كودك تيز هوش مي خواهداز همه چيز سر در بياورد
منبع:روزنامه کیهان
همه ما رنگ مو، رنگ چشم، قد،... و هوشمان را از والدين خود به ارث مي بريم. اگر پدر و مادر زندگي سالمي داشته باشند، احتمال اينكه توانمندي هاي ذهني كودكشان تظاهر پيدا كند خيلي بيشتر خواهد بود. پدري كه لقمه حرام وارد زندگي اش نشده، حق و ناحق نمي كند، سيگار نمي كشد و مراقب تغذيه اش است يا مادري كه به اين نكات توجه مي كند و در محيطي زندگي مي كند كه از آرامش رواني و روحي برخوردار است، طبعا نطفه اي كه از آنان بوجود مي آيد سالمتر خواهد بود؛ چون در معرض تاثيرات زيان آور محيطي قرار نگرفته اند و نطفه از يك فرد دچار تنش و اضطراب بوجود نيامده است. چنين پدر و مادري كه به خداوند و معاد و به هدف زندگي سالم واقفند نه تنها براي خود بلكه براي فرزندانشان نيز ارزش قائل اند. چنين والديني طبعا فرزندان خود را نيز به زندگي سالم تشويق مي كنند. چنين كودكاني بموقع مي خوابند و سر وقت بيدار مي شوند. سرگرمي هاي مضر ندارند و از ابتدا مي آموزند كه به انسان هاي ديگر احترام بگذارند. اينكار به آنان اجازه مي دهد كه نيروهاي فكري شان را آزاد سازند. كودكان تيزهوش از جمله نعمتهايي هستند كه در جامعه ما متولد مي شوند، رشد مي كنند و نقش مهمي در توسعه كشور دارند.
براي آشنايي بيشتر با ويژگي هاي اين كودكان و نحوه تربيت آنان گفت وگويي با دكتر فربد فدايي روانپزشك ترتيب داديم تا از اطلاعات ايشان در اين زمينه بهره ببريم
حدود 90 درصد مردم جامعه داراي ضريب هوشي بين 90 تا 110 هستند كه به اين هوش طبيعي گفته مي شود. به هوش بين 70 تا 90 درجه نيز هوش مرزي مي گويند؛ يعني مرز بين هوش طبيعي و عقب ماندگي ذهني. پايين تر از آن نيز عقب ماندگي ذهني است كه درجه هاي خفيف، متوسط و شديد دارد.
افراد داراي هوش مرزي مي توانند دوره ابتدايي را در مدارس عادي منتهي با سختي سپري كنند. اما گذر آنها از دوره ابتدايي به دوره متوسطه كار دشواري است. كودكان داراي عقب ماندگي خفيف ذهني كه داراي هوش بر بين 07-05 هستند، مي توانند در مدارس استثنايي دوران ابتدايي را با زحمت پشت سر بگذارند. اما بيشتر از آن قادر به پيشرفت نمي باشند.
خوب اينها بخش هاي نه چندان خوب قضيه است، اما قسمتهاي خوبي هم وجود دارد؛ يعني به تعداد افراد دچار هوش مرزي و عقب مانده ذهني، ما افراد باهوش و هوشمند و نابغه داريم. يعني كساني كه ضريب هوشي شان بين 021-011 است. افراد باهوش كساني هستند كه هوششان از حد عادي مقداري بالاتر است. هوش بحر بين 031-021را «سرآمد» و از 130 به بالا را «باهوش» مي گويند.
ممكن است فردي با هوش بر 160، نابغه نباشد. بالاترين هوش بري كه در بين افراد نابغه و نام آور جهان حدس زده شده است بالاتر از 180 مي باشد و آن متعلق به شاعر و نويسنده و طبيعيدان آلماني بنام «يوهان ولفگانگ گوته» است. لئوناردو داوينچي نيز هوش بحري در حدود 140 داشته كه البته نابغه نيز بشمار مي رفته است.
در بين هنرمندان ايراني براساس ارزيابي هاي انجام شده، هوش بر حافظ و سعدي نيز بيش از 140 تخمين زده شده است.
در واقع هوش افراد بطور مستقيم از حدود 4 سالگي به بعد قابل سنجش است. يك متخصص با انجام پرسش ها و كارهاي عملي درمي يابد كه كودك متناسب با گروه سني خودش يادگيري و كارآيي فكري دارد يا نه. اگر سن عقلي و سن تقويمي يكي باشد در اين صورت هوش بر طبيعي است. فرمول خاصي براي اينكار وجود دارد:
100*سن تقويمي÷سن عقلي=هوش بحر
به اين ترتيب كودك 6 ساله اي كه قادر به انجام كارهاي يك كودك 8 ساله است. براساس فرمول بالا داراي سن عقلي 8 سال مي باشد و هوش بحرش او را در رده افراد باهوش قرار مي دهد:
125=100*25/1=6÷8
بعضي از محققان مي گويند: داشتن هوش بالا براي فرد مطلقا به اين معني نيست كه او در جامعه از موفقيت برخوردار باشد. آنان معتقدند كه همراه با ضريب هوشي و «هوش بحر» كه به آن «آي كيو» گفته مي شود بهره عاطفي -«اي كيو»- نيز بايد در نظر گرفته شود. منظور آنان اين است كه يك كودك يا يك فرد بزرگسال قادر باشد در برابر دشواريها مقاومت كند و با صبوري بتواند منافع آينده خودش را به منافع كوتاه مدت برتري بدهد. به عقيده محققان، كساني كه از چنين ويژگي هايي برخوردارند، در جامعه و در زندگي موفق ترند. هر چند كه ممكن است در كارهاي علمي پيشرفت زيادي نداشته باشند.
اغلب والدين اين كودكان نگران اين مسئله هستند كه مبادا فرزندشان گوشه گير شود و مهارت هاي عادي زندگي را فرا نگيرد. در حالي كه ديده شده اين كودكان اجتماعي تر از ساير مردم هستند و بسيار راحت تر مي توانند با ديگران ارتباط برقرار كنند. در واقع اگر كودكي گوشه گير و منزوي بود و اين مسئله تداوم داشت بايد مشكوك شويم كه شايد هوش او كافي نيست يا مبتلا به بيماري رواني و رفتاري از جمله اوتيسم (درخودماندگي) باشد. بنابراين همه چيز كودكان تيزهوش نويدبخش است. آنها راجع به مسائل زندگي هم ديدگاه هاي جالبي را عنوان مي كنند. دلشان مي خواهد از هر چيزي سردر بياورند. براي نمونه مي توانند ساعت ها به حركت مورچه ها يا جنبش برگ هاي يك درخت و يا طلوع و غروب خورشيد نگاه كنند. اين كار براي آنان بسيار جالب است.
آنان در مسائلي كه از نظر ديگران ساده و بديهي و عادي است مي توانند ساعت ها بررسي و تفحص كنند و در واقع گفته مي شود كه دانشمندان و هنرمندان كودكان باهوشي هستند كه توانمندي هاي دوران كودكي شان يعني «كنجكاوي» خود را حفظ كرده اند. يك دانشمند هميشه همواره در تلاش براي يافتن پاسخ سؤالات خود است. او مي خواهد روابط بين اشياء را كشف كند. او دنياي خيالي مي سازد و شخصيت هاي خيالي مي آفريند. اين كودكان تمايل زيادي به فعاليت هاي هنري دارند. والدين بايد اين خصوصيات را در فرزندشان تشويق كنند، زيرا رشته هاي هنري راهگشاي مسيرهاي جديدتري در زندگي آينده آنان است.
براي آشنايي بيشتر با ويژگي هاي اين كودكان و نحوه تربيت آنان گفت وگويي با دكتر فربد فدايي روانپزشك ترتيب داديم تا از اطلاعات ايشان در اين زمينه بهره ببريم
با تشكر از فرصتي كه در اختيارمان گذاشتيد
براي شروع خواهش مي كنم «هوش» را از نظر علمي تعريف كنيد .
اكثر صاحب نظران در تعريف هوش مي گويند: توانايي در حل مسايل و انطباق آن با شرايط تغيير يابنده محيطي افراد باهوش كساني هستند كه مي توانند مسايل و مشكلات جاري را براحتي حل و فصل كنند و خود را با محيط بگونه اي انطباق دهند كه كارها را بخوبي به پيش ببرند.حدود 90 درصد مردم جامعه داراي ضريب هوشي بين 90 تا 110 هستند كه به اين هوش طبيعي گفته مي شود. به هوش بين 70 تا 90 درجه نيز هوش مرزي مي گويند؛ يعني مرز بين هوش طبيعي و عقب ماندگي ذهني. پايين تر از آن نيز عقب ماندگي ذهني است كه درجه هاي خفيف، متوسط و شديد دارد.
افراد داراي هوش مرزي مي توانند دوره ابتدايي را در مدارس عادي منتهي با سختي سپري كنند. اما گذر آنها از دوره ابتدايي به دوره متوسطه كار دشواري است. كودكان داراي عقب ماندگي خفيف ذهني كه داراي هوش بر بين 07-05 هستند، مي توانند در مدارس استثنايي دوران ابتدايي را با زحمت پشت سر بگذارند. اما بيشتر از آن قادر به پيشرفت نمي باشند.
خوب اينها بخش هاي نه چندان خوب قضيه است، اما قسمتهاي خوبي هم وجود دارد؛ يعني به تعداد افراد دچار هوش مرزي و عقب مانده ذهني، ما افراد باهوش و هوشمند و نابغه داريم. يعني كساني كه ضريب هوشي شان بين 021-011 است. افراد باهوش كساني هستند كه هوششان از حد عادي مقداري بالاتر است. هوش بحر بين 031-021را «سرآمد» و از 130 به بالا را «باهوش» مي گويند.
چه رابطه اي بين هوش و نبوغ وجود دارد ؟
- براي داشتن نبوغ درجه حداقلي از هوش بالا ضروري است و آن درجه 130 است. اما نه به اين مفهوم كه همه افراد «باهوش»، نابغه اند.ممكن است فردي با هوش بر 160، نابغه نباشد. بالاترين هوش بري كه در بين افراد نابغه و نام آور جهان حدس زده شده است بالاتر از 180 مي باشد و آن متعلق به شاعر و نويسنده و طبيعيدان آلماني بنام «يوهان ولفگانگ گوته» است. لئوناردو داوينچي نيز هوش بحري در حدود 140 داشته كه البته نابغه نيز بشمار مي رفته است.
در بين هنرمندان ايراني براساس ارزيابي هاي انجام شده، هوش بر حافظ و سعدي نيز بيش از 140 تخمين زده شده است.
در واقع هوش افراد بطور مستقيم از حدود 4 سالگي به بعد قابل سنجش است. يك متخصص با انجام پرسش ها و كارهاي عملي درمي يابد كه كودك متناسب با گروه سني خودش يادگيري و كارآيي فكري دارد يا نه. اگر سن عقلي و سن تقويمي يكي باشد در اين صورت هوش بر طبيعي است. فرمول خاصي براي اينكار وجود دارد:
100*سن تقويمي÷سن عقلي=هوش بحر
به اين ترتيب كودك 6 ساله اي كه قادر به انجام كارهاي يك كودك 8 ساله است. براساس فرمول بالا داراي سن عقلي 8 سال مي باشد و هوش بحرش او را در رده افراد باهوش قرار مي دهد:
125=100*25/1=6÷8
بعضي از محققان مي گويند: داشتن هوش بالا براي فرد مطلقا به اين معني نيست كه او در جامعه از موفقيت برخوردار باشد. آنان معتقدند كه همراه با ضريب هوشي و «هوش بحر» كه به آن «آي كيو» گفته مي شود بهره عاطفي -«اي كيو»- نيز بايد در نظر گرفته شود. منظور آنان اين است كه يك كودك يا يك فرد بزرگسال قادر باشد در برابر دشواريها مقاومت كند و با صبوري بتواند منافع آينده خودش را به منافع كوتاه مدت برتري بدهد. به عقيده محققان، كساني كه از چنين ويژگي هايي برخوردارند، در جامعه و در زندگي موفق ترند. هر چند كه ممكن است در كارهاي علمي پيشرفت زيادي نداشته باشند.
چگونه مي توان كودكان باهوش را شناسايي كرد؟
- پدر و مادر اولين كساني هستند كه متوجه رشد حركتي، رشد كلامي و كارهاي ذهني فرزند خود مي شوند. رشد زودرس حركتي، كلامي و ذهني از ويژگي هاي كودكان داراي هوش بالا است. اين كودكان مستقل تر از ساير بچه هاي هم سنشان هستند و كنجكاوي هاي بيشتري نسبت به محيط اطرافشان از خود نشان مي دهند.البته سن هوش انسان تا 15 سالگي افزايش پيدا مي كند بنابراين آزمون هوشي افراد 15 ساله و بالاتر يكسان است.كودكان تيزهوش كنجكاوترند. مرتب راجع به مسائل مختلف سؤال مي كنند. يك كودك تيزهوش وقتي در مورد مورچه سؤال مي كند از والدين خود توضيح كاملي درباره نحوه زندگي آنان مي خواهد. آنان مي خواهند به عمق مسائل فرو بروند. كودكان تيزهوش با توجه به اين كه قدرت فراگيري بالايي دارند ممكن است با كودكان عادي همسال خود خيلي احساس هماهنگي نكنند. بنابراين مايلند كه با افراد بزرگتر نشست و برخاست نمايند. افراد بزرگتر هم آنها را كمتر مي پذيرند. بنابراين، اين خطر وجود دارد كه كودكان هوشمند تا اندازه اي احساس سرخوردگي و عدم رضايت كرده و منزوي بشوند. اما جاي نگراني نيست؛ زيرا اينها كاملا موقتي است. به اين ترتيب كه اين بچه ها با توجه به هوش بالايي كه دارند بزودي مي آموزند راه هايي براي برقراري ارتباط بهتر با ديگران پيدا كنند.اغلب والدين اين كودكان نگران اين مسئله هستند كه مبادا فرزندشان گوشه گير شود و مهارت هاي عادي زندگي را فرا نگيرد. در حالي كه ديده شده اين كودكان اجتماعي تر از ساير مردم هستند و بسيار راحت تر مي توانند با ديگران ارتباط برقرار كنند. در واقع اگر كودكي گوشه گير و منزوي بود و اين مسئله تداوم داشت بايد مشكوك شويم كه شايد هوش او كافي نيست يا مبتلا به بيماري رواني و رفتاري از جمله اوتيسم (درخودماندگي) باشد. بنابراين همه چيز كودكان تيزهوش نويدبخش است. آنها راجع به مسائل زندگي هم ديدگاه هاي جالبي را عنوان مي كنند. دلشان مي خواهد از هر چيزي سردر بياورند. براي نمونه مي توانند ساعت ها به حركت مورچه ها يا جنبش برگ هاي يك درخت و يا طلوع و غروب خورشيد نگاه كنند. اين كار براي آنان بسيار جالب است.
آنان در مسائلي كه از نظر ديگران ساده و بديهي و عادي است مي توانند ساعت ها بررسي و تفحص كنند و در واقع گفته مي شود كه دانشمندان و هنرمندان كودكان باهوشي هستند كه توانمندي هاي دوران كودكي شان يعني «كنجكاوي» خود را حفظ كرده اند. يك دانشمند هميشه همواره در تلاش براي يافتن پاسخ سؤالات خود است. او مي خواهد روابط بين اشياء را كشف كند. او دنياي خيالي مي سازد و شخصيت هاي خيالي مي آفريند. اين كودكان تمايل زيادي به فعاليت هاي هنري دارند. والدين بايد اين خصوصيات را در فرزندشان تشويق كنند، زيرا رشته هاي هنري راهگشاي مسيرهاي جديدتري در زندگي آينده آنان است.
كمال طلبي اين بچه ها را چگونه مي توان كنترل كرد؟
- كودكان تيزهوش دلشان مي خواهد بيشتر بدانند و چون از مسائل آگاهي بيشتري دارند، از اين رو توقعات و خواسته هايشان نيز به همان نسبت بيشتر است. آنان به علت هوش بالايشان محدوديت ها را بهتر مي پذيرند. به طور كلي بايد گفت: معمولا والدين داراي فرزند تيزهوش در كنار آمدن با آنان دشواري زيادي ندارند. مشكل در مورد كودكاني است كه از هوش بالايي برخوردار نيستند. آنان به طور ناخودآگاه تمايل دارند كه اين نقص خودشان را با داشتن امكانات ظاهري بيشتري جبران كنند. براي نمونه از والدين خود تقاضاي لباس و كفش هاي گرانقيمت مي كنند. در حالي كه كودك باهوش به اين چيزها توجه زيادي ندارد. براي او كاركرد اشياء مهم است نه ظاهر آنها. بنابراين يك لباس براي آن اندازه جذاب نيست كه احيانا داشتن يك خودنويس ممكن است برايش جالب باشد. او رفتن به موزه را به رستوران ترجيح مي دهد و... بنابراين والدين به راحتي مي توانند با بچه هاي تيزهوش كنار بيايند.براي تربيت اين كودكان چه فاكتورهايي را بايد در نظر گرفت؟
- بايد توجه كرد كه اين كودكان به خاطر هوش بالايشان در يك محيط مصنوعي قرار نگيرند. ديدگاه امروزي در مورد تعليم و تربيت كودكان، ديدگاه يكپارچه سازي و انسجام است. اين ديدگاه مي گويد: تمامي كودكان بايد در جامعه با يكديگر منسجم شوند. بنابراين بهتر است از همان دوران مدرسه كودكان داراي ضرايب هوشي پايين تر در كنار كودكان عادي تحصيل كنند كه البته اين شامل كودكان كم بينا و كم شنوا نيز مي شود.و همين طور كودكاني كه هوش بالاتري دارند بهتر است در كنار كودكان عادي درس بخوانند. ديدگاه جداسازي كودكان مدتهاست كه از نظر علمي و اخلاقي و انساني مردود شناخته شده است. در واقع حق نداريم با آنان شبيه به ابزار رفتار كنيم و بگوييم كه اينها به علت داشتن هوش بالاتر مستحق تربيت بهتري هستند تا در آينده از تربيت آنان بهره بيشتري ببريم.همه كودكان چه باهوش و چه كم هوش انسان هستند و در درجه اول ما بايد شأن و كرامت انساني را كه خداوند در وجود هر انساني به وديعه گذاشته براي همه اقشار رعايت كنيم. نه كودك كم هوش به خاطر هوش كم خود بايد سرزنش شود و نه كودك باهوش به خاطر هوش خدادادي اش بايد مورد ستايش قرار بگيرد. آنها بايد بفهمند كه تفاوت انسان ها دليل بر تفاخر و تمايز آنها نيست. هوش در صورتي ارزش پيدا مي كند كه در جهت رفاه موجودات ديگر مورد استفاده قرار بگيرد. يك فرد باهوش نبايد خود را از ديگران جدا كند. او بهتر از هركسي مي تواند با ديگران همدلي كند و خودش را جاي آنان قرار دهد. او هيچ وقت اطرافيانش را به خاطر نارسايي هايي كه در وجودشان هست سرزنش نمي كند. در حاليكه افراد داراي هوش پايين به افراد ديكتاتور و ستمگري تبديل مي شوند كه فكر مي كنند همه بايد مثل آنان فكر كنند.افراد باهوش هميشه مهربان هستند و خود را به خاطر برآورده شدن نيازهاي ديگران در درجه دوم قرار مي دهند.همانطور كه در ابتدا اشاره كردم رشد عاطفي در صورت ارتباط با ديگران حاصل مي شود. تنها از اين طريق مي توان از نحوه زندگي افراد و خواسته هايشان مطلع شد. جدا كردن اين كودكان از ديگران نوعي احساس خودبزرگ بيني در آنان به وجود مي آورد. بدترين آفتي كه يك انسان ممكن است به آن مبتلا شود.والدين براي تربيت فرزند تيزهوششان نياز به چه ابزاري دارند؟
مغز انسان در اثر محرك هاي محيطي رشد مي كند بنابراين هرچقدر كه پدر و مادر محيط غني تري از جهت آموزش و پرورش براي فرزندشان به وجود بياورند كودك احتمال رشد هوشي بيشتري خواهد داشت.براي نمونه با او حرف بزنند به سؤالات او پاسخ دهند. برايش كتاب بخوانند، او را به گردش ببرند و جانوران مختلف را به او نشان بدهند. از كودك بخواهند كه با آنها صحبت كند. راجع به مسايل عملي صحبت كنند. موسيقي كلاسيك تأثير زيادي در رشد هوشي افراد دارد تمامي اينها در پرورش استعداد اوليه كودك نقش زيادي دارد.خوشبختانه كشور ما از جمله كشورهايي است كه در آن به كتاب هاي كودكان توجه زيادي مي شود. در واقع حتي گروه هاي سني مختلف هم حتي براي خودشان كتاب دارند اين طبقه بندي ها كاملا علمي است. يعني توصيه مي كنم كه والدين با توجه به طبقه بندي سني كتاب ها، آن را انتخاب كنند. اما مهم تر از هر كتابي، ارتباط با والدين و با همسالان ديگر است. پدر و مادر نبايد فرزندشان را به امان خدا و جلوي تلويزيون رها كنند. بلكه بايد با آنها گفت وشنود داشته باشند. گفت وشنود، يك ارتباط دو جانبه است كه موجب رشد بيشتر فكري مي شود. وقتي ما با كسي از نزديك صحبت مي كنيم هم چشمان ما حركت مي كند، هم گوش ما و هم ساير حواس ما در آن جا ارتباط دارند. در حالي كه ارتباط با تلويزيون يك ارتباط دو سويه است. چون فقط گوش و چشم كار مي كند. تعاملي نيست كه روي ما تأثير بگذارد يا برعكس.علت خودكشي برخي از اين كودكان در سن بلوغ چيست ؟
علتش اين است كه والدين با گمان اينكه كودك باهوش آنها بايد در شرايطي جدا از بچه هاي ديگر پرورش پيدا كند آنها را از يك زندگي عادي محروم مي كنند. در حالي كه اين بچه دلش مي خواسته بازي هم بكند بنابراين اين كودك دچار بحران عاطفي شده احساس تنهايي كرده و واقعاً اين مسئله ديده مي شود كه كودكان باهوشي كه مربيان فهميده اي ندارند ممكن است متأسفانه فشار زيادي بر آنها وارد شود و از جامعه جدا شوند. احساس كنند كه تك افتاده اند و كسي را ندارند كه با آنان صحبت كند. رشد هوشي و عاطفي خيلي خوبه كه همزمان با يكديگر انجام بشه