ترجمه‌اى آکادميک از قرآن کريم بايدها و راهکارها

يکى از جويبارهاى مهم دانش، که در کنار ساير جويبارهاى زلال معرفت، از سرچشمه عظيم و جوشان علوم و معارف قرآن کريم منشعب شد،
جمعه، 3 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ترجمه‌اى آکادميک از قرآن کريم بايدها و راهکارها
ترجمه‌اى آکادميک از قرآن کريم بايدها و راهکارها
ترجمه‌اى آکادميک از قرآن کريم بايدها و راهکارها
نويسنده:دکتراحمد احمدي
منبع:روزنامه رسالت
يکى از جويبارهاى مهم دانش، که در کنار ساير جويبارهاى زلال معرفت، از سرچشمه عظيم و جوشان علوم و معارف قرآن کريم منشعب شد،‌ترجمه قرن کريم است.
اززمانى که در سرزمين خراسان - پس از بحث و گفتگوى فراوان پيرامون جواز يا عدم جواز ترجمه قرآن - تصميم به ترجمه اين کتاب آسمانى گرفتند ، تاکنون شايد تنها به زبان فارسى هزارها ترجمه انجام گرفته باشد و خود همين کار گنجينه عظيمى از لغات و ترکيبات دلنشين زبان فارسى را از دستبرد تلف نگه داشت. تنها در آستان قدس رضوى ده‌ها نسخه از اين ترجمه‌هاى کهن موجوداست که برخى از استادان محترم دانشگاه سى نسخه از آنها را منبع گردآورى واژه‌هاى زبان فارسى آن عصر قرار داده است.
بررسى آغاز کار ترجمه و سير تاريخى آن در هر يک از زبانهاى روى زمين، خود شغل شاغلى است که هدف اين مقاله نيست و بايد گروهى از قرآن شناسان و متخصصان ترجمه، به صورت جدي، فنى و مستمر به آن بپردازند. در اين مقاله فقط مى خواهم توجه ارباب نظر را به اين نکته مهم معطوف سازم که: ضرورت دارد ترجمه‌اى دقيق ،‌فنى و آکادميک، بر اساس اصول و مبانى علمى ترجمه و با استفاده از شيوه‌هاى بديع رايج، به بهترين وجه، از قرآن کريم به عمل آيد و سپس بر اساس همان ترجمه و با همان شيوه، ترجمه قرآن به زبانهاى ديگر انجام گيرد و پيدا است که اين کار مستلزم چند سال وقت گذارى گروهى از مفسران و مترجمان آگاه به دو زبان مبداء و مقصد است. بايد ترجمه‌اى با چنان اعتبار خدشه‌ناپذيرى فراهم ساخت که هيچکس از آن،‌به ترجمه ديگرى روى نياورد و وقتى دانشجو، استاد يا نويسنده‌اى مى‌خواهد ترجمه آيه‌‌اى را در نوشته خويش بياورد با اطمينان خاطر از آن نقل کند و ضرورت اين کار وقتى روشن مى‌شود که مرورى به ترجمه‌هاى معروف و در دسترس داشته باشيم و ببينيم در آنها چه مايه خطاهاى بزرگ لفظي، و معنوى و حتى عقيدتى وجود دارد. خداى به مرحوم استاد الهى قمشه‌اى رفعت مقام دهد،‌کسانى که آن روحانى وارسته را ديده‌اند مى‌دانند که در زهد و عبادت و تقوا و اخلاص و نيز در علم و حکمت و شعر و ادب چه جايگاه رفيعى داشت؟ ديوان اشعارش نمونه بارز ذوق و زبردستى وى در ادب فارسى است و « حکمت الهى » او نشانگر توان والاى وى در فهم و نگارش متون دشوار فلسفه و حکمت‌. اين عالم بزرگوار بى گمان از سر اخلاص و براى خدمت به دين خدا قران کريم را ترجمه و اندکى هم تفسير کرد و ظاهرا ترجمه وى امروز بيش از هر ترجمه ديگرى در دسترس مردم است. اما ( از بى‌دقتى و بى‌توجهى ناشران سوداگر که بگذريم - ترجمه اين نيک‌مرد دانشمند،‌ خطاهايى دارد که ترجمه را نيازمند اصلاحى چشمگير مى‌سازد و جا دارد فرزند دانشمند ايشان استاد دکتر حسين الهى قمشه‌اى به اين مهم بپردازند و آنان را از آغاز تا پايان به دقت بنگرند و اصلاح کنند.
ما در اينجا به عنوان نمونه مواردى را که در يک مرور گذرا بر چند موضع ديده‌ايم مطرح مى‌کنيم:
1- ذلک الکتاب لاريب فيه هدى للمتقين(بقره/2) ترجمه: « اين کتاب بى هيچ شک راهنماى پرهيزکاران است.»
چنان که مى‌بينيم عبارت « لا ريب فيه» را در اينجا،‌قيد گرفته‌اند با آن که به گفته کشاف و ديگران يا ذلک الکتاب مبتدا و لاريب فيه خبر است، يا ذلک مبتدا و الکتاب خبر و لاريب فيه، خبر بعد از خبر است و اگر « فيه» را هم خبر مقدم و « هدي» را مبتداى موخر بگيريم - که گرفته‌اند - باز هم به گفته زمخشرى و آلوسى بايد براى «لاريب‌» عبارت « فيه» را در تقدير گرفت و باز هم مى‌شود « لاريب فيه» که خبر ذلک الکتاب و يا خبر بعد از خبر خواهد بود و بهر حال قيد نيست .
2- لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم ثم رددناه اسفل سافلين (تين/3 و 4)
ترجمه : « که ما انسان را در (مقام) احسن تقويم (و نيکوترين صورت در مراتب وجود) بيافريديم سپس (به کيفر کفر و گناهش ) به اسفل سافلين (جهنم و پست‌تر رتبه امکان برگردانيديم.»
همان‌طور که مى‌بينيم « اسفل سافلين » را ظرف، آن هم « جهنم و پست‌تر رتبه امکان » گرفته‌اند، با آن که «سافلين » جمع مذکر عاقل و « اسفل » حال است از ضمير «ه» در « رددناه» و بايد چنين ترجمه شود:‌... ما انسان را در بهترين صورتبندى - يا ترکيب - آفريده‌ايم سپس او را (به کيفر کردارش) پست‌ترين پستان يا به صورت پست‌ترين پستان - باز گردانيديم.
3- و سيجنبها الاتقى الذى يوتى ماله يتزکى (ليل /17/18)
ترجمه : « و اهل تقوى از آن آتش دورى جستند(و محفوظ ماندند....)»
توجه داشته باشيم که فعل « سيجنبها» مضارع مجهول است و معنى چنين خواهد شد: « و پروا پيشه‌ترين را که مال خويش را ... مى‌دهد از آن (آتش ) دور خواهند ساخت....، يا کنار زده خواهند شد.»
4- اذ قال الله يا عيس انى متوفيک و رافعک الى و ... (آل عمران/55)
ترجمه : « بيادآر وقتى که خداوند فرمود اى عيسى همانا من روح ترا قبض نموده و بر آسمان(قرب خود ) بالا برم.
5- فلما توفيتنى کنت انت الرقب عليهم (مائده /117)
ترجمه : (عيسى گفت....) «وچون روح مرا به قبضه تصرف گرفتى باز تو خود نگهبان و ناظر احوال آنان بودي.
چنان که مى‌بينيم توفى به قبض روح ( يا ميراندن ) ترجمه شده و اين خلاف عقيده مشهور شيعه و حتى بسيارى از اهل سنت است و خود استاد عاليقدر آيه « بل رفعه الله اليه» در سوره نساء را اين طور ترجمه کرده‌اند: « بلکه خدا او را به سوى خود بالا برده و اين ، با آن دو ترجمه قبلى سازگار نيست، زيرا در آن دو،‌گفته شده که خدا او را قبض روح کرد(مى رانيد) و در اين، گفته شده است که او را (زنده) فرا برد.
6-.... ان اقذفيه فى التابوت فاقذفيه فى اليم فليلقه اليم بالساحل ياخذه عدولى و عدوله ...(طه/39)
ترجمه :« وحى کرديم که کودک خود را در صندوقى گذار و به دريا افکن (چنين کرد و ) امواج دريا کودک را به ساحل رسانيد تا دشمن من و آن طفل (يعنى فرعون) از دريا طفل را برگرفت...»
مى‌بينيم «فليلقه» که فعل امر غايب است و نيز ياخذه که جواب امر است هر دو به فعل ماضى (رسانيد) و برگرفت ترجمه شده، در صورتى که ترجمه آيه چنين است: (وحى کرديم) که او (کودک) را در صندوق بگذار سپس او را به دريا بينداز، پس دريا بايد او را به ساحل بيفکند تا دشمن من و دشمن او (فرعون‌) او را برگيرد.
7- نحن نقص عليک احسن القصص بما اوحينا اليک هذاالقرآن(يوسف/3)
ترجمه: طما بهترين حکايات را به وحى اين قرآن بر تو مى‌گوئيم.»
در اين آيه شريفه قصص بفتح قاف مصدر است با قصص به کسر قاف که جمع قصه است اشتباه شده است. ترجمه درست آيه اين است : ما با وحى کردن اين قرآن به تو، با بهترين داستان سرايى بر تو داستان مى‌سرائيم.
ترجمه جناب آقاى معزى هم که به اندازه ترجمه مرحوم الهى قمشه‌‌اى مورد استفاده همگان نيست،‌اما به هر حال از ترجمه‌هايى است که در دسترس عموم است،‌خطاها و کم‌دقتى‌هايى بسيار بيشتر از ترجمه مرحوم الهى دارد - اين ترجمه هم احسن القصص را بهترين قصه‌ها و اسفل سافلين را به «سپس باز گردانيديمش فرود فروردين ترجمه کرده است .
در يک نگاه گذرا موارد زير ملاحظه شد:
الف - فما يکذبک بعد بالدين (تين/7)
ترجمه:«‌ پس چه چيز تکذيب کند از اين پس به دين»
چنان که مى‌بينيم ضمير کاف در يکذبک حذف شده و معنى بکلى از دست رفته است. با آن که ترجمه درست آن چنين است: پس (اى انسان، بعد از اين بيان روشن) ديگر چه چيز تو را وا مى‌دارد که بسبب (دروغ شمردن) جزاء ، دروغ بگويي؟- يا : (اى پيامبر، پس از بيان روشن) ديگر چه‌چيز ترا در (خبر دادنت از) جزاء، - يا در مورد دين (اسلام-) کاذب وانمود مى‌کند؟
ب - « و مايدريک و ما ادراک» را « چه دانست» ترجمه کرده‌اند و پيدا است که معناى محصلى ندارد.
ج - ايحسب الانسان ان لن نجمع عظامه بلى قادرين....(قيامه /3 و 4)
ترجمه: « آيا پندارد انسان که هرگز گردنياوريم استخوانهايش را بلى توانائيم‌....» همانطور که مى‌بينيم « توانائيم». را خبر گرفته‌اند با آن که «قادرين» حال است از فعل محذوف و بايد چنين ترجمه شود:« بلى (گرد ميآوريم آنها را ) در حالى که توانائيم بر اين که سر انگشتانش را (هم نيک) بپردازيم» و ميان خبر گرفتن «قادرين» و حال گرفتن آن فاصله بسيار فراوان است زيرا در صورت اول خداوند، تنها خبر مى‌دهد که مى‌تواند سر انگشتان انسان را بپردازد اما از تحقق و وقوع گرد آوردن استخوانهاى انسان خبر نمى‌دهد ولى در صورت حال بودن، از وقوع گردآورن استخوانها خبر مى‌دهد با اين قيد که حتى مى‌توانيم سر انگشتان وى را هم بپردازيم و به صورت نخست درآوريم.
د - والعاديات ضبحا(عاديات/‌1) « ترجمه: « سوگند بدوندگان بستوه آمدن»
مى‌بينيم که معناى قابل فهمى نيست و ترجمه آن اين است : « سوگند به تکاوران دمان.»
هـ- فاذا جاء وعدالاخره ليسووا وجوهکم و ليدخلو المسجد کما دخلوه اول مره...(اسراء/79)
ترجمه: « و هنگامى که بيايد وعده بار دوم ناخوش دارند وجوه شما را و درآيند مسجد را چنان که درآمدندش نخستين بار...»
ملاحظه مى‌کنيد که جواب « اذا جاء » را «ليسووا» گرفته‌اند با آن که «ليسووا» با لام جر نمى‌تواند جواب باشد بلکه متعلق به فعل محذوفى است و ترجمه درست آيه چنين است: پس وقتى وعده (بار ) دوم بيايد (باز هم بندگان نيرومند خويش را بر مى‌انگيزيم ) ‌تا چهره‌هاى شما را (از شدت اندوه) ناخوشايند سازند و وارد مسجد (بيت‌المقدس) شوند آن چنان که نخستين بار وارد آن شدند... و در اين ترجمه و شايد درهمه ترجمه‌ها بدون استثناء دو واژه « الرحمن الرحيم » به « بخشاينده مهربان» ترجه شده با آن که ريشه اين دو کلمه « رحمه»‌ است و جاى سوال است که چرا در «رحمن » به « بخشايش» و در «رحيم» به «گستردگى و عموم و شمول معناى « رحمن» مراعات شده باشد.
اينها نمونه‌هاى پراکنده‌اى است از دو ترجمه در دسترس و نسبتا معتبر، و پيداست که ترجمه‌هاى نامعتبر مزدبگيران و ناواردان چگونه خواهد بود، و اين در زبان فارسى است که ترجمه در آن، ظاهرا کهن‌ترين سابقه را دارد، چه رسد به زبانهاى ديگر. در ترجمه‌اى غربى گاه وضع بسيار بهتر از زبان فارسى و گاه برابر آن و گاهى هم بدتر از آن است. آربرى در ترجمه خويش که در شمار بهترين ترجمه‌ها است، ظاهرا به تبع برخى از مترجمان پيش از خود- سوره قدر را سوره Power يعنى قدرت ترجمه کرده است - (1) و نمونه آن در ساير ترجمه‌هاى اروپايى کم نيست. بنابر آن چه به اختصار گفته شده بايد همانطور که در آغاز سخن گفتيم در اين زمينه، يک کار گروهى فنى آکادميک با دقت تمام انجام گيرد و اختلاف تفسيرها و اختلاف قرائات معتبر را هم مانند ترجمه آلمانى رودى پارت به گونه‌اى در پاورقى منعکس کنيم و اين کارى است که واقعا جاى آن خالى است.

پى نوشت:

(1) به خواست خداوند در آينده پاره‌اى از موارد اشتباه مترجمان غربى را ذکر خواهيم کرد.





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.