انقلاب اسلامي در ايران از نگاه نويسنده غربي

[ در اواخر دهه 1970 ] محافل سياسي جديد بيش از پيش رويه اي ايدئولوژيک در پيش گرفته بودند. در واقع از نظر بيشتر احزاب و گروه هاي اسلامي، گفتمان اسلامي به گونه اي ارتقا يافته بود که مي توانست مشکلات جاري فرهنگي و
پنجشنبه، 6 فروردين 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انقلاب اسلامي در ايران از نگاه نويسنده غربي
 انقلاب اسلامي در ايران از نگاه نويسنده غربي

 

نويسنده: اميربهرام عرب احمدي




 

[ در اواخر دهه 1970 ] محافل سياسي جديد بيش از پيش رويه اي ايدئولوژيک در پيش گرفته بودند. در واقع از نظر بيشتر احزاب و گروه هاي اسلامي، گفتمان اسلامي به گونه اي ارتقا يافته بود که مي توانست مشکلات جاري فرهنگي و اجتماعي را بيش از اشکال قديمي بيان کند. در رأس همه، شور و اشتياق اسلامي مبتني بر درکي ايدئولوژيک از اين مشکلات و اطمينان از اين امر بود که اسلام نوگرا قادر به جايگزيني ايدئولوژي هاي منسوخ و کهنه است. جديدترين خصوصيت بارز اين سياست جديد اسلامي، استفاده ابزاري ايدئولوژيکي از اسلام بود. از اين رو، برخلاف علماء که خود را نگهبانان الهي، قانوني يا نظامنامه هاي عرفاني در نظر مي گرفتند، روشنفکران اسلام را ايدئولوژي چند وجهي مي دانستند. از اين رو، اسلام در قالب ايدئولوژي، تنها با ديگر اديان به خصوص مسيحيت و يهود رقابت نمي کرد، بلکه با عقايد سکولار جهان نيز در رقابت بود. از ديدگاه آنان، پاسخ به سؤالات ديني صرفاً عملکرد دوم اسلام محسوب مي شد. اسلام بايد ابتدا نظامي به هم پيوسته از يکتاپرستي و قواعد جوامع مسلمان باشد، بنابراين وظيفه داشت هم توسعه تاريخي جامعه بشري و هم اهداف مدينه آرماني توسعه تاريخي انسان ها را تشريح کند.
با اين حال، در اوايل دهه 1970 تغييري در اين چشم انداز به وجود آمد. انديشه موسوم اسلام در جايگاه نوعي ايدئولوژي که ديدگاه هاي سوسياليستي و جمهوري خواهي مي توانستند در آن قالب بندي شوند، راه را به سوي اين انديشه که اسلام در موقعيتي است که کمال مطلوب براي علماي اسلامي ناشناخته بود. آنها اسلام را آخرين وحي منحصر به فرد خدا تفسير مي کردند، به گونه اي که ديگر اديان توحيدي در مقابل آن جايگاهي نداشته و بايد در دل اسلام جاي مي گرفتند. اسلام مطابق نظر علما شکل کامل توصيف حيات بشري به شمار مي رفت، زيرا نمايانگر طبيعت فطري و ذاتي بشر بود. احياء اين تفکر و ترجمه و توسعه آن در ميان ديدگاه هاي سياسي و ايدئولوژيکي جهان، ماهيت اصلي اين فرايند را به گونه اي شکل بخشيد که در اواخر دهه 1970 به اوج خود رسيد. بدين سان، انحطاط ايدئولوژي هاي کلاسيک جهان اسلام اعلام شد.
از اين ديدگاه، اسلام غايت تمام افکار ايدئولوژيکي قرار گرفت. اسلام پيشرو، مشروعيت ايدئولوژي هاي قديمي را محکوم نمي کرد، بلکه برعکس آنها را نوعي اديان توحيدي و به منزله ي عاملي مؤثر براي جهان غيراسلام در نظر مي گرفت. اما از آنجا که اسلام دربرگيرنده انديشه هاي محوري تمام ايدئولوژي هاي غربي بود، راه حل هايي براي تناقضات به ارث مانده در نظر مي گرفت که به دليل غيرکامل بودن آنها، اين ايدئولوژي هاي متفاوت تقريباً در اسلام جاي مي گرفتند. تمام ايدئولوژي ها ضرورتاً به اسلام ختم مي شدند. بنابراين اسلام ايدئولوژي قطعي و نهايي محسوب مي شد.
در اين ميان، تفاسير فلسفي تاريخي مطابق با اين ديدگاه مبتني بر اين نظر بودند که در حسي پايان شناسانه، جهان در شرايط مشابه به گونه اي پايان مي يابد که انسانيت از طريق فرايند تاريخي معناي ذاتي و باطني خود را جلوه گر سازد.
تفسير جديد از اسلام که اغلب به وسيله ي روشنفکران حمايت مي شد، آن را نوعي ايدئولوژي جهاني در نظر مي گرفت که مي توانست بر ديگر ايدئولوژي ها فائق آمده و به حيات بشري مفهومي منحصر به فرد بخشد. (1)
اين تفسير يک بار ديگر موجب شد که فرهنگ اسلامي برتر از ايدئولوژي هاي غربي ظاهر شود. انتقاد از غرب ديگر دفاعي نبود، بلکه تهاجمي بود و روشنفکران مسلمان تقلاي ايدئولوژيکي غرب را چيزي بيش از تلاشي نااميدانه براي ممانعت از ناکامي مدرنيسم با شيوههاي ناقص در نظر نمي گرفتند.
اين تغيير چشم انداز در ميان محافل اسلامي، زبان مشخصي را برگزيده بود که گهگاه در کتاب هاي فلسفه تاريخ و گاهي در جزوات عامه پسند، به منزله توجيه دولت اسلامي و تجليل انقلاب اسلامي شناخته مي شد. اين طرز تفکر که در مباحثات روشنفکرانه در ايران به کار مي رفت، به نوبه خود شکاف ميان ديکتاتوري نظامي پنهان شده در پادشاه را از يک سو و جامعه بورژوا را از سوي ديگر در سال هاي پس از 1973 عميق تر کرده بود. در اين ميان، علما که برخلاف ديگر کشورهاي اسلامي به طور مؤثري در مباحثات سياسي مشارکت مي کردند، موفق به بهره گرفتن از ادعاي ايدئولوژيکي خود مبني بر کامل بودن مذهب شيعه شدند. (2) فردي که در اين ارتباط نام ماندگاري از خود بر جاي نهاد آيت الله مرتضي مطهري ( متولد 1919 ) از منطقه مشهد بود (3) که در قم تحصل کرده بود. او در کتار « علل گرايش به مادي گري » درباره مباني الهي يک ايدئولوژي اسلامي همسان بحث کرده است. (4)
تبليغات چنين مرداني سرانجام تأثير خود را حتي بر گروه هاي اجتماعي که تاکنون سياسي نشده بودند، بر جاي نهاده بود. با اين حال، هنوز دو گرايش سياسي در حال رقابت در جامعه ايران وجود داشتند. از يک سو، الگوهاي سياسي قديمي که قيام هاي 1952 و 1963 را پديد آورده بودند (5) به شکل فعل و انفعالات اجتماعي ملي گراهاي شهري جلوه گر شده بودند که اغلب براي تأسيس جبهه اي ملي به عنوان مرکز مخالفت تلاش مي کردند. از سوي ديگر، گفتمان اسلامي اکنون پس از فعاليت هاي ناموفق اوايل دهه 1970 کاملاً خود را از حاميان جبهه ملي رها ساخته بود.
در واقع تجزيه طلبي اجتماعي در ايران ابعاد خيلي بزرگ تري از ديگر کشورهاي اسلامي داشت. اصلاحات ارضي غيرموفق روند شهرنشيني جامعه ايراني را تشديد کرده بود. البته اين درست است که صنعتي سازي از نظر اقتصادي و اجتماعي شمار قابل ملاحظه اي از ساکنان جديد شهري را جذب خود کرده بود، ولي همانند مصر، دولت قادر به يکپارچه سازي اجتماعي تعداد زيادي از ساکنان جديد شهري نبود. از اين رو، سرمايه کشور در پروژه هاي گزاف و جاه طلبانه و براي خريد تسليحات سرمايه گذاري شد و تازه واردان به شهرها از حمايت اقتصادي يا اجتماعي برخوردار نبودند. اين گونه بود که جنوب تهران به تدريج از شمال، يعني مرکز اقتصادي و سياسي فاصله گرفت و در نتيجه سعي کرد مستقل شود.
حقيقت مهم اين بود که درون مايه اسلامي در اينجا در خدمت توصيف استقلال بود، زيرا تجزيه طلبي اجتماعي با حرکت تقليدي ساکنان ثروتمند شمال شهر از شيوه ي زندگي اروپايي شان همراه بود. به اين ترتيب، اين تجزيه طلبي رقيبي را براي نسل سياسي قديمي به وجود آورده بود. افراطي گري ساکنان شهري جديد با تجزيه طلبي شان متناسب بود، بنابراين در اوايل 1978 دو گروه سياسي خودمختار مخالف دولت بودند. علاوه بر آن، تمايلات رو به رشدي به سمت تجزيه طلبي قومي وجود داشت که به طور خاص در مناطق آذري اطراف تبريز و در ميان قبايل ايراني جنوب احساس مي شد و سرانجام استقلال کامل کارگري، و تا جايي که به سياستمداران ايراني مربوط مي شد، بي نظمي عمومي در مناطق نفتي آبادان و اهواز، ناهمگوني مخالفان را تشديد کرد.
آيت الله خميني (رحمه الله) که از اکتبر 1956 به نجف در عراق تبعيد شده بود، يکي از اولين علماي ايراني بود که خطر تفسير مجدد ايدئولوژيکي از اسلام را درک کرد. در حقيقت، خطر تفسير جديدي از اسلام در قالب مفهوم ( تصور ) ايدئولوژيکي جهاني وجود داشت که مي توانست علماء را براي رها کردن قلمرو قدرت ( حوزه قضايي ) خود در فرهنگ اسلامي به نفع روشنفکران تحت فشار قرار دهد. در واقع تنها از طريق تفسير دوباره نقش مستقل سياسي علماء امکان جلوگيري از زوال قدرت آنان وجود داشت و اين امر مستلزم تأکيد بر استقلال اسلام بود. آيت الله خميني در زمان تبعيدش برنامه ي سياسي اسلامي مستقلي ايجاد کرد. اما در روند درگيري براي سلطه بر محافل اسلامي، آيت الله خميني در راستاي مفهوم اسلامي جديدي که مي بايست مکتب شيعه ساکن و بي تحرک را به يک مکتب سياسي تهاجمي تغيير دهد فعاليت مي کرد. (6)
وي در قالب نهادي جديد، ايجاد ولايت فقيه (7) - حکومت فقها (8) - را در نظر داشت که مي بايست در قبال علماي ايراني که تقريباً يک صد هزار نفر بودند، مسئوليت داشته باشد. اين نهاد مي بايست به عنوان امانت دار حاکميت خدا تا زماني که آخرين امام شيعه دوازده امامي، حجت ابن الحسن (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ( غيبت در حدود سال 847 ) غيبت بزرگ خود را به پايان برساند، عمل کند. ولايت فقيه همچنين موظف بود با ايجاد نظم مدني براساس اسلام، حکومت را برعهده گيرد.

در سال 1971 همان طور که تغييرات افراطي در محافل اسلامي به تدريج خود را محسوس مي ساخت، آيت الله خميني سخنراني هايي را که در ژانويه و فوريه 1970 ايراد کرده بود، در کتابي با عنوان « حکومت اسلامي » که بعدها در ترجمه ي عربي آن به « دولت اسلامي » مشهور شد، براي چاپ آماده ساخت. در اين کتاب او براي نخستين بار به طور مشخص به حمايت از جمهوري اسلامي (9) و در رأس همه، به هدايت سياسي بازار تهران که از نظر اقتصادي دچار مشکلات فراوان و از نظر سياسي فاقد توانايي بود، پرداخت. جمهوري خواهي اسلامي توانايي تحقق نوعي توافق اجتماعي بزرگ را دارا بود. اين امر، هم ملي گراهاي شهري جمهوري خواه را خشنود مي ساخت و هم انقلابيون مسلمان و تجزيه طلباني را که هدف آنها تعريف کاملاً جديدي از سيستم اجتماعي بود، به رضايت مي رساند. در واقع فرهنگ ملي سنتي ايران در حکومت اسلامي به همان اندازه مورد حمايت قرار مي گرفت که براي اولين بار قدرت مشورتي و اجرايي به آنان اعطا شده بود. تبليغات جمهوري خواهي اسلامي همچنين اين امر را ممکن ساخت تا پادشاهي ايران را مجموعه اي فاسد و منسوخ ( از کار افتاده ) بدون انتقاد مستقيم از قدرت نظامي دولت معرفي کند. (10) از اين رو، رويارويي دو طيف هر چه بيشتر آشکار شد، از يک طرف شاه و گروه وي و از سوي ديگر آيت الله خميني و دوستان عالم و متعصب او. (11)

در سال 1977 در حالي که اقتصاد ايران بيش از آن نمي توانست با مشکلات ناشي از فقر عمومي مقابله کند، تلاش هايي هرچه بيشتر در ميان ملي گراهاي شهري براي فعال کردن مجدد قانون اساسي 1906 و دادن سهمي به بورژواها در حاکميت به وجود آمده بود. در همان زمان در هنگام تغيير سال 1977-1978 مخالفان مسلمان موفق به بهره برداري از نااميدي مردم نسبت به وضعيت اقتصادي کشور (12) شدند. از اين رو، در اعتصاباتي که از نوامبر 1977 تا فوريه 1978 صورت گرفت، علماي عالي رتبه نقشي قاطع ايفا کرده و توانستند حمايت روحاني هاي پايين رتبه را نيز به دست آورند.
با اين حال، هنوز جناح مخالف اسلامي متحدي وجود نداشت (13) و اگرچه درون مايه ي اسلامي تمايلات سياسي را برانگيخته بود، ولي اتحاد سياسي حقيقي به وجود نيامده بود. اصلاح امور اجتماعي عمدتاً به وسيله محمود طالقاني مطرح شد که همچين به شکل دادن روابط ميان جبهه ملي و علما کمک کرد. در اين ميان، چپ انقلابي با دشواري و در ميان بسياري از گروه هاي داخلي، در قالب مجاهدين خلق (14) - سازمان چريکي اسلامي - جاي گرفت. منطقه گرايان آذري و خراساني نيز مورد حمايت عالم مسلمان ليبرال محمد کاظم شريعتمداري ( متولد 1905 ) قرار داشتند. (15) در اين موقعيت، سياستمداران و علماي محافظه کار فرصت کمي داشتند تا جامعه را تحت تأثير خود قرار دهند. آنها تکيه بسيار زيادي به نهادهاي دولتي داشتند و اکنون بدون سازماندهي مؤثر رها شده بودند. از اين رو، حتي احترام برخي از آنها به آيت الله خويي، روحاني عالي قدر شيعه در عراق نيز نمي توانست موقعيت ويران آنها را بهبود بخشد.
در اين ميان براي مدتي کوتاه به نظر مي رسيد خارج کردن جامعه بورژواي ايران از زير سلطه سياسي ممکن است به صورت صلح آميز انجام شود. از اين رو، در 4 دسامبر 1978 در پايان ماه رمضان بيش از يک صد هزار نفر از تهراني ها با هدف تثبيت قانون اساسي سال 1906 يا سرنگوني شاه تظاهرات کردند. پس از تظاهرات هاي بيشتر، دولت در 8 سپتامبر حکومت نظامي را برقرار کرد و در همان روز تظاهراتي را سرکوب کرد که ادعا شده است بيش از 3 هزار نفر از مردم در جريان آن به قتل رسيدند. (16) ( آيت الله ) خميني که در 6 اکتبر 1978 به علت فعاليت هاي تبليغي از عراق اخراج و در حومه پاريس سکونت يافته بود، اکنون براي سرنگوني سلطنت مصمم تر شد. در هفته هاي بعد، شورش هاي مردمي عليه رژيم گسترش يافت. در تظاهرات مکرر، صدها هزار نفر از مردم بر شاخصه ي رسمي تشيع تأکيد کردند و وضعيت فعلي بارها و بارها با مصائب ائمه شيعه مقايسه شدند. دوازده امام مکتب شيعه ( اين مکتب به اين دليل شيعه دوازده امامي يا اماميه خوانده مي شود ) همه در مرگ غيرطبيعي مرده بودند، به جز آخرين امام ( مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ) که بر طبق الهيات شيعه در سال 874 غايب شده است. شيعيان همچنين به طور پيوسته بر عزاداري براي امامانشان و پشيماني و ندامت بر اين حقيقت که در سال 681 و پس از قتل ( شهادت ) حسين [عليه السّلام] پسر علي [عليه السّلام]، طرفداران شيعه اقدامي مصمانه بر ضد قاتلان انجام نداده اند، تأکيد داشتند. بدين سان در انقلاب اسلامي ايران انتقام براي ( امام ) حسين به طور نمادين و در پس زمينه صحنه وجود داشت. (17)
در اين ميان، ساکنان مناطق محروم تهران با مشکلات جدي براي گذران زندگي روزانه خود مواجه شده بودند: خطوط برق که به کلبه هاي برون شهري ختم مي شدند، آسيب ديدند، انبارها غارت شدند و منابع تأمين کننده آب دچار خساراتي شدند. در اين شرايط، کارگران در آبادان نيز اعتصاب کرده و خواستار حقوق بيشتر، شرايط مناسب و تسهيلات بهتر شدند. (18) در سوم ژانويه 1979 شاه سعي کرد به وسيله ي انحلال دولت نظامي و انتصاب دولت ملي به رياست شاپور بختيار، عضو مؤسس حزب ملي مصدق، جبهه ي ملي را از مخالفان جدا سازد. خروج شاه از کشور در 16 ژانويه 1979؛ پس از سال هاي 1953 و 1963 (19) دلجويي و تسکيني براي مردم به بار نياورد. (20) در 1 فوريه ( آيت الله ) خميني به تهران بازگشت و دولتي انقلابي را منصوب کرد. ( امام ) خميني، مهدي بازرگان ( تولد 1905 ) اصلاح طلب اجتماعي و همکار سياسي طالقاني را به رياست دولت انتخاب کرد ( تا نوامبر 1979 ). (21)
طي ماه هاي پس از آن، نهادهاي انقلاب ( مانند دادگاه هاي انقلابي و سپاه پاسداران ) به وجود آمده و مبارزان مسلمان در حزب جمهوري اسلامي يکپارچه شدند، بنابراين رهبري انقلاب به عنوان حزبي مستقل با قدرت غيررسمي نيرومندي تثبيت شد.

پي‌نوشت‌ها:

1- Ahbar al-‘alam al-Islami 569 (25/9/1978), p.2.
2- تشيع مذهبي تکامل يافته در همه ي زمينه ها در مقايسه با ديگر مذاهب اسلامي است. کامل بودن مذهب شيعه ادعا نيست، بلکه واقعيتي است که حتي علماي اهل سنت نيز به دليل ارتباط مستقيم آن با داماد و دختر پيامبر با تمام قلب و روح شان به آن اعتراف دارند. (م)
3- آيت الله مرتضي مطهري از اهالي مشهد نبود. وي در روستاي فريمان در حومه سبزوار به دنيا آمد و در نوجواني به مشهد مهاجرت کرد. (م)
4- Ayat Allah [Murtada] al-Shahid al-Mutahhari, al-Dawafi’ nahwa I-maddiya, (translated by Muhammad Ali al- Taskhiri), Fajr al-Islam, Tehran, 1402 [1982]
5- منظور نويسنده، نهضت ملي شدن صنعت نفت در سال 1331 و قيام 15 خرداد 1342 است. با اين حال بايد يادآور شد ماهيت اين دو قيام از هم جدا بوده و رهبران اين دو نهضت نيز ديدگاه هاي گوناگوني داشته اند. مصدق هر چند فردي روشنفکر و آزادي خواه بود و تلاش داشت تا دست اجانب را از ذخاير طبيعي ايران، به ويژه نفت کوتاه کند ولي اساساً در صدد سرنگوني رژيم سلطنتي نبود، ولي امام خميني با پي بردن به ماهيت ضد اسلامي سلسله پهلوي، خواستار سرنگوني اين رژيم و تأسيس نظام جمهوري اسلامي بود. (م)
6- مکتب انقلابي تشيع هيچ گاه در طول تاريخ دچار رخوت و بي تحرکي نشده و سکوت مراجع شيعه در برخي مقاطع فقط تغيير در تاکتيک و شيوه ي مبارزه آنها بوده است. (م)
7- اين مفهوم جامع از نظر ادبي به معناي « هيئت داوران » است که در اينجا منظور هدايت معنوي جامعه ي شيعه از طريق علي يا جانشين او است:
Akhavi, Religion and Politicd, p.212.
اين امر ممکن است چنين درک شود که هيئت امناي حاکميت ( خدايي ) انتقال داده شده ( به وسيله علي از طريق ائمه ) به داوران ( خارج از دوستي معنوي ) است.
8- نويسنده در تعريف ولايت فقيه دچار اشتباه شده است. ولايت فقيه تنها سرپرستي روحانيون و علماء را برعهده ندارد، بلکه در قبال کل جامعه ي اسلامي مسئوليت دارد. (م)
9- Hamid Algar, Islam and Revolution, Writings and Declarations of Imam Khomeini, Berkeley, Cal, 1981.
10- امام خميني و ياران او بارها از روند نظامي گري، خريد تسليحات فراوان به وسيله ي شاه و تبديل دولت ايران به ژاندارم منطقه انتقاد کرده بودند، بنابراين اين گفته ي نويسنده اشتباه است. (م)
11- ياران امام تعصب نداشتند، بلکه آزادي خواهان روشنفکري بودند که هدفي متعالي را که همانا آزادي مردم ايران از چنگال رژيم دست نشانده غرب بود، دنبال مي کردند. نويسنده از اين طريق خواسته است انقلابيون را افرادي مرتجع قلمداد کند. (م)
12- نااميدي و سرخوردگي مردم ايران تنها ناشي از مسائل اقتصادي نبود و بيشتر معطوف به وضعيت نابسامان سياسي، اجتماعي، ديني و فرهنگي کشور بود. (م)
13- در سال 1978 (1356-1357) اتحاد کامل سياسي ميان مخالفان شاه ايجاد شده بود. اين در حالي بود که هدف اصلي آنها در آن زمان سرنگوني سلطنت پهلوي به شمار مي رفت. (م)
14- ( امام ) خميني پيش از آن تشکيل دولتي مستقل را از محل تبعيدش در پاريس در 12 ژانويه 1979 اعلام کرده بود و بدين سان تأکيد داشت که از حق انجام چنين کاري برخوردار است.
Said Amir Arjomand, The Turban and the Crown. The Islamic Revolution in Iran. Oxford University press, New York, Oxford 1988.
15- آيت الله العظمي شريعتمداري مرجع تقليد مردم آذربايجان بود و مردم خراسان بيشتر از ديگر مراجع تقليد پيروي مي کردند. (م)
16- منظور نويسنده، سرکوب خونين تظاهرات مردم تهران در 17 شهريور در ميدان ژاله ( ميدان شهدا ) بود که طي آن تعداد زيادي از تظاهرکنندگان به شهادت رسيدند. (م)
17- هر چند مردم ايران طي تظاهرات و قيام هاي خود در سال هاي 1356 و 1357 حضرت امام حسين و نهضت خون بار عاشورا را به منزله ي الگوي خود در نظر مي گرفتند، ولي اصولاً انقلاب اسلامي ايران را نمي توان نهضتي قلمداد کرد که در صدد انتقام خون امام حسين (عليه السّلام) بوده و هدف آن بسيار والاتر از اين امر در نظر گرفته مي شود. نويسنده هرچند مي خواسته است چنين اظهار کند که قيام امام حسين (عليه السّلام) الهام بخش مبارزان مسلمان و انقلابي ايران در ادامه راه خود بوده است، ولي در ارائه تعريف مشخصي از فلسفه و ماهيت اين امر دچار اشتباه شده است. (م)
18- اعتصاب کارکنان پالايشگاه نفت آبادان اعلام همبستگي آنان با ساير مردم ايران در مبارزه با شاه و تلاش براي تضعيف دولت بود. (م)
19- شاه در سال 1963 (1942) ايران را ترک نکرد. (م)
20- خروج شاه از ايران در دي ماه 1357 با خوشحالي فراوان مردم ايران و اوج گري هرچه بيشتر مبارزات انقلابيون مسلمان مواجه شد. (م)
21- در سال 1965 به عنوان سازمان پارتيزاني ملي تأسيس گرديد؛ در اوايل دهه 1970 گفتمان سوسياليست - چپ گرا خود را اثبات کرد. در سال 1975 پارتيزان ها به دو شعبه مارکسيست پيکار و مجاهدين خلق ( اسلامي ) تقسيم شدند:
Richard, Imam, p.107.

منبع مقاله :
شولز، رينهارد، (1391)؛ نگاهي نو به تاريخ جهان اسلام، ترجمه ي امير بهرام عرب احمدي، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.