بررسى ديدگاه خاتميت در سيره نبوي

خاتميت پيامبر هدف اصلى در نگارش اين مقاله مى‌باشد. در اين نوشتار ،ضرورت پرداختن به اين موضوع ، تعريف خاتميت ، نويد پيامبران سابق به آمدن پيغمبر خاتم ، ختم نبوت ، خاتميت و جاويد بودن دين ، ارکان خاتميت ، بلوغ يا نشانه ختم نبوت ، ضرورت وجود علما در دين خاتم، ضرورت خاتميت دين ، دلايل خاتميت پيامبر ،سوالاتى در زمينه خاتميت پيامبر و نتيجه گيرى مورد بررسى قرار مى گيرد .
يکشنبه، 5 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسى ديدگاه خاتميت در سيره نبوي
بررسى ديدگاه خاتميت در سيره نبوي
بررسى ديدگاه خاتميت در سيره نبوي
نويسنده: على نورايى يگانه
اشاره:
خاتميت پيامبر هدف اصلى در نگارش اين مقاله مى‌باشد. در اين نوشتار ،ضرورت پرداختن به اين موضوع ، تعريف خاتميت ، نويد پيامبران سابق به آمدن پيغمبر خاتم ، ختم نبوت ، خاتميت و جاويد بودن دين ، ارکان خاتميت ، بلوغ يا نشانه ختم نبوت ، ضرورت وجود علما در دين خاتم، ضرورت خاتميت دين ، دلايل خاتميت پيامبر ،سوالاتى در زمينه خاتميت پيامبر و نتيجه گيرى مورد بررسى قرار مى گيرد .موضوع ختم نبوت و خاتميت پيامبراسلام يکى از اصول ضرورى دين اسلام به شمار مى رود که بر اساس آن هر مسلمانى اعتقاد دارد که ماجراى پيامبرى و نبوت باآمدن حضرت محمد (ص)پايان مى گيرد .اعتقاد به خاتميت در نزد مسلمانان در رديف اعتقاد به يگانگى خداوند و ايمان به معاد يکى از ارکان دين اسلام به شمار مى آيد.
درست است که قرآن کريم با صراحت پايان يافتن نبوت را اعلام و پيامبر بزرگ اسلام به مناسبت هاى گوناگون اين موضوع را يادآورى کرده و در ميان مسلمانان انديشه ختم نبوت از ضروريات دين اسلام به شمار مى آيد اما درباره اين موضوع پرسش ها و ابهامات بسيارى وجود دارد از جمله:
1- چرا مردم زمان ما از فيض وجود پيامبر محرومند؟
2- چگونه ممکن است دين اسلام با وجود داشتن قوانين ثابت پاسخگوى نيازهاى انسان در تمام دوره ها و عرصه هاى مختلف باشد ؟
3- باب نبوت مسدود شد يا باب وحي؟
هدف از نگارش اين مقاله اثبات خاتميت و پاسخگويى به پرسش هاى مطرح شده در بالا مى باشد .
* ضرورت پرداختن به اين موضوع :
براى يک نفر مسلمان از نظر اينکه بخواهد فهم عميقى پيدا بکند و ايمانش بر مبناى يک دلايل محکمى باشد ،جاى اين هست که به اين مسئله فکر بکند و در باره اين فلسفه قرآنى بينديشد که چرا انبيايى در دنيا ظهور کردند و آمدند ،بعد به يک نقطه معين که رسيد نبوت ختم شد .قرآن اين را بر روى چه مبنا و اساسى بيان کرده است ؟اينها البته جزء معارف قرآنى است و اگر انسان به نکاتى که در قرآن در اين زمينه ذکر شده است واقف بشود بر معارف او افزوده مى شود.
* تعريف خاتميت :
کلمه “خاتم” از ماده “ختم” به معنى پايان دهنده و چيزى است که به وسيله آن کارى را پايان مى دهند ،مثلا به مهرى که در پايان نامه مى زنند “خاتم”مى گويند و اگر مى بينيم به انگشتر نيز “خاتم” گفته شده به خاطر اين است که نگين انگشتر در آن عصر و زمان به جاى مهر اسم به کار مى رفته ، و هر کس پاى نامه خود را با نگين انگشترش که روى آن اسم يا نقشى کنده بود مهر مى کرد و اصولا نقش نگين انگشتر هر کس مخصوص به خود او بوده است . در روايات اسلامى مى‌خوانيم : هنگامى که پيامبر ، صلى الله عليه وآله ، مى‌خواست نامه اى براى پادشاهان و زمامداران آن زمان بنويسد و آنها را به اسلام دعوت کند خدمتش عرض کردند: معمول سلاطين عجم اين است که بدون مهر نامه اى را نمى پذيرند، پيامبر، صلى الله عليه وآله ، که تا آن زمان نامه هايش کاملا ساده و بدون مهر بود ، دستور فرمود انگشترى براى او تهيه کردند و بر نگين آن جمله “ لا اله الا الله ، محمد رسول الله” را نقش کردند، پيامبر (ص) بعد از آن دستور ميداد نامه ها را به وسيله آن مهر کنند . بنابراين معنى اصلى خاتم همان پايان دهنده و ختم کننده است.
تعريفى که علما از خاتم و خاتميت داشته اند اين است :
“پيغمبر خاتم آن پيغمبرى است که جميع مراتب را طى کرده است و ديگر مرحله طى نشدنى يا طى نشده از نظر کار او وجود ندارد در اين تعريف که از خاتميت شده است صرفا به اين جهت توجه نيست که ديگر پيغمبرى بعد از او نخواهد آمد ،بلکه علت اين مطلب که چرا ديگر پيغمبر صاحب شريعتى نخواهد آمد نيز ذکر شده است که ديگر گفتنى از نظر نبوت يعنى از نظر آنچه که بشر از طريق وحى و الهام بايد درک بکند نه آنچه که وظيفه دارد از راه علم و عقل دريابد.”
همچنين در قرآن راجع به ختم نبوت داريم :
“امتى کامل و معتدل ، امتى که ديگر امتى بالا تر از آن نمى تواند در دنيا وجود داشته باشد، که خود ختم نبوت را مى رساند “.
اگر پيغمبرى بعد از اين پيغمبر بيايد ، آن پيغمبر آن امت که نمى‌تواند ناقص تر از اين باشد. اگر بخواهد امتى بيايد بايد کامل تر باشد ، ولى قرآن مى فرمايد :” ديگر امتى بالا تر از امت اسلام که تربيت شده به تعاليم اسلام باشد فرض نمى شود .”
“اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتى و رضيت لکم الا سلام دينا؛(1)
امروز دين شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و بهترين آئين اسلام است .”
على عليه السلام مى فرمايد:
“خداوند از همه پيغمبران براى اين پيغمبر پيمان گرفته است . يعنى تمام نبوتها و شرايع سابقه ،مقدمه و پيش در آمد شريعت ختميه است ،تمام نبوتها مقدمه اى است براى اين نبوت ،و اين نبوت ذى المقدمه اى است براى تمام نبوتها .تمام پيغمبران علاوه بر دعوت مردم به سوى خدا مبشر بودند به ظهور پيغمبر خاتم.”(2)
* نويد پيغمبران سابق به آمدن پيغمبر خاتم :
حضرت عيسى عليه السلام مى فرمايد:
“من همانا رسول خدا به سوى شما هستم و به حقانيت کتاب تورات تائيد و تصديق مى کنم و شما را مژده مى دهم که بعد از من رسول بزرگوارى که نامش احمد است بيايد .”(3)
پيغمبران سابق در مردم ،ايمان به پيغمبران لاحق و مخصوصا ايمان به نبوت ختميه را ايجاد مى کردند و پيغمبران لاحق تصديق و تائيد مى کردند نبوت پيغمبران سابق را.
خداوند او را فرستاد تا به‌وسيله او وعده اى را که به مردم داده است به پايان بر ساند و نبوت را با او تمام کند و به نهايت برساند و ختم نمايد در حالى که بر همه پيغمبران پيمان او گرفته شده بود که به او ايمان داشته باشند و به او بشارت بدهند واو را به امتهاى خودشان معرفى کنند ،در کتابها و آثار و احاديث و سنن خودشان نويد وجود او را بدهند . او را مبعوث کرد در حالى که علامات او در ميان امم ،معروف و مشهور بود .
چون خدا اين پيمان را بر پيغمبران گرفته بود که بايد علامات و مشخصات او را براى مردم بگوييد و بنويسيد ،در کتابهاى آسمانى و آثارى که از پيغمبران پيشين باقى مانده بود علائم اين پيغمبر همه ذکر شده بود.
بسيارى از افرادى که در آن زمان به وجود مقدس پيغمبر اکرم (ص) ايمان آوردند افرادى بودند که روى همان علائم و مشخصات ،ظهور پيغمبرى را در اين زمان با آن علامات حدس مى زدند و يا خودشان به ديگران گفته بودند.
خاتميت و جاويد بودن دين: *
ارتباط اين دو در آن است که اساسا خاتميت بر اساس جاويد بودن دين است . ما که قائل به خاتميت هستيم ،عقيده ما اين است که اولا ،هميشه خدا دينى در ميان مردم دارد .خود دين حقيقت جاويدى است و از ميان افراد بشر منسوخ نخواهد شد . ثانيا آن دينى که براى هميشه بايد در اجتماع بشر باقى بماند و آن صلاحيت را دارد که باقى بماند دين اسلام است و يگانه کتابى در دنيا که اين صلاحيت را دارد که براى هميشه در ميان افراد بشر زنده بماند ، نميرد و منسوخ نشود قرآن است .
پس بحث خاتميت بحث جاويد بودن دين اسلام است.
* ارکان خاتميت :
1- بلوغ يا نشانه ختم نبوت
2-ضرورت وجود علما در دين خاتم
3-وضع خاص قانونگذارى در اسلام
1- بلوغ يا نشانه ختم نبوت :
قرآن که نازل شد ،جزء اولين کارهايى که صورت گرفت اين بود که گفتند بايد يک علمى براى دستور زبان عربى به وجود بياوريم ،براى اينکه اين کتاب آسمانى ما به زبان عربى است و مردمى که مى خواهند اين کتاب را تلاوت بکنند بايد قاعده زبان عربى را بدانند در همان قرن اول اسلامى علم دستور زبان عرب درست شد علم لغت تاسيس شد،علم معانى ،بيان و بديع ابتکار و اختراع شد ،همه براى اين بود که بشر مى خواست کتاب آسمانى خود را در آغوش بگيرد و نگهدارى نمايد. مخصوصا اين نکته جالب است که اکثريت کوشندگان و فداکاران در راه احياء زبان قرآن از مردم غير عرب بودند.
اين است که نمونه رشد و بلوغ بشريت در دوره ختميه اسلاميه است و نشانه ختم نبوت است. براى هيچ شريعت و هيچ کتاب آسمانى چنين اقداماتى از طرف بشر صورت نگرفته است. يعنى بشريت در دوره ختميه تنها از نظر دين رشد و بلوغ خود را ثابت نکرد ،از نظر علم و فلسفه نيز ثابت کرد.
2- ضرورت وجود علما در دين خاتم :
اسلام وجود يک طبقه را که عالم دين باشند پذيرفته است، پس اگر کسى خيال کند که مسلمان است، ولى عالم دينى ندارد اشتباه محض است، چون اگر دينى عالم دينى نداشته باشد جاهلان دين،چيزى از آن باقى نمى گذارند. مخصوصا در اسلام از آن جهت که دين خاتم است علما و دانشمندان رکن بزرگى به شمار مى روند. بسيارى از وظايف انبيا را در اين عصر علما بايد انجام دهند. تمام دستورات اسلام بر ساير اديان مزيت دارد آنچه هم درباره علما گفته است معقول و منطقى است.
يکى از ارکان ختم نبوت همين علما هستند که منابع اوليه اسلامى را نگهدارى و گسترش داده اند و نيز قابليت عجيبى ست که منابع اولى اسلامى و در درجه اول قرآن کريم براى تحقيقات و مطالعات نو و کشفهاى تازه دارد ،و اينها ست که نخواهد گذاشت اين دين کهنه بشود و از ميان بروند.
3-وضع خاص قانونگذارى در اسلام:
از آنجايى که قافله بشريت در مسير تکاملى خود با بعثت پيامبران مراحل مختلف را يکى پس از ديگرى طى کرده است و به مرحله اى از رشد و تکامل رسيده که ديگر مى تواند روى پاى خود بايستد، يعنى با “استفاده از تعليمات جامع اسلام مشکلات خود را حل کند.”
زيرا اسلام قانون نهايى و جامع دوران بلوغ بشريت است ،از نظر اعتقادات کامل ترين محتواى بينش دينى و از نظر عمل نيز چنان تنظيم يافته که بر نيازمنديهاى انسانها در هر عصر و زمانى منطبق است.
* دلايل خاتميت پيامبراز ديدگاه قرآن و روايات :
براى اثبات اين مدعا دلايل متعددى داريم که از همه روشنتر سه دليل زير است:
1-ضرورى بودن اين مسئله ،گفتيم هر کس با مسلمانان جهان در هر نقطه تماس گيرد درمى يابد که آنها معتقد به خاتميت پيامبر اسلامند ، بنابراين اگر کسى اسلام را از طريق دليل و منطق کافى پذيرفت ، راهى جز پذيرش اصل خاتميت ندارد.
2-آيات قرآن نيز دليل روشنى بر خاتميت پيامبر اسلام است،از جمله آيه :”ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبيين ؛
محمد (ص)پدر هيچ يک از مردان شما نيست ولى رسول خدا و خاتم انبياست .(4)
اين تعبير هنگامى گفته شد که مسئله پسر خواندگى در ميان اعراب رواج داشت ،آنها فرزندى را که از پدر و مادر ديگرى بود به فرزند خواندگى بر مى گزيدند و همچون يک فرزند حقيقى محرم بود ،ارث مى برد و مانند آن .
اما اسلام آمد و اين رسم جاهليت را از بين برد و گفت :پسر خوانده ها هرگز مشمول قوانين حقوقى و شرعى فرزند حقيقى نيستند از جمله “زيد”که پسر خوانده پيامبر اسلام بود و نيز فرزند پيامبر (ص)محسوب نمى شد ،چون هنگامى که زيد از دنيا رفتند پيامبر اسلام (ص) با همسر ايشان ازدواج کردند ،لذا مى گويد شما به جاى اينکه پيامبر اسلام را پدر يکى از اين افراد معرفى کنيد او را به دو وصف حقيقيش توصيف کنيد:
يکى وصف “رسالت” و ديگرى “خاتميت”.
اين تعبير نشان مى‌دهد که خاتميت پيامبر اسلام (ص)همچون رسالتش براى همگان روشن و ثابت و مسلم بود .
3-روايات فراوانى نيز داريم که به روشنى خاتميت پيامبر را ثابت مى کند از جمله روايات زير است :
الف)در حديث معتبرى از جابر بن عبدالله انصارى از پيامبر چنين نقل شده است که فرمود :
“مثل من در ميان پيامبران همانند کسى است که خانه اى را بنا کرده و کامل و زيبا شده تنها محل يک خشت آن خالى است ،هر کس در آن وارد شود و نگاه به آن بيفکند مى گويد :چه زيباست ولى اين جاى خالى را دارد ،من همان خشت آخرم و پيامبران همگى به من ختم شده اند. (5)
ب) امام صادق (ع) مى فرمايد :
“حلال محمد حلال ابداالى يوم قيامه و حرامه حرام ابدا الى يوم القيامه.(6)
حلال محمد حلال است تا روز رستاخيز و حرام او حرام است تا روز رستاخيز .”
در حديث معروفى که شيعه و اهل تسنن از پيامبر نقل کرده اند مى خوانيم که او به على (ع) فرمود :
“انت منى بمنزله هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى (7)
تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى ،جز اينکه بعد از من پيامبرى نخواهد بود .و دهها حديث ديگر .
پاسخ به چهار شبهه در زمينه خاتميت پيامبر (ص: )
بعضى مى گويند اگر فرستادن پيامبران يک فيض بزرگ الهى است ،چرا مردم زمان ما از اين فيض بزرگ محروم باشند؟ چرا راهنماى جديدى براى هدايت و رهبرى مردم اين عصر نيايد؟! اما آنها که چنين مى گويند در حقيقت از يک نکته غافلند و آن اينکه محروميت عصر ما نه به خاطر عدم لياقت جامعه کنونى ،بلکه به‌خاطر آن است که قافله بشريت در مسير فکرى و آگاهى به پايه اى رسيده است که مى تواند با در دست داشتن تعليمات پيامبر اسلام به راه خود ادامه دهد. بد نيست در اينجا مثالى بزنيم :
پيامبران اولوالعزم يعنى آنها که داراى دين و آئين جديد و کتاب آسمانى بودند پنج نفر بودند “نوح،ابراهيم،موسي،عيسى وپيامبر اسلام(ص)اينها هر کدام در يک مقطع خاص تاريخى براى هدايت و تکامل بشر تلاش کردند،واين قافله را از يک مرحله گذرانده در مرحله دوم به پيامبر اولوالعزم ديگرى تحويل دادند، تا به مرحله اى رسيد که اين قافله راه نهايى را يافت.
1- با آنکه جامعه بشرى دائمادر حال دگرگونى است، چگونه مى توان با قوانين ثابت و يکنواخت اسلام پاسخگوى نيازهاى متغيربود؟!
در پاسخ بايد گفت: قوانين اسلام بر دو گونه است: يک سلسله از قوانين همچون لزوم اعتقاد به توحيد ،اجراى اصول عدالت ،مبارزه با هر گونه ظلم و تعدى و اجحاف و ... که ثابت و هميشگى است، اما قسمتى ديگر يک سلسله اصول کلى و جامع است که با دگرگون شدن موضوعات آن صورت تازه اى به خود مى گيرد و پاسخگوى نيازهاى متغير هر زمان است. مثلايک اصل در اسلام داريم ،تحت عنوان “اوفوا بالعقود “که مى گويد :به قراردادهاى خود احترام بگذاريد و به آنها وفادار باشيد. مسلمابا گذشت زمان انواع تازه اى از قراردادهاى مفيد اجتماعى و تجارى و سياسى مطرح مى شود که انسان مى تواند با در نظر گرفتن اصل کلى بالا به آن پاسخ دهد ونيز يک اصل کلى ديگرى داريم به عنوان “ قاعده لاضرر “ که مطابق آن هر حکم قانونى سبب زيان فرد يا جامعه شود بايد محدود گردد ملاحظه مى کنيد که تا چه حد اين قاعده کلى اسلامى کارساز و حل کننده مشکلات است ، و از اين‌گونه قواعد در اسلام فراوان داريم ، و با استفاده از همين اصول کلى است که مى توانيم مشکلات پيچيده دوران بعد از انقلاب شکوهمند اسلامى را حل کنيم.
2- شک نيست که ما در مسائل اسلامى نياز به رهبر داريم، و با فقدان پيامبر و غيبت جانشين او ،مسئله رهبرى متوقف مى شود و با توجه به اصل خاتميت انتظار ظهور پيامبر ديگرى را نيز نمى توان داشت،آيا اين امر ضايعه اى براى جامعه اسلامى نيست؟
در پاسخ مى گوييم براى اين دوران نيز پيش بينى لازم شده است و از طريق “ولايت فقيه” است که رهبرى را براى فقيهى که جامع الشرايط و داراى علم و تقوا و بينش سياسى در سطح عالى باشد تثبيت کرده است .
3- باب نبوت مسدود شد يا باب وحي؟
باب نبوت يعنى باب پيامبرى مسدود شد ،اما باب کشف و شهود و الهام مسدود نشد . ممکن است بشرى از لحاظ صفا و کمال و معنويت برسد به مقامى که به قول عرفا يک سلسله مکاشفات براى او رخ مى‌دهد و حقايقى از طريق علم الهامى به او ارائه داده مى شود ،ولى او مامور به دعوت مردم نيست. هميشه در دنيا افرادى هستند که خداوند در باطن ضميرشان با آنها حرف مى زند.
پيامبراسلام آخرين پيامبران خداست و سلسله نبوت با او پايان مى پذ يرد و اين از ضروريات آئين اسلام است.
خاتميت پيامبر (ص) لازمه وجود ختم نبوت است و پس از آن پيامبر ديگرى نخواهد آمد ولى باب الهامات و وحى الهى به روى همگان باز است در صورتى که به درجه کمال برسند پيامبر و معجزه او يعنى قرآن جزء کامل کننده دين هستند و کسى همانند آنها نخواهد آورد و به همين سبب خاتم ناميده شد پس تمام مسلمانان بايد به خاتميت او ايمان داشته باشند . چون دين اسلام با وجود اين دو کامل شده و نبوت آن پايان يافته است.

پى نوشت ها :

2- نهج البلاغه / خطبه اول
3- سوره صف / آيه 6
4- سوره احزاب / آيه 4
5- اصول کافى / جلد 1-ص58
6- اصول کافى / جلد 1-ص 58
7- تفسير مجمع البيان

منابع :

استاد شهيد مطهري،مرتضى (چاپ ششم ،1372) خاتميت ،تهران ،انتشارات صدرا
استاد شهيد مطهرى ،مرتضى (چاپ چهارم ،1374) محمد خاتم پيامبران ،تهران ،انتشارات صدرا
طبرسى ،فضل بن حسين (1406) مجمع البيان فى تفسير القران ، بيروت،داراحيا ءالتراث العربى
استاد شهيد مطهري،مرتضى (چاپ چهارم ،1368) اسلام و مقتضيات زمان ،تهران ،انتشارات صدرا





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.