وضعیت اقتصادی و فرهنگی جزیرة‌العرب پیش از اسلام

منظور از جزیرة‌العرب شبه جزیره‌ای است كه به همین نام در صدر اسلام شناخته شد و میان سه قاره آسیا و اروپا و افریقا قرار داشت. این شبه جزیره از شمال محدود به شام و عراق و از طریق خشكی با مناطقی كه زیر نفوذ دولت روم و
سه‌شنبه، 6 مرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وضعیت اقتصادی و فرهنگی جزیرة‌العرب پیش از اسلام
 وضعیت اقتصادی و فرهنگی جزیرة‌العرب پیش از اسلام

 

نویسنده: دکتر سیدکاظم صدر




 

1-جغرافیای اقتصادی

منظور از جزیرة‌العرب شبه جزیره‌ای است كه به همین نام در صدر اسلام شناخته شد و میان سه قاره آسیا و اروپا و افریقا قرار داشت. این شبه جزیره از شمال محدود به شام و عراق و از طریق خشكی با مناطقی كه زیر نفوذ دولت روم و ایران بود مرتبط می‌شد. ارتباط جزیره با اروپا و آسیا از این دو راه بود. میان جزیره و قاره آفریقا و كشورهای حبشه و مصر، كه زیر نفوذ دولت روم بودند، بحر قُلزُم یا دریای سرخ قرار داشت و با استفاده از این راه دریایی ارتباط با قاره مزبور برقرار می‌شد. جنوب جزیره را مناطق یمن و عدن و عمان تشكیل می‌داد كه خود در مجاورت خلیج عدن و دریای عمان و اقیانوس هند قرار داشتند.
راه دریایی میان جزیره و هندوستان از طریق عمان برقرار می‌شد. علاوه بر راه خشكی شمال به عراق، جزیره از دریا نیز با آسیا یعنی هندوستان ارتباط داشت. بزرگترین امتیاز جزیرة‌العرب، از نظر جغرافیائی، واقع شدن بین سه قاره و ایجاد ارتباط تجاری با آنها بود (فیاض،10-12)
به جز این موارد، جزیره از سایر مواهب نسبتاً محروم بود. تنها منطقه مرطوب جزیره كه امكان كشاورزی در آن وجود داشت ناحیه جنوب آن بود كه در مَعرض بادهای مرطوب دریای هند به غرب قرار داشت. به همین جهت امكان زراعت، باغداری و دامداری از گذشته دور در جنوب جزیره وجود داشت. مجاورت با دریا امكان صید ماهی و صدف را نیز فراهم می‌كرد و داشتن ارتباط با هندوستان، باعث می‌شد كه كالاهای صادراتی آنجا از جنوب جزیره به مقصد روم فرستاده شود. این خود امكان سومی است كه رونق فعالیتهای تجاری برای اقتصاد جنوب ایجاد می‌كرد. به همین جهت، در جنوب پیوسته امكان تجمع، شهرنشینی و پیداش فرهنگ و تشكیل دولتهای مقتدر فراهم بوده است. از جمله این دولتها، حمیریان هستند (فیاض، 17) كه چندین قرن در جنوب حكومت كردند و حتی با دولتهای روم و ایران به رقابت پرداختند. منتهی در تاریخ باستان جنوب دو پدیده رخ داد كه از جلال و شكوه آن كاست. اولین رخداد پیشرفت تكنولوژی كشتیرانی توسط رومیهاست، كه توانستند از تنگه باب المندب با كشتی بگذرند و كالاهای هند را یكسره و مستقیم با كشتی تا مصر، فلسطین، یا شام حمل كنند (فیاض، 11 و 12). این پدیده سبب شد كه راه تجاری جنوب، كه در طول آن كاروانهای تجاری از جنوب گذشته و سپس از غرب جزیره از ناحیه حجاز به سوی شام و فلسطین و مصر از طریق خشكی پیش می‌رفتند، از رونق بیفتد و به همین دلیل عده بسیاری از جنوب به شمال هجرت كنند. پدپده دومی كه بسیار دیرتر از آن رخ داد تقریباً با ولادت پیامبر اسلام (سال 569 یا 570 میلادی) و شكسته شدن سد مارب در سالهای بین 542 و 570 میلادی (فیاض، 26) هم زمان بود. این سد كه عمر بسیار طولانی داشت و بارها تعمیر شده بود، بالاخره بر اثر سیل عظیم العرم، كه در قرآن نیز از آن یاده شده (سباء آیه 16، ابن هشام، 6) كاملاً شكست، و به دنبال آن ناحیه بزرگی از یمن خراب شد و مردم آن به جاهای دیگر كوچیدند.
بر خلاف جنوب، ناحیه مركزی جزیره خشك و فاقد بارندگی است. شاید در برخی نواحی تنها چند روز از سال باران ببارد. درجه حرارت بسیار بالا و فقدان رطوبت، مركز جزیره را ناحیه‌ای صحرائی و شنزار و تقریباً غیر قابل سكونت كرده است. تنها در برخی واحه‌ها مدت كوتاهی از سال زمین سبز است و امكان چرا و دامداری مقدور است. در برخی نواحی محدود دیگر مانند یثرب، طائف و خیبر بارندگی بیشتر بوده به طوری كه امكان باغداری و زراعت نیز وجود دارد. لیكن در سرتاسر مركز جزیره زندگی بسیار سخت و دشوار است. پیش از اسلام قبایل موجود در این مناطق، دائم در حال كوچ از واحه‌ای به بادیه‌ای دیگر بودند تا نقطه‌ای بیابند كه چراگاه مناسبی برای دامهای آنان باشد. این شرایط آب و هوائی طبعاً امكان سكونت و تجمع و مبادلات فكری و فرهنگی را در مركز جزیره فراهم نمی‌آورد. لذا هیچ وقت در مركز جزیره دولتی تشكیل نشد و از میان قبایل متعدد پیش از اسلام تنها قبیله قریش در مكه و ثقیف در طادف اسكان یافتند و بقیه همه در حال كوچ بودند.
این شیوه زندگی خود به خود زمینه پیدایش خرافات، انزواطلبی، برتری طلبی‌های شخصی و قبیله‌ای را فراهم می‌آورد و چه بسا سختی زندگی به كارهایی نظیر دزدی، دستبرد به قبایل دیگر و قتل و انتقام دامن می‌زد. از این رو، قتل و غارت در میان این قبایل بسیار موسوم بود. بنابراین برخی از این قبایل با بستن پیمانهایی با كاروانهای تجار، آنها را در پناه خود می‌گرفتند؛ از حمله سایر قبایل در امان نگه می‌داشتند و در مقابل ارائه این خدمت درآمدی كسب می‌كردند. همچنین به علت خشكی منطقه و سختی یافتن وادیهای سر سبز و قابل اطراق با راهنمایی كاروانها و اجاره دادن مواشی به آنها قبایل مزبور را از طریق این خدمت نیز درآمدی كسب می‌كردند. در آستانه‌ی ظهور اسلام، سه دولت نشانده در شمال جزیره حاكم بود. این دولتها از حیث اقتدار و خدمات فرهنگی هرگز به پای حمیریان و یا سالار خود ایران و روم نمی‌رسیدند. ولی، در مقابل قبایل كوچ نشین مركزی دارای قدرت و منزلتی بودند. در شمال شرقی جزیره دولت آل لخم مستقر بود كه پایتخت آن شهر حیره بود. لخمیان از دولت ایران تمكین می‌كردند و هر وقت میان ایران و روم نبردی در می‌گرفت در ركاب ایران شمشیر می‌زدند. در واقع صلح، به استحكام موقعیت خویش و توسعه آن می‌پرداختند (فیاض، 35-36). منبع اصلی درآمد آنان تجارت بود و پایتخت ایشان، حیره، بر سر راه تجاری شمال قرار داشت. بعد از آن كه راه جنوب از رونق افتاد، راه تجاری شمال معمور گشت كه سرآغاز این راه باز عمان و كالاهای وارداتی هند بود. لیكن این بار كاروانها از شمال جزیره حركت كرده و ضمن عبور از حِیرِه، دُومةُ الجَنْدَل، بُصْری و مكانهای دیگر به مقاصد غَزّه، صور، و اِیله یعنی نقاط مرتبط با روم، مصر و فلسطین حركت می‌كردند (فیاض،11). در شمال جزیره دولت آل غسان مستقر بود كه از دولت روم تبعیت می‌كرد و همان خدمات آل لخم را برای رومیان انجام می‌داد. پایتخت غسانیان شهر بُصری بود كه در مسیر راه تجاری شمال قرار داشت و سكنه آن از طریق تجارت كسب درآمد می‌كردند. دولت سوم آل كِنْدِه بود و پایتخت آن دُومةَ الجَنْدَل بر سر راه تجاری شمال قرار داشت. بالطبع، منبع درآمد ایشان نیز فعالیتهای بازرگانی بود. آل كنده تحت نفوذ دولتهای مستقر در جنوب بودند (فیاض، 27- 41).
گرچه رطوبت و بارندگی در شمال بیشتر از مركز و شدت حرارت نیز كمتر از آنجا بود و فعالیتهای كشاورزی تا حدودی توسعه داشت، ولی منشاء اصلی درآمد شمال تجارت بود. علت گستردگی تجارت در جزیره موقعیت جغرافیائی ممتاز آن و داشتن مزایای نسبی در این زمینه بود. امكانات كشاورزی هرگز به پای ایران و روم نمی‌رسید و بنا به شرایط آب و هوایی محدود بود. به علت اختلاف و ستیز دائم ایران و روم، كالاهای تجاری از هند به مقصد روم، از طریق ایران فرستاده نمی‌شد. بخش عمده‌ی آن از دریا و بخش مانده از طریق شمال و جنوب جزیره، صورت می‌گرفت. عبور از جزیره علی‌رغم سختی و نا امنی راه، امتیازاتی در برداشت. خود اهالی جزیره در جنوب و شمال فن تجارت را از نیاكان خود به ارث برده بودند و بازارهای محلی و فصلی را در مسیر این دو راه تشكیل می‌دادند. داد و ستد در این بازارها برای كاروانها سودبخش بود. علاوه بر این، از زمان هاشم جد پیامبر و به ابتكار وی مجدداً تجارت میان شام و یمن توسط قبیله قریش از سرگرفته شد؛ گرچه با مقیاس محدودتری از سابق (سوره‌ی قریش،1-2 و یعقوبی، ج 1،312 و فیاض، 57 و آیتی، 44و 40). این امر تا حدی راه تجارت جنوب را احیاء كرد. در واقع بازرگانان عرب با ایجاد ارتباط با دولتهای همسایه سعی در گسترش تجارت در جزیره داشتند. خود دولتهای ایران و روم نیز از این امر بهره می‌بردند و مال التجاره به مكه و سایر مناطق جزیره می‌فرستاند (افغانی). از این رو، پیش از ظهور اسلام و حتی پس از ولادت نبی اكرم و پیش از هجرت آن حضرت، بازار عُكاظ، كه در نزدیكی مكه قرار داشت از امنیتی كه در این شهر به علت حرم بودن برقرار بود، رونق گرفت. ضمناً حرام بودن جنگ و ستیز در تمام جزیرة‌العرب در طول ماههای حرام، یعنی ذی‌القعده، ذی‌الحجه، محرم و رجب، كه زمان آمدن قبایل و كاروانها را به مكه – چه برای انجام مراسم حج و چه برای داد و ستدهای بازرگانی - تسهیل می‌نمود، به رونق و توسعه داد‌و‌ستدهای بازرگانی در عكاظ، ذُوالمَجاز، مَجَنَّه و حتی خود مكه و منازلی كه در امتداد مسیرهای تجاری قرار داشت می‌افزود. به این دلایل فعالیتهای بازرگانی در شمال و جنوب جزیره گسترش بسیار داشت و حتی قبایل مركز جزیره به شرحی كه گفته شد از آن بهره می‌بردند.

2-فرهنگ و آداب و رسوم

مقارن ظهور اسلام، اهالی عربستان از فرهنگ غنی برخوردار نبودند. جنوب عربستان، علی‌رغم پیشینه‌ی درخشان آن یعنی داشتن خط، باقی ماندن كتیبه‌ها در خرابه‌های سد مارب، پیشرفت معماری و غیره، پیش از ظهور اسلام، وطی چند دهه، دستخوش حملات حبشی‌ها و رومی‌ها بود تا اینكه هنگام بعثت رسول اكرم به یك دولت زیر سلطه ایران تبدیل شد (فیاض، 18). به این ترتیب، جنوب كه زمانی با ایران و روم رقابت می‌كرد، اینك تحت نفوذ ایران درآمده بود. به همین سبب سابقه فرهنگی آن تداوم نیافت و در پی از دست دادن امكانات تجارت و كشاورزی و به دنبال آن سرمایه انسانی خویش كه بر اثر مهاجرت از دست داده بود، رشد فرهنگی و شوكت فنی خود را نیز از دست داد. معذالك بازهم، اهالی جنوب متمدن‌تر از سكنه سایر مناطق جزیرة‌العرب بودند. به دلیل ارتباط با حبشه و روم، دین مسیحیت پیروان بسیاری در جنوب یافت؛ به طوری كه نجران مركز مسیحیت در جنوب گشته بود (ابن هشام، 22و فیاض، 51 و آیتی،11). یهودیان نیز در جنوب فراوان بودند و شمار آنان به جایی رسید كه درصدد گرفتن حكومت برآمدند (آیتی،11 و فیاض،25 و ابن هشام، 28).
یهودیانی كه به مدینه، خیبر و حجاز هجرت كردند، نیز از خاستگاه جنوب بودند. غیر از ایشان مشرك و بت‌پرست نیز در جنوب یافت می‌شد. (ابن هشام، 59 و 57 و فیاض، 51).
در طول تاریخ در شمال جزیرة‌العرب دولت مستقل و بادوام به ندرت حاكم بود. در آستانه ظهور اسلام سه دولت دست نشانده در منطقه استقرار داشت. تمكین از ابرقدرت و تحمیل به زیردست خصوصیت بارز دولتهای نامبرده است. با وجودی كه اكثر ساكنان شمال مسیحی بودند، حكام آل لخم به پیروی از پادشاهان ایران كه زرتشتی بودند، مسیحی نشدند. برعكس، غسانیان به پیروی از قیصران روم همه مسیحی بودند. در شمال آثاری حاكی از رواج علم و صنعت ذكر نشده است. جنگیدن همراه ایران و روم و گشایش حوزه اقتدار به هنگام صلح دو ابر قدرت، و بالاخره، درگیر بودن با قبایل مقیم مركز و جلوگیری از تجاوز آنان به مستملكات ایران و روم، فرصتی برای تحت الحمایه‌های شمال باقی نمی‌گذاشت كه به ترویج علم و ادب بپردازند. تنها تشویق زمانی بود كه شعرای بدوی در وصف آنان قصیده‌ای می‌سرودند (فیاض، 35-41)
شرایط زندگی در مركز جزیره و نوع معیشت اهالی مبین فرهنگ، اخلاق و روحیه ایشان است. زندگی كوچ نشینی و اشتغال دائم به جنگ و غارت اهمیت جنگجویی و غارتگری را زیاد می‌كند. مردان كه در این كار از زنان تواناترند ارزش بیشتری می‌یابند و زنان بی اهمیت و زائد می‌گردند. از این مهمتر، چون هنگام حمله، زنان یاور نیستند، ولی به وقت فرار سربار هستند، احتمال اسیر شدن آنان به دست دشمن زیاد است و اسارت باعث ناخالصی اصل و نسب قبیله می‌گردد. بنابراین، شأن و منزلت زنان در بین قبائل به حدی پائین آمد كه اقدام به دختركشی كردند (سوره انعام 3،152 و یعقوبی، ج1، سبحانی، ج1،23). این رسم همچنان تا ظهور اسلام دوام داشت.
قبایل یاد شده عموماً بت پرست بودند و هر قبیله‌ای بت اختصاصی داشت. بت طایفه بنی ثقیف لات نام داشت و بت قریش عزی بود. بت اوُس و خَزْرَجْ در یثرب مناه‌ی بود (یعقوبی، ج1، 331-334 و فیاض، 49). بزرگترین این بتها، كه مورد احترام و پرستش همه قبائل بود، هُبَل نام داشت و در خانه كعبه جای داده شده بود.
به جز نمونه‌های فوق، خرافات در بین طوایف شیوع بسیار داشت. قساوت و بی رحمی نیز بیداد می‌كرد.

3-دوران جاهلیت

در فرهنگ اسلام، دوران پیش از ظهور اسلام دوره جاهلیت خوانده می‌شود. علت این نامگذاری را می‌توان نخست در اعتقادات و جهان بینی اعراب و دوم در رفتارها و آداب و رسوم ایشان جستجو كرد. گرچه وضع فكری و فرهنگی اعراب مقیم مركز از ساكنان جنوب جزیرة‌العرب و شمال آن انحطاط بیشتر داشت و قبایل قریش و ثقیف نسبت به سایر قبایل آگاهتر و زیركتر بودند، معذالك، تفكر و دیدگاههای همه اعراب در نظر اسلام ناشی از جاهلیت است. از نظر قرآن هر شناختی از انسان و جهان كه مبتنی بر رابطه آنها با آفریدگار عالم باشد؛ و به خلقیت، تحول، و تكامل این دو پدیده توسط ذات باریتعالی توجه داشته باشد، اصیل و صحیح خوانده می‌شود. هر بینشی كه این ارتباط را نبیند و آن را منتسب به مخلوقات دیگر خداوند سازد، نظیر خورشید، ماه، یا ماده، آن را شرك آمیز و جاهلانه تلقی می‌كند. خداوند اولین فرد بشر، یعنی آدم را كه آفرید، معرفت شناخت خود و خدای خود را به او عطا فرمود و به وی رسالت داد تا به سایر ابناء بشر این شناخت را بیاموزد. سپس، با پیشرفت فكر و نحوه زندگی بشر، پیغمبران بسیاری فرستاد، تا انسانها را به شناخت خود و منشاء خلقت خویش هدایت كند و آنان را از تعهداتی كه نسبت به خداوند و مسئولیتهایی كه در برابر اعضاء خانواده و جامعه انسانی خویش دارند، آگاه سازد.
چنانكه می‌دانیم، حضرت ابراهیم (علیه السلام) پس از آنكه مردم را به پرستش خداوند یكتا هدایت كرد و از پرستش ستارگان و ماه و خورشید بازداشت، به مبارزه با شرك و بت‌پرستی پرداخت و با نمرود كه ادعای خدائی داشت در افتاد (یعقوبی، ج1،23). سرانجام، مأمور شد از بابل به فلسطین و از آنجا به جزیرة‌العرب رود و در مكه به كمك پسرش اسماعیل خانه كعبه را بنا كند. حضرت ابراهیم توفیق انجام این مأموریت را یافت و مناسك حج را به اتفاق فرزندش سنت گزارد (یعقوبی، ج1،275).
حضرت اسماعیل در مكه باقی ماند، با یكی از قبایل آنجا وصلت كرد و اولاد وی در جزیرة‌العرب نشو و نما كردند. تا اینكه زمامداری خانه كعبه به عَمْر و ابن لُحَیّ رسید. وی از یكتاپرستی دست كشید و خانه كعبه را بتخانه كرد (آیتی،7). اعراب نیز از او تبعیت كردند، و بدین ترتیب، بت‌پرستی جانشین خداپرستی در جزیرة‌العرب شد. دوران جاهیلت اعراب از همین تاریخ آغاز می‌شود. گرچه تمام اجداد پیامبر اسلام موحد بودند و اعراب را به توحید دعوت می‌كردند، ولی از این دعوت گرایشی در آنها پدید نیاورد.
شرك و بت پرستی منشاء رفتارها و كردارهای اعراب شد كه نمونه‌های آن را می‌توان هنگام زمامداری عبدالمطلب مشاهده كرد. شیوع زنا و فحشاء باعث شد كه عبدالمطلب برای زناكار حد تعیین كند، عده‌ای از زنان فاحشه را تبعید نماید (یعقوبی، ج1، 363) و همچنین ازدواج با محارم را تحریم كند. كثرت دزدی موجب شد كه عبدالمطلب مجازات بریدن دست دزد را اعلام كند (همان). از بدعتهایی كه قبیله قریش برای حُجاج خانه كعبه وضع كرد و مورد قبول اعراب واقع شد این بود كه حجاج لباس احرام اولین طواف خود را، از قریش تهیه كنند وگرنه باید برهنه طواف نمایند (فیاض، 59 و یعقوبی، ج1، 336). گرچه این بدعت را قریش برای افزایش امتیاز خویش بر سایر اعراب وضع كردند، همچنان كه نحوه انجام مراسم حج و نوع چادرهای خویش را متفاوت از سایر اعراب قرار دادند، ولی همه این بدعتها مورد قبول واقع شد و اعراب مقاومت یا حساسیتی از خود نشان ندادند. طواف خانه خدا به شكل برهنه آنقدر گسترش یافت كه برای اعراب عادت شد و عبدالمطلب ناچار به تحریم آن گشت. از جمله اقدامات عبدالمطلب، هنگام ریاست قبیله قریش و تصدی خانه كعبه، تلاش برای بازسازی چاه زمزم است. قبیله قریش خواستار مشاركت در این تلاش شد. عبدالمطلب كه قصد وقف آب زمزم را داشت مشاركت ایشان را مانع از رسیدن به هدف خویش می‌دید. زیرا ممكن بود همان طور كه قریش در سایر امور حج امتیازهای انحصاری برای خود به وجود آورده بود، آب زمزم را نیز به انحصار خود درآورد. مناقشه عبدالمطلب با قریش بالا گرفت تا اینكه قرار شد به كاهنی رجوع كرده و به دستور او عمل كنند. كاهن بیرون از مكه و در فاصله زیادی از آن می‌زیست. در راه با خشكی و كمبود آب آشامیدنی مواجه شدند. رفته رفته، افراد به حال نزع افتادند و مرگ خود را از شدت عطش و بی آبی نزدیك دیدند. عده‌ای روی زمین دراز كشیده و آماده مرگ شدند و عده‌ای دیگر گودالی برای خود كندند و به عنوان قبر در آن خوابیدند (یعقوبی، ج1، 321). اعرابی كه چندی پیش ادعای میراث اسماعیل را می‌كردند و در بازسازی چاه زمزم خود سهیم می‌پنداشتند، اینك از تلاشهای هاجر، مادر اسماعیل، برای یافتن آب (وقتی كه ابراهیم به امر خدا آنها را میان صفا و مروه رها كرد و رفت) سرمشقی نگرفتند و به مرگ تسلیم شدند. از ایمان ابراهیم نیز هیچ بهره‌ای نبرده بودند و به خدای قادر و توانائی نیز معتقد نبودند، تا با نیایش و امید به لطف او، كوشش خود را برای یافتن آب مثمر بدانند. به هر حال بتی كه ایشان می‌پرستیدند و قدسیتی كه برای آن قائل بودند، توانائی نجات آنها را نداشت. لذا همه تسلیم مرگ شدند.
در این هنگام عبدالمطلب با استمداد از خدای خود نهیبی به اعراب زد و آنان را از پذیرش مرگ و ذلت سرزنش كرد و گفت بپاخیزید و در جستجوی آب برآئید، شاید خداوند مرحمتی كند و به آب دست یابیم. اتفاقاً توكل او به جا بود، پس از جستجوی چندی به بركه‌ای از آب دست یافتند و همه سیراب شدند از مرگ نجات یافتند.
یكی دیگر از رفتارهای جاهلانه اعراب، زنده بگور كردن دختران بود؛ تا مبادا در جنگ و ستیز دختران ایشان اسیر قبائل دیگر شده و به كنیزی درآیند و نژاد و خون قبیله خلوص خود را از دست دهد (آیتی، 43 و سبحانی، 30و 29). شاید این جنایت در تاریخ بشریت سابقه نداشته باشد. گرچه این كشتار، بالاترین حد قساوت است و خود بهترین گواه بر جاهلیت اعراب می‌باشد، اما ظلم‌های اعراب به زنان، منحصر به این عمل نبود. مردان زنان بیوه را به ازدواج خود در می‌آوردند تا دارائی آنان و بچه‌های یتیمشان را تصرف كنند و سپس آنها را رها می‌كردند (نساء، 19 و المیزان، ج 8، 76).
یكی دیگر از نشانه‌های جاهلیت در میان اعراب این بود كه اختلاف نظرهای موجود بین آنان از طریق مذاكره و مصالحه حل نمی‌شد و پیوسته از طریق جنگ و ستیز نظر خود را بر دیگری تحمیل می‌كردند. بالطبع، نبردهای خصمانه ایشان هیچ وقت پایان نمی‌یافت. دو قبیله اوس و خزرج سالها در مدینه به جنگ و جدال با هم مشغول بودند (یعقوبی، ج1، 395). ظهور اسلام و هجرت نبی اكرم به مدینه باعث پایان جنگهای جاهلانه ایشان شد. در ایام جوانی پیامبر اكرم، خانه كعبه در اثر سیل خراب شد و سپس بازسازی گردید. در آن هنگام سران قریش برای نحوه انتقال حجرالاسود به محل اصلی آن نتوانستند به توافق برسند و لذا همه قسم خوردند كه تا آخرین قطره خود بجنگند و از شرف قبیله‌ای خود دفاع كنند (فیاض،64).
شدت و تعدد این برخوردها به قدری زیاد بود كه برخی از سنتهائی كه خود اعراب وضع كرده بودند و نسل اندر نسل بدان احترام می‌گذاشتند گاهی زیر پا گذاشته می‌شد. مثلاً، جنگ و غارت در چهارماه از سال حرام بود. گاهی اعراب برای ادامه یا آغاز جنگ، این چهار ماه را به عقب می‌انداختند تا بتوانند به مقصود خود نائل شوند. این عمل را نَسیِئی می‌گفتند و در قرآن كریم از آن یاد شده است (طبری، 838 و المیزان، ج18،126).
یكی از نشانه‌های اقوام با فرهنگ این است كه اگر نهاد یا رسمی در شیوه زندگی آنان پدپد آید كه ما یه تسهیل ارتباط آنان و نیل به ارزشهای فرهنگی ایشان شود، این نهاد را نه تنها حفظ می‌كنند، بلكه توسعه و تكامل می‌دهند. یكی از ابتكارات قُصَیِ ابنِ كِلاب، هنگامی كه زمامداری خانه كعبه را به عهده گرفت و قبیله قریش را به عزت و شوکت رسانید، این بود كه دارالنَّدوِه برای قریش ایجاد كرد، تا هر وقت مسأله یا موضوع مهمی برای قریش پیش آید در دارالندوه جمع شوند و به رایزنی و تصمیم‌گیری بپردازند. دارالندوه برای قریش همانند یك مجلس شورا بود كه با تأسیس آن قصی قصد داشت خصلت همفكری و همكاری میان قریش توسعه یابد و طوایف مختلف اختلافات خود را از طریق بحث و تبادل نظر حل كنند.
نه تنها روح تعاون و اتحاد میان قبایل قریش پیدا نشد، بلكه اختلافات داخلی آنان نیز فروكش نكرد. اختلاف میان نوادگان قصی، هنگامی كه نوبت زمامداری خانه كعبه به آنها رسید، بالا گرفت و بَنی عَبدُالدار و بَتی عَبدمَناف سوگند یاد كردند كه برای گرفتن حق خود تا آخرین نفر خواهند جنگید (آیتی، 38). باز هنگامی كه امیه به مخالفت و رقابت با عموی خودهاشم پرداخت، اختلاف از طریق صحبت و مباحثه هرگز حل نشد، و دارالندوه نتوانست منشاء رفع اختلاف شود (فیاض،57). تنها زمانی كه سران قریش در دارالندوه برای مشورت جمع شدند، هنگام بعثت پیامبر اكرم بود و آنهم برای اتخاذ موضع واحدی برای از بین بردن نبی اكرم (فیاض، 78). سرانجام، تصمیم گرفتند كه از هر طایفه قریش، تكاوری انتخاب شود و ایشان دسته جمعی و شبانه به خانه‌ی پیامبر شبیخون زده و وجود مقدس او را به قتل برسانند. در این صورت، بنی هاشم توان گرفتن انتقام از تمام طوائف قریش را نخواهند داشت و ناچار در مقابل خونها تسلیم خواهند شد (فیاض، 78).
نظر به اینكه، همه ساله اعراب از تمام نقاط جزیرة‌العرب برای زیارت خانه كعبه عازم مكه می‌شدند پذیرائی و رفاه حجاج یكی از مسئولیتهای زمامداران خانه كعبه بود. از جمله مناصب، در زمان قُصَی، رِفادَت یعنی غذا دادن به حُجاج و سِقایَت یعنی تأمین آب برای ایشان بود (آیتی، 39). هاشم هنگامی كه ریاست خانه كعبه را عهده‌دار شد، هم خود تمام ثروتش را در این راه صرف كرد و هم قریش را دائماً به این خدمت تشویق می‌كرد (آیتی، 39). عبدالمطلب نیز، پس از رسیدن به زمامداری خانه كعبه، همین شیوه را دنبال كرد و سفره او چنان گسترده بود كه حتی پرندگان و چارپایان از آن بهره‌مند می‌شدند (آیتی، 42). علی‌رغم تمام این تأكیدها، قریش نه تنها به عرضه این خدمات نپرداختند بلكه شرط كردند كه حجاج باید غذا و لباس اولین طواف خود را از قریش بخرند و گرنه باید برهنه طواف كنند (فیاض، 49). برای زنان فقط یك پیراهن اجازه داده شد.
منبع مقاله :
صدر، سیدکاظم، (1387)، اقتصاد صدر اسلام، تهران: دانشگاه شهید بهشتی، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.