خانواده و نقش آن در ابراز مهرورزي

علاقه به فرزند يک امر طبيعى است. شايد کمتر پدرومادرى پيدا شود که قلبا فرزند خود را دوست نداشته باشند . اما محبت قلبى فقط خواسته درونى کودک را تامين نمى‌کند . کودک به محبتى نيازمند است که آثار آن را در رفتار پدر ومادر مشاهده کند . محبت‌هاى قلبى پدرو مادر بايد درنوازش‌ها ، در آغوش گرفتن‌ها ،تبسم ‌ها و حتى درآهنگ محبت آميز سخنان پدر ومادر ظاهرشود .کودک دوست دارد با آنان براى خريد به بازار برود ، تفريح و مهمانى برود . دوست دارد به سخنانش خوب گوش دهند وپاسخگو باشند .
دوشنبه، 29 بهمن 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خانواده و نقش آن در ابراز مهرورزي
خانواده و نقش آن در ابراز مهرورزي
خانواده و نقش آن در ابراز مهرورزي
نويسنده:شعله سبزواري
منبع:روزنامه رسالت

اظهار محبت

علاقه به فرزند يک امر طبيعى است. شايد کمتر پدرومادرى پيدا شود که قلبا فرزند خود را دوست نداشته باشند . اما محبت قلبى فقط خواسته درونى کودک را تامين نمى‌کند . کودک به محبتى نيازمند است که آثار آن را در رفتار پدر ومادر مشاهده کند . محبت‌هاى قلبى پدرو مادر بايد درنوازش‌ها ، در آغوش گرفتن‌ها ،تبسم ‌ها و حتى درآهنگ محبت آميز سخنان پدر ومادر ظاهرشود .کودک دوست دارد با آنان براى خريد به بازار برود ، تفريح و مهمانى برود . دوست دارد به سخنانش خوب گوش دهند وپاسخگو باشند . حتى دوست دارد با پدر ومادرش بازى کند . کودک دوست دارد درخانه محترم باشد و در اداره امورمنزل مسئوليتى رابرعهده بگيرد . لذا محبت قلبى پدرو مادر را از اين طريق کشف مى‌کند.نياز به محبت اختصاص به دوران کودکى ندارد ،بلکه در دوران نوجوانى وجوانى نيز به محبت‌هاى پدرو مادر شديدا نيازدارد . مخصوصا در سنين جواني، که دوران بحرانى ومتلاطم زندگى اوست بيش از ساير اوقات به محبت ، دلجويى ومهربانى پدر ومادر نيازدارد . شايد باور کنيد که جوان حتى به نوازش‌ها وبوسه‌هاى پدر ومادر خود نيز علاقه دارد.

محبت واقعى

محبت پدرومادر نسبت به فرزند يک امر طبيعى است که بايد همواره باقى بماندوهيچ گاه خدشه‌دار نگردد ، چون فرزند هميشه بدان نياز دارد . ممکن است پدرومادر از بعضى کارهاى فرزند خود ناراضى باشند ليکن محبت والدين نسبت به فرزند را نمى‌توان ناديده ‌گرفت، چون يک امر طبيعى است. فرزند بايد هميشه احساس کند که بالذات محبوب پدرومادر خود مى‌باشد، گرچه از جهت رفتار بدش ، مورد تنبيه قرار گرفته است.بنابراين ، به پدران ومادران توصيه مى‌شود که محبت را هيچ ‌گاه وجه المعامله قرار ندهند . اين درست نيست که بعضى ازپدران ومادران محبت خود را وسيله نفوذ درفرزند قراردهند : مثلا به او بگوييد : اين کار رابکن تامامان ،تورا دوست بدارد،يا اگر فلان کار را انجام دادى بابا تو را دوست ندارد. يا چون اين عمل را انجام داده‌اى تو را اصلا دوست نداريم ، زيرا اين عمل چند عيب دارد .اولا : به اصل طبيعى ضرورت محبت پدرومادر نسبت به فرزند، لطمه وارد مى‌سازد وآن رامورد ترديد وامکان سلب قرار مى‌دهد، درصورتى که چنين امرى نه به صلاح والدين است ونه به صلاح فرزند . رشته محبت نبايد هيچ‌گاه بريده شود يا در معرض بريدن قرارگيرد ،‌ چون امکان دارد آثار وتبعات سويى رابه همراه داشته باشد . اگر کودک رشته محبت والدين را منقطع ديد امکان دارد دردام‌هاى فساد گرفتار شود .
ثانيا: با چنين برنامه‌اى کودک به تدريج عادت مى‌ کند که کارها را براى جلب رضايت پدرومادر وديگر انسان‌ها انجام دهد ، نه برطبق وظيفه وجلب مصالح واقعى خود وديگران . معيارخوبى وبدى کارها را دوست داشتن يا دوست نداشتن ديگران مى‌شناسد، در صورتى که معيارخوب و بد بايد خير وصلاح واقعى خود و اجتماع و جلب رضاى خدا باشد، نه خواست مردم وجلب رضاى آنان .
ثالثا: چنين برنامه‌اى ممکن است کودک را به تملق گويي، نفاق وفريب‌کارى وادار سازد.امکان دارد براى اين که محبت والدين را از دست ندهد به فريب دادن آنان و دروغ متوسل شود .بنابراين ،پدرو مادر نبايد هيچ‌گاه محبت خودشان رادرگرو اطاعت فرزندانشان قرار دهند ودر صورت نافرمانى او را به سلب محبت تهديد نمايند .

محبت ‌بى‌جا

بعضى ازپدران و مادران چون بيش از حد به فرزندان خود علاقه دارند ،بدى‌هاى آنان را اصلادرک نمى‌کنند واگر احيانا عيبى در آنان ديدند يا ديگرى آن را تذکر داد، از آن چشم‌پوشى کرده و درصدد اصلاح برنمى‌ آيند تا مبادا فرزندانشان ناراحت شوند، شما کودکان بى‌ادبى را مشاهده مى‌کنيد که بچه‌ها را اذيت مى‌کنند،مزاحم مردم مى‌شوند در وديوار مردم راخراب وکثيف مى‌نمايند، شيشه مى‌شکنند، فحش مى‌دهند و... اما پدران ومادران آنان نه تنها نهى‌شان نمى‌کنند،بلکه بايک خنده يا دفاعى بى‌جا آنان را به کارهاى خلاف تشويق مى‌نمايند. اين قبيل پدران ومادران با محبت‌هاى بى‌جاى خود ، در لباس دوستي، بزرگ‌ترين خيانت‌ها رانسبت به فرزندان خود مرتکب مى‌شوند که در قيامت بدون مواخذه نخواهد بود .به اين پدران ومادران بايد گفت : محبت به فرزند بدين معنا نيست که بدى‌هاى آنان را ناديده بگيرد و از تربيتشان غافل بمانيد وبه بهانه‌ اينکه جگر گوشه‌ام ناراحت مى‌شود اجازه دهيد هرکارى را خواست انجام دهد. هرچند که اظهار محبت ، خوديک وسيله تربيت است اما نبايد مانع شود .بهترين پدران ومادران کسانى هستند که حساب دوست داشتن بچه را از حساب تربيت او جدا سازند و بااين که فرزندان خويش را از صميم دل دوست دارند ولى با چشم واقع‌بين، عيوب آنان را دقيقا مشاهده کرده و عاقلانه درصدد اصلاح آنها برمى‌آيند . کودک بايد همواره به محبت‌هاى پدرومادر دلگرم باشد، ولى از تنبيه وخشونت آنان در برابر کارهاى زشت نيز هراسان باشد. بايد بداند که محبت پدرومادر مانع تنبيه وتاديب او نخواهد شد، بلکه لازمه محبت واقعى اين است که در تاديب او کوشاتر باشند .
امام محمد باقر (ع) فرمود :
“ بدترين پدران کسانى هستندکه در احسان به فرزندان از حد تجاوزنمايند وبدترين فرزندان کسانى هستندکه با تقصير خود عاق پدر مى‌شوند .”
اميرالمومنين ( ع) فرمود :
“ هرکس که سخنى درتاديب را تحمل کند بدى‌هايش کم خواهد شد.”

زيان‌هاى افراط در محبت

با اين که اصل محبت براى پرورش کودک کاملا ضرورى است، اما افراط در محبت نيز عواقب سويى در بردارد . محبت مانند آب و غذاست ، اگر به مقدار لازم و در وقت مناسب صرف شد، مفيد خواهد بود و درغير اين صورت نه تنها سودمند نخواهدبود بلکه زيان‌هايى رانيز دربرخواهد داشت. محبت زياد نه تنها به نفع کودک نيست بلکه يک خيانت واشتباه تربيتى محسوب مى‌شود .بچه اسباب‌بازى ووسيله سرگرمى پدرومادر نيست،‌بلکه انسان کوچکى است که براى خود و آينده‌اش ساخته وتربيت مى‌شود . پدرو مادر بايدتوجه داشته‌ باشند که بچه هميشه در حال کودکى و در دامن آنان باقى نمى‌ماند بلکه بزرگ مى‌شود و بايد در اجتماع زندگى کند. زندگى کردن هم کار آسانى نيست، پستى‌ها وبلند‌ى‌ها ،موفقيت‌ها وناکامى‌ها ،شکست‌ها وپيروزى‌ها، خوشحالى‌ها ومصيبت‌ها، خوشى‌ها وناخوشى‌ها دارد.پدرومادر بايد باتوجه به مشکلات احتمالى‌ آينده ، فرزندان خود راطورى تربيت کنند که براى زندگى پرنشيب وفراز آ‌ينده آماده باشند. بايد مواظب باشند که فرزندانشان لوس ونازپرورده ونازک‌نارنجى بار نيايند، زيرا اين صفت عواقب بدى را به همراه دارد که به برخى ازآنها اشاره مى‌شود :
1- سلطه ‌جو و پرتوقع مى‌شوند. وقتى کودک احساس کرد که پدرومادر درحد پرستش ،او را دوست داشته و بدون چون و چرا تسليم خواسته‌هايش هستند توقعات او توسعه پيدا مى‌کند ،مى‌خواهد و دستور مى‌دهد . پدرومادر هم براى اين که عزيز کرده آنان آزرده نشود، خواسته‌هايش را برآورده مى‌سازند.چنين کودکى رفته رفته به صورت يک حاکم ديکتاتور درمى‌آيد . وقتى هم وارد اجتماع شد از مردم توقع دارد که همانند پدرومادر او را دوست بدارندوخواسته‌هايش رابرآورده سازد. درصورتى که مردم نه چنين آدم لوسى را دوست دارند، نه نسبت به برآوردن خواسته‌هايش خود را ملزم مى‌دانند . درنتيجه، اين عزيز بى‌جهت ،ازمردم رنجيده مى‌شود ،‌احساس حقارت کرده و گوشه‌گير مى‌‌شود .آدم‌هاى لوس ونازپرورده در زندگى زناشويى نيز غالبا با شکست مواجه مى‌شوند . پسر لوس وقتى زن گرفت از همسرخود انتظار دارد که همانند مادر بلکه بيشتراز او پذيرايى وپرستارى کندودستورهايش رابدون چون وچرا اجرانمايد. اکثر خانم‌ها حاضر نيستند در برابر فرماندهى‌هاى مستبدانه شوهر تسليم محض باشند. بدين جهت اختلاف داخلى وکشمکش‌ها شروع مى‌شود و زندگى را به تباهى‌ مى‌کشد.يک دخترلوس ونازپرورده نيز وقتى به خانه شوهر مى‌رود ، از او توقع داردکه همانند مادروپدر ازاو پذيرايى کرده وبه خواسته‌ هايش توجه نمايد و بدون چون و چرا تسليم باشد درصورتى که اغلب مردها اين لوس‌بازى‌ها را دوست ندارند وتسليم بلندپروازى‌ها وتوقعات چنين خانمى نمى‌شوند . دراين جا قهر و دعوا وکشمکش شروع خواهد شد . يا کار به طلاق مى‌کشد يا ناچارند تاپايان عمر باتلخ کامى زندگانى کنند.
2- نازپرورده‌ها غالبا روحى ضعيف وناتوان وزودرنج دارند. به نفس خويش اعتماد نداشته وجرات ندارند به کارهاى مهم دست بزنند.در حل مشکلات زندگى به جاى اين که به خدا ونفس خويش اعتماد نموده وخود وارد عمل شوند به کمک ديگران چشم طمع دارند دربرابر حوادث سهمگين و دشوار زندگى خود راناتوان ديده وعقب نشينى مى‌کنند.
3- آدم‌هاى لوس و نازپرورده غالبا خودپسند وازخود راضى هستند،‌آن قدر از پدرومادر نوازش وتعريف وتمجيد ديده‌اند که براى خودشان شخصيت ومقامى رويايى ومصنوعى تصور مى‌کنند. عيوب خود را اصلا نمى‌بينند وچه بسا آنها را کمال مى پندارند . خودپسندى يکى از عيوب بزرگ اخلاقى ويک بيمارى زيانبار روانى است.آدم لوس ازديگران توقع دارد که شخصيت کاذب اورا بپذيرند و او را ستايش کنند،در نتيجه افراد چاپلوس ومتملق‌گو در اطراف او جمع ‌مى‌شوند ولى از ... افراد صادق و منتقدان دلسوز و مصلح ،سخنى نمى‌پذيرند ، خودپسندان نه تنها نمى‌توانند محبت ديگران را به سوى خويش جلب نمايند بلکه همواره منفور ديگران خواهند بود .
4- کودکانى که بيش از حد مورد نوازش پدرومادر قرار گرفته وخواسته‌هايشان بدون چون وچرا پذيرفته مى‌شود ، به تدريج به زورگويى وسلطه جويى عادت مى‌کند وبرپدرومادر کاملا تسلط مى‌ يابند. وقتى هم بزرگ شدند پدرومادر را رها نمى‌سازند وپيوسته توقع کمک دارند. آن قدر قهر و دعوا مى‌کنند تا از پدرو مادر باج گرفته و به هدف خود نايل گردند.
5- افراط درمحبت ، به تربيت صحيح کودک نيز لطمه وارد مى‌سازد که قبلا مورد بحث واقع شد . بنابراين افراط در محبت، يک امر زيانبارى است که بايد جدا از آن اجتناب نمود. اگر فرزند شما بى‌جهت گريه يا قهر مى‌کند ياسرش رابه ديوار مى‌کوبد ‌ و مى‌خواهد با زورگويى به خواسته‌هايش برسد ، اعتنا نکنيد ، بگذاريد بفهمد که باگريه وقهر کردن او دنيا خراب نمى‌شود . قدرى صبر کنيد ، آرام خواهد شد.
اگر فرزند کوچک مريض شد، درصورت لزوم او را به مطب پزشک يابيمارستان ببريد. از تهيه دوا وغذاى مناسب دريغ نکنيد ، خوب از او پرستارى کنيد ، ليکن ازبيمارى اوسراسيمه نشويد، وآن را يک حادثه غيرعادى تلقى نکنيد. بلکه به طور عادى به کارهاى روزمره خود ادامه دهيد. ليکن در همه حال مراقب فرزند بيمار خود باشيد زيرا او بايد مطمئن باشد که شما شديدا او رادوست داريد و در دارو و درمان وپرستارى او کوتاهى نمى‌کنيد .




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.