گونه‌های نسخ

عده‌ای بر این باورند که در قرآن کریم آیاتی وجود داشته است که هم حکم و هم تلاوت آن نسخ شده است و برای ادعای خود دلیل‌هایی آورده‌اند که به نقد و بررسیِ آن می‌پردازیم:
چهارشنبه، 27 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گونه‌های نسخ
گونه‌های نسخ (1)

 

نویسنده: سیدعبدالرسول حسینی زاده




 

از دیرباز پژوهشگران نسخ را به سه گونه  (1)  تقسیم کرده‌اند:
1. نسخ تلاوت و حکم با هم؛ بدین معنا که آیه‌ی مشتمل بر حکم شرعی به همراه حکمش نسخ شود.
2. نسخ تلاوت با بقای حکم؛‌یعنی الفاظ و تلاوت آیه نسخ شود و حکم آن باقی بماند.
3. نسخ حکم با بقای تلاوت؛‌یعنی حکم شرعیِ آیه نسخ شود، ولی تلاوت آن در قرآن باقی باشد.

نسخ حکم و تلاوت

عده‌ای بر این باورند که در قرآن کریم آیاتی وجود داشته است که هم حکم و هم تلاوت آن نسخ شده است و برای ادعای خود دلیل‌هایی آورده‌اند که به نقد و بررسیِ آن می‌پردازیم:
الف) آیه‌ی تبدیل (2) که از دلایل نسخ است شامل نسخ حکم و تلاوت نیز می‌شود، زیرا همان گونه که در نسخِ حکم و جانشین کردنِ حکم دیگر، تبدیل آیه صدق می‌کند،‌یقیناً در نسخ حکم و تلاوت نیز تبدیل آیه صدق می‌کند. (3)
پاسخ: ممکن است در جواب این استدلال گفته شود، مقصود از تبدیل آیه تغییر حکم آن است، زیرا احکام بر اساس مصالح و مفاسد تغییر می‌کند و نسخ می‌شود وگرنه نسخ تلاوت آیه معنا ندارد. اگر کسی در پاسخ این مطلب بگوید الفاظ تابع معناست و هرگاه حکم آیه‌ای از بین برود، فایده‌ای در باقی ماندنِ تلاوت و الفاظ آن نیست، در جواب می‌گوییم همان گونه که پیش‌تر گفتیم، فایده‌ی آیات قرآن فقط بیان معنا نیست، بلکه علاوه بر آن، نتایجی نظیر: اعجاز، بیان سیر تدریجیِ تشریع و روش تربیتیِ اسلام دارد که با نسخ حکم در تلاوت آیه باقی می‌ماند.
افزون بر این، ممکن است کسی ادعا کند هرچند آیه‌ی تبدیل نسخِ تلاوت و حکم را در برمی‌گیرد، با توجه به این که التزام به این نوع نسخ مساوی با پذیرش تحریف در قرآن است که آیات بسیاری از قرآن، نظیر آیه‌ی «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» (4) آن را رد می‌کند، عموم این آیه با آیه ی حفظ و آیات نفیِ تحریف تخصیص می‌خورد.
به هر حال، هیچ دلیلی بر اثبات این گونه نسخ نداریم، مگر اخبار ضعیفی که هرگز توان اثبات این ادعا را ندارند.
ب) آیه‌ی نسخ (5) که گفته‌اند: دلالت این آیه بر نسخِ حکم و تلاوت، صریح‌تر از آیه قبل است، زیرا در این آیه علاوه بر واژه‌ی «انساء» نیز آمده است و همان گونه که از روایات استفاده می‌شود، مراد از «انساء» نسخِ حکم و تلاوت آیه است. (6)
پاسخ: بر فرض که چنین ادعایی را در تفسیر آیه بپذیریم، حداکثر دلالت آن امکان این گونه نسخ است، نه وقوع آن، چون شرط و جزا پیش از آن دلالت ندارد که اگر شرط محقق شود، جزا نیز تحقق می‌یابد، اما دلالت ندارد که شرط محقق شده تا جزا نیز به دنبال آن تحقق پیدا کرده باشد.
علاوه بر این، به زودی در بحث از «انساء» خواهیم گفت که انساء هیچ ربطی با نسخ تلاوت و حکم ندارد و روایات مورد اشاره همگی ضعیف و بی پایه است.
ج) دلیل دیگری که برای اثبات نسخ حکم و تلاوت آورده‌اند آیه‌ی شریفه‌ی «سَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَنسَى * إِلَّا مَا شَاء اللَّهُ» (7) است که پیش‌تر نقد و بررسی شد.
د) عمده‌ترین دلیلی که بر نسخ تلاوت و حکم آورده‌اند روایتی است که اهل سنت از عایشه گزارش کرده‌اند و با توجه به این که این روایت در صحیح مسلم، که از منابع معتبر آن‌هاست، آمده است مشهور علمای آنان با طرح مسئله‌ی نسخ تلاوت و حکم درصدد توجیه آن برآمده‌اند؛ هم چنین، به نظر می‌رسد تفسیری که از آیه‌ی «نسخ»، «تبدیل» و «اقراء» ارائه کرده‌اند برای توجیه این روایت و روایات دیگری است که در مورد نسخ تلاوت آمده است.
... عن عایشه انّها قالت کان فیما انزل من القرآن «عشر رضعات معلومات‌یحرّمن» ثم نسخن بـ «خمس معلومات» فتوفی رسول الله (صلی الله علیه و‌ آله و سلم) و هنّ فیما‌یقرا من القرآن (8)؛
از عایشه نقل شده است که وی می‌گفت: در آیات قرآن بود: ده بار شیر دادنِ [زنی به فرزند دیگری با شرایط خاص] سبب حرمت می‌شود، سپس با پنج بار شیردادن سبب حرمت می‌شود، نسخ شد و این آیات حتی بعد از درگذشت رسول خدا (صلی الله علیه و‌ آله و سلم) نیز تا مدتی خوانده می‌شد.
در وجه دلالت این روایت گفته‌اند: چون عبارت «عشر رضعات‌یحرمن» در قرآن نیست و عمل به آن هم وجود ندارد، پس مقصود از نسخ، نسخ حکم و تلاوت است. (9)

نقد و بررسی

بر فرض که سند این روایت صحیح باشد، اما خبر واحد است و با خبر واحد قرآن ثابت نمی‌شود، زیرا ثبوت قرآن نیاز به دلیل قطعی دارد تا قرآنیت این جمله ثابت نشود، بحث از نسخِ آن لغو است؛ علاوه بر این، متن این روایت اضطراب دارد، چون همه‌ی بزرگان اسلام بر این باورند که نسخ آیات قرآن از مختصات زمان پیامبر (صلی الله علیه و‌ آله و سلم) است و بعد از آن حضرت، هیچ گونه نسخی واقع نشده است، در حالی که در این روایت آمده است: رسول الله (صلی الله علیه و‌ آله و سلم) از دنیا رفت و بعد از آن حضرت این جملات در قرآن تلاوت می‌شد؛‌یعنی بعد از آن حضرت نسخ شده است و این به اتفاق همه‌ی دانشمندان امری است باطل.‌یکی از پژوهشگران اهل سنت در این باره می‌گوید: استدلال به این حدیث صحیح نیست، زیرا تمام مسلمانان اتفاق دارند که نسخ تلاوت قرآن بعد از رسول الله (صلی الله علیه و‌ آله و سلم) جایز نیست. (10) برای همین، کسانی که این روایت را دلیل بر این گونه نسخ گرفته‌اند درصدد توجیه این جمله برآمده‌اند. (11)
بنابراین، اگر بخواهیم با حسن نیت به این روایت نگاه کنیم، باید گفت: روایتی است از پیامبر (صلی الله علیه و‌ آله و سلم) که عایشه تصور کرده قرآن است. مصطفی زید علاوه بر این روایت، به روایات دیگری نیز برای اثبات این گونه نسخ استناد کرده است (12) كه علاوه بر ضعف سند، متن بسیاری از آن‌ها نیز مضطرب است. برای رعایت اختصار از آوردن آن‌ها پرهیز کردیم.
ه) گروهی ادعای اجماع بر این گونه نسخ کرده‌اند. (13) لکن بسیاری از دانشمندان از دیرباز با این گونه نسخ مخالفت کرده‌اند و این بهترین دلیل بر باطل بودنِ این ادعاست.
زرکشی از قاضی ابوبکر باقلانی در انتصار گزارش کرده است که عده‌ای با این گونه نسخ مخالفت کرده‌اند، زیرا اخباری که در این باره وارد شده است خبرهای واحدی است که با آن قرآن و نسخ آن ثابت نمی‌شود و هیچ گونه حجیتی ندارد. (14)
غزالی نیز از گروهی نقل کرده است که نسخ کلاً ممتنع است. (15)
هم چنین، ابومسلم و گروهی از معتزله، (16) ابن ظفر در‌ینبوع (17)، جریری، (18) سرخسی، (19) عبدالمنعم نمر، (20) محمد سایس، (21) علی حسن عریض، (22) صبحی صالح، (23) محمد غزالی، (24) محمد حمزه، (25) شیخ محمد محمود ندا، (26) عدنان محمد زَرزُور (27) از مخالفان این گونه نسخ‌اند؛ علاوه بر این، عموم دانشمندان شیعه از جمله علامه بلاغی، (28) مظفّر، (29) شعرانی، (30) طباطبائی، (31) آیة‌الله ‌خوئی، (32) سبزواری، (33) مغنیه، (34) استاد فرزانه آیة‌الله ‌معرفت، (35) علامه عسکری، (36) سیدجعفر مرتضی، (37) و جز این‌ها با نسخ تلاوت مخالفت کرده‌اند، حتی جمعی از آنان آن را مساوی قول به تحریف قرآن دانسته‌اند. چگونه با وجود این همه مخالفت می‌توان در این مسئله ادعای اجماع کرد؟!
بر فرض که چنین ادعایی درست باشد باز هیچ ارزشی ندارد، زیرا مستند آن خبرهایی است که از جهت سند و متن ناتوان از اثبات این مطلب است و اینک برای روشن شدن مطلب به‌یادآوری چند نمونه از سخنان دانشمندان درباره‌ی نسخ تلاوت و حکم و روایات آن می‌پردازیم:
1. محمد غزالی در این باره می‌گوید: «سرنوشت قرآن برتر و بالاتر از آن است که درباره‌ی آن چنین اخباری پذیرفته شود. بر فرض که این اخبار درست باشد، به دلیل خبر واحد بودن، قرآن با آن ثابت نمی‌شود؛ چه رسد به آن که این‌ها همگی خبرهای ضعیف است.» (38)
2. سرخسی نیز درباره‌ی این گونه نسخ می‌نویسد: «این گونه نسخ در قرآن قبول مسلمانان نیست... آیه‌ی حفظ (39) دلیل بر باطل بودنِ آن است... و حدیث عایشه صحیح نیست.» (40)
3. جریری ضمن رد این گونه نسخ می‌گوید: «همه‌ی مسلمانان اجماع دارند که قرآن تنها همان چیزی است که به تواتر نقل شده است؛ پس چگونه امکان دارد کسی بگوید این جملات (روایت عایشه) قرآن است؟‌یکی از مشکلات بزرگ خبرهای واحدی است که محدثان نقل می‌کنند که فلان عبارتِ قرآن بوده است و نسخ شده است. این روایات زمینه را برای شک و تردید دشمنان اسلام فراهم کرده است.» (41)
4. صبحی صالح ادعای نسخ تلاوت را جسارت درباره‌ی قرآن می‌داند و معتقد است همه‌ی اخباری که در این زمینه گزارش شده است واحد است و حجّیت ندارد. (42)
5. علی حسن عریض بعد از نقل سخن مصطفی زید در تأیید نسخ تلاوت و حکم می گوید: «من معتقدم که هر آنچه در این موضوع وارد شده است در اثبات قرآن و نسخ آن همگی روایات واحدی است که نمی شود بر آن اعتماد کرد و اصولاً بعضی از این روایات صحیح نیست و چه بسا افترا بر پیامبر (صلی الله علیه و‌ آله و سلم) است و این از مسلّمات نزد همه‌ی علماست که قرآن تنها به تواتر ثابت می شود، نه خبر واحد... بنابراین، منسوخ الحکم و التلاوة از قرآن نیست.» (43)
برخی در جواب این اشکال گفته‌اند: «هرچند ثبوت نزول قرآن نیاز به دلیل‌یقینی و تواتر دارد، ولی در ثبوت نسخ دلیل ظنّی و خبر واحد کفایت می‌کند.» (44)
در جواب می‌گوییم: پژوهشگران اتفاق دارند که اصل نبودنِ نسخ است و تا دلیل قطعی بر نسخ نداشته باشیم، ثابت نمی‌شود؛ علاوه بر این، چگونه در جایی که قرآن بودن ثابت نشده است شما ادعای نسخ آن را دارید؟

ارتباط نسخ تلاوت و حکم با تحریف

گروهی از پژوهشگران بر آن‌اند که اعتقاد به نسخ تلاوت با دیدگاه تحریف قرآن‌یک سان است. آیة‌الله ‌خوئی قدس‌سره در این باره می‌گوید: این دیدگاه مساوی با دیدگاه تحریف قرآن است. (45) هم چنین، حضرت استاد آیة‌الله ‌معرفت (46) و گروهی دیگر از محققان بر این باورند؛ بنابراین، فرضیه‌ی نسخ تلاوت با آیات حفظ تعارض دارد و آن را رد می‌کند، ولی گروه دیگر معتقدند هرچند نسخِ تلاوت به اثبات نرسیده است و هیچ دلیلی بر آن نداریم، لکن ممکن است و ارتباطی با تحریف ندارد.
علامه شعرانی در این باره می‌گوید: «منسوخ التلاوة که چیزی از قرآن پس از آن که تلاوت می‌شد در عهد پیغمبر (صلی الله علیه و‌ آله و سلم) به امر خداوند تعالی نسخ شود نظیر آن که مؤلفی پس از تألیف کتابش تجدیدنظر کرده و بعضی سطور و مطالب آن را محو کند و این نسخ غیر از تحریف است چون اکثر علما نسخِ تلاوت را جایز شمرده‌اند و تحریف را باطل و تحریف آن است که دیگری برخلاف رضای مؤلف در آن تغییری دهد. یکی از علماء معاصر (آیة‌الله ‌خوئی) در مقدمه‌ی تفسیر خویش (البیان) به گمان آن که نسخ تلاوت موجب تحریف قرآن است آن را انکار کرده است و گوید: «هیچ‌یک از علماء شیعه آن را ممکن نشمارند، اما صحیح نیست، چون نسخ تلاوت بر فرض وقوع، از طرف خداوند ارتباط با تحریف مردم ندارد و علماء شیعه غالباً آن را ممکن می‌دانند هرچند وقوع آن ثابت نیست و چنانچه علامه در نهایة الاصول گفته است نادری از معتزله انکار کرده‌اند و از کلام محقق در معارج استفاده می شود و در وقوع آن تردید داشت و آیات منسوخه که نقل می‌کنند، شباهت به قرآن ندارد مانند آیه‌ی رحم.» (47)

نقد و بررسی

بر فرض، با توجه به ظاهر آیه‌ی نسخ و تبدیل و محو و اثبات، نسخ تلاوت ممکن دانسته شود، اما هیچ دلیلی بر وقوع آن نداریم. و تلاش عده‌ای جهت ثابت کردنِ آن برای نجات روایات واحد و ضعیف و حتی جعلی و دروغ، فرو رفتن در ورطه‌ی خطرناک تحریف قرآن است؛ بنابراین، به هیچ وجه این گونه نسخ را نمی‌پذیریم.
مظفر در این باره می‌گوید: «نسخِ تلاوت به تحریف برمی گردد، چون دلیل قطعی ندارد، هرچند دو آیه‌ی تبدیل و نسخ وقوع آن را ممکن می‌داند، ولی صراحت و حتی ظهور در این مطلب ندارد و حداکثر دلالت آن‌ها امکان وقوع این گونه نسخ است.» (48)
به هر روی، مستند تمام کسانی که وقوع این گونه نسخ را پذیرفته‌اند روایات ضعیف و بی پایه‌ای است که حتی ظهور بسیاری از آن‌ها وقوع نسخ بعد از پیامبر (صلی الله علیه و‌ آله و سلم) است و طبیعی است که این گونه ‌اندیشه با نظریه‌ی تحریف قرآن تفاوتی ندارد.

انساء

آیا «انساء» همان نسخِ حکم و تلاوت است؟
گروهی «انساء» را به نسخِ حکم و تلاوت تفسیر کرده‌اند. برای روشن شدن این اصطلاح به بررسی دیدگاه‌های مختلف در مورد آن می‌پردازیم. البته، این پژوهش تنها بر اساس نظریه‌ی کسانی است که واژه‌ی «آیه» را در آیه‌ی 106 بقره به آیه‌ی قرآن و نسخ را به معنای مشهور آن تفسیر کرده‌اند.

«نُنسها» و قرائت‌های مختلف

در مورد عبارت «نُنسها» قرائت‌های زیادی گزارش شده است. حتی برخی‌یازده و بعضی سیزده قرائت درباره‌ی آن نقل کرده‌اند. (49) طبرسی در مجمع فقط به دو قرائت پرداخته است. (50) با توجه به این که این وجوه اجتهادات قرّاء است نه قرآن ما، در این جا فقط به بررسیِ قرائت رایج می پردازیم.

معنای لغوی «ننسها»

این واژه ‌یا از «نسی» است که دو معنا دارد:
الف) نسیان و فراموشی و چیزی را از‌ یاد بردن؛ مانند آیه‌ی شریفه‌ی: «وَاذْكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِیتَ» (51).
ب) ترک کردن؛ مانند آیه‌ی شریفه‌ی «نَسُواْ اللّهَ فَنَسِیَهُمْ» (52)‌یعنی ترکوه فترکهم.
یا از «نسأ» به معنای تأخیر‌انداختن، پس افکندن، واگذاردن. (53) البته، اگر اصل «نُنسها» «نسأ» باشد طبق قاعده باید «نُنسأها» قرائت شود، ولی برخی از محققان در وجه حذف همزه گفته‌اند: بعد از آن که به الف تبدیل شده است به جزمی ساقط شده است؛ (54) در این صورت، دو قرائت معروف آیه: «نُنسها» و «نُنسأها» از نظر معنا تفاوتی ندارد.

دیدگاه‌های مختلف در تفسیر انساء

1. [اگر] هر آیه‌ای را که قرائت می‌کنید نسخ کنیم ‌یا آن را از‌ یادتان ببریم، بهتر از آن ‌یا مثل آن را می‌آوریم. در این تفسیر، «ننسها» از مادّه‌ی نسیان به معنای فراموش کردن گرفته شده است.
فخر رازی می‌گوید: «این تفسیری است که حسن، اصم و بیشتر متکلمان ارائه کرده‌اند و «ننسخ» را بر «نسخِ» حکم بدون نسخ تلاوت و «ننسها» را بر نسخِ حکم و تلاوت با هم حمل کرده‌اند.» (55)
بر این تفسیر اشکال شده است. اگر نسیان شامل پیامبر (صلی الله علیه و‌ آله و سلم) نیز بشود همان گونه که اطلاق آیه دلالت دارد، سبب دور شدن مردم از اطراف آن حضرت می‌شود؛ (56) علاوه بر این، آیه‌ی مورد بحث مدنی است و آیه ی شریفه‌ی «سَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَنسَى» (57) که مکی است نسیان را از پیامبر (صلی الله علیه و‌ آله و سلم) نفی کرده است. با توجه به این که این آیه در مقام تعظیم پیامبر (صلی الله علیه و‌ آله و سلم) است، جمله استثنا (إِلَّا مَا شَاء اللَّهُ) تنها برای‌ یادآوریِ قدرت خداست اما اگر با توجه به دلایل و قرائن «انساء» در این آیه را شامل پیامبر (صلی الله علیه و‌ آله و سلم) ندانیم، اشکال بالا برطرف می‌شود و می‌توان تفسیر مناسبی از آیه‌ی شریفه ارائه کرد؛‌ یعنی هرگاه آیه‌ای را نسخ کنیم (که اطلاق آن شامل نسخ در شریعت اسلام و شرایع پیشین می‌شود) ‌یا آن را از ‌یاد ببریم (که باز اطلاق آن شامل انساء در شریعت اسلام و شرایع پیشین می‌شود؛ مانند بسیاری از احکامی که در شرایع پیشین بود و بر اثر گذشت زمان به بوته‌ی فراموشی سپرده شد) بهتر از آن ‌یا مثل آن را می‌آوریم. هرچند در اسلام برای «انساء» مصداقی پیدا نکردیم و روایاتی که در این باره آمده است، توان اثبات این مطلب را ندارد.
استاد گران قدر حضرت آیة‌الله ‌معرفت رحمه الله در این باره می‌نویسد: «فرق میان نسخ و انساء در آن است که اگر حکم سابق هنوز زنده است شرایط تغییر کرده است و حکم جدید را مقتضی ساختته است، آن را نسخ مستقیم می‌گوییم؛ اما اگر حکم سابق بر اثر گذشت زمان به فراموشی سپرده شده و از ‌یادها رفته ‌یا تحریف شده است، آن را انساء می‌نامیم؛ به این معنا که این حکم از یادها برده شده است. خلاصه در آیه‌ی کریمه می‌فرماید: چه نسخ مستقیم صورت گیرد ‌یا حکم سابق فراموش شده باشد و از نو حکم تازه آورده شود، در هر دو صورت، رعایت اصلح شده است و آنچه به صلاح مردم است بر آنان عرضه می‌شود.» (58)
2. برخی نیز این احتمال را ذکر کرده‌اند که «ننسخ» به معنای «نبدل» باشد به صورتی که شامل هر سه گونه نسخ شود و «ننسها» به معنای «نترکها» باشد؛‌یعنی همان گونه که هست رهایش می‌کنیم و آن را تغییر نمی‌دهیم و معنای آیه این می‌شود: «هر آیه‌ای را که نسخ می‌کنیم بهتر از آن ‌یا مانند آن را می‌آوریم.» (59)

نقد و بررسی

با توجه به این که به اتفاق همه‌ی قرآن پژوهان «او ننسها» عطف بر «مَا نَنسَخْ» است و نیاز به جواب دارد، اگر «ننسها» را به «نترکها» تفسیر کنیم، با جواب شرط که «نأت بخیر منها او مثلها» باشد هم آهنگی ندارد، زیرا معنا ندارد گفته شود: هرگاه آیه‌ای را نسخ نکنیم بهتر از آن ‌یا مانند آن را می‌آوریم. فخر رازی بعد از گزارش این احتمال و نتیجه‌ی آن هیچ اشاره‌ای به «ننسها » و جواب آن نمی‌کند. (60)
3. بعضی دیگر «ننسخ» را به نسخ کردنِ حکم و جانشین کردنِ حکم دیگر به جای آن (نسخ با بدل) و «ننسها» را به نسخِ بدون بدل و جانشین، تفسیر کرده‌اند. (61) آلوسی بعد از گزارش این نظریه می‌گوید: «تخصیص نسخ به این معنا برخلاف معنای لغوی و اصطلاحیِ آن است و نیز معنای حقیقی انساء از‌ یاد بردن است (الاذهاب عن القلوب) و در جایی که معنای حقیقی ممکن باشد مجاز گمراهی است.» (62)
4. تفسیر دیگری نیز حضرت آیة‌الله ‌مکارم- دام ظله العالی- و محققان نویسنده‌ی تفسیر نمونه ارائه کرده‌اند: «ننسها» از مادّه‌ی «انساء» به معنای تأخیر ‌انداختن (اگر از «نَسَأ» باشد) و ‌یا حذف کردن و از اذهان بردن (اگر از «نسی» باشد) است و منظور از آیه این است که اگر ما آیه‌ای را نسخ کنیم‌ یا نسخ آن را طبق مصالحی به تأخیر بیاندازیم، در هر صورت، بهتر از آن‌ یا همانند آن را می آوریم؛ بنابراین، جمله‌ی «ننسخ» اشاره به نسخ در کوتاه مدت است و جمله‌ی «ننسها» نسخ در دراز مدت.» (63) در این بیان، ارتباط بین «ننسها» که عطف بر جمله شرطیه «مَا نَنسَخْ» است و نیاز به جواب دارد با «نأت بخیر منها او مثلها» روشن نیست. اگر نسخ آیه‌ای به تأخیر می‌افتد، چگونه بهتر‌ یا مثل آن را می‌آورند.
5. برخی دیگر گفته‌اند: مراد از «نَنسَخْ» نسخِ حکم و تلاوت است و معنای «ننسها» «نترکها» است و آن آیه‌ای است که حکم آن منسوخ شده و تلاوت آن باقی است. (64) اما به نظر می‌رسد، واژه‌ی «نسخ» لغتاً و اصطلاحاً اطلاق دارد و دلیلی ندارد که فقط آن را بر نسخِ حکم و تلاوت با هم حمل کنیم؛ علاوه بر این، حمل «انساء» بر نسخِ حکم و تلاوت با هم از حمل آن بر نسخ حکم ترجیح دارد، زیرا معنای غالب در «نسی» از ‌یاد رفتن است نه ترک کردن و با توجه به هم آهنگیِ لفظ و معنا، فراموشیِ معنا به دنبال فراموشیِ الفاظ است. بر فرض، «ننسها» را به معنای «نترکها» تفسیر شود با چه قرینه‌ای آن را بر باقی گذاشتنِ لفظ و نسخِ حکم حمل می‌کنید؟
6. میبدی در تفسیرش می‌گوید: «ننسها» و «ننسأها» به هر دو وجه خوانده شده است و معنای هر دو‌ یک سان است. معنای «ننسها» آن است که فراموش کنیم و معنای «ننسأها » آن است که واپس بریم و آن واپس بردن از حفظ است؛ پس، هر دو‌ یکی است و در حقیقت، در آیه تقدیم و تأخیر است: «تقدیره: ما ننسخ من آیة نأت بخیر منها او مثلها»‌ یعنی هرگاه آیه‌ای نسخ کنیم و برگیریم به جای آن دیگری آریم بهتر از آن ‌یا مثل آن ‌یا خود فروگذاریم و آن را بدل ننهیم؛ ‌یعنی نأمرالمسلمین بترکها من غیر آیة ننزل ناسخة لها.» (65)
ابوحیّان ضمن نقل این قول می‌گوید: برخی آن را از ابن عباس گزارش کرده‌اند، ولی این گزارش به دلیل ناسازگار بودن با نظم قرآن صحیح نیست «اذهی محیلة لنظم القرآن». (66)
همان گونه که ابوحیّان اشاره کرده است، این تفسیر با ظاهر آیه و نظم آن سازگار نیست، زیرا تمام مفسران «ننسها» را عطف بر «ننسخ» گرفته‌اند، ولی بنابراین بیان باید آن را عطف بر «نأت» گرفت و این برخلاف ظاهر آیه است.
7. از ابوعبیده گزارش شده است که در تفسیر «نُنسها» گفته است: «نُمضها فلا ننسخها»‌یعنی هر آیه‌ای را نسخ کنیم ‌یا امضا کنیم و آن را نسخ نکنیم... .
ابوحیّان بعد از نقل این بیان در رد آن می‌گوید: «اگر نسخ نمی‌کند، چگونه بهتر از آن را می‌آورد، زیرا چیزی که آن را نسخ نکرده‌اند نمی‌گویند بهتر از آن آورده‌اند.» (67) در ضمن، این بیان تفاوت چندانی با بیان دوم در تفسیر آیه ندارد.
هفت بیانی که تا کنون در تفسیر آیه گزارش شد همگی بر پایه‌ی قرائت رایج و مشهور یعنی «نُنسها» است، بنابر قرائت «ننسأها» نیز مفسران به ارزیابیِ احتمالات گوناگون در تفسیر این واژه پرداخته‌اند و نظریات مختلفی را ارائه کرده‌اند.
همان گونه که پیش‌تر بیان شد، گروهی احتمال داده‌اند که اصل «نُنسها» نسأ باشد؛ در این صورت، دو قرائت از نظر معنا تفاوتی نمی‌کند. با توجه به این مطلب، ما به ارزیابیِ مهم‌ترین دیدگاه‌ها در تفسیر «نُنساها» بنابراین فرضیه می‌پردازیم:
1. طبرسی رحمه الله بعد از گزارش چهار قول در تفسیر آیه به تقویت این دیدگاه می‌پردازد که «نُنسأها»‌یعنی «نوخّرها الی وقت ثان و نأتی بدلا منها فی الوقت المتقدم بما‌یقوم مقامه»‌یعنی نزول آیه را تا زمان دوم به تأخیر می‌اندازیم و در زمان متقدم، به عوض آن آیه‌ای را می‌آوریم که جانشین آن باشد. (68)
گروهی دیگر از مفسران نظیر واحدی (69)، شیخ زاده (70)، طنطاوی (71)، این دیدگاه را ترجیح داده‌اند.
آلوسی بعد از ترجیح این نظریه با تعبیر «لعلّه الطف» می‌گوید: «ننسها؛‌یعنی نزول آیه را به تأخیر می‌اندازیم (نؤخّر انزالها) و مُنسَأ آیه‌ی ناسخه است، زیرا در زمان باقیِ ماندنِ منسوخ، نزول آن به تأخیر افتاده است؛ پس آیه‌ی «مأتیه» در «انساء» همان آیه‌ی منسوخ است، ولی در «نسخ» آیه‌ی «مأتیه» همان آیه و حکم ناسخ است. (72)
2. بعضی از محققان بیان دقیقی در تفسیر «نسء» آورده‌اند: نسء عبارت است از به تأخیر انداختن از زمانی تا زمان دیگر (النسء تأخیر عن وقت الی وقت)؛ سپس، در بیان فرق بین نسخ و نسء می‌گویند: در نسء مدار حکم بین سابق و لاحق است (یعنی حکم سابق و لاحق به صورت متناوب عمل می‌کند) برخلاف نسخ، زیرا در نسخ حکم لاحق در پیِ حکم سابق می‌آید و آن را کلاً از بین می‌برد، ولی در نسء دو حکم به صورت متناوب عمل می‌کند (مداول للمؤخَّر). هرچند نسء به این دلیل که احکام در آن به تأخیر می‌افتد و برای مدتی به آن عمل نمی‌شود شبیه نسخ است، ولی به آن دلیل که عمل به احکام بازمی گردد و تجدید می‌شود با آن فرق دارد، زیرا در نسخ، حکمت حکم منسوخ پایان می پذیرد، ولی در نسء حکمت حکم منسیء به تناوب بازمی گردد؛ مانند نهی از خوردن گوشت قربانی بیش از سه روز و امر به جهاد در زمان توان و قدرت و فرمان به صلح در زمان ضعف و ناتوانیِ مسلمانان و در پایان می‌گوید: منسیء عبارت است از هر حکمی که در زمانی به سبب علتی ممتنع باشد و بعد از آن، به دلیل از بین رفتن آن علت بازگردد. سپس می‌گوید: این مطلبی است که بر بسیاری از علما مخفی مانده است، مگر برای پیشوایان از آل محمد (صلی الله علیه و‌ آله و سلم) و چه بسا آن را حمل بر نسخ کرده‌اند، زیرا فرق بین نسخ و نسء برای آن‌ها روشن نبوده است. (73)
بقاعی نیز ضمن نقل کلام فوق آن را تأیید می کند و حق می‌شمارد و می‌گوید: «خلاصه‌ی کلام این که نسء عبارت است از تأخیر حِلّ (مانند تأخیر حلیت گوشت قربانی)‌ یا تأخیر حرمت (مانند متعه) تا زمان بعد.» (74)
زرکشی نیز در تعریف مُنسأ می‌گوید: هر حکمی که در زمانی وارد شود و اطاعت از آن در آن زمان به سبب وجود سببش واجب باشد و بعد، آن حکم به حکم دیگری تبدیل شود، زیرا سبب آن از بین رفته باشد به صورتی که اگر سبب اول باز گردد، آن حکم نیز باز می‌گردد، نسء است نه نسخ؛ مانند آیه‌ی شریفه‌ی: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْكُمْ أَنفُسَكُمْ» (75) که در آغاز دعوت اسلام آمد و بعد از آ نکه اسلام و مسلمانان قوی شدند، فرمان جهاد و امر به معروف و نهی از منکر آمد. اگر فرض شود روزی باز مسلمانان ضعیف شوند، همان حکم اول باز می گردد و بعد چند نمونه دیگر نیز از این گونه احکام‌ یادآور می‌شود و می‌نویسد: با این بیان، سست بودنِ ادعای بسیاری از مفسران که آیات جهاد را ناسخ آیاتی می‌دانند که دعوت به صلح و آرامش می‌کند روشن می‌شود. (76)
هم چنین، سیوطی در اتقان و معترک القرآن به این مطلب تصریح می‌کند. (77)
دکتر صبحی صالح نیز با تعریف نسء به تأخیر البیان الی وقت الحاجة از کسانی که آیات جهاد و امر به معروف و نهی از منکر را ناسخ آیات صبر، مغفرت و رأفت و رحمت می‌دانند شدیداً انتقاد می‌کند و می‌گوید: همه‌ی این موارد از قبیل مُنسأ است. (78) عبدالکریم خطیب (79) و نصر حامد ابوزید (80) نیز بسیاری از ادعاهای نسخ را از این قبیل می‌دانند.

نسخ تلاوت بدون حکم

یکی دیگر از اقسام نسخ، نسخ تلاوت و باقی ماندن حکم است.
این گونه نسخ از نظر ما مردود است، زیرا لفظ دلیل بر معناست و ممکن نیست حکم بماند و لفظ که دلیل بر آن است از بین برود.
سیوطی بعد از طرح نسخ تلاوت می‌نویسد: چه فایده‌ای است که حکم آیه باقی باشد و تلاوت آن از بین برود؟ چرا تلاوت آن نیز باقی نماند تا مکلفان، افزون بر کسب ثواب با عمل کردنِ به حکم، از پاداش تلاوت آیه نیز بهره مند شوند.
بعد، در پاسخ این اشکال به نقل از صاحب الفنون می‌گوید: هدف از این گونه نسخ امتحان است و این که بنده تا چه با دلایل ظنّی و بدون چشم داشتِ دلیل‌یقینی، حاضر به اطاعت از اوامر الهی است؛ همان گونه که حضرت ابراهیم با خواب اقدام به ذبح فرزندش کرد. (81)
در جواب ایشان باید گفت: هرگز خداوند از ما نخواسته است که صرفاً با دلایل ظنّی از امری اطاعت کنیم و دلیلِ آن آیاتی است که عمل به ظن را سرزنش می‌کند‌یا از عمل به آن نهی می‌کند. البته، در بعضی از موارد، عمل به ظن به سبب پشتوانه‌ی علمی و در دست رس نبودنِ ‌یقینیات لازم است؛ مثلاً در داستان حضرت ابراهیم (علیه السلام) آن حضرت با خواب اقدام به ذبح فرزندش کرد، ولی می‌دانیم که خواب پیامبران علم آور است.
عمده‌ترین دلیلی که معتقدان به این گونه نسخ آورده‌اند روایات زیادی است که طبری (82)، ابن کثیر (83) و سیوطی (84) ذیل آیه‌ی نسخ (85) گزارش کرده‌اند. هم چنین، سیوطی این روایات را در اتقان جمع آورده است (86). ما برای طولانی نشدنِ بحث از نقل این روایات صرف نظر می‌کنیم. بسیاری از محققان و دانشمندان شیعه و سنّی این روایات را نقد و بررسی کرده‌اند و همگی بر ناتوانیِ آن‌ها در اثبات نسخ تلاوت اتفاق دارند. ما در این جا، برای روشن‌تر شدنِ مطلب به نقل سخن برخی از این پژوهشگران می‌پردازیم:
الف) علامه بلاغی می‌نویسد: این روایات خبر واحد است و‌ یقین به نزول قرآن و نسخ آن با خبر واحد که حجیّت ندارد جایز نیست و اخبار آحاد با قرآنی که در جامعه ی اسلامی بر مبنای قطع پذیرفته شده است فاصله‌ی زیادی دارد. در قرون متمادی، هیچ فرد و گروهی از مسلمانان را نمی‌بینی که در امر قرآن به غیر‌ یقین اعتماد کند ‌یا در شأن قرآن به خبرهای واحد توجه و اعتنا داشته باشد. بله، گاهی برخی از محدثان اخبار آحاد را برای‌ یادآوریِ تاریخی نقل می کنند. در اتقان روایاتی در منسوخ التلاوة آمده است که راوی ده تای این روایات ابوعبیده است و تمام آن‌ها دلالت دارند که، آنچه آن‌ها به قرآن نسبت داده‌اند منسوخ التلاوة نیست، بلکه امت آن را ضایع کرده‌اند؛ به ویژه روایت عایشه، حمید و سلمة بن مخلد که از جمله‌ی این روایات است، صریح در این معناست و هم چنین روایت عایشه که در منسوخ التلاوة و الحُکم نقل کرده نیز صریح در این معناست. و از جمله‌ی این روایات ده گانه دو روایت زرّ بن حبیش و ابی امامة است که در الفاظ آیه‌ای که از آن به آیه‌ی رجم‌ یاد شده اختلاف دارند؛ چنان که در الفاظ آیه رجم یاد شده اختلاف دارند؛ چنان که در الفاظ آیه رجم و ارتباط عمر با آن روایتی که حاکم و نسائی و ابن ضریس نقل کرده‌اند و آنچه اتقان از برهان نقل کرده است، اختلاف دارد؛ و سه عبارت مختلف، روایت شده است. علاوه بر این، روایات از دو جهت مردود است:
الف) آنچه گمان کرده‌اند از قرآن است هیچ نسبتی با قرآن ندارد و چون ذغال پوسیده در کنار زینت و جواهرات تاج پادشاه است.
ب) این اخبار دلالت دارد که امّت قسمتی از قرآن را ضایع کرده است. این جمله با حکم آیه‌ی شریفه‌ی «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» (87) تکذیب می‌شود.
اگر گفته شود که آیه‌ی 106 بقره این گونه نسخ را تصدیق می‌کند، زیرا این آیه دلالت می کند که حفظ در آیه‌ی 9 حجر که خداوند وعده داده است در مورد غیر انساء و آیاتی است که از طرف خداوند متروک می شود، می‌گوییم آیه متضمن انسای قبل از انقطاع وحی است و ضمانت کرده است که بهتر از منسوخ‌ یا منسی و ‌یا مثل آن بیاورد، اما مضمون این روایات نسخِ بعد از پایان وحی است که آیه‌ی 106 بقره نیز این گونه نسخ را تکذیب می‌کند و با آیه‌ی حفظ هیچ مخالفتی ندارد؛ علاوه بر این، این روایات در شمار آیات منسوخ زیاده روی کرده‌اند. (88)
هم چنین، بلاغی در مقدمه‌ی تفسیر آلاء الرحمن در نقد این روایات می‌نویسد:
1. این جملات که آیات قرآن دانسته شده است هیچ سنخیتی با بلاغت و اعجاز و کلمات نورانیِ قران ندارد.
2. این جملات از نظر معنا با هم هم آهنگی ندارد.
3. برخی از این جملات از نظر ادبی صحیح نیست.
4. عده‌ای هم این جملات را از کلمات پیامبر (صلی الله علیه و‌ آله و سلم) دانسته‌اند که این مطلب هم به سبب اضطراب و آشفتگی در آن‌ها صحیح نیست. (89)
ب) حضرت آیة‌الله ‌خوئی رحمهم الله نیز بعد از گزارش قسمتی از این روایات چنین اظهارنظر می‌نماید: «نسخ تلاوت بخشی از آیات قرآن عیناً همان تحریف قرآن است، زیرا این نسخ ‌یا از طرف شخص پیامبر (صلی الله علیه و‌ آله و سلم) واقع شده است که دلیلی بر آن نیست و با این روایات ضعیف قابل اثبات نیست و همه ی علما اتفاق دارند که، نسخ قرآن با خبر واحد جایز نیست... علاوه بر این که، بسیاری از این روایات متضمن نسخ بعد از پیامبر (صلی الله علیه و‌ آله و سلم) است که امکان ندارد و اگر کسی ادعا کند این نسخ از طرف خلفای بعد از آن حضرت واقع شده است، این نیز عین تحریف است.» (90)
ج) حضرت آیة‌الله ‌معرفت قدس‌سره درباره‌ی این اخبار می‌فرماید: مضمون این اخبار همان تحریف است و تغییر عبارت مشکلی را حل نمی‌کند؛ به ویژه که برخی از این روایات دلالت دارد که این جملات حتی بعد از پیامبر (صلی الله علیه و‌ آله و سلم) هم تلاوت می‌شده است. سپس، به نقد تک تک این روایات می‌پردازد. (91)
د) علامه عسکری و جعفر مرتضی و بسیاری دیگر از بزرگان نیز به نقد این روایات پرداخته‌اند. (92)
هـ) ابن الخطیب از پژوهشگران معاصر اهل سنت در این باره می‌گوید: «از عجیب‌ترین عجایب ادعای کسانی است که معتقدند تلاوتِ بعضی از آیات قرآن نسخ شده و حکم آن باقی مانده است و این سخنی است که هیچ عاقلی آن را نمی‌گوید.» (93)
و) استاد حسن عریض می‌نویسد: «حق آن است که این گونه نسخ هر چند جایز است، ولی در قرآن واقع نشده است، زیرا همه‌ی روایاتیِ که در این باره آمده است، روایات واحد است و قرآن با خبر واحد ثابت نمی‌شود هر چقدر منزلت گوینده آن والا باشد، زیرا علما اجماع دارند که در اثبات قرآن تواتر لازم است.» (94)
به هر روی، همه‌ی کسانی که منکر «گونه ی اول نسخ» شده‌اند و حتی بسیاری از کسانی که آن را پذیرفته‌اند، نظیر مصطفی زید نسخ تلاوت با بقای حکم را مردود می‌دانند. وی در این باره می‌گوید: «نه معقول است و نه مقبول.» (95)
بسیار جای تعجب است که عده‌ای شیعه را به بهانه‌ی دروغین اعتقاد به تحریف قرآن مورد شدیدترین حمله‌ها قرار داده‌اند خود به سبب تعصب به روایاتی که از نظر سند و متن ضعیف است و نشانه‌های جعلی بودن از بسیاری از آن‌ها به خوبی آشکار است، دست به دامن اصطلاح منسوخ التلاوة شده‌اند و عملاً به وادیِ خطرناک تحریف افتاده‌اند. مگر تغیر نام و عنوان مشکلی را حل می‌کند؟
بر پایه‌ی مطالبی که گذشت، ما به دلیل ضعف سند این روایات، اضطراب و ناهم آهنگی آن‌ها از نظر معنا، هم خوانی نداشتنِ جملاتی که در این روایات به عنوان آیات منسوخ قرآن تلقی شده است با فصاحت و بلاغت قرآن و اشکال‌های ادبیِ این جملات، این گروه از روایات را برای اثبات این گونه نسخ ناکارآمد می‌دانیم و نسخ تلاوت با باقی ماندنِ حکم را مانند نسخ تلاوت و حکم نمی‌پذیریم.

نسخ حکم و بقای لفظ

بدین معنا که در قرآن آیه‌ای باشد، ولی حکم شرعی و محتوای آن نسخ شده باشد.
محور اصلی مباحث نسخ همین قسم است و گروه بسیاری از مفسران و فقها در مورد آن کتاب‌های فراوانی نوشته‌اند ‌یا در لابه لای کتاب‌هایشان به نقد و بررسی مسائلِ آن پرداخته‌اند. گروهی آن را پذیرفته و گروهی منکر آن شده‌اند، که بحث درباره‌ی نفی و اثبات و مسائل وابسته به آن در بخش‌های پیشین گذشت.
نسخ حکم بر دو گونه است: گاهی زمان حکمی کاملاً پایان می‌پذیرد و نسخ می‌شود. شاید بتوان از آن به نسخ مطلق تعبیر کرد. گاهی نیز حکمی که در اوضاع خاصی تشریع شده است با گذشت زمان، شرایط آن از میان می‌رود و بر اساس شرایط جدید، حکم دیگری تشریع می‌شود، ولی حکم پیشین کاملاً محو نشده است؛‌ یعنی اگر شرایطی مانند شرایط پیشین بیاید، حکم سابق دوباره قابلیت اجرا می‌یابد؛ مانند آیات صفح و گذشت که در شرایط ضعف و ناتوانیِ مسلمانان در مکه نازل شد و آنان را در مقابل اذیت و آزار مشرکان دعوت به صبر و بردباری کرد، ولی با گذشت زمان و تغییر شرایط و نیروگرفتن مسلمانان در مدینه، آیات جهاد نازل شد و آنان را به مبارزه در مقابل اذیت و آزار مشرکان فرمان داد. حال اگر روزی شرایطی مانند شرایط دوران آغازین اسلام برای مسلمانان پیش آید، حکم پیشین قابلیت اجرا می‌یابد. استاد گران قدر، آیة‌الله ‌معرفت قدس‌سره، از این تغییر و تبدل به «نسخ مشروط» و گروهی دیگر از پژوهشگران از آن به «نسء»‌یا «انساء» تعبیر کرده‌اند. فشرده‌ی آرای آن‌ها در بحث «انساء» گذشت.

اقسام نسخ حکم

نسخ حکم در قرآن ممکن است به سه صورت رخ دهد:
1. حکم ثابت در قرآن با سنت متواتر‌ یا اجماع قطعی که کاشف از نسخ باشد، نسخ شود.
2. حکم ثابت با آیه‌ای از قرآن، با آیه دیگری از قرآن که ناظر بر حکم منسوخ باشد، نسخ شود مانند نسخ در آیه‌ی نجوی.
3. آیه‌ای با آیه‌ی دیگر که با آن تنافیِ کلی دارد نسخ شود، بدون آن که ‌یکی از آن دو ناظر به دیگری باشد. در این گونه نسخ لازم است نزول آیه‌ی ناسخ متأخر از آیه‌ی منسوخ باشد و این ثابت نمی‌شود مگر با دلیل قطعی، زیرا به دست آوردن تاریخ دقیق نزول آیات و تعیین تقدم و تأخر آن‌ها کاری بس مشکل است. صرف این که آیه‌ای بعد از آیه‌ی دیگر ثبت شده است دلیل تأخیر آن نیست. پژوهش‌ها نشان می‌دهد این قسم از نسخ در قرآن نیامده است، زیرا قرآن کریم هرگونه تنافی و اختلاف را از خود نفی می‌کند.
«أَفَلاَ‌یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفًا كَثِیرًا»؛ (96)
آیا در قرآن نمی‌اندیشند؟ و اگر از نزد غیرخدا می‌بود در آن ناسازگاری و ناهمگونی بسیاری می‌یافتند! (97)
با توجه به آنچه پیش‌تر بیان شد، تنافیِ بین ناسخ و منسوخ ظاهری است و هر دو ادامه دهنده‌ی‌ یک هدف هستند؛ بنابراین، اگر چنین چیزی در قرآن ثابت شود، با آیه‌ی بالا منافاتی ندارد.
علامه طباطبائی رحمه الله می‌فرماید: «تنافیِ بین ناسخ و منسوخ ظاهری است وگرنه ناسخ و منسوخ از جهت دارا بودنِ مصلحت، هر دو، مشترک‌اند؛ با این حال، آیات منسوخ خالی از ایما و اشاره به موقت بودنِ حُکم و نسخِ آن نیست.» (98)

پی‌نوشت‌ها:

1. القرآن الکریم و روایت المدرستین، ج2، ص 306.
2. نحل، آیه‌ی 101.
3. مصطفی زید، النسخ فی القرآن الکریم، ج1، ص 279.
4. حجر، آیه‌ی 9.
5. بقره، آیه‌ی 106.
6. مصطفی زید، النسخ فی القرآن الکریم، ج1، ص 279.
7. اعلی، آیه‌ی 6-7.
8.‌یحیی بن شرف نووی، شرح صیح مسلم، ج5، ص 133، روایت 1452.
9. حسن عریض، فتح المنان فی نسخ القرآن، ص 215.
10. حسن عریض، فتح المنان، ص 217، به نقل از استاد محمد سایس.
11. البرهان فی علوم القرآن، ج2، ص 170. قال زرکشی و قد تکلموا فی قولها «و هی مما‌یقرأ» فان ظاهره، بقاء التلاوة و لیس کذلک فمنهم من اجاب؛ المراد قارب الوفاة و الاظهر أن التلاوة نسخت ایضاً و لم‌یبلغ ذلک کل الناس الّا بعد وفاة رسول الله (صلی الله علیه و‌ آله و سلم) فتوفی و بعض الناس‌یقرؤها.
12. ن. ک: النسخ فی القرآن الکریم، ج1، ص 280.
13. زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج2، ص 214.
14. البرهان فی علوم القرآن، ج2، ص 171.
15. المستصفی، ج1، ص 99.
16. آمدی، الاحکام فی اصول الأحکام، ج3، ص 154.
17. ن. ک: صبحی صالح، مباحث فی علوم القرآن، ص 266.
18. الفقه علی المذاهب الاربعة، ج4، ص 257.
19. الاصول، ج2، ص 60.
20. ن. ک: سیدجعفر مرتضی عاملی، حقایق هامه حول القرآن الکریم، ص 308-309.
21. ن. ک: حسن عریض، نقل فتح المنان، ص 217.
22. فتح المنان، ص 217.
23. مباحث فی علوم القرآن، ص 265-266.
24. نظرات فی القرآن، ص 245.
25. دراسات الاحکام و النسخ، ص 121.
26. النسخ فی القرآن بین المؤیدین و المعارضین، ص 54.
27. ن. ک: سیدجعفر مرتضی عاملی، همان، ص 196-197.
28. الهدی الی دین المصطفی، ج1، ص 352.
29. اصول الفقه، ج2، ص 53.
30. مقدمه منهج الصادقین، ص 16-17.
31. المیزان، ج12، ص 138.
32. البیان فی تفسیرالقرآن، ص 258.
33. مواهب الرحمن فی تفسیرالقرآن، ج1، ص 387.
34. تفسیرالکاشف، ج1، ص 170.
35. التمهید، ج2، ص 282-286.
36. علامه عسکری، القرآن و روایات المدرستین، ج2، ص 270.
37. سیدجعفر مرتضی عاملی، حقائق‌هامه حول القرآن، ص 308-322.
38. نظرات فی القرآن، ص 245.
39. حجر، آیه‌ی 9.
40. الاصول، ج2، ص 60.
41. الفقه علی المذاهب الاربعه، ج4، ص 257.
42. مباحث فی علوم القرآن، ص 265.
43. فتح المنان فی نسخ القرآن، ص 218-219.
44. مناع القطان، مباحث فی علوم القرآن، ص 238.
45. البیان فی تفسیرالقرآن، ص 258.
46. التمهید، ج2، ص 283.
47. مقدمه تفسیر منهج الصادقین، ج1، ص 16-17.
48. اصول الفقه، ج2، ص 53-54.
49. ن. ک: ابوحیان، بحرالمحیط، ج1، ص 550؛ عمربن علی بن عادل، اللباب فی علوم الکتاب، ج2، ص 368؛ احمدبن‌یوسف سمین حلبی، الدرالمصون فی علوم کتاب الله المکنون، ج1، ص 335-336.
50. طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص 345.
51. کهف، آیه‌ی 24.
52. توبه، آیه‌ی 67.
53.‌یحیی بن زیاد فراء، معانی القرآن، ج1، ص 64-65؛ زجاج ابراهیم بن السری، معانی القرآن و اعرابه، ج1، ص 189؛ احمدبن فارس، معجم مقاییس اللغه، حسین بن محمد دامغانی، الوجوه و النظائر لالفاظ کتاب الله العزیز، ص 772-773؛ عبدالله بن حسین عکبری، املاء ما منّ به الرحمن، ص 57 و التبیان فی اعراب القرآن، ج1، ص 103.
54. التبیان فی اعراب القرآن، ج1، ص 103؛ سمین حلبی، الدُرّ المصون فی علوم الکتاب المکنون، ج1، ص 337؛ ابن عادل، اللباب فی علوم الکتاب، ج2، ص 370 و میبدی، کشف الاسرار، ج1، ص 310.
55. التفسیرالکبیر، ج3، ص 231.
56. طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص 347.
57. اعلی، آیه‌ی 7.
58. علوم قرآنی، ص 250.
59. فخر رازی، التفسیرالکبیر، ج3، ص 231.
60. همان.
61. زمخشری، الکشاف، ج1، ص 176.
62. همان، ص 176 و آلوسی، روح المعانی، ج1، ص 554.
63. تفسیر نمونه، ص 393-394.
64. فخر رازی، التفسیرالکبیر، ج3، ص 231.
65. کشف الاسرار، ج1، ص 310-311.
66. البحرالمحیط، ج1، ص 551.
67. همان.
68. مجمع البیان، ج1، ص 348.
69. الوسیط فی تفسیرالقرآن المجید، ج1، ص 189.
70. حاشیه تفسیر بیضاوی، ج1، ص 221.
71. التفسیرالوسیط، ج1، ص 242.
72. روح المعانی، ج1، ص 554.
73. ن. ک. بقاعی، نظم الدرر فی تناسب الآیات و السور، ج1، ص 173.
74. بقاعی، همان، ج1، ص 173.
75. مائده، آیه‌ی 105.
76. البرهان فی علوم القرآن، ج2، ص 173.
77. معترک القرآن، ج1، ص 15 و الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص 703-704.
78. مباحث فی علوم القرآن، ص 269.
79. التفسیرالقرآنی للقرآن، ج1، ص 125.
80. مفهوم النص دراسة فی علوم القرآن، ص 123.
81. الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص 700.
82. جامع البیان، ج1، ص 666-671.
83. تفسیرالقرآن العظیم، ج1، ص 259-260.
84. درالمنثور، ج1، ص 105-106.
85. بقره، آیه‌ی 106.
86. الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص 705-706.
87. حجر، آیه‌ی 9.
88. الهدی الی دین المصطفی، ج1، ص 352-353.
89. آلاء الرحمن فی تفسیرالقرآن (مقدمه)، ج1، ص 53-63.
90. البیان فی تفسیرالقرآن، ص 205-206.
91. صیانة القرآن، ص 195-157.
92. علامه عسکری، القرآن و روایات المدرستین، ج2، ص 332-348 و جعفر مرتضی عاملی، حقائق‌هامّه حول القرآن، ص 303-367.
93. الفرقان، ص 156.
94. المنان فی نسخ القرآن، ص 224.
95. النسخ فی القرآن الکریم، ج1، ص 283-285.
96. نساء، آیه‌ی 82.
97. خوئی، البیان فی تفسیرالقرآن، ص 286.
98. المیزان، ج1، ص 252-253.

منبع مقاله :
حسینی زاده، سیدعبدالرسول؛ (1390)، بررسی تطبیقی نسخ در قرآن کریم، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.