنها اشاره اي به سخن حافظ سخاوي داشته باشيم. او از استادش ابن حجر عسقلاني، نکوهش ابوالحسن هيثمي (استاد ابن حجر) را پيرامون ابن خلدون نقل مي کند که ابن حجر از هيثمي علّت اين موضع گيري را درباره ابن خلدون پرسيده است. او در پاسخ گفت: ابن خلدون در تاريخ خود
درباره حسين بن علي (رضي الله عنهما) مي گويد: آن شمشيري که حسين بن علي با آن به قتل رسيد، همان شمشير جدّش پيامبر بود (!) ابن حجر مي افزايد: هنگامي که شيخ ما اين کلام را از قول ابن خلدون نقل کرد، بر او لعنت فرستاد و دشنام داد در حالي که گريه مي کرد و اشک مي ريخت! (18)

5. قيام امام حسين (عليه السّلام) و وحدت امت اسلامي

ادعا شده است که قيام امام حسين (عليه السّلام) موجب گرفتاري و تفرقه ي امت پيامبر شده و تا به امروز اين اختلاف ادامه دارد، اما به راستي آيا چنين چيزي مي تواند مورد پذيرش قرار گيرد؟
پيش از هر چيز تذکر اين نکته ضروري است که اين واقعيت تاريخي جاي هيچ شبهه ندارد که در زمان بني اميه با تبليغات وسيع، عنوان خليفه از تقدس برخوردار شد [شبيه همان تقدس عنوان امام در فرهنگ شيعي بدون داشتن آن شرايط] و مخالفت با خليفه حتي اگر فاسق و فاجر باشد، حرام تلقي گرديد. در کنار عنوان مقدس « خليفه » عنوان « وحدت » نيز اهميت پيدا کرد و « وحدت امت حول محور خليفه » اصل گرديد، به طوري که سال صلح امام حسن (عليه السّلام) با معاويه نقطه عطفي مهم به شمار رفت و « عام الجماعه » نام گرفت؛ زيرا به اعتقاد آنان جامعه يک پارچگي خود را به دست آورده بود. هر کسي اين وحدت را به هم مي زد و عليه خليفه سخني مي گفت يا اقدامي مي کرد، مرتکب بزرگ ترين گناه شده و بر خليفه خدا خروج کرده و قتل او واجب بود. مهم نبود که خليفه چه کسي است؟! همين که عنوان خليفه به او اطلاق مي شد، مقدس مي گشت و وحدت حول محوريت او واجب مي شد و مخالفت با او « شق عصاي مسلمانان » و
« خروج بر خليفه الله » شمرده مي شد که بايد سرکوب شود و چون بعد از پيامبر تنها گروهي که به اقدام مسلحانه عليه خلفا دست زده بود، خوارج بودند و آنان نيز انسان هايي بي رحم، خشن و سخت گير بودند و مخالفان خود را کافر، مشرک و واجب القتل مي شمردند و به شکل فجيع مي کشتند و از لحاظ اعتقادي هم نفوذي نداشتند، چهره منفوري از آنان و عنوان « خارجي » در ذهن جامعه نقش بسته بود و بدترين چيز براي يک فرد يا گروه، اطلاق واژه ي « خارجي » بر آنان بود. (19)
از اين رو؛ ابن عمر وقتي در مقابل پيشنهاد معاويه مبني بر بيعت با يزيد قرار گرفت، نگفت که يزيد صلاحيت ندارد و خليفه بايد عادل، اسلام شناس و توان باشد و يزيد اين گونه نيست، بلکه در جواب گفت: « من بعد از تو با هر کس که امت بر خلاف او اجماع کند بيعت مي کنم ولو اين که بنده اي حبشي باشد. » و بعد همين ابن عمر بيعت اجباري و با مکر و حيله و تطميع و تهديد با يزيد را معتبر شمرد و به امام حسين (عليه السّلام) نصيحت کرد: « اي اباعبدالله، خدا تو را رحمت کند، از خدايي که بازگشت تو به سوي اوست، تقوا داشته باش (گويا امام حسين (عليه السّلام) در صدد انجام کار خلافي بوده است!)مي داني که اين خانواده [بني اميه] دشمن شما هستند و هميشه بر شما ظلم کرده اند و مردم اين مرد - يزيد بن معاويه - را ولايت داده اند و من ايمن نيستم که براي طلا ونقره به او بگرايند و تو را بکشند و افراد بسياري در راه تو کشته شوند... پيشنهاد مي کنم در اين مصالحه اي که مردم با يزيد کرده اند، وارد شو و همچنان که در زمان معاويه صبر مي کردي، الآن نيز صبر پيشه کن، شايد خداوند بين تو و اين ستمگر حکم کند. » (20)
اين سخن در حالي گفته شد که هيچ گاه نخبگان مردم در يک شور و مشورت آزاد يزيد را صالح براي ولايت تشخيص نداده و با او بيعت نکرده اند، بلکه معاويه به تزوير، خود را دلسوز امت معرفي کرده و براي جلوگيري از اختلاف و شقاق بعد از خودش، يزيد را ولي عهد ساخته و با زور، تطميع، تهديد و حيله از عده اي برايش بيعت گرفته (21)، و بعد تلاش کرده به کمک عواملش به صورت هاي مختلف از مردم براي يزيد بيعت بگيرد و به افرادي همچون امام حسين (عليه السّلام)، ابن زبير، ابن عمر، ابن عباس و عبدالرحمن بن ابي بکر مي گويد در بيعت وارد شويد و از شقاق و اختلاف افکني بپرهيزيد. (22) بزرگاني که بايد ابتدا به آنان مراجعه شود و رأي و نظر آنان خواسته گردد، در مقابل امر واقع شده قرار مي گيرند و چنان وانمود مي شود که بيعت نکردن آنان يعني عليه خواست مردم ايستادن.
اين سياستي بود که از سوي معاويه و هوادارانش به شدت دنبال مي شد. بر اين اساس؛ امام علي (عليه السّلام) به عنوان اولين تفرقه افکن معرفي مي شود، آن گاه که مروان به امام حسن (عليه السّلام) مي نويسد: « پدرت بين جماعت مردم تفرقه انداخت ». (23) معاويه به امام حسين (عليه السّلام) هشدار مي دهد که « به فکر خودت و دينت و امت محمد باش و از اين که وحدت اين امت را بشکني و آنان را به فتنه بيندازي، بر حذر باش ». (24) ابن زياد در کوفه براي بازداشتن مردم از ياري مسلم و امام حسين (عليه السّلام) چنين مي گويد: « به طاعت خدا و طاعت امامانتان چنگ بزنيد. » (25) عمرو بن سعيد حاکم مکه نيز وقتي خواست جلوي خارج شدن امام از مکه را بگيرد به همين استدلال متمسک شد: « اي حسين، آيا از خدا نمي ترسي، از جماعت خارج مي شوي و بين امت اختلاف
مي اندازي؟ من تو را از اختلاف اندازي به خدا پناه مي دهم. »
عمروبن حجاج زبيدي از فرماندهان سپاه کوفه، روز عاشورا براي تحريص سپاه ابن زياد چنين موعظه کرد: « اي اهل کوفه، از امير خود اطاعت کنيد و همراه جماعت باشيد و در کشتن کسي که از دين خارج شده و به امام مخالفت کرده، شکي به خود راه ندهيد. » (26) تبليغات علماي درباري و مزدوران دين فروش چنان اثر کرده بود که گروهي جنگ با امام حسين (عليه السّلام) را عين اطاعت از خدا مي دانستند و بدان افتخار مي کردند؛ زيرا اطاعت از خليفه اموي بود و وحدت امت اسلامي را به دنبال داشت. مسلم بن عقيل در کوفه از مسلم بن عمرو باهلي آب خواست و او از آب دادن خودداري کرد. مسلم به او گفت: تو کي هستي؟ (چه فضيلتي داري؟) او در جواب گفت: « من آن کسي هستم که وقتي تو دست از حق برداشتي، احترام حق را نگه داشته موقعي که تو به امام خود خيانت کردي، من خيرانديش امت و امام بودم، هنگامي که تو بر امام خود عاصي شدي من اطاعت کردم. » (27)
در سال 62 مردم مدينه به وسله فرستادگانشان از احوال يزيد و فسق و فجور علني او آگاه شدند، و او را از خلافت خلع کردند و عاملش را از شهر اخراج نمودن، در اين هنگام ابن عمر به مردم گفت: « ما با اين مرد [يزيد] بر بيعت خدا و رسول بيعت کرده ايم و من از رسول خدا شنيدم که مي فرمود: در قيامت براي پيمان شکن پرچمي نصب مي شود و مي گويند: اين پيمان شکن، فلان کس است و بزرگ ترين پيمان شکني - غير از شکستن پيمان توحيد - اين است که با کسي بر بيعت خدا و رسول بيعت کند سپس نقض بيعت نمايد. بنابراين؛ هيچ کس از شما يزيد را از خلافت خلع نکند و در اين کار
اسراف ننمايد که در آن صورت بين من و او شمشير خواهد بود. » (28)
در هر حال، امام (عليه السّلام) با اين واقعيت تاريخي روبرو بود و سياست امام در مواجهه با اين فکر از سويي تدافعي بود و از سويي ديگر روشنگري؛ يعني از سويي تلاش مي کردند که به عنوان خارجي معرفي نشود و از سويي ديگر با اين فکر مبارزه کنند و مباني اين انديشه را به چالش بکشند.

موضع دفاعي امام حسين (عليه السّلام)

ترديدي نيست که بر اساس زمينه ها و شرايط موجود در جامعه آن روز، امام حسين (عليه السّلام) بايد سعي مي کرد تا از انقلاب و قيامشان چهره جنگ و خروج به نمايش گذاشته نشود، از اين رو آن حضرت هميشه موضع دفاع را براي خود حفظ مي کرد و هيچ گاه چهره ي مهاجم را به خود نگرفت، تا دشمن بهانه نيابد و نتواند او را « خارجي » معرفي کند و براي کشتن او توجيه مردم پسند بيابد. امام مانند ابن زبير شبانه از مدينه حرکت نکرد و از بيراهه نرفت، بلکه صبح زود و با اهل بيت خود از مسير اصلي به صورت آشکار و علني راهي مکه شد، وقتي هم به سوي کوفه رهسپار شد،
تا آخرين لحظه در مقابل دوست و دشمن به دعوت کوفيان استناد کرد و اعلام نمود که اگر از دعوت پشيمان شده ايد، او حاضر است برگردد و دشمن هم اگر چه او را « خارجي » خواند، اما نتوانست دليل قانع کننده براي اين ادعايش ارائه دهد.

موضع روشنگري امام حسين (عليه السّلام)

امام و هر مؤمن ديگري با توجه به دستور دين و بيانات رسول خدا که به صراحت خلافت را بر آل ابي سفيان حرام شمرده بود،... موظف بودند از بيعت
با يزيد خودداري ورزند و به آگاه کردن مردمي که با يزيد بيعت کرده بودند و اين کار خلاف را انجام داده اند، بپردازند. يقيناً از ديدگاه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بيعتي معتبر شمرده مي شود که مطابق بيعت با خدا و رسول باشد، در حالي که مي دانيم بيعتي با هيچ کدام از خلفاي بعد از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) جز بيعت با امام علي (عليه السّلام) مطابق بيعت خدا و رسول نبوده است و شرايط مذکور در قرآن و روايات نبوي در آن لحاظ نشده بود. حال اگر بيعت کنندگان اغفال شده و آن را بيعتي مطابق رضاي خدا و رسول دانسته و در آن وارد شوند و بعد برايشان روشن شود که اين بيعتي بوده بر عکس بيعت خدا و رسول، چرا وفاي به آن واجب باشد و چرا نبايد به جبران مافات برخيزند و چرا بايد نقض بيعتي که از اول صحيح نبوده، خلاف شمرده شود و بزرگ ترين گناه بعد از شرک به حساب آيد. بله، نقض بيعت با امام هدايت، بزرگ ترين گناه بعد از شرک است؛ زيرا بيعت با امام هدايت دقيقاً مطابق موازين شرعي است.
به هر حال، امام (عليه السّلام) از سويي با توجه به صفات شيطاني يزيد و فسق علني و آشکار او، بارها در زمان معاويه و بعد از آن اعلام کرد که به هيچ وجه با يزيد بيعت نخواهد کرد (29)، و از سويي ديگر؛ به معرفي امام حق پرداخت و در کنار آن بارها قيام عليه حکومت فسق و ظلم، را از وظايف عمومي مردم بر شمرد.
امام (عليه السّلام) در رد اين اعتقادات غلط که اطاعت هر کسي که بر مسند خلافت تکيه زد، واجب است و مخالفت با او حرام است فرمود: « امامان و رهبران مردم دو
دسته اند. امام هدايتگر که به هدايت دعوت مي کند و امام گمراه کننده که به ضلالت دعوت مي کند. هر کسي اولي را اطاعت کند، به بهشت راه يابد و هر کسي دومي را اجابت کند، داخل جهنم مي شود. » (30) آن حضرت در معرفي امام هدايت و کسي که شايسته است زمام امور مسلمانان را به دست بگيرد، فرمود: « امام [حق، هدايتگر و واجب الاطاعه] نيست، مگر کسي که عمل کننده به کتاب خدا، متمسک به قسط و عدل و متدين به حق باشد و نفس خود را براي ذات حق تعالي وقف کند. » و ادامه داد: « امام عامل به کتاب و عادل مانند کسي نيست که به غير حق حکم مي کند و هدايت نشده و هدايتگر هم نيست. » (31) امام با اين بيان به جامعه اعلام فرمود که يزيد چون اين صفات را ندارد، شايسته مقام امامت و خلافت مسلمانان نيست و بيعتي که به اجبار با او شده، ارزش ندارد و اطاعت از او حرام است. لذا در جواب اتهام تفرقه افکني و شقاق فرمود: « کسي که به سوي خداي عزوجل دعوت مي کند و عمل صالح انجام مي دهد و اعلام مي کند که از مسلمانان هستم، تفرقه افکن نيست. » (32)
مبلغان درباري اگر چه به مردم قبولانده بودند که بايد مطيع خليفه بود، ولي امام با استناد به سخن پيامبر (صلي الله عليه وآله و سلم) به مردم اعلام فرمود که وظيفه دارند عليه حاکمان جور قيام کنند و با کلام يا عمل، آنان را از ارتکاب حرام و ظلم نهي کنند و باز دارند. آن حضرت در سومين سخنراني خود براي سپاهيان حر فرمود: « رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) فرموده است: هر کس حاکم ستمگري ببيند که حرام خدا را حلال مي شمرد و عهد خدايي را مي شکند و با سنت رسول خدا مخالفت مي ورزد و ستمگرانه با بندگان رفتار مي کند و با کلام يا عمل اعتراض نکند، بر
خداوند حق است که او را به جايگاه آخرتي همان ستمگر وارد کند. » (33)
مستند امام يعني کلام رسول خدا صراحت دارد که اعتراض وظيفه عمومي است و امام به عنوان يکي از افراد جامعه اسلامي وظيفه اش اعتراض است، گرچه به واسطه قرابت با رسول خدا و برخورداري از مقام امامت امت، وظيفه اش سنگين تر و به اعتراض سزاواتر است. (34)

پي‌نوشت‌ها:

1. در اين باره نک: ابن حجر هيتمي مکي، الفتاوي الحديثيه، ص 193؛ رساله ابن تيميه: سؤال در رابطه با يزيد بن معاويه ص 14 و 15 و 17؛ ابن العربي، العواصم من القواصم، ص 232 و 233؛ غزالي، إحياء علوم الدين، ج 3، ص 125؛ شبراوي، الاتحاف بحب الأشراف، ص 67 و 68؛ ابن حجر هيتمي ممکي، الصواعق المحرقه، ص 221.
2. المناوي، محمد بن عبدالله، فيض القدير شرح الجامع الصغير، تحقيق احمد عبدالسلام، ج 1، ص 265؛ همچنين ر. ک: نفحات الازهار في خلاصه عبقات الانوار، ج 4 ص 237 و 238.
3. «... فمن أراد أن يفرق أمر هذه الامه و هي جميع، فاضربوه بالسيف کائناً من کان »:؛ نک:؛ ابن العربي، العواصم من القواصم، ص 214-234.
4. نک: مقدمه ابن خلدون، ص 207.
5. الحسين أخطأ خطأ عضيماً في خروجه هذا الذي جر علي الأمه و بال الفرقه، و زعزع ألفتها إلي يومنا هذا...؛ الخضري، محمّد، محاضرات في تاريخ الأمم الإسلاميه، ج 2، ص 129.
6. بيعه يزيد شرعيه، و من خرج عليه کان باغياً. عابدين، محمد أبواليسر، اغاليط المورخين، ص 120.
7. خلافه يزيد شرعيه و خروج الحسين باطل؛
http://www. youtube. com/watch?v=AhWUEHMrGdk&feature=related
8. براي آگاهي بيشتر، نک: موسوي، سيدعبدالرحيم، في رحاب اهل البيت، الامامه و النص؛ قاسمي، محمد علي، امام حسين (عليه السّلام) و حکومت ديني، فصلنامه ي معرفت، شماره 68.
9. نک: موسويان، ابوالفضل، مباني مشروعيت حکومت (جايگاه رأي و بيعت در انديشه اسلامي)؛ فصلنامه حکومت اسلامي، منشأ مشروعيت انديشه سياسي اسلامي و امام خميني ره، بهار 1379.
10. ر. ک: فصلنامه کتاب نقد، شماره 7، ص 42-44 و 116-124.
11. زماني که امام حسين (عليه السّلام) که برترين و بزرگ ترين صحابه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و ديگر صحابه حاضر در عهد يزيد که أهل حل و عقد امت بودند أمارت يزيد را بالاتفاق ردّ نموده و او را شخصي فاسق، فاجر شراب خوار و... دانستند، (عبارات تاريخي آن در ابتداي اين تحقيق ذکر گرديد). ديگر جايي براي توجيه حاکميت و خلافت نامشروع يزيد باقي نمي ماند تا امام حسين (عليه السّلام) به عنوان شورش گر و خروج کننده بر عليه او خوانده شود، البته کساني مثل جابر بن عبدالله انصاري، ابوسعيد خُدري، سهل بن سعد انصاري، زيد بن ارقم و ديگر صحابه درباره جانشيني يزيد سکوت کردند. روشن است که سکوت آنها هيچ دلالتي بر رضايتشان ندارد؛ چرا که آنان در حال تقيّه بوده اند و تقيّه در بين صحابه به ويژه در زمان معاويه رايج بوده است. آنان مي ترسيده اند که آن چه بر سر ديگران آمده، بر سرشان بيايد...؛ ديگر اين که همکاري جمعي از صحابه با معاويه، يا با زور و يا با پرداخت پول، نيز با ترساندن و يا تهديد به کشتن آنها، بوده است.
12. ابن العربي، العواصم من القواصم، ص 214-234.
13. ابن سعد، الطبقات الکبري، ج 3، ص 343.
14. ابن حجر عسقلاني، فتح الباري، ج 13، ص 59.
15. ابن ابي الحديد، عزالدين، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 242.
16. و کابن العربي المالکي، فإنّه نقل عنه ما يقشعّر منه الجلد. إنّه قال: لم يقتل يزيد الحسين إلّا بسيف جدّه. أي بحسب اعتقاده الباطل أنّه الخليفه، والحسين باغ عليه و البيعه سبقت ليزيد و يکفي فيها بعض أهل الحلّ و العقد، و بيعته کذلک، لأنَّ کثيرين أقدموا عليها مختارين لها. هذا مع عدم النظر إلي استخلاف أبيه له، أمّا مع النظر لذلک، فلا يشترط موافقه أحد من أهل الحلّ و العقد علي ذلک... . ابن حجر هيتمي، شرح قصيده همزّيه، ص 271.
17. و قد غلب علي ابن العربي الغض من أهل البيت حتّي قال: قتله بسيف جدّه؛ رک: المناوي، محمد بن عبدالله، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج 1، ص 205.
18. فلمّا نطق شيخنا بهذه اللفظه أردفها بلعن ابن خلدون و سبّه و هو يبکي؛ سخاوي، شمس الدين، الضوء اللامع، ج 4، ص 147.
19. نک: ابن حزم اندلسي، علي بن احمد، الفصل في الملل و الاهواء و النحل، ج 4، ص 201-202.
20. مويدي، علي، فرهنگ جامع سخنان امام حسين (عليه السّلام)، ص 305.
21. مويدي، علي، فرهنگ جامع سخنان امام حسين (عليه السّلام)، ص 251.
22. مويدي، علي، فرهنگ جامع سخنان امام حسين (عليه السّلام)، ص 259.
23. ابن جوزي، تذکره الخواص، ص 188؛ فرهنگ جامع سخنان امام حسين (عليه السّلام)، ص 212.
24. مويدي، علي، فرهنگ جامع سخنان امام حسين (عليه السّلام)، ص 256.
25. تاريخ طبري، ج 4، ص 275.
26. تاريخ طبري، ج 4، ص 331.
27. تاريخ طبري، ج 4، ص 281-282.
28. صفايي حائري، عباس، تاريخ سيد الشهدا، ص 43؛ ابن کثير دمشقي، تفسير القرآن العظيم (تفسير ابن کثير) ص 599 ذيل آيه 91 نخل.
29. امام به ابن زبير فرمود: « اي ابابکر، من با يزيد بيعت کنم؟! در حالي که او فاسق است که فسقش آشکار مي باشد. باده مي نوشد، سگ بازي مي کند و بغض و کينه خاندان رسالت دارد. هرگز چنين نخواهد شد »، فرهنگ جامع سخنان امام حسين (عليه السّلام)، ص 287؛ و به وليد بن عقبه حاکم مدينه نيز اعلام کرد: « يزيد مردي فاسق، شرابخوار و قاتل است که فسقش علني مي باشد و مانند من با مانند او بيعت نخواهد کرد »، همان، ص 282.
30. مويدي، علي، فرهنگ جامع سخنان امام حسين (عليه السّلام)، ص 337.
31. مويدي، علي، فرهنگ جامع سخنان امام حسين (عليه السّلام)، ص 313.
32. مويدي، علي، فرهنگ جامع سخنان امام حسين (عليه السّلام)، ص 332.
33. مويدي، علي، فرهنگ جامع سخنان امام حسين (عليه السّلام)، ص 360.
34. مويدي، علي، فرهنگ جامع سخنان امام حسين (عليه السّلام)، ص361.

منبع مقاله :
ترخان، قاسم؛ (1388)، نگرشي عرفاني فلسفي و کلامي به: شخصيت و قيام امام حسين (ع)، قم: نشر چلچراغ، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.