آموزه‌های جامعه‌شناختی هریت مارتینو

هریت مارتینو (1802- 1876) در دوازدهم ژوئن سال 1802، در نورویچ انگلستان زاده شد. دوران زندگی او مقارن با شروع جامعه‌شناسی بود. اگر چه مارتینو بیش‌تر به مثابه مترجم آثار آگوست کنت مشهور است، اما خود نیز
چهارشنبه، 25 شهريور 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آموزه‌های جامعه‌شناختی هریت مارتینو
 آموزه‌های جامعه‌شناختی هریت مارتینو

 

نویسنده: تیم دیلینی
برگردان: بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی



 

هریت مارتینو (1802- 1876) در دوازدهم ژوئن سال 1802، در نورویچ انگلستان زاده شد. دوران زندگی او مقارن با شروع جامعه‌شناسی بود. اگر چه مارتینو بیش‌تر به مثابه مترجم آثار آگوست کنت مشهور است، اما خود نیز نویسنده‌ای پرکار بود. هریت، ششمین فرزند از هشت فرزند تامس و الیزابت (رنکین) مارتینو، در یک محیط خانوادگی پر محبت و مقید به حمایت از یکدیگر رشد یافت. در کودکی، اغلب بیمار بود و ضعف‌های جسمانی بسیاری داشت: از قوای بویایی و چشایی محروم بود و در دوازده سالگی، بخش عمده‌ای از قوای شنوایی خود را از دست داد. مدتی طول کشید تا خانواده‌اش متوجه نقص شنوایی در وی شدند و تا هجده سالگی از سمعک شیپوری (نوعی وسیله‌ی شنوایی کمکی) استفاده نکرد. هریت از خواندن و نوشتن لذت می‌برد و همواره برنامه‌ای منظم برای مطالعه داشت. بنا به سنت مخالفان کلیسای انگلستان (هربرت اسپنسر در زمره‌ی ایشان بود) که در نورویچ نیز باب بود، جرئت یافت که نظرات خود را بی پرده بیان و بر باورهای اجتماعی و اخلاقی‌اش پافشاری کند. فرهنگ روشنفکری حاکم بر شهر صنعتی نورویچ، پذیرای چنین سنتی شد. «مخالفان کلیسای انگلستان مرکب بودند از اعضای چندین فرقه‌ی پروتستان، از جمله باپتیست، متدیست، کواکر (فرقه‌ی مسیحی به نام انجمن دوستان)، کلیسای پرسبیتری و یونیتارین (توحیدگرایی)، که از پذیرش آیین کلیسای انگلستان، دین رسمی بریتانیا، امتناع کردند و از این رو، از بسیاری حقوق مدنی نظیر حق رأی و برخورداری از تحصیلات دانشگاهی محروم شدند» ( Lengermann and Niebrugge- Brantley, 1998). خانواده‌ی مارتینو، از یونیتارین‌هایی (موحدانی) بودند که بر ارزش تحصیل علم تأکید کردند و اعتقادی به پرستش خدا نداشتند و در عوض، مدافع تعهد به رفع نیازهای اجتماعی بودند. هریت و خواهرانش، که همگی در خانه آموزش دیدند، در مقایسه با بیش‌تر زنان انگلیسی در زمان خود، از سطح سواد و معلومات بالاتری برخوردار بودند. اما، هریت در تمام عمر به دلیلِ محرومیتش از تحصیلات دانشگاهی، افسوس می‌خورد.
تامس مارتینو از کارخانه‌داران موفق در نساجی بود. او که مردی سخت کوش بود، موفقیتش را در کار مرهون کارگران و کارمندان خردسندی می‌دانست که در سودآوری کارخانه سهیم بودند. بروز «انقلاب صنعتی» ترکیب اجتماعی - اقتصادی انگلستان، و به ویژه نورویچ، را به کلی تغییر داد. تا دهه‌ی 1820، متعاقب صنعتی شدن، کسب و کار خانواده‌ی مارتینو و بخش عمده‌ای از رونق نورویچ رو به زوال نهاد (Webb, 1960). هریت با در نظر گرفتن این وقایع، به این باور رسید که جامعه به شدت از دو متغیر تأثیر می‌پذیرد: سیاست و اقتصاد. «اقتصاد سیاسی»، علم نوظهوری که در آن هنگام علم اقتصاد خوانده می‌شد، به موضوع مشترک بحث‌های خانوادگی خانواده‌ی مارتینو بدل شد. این تجربیات تأثیری عمیق بر آثار بعدی هریت درباره‌ی علوم اجتماعی گذاشت.
دهه‌ی 1820، دوره‌ای پرآشوب برای مارتینو بود: ثروت خانواده به سرعت از دست می‌رفت؛ نامزدی هریت به هم خورد؛ تمام مردم انگلستان از بحران اقتصادی رنج می‌بردند؛ پدر هریت در سال 1826 درگذشت و در سال 1829، کسب و کار خانواده به کلی مضمحل شد (Lengermann and /Niebrugge- Brantley, 1998). مارتینو به طرز عجیبی، به نامزدی مردی دیگر درآمد؛ کشیشی یونیتارین (موحد) با «اعصابی ضعیف». اما، وقتی کار این مرد به جنون کشید، مارتینو احساس راحتی کرد و حتی برای ملاقات وی به بیمارستانی که از یک ماه پیش از مرگش در آن بستری بود هم نرفت (Hoecker - Drysdale. 1992). واقعیت اقتصادی جدید خانواده، هریت را مجبور کرد تا برای تأمین زندگی خود و کمک به خانواده‌اش کاری را در پیش گیرد. او که با مادرش در خانه زندگی می‌کرد، به نگارش داستان‌هایی با مضامین اقتصادی برای نشریه‌ی مانتلی رپوزیتوری (از نشریات یونیتارین) پرداخت. جالب این که او در سال 1822، بدون ذکر نام مقاله‌ای با عنوان «زنان نویسنده در حوزه‌ی الهیات عملی»، در این نشریه منتشر کرد. در سال 1830، تعداد 52 مقاله از وی در این نشریه به چاپ رسید، «به علاوه‌ی یک داستان، مطلبی مشروح درباره‌ی تاریخ دین، و رسالاتی درباره‌ی موضوعات مورد حمایت انجمن یونیتارین» (Lengermann and Niebrugge - Brantley, 1998). اگر چه او آشکارا از پیش زمینه‌ی یونیتارینی خود برای انتشار آثارش استفاده می‌کرد، اما نمی‌توان به این سبب وی را سرزنش کرد، چرا که او به این ترتیب می‌خواست نام خود را برای انتشار آثار بعدی‌اش تثبیت کند.
منتقدان امروزی مارتینو این حجم زیاد مقالات، رسالات و گزارش‌های عمدتاً روزنامه نگارانه را حاکی از سطحی بودن مقام فکری او می‌دانند و از این بابت، بر وی خرده می‌گیرند (Adams and Sydie, 2001). با این حال، نوشته‌های مارتینو از دو جهت قابل دفاع‌اند (Adams and Sydie , 2001). یکی از این جهت که او برای دریافت دستمزد به نگارش مطالب فوق می‌پرداخت؛ این وسیله‌ی امرار معاش او بود و به لحاظ اقتصادی نیاز به این درآمد داشت (هدف او نوشتن مطالبی علمی نبود) و دوم آن که او از این قابلیت برخوردار بود که مطالب دشوار را به سبک نوشتاری عامیانه‌تر شرح دهد و در پی جذب مخاطبانی بود که الزاماً تحصیلات دانشگاهی نداشتند. او در پی ارتباط با توده‌ی مردم بود. پس از بازگشت از سفری الهام بخش به ایرلند، که هزینه‌ی آن از محل جایزه‌ای تأمین شد که از انجمن یونیتارین دریافت کرده بود، تصمیم گرفت در مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه، اصول اقتصاد سیاسی را روشن سازد. پس از جست و جویی مدید و دشوار برای یافتن ناشر، سرانجام انتظارش به سر رسید و نوشته‌هایش پذیرفته شد. نخستین جلد از تشریح اقتصاد سیاسی (1832) به سرعت جزو کتاب‌های پر فروش شد. مارتینو در مجلدات این کتاب به تشریح ایده‌های افرادی چون ادم اسمیت، دیوید ریکاردو، تامس مالتوس و جیمز میل پرداخت. او طی 24 ماه موفق شد 25 جلد از این کتاب را، که هر یک حدوداً مشتمل بر 33000 واژه بودند، به انتشار برساند. مشکل می‌توان باور کرد، اما تا سال 1834، از این مجموعه 10000 سری در ماه به فروش می‌رسید. این کتاب‌ها از آثار بسیاری از نویسندگان برجسته‌ی آن عصر، نظیر چارلز دیکنز، نیز پرفروش‌تر بود (Hoecker - Drysdale, 1992).
مارتینو که در این زمان به فردی سرشناس بدل شده بود، به فکر خلق یک علم اجتماعی افتاد. دو سال به سیر و سیاحت در امریکا پرداخت (1834-1836) و سه کتاب درباره‌ی تجربیات خود در این دوران نوشت: جامعه‌ی امریکا (1836)، نحوه‌ی برخورد با اخلاقیات و طرز رفتار (1838)، واپس نگری مسافرت در غرب (1838). برای وی سفر به امریکا تجربه‌ای عجیب بود. او به بیست ایالت، از بیست و چهار ایالت امریکا سفر کرد، از کنگره دیدن کرد، با رئیس جمهور جکسن شام خورد، امریکایی‌ها را دوست داشت و به نظر می‌رسید امریکایی‌ها هم او را دوست داشتند و با ویلیام لویرگریسن و ماریا وستین چپمن، از طرفداران الغای برده برداری، دیدار کرد (رابطه‌ی دوستانه‌ی دراز مدتی میان آنان برقرار شد). با آثاری که پیش از سال 1830 علیه برده برداری به انتشار رساند، به راحتی توانست در میان مدافعان الغای نظام برده برداری جای گیرد. نحوه‌ی برخورد با اخلاقیات و طرز رفتار، نخستین کتاب وی بود که در آن از شیوه‌های تحقیقاتی جامعه‌شناختی بهره گرفت. او نگارش بخش روش شناختی این کتاب را پیش از عزیمت به ایالات متحده آغاز کرد و سپس راهبردهای تحقیقاتی را طی سفر طولانی‌اش به اقصا نقاط امریکا به کار گرفت و گسترش داد. مارتینو در پایان دهه‌ی 1830، به یکی از تحلیل‌گران شاخص مسائل اجتماعی بدل شد و ناشران کتاب‌هایش از وی برای سردبیری نشریه‌ی ادواری جدیداً پیشنهاد شده در حوزه‌ی جامعه‌شناسی، دعوت به همکاری کردند (Hoecker - Drysdale, 1992) اما وی این پیشنهادها را نپذیرفت و در عوض، به نگارش در زمینه‌ی جامعه‌شناسی و سایر زمینه‌های مورد علاقه‌اش مبادرت ورزید.
در خلال دهه‌ی 1840، مارتینو کتاب‌ها و مقالات بسیاری را به انتشار رساند که از جمله عبارت بودند از: زمان و انسان (1841)، داستانی درباره‌ی توسن لوورتور سیاه پوست آزادی خواه اهل‌هائیتی؛ هم بازی (1841)، مجموعه داستان‌های پر ماجرا برای کودکان که خوانندگان زیادی داشت؛ زندگی در اتاق بیماران (1844)، که پس از بهبود یافتن از یک بیماری زنانه نوشت؛ نامه‌هایی درباره‌ی خواب مصنوعی (1845)، کتابی بحث انگیز در ترویج خواب مصنوعی (هیپنوتیزم) که در آن ادعاهایی درباره‌ی نحوه‌ی تأثیر هیپنوتیزم در بهبودی‌اش مطرح کرد؛ زندگی شرقی: گذشته و حال (1848)، گزارشی جامعه‌شناختی و دینی از سفرش به خاورمیانه و آموزش خانگی (1849)، مطالعه‌ای جامعه‌شناختی در تأیید نقش خانواده در فرایند جامعه پذیری کودکان (Lengermann and Niebrugge - Brantley, 1998). مارتینو در سال 1845، زمینی در اَمبلساید انگلستان خریداری کرد، محل اقامتی مانند مزرعه‌ای خانوادگی طراحی کرد و ساخت و اسم آن را نُول گذاشت و تا آخر عمر، یعنی بیست و هفتم ژوئن 1876، در آن زندگی کرد.
مارتینو به همین نحو، در دهه‌ی 1850 نیز به انتشار آثار وزین خود ادامه داد. در سال 1851، به همراهی هنری جورج اتکینسن، که از دوستان فیلسوف وی بود، نامه‌هایی درباره‌ی قوانین سرشت بشر را نوشت. ایشان در این کتاب اظهار داشته‌اند که «ذهن بشر را می‌توان به لحاظ علمی به مثابه واقعیتی مادی بررسی کرد که ایده‌ها را بر اساس تجربه شکل می‌دهد. او منکر تزهای ایدئالیستی بود. بر اساس این تزها ذهن دارای مقولات فطری است که مستقیماً از خدا نشئت می‌گیرند» (Lengermann and Niebrugge - Brantley, 1998). به این ترتیب، مارتینو الحاد خود را ترویج می‌کرد. در سال 1852، نامه‌هایی از ایرلند را به انتشار رساند که درباره‌ی سفرش به سراسر ایرلند و تحلیل‌هایش از ایرلندی‌ها بود. در سال 1853، با ترجمه‌ی کتاب شش جلدی فلسفه‌ی مثبت، اثر آگوست کنت، کمکی به پیشرفت جامعه‌شناسی کرد که بیش‌تر دانشجویان از آن آگاه‌اند. مارتینو به این باور رسیده بود که بسیاری از انگلیسی‌های تحصیل کرده‌ی عضو طبقه‌ی متوسط، در خلال دهه‌های 1840 و 1850، مسیر اخلاقی خود را گم کرده بودند. او در مقدمه‌ای که بر ترجمه‌ی فلسفه‌ی مثبت نوشت، یادآور شد که نوسان در ایدئال‌های اخلاقی موجب شده است شمار بسیاری از انگلیسی‌ها دچار سرگردانی شوند (Martieau, 1853, Vol. 1 : viii). بنا به توضیحات کوزر، «هریت مارتینو در این مقدمه، به بحرانی اعتقادی اشاره می‌کند که در دهه‌ی 1840، گسترش زیادی یافته بود. تحصیل کردگان بیش از پیش، از آن گونه یقین‌هایی که دین سنتی ارائه می‌کرد، محروم بودند. این در حالی بود که آنانی که ایمان دینی‌شان را در اوایل قرن 19 از دست داده بودند، اخلاق فایده گرایانه‌ی بنتام و جیمز میل را جانشین آن کرده بودند، چنین جانشینی برای نسل‌های بعدی پذیرفتنی نبود» (Coser, 1977: 121).
مارتینو در سال 1855، دوباره بیمار شد و این بار از آن جا که بیم آن را داشت که به زودی از دنیا برود، شروع به نگارش زندگی نامه‌ی خود کرد. او بهبود یافت اما بیش‌تر نوشته‌هایش را محدود کرد به مطالب روزنامه نگارانه. زمانی که در نول، محل اقامت مورد علاقه اش، در بستر مرگ بود نوشت که به هیچ وجه از زندگی‌اش پشیمان نیست و دیگر این که همه‌ی ترقیات بشر را تابع قانون پیشرفت می‌داند (Martineau, 1877).

تأثیرگذاری در عرصه‌ی جامعه‌شناسی

از مارتینو معمولاً در جامعه‌شناسی صرفاً به مثابه شخصیتی حاشیه‌ای نام برده می‌شود، آن هم صرفاً به این دلیل که او مترجم کتاب کنت به انگلیسی بود. اما وی فقط به ترجمه‌ی ایده‌های کنت بسنده نکرد (او عصاره‌ی بسیاری از آثار او را بیرون کشید و به تشریح آن‌ها نیز مبادرت ورزید). او همچنین مطالبی درباره‌ی مسائل اجتماعی زمانه‌اش نوشت، با سفر به کشورهای گوناگون توانست تحلیل‌هایی میان فرهنگی از باورهای گوناگون (از جمله باورهای دینی) ارائه کند. او، با اتکا به رهنمودهای جامعه‌شناختی، به ارتقای معلومات عامه‌ی مردم کمک کرد. اگر آگوست کنت را «پدر جامعه‌شناسی» بدانیم، چنان که لنگرمن و نیبروگ - برانتلی معتقدند، لقب «مادر جامعه‌شناسی» نیز برازنده‌ی مارتینو خواهد بود (Lengermann and Niebrugge - Brantley, 2000). مارتینو همچون بسیاری از متفکران هم عصرش، به پیشرفت در مفهوم عام آن باور داشت؛ به این معنا که جامعه‌ی بشری حرکتی رو به جلو دارد و مدام بهبود می‌یابد. با این حال او یادآور شد که گاهی با بروز بحران‌های گوناگون، در این پیشرفت وقفه ایجاد می‌شود.
از جمله کمک‌هایی که مارتینو به پیشرفت جامعه‌شناسی کرد، تأکید وی بر ارائه تعریفی از موضوع جامعه‌شناسی از دیدگاهی روش شناختی بود. از نظر وی، موضوع جامعه‌شناسی باید زندگی اجتماعی در جامعه باشد. این امر به ویژه در خصوص ارائه‌ی پاسخ به این پرسش نیز صادق است که «چه چیزهایی موجب می‌شوند زندگی بهتری برای مردم فراهم آید؟» دانشمندان علوم اجتماعی با بررسی استانداردهای رایج زندگی خواهند توانست جزئیات آنچه که زندگی را بهبود می‌بخشد و پیشرفت را میسر می‌سازد، تشریح کنند. جامعه‌شناسی برای این که به «علم جامعه» بدل شود، باید مبتنی بر مشاهده‌ی تجربی و نظام دار باشد. به علاوه، «علم جامعه» باید در دسترس عموم قرار گیرد تا توده‌ی مردم به کمک آن بتوانند تصمیمات شخصی و سیاسی‌شان را در جهت غنای زندگی‌شان اتخاذ کنند. مارتینو در سفرهای بسیارش بود که استفاده از تحقیق نظام دار علمی خود را برای درک جامعه آغاز کرد و از زمانی که سفرهایش را آغاز کرد تا زمان مرگ به تحلیل جامعه‌شناختی مبادرت ورزید (Lengerrmann and Niebrugge - Brantley, 1998).
از نظر مارتینو تحلیل هر جامعه‌ای باید شامل تحلیل اخلاقیات (ارزش‌ها و باورهای فرهنگی) و کردارها (کنش متقابل اجتماعی) در آن جامعه باشد. او معتقد بود هیچ چیز را نباید در تعقیب روش شناختی‌مان، برای دستیابی به تصویری دقیق از موضوع مورد بررسی از قلم بیندازیم. از جمله مکان‌هایی که از نظر او می‌توانیم در آن‌ها داده‌هایی به دست آوریم، گورستان‌ها و زندان‌ها هستند. نوشته‌های روی سنگ قبرها در گورستان‌ها گویای اخلاقیات جامعه‌ای است که فرد در گذشته در آن می‌زیسته است؛ و بنا به قاعده‌ی اخلاقی رایجی که بدگویی درباره‌ی مردگان را منع می‌کند، در همه جا از این نوشته‌های روی سنگ قبرها می‌توان آن چه را در جامعه‌ی مورد بررسی خوب تلقی می‌شود، دریافت (Martineau, 1838). با بررسی زندان‌ها هم می‌توان به مهم‌ترین قواعد اخلاقی و کرداری جامعه‌ی مورد بررسی دست یافت، چرا که در جوامع کسانی مجازات و زندانی می‌شوند که از هنجارهای جامعه (اخلاقیات) تخطی کنند. مارتینو در تحلیلش از برابری اجتماعی در امریکا، به مثابه آرمانی دموکراتیک، موقعیت نابرابر زنان را (با مردان) ناسازگار می‌دانست (Martineau, 1836). از نظر وی، قانون اساسی امریکا ضامن برابری و دموکراسی است، اما نه برای زنان. همین نکته منجر به تکوین تفکرات فمینستی وی و به ویژه، تحلیل‌هایش از نقش زنان در خصوص نهاد ازدواج شد. مارتینو تا آخر عمر احساس مسئولیت خود را به ارتقای نقش زنان در جامعه حفظ کرد. از جمله آثار درخشانش در زمینه‌ی جامعه‌شناسی می‌توان به مقاله‌ی «صنعت زنانه» (1859) اشاره کرد که در آن به تحلیل کار زنان در بریتانیای کبیر پرداخت و نتیجه گرفت که کار زنان اهمیت فراوانی در افزایش ثروت ملی دارد (Lengermann and Niebrugge - Brantley, 1998). توجه او به مقوله‌ی بردگی سیاهان ویژگی دیگر کتاب جامعه‌ی امریکا است.
مارتینو از اهمیت اتخاذ موضعی بی طرفانه از جانب پژوهشگران در برخورد با موضوع مورد بررسی‌شان و توجه آنان به دخالت ندادن ارزش‌های خود (دیدگاه‌های قوم مدارانه) در مطالعات‌شان سخن می‌گوید (Martineau, 1838). اما به نظر می‌رسد، او در بررسی‌هایی که درباره‌ی نوشته‌های روی سنگ قبرها صورت داد و در مطرح کردن این ایده که بر روی سنگ قبرها فقط نیکی‌های افراد ذکر می‌شود، از این اصل تخطی کرده باشد. مسئله این است که جامعه‌شناسی که به راستی در پی فهم اخلاقیات و کردارهای افراد یک جامعه است، باید درباره‌ی کارهای «بد» ی که مردم آن جامعه می‌کنند نیز تحقیق به عمل آورد. مارتینو از بی طرفی ارزشی مطلق در تحقیق دفاع نمی‌کرد، بلکه معتقد بود که پژوهش گر باید سوگیری‌های (احتمالی) خود را در تحقیقش بیان کند. از نظر مارتینو، جامعه‌شناسان برای درک بهتر معانی هر کنش در نظر کنش گران باید بکوشند به فهمی نظام دار از موضوع مورد بررسی‌شان نائل آیند (Lengermann and Niebrugge - Brantley , 2000). همدلی با موضوع مورد بررسی نوعی توانایی به حساب می‌آید که جامعه‌شناسی را از علومی چون زمین شناسی و علوم آماری متمایز می‌سازد.
پژوهش‌گری که به معنای رویدادهایی که کنش گران در آن‌ها دخیل‌اند، وقوف نباید به تصویر روش شناختی کاملی دست نخواهد یافت (Martineau, 1838). رویکرد مارتینو نزدیک به رویکرد Verstehen (فهم) وبر یا بهره‌گیری از درون نگری همدلانه در مکتب شیکاگو به نظر می‌رسد.
مارتینو معتقد بود که جامعه‌شناسی باید علمی انتقادی و اخلاقی باشد، به طوری که بیماری‌های جامعه را خاطر نشان و آن را به سمت بهبودی هدایت کند. این نوع نگاه در تطابق کامل با نگاه جامعه‌شناسان اولیه است که خود را مصلحان اخلاقی می‌دانستند. مارتینو نه نویسنده‌ای درخشان بود و نه نابغه‌ای خلاق، بلکه چنان که تامس معتقد است، «استعداد او در بسیاری از جوانب، سخت گیری و پافشاری زیادش در کاری بود که به عهده گرفته بود، یعنی ثبت منظره‌ها، رویدادها و مردم زمانه‌ی خود با نگاهی منظم، دقیق و صبور» (Thomas, 1985: 132). همین توانایی مارتینو در ثبت و درج دقیق واقعیت‌های اجتماعی بود که او را در نظر همگان درخور تحسین می‌نماید. مارتینو. جامعه‌شناسی است که به سبب سهم بسزایی که در تکوین جامعه‌شناسی داشته، به راستی شایسته‌ی توجهی درخور است.
منبع مقاله :
دیلینی، تیم؛ (1391)، نظریه‌های کلاسیک جامعه شناسی، ترجمه‌ی بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی، تهران: نشر نی، چاپ ششم.



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.