تفكر به روايت سينما

1- زماني كامو مي گفت كه «فلسفه هر زمان، ادبيات زمانه بعد از آن خواهد بود.» بي ترديد، اگر اين نويسنده برجسته هم اكنون در بين ما زندگي مي كرد و تأثير شگرف دنياي مجازي را مي ديد، شايد ادبيات را با سينما و تصوير جايگزين مي نمود. با اين همه، هنوز فاصله ميان سينما و فلسفه زياد است. اين تمايز و تشخص تا اندازه اي است كه فردي مي تواند بپرسد چگونه فيلمها كه مطالبشان را در حيطه عمل و نمايش ارائه مي كنند و نه در حوزه تأمل و مباحثه، مي توانند به كار روشن ساختن عقايد و براهين فلسفي آيند.
شنبه، 11 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تفكر به روايت سينما
 تفكر به روايت سينما
تفكر به روايت سينما
نويسنده:سپهرنیک گوهر
منبع:روزنامه قدس
1- زماني كامو مي گفت كه «فلسفه هر زمان، ادبيات زمانه بعد از آن خواهد بود.» بي ترديد، اگر اين نويسنده برجسته هم اكنون در بين ما زندگي مي كرد و تأثير شگرف دنياي مجازي را مي ديد، شايد ادبيات را با سينما و تصوير جايگزين مي نمود.
با اين همه، هنوز فاصله ميان سينما و فلسفه زياد است. اين تمايز و تشخص تا اندازه اي است كه فردي مي تواند بپرسد چگونه فيلمها كه مطالبشان را در حيطه عمل و نمايش ارائه مي كنند و نه در حوزه تأمل و مباحثه، مي توانند به كار روشن ساختن عقايد و براهين فلسفي آيند.
فلسفه، وادي اي است كه با مسائل انتزاعي و اصول كلي سر و كار دارد و از آنچه در سينما به صورت ملموس به نمايش در مي آيد، فاصله دارد. خود فلاسفه نيز در اين ميان نقش داشته اند، زيرا آنها گاهي مخالف تصوير براي انتقال مفاهيم فلسفي بوده اند.
تمثيل غار افلاطون مي تواند تمايز ميان تصوير با مثال ( مفهوم) را به خوبي نشان دهد. واضح است، فردي به نام افلاطون نمي تواند جوهر و ماهيت اشيا را فداي تصاوير آنها كند. به تعبيرديگر، گويي ما در سينما همان آدمهاي غارنشين افلاطوني هستيم كه از حقيقت بهره نبرده ايم و تنها تصاوير يا روگرفتهاي حقايق را مي بينيم.با اين همه، افلاطون و پيروان وي نيز براي فهماندن مفاهيم فلسفي دست به تصوير سازي زده اند و آنچه افلاطون در تمثيل غار و ديگر تمثيلها انجام مي دهد، شايد گونه اي تصوير سازي باشد. بر اساس اين تلقي از فلسفه، اين معرفت بشري بجد با زندگي روزمره و متعارف ما درگير است و چندان دور از دسترس نيست كه در قلمرو انتزاعي خود به تأمل مشغول باشد.
2- نسبت برقرار كردن ميان سينما و فلسفه نه تنها فيلسوفان را نگران كرده، بلكه سينما گران را نيز به حساسيتي خاص دچار نموده و آنها مي پرسند آيا تأكيد و تكيه بيش از حد بر فلسفه در سينما باعث نمي شود كه تماميت و وحدت حاكم بر فيلمها فدا شوند. در جواب به اين نگراني هم گفته شده است كه سينما و فيلمها البته كاركردي فراخ تر از بيان مضامين فلسفي دارند. آنها كاركردهاي زيادي دارند و يك كاركردشان در كنار عملكردهاي ديگر مي تواند پر و بال دادن به مضامين فلسفي باشد.
3- با تكيه بر اين دو موضع است كه مي توان نسبت سنجيهاي بسياري را در باب قلمروهاي فلسفه و فيلم ارائه كرد. يكي از اين نسبت سنجيها البته اين است كه دريابيم مضامين فلسفي تا چه اندازه و چگونه در آثار سينمايي حضور و بروز دارند. علاوه بر اين، رويكردي هم اكنون در جهان فلسفه غالب است كه بدان فلسفه فيلم مي گويند. در دل فلسفه فيلم پرسشهاي زيادي مورد توجه قرار مي گيرند كه تعدادي از آنها بدين قرارند:آيا فيلم يك هنر است؟ تفاوتهاي فيلم با هنرهاي ديگر چيست؟ انگيزه هاي توجه به فيلمهاي مختلف چيست؟ و...
رويكرد ديگر آن است كه مشخص كنيم فيلسوفان با چه سازوكاري و چگونه به نقد فيلمها مبادرت مي كنند و به تعبيرديگر چگونه نظريه هاي فيلم خود را سامان مي دهند. در بررسي ميزان حضور مضامين فلسفي در فيلمها، تمايز ميان محتواي فلسفي و روش فلسفي هم نسبت آن را با فيلم بهتر و بيشتر مشخص مي كند. گاهي مواقع ما به دنبال مباحثي نظري و فلسفي هستيم كه در فيلمها حضور دارند و گاهي روشها و مهارتهايي را پررنگ مي بينيم كه جنبه هاي فلسفي داشته و در فيلمها نمود دارند. مثلاً ممكن است در فيلمي كدهايي را براي ترويج تفكر انتقادي كه روشي فلسفي شمرده مي شوند، دريابيم. طبيعي است، هنگامي از حضور مضامين فلسفي در فيلمها سخن مي رود، كمتر بعد روشي مدنظر است و بيشتر به مضامين و مباحث حاضردر فيلمها توجه داريم. در اين عرصه البته پاره اي از فيلمها هستند كه اصلاً موضوعشان فلسفي است؛ مانند سه گانه «روبرتو روسيليني» با عناوين «سقراط» ، «پاسكال» و «آگوستين» يا فيلمي كه «ارمان» در باب ويتگنشتاين ساخته است.
دوم، فيلمهايي هستند كه براساس آثار ادبي الهام گرفته از فلسفه ساخته شده اند. مانند «بيگانه» سرجيو گوبي و «لوكينو» ويسكونتي كه بر اساس كتاب آلبرت كامو ساخته شده است يا فيلم «نام گل سرخ» ژان ژاك انو كه بر اساس رمان اومبرتواكو ساخته شده است.
سوم، فيلمهايي كه آشكارا بيان كننده مواضع و آرايي فلسفي هستند مانند «ستاره تاريك» جان كارپينتر و «عشق و مرگ» وودي آلن. دست آخر هم فيلمهايي كه مي توان از آنها تفاسير فلسفي كرد، مانند فيلم «دوازده مرد خشمگين» سيدني لومت.
4- در اين مقال، ذيل شش موضوع نظريه معرفت، هويت شخصي، فلسفه اخلاق، فلسفه سياسي و اجتماعي، عصر جديد و انديشه انتقادي، به پاره اي از فيلمهايي كه با اين محورها ساخته شده اند اشاره مي كنيم.
الف) يكي از پرسشهاي مهم در فلسفه، كيفيت تمايز ميان ديدن و باور داشتن است. ديدن مبتني بر تجربه روزمره است، اما توجه به ادراكهاي حسي نبايد باعث شود تمايز ميان ادراك و باور را فراموش كنيم.
يكي از فيلمهايي كه اين تمايز را نشان مي دهد، فيلم آلفرد هيچكاك، «پنجره رو به حياط» است. در اين فيلم، قهرمان فيلم كه با پاي شكسته مجبور به استفاده از صندلي چرخدار است، در آپارتمانش همسايه ها را به نظاره مي نشيند. موقعيت او شبيه موقعيت تماشاگران سينماست، چون او نيز ناظري بي تحرك است كه در سايه بدون آنكه ديده شود، به نظاره گري مشغول است. با مرگ قهرمان داستان، با توجه به پيش داوريهاي خود دست به قضاوت مي زند. اما قضاوت وي كاملاً متكي بر ادراكهاي شخصي اوست و اينها هستند كه قتل زن در فيلم را براي وي معنا دار مي سازند.
ب- يكي از معروفترين ديدگاهها در باب هويت شخصي از آن دكارت است. دكارت معتقد بود كه هويت ما از دو شق ذهن و بدن تشكيل شده و آنچه در اين ميان اهميت دارد، ذهن ماست كه هويت اصلي ما را در بر مي گيرد.اين ديدگاه كه به «ديدگاه ثنوي» معروف است، معتقد است ذهن مي تواند جدا از بدن وجود داشته باشد. برخي از فيلمهاي تخيلي البته اين ديدگاه را به عنوان پيش فرض پذيرفته اند. در اين فيلمها، ذهن افراد به نحوي از بدنشان جدا مي شود . اين مفهوم از رابطه خود با بدن فيلم «همه من» ساخته كارل راينر را شكل داده است. داستان فيلم اين است كه مرشدي مذهبي مأمورمي شود تا نفس وارثي در حال مرگ را به جسم زن ديگر پيوند زند. اين نفس اما وارد جسم وكيل مي شود. اين وكيل بر سر كنترل بدن با آن زن به مبارزه بر مي خيزد. اما سرانجام نفس وارد بدن زن مي شود.
پ- مضامين اخلاقي و ارزشي هم در بسياري از فيلمها حضوري پررنگ دارند. حتماً همه ما فيلمهايي را ديده ايم كه قهرمانان آن به جهت كاري نيك به سرنوشتي خوب و به جهت انجام كاري بد، به سرنوشتي بد دچار مي شوند. فيلمهايي را مشاهده كرده ايم كه قهرمانان آن با تكيه بر وظيفه اي كه در وجودشان حس مي كنند، مبادرت به كاري مي كنند. فيلم «مردي براي تمام فصول» رابرت بالت كه زندگي «توماس مور» فيلسوف معروف بريتانيايي را بازگو مي كند، يكي از نمادهاي مطرح براي اين گونه فيلمهاست.
يكي از مكاتب موجود در دل فلسفه اخلاق، فايده گرايي است كه معتقد است كاري نيكوست كه بيشترين فايده را براي بيشترين تعداد افراد جامعه به همراه داشته است. همان طور كه مي دانيم، به اين قاعده خللهاي بسياي وارد شده كه پاره اي از فيلمها اين خللها را به تصوير كشيده اند. در فيلم «انتخاب سوفي» آلن پاكولا، نازيها سوفي را مجبور مي كنند كه يكي از دو بچه اش را براي مردن انتخاب كند. بر طبق ديدگاه فايده گرايي، در اينجا شايد هيچ مشكلي وجود نداشته باشد. اينجا البته پرسشهاي بسياري مطرح مي شوند. اول اينكه در محاسبه پيامدهاي اعمالمان و تعيين مقدار سعادتي كه در مجموع توليد خواهند كرد، مشكلاتي عملي مي تواند به وجود آيد. در زمينه مضامين اخلاقي وجودي چون ايمان و يأس و اميد هم افرادي چون برگمن و كيشلوفسكي بدين مضامين پرداخته اند.
ج- موضوعاتي كه سينماگران با خميرمايه مضامين اجتماعي - سياسي بدانها پرداخته اند، به اندازه اي زيادند كه تفسير آنها به كتب زيادي نياز دارد. در اينجا، هم ديدگاههاي فردگرايانه بسط مي يابند و هم ديدگاهها ماركسيستي و همچنين رويكردهاي معنوي و ديني. يكي از آثاري كه با تكيه بر تقسيم بندي مشهور افلاطون در كتاب جمهور افراد جامعه را به سه گروه حاكمان، سربازان و كارگران تقسيم مي كند، فيلم انيميشن «مورچگان» اريك دارنل و تيم جانسن است كه در آن فيلم شخصت اصلي داستان، ترديدهايي را در باب اين وضع طبيعي روا مي دارد و از وضع هويت فردي مي پرسد.
چ- تأمل بر يكي از مهمترين مظاهر عصر جديد يعني تكنولوژي هم در فيلمهاي زيادي بسط يافته اند. مي دانيم يكي از مضاميني كه بسيار در اين زمينه مورد توجه بوده، بحث استقلال تكنولوژيك بوده است. بر طبق اين آموزه، مسيري كه تكنولوژي طي مي كند، جدا از اختيار و انتخاب انسان است. به تعبير ديگر، تكنولوژي هويتي جدا از اعمال و كنشهاي انتخابي پيدا كرده است. همان طور كه هايدگر اشاره كرده، هر تفكري كه مي خواهد فراتر از تكنولوژي برود، از آنجا كه در ذيل تفكر تكنيكي به تأمل مشغول است تكنيك زده است و بنابراين از حل اين معضل بزرگ بشري عاجز مي باشد. فيلم «عصر جديد چاپلين» شايد به بهترين نحو اين تبعات زيانبار تكنولوژي را به نمايش مي گذارد. ايمان به علم و تكنولوژي و همچنين شك و ترديد بدان، رايانه هايي كه مستقل از بشر به فعاليت مشغولند، تخريب محيط زيست از سوي تكنولوژي ، از خودبيگاني به وسيله تكنولوژي ، مهندسي ژنتيك و شبيه سازي و ... برخي ديگر از موضوعاتي هستند كه ذيل اين عنوان قابل بررسي هستند.
ح- تأمل به تفكر انتقادي هم در فيلمها مورد توجه قرار مي گيرند. در مورد ويژگيهاي متفكر انتقادي به مواردي چون: شكاكيت بهداشتي، شور و شوق، پشتكار ، التزام به حقيقت و ... اشاره كرده اند. بسياري از فيلمها با تكيه بر اين محورها ساخته شده اند. به عنوان مثال، مي توان به فيلم «ذهن زيبا» ساخته ران هاوارد اشاره كرد كه جان ناش پاره اي از اين ويژگيها را به نمايش مي گذارد.




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.