زندگى و انديشه فردوسى


زندگى و انديشه فردوسى
حكومت هايى كه پس از دو قرن اول هجرى در ايران استقرار يافتند مبناى اصول سياسى و حكومتى خود را با مدل ايران وفق دادند و برعكس در سال هاى ميانى سده سوم هجرى سلسله ايران كه حكومت هاى مستقل را تشكيل مى دادند- همانند سامانيان- استقلال خود را از خلفا به دست آوردند.حكيم ابوالقاسم فردوسى، انديشمندى است كه پرچمدار تفكر ايرانى و عهد اسلامى است. به عبارت ديگر حلقه پيوند انديشه ايران باستان و ايران اسلامى، توسط فردوسى ايجاد مى شود. طرز فكر، احساس، رشد اجتماعى، سطح فرهنگى، دلبستگى، طبقه اجتماعى، تمكن و تحول مالى و دغدغه از ميان رفتن فرهنگ و تفكر ايرانى از مهم ترين عواملى هستند كه محرك و انگيزه حكيم فردوسى را براى تلاش در راه نجات گذشته و انديشه ايرانى تشكيل مى دهند. تعلق فردوسى به طبقه «دهقان» در تحليل شخصيت و كاركرد و ايده هاى او از مؤلفه هاى بسيار مهم براى ما هستند. طبقه اى متمول و فرهيخته كه پيوند فكرى و نژادى و فرهنگى شان را با تمدن ايران كهن حفظ كرده بودند.
تمام انديشه هاى فردوسى را مى توان از شاهكار ادبى اش استخراج كرد. در واقع سرمايه مالى و عمرش را بر سر گردآورى اين اثر گذاشت. اما چرا او تمام بضاعتش را در اين راه هزينه كرد؟ بحث ما بر سر شاهنامه نيست اما براى بررسى، تحليل و بيرون كشيدن تفكر حكيم كه بازتاب انديشه ايران كهن و تاريخ آن است ما به شدت به شاهنامه محتاجيم. زيرا باورها و آداب و رسوم و جلوه هاى زندگى ايرانيان در آن پديدار است. پشتكار حكيم فرزانه طوس اين تفكر پويا و زنده را مجدداً احيا كرد و جهت داد. ايزد، دين، ميهن، خرد، نزاكت فكر و بيان و رفتار مقولات اساسى در انديشه فردوسى اند. به بيان ديگر فردوسى در طرح ريزى تفكرش به اين مقوله ها و اصطلاحات توجه خاصى دارد. پس او هم درد اعتقاد و هم درد و تاريخ ايران را دارد. هيچ انديشمند ايرانى همانند فردوسى به «خرد» بها و ارزش نداده است. «خرد» شالوده اصلى تفكر و انديشه فرد است. از اين ديدگاه او يك انديشمند خلاق و مبتكر است.
خرد بهتر از هر چه ايزد بداد
ستايش خرد را به از راه داد
خرد جسم و جان است چون بنگرى
تو بى چشم، شادان جهان نسپرى
خرد رهنماى و خرد دلگشاى
خرد راه دارد به هر دو سراى
بدانگه شود شاد و روشن دلم
كه رنج ستمديدگان بگسلم
اگر چشم دارى به ديگر سراى
به نزد نبى و على گير جاى
تو را دانش و دين رهاند درست
در رستگارى ببايدت جست
اگر دل نخواهى كه باشد نژند
نخواهى كه دايم بوى مستمند
به گفتار پيغمبرت راه جوى
دل از تيرگى ها بدين آب شوى
گرانمايه كيكاووس را بخواند
ز داد و دهش چند با او براند
توگر دادگر باشى و پاك راى
همى مزد يابى به ديگر سراى
وگر آز گيرد سرت را به دام
بر آرى يكى تيغ تيز از نيام
بدان اى گرامى نيكو نهاد
ببايد كه كوشى به عدل و به داد
به داد و دهش گيتى آباد دار
دل زيردستان خود شاد دار
زنان
ز پاكى و از پارسايى زن
كه هم غمگسار است و هم رايزن
اگر پارسا باشد و رايزن
يكى گنج باشد پراكنده زن
حاكم و فرمانروا
موارد فراوانى از اين نوع خلع فرمانروا به واسطه از دست دادن فّره يا ظلم و ستم در تفكر فردوسى منعكس در شاهنامه داريم. قيام عليه جمشيد، ضحاك، قباد و... جمشيد كه منشاء خدمات فراوانى شده بود به علت ادعاى خدايى كردن، ضحاك به سبب ظلم و ستم فزاينده و نابودى قشر جوان براى استفاده از مغز سرشان (تغذيه مارهاى دوش ضحاك از مغز سر جوانان ايرانى بود) و سرانجام قباد ساسانى به واسطه ايجاد قحطى و احتكار غلات، خشم و قيام مردم را عليه خود برانگيختند. پس يك انديشه انقلابى در كنه انديشه ايرانى وجود داشته است.
به طور كلى حكيم فردوسى دغدغه ميهن، دين و گذشته ايران را داشت. او به دنبال اين مسأله بود كه اندك منابع و اسناد كهن باقيمانده از بين نرود و به راستى آن را از گزند و خطر نابودى حفظ كرد. ضمن اين كه او به ساير ملت ها و عقايد هم احترام مى گذارد و هرگز در هيچ جايى كمترين توهين به آن ها روا نمى دارد و سخن ركيك و زشت بر زبان نمى آورد. اگر او يك متفكر بزرگ ميهنى است كه به وطن و گذشته اش عشق مى ورزد اما تعصب بر او غلبه نكرده و اين علاقه مندى موجب نشده او از طريق انصاف و اعتدال خارج شود و ديگر مردمان ملت ها و باورها و نژادشان را تحقير كند.
او خواستار ترقى و خير و تعالى براى همه بشريت مى باشد. غلبه نور و روشنايى بر تاريكى و جهالت، نيكى ها و خيرات بر شر و بدى ها و پليدى ها، موضوعى نيست كه فردوسى به سهولت از آن بگذرد. همه اين تضادها لازمه اجتماع انسانى اند. بايد باشند. اگر بدى نباشد، خوبى مفهوم و ارزش ندارد منتها هدف انسان و هر عقل سليم و تفكرى نيل به كمال و خيرات است. فردوسى هم اين را مى خواهد. او سوداى بازگشت مجدد عظمت گذشته ايران را دارد كه اين بار بر معيارهاى بهتر و انسانى استوار شود و حاكميت مطلقه در هر وجهى كنار برود. به همين علت او همواره بر حاكم، پهلوان يا فرد بى اخلاق، بى دين، بى هويت و اصل و نسب، بى خانواده، بى تفكر و خرافه گرا و... مى تازد. او جانبدار علم و روشنايى، بهزيستى، راستى و صداقت است و نسبت دادن هرگونه اتهام ناروا از قبيل، تعصب، جانبدارى از نظام پادشاهى منفى، ملى گرايى افراطى و غلط و كوركورانه به او، دور از انصاف، عقل و منطق است متفكرى كه ضمن ارادت به ميهن، مردم و خاك، انديشه هاى فراملى دارد و به انسانيت و بشردوستى معتقد و پايبند است.
بى آزارى و سودمندى گزين
كه اين است فرهنگ و آيين و دين
مريزيد خون از پى تاج و گنج
كه بر كس نماند سراى سپنج
مگو اى برادر سخن جز به داد
كه گيتى سراسر فسون است و باد
منابع:
۲- نگاهى به شاهنامه، فضل الله رضا، نشر انجمن آثار ملى تهران ۱۳۵۱.
۳- با نگاه فردوسى، مبانى نقد خرد سياسى در ايران، باقر پرهام نشر مركز تهران ۱۳۷۷.
۴- آخرين فردوسى، محمدجعفر محجوب نشر مرواريد تهران ۱۳۷۸.
۵- بهشت سخن، مهدى حميدى، نشر پاژنگ تهران ۱۳۷۱.
۶- اطلاعات سياسى اقتصادى، تير و مرداد ۱۳۷۷.
۷- حماسه ملى ايران، تئودور نلوكه، ترجمه بزرگ علوى، نشر سپهر، تهران ۱۳۵۱.
۸- بلور كلام فارسى، رحيم رضازاده ملك، نشر فكر روز، تهران ۱۳۷۸.
۹- نفرين، ادموند گاس، ترجمه منوچهر اميرى، نشر توس، تهران ۱۳۶۱.
۱۰- فردوسى و شاهنامه، ا. استاريكوف، ترجمه رضا آذرخشى، نشر كتاب هاى جيبى، تهران ۱۳۴۶.
۱۱- داستان داستان ها، محمدعلى اسلامى ندوشن، نشر آثار ملى، تهران، ۱۳۵۱.
۱۲- پژوهشى در انديشه هاى فردوسى، فضل الله رضا، نشر علمى فرهنگى تهران ۱۳۷۱.
۱۳- بهين نامه باستان، محمدجعفر ياحقى، نشر آستان قدس رضوى ۱۳۷۰.
۱۴- آثار الباقيه عن القرون الحاليه، ابوريحان بيرونى، ترجمه اكبر داناسرشت.