فاطمه(سلام الله علیها) همتاي قرآن كريم
منبع:روزنامه كيهان
شاگرد مستقيم پرودگار
درباره فاطمه زهرا سلام الله عليها از دو محور بايد سخن گفت. يك محور مربوط به تحقيقات علمي است كه براي ما ثمره علمي و نتيجه اعتقادي دارد و پشتوانه ي مسائل اخلاقي، فقهي، حقوقي ما هم هست. محور دوم آن بخشي است كه مستقيماً به ما مربوط است، ما بايد تأسي كنيم، آن را اسوه قرار بدهيم، الگو بدانيم، پيروي كنيم و مانند آن. آن بخشي كه مربوط به مسائل اعتقادي است و ثمره علمي دارد بررسي مقام منيع آن بانو است كه اين همتاي قرآن كريم است، همتاي نبوت است، همتاي رسالت است، همتاي ولايت است. چيزي از ولي الله مطلق كم ندارد، اينها يك نورند و مانند آن.سر اينكه اين بانو سلام الله عليها حجت بر ائمه عليهم السّلام است و اگر علي بن ابيطالب سلام الله عليه نبود، احدي همتاي آن حضرت نبود، آدم و من دونه؛ اين است كه اين مثل خود قرآن كريم در مقام حدوث و بقاء شكل گرفت. قرآن از زمين برنخاست، از فكر كسي تدوين نشد. هيچ عالم بشري اين قرآن را تدوين نكرد و تنظيم نكرد. سورش، آياتش، معارفش، مفاهيمش را بررسي نكرد و انشاء نكرد. مستقيماً از جهان غيب نازل شد و در طيّ 32 سال ماند و براي ابد جاي خود را تثبيت كرد. اين سه كار را قرآن كرد: يعني از آسمان نازل شد، نزولش هم 32 طول كشيد و ماند براي ابد.
انسان كامل، مخصوصاً فاطمه زهرا سلام الله عليها هم وقتي هويتشان را ارزيابي مي كنيم، مي بينيم در همين مثلث خلاصه مي شود؛ او از زمين برنخاست، از آسمان نازل شد و تقريباً همسفر قرآن كريم بود. تا قرآن آيات و سورش نازل مي شد، اين هم روزانه متكامل مي شد، ترقّي مي كرد. و تا قرآن به پايان رسيد، عمر اين بي بي هم به پايان رسيد؛ ولي براي ابد ماند. گرچه نّكّ ميّ ه و نّهم ميّ تون شامل همه انسانهاست.
وقتي وجود مبارك پيغمبر عليه و علي آله آلاف التحيّه والثناء به مقام شامخ نبوّت بار يافتند، به معراج رسيدند، در معراج غذائي ميل كردند. وقتي از معراج نازل شدند، به زمين آمدند، ديگر تماسي نداشتند، مگر اينكه آن غذا به صورت نطفه در بيايد؛ آن ميوه آسماني و غيبي و بهشتي.
ضلع دوّم اين مثلث آن است كه حالا چون 32 سال اين قرآن به تدريج نازل شد، اين پنج سال اوّل تقريباً مقدّمه بود. براي پيدايش چنين معراجي و چنان ميوه اي و چنين نطفه اي. همراه با نزول آيات و سور و معارف قرآن كريم، اين بانو ترقّي مي كرد. اگر دو ساله بود در ش عب أبي طالب با آن آيات و مشكلاتي كه نازل مي شد، ترقّي مي كرد. و اگر چند سال در مكّه تشريف داشتند، با آيات مكّي مترقّي مي شدند. و اگر چند سال در مدينه تشريف داشتند، با آيات مدني مترقّي مي شدند. وجود مبارك فاطمه سلام الله عليها از چندين راه با قرآن رابطه داشت. گاهي مستقيم، گاهي غير مستقيم؛ مستقيمش هم دو نحو بود: يك نحو مستقيمش اين بود كه از وجود مبارك پيغمبر (ص) آيات را، تلاوت آيات را، تعليم كتاب و حكمت را، تزكيه را؛ اين چهار كار را كه وظيفه ي رسمي پيغمبر بود، فرا مي گرفت. يتلوا عليه م آيات ه ، يعلّ مه الك تاب والح كمه و يزكّ ي ه م. اين چهار برنامه را مستقيماً از مشهد و مكتب و محضر پدر بزرگوارش استفاده مي كرد. و هر روز اين دو شاگرد را به پيشگاه رسول گرامي مي فرستاد؛ يعني حسن و حسين سفيران فاطمه بودند.
اينكه در آن قصه است كه وجود مبارك امام حسن گزارشي مي داد، بعد عرض كرد: مادر! امروز گويا يك بزرگواري مرا مي بيند ، قلّ بيان ي و كلّ ل سان ي، لعلّ سيّ داً يران ي . اين قضيّه ف ي واق ع ه نبود كه يك روز گزارش داده باشد. هر روز گزارش مي داد. منتها آنروز وجود مبارك عليّ بن أبيطالب سلام الله عليه از پشت در يا پرده ناظر صحنه بود. هر روز وجود مبارك فاطمه سلام الله عليها حسنين را به مشهد و به محضر و به مكتب پيغمبر مي فرستاد، بعد از آنها استنطاق مي كرد كه امروز چه آيه اي نازل شد؟ پيغمبر چه فرمود؟ آيه را چنين معنا كرد، چنان معنا كرد. اين آيه را با آن آيه چگونه هماهنگ كرد؟ اينها گزارش مي دادند. در تكميل گزارش با پدر بزرگوارش هم مذاكره مي كرد . سفير سوّمي كه وجود مبارك فاطمه سلام الله عليها داشت، علي بن أبيطالب بود كه باب مدينه علم بود. آن هم مرتّب گزارش مي داد: امروز اين آيه نازل شد، پيغمبر اينچنين معنا كرد، اينچنين تفسير كرد و مانند آن. اين سه راه را كه يكي مستقيم و دو تا غير مستقيم، وجود مبارك بي بي سلام الله عليها داشت.
راه ديگري كه غير مستقيم است و هر كسي
مي تواند آن را داشته باشد، منتها گرچه در نظام تكوين هر فيضي كه به انسان عادي مي رسد به وسيله آن انسان كامل است كه ب يمن ه رز ق الوري و ب وجود ه ثبتت الأرض والسّماء ، ولي به حسب ظاهر انسان يك راه مستقيمي هم با ذات أقدس له دارد. آن راه را هم خدا وعده داد كه تّقوا الله و يعلّ مكم الله. در سوره انفال بالاتر از اين را وعده داد؛ ن تتّقوا الله يجعل لكم فرقاناً. شما را به فرقان نائل مي كند، متبرّك مي كند كه بالاتر از آن است. خوب اينكه فرمود: تقوا پيشه كنيد از يك سو، خداوند معلّم شما مي شود از سوي ديگر؛ ا تّقوا الله و يعلّ مكم الله، اين بي بي در اثر آن تقواي كامل، شاگرد مستقيم ذات أقدس له بود، معارفي را از آنجا فرا گرفت. و از اينكه در سوره انفال خدا وعده داد: ن تتّقوا الله يجعل لكم فرقاناً ، اين بي بي مثل اعلاي تقوا بود. ذات أقدس له فرقان بين حقّ و باطل را به او عطا كرده است. اين مجموعه اينقدر ادامه داشت تا قرآن به پايان برسد. همين كه در اواخر عمر مبارك پيغمبر (ص) قرآن به پايان رسيد، ديگر آيه اي نازل نشد، طولي هم نكشيد كه اين پدر و آن دختر، هر دو رحلت كردند. بي بي سلام الله عليها بيش از 57 روز يا 59 روز بعد از رحلت رسول گرامي نماند. تقريباً وقتي نازل شدن قرآن تمام شد، عمر اين بي بي هم تمام شد. او با قرآن نفس مي كشيد، با قرآن كامل مي شد، با قرآن مترقّي بود، با قرآن مأنوس بود. منتها قرآن آمد كه بماند، اين بي بي هم آمد كه بماند. بدنش البتّه رحلت كرده است امّا جان او همچنان زنده است.
انا اعطيناك الكوثر يعني چه؟
اما آنچه كه ما موظفيم به اين بانو اقتدا كنيم و وظيفه داريم، مأمور هستيم و راهش هم ممكن است، آن است كه اين بانو هم در اعتقادات، هم در اخلاق، هم در حقوق، هم در فقه مطالب فراواني را فرمودند و عمل كردند و تعليم دادند و دستور عمل كردن را هم به ما دادند. سرّ اينكه در پايان بخش اوّل به اين نتيجه رسيديم كه وجود مبارك فاطمه آمد كه بماند، نه آمد كه برود، همين است. اگر امير المؤمنين سلام الله عليه درباره عالمان دين فرمود: العلماء الباقون ما بق ي الدّهر! مصداق كامل و بالذّات اين علماء، خود معصومينند و چون فرمود: نحن العلماء و ش يعتنا المتعلّ مون و سائ ر النّاس همج (1). و اگر علماء شامل غير معصوم بشوند، ب العرض و ب التّبع است. آن عالمي كه ارتباطش به اهل بيت كامل است، آن مي ماند. آن عالمي كه بهره ولايي اش كم است، كم مي ماند. آن كه بي درايت است ذل ك ميّ ت الأحياء، مانند ديگران از بين مي رود و از ياد مي رود.در جريان سوره ي كوثر مستحضريد كه غالب مفسران شيعه و سني گفتند كه: عده اي از سناديد قريش، مشركان، بدخواهان، معاندان، روي همان سنت هاي باطلي جاهليّت گفتند: پيغمبر بعد از مردن، نام و مكتب و يادش از بين مي رود. براي اينكه او پسر ندارد! درباره دختر باورشان اين بود كه بنونا بنوا ابناءنا و بناتنا لو هنّ اتباع ر جال ابائ ه . اين شعر، ش عار رسمي جاهليت بود. مي گفتند: پسران ما و نوه هاي پسري ما، فرزندان ما هستند. اما نوه هاي دختري ما فرزند ما نيستند. اينها فرزند مردان ديگرند! و بناتنا و لو هنّ أتباع ر جال ابائ ه . اينها براي زن حرمتي قائل نبودند. براي فرزندهاي دختر حرمتي قائل نبودند. مي گفتند: به ما مربوط نيست! و مي گفتند: چون پيغمبر پسرش قبلاً مرد و اكنون پسري ندارد و جز دختر چيزي از او نمانده است، با مردن او، مكتب و نام و دين او سپري مي شود و از بين مي رود.
ذات أقدس له فرمود به اينكه: تو براي هميشه مي ماني! براي اينكه من به تو چيزي دادم كه هيچ كسي نمي تواند او را از بين ببرد! و به تو فرزندي دادم كه حافظ و مجري آن چيز است. آن چيزي كه به تو دادم »قرآن« است. و آن كسي هم كه حافظ قرآن، مفسّر قرآن، مبيّن قرآن، معلّم قرآن، مجري احكام و حقوق قرآن است، فرزندان همين دخترند. فرمود: نّا أعطيناك الكوثر . اين كوثر مصاديق فراواني دارد؛ دين هست، قرآن هست و ولايت هست. نّا أعطيناك الكوثر . فصلّ ل ربّ ك والنحر. نّ شان ئك هو الأبتر. يعني آنها كه تو را شماتت مي كردند، ابتر بودن تو را در نظر داشتند، آنها ابترند نه تو!
اينكه گاهي گفته مي شود اين بانو حجت بر ائمه عليهم السّلام است، براي اين است كه در حجيّت، نبوّت يا رسالت يا امامت لازم نيست؛ آنچه كه محور حجيّت است، عصمت است. اگر يك انساني معصوم بود، ما يقين داريم حرف او، فعل او، تقرير او، سكوت او و قيام و قعود او حجّت خداست. اين كه در زيارت آل ياسين به پيشگاه ولي عصر ارواحنا فداه سلام عرض مي كنيم، به تك تك حالات او سلام عرض مي كنيم، براي اينكه تك تك حالات او معصومانه است. والسّلام عليك ح ين تقوم و تقعد، ح ين تقرء و تبيّ ن، ح ين تركع و تسجد.
اين كه در نهج البلاغه، گاهي علي بن ابيطالب سلام الله عليه به سخنان بي بي استشهاد مي كند كه فاطمه چنين گفته، اين استدلال به قول حجّت الله است. امّا سرّ اين كه او حجّت بر معصومين هم هست، اين است كه ائمه عليهم السّلام عالم به غيبند، ب ما كان، ب ما يكون، ب ما هو كائ ن لي يوم الق يامه. امّا منابع علمي اينها؛ گاهي از رسول اكرم شنيدند، گاهي از فاتح قرآن كمك مي گيرند، و گاهي از مصحف فاطمه (س). وقتي امام معصوم دارد خبر غيب مي دهد، از او سئوال مي كنند كه اين خبر غيب را از كجا گفتي؟ مي گويد: در مصحف مادرمان بود. خوب اين مصحف فاطمه (س) چيست؟ همان است كه جبرئيل سلام الله عليه نازل مي شد، و اين معارف را مي فرمود و وجود مبارك فاطمه (س) تلقّي مي كرد، بعد به اميرالمؤمنين مي فرمود، امير المؤمنين ا ملاي او را مي نوشت و كتابت مي كرد، كاتب اين بخش از وحي هم بود، آن شده مصحف فاطمه (س). حالا اين بانو كه براي همه ي ما اسوه است و ما در اين بخش موظفيم مثل آن حضرت حركت كنيم؛ منتها او در حدّ آفتاب، و ما در حدّ شمع؛ او فضاي كلّ جهان را روشن مي كند، ما در زندگي خاصّ خودمان مثل شمع نور بدهيم به فضا و زندگي خود را روشن كنيم. اين است كه فرمود: من أصعد لي الله خال ص عمل ه اهبط الله ليه أفضل مصل حت ه (2). فرمود: اگر كسي عمل خالص بكند، و اين قدرت را داشته باشد كه عمل خالص را به پيشگاه ذات أقدس له ببرد، ذات أقدس له بهترين و والاترين مصلحت او را به او عطا مي كند و نازل مي كند. اين مثل يك باغباني است كه يك نهالي را غرس كرده است و ديگر به فكر آبياري او نيست. ممكن است روي ديم، كسي ديمي كار كند، گاهي محصول مي گيرد، گاهي نمي گيرد و مانند آن. ما مأموريم كه مثل يك باغباني كه در كنار منزلش يك نهالي غرس كرده، مثل فرزند از او نگه داري كنيم، دائماً به سراغ او باشيم، حدوثاً و بقائاً ؛ پس يك وقت يك كسي كار خير انجام مي دهد، به اين فكر نيست كه او را حفظ بكند! گاهي او را مي گويد، گاهي او را با منّت ذكر مي كند، گاهي مثلاً خوشش مي آيد كه ديگران بازگو كنند، يا ازش بهره برداري كنند، بهره برداري تبليغي و سياسي؛ اين شخص كار خوب كرده است، و امّا كار او زميني است، همين جا ماند!
وجود مبارك بي بي سلام الله عليها نفرمود اگر كسي كار خوب بكند، خدا بهترين مصلحت را به او مي دهد! فرمود: كار خوب بكن، اين را نگه بدار، اين را هديه بكن، برو و ببر. تا انسان بالا نرود كه نمي تواند هديه اي را به پيشگاه ذات أقدس له عطا بكند. كار خير را ملائكه مي برند، گزارش مي دهند، بالأخره جواب را هم آنها مي آورند. آن بردن و آوردن هر دو مع الواسطه است، بهره اش هم كم است. ولي اگر كسي خودش آن هنر را داشته باشد كه همراه ملائكه بالا برود و اين كار خير خود را به پيشگاه ذات أقدس له تقديم بكند. خودش به همراه عمل برود، آنگاه فاضل ترين مصلحت او را ذات أقدس له نازل مي كند؛ خود خدا، نه بوسيله فرشته ها! اهبط الله ع ل يه أفضل مصلحه . خوب اين دستوري است كه وجود مباركي به ما داده است. فرمود: اين كار شدني است، اين كار را انجام بدهيد و مانند آن.
همتاي علي(ع)
اما بحث ديگر... يك وقتي امام رضوان الله عليه مي فرمود: جبرئيل براي هر پيغمبري كه نازل نمي شد! براي انبياي خاص نازل مي شد. ايني كه مرحوم كليني (رض) در كتاب شريف اصول كافي نقل مي كند: جبرئيل بر وجود مبارك فاطمه سلام الله عليها نازل مي شد، اين نشانه آن است كه مقام آن حضرت نسبت به برخي از انبياء بزرگتر و برجسته تر است. اين نه براي آن است كه زن هاي بزرگ در عالم كم اند. زنهاي بزرگ هم در عالم بسيارند، امّا فاطمه (س) خيلي بزرگ است. همين ابن أبي الحديد معتزلي ـ كه به حسب ظاهر سنّي است ـ در شرح نهج البلاغه مي گويد: تاريخ قبل از طوفان در دسترس نيست. ما نمي توانيم درباره ي قبل از طوفان سخن بگوئيم. ولي از طوفان به بعد تاريخش مدوّن است. تاريخ كافران، تاريخ مسيحي ها، تاريخ زرتشتيان، تاريخ يهوديان، تاريخ مسلمانها. تاريخ مردان با دين، تاريخ مردان بي دين، همه مشخص است. نه در بين بي دين ها مردي به بزرگي علي آمد، نه در بين يهودي ها، نه در بين مسيحي ها، نه در بين زرتشتي ها مردي به بزرگي علي آمد! بعد هم مي گويد: ما علي را از منظر جهاني مي بينيم، از نظر انساني مي بينيم؛ كاري كرد كه نه مسلمان كرد، نه يهودي، نه مسيحي، نه زرتشت، نه بي دين كرد، نه با دين. علي، علي است. و اين علي هم سنگ و هم طراز فاطمه است. اگر كسي خواست ببيند فاطمه چه قدر مقام دارد، بايد بگويد: همتاي علي است.جبرئيل براي هر پيغمبري نازل نمي شود. و اين بي بي وقتي مقام علمي او روشن مي شود كه اين دو تا خطبه اي كه يكي در مسجد، يكي در منزل ايراد كرده اند، آن خطبه ها را ببينند، بعضي خطبه هاي نهج البلاغه را هم ببينند؛ خطبه هاي نهج البلاغه هم يكسان نيستند. بعضي ها عرشي اند. آن خطبه هاي عرشي نهج البلاغه را هم ببينيد، عميق ترين جمله هاي خطبه هاي عرشي نهج البلاغه را ببينند، آنگاه مي فهمد آن بخش هاي عرشي خطبه هاي عميق نهج البلاغه قبل از اينكه عليّ بن أبيطالب سلام الله عليه آن خطبه ها را بگويد و بفرمايد، لااقل 52 سال قبلش همين بانو فرمود.
يك اشكال معروفي است، آن اشكال معروف را مرحوم ميرداماد در قبسات اشاره كرده، و آن اشكال را در شروع خطبه هاي نهج البلاغه حلّ شده و 52 سال قبل از عليّ بن أبيطالب همين بي بي سلام الله عليها حلّ كرده. عصاره ي آن اشكال اين است كه ملح دان، متفكّران مادّي آنها كه به ازليّت عالم فتوا دادند، گفتند: خدا كه جهان را خلق كرده است از چي خلق كرده؟ اگر خداوند جهان را از يك ذرّاتي خلق كرد، پس آن ذرّات قبل از خلقت خدا بودند، قديم بودند، خدا اينها را خلقش كرد. اگر خداوند عالم را م ن ش يء خلق كرد، خوب پس آن شيء بود، آن موّاد اوّليه بود، خدا عالم را از شيء خلق كرد، پس آنها نيازي به خدا ندارند. اگر م ن لا ش يء خلق كرد، لا ش يء كه معدوم است، معدوم كه نمي تواند موّاد خام باشد! از عدم كه نمي شود چيز آفريد كه! و شيء هم كه از دو طرف نقيض بيرون نيست. م ن ش يء باشد، اشكال دارد. م ن لا ش يء باشد، اشكال ديگر دارد و غير از اين دو نقيض چيز ديگر نيست. اين شبهه از دير زمان بود. مرحوم ميرداماد در قبسات اين شبهه را نقل مي كند، بعد مي گويد: اين شبهه با خطبه هاي اهل بيت حلّ مي شود و آن نكته اين است كه: نقيض م ن ش يء، م ن لا ش يء نيست. نقيض م ن ش يء، لا م ن ش يء است، نه م ن لا ش يء! و خيلي ها اين را از خطبه نهج البلاغه جواب دادند كه اميرالمؤمنين در نهج البلاغه دارد كه عالم را لا م ن ش يء خلق كرد (3). يعني صادر ازل وجود ندارد، نشاء منش ئات است، چيزي نبود و با اراده ي الهي يافت شد. اين هيچ دليلي هم در بطلان و استحاله ي او اقامه نشده و ممكن هم هست. ولي اين بزرگواران عنايت نكردند قبل از آنكه عليّ بن أبيطالب اين را در نهج البلاغه ــ چون خطبه هاي اميرالمؤمنين بعد از اينكه به خلافت رسيده اند ايراد شد ــ اين خطبه ها را بخوانند، همين بانو در مقدمه خطبه مسجد كوفه ايراد كرده كه فرمود: عالم را خدا لا م ن ش يء خلق كرد، نه م ن ش يء و نه م ن لا ش يء(4) نقيض م ن ش يء لا م ن ش يء است، نه م ن لا ش يء . هم نقيض را فهماند، هم ثابت كرد كه يك طرف نقيض باطل است، يك طرف ديگر حق.
نسل سوم انقلاب
آن مشكلي كه وجود مبارك فاطمه سلام الله عليها به پاس او به ميدان آمد، به مبارزه برخاست، هم در خطبه مسجد، هم در خطبه منزل، در اين دو خطبه گ لايه كرد، اعتراض كرد، از ولايت دفاع كرد، اين بود كه جامعه به آن گرفتاري ناكثين و مارقين و قاسطين مبتلا نشود، الآن هم همان خطري كه علي بن أبيطالب را تهديد مي كرد، انقلاب ما را تهديد مي كند...مشكل علي بن أبيطالب با همين نسل سوم است. وجود مبارك علي بن أبيطالب سنش از شصت گذشته بود. بايد به جوانهاي 02 ساله، 52 ساله كه وقتي به دنيا آمدند، علي بن ابيطالب خانه نشين بود. نه سوابق قبل از بعثت علي را مي دانند، نه مبارزات اميرالمؤمنين را در مدينه و مكه ديدند. نه صحنه احد را ديدند، نه در غدير حضور داشتند كه ببينند پيغمبر در حضور هزارها نفر علي بن أبيطالب را بلند كرد، فرمود: اين علي جانشين من است. اينها را كه نديدند. وجود مبارك حضرت امير فرمود: فقط من مشكل ام با شماست. من چي بگويم ؟ سوابقم را بگويم كه نبوديد. لواحقم را بگويم كه نبوديد؛ شما وقتي ما را ديديد كه من خانه نشين بودم. الآن هم در برابر من مي ايستيد. پدران شما، مادران شما بايد جريان را به شما بگويند كه قبل از انقلاب چي بود، حين انقلاب چي شد، بعد از انقلاب چي شد، جنگ چي شد، كي فاتح خيبر بود، كي فاتح احد بود، كي فاتح خندق بود، كي فاتح بدر بود، كي فاتح حنين بود، كي حديث طير درباره ي او آمد، كي حديث غدير درباره او آمد. الآن خداي ناكرده اگر اين نسل جوان را ما به سمتي سوق بدهيم كه خطرات قبل از انقلاب را نفهمد، همين ممكن است اتفاق بيافتد...
صلّ الله عل يك يا ب نت رسول الله... وجود مبارك اميرالمؤمنين در مراسم تجحيز زهرا(س) اشك ريخت. گفتند: چرا مي گريي؟ فرمود: من محرم ترين مرد نسبت به اين بانو بودم. او تا الآن به من نگفت پهلويم ورم كرده است! يا بازويم ورم كرده است! من الآن كه زير لباس داشتم غسلش مي دادم، دستم به آن برآمدگي رسيد! در هنگام دفن آنطوري كه در نهج البلاغه هست، رو كرد به قبر مطهّر پيغمبر سلام الله عليهما؛ گفت: يا رسول الله! براي من بسيار گران و سخت و تلخ است كه اين مصيبت را تحمّل بكنم. قلّ عن صف يّت ك صبر ي. ستنبّ ئك ا بنتك الناز له ب ك السّر يعه اللحائ ق. يا رسول الله! اين دخترت كه زود به شما ملحق شدند تمام جريان سقيفه و غير سقيفه را به عرض شما مي رساندكه من هيچ كوتاهي نكردم. هرچه دستور دادي عمل كردم. فاحف ها السؤال واستخب ره الحال. شما هم جريان را يكي پس از ديگري از اين بانو سؤال بكنيد. انسان كه دردمند است، دردش را مي گويد يك مقداري سبك مي شود. بعد عرض كرد: يا رسول الله! براي كوبيدن فاطمه سلام الله عليها تنها هيئت حاكم قيام نكرد. اينها مردم را هم شوراندند. همه جمع شدند، اجماع كردند تا زهرا را منزوي كنند. آن گزارشي كه دخترت به عرض شما مي رساند اين است كه: ل تضافر الامّه علي هضم ها. تنها از دولت بر نمي آمد كه زهرا را منزوي كند. تنها از ملّت ساخته نبود كه زهرا را منزوي كند. اين دولت با آن ملّت، اين ملّت با آن دولت دست نشانده، اينها اجماع كردند كه زهرا را منزوي كنند. مي بينيد سخن از فدك نيست! شخصيّت فاطمه كسي بود كه تا همه جمع نمي شدند نمي توانستند او را منزوي بكنند. گرچه نتوانستند، ولي بالأخره براي انزواي او همه تلاش كردند. يكي گفت: آتش بياور. يكي گفت: آتش بزن. يكي گفت: غلاف شمشير بياور. يكي گفت غلاف شمشير بزن. يكي گفت فدك را بگير. يكي گفت ... السّلام عل يكم يا اهل ب يت النبوّه و يا معد ن الرّ ساله و يا مهب ط الوحي و رحمه الله و بر كاته .
پي نوشت ها:
(1) اصول كافي / جلد 1 / صفحه 43
(2) بحار الأنوار / جلد 76 / صفحه 942 ، با تلخيص
(3) نهج البلاغه / خطبه 361 ـ
(4) دلائل المامه / صفحه 13 و 23