در نوشتار پيشين از «دنياى جديد و ضرورتهايش» صحبت كرديم و اين بار مىخواهيم در قالب ايستگاههاى انديشه و در تداوم مطلع پيشين بحث را به «ما و دنياى فرارو» اختصاص دهيم. اين بحث زاييده شده از قالب پيرامونشناسى است كه خود جزئى از معرفت است. بايد بيدار بود، ديد، شنيد،
در نوشتار پيشين از «دنياى جديد و ضرورتهايش» صحبت كرديم و اين بار مىخواهيم در قالب ايستگاههاى انديشه و در تداوم مطلع پيشين بحث را به «ما و دنياى فرارو» اختصاص دهيم. اين بحث زاييده شده از قالب پيرامونشناسى است كه خود جزئى از معرفت است. بايد بيدار بود، ديد، شنيد، شناخت، يافت و حركت كرد؛ هر گونه توقف در هزاره سوم؛ بوى كهنگى و مرگ را به متصاعد خواهد نمود. زيرا هر گونه حركت بايد با حفظ اصول و مبانى انسانى باشد كه آن نيز بحثى جدى است و در عين حال در عصر موجآفرين كنونى در حال فراموشى است.
(1)همان طور كه اشاره كرديم، دنيا، دنياى موجى است و فوجى از تحولات هر روز به آن اضافه مىشود. در آغاز سال 2003 م. يعنى در آغاز دهه اول هزاره سوم اعلام شد كه زمانى خواهد رسيد كه دانش بشر هر چهل روز؛ دو برابر خواهد شد و عظمت درياها و اقيانوسهاى موجود در برابر درياهاى اطلاعات و امواج سهمگين دادهها و دانش،حقير و كوچك مىنمايند.
(2)دنياى امروز دنياى همراه يا به تعبيرى هر جا و همه جا يا دنياى مجازى مىنامند. در اين دنيا، مؤلفهها و ادبيات متفاوت شده است و غفلت، نابخشودنى است. قرنها پيش نيز حضرت على(علیه السلام) فرمودند: لا تَنَمْ فَلا يُنَمْ عَنْكَ؛ تو را خواب فرا نگيرد؛ زيرا(نيروهاى) مقابل تو نمىخوابند.
(3)در دنياى جديد و در كتابهاى توسعه، تعريفهاى مختلفى براى توسعه يافتگى ذكر مىكنند و معمولاً پارامترهايى مثل درآمد ملتها، توليدات صنعتى، تراز تجارت خارجى و مهمتر از همه نيروى متخصص و ماهر را براى آن بيان مىكنند؛ يعنى تعداد متخصصين، پژوهشگران و صاحبنظران و خبرگان يك كشور بسيار مهم و تعيين كننده هستند. غرب براى رسيدن به اين امور، دو راهكار اتخاذ نمود و موفق شد طى پنجاه سال اخير اوج گيرد و در اوج بماند. آن دو راهكار عبارتند از: 1. هميشه سعى نمودند جست و جوگر نخست، نياز آفرين، سرمايه ساز و سرمايهگذار باشند. 2. تلاش كردند تا زمينه لازم را براى تخليه دنياى غير از خود، به سمت خود را با جذب متخصصين و خبرگان فراهم سازند.
(4)دانشگاه، محل بالندگى و زايندگى انديشه است و دانشگاهها، نهادهايى هستند كه در توسعه كشور بسيار مؤثرند و سابقه دوره نوين آنها كوتاه است. واژه دانشگاه، به عنوان محلى براى آموزش و پرورش در سطح عالى، قدمتى حدود شصت تا هفتاد ساله دارد و البته قدمت نهادهاى آموزشى در سطح عالى در ايران، به دوران قبل از اسلام بر مىگردد.1 اگر در طى دهههاى اخير، منابع انسانى كشور ما چپاول مىشد، قبل از آن نيز به خاطر وجود آكادمىهاى عمده علمى در اين مرز و بوم، اين اتفاق بارها و بارها روى داد.
(5)نمونهها و شواهد نشان مىدهد كه كشور ما خواسته يا ناخواسته در صدور انديشمندان و ذخاير فكرى(مغزافزارها) پيشتاز و تا مرحله برخوردارى و مهاجرت معكوس در اين بازى جهانى؛ فاصله بسيارى دارد؛ اما نبايد شرايط فعلى را دائمى و ثابت انگاشت و نبايد كبك وار واقعيت را نيز ناديده انگاشت و لازم است با درك درست واقعيت، براى رسيدن به توانايى جهت دنياى نقش مناسب برنامهريزى كرد؛ زيرا اساس رسيدنها، پنج مؤلفه بيش نيست كه عبارتند از: 1. اراده محكم و عزم ملى. 2. شناخت خود و پيرامون. 3. برنامه ريزى. 4. حركت و ارزيابى مداوم. 5. تداوم و پايبندى به برنامه.
(6)تحولات اخير دنيا، كشورهاى صنعتى و همچنين جوامع در حال رشد را به تأمل و بازنگرى در نظام آموزشى عالى خود واداشته است. اين تحولات تا بدان حدّ عميق است كه يكى از سياستمداران ايالات متحده آمريكا، جهان را آبستن چهار انقلاب جديد مىداند؛ انقلاب سياسى، انقلاب اقتصادى، انقلاب فرهنگى و انقلاب فنآورى كه مهمترين آنها انقلاب چهارم است. از اين رو شاهد روى آوردن جهان به آن هستيم؛ به ويژه بعد از به هم خوردن معادلات سياسى و انقلاب جديد تجارت و تحولات عميق فرهنگى. (7)در دنياى فنآورى نوين، چهار مؤلفه مهم داريم كه مجاورت و همراهى آنها با هم در بالندگى و سازندگى يك كشور مؤثر است و عبارتند از: الف) سختافزار ب) نرمافزار ج) مغزافزار د) دلافزار.سختافزار و نرمافزار چيزى است كه متخصص آن بايد تربيت شود و در حقيقت، مغز لازم دارد و اين مغز، زمانى مىتواند موفق باشد كه با عشق و علاقه عجين باشد و اين در حقيقت دلافزار است.
(8)«ميجى» خطاب به جوانان ژاپنى كه مغز انديشمند جامعه هستند، مىگويد: «اى جوانان ژاپن! دنيا، كتاب باز است؛ برويد، بياموزيد، بجوييد، بازگرديد، بسازيد و بمانيد»؛ يعنى در حقيقت، غنى سازى خويشتن و رجعت و ساختن و ماندن و خدمت كردن؛ نه اين كه هر كسى در آغاز جاده الفباى شدن باشد و از همان آغاز، هواى آن طرف آبها را در سر بپروراند و جايگاه خدمت و زيستن خود را در آن جا آرزو كند. براى پختگى، كسى مخالف مهاجرت و آموختن نيست؛ ولى بهتر آن است كه تجارت و دانش به ميهن در ميهن و براى ميهن باشد و در تكميل آن نيز مىتوان هجرت نمود.
(9)خواجه ابوسعيد ابىالخير را مرام اين بود كه خدمت در مردم ببايد و ادعاى ديگر نشايد و اين مكرمتى است كه از هر كسى در هر سطح و دانش و علم و سواد و توانگرى كه باشد، بايد صادر گردد. وقتى به او گفتند: چه كسى نيك است يا شيخ! گفت: آن كس كه با مردم، در مردم و براى مردم باشد.
(10)در دنياى جديد جدايى و تفرقه مايه اضحلال است؛ زيرا مرزهاى جغرافيايى، به خوبى درنورديده مىشوند و انسانهاى دنياى مجازى، بسيار سريع به هم دسترسى دارند و هيچ چيز مانع نفوذ افكار و انديشهها نيست؛ از اين رو جايگاه و پايگاه ملتها زمانى درست تعريف مىشود كه در سايه سار وحدت ملى و اتفاق و تفاهم اجتماعى، ملى، خدماتى، علمى و پژوهشى باشند و هر فرد منافع جامعه را در خود جست و جو كند؛ نه تنها منافع خود را در جامعه.
(11)شرايط كمى و كيفى علوم و فنون در ايران، عوامل متعدد و متنوع اجتماعى و تاريخى، همگى دست به دست هم دادهاند و كشور ما را در آستانه يك تحول عميق فرهنگى و علمى قرار دادهاند. منشأ اين تحولات نيز منابع انسانى است و قلب تپنده منابع انسانى نيز آن دسته از منابعى است كه در حال شدن هستند و در حقيقت، در دانشگاهها به سر مىبرند.
(12)ما نبايد چون پيرزنى خسته،سالهاى سالبر روى هر پله توقف كنيم.4روزگار شتابان، عجول و فرصتها زودگذر است؛ پس بايد حركت كرد.
(13)يكى از بزرگان دانش مديريت و برنامهريزى مىنويسد: وقتى كه صبح دميد و آفتاب طلوع كرد، آهو به خود مىگويد: فردا بايد آن قدر تند بدوم كه از تندترين شيرها هم تندتر باشم و گرنه طعمه ديگر شيرها اگر نشوم، بالاخره تندترين شير مرا خواهد بلعيد و وقتى كه صبح دميد و آفتاب طلوع كرد شير به خود مىگويد: فردا بايد آنقدر تند بدوم كه از كندترين آهوها نيز تندتر باشم وگرنه طعمهاى نخواهم يافت؛ اگر كندترين آهو هم از من تندتر باشد. حال مهم نيست كه ما شير باشيم يا آهو ؛ مهم آن است كه وقتى صبح دميد بايد دويد.
(14)دنياى توسعه نيافته، بايد براى اين امور چاره انديشى كند: دفع نيروهاى متخصص، ناتوانى در جذب نيروهاى كيفى متخصص، ناتوانى در پرورش استعدادهاى جوان و درخشان، ضعف مديريت نهادهاى علمى، جولان ميانمايگى و كم مايگى، كمبود بودجه تحقيق و توسعه، تهاجم و غلبه فرهنگ كشورهاى پيشرو؛ توجه به ابزار و بى توجهى به مغزها و انديشهها، تأكيد بيش از حد به خريد خارجى و كم توجهى به توليدات داخلى، قهرمانپرورى داخلى، قهرمان پرورى و بىتوجهى به كوششهاى جدى، ناتوانى در مديريت سيستمهاى بزرگ و مغلوب بودن در مقابل سوانح طبيعى5... . اينها همه و همه مانع تكامل و شدن است و بايد چارهانديشى جامع و جدى در خصوص آنها صورت گيرد.
(15) يكى از راههايى كه ژاپنىها و در رأس آنها «ماتسوشيتا» جهت غلبه بر مشكلات برگزيدند و اعتقاد كاملى براى پديدار كردن و ريشهدار كردن آرمانها و فلسفه جهانىاش داشتند، از حرف به عمل درآوردن عوامل بالندگى از طريق برنامهريزى بود.6
(16)ژاپنىها، تنها به اعلام اين مأموريت، يعنى با برنامه در برنامه و براى ميهن كفايت نكردند، بلكه «ماتسوشيتا» 250 سال آينده را براى اجراى كامل آن پيشبينى كرد. 250 سالى كه بايد به ده بخش 25 ساله تقسيم شود. او ده سال اول هر دوره را روزگار ساختن؛ده سال دوم را روزگار به كاربستن؛و 5 سال پايانى را زمان به كمال رسانيدن ناميد.و در راستاى همين نگرش است كه به رهبر آينده و رهبران آينده مىانديشد. از همين رو در سپتامبر 1978م.«دانشكده حكومت و مديريت ماتسوشيتا» را بنيان گذارد.
(17) در اين جامعه، افراد از خود شروع مىكنند و براى جامعه ختم مىكنند و به اصطلاح جامعه را در خود جست و جو مىكنند كه چه كارى مىتانم براى جامعه انجام دهم و چون از خويش شروع مىكنند، به معرفت خويش هم مىرسند.
(18)وقتى در شهر كوبه ژاپن زلزلهاى روى داد، شهردار تعهد كرد كه در مدت سه ماه، گاز، آب و برق شهر را تأمين كند. كار سخت آغاز شد؛ اما به جاى مدت سه ماه، كار چهار ماه طول كشيد. وقتى كه در روز موعود، مسئولينى جمع شدند و با شادمانى و بدون در نظر گرفتن سى روز تفاوت با زمان تعهده، گل و هديه به شهردار دادند، او ناراحت و غمگين بود و چهرهاى افسرده داشت و تا روز بعد سر كار حاضر نشد. وقتى به منزلش رفتند، او مراسم «هاراگيرى»(انتحار خود خواسته) برگزار كرده بود و روى يك تكه كاغذ نوشته بود: من لياقت اين جامعه را ندارم؛ زيرا 90 روز تعهد كردم و در مدت 120 روز كار را تمام كردم. ما مىتوانيم دنيا را عوض كنيم؛ اما شرط اصلى و اساسى اين است كه بايستى خودمان را عوض كنيم. هر چيزى از انسان شروع مىشود و به انسان ختم مىشود و در انسان و موجوديت او معنا مىشود.
(20)مركز تعميرات، خود انسان است و به تعبيرى پايتخت رقم زدن فرداها، خويشتن خويش است. هر تغييرى كه از هر جاى ديگر آغاز شود؛ ضريب موفقيت آن كمتر است؛ پس بايد از خويش شروع كرد؛ عليكم بانفسكم. بايد طلسمها را شكست. مهم نيست كه ديگران نيز بدانند كه شما كاستىهايى هم داريد.با همين حال، مىتوان دست به كار شد و براى شروع كار، يك جو همت، آغاز حركت و توسل به قرآن كريم كافى است.
(21) دنياى فردا، دنياى تصميم و عمل مبتنى بر پژوهش است و اقتصاد هزاراه سوم نيز اقتصاد، دانش و دانشورى است. براى رسيدن به يك زندگى بهتر نيز پژوهش قسمتى از زندگى افراد است.
(22)در هزاره سوم، چهار عامل اساسى در نوسازى بنياد جامعه كه رقم زننده رشد و تحول كمى و كيفى يك جامعهاند، عبارتند از: الف) انسانى كيفى. ب) سازمان ج) انگيزش د) خود راهبرى
(23)رابطه بين ما و دنياى فرارو، مانند كسى است كه بخواهد از يك نهر بپرد؛ اگر يك گام به پس بگذاريم، دو گام به پيش خواهيم جهيد؛ يعنى بايد موقعيت اطراف خودرا بشناسيم و با شناخت جهش كنيم تا در وسط راه، معلق بين زمين و آسمان نمانيم.
(24)حركت با جريان زمان، اصطلاح جديدى است و به معناى شناخت زمان حال و پيش بينى و حدس نسبتاً درستى از آينده است؛ اما چگونه مىتوانيم آينده را پيش بينى كنيم؟ براى اين مقوله، سه راهكار ارائه مىشود: 1. حريت 2. شناخت و آگاهى 3. جهانى انديشيدن و بومى عمل كردن
(25)شناخت و آگاهى ما از وضعيت جامعه علمى چقدر است؟ بررسى علم سنجى ايران و مقايسه آن با كشورهاى پيشرفته نشان مىدهد كه علوم و تكنولوژى ما به لحاظ كميت، پنج تا ده درصد از نظر كيفيت يك تا پنج درصد كشورهاى پيشرفته است.9 در مسير توسعه، مرزى بحران وجود دارد كه با گذر از آن، توسعه يافتگى ممكن مىشود و از آن پس، نيروى داخلى و توان موجود، كفاف توسعه سريع را مىدهد. اين مرز كجاست؟
(26)اين مرز براى كميت، حدود 25درصد و براى كيفيت حدود 10 درصد است. اما رسيدن به اين مرز بحرانى، در يك مدت معقول، كارى بسيار دشوار است كه صرفاً با تكيه بر نيروهاى داخلى امكانپذير است و كمتر كشور توسعه نيافتهاى موفق شده است مرز بحرانى را پشت سر بگذارد؛ اما شكستن آن غير ممكن نيست.
(27)اين مرز براى فيزيك ايران، معادل است با يك هزار فيزيكدان و حدود يكصد مقاله پژوهشى در سطح بين المللى در سال است.10ساير علوم نيز مؤلفهها و ارقام خود را دارند و همان طورى كه قبلاً نيز اشاره كرديم، بايد حركت كرد؛ زيرا توقف در اين عصر، مساوى با قبول ناتوانى است و جوانان در اين عرصه، قافله سالارند.
(28)كشورهايى كه از مرز توسعه نيافتگى عبور كردهاند و در مسير توسعه قرار گرفتهاند، مانند كره جنوبى، آرژانتين، هندوستان و در دهههاى اخير مالزى ،سنگاپور و تايوان، مشتركات فراوانى دارند. در اين كشورها، بودجه تحقيق و توسعه، درصد قابل توجهى از درآمد ناخالص ملى را تشكيل مىدهد و علاوه بر اين، نشانگرهاى علوم11 در آنها، رشد فزايندهاى دارد و مهمتر اين كه مراكز تحققاتى زبدهاى تأسيس كردهاند و توانستهاند برخى از نخبگان علوم و تكنولوژى بومى را در كشور خود حفظ كنند و يا به كشور خود بازگردانند. آنها اختيارات ويژهاى به محققان برجسته خوددادهاند و فرهنگ تمايز ميان پرمايگان و كممايگان را پذيرفتهاند و توانستهاند ميان علوم و صنايع خود، يك ارتباط قوى - ارتباط كالبدى - برقرار كنند. همچنين توانستهاند انديشههاى بومى را به مجراى توليد رهبرى كنند؛ هنجارهاى بين المللى ارزيابى علمى را پذيرفته و از نظر ارتباط علمى بين المللى، قوى مىباشند.
(29)چرا بعضى از كشورها قادر شدند تا توسعه نيافتگى را بشكنند و به سرعت به جرگه كشورها پيشرفته بپيوندند و برخى از كشورها در جاى خود و در عقبماندگى باقى ماندهاند؟
(30)بحث توسعه و رشد و بالندگى كشورها، مرتبط به نسل بالنده و جوان آنهاست و عبور از كوير توسعه نيافتگى دعوت به ميهمانى نيست؛ بلكه دعوت به عبور از يك بحران است.
(31)همه كشورهاى توسعه نيافته مايلند تا عقبماندگى و توسعه نيافتگى را از خود بزدايند؛ ولى رسيدن به توسعه، امر پيچيده و دشوارى است و راه حلهاى انفجارى و كليشهاى، مشكل گشا نيست.
(32)تحقيقات نشان مىدهدكه چيرگى و تفوق بر توسعه نيافتگى، احتياج به برنامهريزى و جسارت در اجراى آن دارد و براى اين كار، افراد جامعه بايد با برنامه باشند و به سمت جبران گذشته و ترسيم آيندهاى مطلوب، جهت رسيد به شايستگىهاى موعود قدم بردارند.
(33)ژاپنىها اولين بار حدود سال 1860م.(1260ش.) يعنى حدود 142 سال پيش، يك فيزيكدان انگليسى و يك فيزيكدان فرانسوى را به كشورشان دعوت كردند تا علوى جديد را به آنها بياموزند و همزمان نيز چند سامورايى را براى تحصيل به خارج فرستادند. يادداشتهاى اين دانشجويان اعزامى نشان مىدهد كه آنها در عين حال كه به مفاخر خود بسيار اهميت مىدادند، منكر پيشرفت غرب در علم هم نبودهاند.12 آنها باوجود تحصيل در غرب، در دل خويش شوق وطن، حب مفاخر ملى و آب و خاك خويش را زنده نگه داشته بودند.
(35)ده سال قبل از اين، امير كبير دار الفنون را تأسيس كرد و عدهاى را براى آموختن فيزيك و شيمى، طب و سواره نظام به اروپا فرستاد.13 كشورهاى مختلف و حتى ايران، در دهههاى قبل اين گونه خود را براى دنياى فراروى آماده ساختند. گرچه انقلاب شكوهمند اسلامى ما باجنگ تحميلى و دوران هشت سال دفاع مقدس روبه رو شد، ولى ما در طول تاريخ نشان دادهايم كه ملتى با اراده هستيم و ارادههاى علمى، عملى، عينى، ذاتى و متعالى ما از دل جوانان ما طلوع مىكند. ما كشور غروب خالى نبوديم و طلوعهاى ما در شرق و غرب معروف است. خورشيد ما باعزم مردانى بىادعا، اما اهل عمل، هماره درخشان و پاينده است. اين فصل، فصلِ شكفتن است و براى شكستنىِ اين انجامد سخت، بايد جهيد و سكوت شب تاريك را در هم شكست؛ بايد طلوع را دوباره نيايش كرد؛ حى على خير العمل.
(36)كره جنوبى پس از پايان جنگ با كره شمالى در اوايل سال 1950م. داراى اقتصادى كشاورزى بود. منابع طبيعى اين كشور، اندك و مبناى اقتصادى آن بسيار ضعيف بود و امكانات بسيار كمى براى تحقيق و توسعه داشت؛ در حالى كه اكنون بعد از پنج دهه با كوششهاى همه جانبه دولت و سرمايه گذارى در تحقيق و توسعه و اجراى هفت برنامه اقتصادى، اين كشور به چنان رشدى رسيده است كه توليد ناخالص ملى آن در سال 1996م. به حدود 15300 ميليون دلار رسيد و اتومبيلهاى آن اكنون به كشورهاى صنعتى نيز صادر مىشود. يكى از ويژگىهاى اين كشور، بهرهگيرى از نيروهاى جوان و متخصص و پايبندى به اصل آموزش مداوم است.
(37)نمونههاى ياد شده براى اين بود تا بدانيم كه براى گام زدن پيشرفت و ساختن، هيچ گاه دير نيست؛ زيرا بعضى معتقدند: كيفيت = عشق به ميهن و كار + علم روز و سازمان موفق = قلب تپنده + مغز بالنده جايگاه واقعى و رفيع ملى = همت عالى + جوانان برومند
(38)سازمانها و مراكز حساس يك كشور؛ زمانى كامياب و موفق مىشوند كه انسانهاى سازنده، آيندهنگر، برنامهريز و مسلح به علم و تكنولوژى روز را در مصدر امور قرار دهند و قلب تپنده سازمان و سيستم را با مغزهاى بالنده گره بزنند و همت عالى را با اوج شعله و بالا بردن فتيله روشن نمايند و براى طى اين مسير، ناگزير بايد از جوانان كه از سرمايههاى ملى هستند؛ بهره برد.
(39)بايزيد مىگويد: حيات در علم است و راحت در معرفت و شناخت و رزق در ذكر حق است15براى كسب علم، جوانى بهتر است و براى كسب معرفت، جوانان پاكدل شايستهترند و بهترين خالصانهترين ذكر نيز؛ ذكرى است كه از دل جوان بتراود. فصل جوانى، فصلِ شدن. فصل ساختن و سرزندگى و آفرينش است.
(40)جوان مركز دنياست و كشورى كه جوان دارد و رشد را تجربه نكند، مركز خود را گم كرده است. جوانى كه بداند پايتخت و قلب يك كشور است، اگر بالنده نشود و دود چراغ را تجربه نكند و در دوران تحصيل و مهارتورزى، سوختگيرى علمى نكند، دست به خوردن جام پيرى زودرس زده است. جوانانى كه وقت خودرا بيهوده و با نااميدى به بطالت مىگذرانند، شاهد تحليل زمان و فرسايش فرصتها هستند و در نهايت ساكن سرزمين سوخته آرزوها مىشوند. يكى از مهمترين و خطرناكترين سرگرمى ملى تمام نشدنى و تخديرى، رسانههاى تصويرى و بازىها و وقت كشىهاى هيجانى است(البته به جز ورزش كه جايگاه ويژهاى دارد و مفيد است و مقصود ما وسايلى مانند تلويزيون است كه قاتل زمان مىباشند. كانى رابرتسون به نقل از باب ويبرو مىنويسد: تلويزيون يك جور آدامس بادكنكى براى چشم است؛ وقت پر كن و بىفايده.16 حال مائيم و دنياى فرا رو كه از آن به دنياى موجى، عصر بدون كاغذ17 و دنياى مجازى و... ياد مىكند و انتظارات فراوانى كه از من و شما مىرود؛ به ويژه از شما جوانان و دانشجويان كه قافله سالا بارهاى انديشه و مركز دنيا هستيد.
پىنوشت:
1. محمدرضا كرمىپور، مديريت آموزشى در عصر اطلاعات، تهران، تكنولوژى آموزشى شماره 2، آبان 88، ص44. 2. رضا منصورى، ايران 1427، عزم ملى براى توسعه علمى و فرهنگى، تهران، انتشارات طرح نو، سال 1377، ص119. Philip H.Abelson science267, 155, 1995 .3،به نقل از ایران 1427 – ص 120 - 121 4. خاطره حجازى، از مكاشفه حوا، انتشارات روشنگران، تهران، 1371. 5. رضاى منصورى، توسعه علمى ايران، تهران، مركز انتشارات كميسيون ملى يونسكو در ايران، 1373. 6. مجتبى كاشانى، نقش دل در مديريت، تهران، سازمان مديريت صنعتى، 1382، ص68. 7. همان، ص68. 8. صادقپور، دانش مديريت، نرمافزار پيشرفت، تهران، مجله مديريت دولتى، شماره 12، بهار 1370، ص1. 9. رضا منصورى، توسعه علمى ايران، ص31. 10. همان، ص 31. , :E.segre.from X-Rays to Quarkl modern physicists and their Dis convenes .11 1980 P 243 ,san Francisco ,Freeman )به نقل از توسعه علمى ايران منصورى( 12. حسين محبوبى اردكانى، تاريخ مؤسسات تمدنى جديد در ايران، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1354. .1991,p176 .21 Nov .354 .Vol ,Nature ,David swinbanks .13 .Ihdian Acakemg of sciences Bangalore ,gourney Into light ,G.venkataraman .14 .1988 15. شاهرخ شاه پرويزى، كتاب كوچك از عارفان بزرگ تهران، انتشارات فراروان، 1381، ص30. 16. كانى رابرتسون، نشان حماقت پنجم، تهران، انتشارات جامعه ايرانيان، بهار1379. ص8. .Paper les world .17
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.