احزاب برخاسته از شکاف فرادستان/ کارگران

احزاب برخاسته از مبارزات طبقاتی مهم ترین احزاب سیاسی در جوامع غربی به شمار می روند. همان گونه که پیش تر آمد، شکاف فرادستان و کارگران پس از انقلاب صنعتی در جوامع غرب ایجاد شد. در یک سوی این شکاف، گروه
چهارشنبه، 27 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
احزاب برخاسته از شکاف فرادستان/ کارگران
 احزاب برخاسته از شکاف فرادستان/ کارگران

 

نویسنده: حجت الله ایوبی




 

احزاب برخاسته از مبارزات طبقاتی مهم ترین احزاب سیاسی در جوامع غربی به شمار می روند. همان گونه که پیش تر آمد، شکاف فرادستان و کارگران پس از انقلاب صنعتی در جوامع غرب ایجاد شد. در یک سوی این شکاف، گروه بزرگ کارگران و کسانی قرار دارند که جز نیروی کار چیز دیگری ندارند و فقر و مشکلات خود را نتیجه ی ثروت اندوزی صاحبان ثروت و سرمایه می دانند. این شکاف ماهیت اقتصادی و اجتماعی دارد و عامل اصلی اختلاف و گسست مسائل اقتصادی است. البته، این سخن به این معنا نیست که شکاف میان طبقه ی کارگر و فرادستان، فاقد هرگونه بعد ایدئولوژیکی و فرهنگی است. چرا که احزابی که از حقوق کارگران و لایه های پایین اجتماع دفاع می کنند از مسائلی نظیر ترقی و پیشرفت اجتماعی، آزادی بیان، عدالت اجتماعی و مانند آن نیز دفاع می کنند. با وجود این، ویژگی اصلی این شکاف، اقتصادی بودن آن است. دو خانواده ی حزبی برخاسته از این شکاف ها عبارت اند از: خانواده ی احزاب فرادستان و خانواده ی احزاب کارگری.

احزاب هواداران فرادستان

احزابی را که سیلر احزاب فرادستان می نامد، همان احزاب محافظه کار و یا احزاب بورژوازی هستند. مهم ترین احزاب عضو این خانواده احزاب لیبرال و احزاب محافظه کارند. این دو حزب در گذشته در برابر هم بودند و با یکدیگر در پیکار و نبردی به سر می بردند. پس از تشکیل احزاب سوسیالیست و به ویژه با به وجود آمدن احزاب کمونیست، این دو دسته از احزاب با یکدیگر هم پیمان شدند و جبهه ی متحدی را در برابر احزاب دست چپی تشکیل دادند. اختلاف میان این دو دسته از احزاب سیاسی همچنان در بسیاری از جوامع دیده می شود. محافظه کاران سخنگوی اشراف، اریستوکرات ها و صاحبان صنایع بزرگ و بورژوازی هستند، در صورتی که لیبرال ها خود را سخنگوی طبقات پایین تر و خرده بورژواها می دانند. پس از تشکیل احزاب کارگری، شکاف دیگری در این خانواده به وجود آمد و رادیکال های این خانواده به حمایت از کارگران پرداختند. احزاب رادیکال احزابی هستند که با حفظ پایگاه اجتماعی خود به احزاب کارگری نزدیک ترند. با وجود این، در زمان انتخابات این سه دسته از احزاب سیاسی به هم نزدیک می شوند. سیلر احزاب دموکرات مسیحی را جزو چهارمین دسته از احزاب این خانواده می داند و بر این اعتقاد است که در کشورهایی که این احزاب فعال اند، احزاب طبقاتی اهمیت خود را از دست می دهند (سیلر، 1986: 41).
باز هم به کارگیری نظریه ی موریس دوورژه می توان این احزاب را به گونه ی دیگری نیز دسته بندی کرد. احزاب اکثریتی، احزابی هستند که یا اکثریت کرسی های پارلمانی را در اختیار دارند یا وضعیت آنها به گونه ای است که امید فراوانی برای کسب اکثریت کرسی ها دارند. از این احزاب می توان در نظام های دو حزبی سراغ گرفت و حزب محافظه کار انگلستان نمونه ی بارزی از این دسته از احزاب سیاسی است. در این کشور، به دلیل نظام دو حزبی و به ویژه نظام انتخاباتی اکثریتی یک مرحله ای، آرایش نیروهای سیاسی به گونه ای است که حزب محافظه کار، تنها سخنگوی مهم طبقه ی بورژوا و به تعبیر روکان فرادستان است. در مقابل، در کشورهایی که دارای نظام چند حزبی و نظام انتخاباتی تناسبی هستند، در اردوگاه احزاب این خانواده اختلافات فراوانی وجود دارد و احزاب بورژوازی کمتر به صورت احزاب اکثریتی ظاهر می شوند و می توان آنها را احزاب پراکنده و متفرق نامید. همان گونه که اشاره شد، ظهور احزاب کارگری باعث ایجاد انشعاب هایی در اردوگاه این احزاب شد و سه جریان مختلف در درون این جریان شکل گرفت که عبارت اند از: راست سنتی، و راست لیبرال و میانه و رادیکال ها. راست سنتی سخنگوی خواست و اراده ی بازرگانان و صاحبان زمین و به سختی مخالف سندیکاها و حزب کمونیست است. حزب رادیکال فرانسه نمونه ی آشکاری از احزاب دست راستی سنتی است. دومین دسته از احزاب این خانواده در کشوری مانند دانمارک، بیشتر سخنگوی کشاورزان و اقشار مذهبی هستند. سومین دسته از این احزاب، یعنی راست رادیکال به سمت احزاب کارگری گرایش دارد و از منافع کارگران دفاع می کند. لیبرال های رادیکال گاهی، حتی از احزاب کمونیست نیز پشتیبانی کرده اند و در برخی از انتخابات با آنها هم پیمان شده اند.
این دسته از احزاب، بیشتر در کشورهایی که شکاف های طبقاتی در آنها فعال باشد، از هواداران کافی برخوردارند. در مقابل، در کشورهایی چون ایتالیا و کشورهای بن لوکس (لوکزامبورگ، بلژیک و هلند) که شکاف مذهبی کلیسا/ دولت در آن فعال است، شکاف های طبقاتی غیرفعال اند و احزاب طبقاتی از پایگاه اجتماعی مناسبی برخوردار نیستند. در این کشورها پیکارهای طبقاتی در مقابل پیکارهای مذهبی رنگ می بازد و احزاب دموکرات مسیحی سخنگوی اصلی این اردوگاه هستند. همچنین در کشورهایی که شکاف های قومی فعال است، شکاف های اقتصادی رنگ باخته و غیرفعال می شود. با توجه به ماهیت فراطبقاتی شکاف های فرهنگی، اختلاف طبقاتی به حاشیه رانده می شود. در چنین شرایطی، امکان چندقطبی شدن جامعه و بارشدن شکاف ها بر هم وجود دارد که دوورژه از آن به «دوئالیسم پرتنش» یاد می کند (دوورژه، 1971: 57).
در اردوگاه احزاب فرادستان راست های افراطی را نیز می توان جای داد. راست های افراطی مواضع تندی در برابر سوسیالیست ها و به ویژه کمونیست ها دارند و خود را بیانگر خشم صاحبان صنایع دستی و خرده بورژوازی می دانند (سیلر، 1996: 51).

هواداران و حقوق بگیران و فرودستان

احزابی که در خانواده ی کارگری تعریف می شوند خود را پشتیبان جنبش های سندیکایی و کارگری می دانند و بر طبقه ی کارگر و سندیکاها تکیه دارند. مناسبات با کنگره ی بین الملل حزب کمونیست و به طور مشخص نقش حزب کمونیست شوروی مدت ها احزاب کارگری را در اروپا به جان هم انداخت و در بسیاری از کشورها موجب جدایی کمونیست ها از سوسیالیست ها شد (همان منبع، ص 19). احزاب کارگری خود را سخنگوی کارگران و لایه های اجتماعی ای می دانند که سرمایه ای جز نیروی کار ندارند. حقوق بگیران دولتی و کارمندان بخش های خصوصی نیز از پشتیبانی این احزاب برخوردار هستند.
همان گونه که آمد، انقلاب صنعتی شکاف عمیقی در جوامع صنعتی پدید آورد و کارگران و حقوق بگیران را در برابر صاحبان ثروت و سرمایه قرار داد. این شکاف به یکی از مهم ترین مشکلات اجتماعی و سیاسی در غرب تبدیل شد و رقابت های اصلی سیاسی بر این محور سازمان یافت.
در این جناح نیز دسته بندی های گوناگونی رخ داد. عامل اصلی این دسته بندی ها برداشت های متفاوتی است که احزاب و جریانات مختلف فکری این جناح از سوسیالیسم دارند. سوسیالیست ها به جریان های گوناگونی مانند سوسیالیست های ایدئالیست، سوسیالیست های علم گرا، سوسیالیست های معنوی و مادی، سوسیالیست های ازادی خواه و جمع گرا تقسیم شدند. نحله های مختلفی که درون مکتب سوسیالیسم شکل گرفت، انشعاب های مختلفی را در اردوگاه احزاب دست چپی موجب شد و احزاب مختلفی که همه عضو خانواده ی بزرگ احزاب کارگران و اقشار کم درآمدند، شکل گرفتند. مهم ترین اعضای این خانواده را احزاب زیر تشکیل می دهند.

احزاب کارگری الگوگرفته از حزب کارگر انگلستان

این احزاب از درون سندیکاهای کارگری برخاستند و به همین سبب دوورژه آنها را غیرمستقیم می نامید. حزب کارگر انگلستان نمونه ی آشکار چنین احزابی است. در این حزب سندیکاها عضویت حزب را پذیرفته و افراد با واسطه ی سندیکا به عضویت حزب درمی آیند. این احزاب خود را نماینده و سخنگوی طبقه ی کارگر دانسته و پلورالیسم و پراگماتیسم مهم ترین مبانی ایدئولوژیک آنها را تشکیل می دهد. همان گونه که آمد الگوی اصلی این احزاب حزب کارگر انگلستان است. این حزب در 1901 از به هم پیوستن اتحادیه ها و سندیکاهای مختلف کارگری پدید آمد و در 1906 این نام را برای خود برگزید. در 1913 اتحادیه سندیکاهای کارگری انگلستان به سندیکاها اجازه داد کمک های مالی در اختیار حزب کارگر قرار دهند. این موضوع موجب نیرومندی حزب و قدرت هرچه بیشتر آن شد. همکاری های اتحادیه ی کارگری و کمک های مالی سندیکاها موجب شد حزب کارگر به سرعت گسترش یافته و به حزب قدرتمند و تعیین کننده ای در انگلستان تبدیل شود (کاواناگ (1)، 1995). از آنجایی که سندیکاها هزینه های حزب کارگر را تأمین می کنند، رهبران سندیکاها نفوذ فراوانی بر رهبران حزبی دارند و احزاب به شدت تحت سلطه و نفوذ سندیکاها هستند.
حزب کارگر انگلستان که در اواخر قرن نوزدهم تشکیل شد، دکترین انجمن فابین را مبنای کار خود قرار داد. این حزب را می توان نمونه ی بارزی از یک حزب سوسیال دموکرات دانست. حزب کارگر در 1945 در کشور انگلستان قدرت را به دست گرفت و گذار آرام از سرمایه داری به حمایت های دولتی را در برنامه های خود قرار داد. توزیع عادلانه ی ثروت، عدالت اجتماعی و از بین بردن شکاف طبقاتی مهم ترین شعارهای این حزب را در این دوران تشکیل می داد. آتیلی، نخست وزیر وقت و رهبر حزب، برخی از خدمات عمومی و صنایع بزرگ، مانند بانک انگلستان و حمل و نقل را ملی و حمایت از اقشار کم درآمد را جزو برنامه های اصلی خود اعلام کرد.
سیاست های آتیلی برگرفته از برنامه های حزب کارگر بود. این حزب در 1918 در 26 بند برنامه های خود را اعلام کرد که برای آشنایی با اهداف اساسی این حزب به برخی از آنها اشاره می شود. برخی از مهم ترین برنامه های اعلام شده از سوی حزب عبارت اند از:
1. تعیین حداقل حقوق و دستمزد برای کلیه ی کارگران و حقوق بگیران.
2. ملی کردن صنایع بزرگ و اساسی کشور از راه های دموکراتیک و آغاز این فرایند با ملی کردن صنایع ذغال زسنگ، الکتریسیته و حمل و نقل.
3. توزیع عادلانه ی ثروت از راه گرفتن مالیات.
4. ایجاد فرصت برابر برای همگان، به ویژه در آموزش و پرورش (شارلت، 1922: 21-22).
حزب کارگر انگلستان برخلاف احزاب دست چپی و کارگری اروپا، معتقد به اصول و ارزش های مذهبی است و هرگز ضد روحانیت و ضد کلیسا تعریف نمی شود (همان، ص 38). دشمنی دیرینه و سنتی این حزب با حزب کمونیست از دیگر خصیصه ها و تفاوت های بنیادین این حزب با دیگر احزاب مشابه در اروپاست. پایه گذاران و رهبران این حزب به پای بندی به اصول مذهبی مشهورند. (2) اما در دیگر کشورهای اروپایی مبارزه با کلیسا و مذهب از اصلی ترین برنامه های احزاب کارگری است. حزب کارگر انگلستان یکی از نمونه های بارز و برجسته ی احزاب کارگری و مدافع حقوق بگیران در اروپاست. احزاب بسیاری در اروپا ساختار و برنامه های این حزب را الگوی کار خود قرار داده اند و از آن الهام گرفته اند.

احزاب سوسیالیست

یکی از مهم ترین احزاب، احزاب سوسیالیست است. سوسیالسم معمولاً به عنوان دوران مقدماتی و مرحله ی گذار به مارکسیسم تعریف می شود. احزاب سوسیالیست در روزگار رونق اندیشه های کمونیستی و پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی زمینه سازان کمونیسم به شمار می آمدند و وظیفه ی اصلی آنها آماده سازی جامعه برای حکومت پرولتاریا بود. احزاب دموکرات سوسیالیست از احزاب بسیار مهم اروپای غربی اند و در بسیاری از این کشورها برای سالیان طولانی حکومت را در اختیار گرفته بوده اند. احزاب سوسیالیست بر خلاف احزاب کمونیست و برخلاف حزب کارگر انگلستان از جنبش سندیکالیسم کمی فاصله می گیرند و دارای سازمانی به مراتب منعطف تر از حزب کمونیست اند. از جمله ویژگی های این احزاب گرایش های روشنفکرانه ی رهبران حزبی آن است. این احزاب را برخی از متخصصان احزاب سیاسی در خانواده ی احزاب عقیدتی قرار می دهند. چراکه این احزاب بر برخی از اصول روشنفکری مانند سکولاریسم، حقوق بشر و مانند آن پافشاری می کنند (همان منبع، ص 26).
برخی از نویسندگان مانند ژان لوگاند (3) بر این باورند که اندیشه ی سوسیالیسم قدمتی بیش از احزاب سوسیالیست دارد، چرا که بشر همواره در تلاش بوده تا سرنوشت خویش را به دست گیرد و در اداره ی جامعه سهیم باشد. این جهت گیری سیاسی از دیدگاه لوگاند مهم ترین اصل فکری احزاب سوسیالیست را تشکیل می دهد. از این دیدگاه، سوسیالیسم قبل از اینکه نوع خاصی از حکومت باشد، نگرشی نسبت به جامعه ی بشری محسوب می شود و راهکارهایی برای تغییر و تکامل جوامع ارائه می کند.
محققان دیگر نظیر سدیلوت نیز بر این باورند که سوسیالیسم کهن سال تر از احزاب سوسیالیست است. از دیدگاه سدیلوت نگرش سوسیالیستی ریشه در دوران تشکیل نخستین جوامع بشری دارد (سدیلوت (4)، 1977: 4). همان گونه که بیشتر محققان آورده اند آنچه مبنای نگرش و اندیشه ی سوسیالیسم را تشکیل می دهد، پدیده ای کهن و قدیمی است، اما مکتب سوسیالیسم پدیده ای است که ریشه در قرن هیجدهم دارد. برای اولین بار واژه سوسیالیسم در قرن هجدهم وارد ادبیات جوامع غربی شد. صفت سوسیالیست از قدمت کمتری نسبت به واژه ی سوسیالیسم برخوردار است. نخستین بار در 1831 در فرانسه و در 1832 در انگلستان، سوسیالیست به عنوان صفتی برای تشکل های سیاسی، افراد و جناح ها مورد استفاده قرار گرفت. در ادبیات لاتین واژه ی «سوسیو» به معنای همراه، یار و رفیق است. بنابراین، سوسیالیسم به معنای گسترده ی آن اگرچه پدیده ای کهن به شمار می رود، به عنوان یک جریان سیاسی و به ویژه تشکل حزبی پدیده ای نه چندان قدیمی است و ریشه در دوران جدید دارد. همان گونه که پیش تر آمد، احزاب سوسیالیستی در پی انقلاب صنعتی پدید آمدند. در کشور انگلستان، روبرت اونز (5) نخستین کسی است که خود و هوادارانش را سوسیالیست نامید. اونز، سوسیالیسم را نقطه ی مقابل جامعه ی فردگرا و دشمن حاکمیت پول و سرمایه می دانست و بر این عقیده بود که جامعه می بایست بر اساس اولویت دادن به تعاون و همکاری شکل گیرد و توزیع عادلانه ی ثروت و عدالت اجتماعی از وظایف اساسی دولت است. او نظام سوسیال (6) را نظام مطلوب می دانست. اونز در 1836 نشریه ای به نام مجله ی دو دنیا را به چاپ رساند و در آن افکار و اندیشه های سوسیالیستی را گسترش داد. از این پس سوسیالیسم به معنای جدیدش بر سر زبان ها افتاد و نه تنها در عرصه ی سیاست، بلکه در عرصه های دیگر نیز صفت «سوسیال» و «سوسیالیست» به کار رفت. در همه ی این موارد سوسیالیسم به معنای اصالت دادن به جمع در مقابل مکتب اصالت فردی است. اخلاق اجتماعی یکی از کلیدواژگان سوسیالیست هاست که به معنای در نظر گرفتن مصالح جمعی است. برخی در وصف سوسیالیست هاست که به معنای درنظر گرفتن مصالح جمعی است. برخی در وصف سوسیالیسم گفته اند، سوسیالیسم عبارت است از: «محکومیت قانون جنگل و قانون سلطه ی قوی ترها بر ضعیفان، حمایت از محدودیت مالکیت فردی و دفاع از همبستگی اجتماعی و کارگران» (بسباخ، 1994: 9) (7).
افکار و عقاید سوسیالیستی به سرعت در اروپا گسترش یافت و طرفداران فراوانی پیدا کرد. احزاب سوسیالیست در کشورهای مختلف اروپا تشکیل شدند و بسیاری از روشنفکران را به سوی خود کشاندند. خاستگاه اجتماعی این احزاب را طبقات کارگر و حقوق بگیران و صاحبان صنایع کوچک تشکیل می دادند. خلاصه آنکه سوسیالیسم خود را راهی میانه بین افراط کاپیتالیسم و تفریط مارکسیسم می دانست.

احزاب سوسیال دموکرات

سوسیال دموکراسی یکی از جریان های فکری و سیاسی مدافع کارگران و حقوق بگیران است. درباره ی مهم ترین ویژگی این جریان دو دیدگاه کمی متفاوت با یکدیگر وجود دارد. برخی سوسیال دموکرات ها را در جناح راست سوسیالیست ها قرار می دهند، چرا که برخلاف جریان های تندرو، این جناح ضمن حمایت از کارگران و اقشار کم درآمد، معتقد به تغییرات تدریجی است و نظام سیاسی- اقتصادی سرمایه داری را می پذیرد. از این دیدگاه، سوسیال دموکراسی مساوی با اصلاح طلبی است. سوسیال دموکرات ها بر این باورند که تنها با اصلاحات و نه انقلاب است که کارگران می توانند به خواسته های خود برسند و اقدامات تند و انقلابی را محکوم می کنند. دیدگاه دیگر، سوسیال دموکراسی را ساختار حزبی و سندیکایی خاصی می داند که دفاع از حقوق کارگران را سرلوحه ی کار خود قرار می دهد. این جریان سیاسی فردای انقلاب 1848 در کشور فرانسه متولد شد و نخستین حزب سوسیال دموکرات فرانسه در فوریه ی 1849 در این کشور پا به عرصه ی وجود گذاشت.
نخستین حزب سوسیال دموکرات آلمان، در 1875 به وجود آمد. شعار اصلی این حزب «انقلاب اجتماعی بر اساس اصول «دموکراسی» بود. رهبران سوسیال دموکرات بر این باور بودند که باید ارزش ها و اصول دموکراسی را با دگرگونی و تحول خواهی سازگاری بخشند. حزب سوسیال دموکرات آلمان مورد توجه روشنفکران و فعالان سیاسی در اروپا قرار گرفت و احزاب متعددی در اروپا با این نام به وجود آمدند. این احزاب مقابله با نظام سرمایه داری، دموکراسی سیاسی و تقویت همبستگی در سطح بین المللی را سه هدف اصلی خود اعلام کردند. پس از انقلاب اکتبر 1917، اصلاح طلبان سوسیالیست خود را سوسیال دموکرات می نامیدند. در نتیجه سوسیال دموکراسی به عنوان جریان اصلاح طلب جناح چپ به شمار می آمد و برخلاف کمونیست ها و سوسیالیست ها، این جریان خود را به اصول دموکراسی و تغییر از راه اصلاح و نه انقلاب پای بند می دید.
در دهه ی بیست، پارلمانتاریسم، انتخابات، احترام به آرای عمومی و پیروزی از راه انتخابات و مهم ترین شعار سوسیال دموکرات ها بود. این احزاب با خشونت طلبی مخالف بودند و تنها راه مشروع برای رسیدن به قدرت را پیروزی از راه انتخابات می دانستند. بعد از جنگ جهانی دوم، به تدریج شکاف بین سوسیال دموکرات ها و تندروهای جناح چپ افزایش یافت و مبارزه با اصول کمونیستی مانند مالکیت دولتی ابزار تولید، جزو مهم ترین شعارهای این احزاب درآمد. از دهه ی شصت به بعد، این احزاب به عنوان احزابی که به پای بندی به سنت سندیکالیسم معروف بودند، تنها راه نجات طبقه ی کارگر را تقویت سندیکاها می دانستند و سازمان و تشکیلات آنها نمونه ی بارزی از احزاب عوام (توده) بود. سوسیال دموکرات ها با اینکه پشتیبان طبقه ی کارگر بودند، خود را حزب طبقاتی نمی دانستند و می کوشیدند لایه های مختلف اجتماعی را به سوی خود بکشانند (همان منبع، ص 25).

احزاب کمونیست

احزاب کمونیست نمونه ی بارز احزاب مدافعِ حقوق کارگران هستند و خود را حزبی کارگری و طبقاتی به معنای اقتصادی آن می دانند. دانیل لوئی سیلر حزب کمونیست را یک خانواده ی مستقل حزبی نمی داند و آن را انشعابی از خانواده ی جنبش کارگری به شمار می آورد (سیلر، 1986: 133-134). این انشعاب از زمان بین الملل سوم رخ داد. «تمرکزگرایی دموکراتیک» اصل تشکیلاتی و سازمانی حزب کمونیست بود. این احزاب بر انضباط سخت حزبی استوارند و سلسله مراتب شدیدی بر سازمان حزب حکم می راند. با وجود این رسیدن به قدرت در درون سازمان و تشکیلات حزبی تنها از راه دموکراتیک ممکن است. اطاعت از کمیته ی رهبری، اصل مسلم تشکیلاتی است و نمایندگان حزب در پارلمان از هیچ گونه آزادی عملی برخوردار نیستند.
احزاب کمونیست به سرعت دچار انشعاب شدند و سه جریان مختلف در درون این جنبش شکل گرفت. یکی از محورهای شکاف در اردوگاه کمونیست ها، چگونگی ارتباط تشکیلاتی با بین الملل بود. در این باره نظرات مختلفی وجود داشت. سه جریان مختلف را اردوگاه کمونیست ها در برابر هم قرار داد. دسته ی اول مخالفان با بین الملل بودند که پیروی از اتحاد جماهیر شوروی را برنمی تافتند و خواهان آزادی و استقلال عمل بودند. این جناح از 1983 در کشور ایسلند با جناح چپ منشعب شده از احزاب سوسیال دموکرات ائتلاف کرد. این گروه معتقد به استقلال بودند و ارتباط خود را با مسکو قطع کردند. دسته ی دوم خواستار بازسازی احزاب کمونیست بودند و از تجدیدنظر در شیوه های حزب هواداری می کردند. سومین گروه کمونیست های ارتدوکس بودند که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی همچنان به میراث حزب کمونیست وفادار ماندند. این جریان دربرگیرنده ی کمونیست های اصول گرایی است که چشم بر واقعیت ها بستند و تغییری در شیوه های خود ایجاد نکردند و به اصول و شیوه های گذشته مارکسیسم وفادار ماندند (سیلر، 1996: 33).
بنابراین در طبقه بندی سیلر، احزاب طبقه ی کارگر را می توان به دو دسته احزاب کمونیست و غیرکمونیست بخش کرد. احزاب غیرکمونیست خود شامل احزاب سنتی و احزاب مستقل اند. مستقلان دربرگیرنده ی سوسیالیست های ملی گرا، مسیحیان دست چپی، و رادیکال های چپ هستند. احزاب کمونیست را می توان به دو دسته ی پیروان شوروی و کمونیست های معتقد به اروپا نیز تقسیم کرد.

پی‌نوشت‌ها:

1. KAVANAGH.
2. Arthur Henderson, philip snowden et Ramsay Macdonald.
3. LEGAND.
4. SEDILLOT R.
5. Robert owens.
6. Social systeme.
7. BEZBAKH PL.

منبع مقاله :
ایوبی، حجت الله؛ (1390)، پیدایی و پایایی احزاب سیاسی در غرب، تهران: سروش (انتشارات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران) ، چاپ سوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط